دفاع از حریم معارف در سیره پیشوایان
آرشیو
چکیده
متن
مسأله اهمّیت دفاع
مسأله دفاع در امور مختلف مانند دفاع جانى، مالى، ناموسى، عقیدتى، فرهنگى، نظامى و سیاسى از امور طبیعى و قطعى است که در همه شؤون آفرینش و فرهنگها و ملتها وجود دارد، که اگر نباشد نظام جهان به هم مىخورد، و هرج و مرج همه جا را فرا خواهد گرفت. این مسأله در میان همه موجودات وجود دارد، مثلاً کره زمین در برابر سنگهاى آسمانى، داراى سپر دفاعى است، و برخورد آن سنگها با این سپرها موجب شعله ور شدن آن سنگها و سپس نابودى آنها خواهد شد، وگرنه زمین آن چنان ناامن مىشد که دیگر قابل سکونت نبود. و یا بدن انسان بدون خون محکوم به مرگ است، و در میان خون در هر قطره میلیاردها گلبول سفید وجود دارند که با نظم خاصى لشگر عظیم کشور بدن هستند، و بدن را از هجوم میکروبها و دشمنان، حفظ مىکنند، و با تلاشى شگفتانگیز و بىوقفه به دفاع از سلامتى بدن مىپردازند.
مسأله دفاع در امور اجتماعى و سیاسى و معارفى از قدیم و ندیم در میان انسانها - خواه خداپرست یا منکر دین - بوده و هست، مثلاً مردم چین در قرون گذشته براى دفاع از حریم خود در برابر هجوم مغولان، دیوار چین را ساختند که طول این دیوار 3000 کیلومتر، و ارتفاع آن پانزده متر، و عرض آن نه متر است، و دهها قرن از آن مىگذرد، و هنوز آثار آن باقى است.(1)
و یا مردم ویتنام در برابر هجوم شرربار آمریکا در تاریخ معاصر، با سپرهاى دفاعى همه جانبه نه تنها تسلیم نشدند بلکه آمریکا را شکست دادند، آنها در راستاى دفاع، تونلى در اعماق زمین به عنوان پناهگاه ساختند که طولش 200 کیلومتر است، و در میان آن همه وسایل زندگى از بیمارستان، رستوران و کارخانجات اسلحه سازى و وسایل دیگر دفاعى به وجود آوردند. و در این راستا مىتوان هزاران مثال آورد، که هر کدام به شکلى، اهمیت مسأله دفاع را تبیین مىکنند، و با زبان حال و قال، آن را براى بقاء موجودات امرى ضرورى دانسته، به گونهاى که بدون آن، هرگز نمىتوان به زندگى در همه عرصهها ادامه داد. مسأله دفاع از نظر قرآن و احادیث
در قرآن مسأله ضرورت دفاع با تعبیرات گوناگون و تأکیدهاى عمیق و وسیع بیان شده از جمله پس از ذکر ماجراى دفاع جانانه حضرت داود(ع) از آیین توحیدى، در برابر طاغوت عصرش به نام جالوت که او در یک جنگ نابرابر، به دست داود(ع) کشته شد مىفرماید: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لفسدت الارض؛(2) و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمىکرد، سراسر زمین را فساد فرا مىگرفت.»
و نیز مىفرماید: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لهدّمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیراً؛ و اگر خداوند بعضى از انسانها را به وسیله بعض دیگر از آنها دفع نکند، دیرها، صومعهها، معابد یهود و نصارى، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود ویران مىگردد.»(3)
بنابراین براى دفع هرگونه فساد، دفاع از جان و مال و ناموس لازم است، و لازمتر از آن دفاع از حریم محورى است که حفظ جان و مال و ناموس و همه ارزشها به آن بستگى دارد، و آن دین خدا و معارف الهى است. چنان که جهاد پیامبران و اولیاء خدا در طول تاریخ، و امر به معروف و نهى از منکر آنها، و شهادت میلیونها انسانهاى والا در این راستا، گواه صادق بر این مطلب است که مسأله دفاع از حق در ابعاد گوناگونش یک مسأله حیاتى و اصلى و زیربنایى است، و بر همه انسانها واجب و ضرورى مىباشد.
