چکیده

متن

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیما خاتمهم و أفضلهم محمد و اهل بیته الأطیبین الأنجبین بهم نتولی و من أعدائهم نتبرّء الی الله.
تبیین عظمت شخصیت حضرت زهرا (سلام‌‌الله‌علیها)
سومین گردهمایی وحدت حوزه و دانشگاه که با هماهنگی و همکاری این دو قشر عظیم تشکیل شد گرامی و محترم خواهد بود و مقدم عزیزانی که از دانشگاه به حوزه مشرف شده‌اند را گرامی می‌داریم.
کار دولت اسلامی که گرامیداشت ام الائمه را به دیگران آموخت تقدیس می‌کنیم؛ تعطیل کردن یک روز به نام این بانو لازم بود و چون در دوره بازسازی علوم انسانی هستیم و بحث هفته‌های قبل درباره تبدیل منابع و مبانی حقوق بشر بود، این سخن را با گفتار حکیمانه بانوی جهانیان صدیقه کبرا (سلام الله علیها) تبیین می‌کنیم. اینکه درباره حضرتش آمده است: اگر علی بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) نمی‌بود، فاطمه همتا نمی‌داشت «آدم و من دونه»[۲] ؛ برای آن نیست که او مادر یازده امام است؛ چون فاطمهٴ بنت‌أسد که مادر دوازده امام است این سمت را ندارد و نه برای مبارزه علیه طغیان عصر است؛ چون آن حد مبارزه از ابوذرها [نیز] ساخته است و نه در سایه ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ‌یَتیمًا وَأَسیرًا﴾[۳] که از فضه هم [شرکت در این ایثار] نقل شده است ؛[۴] آن پایگاهی که فاطمه (علیها سلام) دارد و دیگران نداشتند در همان سیر ولایی این بانوست.
ـ همراهی زن با مرد در سفرهای چهارگانه سلوک
گاهی گفته می‌شود زن همسفر مرد هست، اما در دو مقطع و نه در چهار مقطع؛ یعنی زن می‌تواند «سیر من الخلق الی الحق» از کثرت به وحدت را پشت سر بگذارد. زن توان آن را دارد که «سیر من الحق الی الحق» حرکت در وحدت و از وحدت به سوی وحدت را هم سیر کند، اما توان آن را ندارد که از وحدت به کثرت، از حق به خلق بیاید؛ چون نمی‌تواند پیغمبر شود؛ چون زن سمت رسالت ندارد قهراً این مقطع سوم سفر میسور زن نیست که از وحدت به کثرت پیام بیاورد، از حق برای خلق سخن منتقل کند و مانند آن و قهراً سیر چهارم هم میسور زن نخواهد بود. اگر زن در توانش نبود که «من الحق الی الخلق» سفر کند، آن سفر چهارم هم که «من الخلق الی الخلق بالحق» است مقدور او نیست و اگر کسی سفر چهارم را طی نکرد، به مقصد نمی‌رسد؛ چون نیل به معاد، پی بردن به معاد، حشر با معاد قبل از مرگ و شهود آثار معاد قبل از مرگ، کمال آدمی است آن که گفت:
خود هنر آن دان که دید آتش عیان ٭٭٭ نی گپ دل علی النار دخان[۵]
همین سخن است. دیگران به جناب مولوی آموختند، او می‌گوید حکیم گپ می‌زند که می‌گوید نشانه‌ای از قیامت هست؛ پس قیامت هست. کار حکیم گپ زدن است که از نشانه پی به صاحب نشان ببرد؛ هنر آن است که انسان قبل از مرگ هم اکنون جهنم را ببیند «هم و النار کمن قد رآها»[۶] . هنر آن است که انسان قیامت را قبل از مرگ بنگرد؛ نه با برهان ثابت کند. آن گپ است. اگر کسی اهل سیر بود ولی سفرش در مقطع دوم پایان پذیرفت، او اگر دربارهٴ معاد حرفی دارد. گپی بیش نیست. آیا زن در سیر سوم و چهارم محروم است یا آن اسفار اربعه کاری به این مسائل ندارند؟ آنها که این راه را رفته‌اند و چون رفته‌اند مقاطع چهارگانه را تبیین کرده‌اند گفته‌اند ره‌توشه و رهآورد این راه ولایت است؛ نه رسالت و نه نبوّت. نبوّت و رسالت یک بخش اجرایی است؛ آنچه محور این اسفار چهارگانه است مسئله عظیم «ولایت» است که پشتوانه رسالت است. گرچه هر نبی و رسولی ولی هست، ولی هر ولیی لازم نیست که نبی و رسول باشد. آنچه محور کمال است «ولاء» است و در او میزی بین زن و مرد نیست و آنچه زن و مرد در آن ممتازند کار اجرایی‌اند که به بخش تکلیف برمی‌گردد، لذا انوار خمسه طیّبه در آن جهان یکی است این‌چنین نیست که اگر زن رسول نشد. سفر سوم و چهارم را ندارد و اساس آن سفر به نبوت انبائی برمی‌گردد؛ نه نبوت تشریعی. آن که سفر سوم را طی کرد خبرهای نو آورد آن که به علی بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) می‌گوید: «بنگار که جبرئیل چنین گفته است» ،[۷] نبوت تعریفی دارد. اینها زاد راه سفر سوم و چهارم است. اگر در سخنان امام (رضوان الله علیه) شنیده‌اید [که] کمتر مردی غیر از اولواالعزم و معصومین ممتاز به پایگاه رفیع این بانو باریافتند، سرّش آن است که این سفر سوم و چهارم را این زن بیش از دیگران و پیش از دیگران پیمود.
