ویژگىهاى امامان(ع)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سخن پیرامون فرازهاى بلند زیارت جامعه کبیره بود. زیارتى که یک دوره متن قویم و ارزشمند امامشناسى اصیل است. آنان که از معرفت اصیل پیرامون امامان علیهم السلام برخوردارند آنرا مانیفست شیعیان خالص اهل بیت علیهم السلام مىدانند و آنان که معرفت شایسته به مقام شامخ امامان(ع) ندارند آنرا «مانیفست شیعیان غالى» مىدانند. اینان نه غلو را شناختهاند و نه شیعه اصیل را:
چو بشنوى سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشناس نئى جان من خطا اینجاست
به هر حال متن بلند این دعا گویاى آن است که انشاء کننده آن جز معصوم نمىتواند باشد. خداوند توفیق داده در این سلسله مقالات به شرح این دعا بپردازیم. در این مقاله نیز به توضیح فراز این زیارت مىپردازیم.
اراده خداوند محور حرکت آنان
سلام بر شما امامان که «العاملون بارادته» با اراده او عمل مىکنید اراده او قطب نماى حرکت شماست.
انسانها چند گروهاند:
1- کسانى که "عاملون" (اهل کار و تلاش) هستند ولى به "اراده شیطان" آنرا انجام مىدهند که شیطان مىخواهد. آنان که اسیر نفساند مصداق این گروهاند جالب اینجاست که قرآن شیطان را آمر گروهى مىداند، و قهراً این "آمر" مأمورهم دارد «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء...؛(1) شیطان شما را وعده فقر مىدهد و شما را به کار زشت (بخل و غیره) امر مىکند.»
«یا ایها الّذین آمنوا لاتتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر...؛(2) اى کسانى که ایمان آوردهاید پیروى از گامهاى شیطان نکنید و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند مسلّماً او دستور کار زشت و ناپسند مىدهد.»
و گاه این مأمور بودن ما به مرز بندگى شیطان کشیده مىشود.
یعنى حلقهاى بر گردنش افکنده و به هر کجا بخواهد مىبرد.
«الم اعهد الیکم یا بنى آدم الّا تعبدوا الشیطان انّه لکم عدوّ مبین و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم.؛(3) اى فرزندان آدم آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او مسلّماً براى شما دشمنى آشکار است و فقط مرا بپرستید که این راهى مستقیم است.»
حضرت ابراهیم به عموى مشرک خود که در قرآن از او به عنوان «اب» یاد شده مىفرماید:
«یا ابت لاتعبد الشیطان انّ الشیطان کان للرحمن عصیّا؛(4) پدرم شیطان را پرستش مکن زیرا شیطان خداى رحمان را همواره نافرمان است.»
گروه دوم آنان هستند که «عاملون» (اهل کار و تلاش) هستند ولى به امر و دستور ربّ، اینان بندگان خداوند هستند. خداوند از بندگانش "اطاعت" خواسته و اطاعت یعنى همین "اتیان واجبات"، "ترک محرمات" و در بین این دو "ترک محرمات" است که زمینه "اتیان واجبات" را هم فراهم مىکند.
رمز سربلندى انسان در اطاعت خدا است امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «بالطاعة یکون الاقبال؛(5) با اطاعت خداوند است که خداوند به انسان عنایت مىکند.» «بالطاعة یکون الفوز؛(6) با اطاعت است که انسان رستگار شده به مطلوب خود مىرسد.»
«بادر الطاعة تسعد؛(7) مبادرت به اطاعت خداوند کن تا سعادتمند گردى».
از رهگذر بندگى خداوند است که انسان معنویت انسانى خود را مىیابد امام على(ع) فرمود:
«اذا اخذت نفسک بطاعة اللّه اکرمتها و ان ابتذلتها فى معاصیه اهنتها؛(8) آنگاه که جانت را در مسیر اطاعت خداوند به کار بردى آنرا گرامى داشتهاى و آنگاه که در مسیر معصیت به کاربردى آنرا بىارزش ساختهاى.»