قیام و نهضت جهانى و فراموش نشدنى امام حسین(ع) و یارانش در کربلا نیز بر همین اساس بود، او به پیروى از سیره پیامبر(ص) و امام على(ع) و قرآن، در این راه تا آخرین نفس و آخرین قطره خون خود ایستاد، و همه هستى خود را فدا نمود. گرچه در دائره کوچک و ظاهر شکست خورد، ولى در جهان حقیقت فروزان، در مقیاس وسیع در زمان و مکان بر قلّه پیروزى نشست. به قول «مسیو ماربین آلمانى» نویسنده زبردست و مشهور غرب: «در ظاهر یزید حسین(ع) و یارانش را کشت، ولى در باطن حسین(ع) یزید و بنى امیه را بدتر از هزار بار کشت، یزید آنها را یک بار و یک روز کشت، اما امام حسین(ع) و یارانش یزید و یزیدیان را تا ابد و هر روز کشت.»(4)
مسأله دفاع صرف نظر از قرآن، در احادیث اسلامى به طور وسیع و بسیار فراگیر مطرح و تأکید شده است، تا آنجا که پیامبر(ص) در مورد نگهبانى از حریم دین و حکومت اسلامى که شاخهاى از دفاع است فرمود: «حرس لیلةٍ فى سبیل اللّه عزّ و جلّ افضل من الف لیلةٍ یقام لیلها و یصام نهارها؛ نگهبانى یک شب در راه خدا (از حریم حکومت اسلامى) برتر از عبادت هزار شب تا صبح، که روزش را انسان روزه بگیرد مىباشد.»(5)
امام صادق(ع) در سخنى فرمود: «دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانى هستند که در برابر ابلیس و لشگرهایش صف کشیدهاند، و از یورش آنها به افرادى از شیعیان ما که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مىکنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبى او، بر آنها جلوگیرى مىنمایند. آگاه باشید ارزش آن دانشمندان شیعهاى که چنین خود را در معرض دفاع قرار دادهاند، هزار هزار (یعنى یک میلیون) بار بالاتر از سپاهیانى است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفّار روم و ترک و خزر، پیکار مىنمایند، زیرا دانشمندان، نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما هستند، در حالى که مجاهدان حافظ مرزهاى زمینى مىباشند.»(6)
پیامبر (ص) فرمود: «هرگاه بدعتها آشکار گشت، بر دانشمند واجب است که علم خود را (براى نابودى بدعت، دفاع از حق) آشکار سازد، و اگر آشکار نسازد، مشمول لعنت خداوند است.»(7) نیز فرمود: «من خرج یطلب باباً من علمٍ لیردّ به باطلاً الى حقٍّ، او ضلالةٍ الى هدىً، کان عمله ذلک کعبادة متعبّدٍ اربعین عاماً؛ کسى که براى کسب دانش، از خانه بیرون رود، با این انگیزه که در پرتو آن علم و دانش، باطلى را به سوى حق، یا امر گمراهى را به سوى هدایت رهنمون شود، ارزش این کارش همچون ارزش چهل سال عبادت عابد است.»(8)
نیز فرمود: «کسى که براى احیاء اسلام، تا هنگام مرگ به تحصیل علم و کمال بپردازد در بهشت تنها یک درجه با پیامبران فاصله دارد.»(9)
نیز فرمود: «اگر یک نفر با تلاش (دفاعى) تو هدایت گردد، براى تو در پیشگاه خداوند از همه دنیا و آخرت برتر است.»(10)
این گفتار از پیامبر(ص) و امامان(ع) بیانگر آن است که مسأله دفاع فرهنگى و علمى از کیان اسلام، و جلوگیرى منطقى در پرتو انوار علم و دانش، از بدعتها و گمراهىها و انحرافات، از ضروریات اسلام است، و موجب پاداشهاى عظیم و محبوبیت بسیار بزرگ، در پیشگاه خداوند خواهد شد، ولى اگر کسى بر اثر سستى و سهل انگارى در فکر دفاع از حریم دین و فرهنگ ناب اسلام از گزند معاندان نباشد. و در این راستا بى تفاوت بگذرد، مورد لعن و غضب الهى شده، و مسؤول است. تا آنجا که امام صادق(ع) فرمود: «دانشمندى که علم خود را (در دفاع از حق) کتمان کند، خداوند او را در قیامت با زشتترین بوها محشور گرداند، و همه جنبندگان زمین، حتى حشرات او را لعنت مىکنند.»(11) چند نمونه از دفاعهاى پیشوایان از حریم دین