همتایی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) با امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) در مراتب علمی
خطبه‌ای در نهج‌البلاغه علی (سلام الله علیه) بخشی‌ از آن آمده که آن خطبه را مرحوم کلینی در کتاب قیم کافی نقل کرده است کافی یک کتاب حدیث است و سخن کلینی در کافی بسیار کم است؛ گاهی یک سخنی از خودش در خلال حدیث دارد بعد از اینکه آن خطبه بلند علوی (سلام الله علیه) را در هنگام بسیج نیرو علیه [معاویه در جنگ صفین]، در هنگام اعزام خطبه‌ای ایراد کرد. آن خطبه اول در کافی کلینی آمده بعد در جوامع روایی دیگر. مرحوم کلینی بعد از نقل فرازهای بلند این خطبه می‌گوید: «فلو اجتمعت ألسنة الجن والإنس و لیس فیها لسانُ نبی» ؛[۸] اگر همه متفکران جن و انس جمع بشوند و در جمع آنها پیامبر و وصی پیامبر نباشد که از وحی مدد بگیرد، کسی بخواهد مانند این خطبهٴ علی سخنی بگوید مقدورش نیست [علی أن یبیّنُوا التوحید بمثل ما أتی به بأبی و أُمّی ما قَدَرا علیه]؛ چون برخی از خطبه‌های نهج‌البلاغه عدیل و بدیل دارد، اما این از آن خطبه‌هایی نیست که کسی بتواند مانند او سخن بگوید. نوبت به شارحان اصول کافی که رسید اول صدرالمتألّهین (رضوان الله علیه) این مطلب را ارائه کرد، بعد دیگران هم تبعیت کردند، فرمود: یک قیدی در کلام جناب کلینی لازم است؛ باید می‌گفت اگر همه جن و انس جمع بشوند و در جمع آنها انسانی که از انبیای اولواالعزم است نباشد؛ نه انسانی که پیغمبر یا وصی پیغمبر است ؛[۹] چون این سخن علی از انبیای غیر اولواالعزم هم نقل نشد که این‌طور سخن بگوید. خب، حضرت در آن خطبه چه چیزی گفت؟ شما آن مقاطع مهم خطبه حضرت را که در هنگام اعزام نیرو در جریان صفین ایراد کرد وقتی مطالعه می‌کنید می‌بینید بخشهای مهم و کلیدی آن خطبه در طلیعه خطبه فاطمه زهرا (صلوات الله علیها) آمده است؛ با تفاوت یک ربع قرن؛ یعنی ۲۵ سال قبل از اینکه علی آن خطبه را ایراد کند، همین محتوای بلند را فاطمه (علیها سلام) ایراد کرد، لذا نقل شد اگر علی نبود فاطمه (علیهما السلام) همتا نداشت. گوشه‌هایی از آن خطبه را که زهرا (علیها سلام) در طلیعه احتجاجش آورده است بنگرید که چطور شارحان اصول کافی را به اعجاب واداشت.