مقامات والاى معنوى جز با اطاعت خدا بدست نمىآید.
«نبى اکرم(ص) فرمود: لایدرک ما عند اللّه الّا بطاعته؛(9) نمىتوان به مقاماتى که خداوند براى انسان تدارک دیده رسید مگر با اطاعت از خداوند.»
حتى دنیاى سعادتمندانه انسان هم از همین رهگذر یعنى بندگى خدا "آوردن واجبات و ترک محرمات " است.
گروه سوم آنانند که «عاملون» (اهل کار و تلاش) هستند اما با اراده خداوند همین که بفهمند که خداوند چیزى را مىخواهد و دوست دارد هر چند امر هم نکند در پى اجراى آن بر مىآیند. روشن است که مقام اینان بالاتر از گروه قبلى است. امامان از این گروهاند. اصلاً از خود اراده ندارند امر امر اوست، اراده اراده اوست :
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
"کدام اراده؟"
ذات مقدّس ربوبى دو اراده دارد، یکى اراده تشریعى و دیگرى اراده تکوینى. ارادهاى که در عرصه قانون گذارى هست اراده تشریعى مستقیماً به فعل خارجى تعلّق نمىگیرد بلکه اراده بنده واسطه تحقق مراد مىشود. در این اراده خداوند قانونى را تسریع مىکند و مىگوید بندهام راه سعادت تو اینست. اراده او بر این تعلّق نگرفته که او بالاجبار آن کار را انجام دهد، بلکه اراده او اینست که بالاختیار انجام دهد لذا تخلف در آن راه دارد.
اراده تکوینى عبارت است از ارادهاى که ذات مقدّس ربوبى در جهان تکوینى دارد، این اراده است که اراده همان و تحقق مراد همان، این اراده است که تخلف از مراد ندارد.
«انّما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون؛(10) جز این نیست که کار و شأن او اینست هنگامى که چیزى را بخواهد به او مىگوید باش پس مىباشد.»
«انّما قولنا لشىء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون؛(11) اینست و جز این نیست که سخن ما به چیزى وقتى که (پیدایش) آنرا اراده کنیم که به آن بگوئیم باش بلافاصله موجود مىشود.»
با این توضیح مراد از این اراده، اراده تشریعى خداوند است. براى امامان خواست ذات مقدّسش مطرح است هرآنچه که او اراده کند آنان مجرى آنند.
کرامت عامل رستگارى
«الفائزون بکرامته»
سلام بر شما امامان که رستگارانید به کرامت او.
"فوز" به معناى نجات یافتن است گرچه به معناى هلاکت هم آمده است."کرامت" به معناى نفیس و عزیز شدن،(12)شرافت (13) در مقابل هوان و حقارت(14) آمده است و به تعبیر مرحوم علامه طباطبائى کرامت معادل دقیق فارسى ندارد و براى بیان آن باید از چند لفظ استفاده کرد آنگاه مىفرمودند: اگر انسان به مقامى برسد که در برابر خدا عبودیت محض پیدا کند و حاضر نباشد در مقابل غیر خدا سر بر زمین بساید مىتوان گفت به مقام کرامت رسیده است.(15)
در این فراز امامان را چنین مىستائیم که اینان فائزاند به نهایت مقصود خود در دنیا دست یافتهاند چون به کرامت الهى رسیدهاند. آنان به کمال عبودیت و بندگى که غایت هستى است رسیدهاند که:
«و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(16) و نیافریدیم جن و انس را مگر براى آنکه مرا عبادت کنند.»
آنها به این کرامت رسیدهاند لذا به فوز مطلق دست یافتهاند.
آنان تمامى عوامل فوز را که عبارت است از: اطاعت از خدا و رسول(17) تقوا(18) ولایت الهى(19)، صبر، ایمان، هجرت، جهاد(20) را دارند لذا آنان رستگاران به کرامت الهىاند.
برگزیدگان خداوند
«اصطفاکم بعلمه»
با علم خود شما را برگزید.
سلام بر شما امامان که برگزیده حقید.