در سیره پیشوایان در رابطه با دفاع از حریم دین، موارد بسیار وجود دارد که براى آشنایى با آنها و الگوگیرى از آنها، نظر شما را به چند نمونه جلب مىکنیم:
1- در عصر پیامبر (ص)، بعضى با دیدن معجزاتى از آن حضرت، آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که مقام آن حضرت را در حد خدایى بالا بردند، و چنین اعتقاد انحرافى در آنها به وجود آمد، پیامبر(ص) بىدرنگ براى دفاع از حریم توحید آنها را از این عقیده برحذر داشت و سریعاً از طرز فکر آنها جلوگیرى نموده و فرمود: «لاترفعونى فوق حقّى، فانّ اللّه تبارک و تعالى اتّخذنى عبداً قبل ان تتّخذنى نبیّاً؛ مقام مرا از حد و مرزش بالا نبرید، چرا که خداوند متعال قبل از مقام پیامبرى، مرا به عنوان عبد و بنده خود برگزیده است.»(12)
2- در عصر خلافت امیرمؤمنان على(ع) شخصى به نام عبداللّه بن سبا، مدّعى شد که امیرمؤمنان على(ع) خدا است، و خودش پیامبر از جانب او است. على(ع) او را به حضور طلبید، و فرمود: چه مىگویى؟ او گفت: تو خدا هستى و من پیامبرم. على(ع) به او فرمود: «واى بر تو، مادرت به عزایت بنشیند، شیطان برتو مسلّط شده، از این عقیده بازگرد و توبه کن.» عبداللّه از عقیده سخیف خود بازنگشت، امام على(ع) او را زندانى نمود، و سه بار او را به توبه فرا خواند، ولى او توبه نکرد، امام(ع) او را با آتش سوزانید و اعدام کرد، و فرمود: «شیطان او را سرگردان کرده بود، و این پندار باطل را در دلش القاء مىنمود.»(13)
3- از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده فرمودند: پس از جنگ جمل در بصره، هفتاد مرد از اهالى سودان و هند به محضر على(ع) آمده و سلام کردند و آن حضرت را خدا خواندند. آن حضرت به آنها فرمود: چنین نیست، و آنها را با قاطعیت از چنین عقیده بر حذر داشت، آنها سخن امام (ع) را رد کردند و با سماجت گفتند: تو همان هستى. امام(ع) فرمود: اگر از این عقیده باز نگردید و توبه نکنید، شما را اعدام مىکنم. آنها باز بر این عقیده اصرار ورزیدند، حضرت براى دفاع از حریم توحید ناب، و جلوگیرى از عقاید انحرافى، آنها را به گودالهایى افکند، و گودالهاى مجاور آنها را پر از آتش نموده، و از راههاى داخل گودالها دود غلیظ به مشام آنها رسید، و همه آنها به هلاکت رسیدند.»(14)
4- نظیر مطلب فوق روایت شده که یکى از اصحاب مىگوید: در محضر على(ع) بودم، ناگاه قنبر آمد و به على(ع) چنین عرض کرد: «ده نفر دم در هستند و مىپندارند تو خداى آنها هستى. حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند. قنبر اجازه داد و آنها وارد شدند، و با کمال صراحت على(ع) را خدا و خالق جهان خواندند، امام على(ع) فرمود: «واى بر شما، چنین نگویید، من مخلوقى همانند شما هستم.» آنان با لجاجت و سماجت بر عقیده فاسد خود پافشارى مىکردند. امام(ع) چند بار آنها را برحذر داشت و فرمود: من بنده خدا هستم، همه ما مخلوق خدا هستیم. آنها باز بر عقیده انحرافى خود اصرار نمودند، حضرت به آنها فرمود:شما باید با آتش سوزان اعدام شوید. آنگاه دستور داد یک گودال بزرگ مستطیلى شکل کندند و هیزم در میان آن ریختند، آنگاه براى چندمین بار آنها را به توبه امر کرد، ولى آنها سرپیچى کردند، امام على(ع) در این هنگام همه آنها را یکى یکى در میان آتش سوزان افکند، و همه را سوزانید و نابود کرد. آنگاه فرمود:
انّى اذا ابصرت شیئاً منکراً
اوقدت ناراً و دعوت قنبراً
