آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

مدتی بود باران می‌بارید. زن دوباره عصبی شده بود؛‌باز هم باران، باز هم مسخره و استهزا. با اینکه سالها بود با نوح زندگی می‌کرد، امّا هنوز نتوانسته بود به طعنه‌ها و کنایه‌های مردم عادت کند. همسرش ادعا می‌کرد که از غیب سروشی می‌شنود، مردم را به پرستش خدایی یگانه دعوت می‌کرد و آنها را از عاقبت اعمالشان می‌ترسانید، امّا سخنش را کسی نمی‌شنید. در طول قرنها دعوت، تنها معدودی به او ایمان آورده بودند و اکنون سالها بود که هیچ مادری، فرزندی به دنیا نیاورده بود که برخلاف باورهای جامعه، دعوت توحید را بپذیرد. زنش نیز روزگاری سخنانش را باور داشته بود، امّا چقدر باید تحمّل می‌کرد!‌چقدر باید انتظار آمدن عذاب الهی را می‌کشید! چه وعده‌های بی‌سرانجامی! دیگر از همه چیز ناامید شده بود. دیگر به هیچ چیز باور نداشت. ادعای نوح بر ارتباط با غیب و پیشگویی عذاب برای تمسخر مردم بس نبود که مدتی بود «ساخت کشتی» هم به آن اضافه شده بود. ساخت کشتی، آن هم در خشکی! واقعاً گویا که هوش از سرش ربوده بودند و از آن پس هر بار که باران می‌بارید، مردم طعنه‌زنان از کنارش می‌گذشتند و او را چون کودکان بلند پرواز، آرزومند کشتی سواری بر آب باران می‌دانستند! و حال، دوباره باران می‌بارید. زن، نوح را بی‌قرار می‌دید. گویا منتظر خبری بود. خبری که بالاخره رسید:‌«آب از تنور سر‌ریز شده است.»1 نوح از عذاب گفته بود و زن ناباورانه، خسته از وعده‌های تکراری او، بی‌قرار از گوشه و کنایه‌های مردم، تمام دقِ دلش را بر سر او خالی کرده بود، همچون دیگران سخنانش را به هیچ گرفته بود و او را مجنون نامیده بود، امّا نوح آرام نداشت. خانواده، پیروانش و حیواناتی را که جفت جفت گرد آورده بود، بر کشتی سوار کرد.
باران هر دم شدت می‌گرفت. جویها به هم پیوسته، رودها نیز اندک اندک دریایی خروشان از آب را فراهم آوردند. مردم، هراسناک از خطرِ سیل، در بلندی‌ها پناه جستند. زن نیز در میان ایشان بود. در درونش دو ندا شنیده می‌شد؛ یکی او را دلداری می‌داد: این هم بارانی مثل بقیه بارانهاست و ندایی دیگر ضعیف و هشدار دهنده ، به او نهیب می‌زد: نکند نوح راست گفته باشد!، امّا نه، مگر می‌شود.
آب بالا آمد.دیگر بلندایی برای پناه جستن نبود. زن در میان خروش آب، دست و پا می‌زد. برای یک لحظه نگاهش بر کشتی افتاد. عجب صحنه غریبی بود. نوح بر کشتی‌ای سوار بود که از هر جاندار جفتی در آن گرد‌آورده بود، امّا همسرش را بر جای گذاشته بود! موجی کشتی را از دیده زن محو کرد. زن را در خود فرو برد.نوح حتی باز نگشت تا برای آخرین بار به او بنگرد.2
خداوند در باره او می‌فرماید:
«ضرب اللهُ مَثَل لِلَّذین کَفَرُوا أَمرَأةَ نُوح وَامرأَة لُوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتا هما فَلَم یغینا عنهما من اللّه شیئاً وقیلَ ادخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلین؛ خداوند برای کسانی که کفر ورزیده‌اند: زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنان خیانت کردند و کاری از دست (شوهران) آنان در برابر خداوند ساخته نبود و (به آنان) گفته شد: با داخل شوندگان داخل آتش شوید».
(سوره تحریم، آیه 10)
بدین سان قرآن در پی اهداف والای تربیتی خود و نشان دادن الگوهای گونه‌گون و شکل‌گیری شخصیت انسان، در نهایت اختصار، امّا گویا، داستان زن نوح را چونان نمونه‌ای در دید انسانها می‌نهد، با تاکید بر اینکه او در محضر رسول الهی بود و در محیطی آکنده از ایمان و سرشار از نور، امّا وسوسه‌های درونی و ناهنجاریها تا خیانت به همراه و هم‌راز، همگامی با دشمن، افشای رازها و همدلی با کینه‌توزان پیش برد و عذاب الهی را بر خود رقم زد و این همراهی و همگامی او را سودی نبخشید.
«أنّ فی ذلکَ لذِکری لِمَن کانَ لَهُ قَلب او ألقی السَّمع وَ هُوَ شَهید». (سوره ق، آیه 50)
1ـ ظاهر آیه قرآنی بر آن دلالت دارد که سرریز شدن آب از تنور «وفار التنور» علامت و نشانه‌آغاز عذاب الهی بوده است (ر. ک. سوره‌هود، آیه40)
2ـ‌قرآن در هیج یک از مواردی که داستان حضرت نوح را حکایت می‌کند، از همسر او یاد نمی‌نماید. سوره تحریم تنها موردی است که در آن، از او یاد شده است. ‌المیزان. انتشارات محمدی‌ـ ج20 ص91.

تبلیغات