«اصطفاء» از ریشه صفو است که دلالت بر خلوص از هرگونه ناخالصى مىکند "صفا" را که در مقابل کدورت مىگیرند از همین ریشه است.
یعنى خداوند با علم بى پایان خود مىدید که لباس امامت جز بر قامت زیباى شما برازنده نیست لذا شما را مفتخر به پوشیدن این لباس نمود در وصایاى پیامبر(ص) به امیرمؤمنان آمده است:
«یا على انّ اللّه عزّ و جلّ اشرف على الدنیا فاختارنى منها على رجال العالمین.ثم اطلع الثانیة فاختارک على رجال العالمین بعدى ثم اطلع الثالث فاختار الائمة من ولدک على رجال العالمین بعدک ثم اطلع الرابعة فاختار فاطمة على نساء العالمین؛(21) خداوند عزّ وجلّ به دنیا نظر کرد و مرا برگزید بار دوم نظر کرد و تو را برگزید بار سوم نظر کد امامانى را که از فرزندان تو هستند برگزید بار چهارم نظر کرد حضرت فاطمه را از میان زنها برگزید.»
این صفوت همانگونه که در گذشته گفتیم کاملاً حساب شده است خواست خداوند است و البته در تداوم این مسیر رفتار شایسته و بنده منشانه آنها تأثیرگذار است.
علم غیب امامان
«وارتضاکم لغیبه»
خداوند شما را بر غیب خودش پسندید.
بحث علم غیب خداوند بحثى است مفصّل و مبسوط، فشرده سخن اینست که علم غیب اصالتاً اختصاص به ذات مقدّس ربوبى دارد «انّ اللّه عالم غیب السموات و الارض؛(22) همانا خداوند آگاه غیب آسمانها و زمین است.»
«وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو؛(23) کلید کارهاى غیب نزد خداست که جز او کسى آنها را نمىداند.»
«قل لایعلم من فى السماوات و الارض الغیب الا اللّه؛(24) بگو هیچیک از کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمىدانند جز خدا».
«فقل انما الغیب للّه...؛(25) پس بگو غیب مخصوص خداست.»
در کنار این آیات آیاتى داریم که مىگوید اولیاى الهى اجمالاً از غیب آگاهى داشتند و این به عنایت ذات مقدّس ربوبى بوده است یعنى موهبتى اعطایى از سوى خداوند است.
«و ما کان اللّه لیطلعکم على الغیب ولکن اللّه یجتبى من رسله من یشاء؛(26) چنان نبود که خداوند شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمىگزیند» و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مىگذارد.
«عالم الغیب فلایظهر على غیبه احدا. الّا من ارتضى من رسول؛(27)داناى غیب اوست و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى که آنان را برگزیده.»
در نهج البلاغه آمده که وقتى مولى على(ع) از حوادث آینده خبر مىداد( و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى فرمود یکى از یاران حضرت عرض کرد، آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت فرمود: لیس هو بعلم غیب و انّما هو تعلّم من ذى علم؛ این علم غیب نیست این علمى است که از صاحب علم آموختهام.»(28)
اجمالاً اعتقاد ما اینست که امامام معصوم علیهم السلام باذن اللّه علم غیب دارند و بهترین دلیل آن خبرهاى غیبى است که دادهاند و تحقق یافته است.
مانند آنکه درباره مروان، مولى على(ع) فرمود:
«او پرچم ضلالت را در پیرى بدوش خواهد کشید.(29)
یا آنچه کمیل بن زیاد به حجاج گفت که امیرمؤمنان على(ع) به من خبر داده تو قاتل منى.(30)
و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود که در جنگ با آنها از گروه ما ده نفر کشته نمىشوند و از آنها جز ده نفر نجات نمىیابند و همان شد.(31)
در روایات اهل البیت(ع) احادیث متعددى وجود دارد که اشاره به علم غیب امامان معصوم شده است از جمله در کتاب کافى جلد اول در ابواب متعدد تصریح یا اشاراتى در این زمینه دیده مىشود.