من هرگاه که چنین امر ناشایستهاى مىنگرم، آتش را شعله ور ساخته و قنبر را به کمک فرا مىخوانم.»(15)
5 - مناظرات بسیارى که بین امامان(ع) با ملحدان و معاندان رخ داده، و همچنین مناظرات شاگردان امامان(ع) و پرورش یافتگان آنها که همه براى استوارى عقیده ناب اسلام، و پرهیز از عقاید انحراف صورت مىگرفت، بیانگر آن است که مسأله دفاع از حریم معارف از نظر امامان(ع) بسیار ضرورى و مهم بوده است، به عنوان نمونه نظر شما را به یکى از آنها که به وسیله هشام بن حکم شاگرد برجسته امام صادق(ع) رخ داده جلب مىکنیم: ابوشاکر دیصانى یکى از زنادقه و منکران توحید و از دانشمندان عصر امام صادق(ع) بود و از مجوسان به شمار مىآمد او روزى که به پندار خود آیهاى از قرآن را براى تأیید عقیدهاش یافته بود به هشام گفت: در قرآن آیهاى وجود داد که عقیده ما (دوگانه پرستى) راتصدیق مىکند.
هشام گفت: کدام آیه را مىگویى؟ ابوشاکر جواب داد: این آیه که قرآن مىگوید: «و هو الّذى فى السّماء الهٌ و فى الارض الهٌ؛(16) او کسى است که در آسمان معبود است، و در زمین نیز معبود مىباشد.» بنابراین آسمان معبودى دارد و زمین نیز معبودى دیگر.
هشام پاسخ به این سؤال را ندانست، در آن سال به مدینه مسافرت کرد و به محضر امام صادق(ع) رسید، و سؤال را مطرح نمود. امام صادق(ع) فرمود: این سخن بى دینان است وقتى که بازگشتى به او بگو نام تو در کوفه چیست؟ مىگوید: فلان، از او بپرس نام تو در بصره چیست؟ باز همان نام را مىگوید. به او بگو: پروردگار ما نیز همین گونه است، نامش در آسمان اله است و در زمین نیز اله است.
هشام مىگوید: پس از بازگشت از سفر نزد ابوشاکر آمدم و همین پاسخ را دادم، او که پاسخ سؤالش را دریافته بود، گفت: تو این پاسخ را از حجاز (از محضر امام صادق(ع)) آوردهاى.»(17)
6- امام حسن عسکرى(ع) فرمود: در عصر رسول خدا(ص) روزى آن حضرت همراه حضرت على(ع) نشسته بودند، ناگاه پیامبر(ص) شنید شخصى مىگوید: «ما شاء اللّه و شاء محمّدٌ؛ هرچه خدا بخواهد و محمد(ص) بخواهد قبول است.» چندانى نگذشت که شخص دیگرى آمد و گفت: و هرچه خدا بخواهد و على(ع) بخواهد قبول است. (این گونه تعبیر یک نوع بى احترامى به حریم خدا است چرا که بنده خدا را کنار خدا قرار دادن بدون هیچ پسوندى مناسب نیست، و به توحید ناب ضربه مىزند) پیامبر(ص) به گویندگان اعتراض کرده و فرمود: «نام محمد(ص) و على(ع) را مقارن نام خداوند بزرگ قرار ندهید، بلکه بگویید: «ما شاء اللّه ثمّ شاء محمّدٌ، ماشاء اللّه ثم شاء علىٌ؛ هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه محمد(ص) بخواهد، هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه على (ع) بخواهد.» چرا که مشیّت خداوند، قاهر و غالب است و هیچ کس و هیچ چیزى همطراز آن نیست.(18)
این حدیث مرا به یاد خاطرهاى جالب از آیت اللّه العظمى بروجردى (ره) انداخت، که طبق خبر موثّق، روزى ایشان در حیاط اندرونى به سر مىبرد، جمعیتى در حیاط بیرونى در انتظار ایشان به سر مىبردند، یک نفر در حیاط بیرونى فریاد زد: به سلامتى امام زمان(عج) و آیت اللّه العظمى بروجردى صلوات» آقا این سخن را شنید، عصا زنان به پشت در آمد، چند بار محکم عصا را بر در زد، چند نفر پشت در آمدند ببینند چه خبر است، شنیدند آقا با عصبانیت فرمود: این چه کسى بود که نام مرا قرین حضرت ولى عصر امام زمان (عج) نمود، حریمها را رعایت کنید، اگر هم چنین سخنى مىگویید، مقارن هم نگویید، بلکه فاصله بیندازید، من کجا و امام عصر(ارواحنا فداه) کجا؟ و به نقلى فرمود: این شخص را از خانه بیرون کنید.