ـ بیان میرداماد، و در پاسخ شبهه مادی گرایان با استمداد ازخطبهٴ توحیدی امیر مؤمنان علی (علیه‌السلام)
یکی از شارحان، استاد صدرالمتألّهین مرحوم میرداماد است. مرحوم میرداماد در تعلیقه‌شان بر شرح اصول کافی وقتی به این جمله می‌رسند می‌گویند: علی بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) به یک شبهه‌ای که در دیر زمان ذهن مادیین را به خود متوجه کرد پاسخ عمیق داد. آن شبهه‌ای که از مادیین به ارث رسیده است این است آیا خدای سبحان عالم را از شیئی خلق کرد یا نه؟ از چیزی جهان را آفرید یا نه؟ اگر جهان خدا و خالقی دارد این خالق، جهان را یا «من شیء» آفرید یا «من لا شیء» (یا از شیئی یا از نقیضش). اگر «من شیء» آفریده باشد، پس ازلیت ماده و قدم ماده به اینکه ماده مخلوق حق نیست لازم می‌آید؛ چون خدا عالم را از یک شیئی آفرید. اگر «من لا شیء» بیافریند «لا شیء» که مبدأ قابلی نخواهد بود که ذاتاً مستحیل است. فرض سومی هم که ندارد چون نفی «من شیء» به «من لا شیء» نفی نقیضین است؛ این هم که مستحیل است؛ پس «من شیء» محال «من لا شیء» محال فرض سوم هم که نیست. اما در خطبه این بانو (سلام الله علیها) اولاً و در خطبه علی بن‌ابی‌طالب (سلام الله علیه) ثانیاً این‌چنین آمده که «الحمد لله الذی لا من شیء کان وَلا من شیء خلق ما کان» ؛[۱۰] نه خدا از چیزی است؛ نه کارش را از چیزی آغاز کرد: چون نقیض «من شیء» «من لا شیء» نیست، «لا من شیء» است و رفع نقیضین هم نشد. مرحوم محقق داماد می‌گوید: این خطبه مُبدع بودن کار خدا را تثبیت می‌کند که گرچه آسمان و زمین ماده دارند، ولی اصل فیض که ﴿وَما أَمْرُنا إِلاّ واحِدَةٌ﴾ ؛[۱۱] نه «من شیء» است نه «من لا شیء» است، بلکه «لا من شیء»[۱۲] است این گونه از مقطعهای عظیمی که در آغاز خطبه علی (سلام الله علیه) است با تفاوت ۲۵ سال در خطبه زهرا (علیها سلام) آمده بود.
تبیین منابع و مبانی حقوق بشر
ـ هادی بالذات، منبع موثق رسیدن به حق
و اما آنچه که به بحث ما برمی‌گردد؛ یعنی تبیین منابع و مبانی حقوق بشر و در بازسازی علوم انسانی سهمی دارد، سخن دیگر این بانوست. در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که مواد حقوقی نظیر مواد احکام فقهی مسبوق به استنباط مبانی است اولاً، آن مبانی را از منابع استخراج می‌کنند ثانیاً، آن منابع را با جهان‌شناسی تدوین و تعلیل می‌کنند ثالثاً تا نوبت به یک ماده حقوقی برسد؛ همان کاری که یک فقیه با گذراندن سه اصل در کرسی فقاهت می‌نشیند، یک حقوقدان اسلامی هم با پشت سر گذاشتن سه اصل در کرسی تنظیم و تدوین حقوق می‌آرمد. در خلال سخنان این بانو در حال بیماری این‌چنین استدلال می‌کند ،[۱۳] می‌گوید. حرف را باید از کسی گرفت که مصون از هرگونه بطلان و سهو و نسیان است که در آن حالت بیماری به این کریمه استدلال می‌کند ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ﴾ ؛[۱۴] در این کریمه که در سورهٴ «هود» به عنوان یک بحث توحیدی اقامه شده است این است که خدا نفرمود آنچه حق می‌گوید با آن که باطل می‌گوید یکسان است؛ نظیر ﴿أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ﴾[۱۵] آن چون روشن است یا نظیر ﴿هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾[۱۶] که روشن است. عدلین این آیه این نیست: یکی به حق دعوت کند، یکی به باطل. ضلعین این کریمه این است که هر دو به حق دعوت می‌کنند (هر دو داعیهٴ حق دارند) منتها یکی حق بالذات است، دیگری حق بالغیر نفرمود «أ فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع أمن لا یهدی الی الحق»؛ چون آن روشن است فرمود: ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أَنْ یُهْدی﴾؛ یعنی دیگری هم داعیه حق دارد، ولی قبل از دعوت به حق باید مهتدی بشود تا هادی بگردد. آن که بدون اهتدا هادی است مقدم است یا آن که بعد از اهتدا هادی است؟ آن که تا هدایتش نکنی به حق دعوت نمی‌کند سزاوار است یا آن که خودبه‌خود حق است؟ ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ﴾[۱۷] این افعل تفضیل تعیینی است نه تفضیل مصطلح.