و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 26 احادیث زیادى که بالغ بر 23 حدیث مىشود در این زمینه آورده است.(32)
در سالیان اخیر دوره 3 جلدى تحت عنوان «الاحادیث الغیبیّه» تدوین و منتشر شده که اختصاص به روایاتى دارد که سخن از علم غیب معصومان علیهم السلام دارد.
پىنوشتها: -
1. سوره بقره، آیه 268.
2. سوره نور، آیه 21.
3. سوره یس، آیه 60 و 61.
4. سوره مریم، آیه 44.
5. میزان الحکمه، ج 5، ص 1750 "کلمه طاعت".
6. همان، ص 1751.
7. همان.
8. همان.
9. وسائل الشیعه، ج 11، 184، میزان الحکمه، ج 5، ص 1751.
10. سوره یس، آیه 81.
11. سوره نحل، آیه 40.
12. المصباح المنیر واژه کرم.
13. مفردات راغب، وارژه کرم.
14. التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، واژه کرم.
15. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 203.
16. سوره ذاریات، آیه 56.
17. سوره احزاب، آیه 71، سوره نور، آیه 52.
18. سوره نبأ، آیه 31؛ سوره مؤمن، آیه 9.
19. سوره یونس، آیه 62 تا 64.
20. سوره مؤمن، آیه 111؛ سوره توبه، آیه 40 تا 111.
21. الخصال شیخ صدوق، ج 1، ص 206.
22. سوره فاطر، آیه 38.
23. سوره انعام، آیه 59.
24. سوره نمل، آیه 65.
25. سوره یونس، آیه 20.
26. سوره آل عمران، آیه 179.
27. سوره جن، آیه 26 و 27.
28. نهج البلاغه، خطبه 128.
29. طبقات ابن سعد، ج 5، آیه 30.
30. الاصابه ابن حجر، ج 5، قسم 3، ص 325.
31. مجمع الزوائد هیثمى، ج 6، ص 241.
32. در این زمینه مراجعه کنید به تفسیر نمونه، ج 25(تحقیق گستردهاى پیرامون علم غیب) و ادب فناء مقربان، ج 3، ص 413 تا 431.
چو بشنوى سخن اهل دل مگو که خطاست
سخنشناس نئى جان من خطا اینجاست
به هر حال متن بلند این دعا گویاى آن است که انشاء کننده آن جز معصوم نمىتواند باشد. خداوند توفیق داده در این سلسله مقالات به شرح این دعا بپردازیم. در این مقاله نیز به توضیح فراز این زیارت مىپردازیم.
اراده خداوند محور حرکت آنان
سلام بر شما امامان که «العاملون بارادته» با اراده او عمل مىکنید اراده او قطب نماى حرکت شماست.
انسانها چند گروهاند:
1- کسانى که "عاملون" (اهل کار و تلاش) هستند ولى به "اراده شیطان" آنرا انجام مىدهند که شیطان مىخواهد. آنان که اسیر نفساند مصداق این گروهاند جالب اینجاست که قرآن شیطان را آمر گروهى مىداند، و قهراً این "آمر" مأمورهم دارد «الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء...؛(1) شیطان شما را وعده فقر مىدهد و شما را به کار زشت (بخل و غیره) امر مىکند.»
«یا ایها الّذین آمنوا لاتتبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فانه یأمر بالفحشاء و المنکر...؛(2) اى کسانى که ایمان آوردهاید پیروى از گامهاى شیطان نکنید و هر کس از گامهاى شیطان پیروى کند مسلّماً او دستور کار زشت و ناپسند مىدهد.»
و گاه این مأمور بودن ما به مرز بندگى شیطان کشیده مىشود.
یعنى حلقهاى بر گردنش افکنده و به هر کجا بخواهد مىبرد.
«الم اعهد الیکم یا بنى آدم الّا تعبدوا الشیطان انّه لکم عدوّ مبین و ان اعبدونى هذا صراط مستقیم.؛(3) اى فرزندان آدم آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او مسلّماً براى شما دشمنى آشکار است و فقط مرا بپرستید که این راهى مستقیم است.»