ـ خدا مصداق و اهل بیت (علیهم‌السلام) مظاهر ﴿مَن یَهْدِی إِلَی الحَقِّ﴾
﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أَنْ یُهْدی﴾ فرمود: علی مظهر صدر کریمه است [و] دیگران مصداق ذیل آیه‌اند. علی همان نگاری است که بدون اهتدا هادی مردم است؛ بدون اینکه از کسی چیزی بیاموزد و فرا بگیرد توان رهبری دارد. ما این‌چنین هستیم. دیگران تا از ما یاد نگیرند، توان هدایت ندارند. ما مظهر صدر آیه‌ایم [و] دیگران مظهر ذیل آیه‌اند. آیه‌ای که در سورهٴ «هود» است ناظر به مسئله خلافت و حکومت و ولایت و غصب فدک و غصب ولا نیست آیه درباره توحید و شرک است. خدا در سورهٴ «هود» فرمود: آیا الله مقدم است یا بتان؟ این چوبها که البته معبود راستین بت‌پرستان نبود؛ معبودشان یا قدیسین بشر بود یا فرشتگان بودند و مانند آن. این چوبها را کم کم عوامها محترم شمردند وگرنه اینها چوب‌پرست نبودند، بعدها استدلالات قرآنی آمده ﴿أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها﴾[۱۸] وگرنه این پیکرها را به عنوان اینکه نمونه و نمودار آن قدیسین از موجودات آسمانی است، ساختند. در این زمینه سخن خدا این است آیا خدا که حق بالذات است مقدم است یا فرشتگان و قدیسین بشر و مانند آن از معبودهای شما که تا مهتدی نشوند هادی نخواهند شد؟! در مقام تطبیق خارجی بت‌پرستها به بتهایی سر می‌سپردند که محتاج بودند بعد الاهتدا هادی باشند. اگر هم کاری از این بتان ساخته است، بعد از اینکه از غیب دریافت کرده‌اند ساخته است. این همان بالعرض است که باید به بالذات منتهی بشود. وقتی به لسان علمی ارائه می‌شود که این دومی باید به اولی برگردد؛ چون بالعرض به بالذات برمی‌گردد؛ بالتبع به بالاصل برمی‌گردد. در اصل نظام ذات اقدس الهی مصداق صدر آیه است و بتها مصداق ذیل آیه. وقتی این بانو این صدر و ساقه آیه را بر خود و دیگران تطبیق می‌کند؛ یعنی ما مظهر صدر آیه‌ایم و نه مصداق و شما مظهر همان ذیل آیه‌اید.
ـ مظاهر و مصادیق ﴿لاَ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی﴾
اگر دیدید در بعضی از روایات جبت و طاغوت بر آن دو نفر تطبیق شده است[۱۹] از همین رقم است که اینها مهتدی بالذات نیستند؛ تا ما هدایتشان نکنیم، اینها مهتدی نخواهند بود؛ و چون اینها با جریان غصب ما را منزوی کردند، آن استثنا را به دست نیاوردند؛ یعنی ﴿إِلاّ أَنْ یُهْدی﴾[۲۰] نصیبشان نشد؛ وقتی استثنا را به دست نیاوردند مهتدی هم نخواهند بود، وقتی مهتدی نشدند حکمشان حکم جاهلیت است، لذا بالصراحه در آن خطبه معروف در مسجد مدینه فرمود: ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾[۲۱] ؛ فرمود: ممکن است داعیه حق در سر بپرورانید ولی حرف، حرف حق است [و] فکر، فکر جاهلیت است ﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾.
اینکه عرض شد معصوم مظهر صدر آیه است و نه مصداق [و] دیگران می‌توانند هم مظهر ذیل باشند [و] هم مصداق؛ برای اینکه صدر آیه یک مصداق بیش ندارد و آن ذات اقدس الهی است.
ـ معصوم، شاگرد مکتب خدای سبحان
و ذات اقدس الهی گرچه به معصومین بها می‌دهد، اما در بخشهای دیگر می‌گوید اینکه ما می‌گوییم معصومین نگاران به مکتب نرفته‌اند؛ یعنی از مکتب بشری استمداد نکرده‌اند وگرنه ما چیزی یادشان دادیم که اینها از هیچ جا نمی‌توانستند فرا بگیرند (یک)، و از خود هم نداشتند (دو)، صریحاً به نبی‌اش فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾ ؛[۲۲] نه «ما لم تعلم» یا «ما لا تعلم»، ﴿وَعَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ﴾؛ یعنی خدا چیزی به یاد توی پیغمبر آورد و چیزی یادت داد که تو آن نبودی که یاد بگیری، با همه نبوغی که به تو دادم [و] با همه هوشی که به تو دادم تو آن نیستی که اگر من نگویم تو بفهمی.
ـ خدای سبحان، تنها مرجع مطلق منازعات
چنین چیزهایی را وحی دارد و برای اینکه قداست توحید محفوظ بماند در بخشی از آیات سخن از تثلیث است، بعد سخن از تثنیه است [و] سرانجام آن تثلیث و آن تثنیه را جمع‌بندی می‌کند توحید را اعلام می‌کند. همین آیهٴ معروف سورهٴ «نساء» به این سه بخش تقسیم می‌شود: صدرش تثلیث است وسطش تثنیه است [و] ذیلش توحید ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ﴾ این تثلیث است، ﴿فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ﴾ اما به دو مرجع ﴿إِلَی اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾ دیگر سخن از اولوا الامر نیست؛ چون گاهی صلاحیت ﴿أُولِی اْلأَمْرِ﴾ محل نزاع است؛ او متنازع فیه است نه مرجع حل نزاع/ گاهی در رسالت رسول اختلاف است که رسالت او متنازع فیه است؛ نه مرجع نزاع، لذا این تثنیه را به توحید تمام می‌کند در ذیلش فرمود ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ اْلآخِرِ﴾[۲۳] دیگر سخن از پیغمبر نیست؛ یعنی اگر به پیامبر و ائمه (علیهم السلام) تکریم می‌شود در سایه ایمان به خداست چون خدا فرمود: ﴿ما آتاکُمُ الرَّسُولُ﴾[۲۴] و چون رسول فرمود «من کنت مولاه فعلی مولاه» ،[۲۵] آمنّا و صدّقنا و این طی مراسم سه‌گانه در سورهٴ «نساء» به یک صورت جمع‌بندی شده در سورهٴ «شوری» در آمده فرمود ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ﴾ نه تنها چون رسول «اولوا الأمر» را ندارد نشانه توحید است؛ چون در مقام وحدت است دال بر توحید است ﴿وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فیهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللّهِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنیبُ﴾ ،[۲۶] لذا این بانو این سخن را فرمود [و] شما بعدها در احتجاج امام باقرالعلوم این سخن را می‌یابید، در احتجاجات امام پنجم استدلال به این کریمه‌ای که مادرش سالیان متمادی قبل به این کریمه استدلال کرد می‌یابید که امام پنجم برای تثبیت امامت به همین صدر استدلال کرد ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی إِلاّ أَنْ یُهْدی﴾ ،[۲۷] آن‌گاه همین بانو برای اینکه ثابت کند حق از خداست، شما به آن ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ﴾[۲۸] این حق در دسترس احدی از شما نیست: «لا یدرکه بعد الهمم ولا یناله غوص الفطن» ،[۲۹] اما آن حقی که فیض اوست که «الحق من ربک» نه «مع ربک» با آن حق منابع و مبانی علومتان را تنظیم کنید.
ـ خدای سبحان حق محض و حضرت علی (علیه‌السلام) بر مدار حق
هر گونه حقی که هست از خداست؛ خدا حق‌محض است، حق محور نیست که دور حق بگردد، آن علی است که «یدور مع الحق حیث دار» ؛[۳۰] نه الله. الله حق محض است، عدیل و کفو ندارد که در محور او بگردد یا حق در محور او دور بزند. مع شیئی در آن حرم و امن نیست، ولی فیضش و کارش حق است که همه قوانین از آن انتزاع می‌شود و بر این تطبیق می‌شود، قهراً مسئله تدوین حقوق بشر باید با این حق هماهنگ باشد؛ یعنی آن قواعد عامه حقوقی را از منبع الهی که قرآن و عترت است استخراج کنیم، بعد مواد ریز را از این منابع استنباط کنیم.
استکبار، عمده مشکل بشریت
در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید آنچه مشکل بشر است بی‌قانونی نیست؛ چه اینکه آنچه مشکل بشر است کفر جهانی نیست؛ همان استکبار جهانی است و نه کفر. کفر بالأخره کیفر تلخی به نام جهنم در پیش دارد، اما ذات اقدس الهی نبرد با استکبار جهانی را مستند نمی‌کند که چون اینها کافرند می‌گوید: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ ،[۳۱] نه «لا ایمان لهم». آنچه ممکن است خدای ناکرده خلیل را به آتش بکشد کفر آمریکا نیست «لاایمان لهم» نیست؛ می‌شود با کافر کنار آمد؛ ﴿لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ است.
ـ وجوب حرمت نهادن به عهد و پیمان
لذا ذات اقدس الهی این مسئله حرمت نهادن به سوگندنامه، به قطع‌نامه، به عهدنامه، به دیگر مواثیق و قراردادهای بین الملل را یک اصل جهان شمول دین می‌شمارد. فرمود کافر را می‌شود بالأخره سرکوب کرد، اما با عهدشکن چه می‌کنید: ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ به ما گفتند: اگر با کسی عهد بستی نقض عهد حرام است ولو طرف عهدت مشرک باشد؛ اینها جزء قوانین بین المللی اسلام است.