حضرت ابراهیم به عموى مشرک خود که در قرآن از او به عنوان «اب» یاد شده مىفرماید:
«یا ابت لاتعبد الشیطان انّ الشیطان کان للرحمن عصیّا؛(4) پدرم شیطان را پرستش مکن زیرا شیطان خداى رحمان را همواره نافرمان است.»
گروه دوم آنان هستند که «عاملون» (اهل کار و تلاش) هستند ولى به امر و دستور ربّ، اینان بندگان خداوند هستند. خداوند از بندگانش "اطاعت" خواسته و اطاعت یعنى همین "اتیان واجبات"، "ترک محرمات" و در بین این دو "ترک محرمات" است که زمینه "اتیان واجبات" را هم فراهم مىکند.
رمز سربلندى انسان در اطاعت خدا است امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «بالطاعة یکون الاقبال؛(5) با اطاعت خداوند است که خداوند به انسان عنایت مىکند.» «بالطاعة یکون الفوز؛(6) با اطاعت است که انسان رستگار شده به مطلوب خود مىرسد.»
«بادر الطاعة تسعد؛(7) مبادرت به اطاعت خداوند کن تا سعادتمند گردى».
از رهگذر بندگى خداوند است که انسان معنویت انسانى خود را مىیابد امام على(ع) فرمود:
«اذا اخذت نفسک بطاعة اللّه اکرمتها و ان ابتذلتها فى معاصیه اهنتها؛(8) آنگاه که جانت را در مسیر اطاعت خداوند به کار بردى آنرا گرامى داشتهاى و آنگاه که در مسیر معصیت به کاربردى آنرا بىارزش ساختهاى.»
مقامات والاى معنوى جز با اطاعت خدا بدست نمىآید.
«نبى اکرم(ص) فرمود: لایدرک ما عند اللّه الّا بطاعته؛(9) نمىتوان به مقاماتى که خداوند براى انسان تدارک دیده رسید مگر با اطاعت از خداوند.»
حتى دنیاى سعادتمندانه انسان هم از همین رهگذر یعنى بندگى خدا "آوردن واجبات و ترک محرمات " است.
گروه سوم آنانند که «عاملون» (اهل کار و تلاش) هستند اما با اراده خداوند همین که بفهمند که خداوند چیزى را مىخواهد و دوست دارد هر چند امر هم نکند در پى اجراى آن بر مىآیند. روشن است که مقام اینان بالاتر از گروه قبلى است. امامان از این گروهاند. اصلاً از خود اراده ندارند امر امر اوست، اراده اراده اوست :
یکى درد و یکى درمان پسندد
یکى وصل و یکى هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
"کدام اراده؟"
ذات مقدّس ربوبى دو اراده دارد، یکى اراده تشریعى و دیگرى اراده تکوینى. ارادهاى که در عرصه قانون گذارى هست اراده تشریعى مستقیماً به فعل خارجى تعلّق نمىگیرد بلکه اراده بنده واسطه تحقق مراد مىشود. در این اراده خداوند قانونى را تسریع مىکند و مىگوید بندهام راه سعادت تو اینست. اراده او بر این تعلّق نگرفته که او بالاجبار آن کار را انجام دهد، بلکه اراده او اینست که بالاختیار انجام دهد لذا تخلف در آن راه دارد.
اراده تکوینى عبارت است از ارادهاى که ذات مقدّس ربوبى در جهان تکوینى دارد، این اراده است که اراده همان و تحقق مراد همان، این اراده است که تخلف از مراد ندارد.
«انّما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون؛(10) جز این نیست که کار و شأن او اینست هنگامى که چیزى را بخواهد به او مىگوید باش پس مىباشد.»
«انّما قولنا لشىء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون؛(11) اینست و جز این نیست که سخن ما به چیزى وقتى که (پیدایش) آنرا اراده کنیم که به آن بگوئیم باش بلافاصله موجود مىشود.»