ـ حرمت خیانت در امانت
از آن طرف رهبران الهی به ما آموختند، خیانت در امانت حرام است ولو آن کسی که مؤتمن هست و به شما امانت سپرد ابن ملجم باشد که با شمشیرش علی را کشت، همان شمشیر را اگر به شما امانت داد خیانت در آن امانت حرام است .[۳۲] این روایات حرمت خیانت چند طایفه است: بخشی مربوط به جریان ابن‌ملجم است؛ بخشی مربوط به جریان سالار شهیدان (صلوات الله علیه) است[۳۳] می‌گوید اگر قاتل حسین بن علی همان شمشیر را، دیگری می‌گوید اگر قاتل علی بن‌ابی‌طالب (علیه السلام) همان شمشیر را [امانت بدهد هر آینه‌ادای امانت می‌کنم] این در روایات ما در چند طایفه تدوین شد وقتی شما به تفکر اسرائیلی از نظر قرآن کریم می‌نگرید می‌بینید ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاّ ما دُمْتَ عَلَیْهِ قائِمًا﴾ که دعوت به قیام و هشیار کردن است چرا؟ ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَیْسَ عَلَیْنا فِی اْلأُمِّیِّینَ سَبیلٌ﴾[۳۴] این تفکر است می‌گوید: ما صهیونیست، ارجمندیم خیانت در امانت غیر اسرائیلی حرجی ندارد، وقتی خیانت روا شد تهاجم ابتدایی به طریق اولی است. خب، با آن منطق؛ نه تدوین قانون بشر میسر است و نه اجرای او. الآن مدیر عامل این کشور چند میلیاردی و هیئت مدیره‌اش همینها هستند.
ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه در باز سازی علوم انسانی
در این شرایط وحدت همهٴ مسلمانها لازم است و اگر خدای ناکرده این دو قشر عظیم یعنی حوزه و دانشگاه به آن ضرورت وحدت نیندیشند و با بازسازی راستین علوم اسلامی بهتر فکر نکنند پیش الله مسئول‌اند. ماییم و این خلیج فارس ماییم و همان صدام پلید؛ مبادا خدای ناکرده چیزهایی که نه ثمر آخرت دارد نه بهره دنیا ما را به جان هم بیندازد.
اخلاق پشتوانه مسائل حقوقی و فقهی
در این بیان بانوی دو جهان این‌چنین استدلال کرد فرمود: فقط باید از یک کانال مدد گرفت که مصون از گزند سهو و نسیان و امثال ذلک است و ذات اقدس الهی همه مسائل حقوقی را که تدوین می‌کند، پشتوانه‌اش را اخلاق می‌داند، اما مسئله سازمان ملل، حقوق بشر اعلامیه حقوق بشر اینها اخلاق را اصلاً حرمتی برای آن قائل نیستند و ما هم اگر در حوزه یا دانشگاه کمبودی داریم نه برای اینکه علم نیست و بازسازی نشد، لااقل در طی این ده سال ما هر آسیبی که خوردیم در اثر فقد آن فضیلت اخلاقی است. قرآن که خود را به نور معرفی می‌کند برای اینکه بین فلسفه و اخلاق، بین فقه و اخلاق، بین حقوق و اخلاق، بین سیاست و اخلاق، بین جنگ و اخلاق گره زد. ما آمدیم آن بخشهای سیاسی منهای اخلاق را مدون کردیم، بخشهای فلسفی منهای اخلاق را تدوین کردیم، بخشهای فقهی و حقوقی و اقتصادی منهای اخلاق را تدوین کردیم، مشکلمان حل نشد. آن که می‌گوید اقتصاد زیر بنای فقه و اخلاق و حقوق است، طرز دیگر می‌اندیشد. بنگرید قرآن چگونه گره زد این کلمه ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾[۳۵] محور بحث فقیهانهٴ فقهای ماست، اما منهای ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾[۳۶] که در صدر آمده ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ﴾[۳۷] بحث فقهی فقیهان ماست در بخش قصاص، اما منهای ﴿یا أُولِی اْلأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾[۳۸] این قصاص را با تقوا گره زد ﴿وَلَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الألباب﴾ هم در قصاص فردی بین این حکم و فضیلت اخلاقی گره زد [و] هم در آن قصاص جمعی به نام جنگ. این کریمه سوره «انفال» همتای همین کریمه است، منتها در کشتار جمعی به نام جنگ آن ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾[۳۹] برای جنگ است دیگر؛ یعنی آن بخش از آیات «انفال» درباره جنگ و دفاع است، بعد فرمود: مبادا مسئله جنگ و دفاع به صورت آدم‌کشی تبیین بشود، این برای احیای انسانیت انسانهاست؛ بجنگید کشته بشوید و بکشید تا زنده بشوید، منتها این درباره مرگ جمعی [و] آن درباره مرگ فردی. هر دو لسانش لسان احیاست؛ گرچه همه دستورات الهی عامل حیات است؛ نماز حیات‌بخش است و دیگر احکام و حکم، اما این آیه درباره جنگ آمده [است] خصیصه‌ای برای مورد نیست ولی در مورد نصّ است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ ،[۴۰] آن‌گاه ﴿اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾[۴۱] مسائل اقتصادی را با اخلاق گره زد، فرمود: ﴿وَلْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ﴾ ،[۴۲] اما ﴿وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ﴾[۴۳] حرمت امانت را حفظ کردن را با اخلاق گره زد: ﴿فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ﴾ ،[۴۴] مسائل پرهیز از گران فروشی و کم فروشی و تطفیف را با اخلاق گره زد: ﴿أَوْفُوا الْمِکْیالَ وَالْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النّاسَ أَشْیاءَهُمْ﴾ ،[۴۵] ﴿وَلا تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾[۴۶] این‌چنین نیست که بخشی از مسائل قصاص را یا رعایت عهد را یا رعایت امانت را یا مسائل اقتصاد را یا وفای به عهد را یا حرمت تطفیف و کم دادن را منهای اخلاق ارائه داده باشد و این‌چنین نیست که اخلاق ضامن اجرا نداشته باشد؛ قانون منهای اخلاق قابل اجرا نیست؛ نه از اراده دولت نشئت می‌گیرد نه از عرف و عادت مدد می‌گیرد و نه از دیگر علل و عوامل. همه آنها به عنوان مبدأ قابلی تدوین قانون و حقوق بشرند؛ نه مبدأ فاعلی. اینها عصاره‌ای از سخنان این بانوست (سلام الله و صلواته علیها)، لذا خودش هم در آن احتجاج و هم در حالتی که زنان مهاجر و انصار به حضورش مشرف شدند این سخنان را بازگو کرد، فرمود: «فرغما لمعاطس قوم یحسبون انهم یحسنون صنعاً الاّ انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون» ؛[۴۷] من دماغ اینها را خاکمال کردم. «معاطس» همین عنوف است؛ جای عطسه است. گاهی می‌گوید من راغمه‌ام ؛ من با حرفهایم دماغ اینها را خاکمال کردم: «فرغماً لمعاطس قوم» که «یحسبون انهم یحسنون صنعاً الاّذ انهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون».
دیگر خسته شدم اجازه بدهید که هم از حضور آیات، مشاعل هدایت، دانشمندان حوزه و دانشگاه، دانش پژوهان و محققان و نویسندگان و گویندگان تقدیر و تشکر کنم و از برگزار کنندگان این سمینار تقدیر کنیم و مجدداً از دولت اسلامی تشکر کنیم که روزی را به عظمت این بانو اختصاص دادند و از سخنرانان گرانقدری که با بیاناتشان همه را مستفیض کردند تشکر کنیم و از ذکر سوگ و ماتمی که همه ما را بهره‌مند کردند و فضا را معنوی کردند و عظمت و شرف به این محفل دادند هم تشکر بکنیم و چند جمله دعا بکنیم که عند الزوال دعا مستجاب است .[۴۸]
از ذات اقدس الهی مسئلت می‌کنیم که دلهای همه را ظرف معارف قرآن کریم و سخنان انبیا و اولیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) قرار بدهد!
پروردگارا ! وحدت الهی اسلامی را بین مسلمین عالم عموماً ، حوزه و دانشگاه و محققان این دو قشر عظیم خصوصاً به عنوان بهترین موهبت نسبت به همه ما ارزانی بدار !
نظام جمهوری اسلامی را در سایه ولیّ‌ات (ارواحنا فداه) تا ظهور آن حضرت حفظ بفرما !
ارواح مؤمنین عالم عموماً، علما و مؤلفان علوم الهی اساتید و ذوی الحقوق و شهدای اسلام خصوصاً روح مطهر امام امت بالأخص و شهدایی که عامل تشکیل این روزها شدند (شهید مفتح، شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید مطهری (قدس الله ارواحهم الزکیه) را با انبیا و اولیایت محشور بفرما !
بین ما و قرآن و عترت لحظه‌ای جدایی نینداز !
مقام معظم رهبری را در سایه عنایتهای ولیّ‌ات (ارواحنا فداه) تأیید بفرما !
مراکز علمی، حوزه و دانشگاه، مراجع تقلید، محققان اسلامی را در سایه عنایتهای ولیّ‌ات (ارواحنا فداه) تأیید بفرما !
لحظه‌ای ما را به حال خودمان وامگذار !
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
پاورقی:ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱-سخنرانی حضرت آیت الله جوادی آملی در سالروز ولادت حضرت فاطمه سلام الله علیها
۲ ـ کافی، ج۱، ص۴۶۱ ؛ عن یونس بن ظبیان عن ابی عبدالله (علیه‌السلام) قال: سمعته یقول: «لولا أنّ الله تبارک و تعالی خلق امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) لفاطمة ماکان لها کفؤ علی ظهر الأرض من آدم ومن دونه».
۳ ـ سورهٴ انسان، آیهٴ ۸/
۴ ـ العمدة، ص۳۴۵ ؛ ﴿وَیُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکینًا وَ‌یَتیمًا وَأَسیرًا﴾ … نزلت فی علی بن ابی‌طالب و فاطمة (ص) و فی جاریتهما فضة وقال وکانت الفضة فیه.