با این توضیح مراد از این اراده، اراده تشریعى خداوند است. براى امامان خواست ذات مقدّسش مطرح است هرآنچه که او اراده کند آنان مجرى آنند.
کرامت عامل رستگارى
«الفائزون بکرامته»
سلام بر شما امامان که رستگارانید به کرامت او.
"فوز" به معناى نجات یافتن است گرچه به معناى هلاکت هم آمده است."کرامت" به معناى نفیس و عزیز شدن،(12)شرافت (13) در مقابل هوان و حقارت(14) آمده است و به تعبیر مرحوم علامه طباطبائى کرامت معادل دقیق فارسى ندارد و براى بیان آن باید از چند لفظ استفاده کرد آنگاه مىفرمودند: اگر انسان به مقامى برسد که در برابر خدا عبودیت محض پیدا کند و حاضر نباشد در مقابل غیر خدا سر بر زمین بساید مىتوان گفت به مقام کرامت رسیده است.(15)
در این فراز امامان را چنین مىستائیم که اینان فائزاند به نهایت مقصود خود در دنیا دست یافتهاند چون به کرامت الهى رسیدهاند. آنان به کمال عبودیت و بندگى که غایت هستى است رسیدهاند که:
«و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون؛(16) و نیافریدیم جن و انس را مگر براى آنکه مرا عبادت کنند.»
آنها به این کرامت رسیدهاند لذا به فوز مطلق دست یافتهاند.
آنان تمامى عوامل فوز را که عبارت است از: اطاعت از خدا و رسول(17) تقوا(18) ولایت الهى(19)، صبر، ایمان، هجرت، جهاد(20) را دارند لذا آنان رستگاران به کرامت الهىاند.
برگزیدگان خداوند
«اصطفاکم بعلمه»
با علم خود شما را برگزید.
سلام بر شما امامان که برگزیده حقید.
«اصطفاء» از ریشه صفو است که دلالت بر خلوص از هرگونه ناخالصى مىکند "صفا" را که در مقابل کدورت مىگیرند از همین ریشه است.
یعنى خداوند با علم بى پایان خود مىدید که لباس امامت جز بر قامت زیباى شما برازنده نیست لذا شما را مفتخر به پوشیدن این لباس نمود در وصایاى پیامبر(ص) به امیرمؤمنان آمده است:
«یا على انّ اللّه عزّ و جلّ اشرف على الدنیا فاختارنى منها على رجال العالمین.ثم اطلع الثانیة فاختارک على رجال العالمین بعدى ثم اطلع الثالث فاختار الائمة من ولدک على رجال العالمین بعدک ثم اطلع الرابعة فاختار فاطمة على نساء العالمین؛(21) خداوند عزّ وجلّ به دنیا نظر کرد و مرا برگزید بار دوم نظر کرد و تو را برگزید بار سوم نظر کد امامانى را که از فرزندان تو هستند برگزید بار چهارم نظر کرد حضرت فاطمه را از میان زنها برگزید.»
این صفوت همانگونه که در گذشته گفتیم کاملاً حساب شده است خواست خداوند است و البته در تداوم این مسیر رفتار شایسته و بنده منشانه آنها تأثیرگذار است.
علم غیب امامان
«وارتضاکم لغیبه»
خداوند شما را بر غیب خودش پسندید.
بحث علم غیب خداوند بحثى است مفصّل و مبسوط، فشرده سخن اینست که علم غیب اصالتاً اختصاص به ذات مقدّس ربوبى دارد «انّ اللّه عالم غیب السموات و الارض؛(22) همانا خداوند آگاه غیب آسمانها و زمین است.»
«وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الاهو؛(23) کلید کارهاى غیب نزد خداست که جز او کسى آنها را نمىداند.»
«قل لایعلم من فى السماوات و الارض الغیب الا اللّه؛(24) بگو هیچیک از کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمىدانند جز خدا».
«فقل انما الغیب للّه...؛(25) پس بگو غیب مخصوص خداست.»
در کنار این آیات آیاتى داریم که مىگوید اولیاى الهى اجمالاً از غیب آگاهى داشتند و این به عنایت ذات مقدّس ربوبى بوده است یعنى موهبتى اعطایى از سوى خداوند است.
«و ما کان اللّه لیطلعکم على الغیب ولکن اللّه یجتبى من رسله من یشاء؛(26) چنان نبود که خداوند شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمىگزیند» و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مىگذارد.
«عالم الغیب فلایظهر على غیبه احدا. الّا من ارتضى من رسول؛(27)داناى غیب اوست و هیچکس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد مگر رسولانى که آنان را برگزیده.»
در نهج البلاغه آمده که وقتى مولى على(ع) از حوادث آینده خبر مىداد( و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى فرمود یکى از یاران حضرت عرض کرد، آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت فرمود: لیس هو بعلم غیب و انّما هو تعلّم من ذى علم؛ این علم غیب نیست این علمى است که از صاحب علم آموختهام.»(28)
اجمالاً اعتقاد ما اینست که امامام معصوم علیهم السلام باذن اللّه علم غیب دارند و بهترین دلیل آن خبرهاى غیبى است که دادهاند و تحقق یافته است.
مانند آنکه درباره مروان، مولى على(ع) فرمود:
«او پرچم ضلالت را در پیرى بدوش خواهد کشید.(29)
یا آنچه کمیل بن زیاد به حجاج گفت که امیرمؤمنان على(ع) به من خبر داده تو قاتل منى.(30)
و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود که در جنگ با آنها از گروه ما ده نفر کشته نمىشوند و از آنها جز ده نفر نجات نمىیابند و همان شد.(31)
در روایات اهل البیت(ع) احادیث متعددى وجود دارد که اشاره به علم غیب امامان معصوم شده است از جمله در کتاب کافى جلد اول در ابواب متعدد تصریح یا اشاراتى در این زمینه دیده مىشود.
و مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 26 احادیث زیادى که بالغ بر 23 حدیث مىشود در این زمینه آورده است.(32)
در سالیان اخیر دوره 3 جلدى تحت عنوان «الاحادیث الغیبیّه» تدوین و منتشر شده که اختصاص به روایاتى دارد که سخن از علم غیب معصومان علیهم السلام دارد.
پىنوشتها: -
1. سوره بقره، آیه 268.
2. سوره نور، آیه 21.
3. سوره یس، آیه 60 و 61.
4. سوره مریم، آیه 44.
5. میزان الحکمه، ج 5، ص 1750 "کلمه طاعت".
6. همان، ص 1751.
7. همان.
8. همان.
9. وسائل الشیعه، ج 11، 184، میزان الحکمه، ج 5، ص 1751.
10. سوره یس، آیه 81.
11. سوره نحل، آیه 40.
12. المصباح المنیر واژه کرم.
13. مفردات راغب، وارژه کرم.
14. التحقیق فى کلمات القرآن الکریم، واژه کرم.
15. ادب فناى مقربان، ج 1، ص 203.
16. سوره ذاریات، آیه 56.
17. سوره احزاب، آیه 71، سوره نور، آیه 52.
18. سوره نبأ، آیه 31؛ سوره مؤمن، آیه 9.
19. سوره یونس، آیه 62 تا 64.
20. سوره مؤمن، آیه 111؛ سوره توبه، آیه 40 تا 111.
21. الخصال شیخ صدوق، ج 1، ص 206.
22. سوره فاطر، آیه 38.
23. سوره انعام، آیه 59.
24. سوره نمل، آیه 65.
25. سوره یونس، آیه 20.
26. سوره آل عمران، آیه 179.
27. سوره جن، آیه 26 و 27.
28. نهج البلاغه، خطبه 128.
29. طبقات ابن سعد، ج 5، آیه 30.
30. الاصابه ابن حجر، ج 5، قسم 3، ص 325.
31. مجمع الزوائد هیثمى، ج 6، ص 241.
32. در این زمینه مراجعه کنید به تفسیر نمونه، ج 25(تحقیق گستردهاى پیرامون علم غیب) و ادب فناء مقربان، ج 3، ص 413 تا 431.