۵ ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص۹۹۸، بیت ۲۵۰۵//
۶ ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱۹۳ (خطبهٴ متقین).
۷ ـ ر . ک: کافی، ج۱، ص۲۴۱ ؛ «إن فاطمة مکثت بعد رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حزن شدید علی أبیها وکان جبرئیل (علیه‌السلام) یأتیها فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن أبیها ومکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذرّیتها وکان علی (علیه‌السلام) یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة (علیها‌السلام)..
۸ ـ کافی، ج۱، ص۱۳۶/
۹ ـ شرح اصول کافی ملاصدرا، ج۵/
۱۰ ـ کافی، ج۱، ص۱۳۴ ؛ آنچه در خطبهٴ حضرت صدیقه کبرا فاطمه زهرا (صلوات‌الله‌علیها) آمده این است: «.. ابتدع الاشیاء لا من شیء کان قبلها و انشأها بلا احتذاء امثلة امتثلها …» (بحارالانوار، ج۲۹، ص۲۲۱ ؛ احتجاج، ج۱، ص۹۸).
۱۱ ـ سورهٴ قمر، آیهٴ ۵۰/
۱۲ ـ قبسات، ص۱۳۳/
۱۳ ـ ر . ک: بحارالانوار، ج۴۳، ص۱۵۸/
۱۴ ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۳۵/
۱۵ ـ سورهٴ قلم، آیهٴ ۳۵/
۱۶ ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۹/
۱۷ ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۳۵/
۱۸ ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۱۹۵/
۱۹ ـ ر . ک: بحارالانوار، ج۲۳، ص۲۸۹؛ ج۳۰، ص۱۸۷ ؛ بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، ص۱۹۳/
۲۰ ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۳۵/
۲۱ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۵۰ ؛ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با برگرداندن آیه از غیبت به خطاب در آن خطبه فرمودند: «أفحکم الجاهلیة تبغون ومن أحسن من الله حکماً لقوم یوقنون». (احتجاج، ج۱، ص۱۰۲).
۲۲ ـ سورهٴ نسا، آیهٴ ۱۱۳/
۲۳ ـ سورهٴ نساء، آیهٴ ۵۹/
۲۴ ـ سورهٴ حشر، آیهٴ ۷/
۲۵ ـ کافی، ج۱، ص۲۸۷/
۲۶ ـ سورهٴ شوری، آیهٴ ۱۰/
۲۷ ـ سورهٴ یونس، آیهٴ ۳۵ ؛ عن أبی جعفر (علیه‌ السلام) فی قوله ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ﴾ الآیة فأما من یهدی الی الحق فهو محمد من بعده و أما من لا یهدی إلا أن یهدی فهو من خالف من قریش و غیرهم أهل بیته من بعده (بحارالانوار، ج۹، ص۲۱۳)
۲۸ ـ سورهٴ حج، آیهٴ ۶۲/
۲۹ ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ ۱/
۳۰ ـ احتجاج، ج۱، ص۱۵۷ ؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۹۳/
۳۱ ـ سورهٴ توبه، آیهٴ ۱۲/
۳۲ ـ ر . ک: مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۱۰/
۳۳ ـ وسائل الشیعه، ج۱۹، ص۷۶ ؛ ابی‌حمزه الثمالی قال سمعت سید العابدین علی بن‌الحسین بن‌علی بن‌ابی‌طالب (علیهم السلام) یقول لشیعته: «علیکم بأداء الأمانة فوالّذی بعث محمداً(ص) بالحق نبیاً لو أنّ قاتل أبی الحسین بن علی (علیهم ‌السلام) ائتمننی علی السیف الذی قتله به لأدّیتُهُ إلیه». مسترک الوسائل، ج۱۴، ص۱۱؛ قال الصادق (علیه السلام): «أدّوا الأمانة ولو الی قاتل الحسین بن علی (علیه‌السلام)».
۳۴ ـ سورهٴ آل‌عمران، آیهٴ ۷۵/
۳۵ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱/
۳۶ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱/
۳۷ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۹/
۳۸ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۱۷۹/
۳۹ ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۴/
۴۰ ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۴/
۴۱ ـ سورهٴ انفال، آیهٴ ۲۴/
۴۲ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۲/
۴۳ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۲/
۴۴ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۸۳/
۴۵ ـ سورهٴ هود، آیهٴ ۸۵/
۴۶ ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ ۸۵/
۴۷ ـ احتجاج، ج۱، ص۱۰۹/
۴۸ ـ ر . ک: کافی، ج۲، ص۴۷۶ ؛ باب الأوقات والحالات التی ترجی فیها الإجابة.

تبلیغات