7- در عصر امام صادق(ع) گروهکى پیدا شده بودند و مىگفتند امام حسین(ع) کشته نشده بلکه، کشته شدن او با شخص دیگرى مشتبه شده است، همانند حضرت عیسى(ع) که کشته نشد، و امر او مشتبه گردید و او به آسمان عروج کرد، بنابراین ملامتى از این جهت بر بنى امیّه نیست، بلکه حسین(ع) به آسمان عروج نموده است. امام صادق(ع) به این گروهک که ادعاى دوستى با خاندان رسالت (ع) داشتند به شدت اعتراض نمود و فرمود: «کسى که پندارد امام حسین(ع) کشته نشده، رسول خدا(ص) و امامان بعد از رسول خدا(ص) را که خبر از قتل او دادهاند تکذیب نموده است، و کسى که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را تکذیب کند، کافر است و خونش هدر مىباشد.» یکى از حاضران پرسید: درباره شیعیانى که چنین عقیدهاى دارند، چه مىگویید؟ امام صادق(ع) فرمود: «اینها شیعیان من نیستند، و من از آنها بیزارم.» تا این که فرمود: «خداوند غلوکنندگان و گروهک مفوضه (آنانکه معتقدند خداوند همه چیز را به امامان(ع) واگذار نموده) را لعنت کند، که عظمت خدا را کوچک شمردند و در نتیجه کافر و مشرک و گمراه شدند، و گروهى را نیز گمراه کردند، و این کارهایشان به خاطر فرار از زیر بار مسؤولیّت اداى واجبات و حقوق است.»(19)
8 - از یکى از اصحاب امام صادق(ع) نقل شده گفت: روزى امام صادق(ع) خشمگین نزد ما آمد، علت آن را پرسیدیم، فرمود: اکنون براى کارى از خانه بیرون آمدم، یکى از غلامان سیاه مدینه وقتى که مرا دید مرا (به عنوان خدایى) صدا زد: لبیک یا جعفر بن محمد لبیک، من بىدرنگ ترسان و لرزان شدم، به خانه بازگشتم و براى خدا سر بر سجده نهادم، و خود را ذلیل درگاه خدا نمودم، و از این گفتار (غلوآمیز) آن غلام سیاه بیزارى جستم، اگر عیسى(ع) از آنچه خداوند دربارهاش فرموده بود، پا فراتر مىنهاد، چنان کر و کور و گنگ و لال مىشد که دیگر بینا و شنوا و داراى زبان نمىشد، آنگاه فرمود: خداوند ابوالخطاب (رییس گروهک غلو کننده را که این خرافات را به زبان مردم انداخته لعنت کند و با آهن بکشد.»(20)
9- حضرت رضا(ع) نیز در این راستا فرمود: عدّهاى از غلوکنندگان، اخبارى را در مورد تشبیه به خدا و مسأله جبر، در شأن ما به دروغ جعل کردند، و با این بیهوده گویىها عظمت خدا را کوچک نمودند، هر کسى آنها را دوست بدارد با ما دشمنى نموده، و هر کسى آنها را دشمن بدارد با ما دوستى نموده است، هر کسى با آنها رابطه برقرار سازد، از ما بریده است، و هر کسى از آنها ببرد با ما پیوند برقرار نموده است، هر کسى نسبت به آنها بىاعتنایى کند، به ما نیکى نموده و هر کسى به آنها نیکى کند به ما بىاعتنایى و جفا کرده است. و هر کسى که آنها را گرامى بدارد به ما اهانت نموده و هر کسى که به آنها اهانت کند به ما احترام نموده، و هر کسى که آنها را بپذیرد ما را رد کرده و هر کسى که آنها را رد کند ما را پذیرفته است، و هر کسى که به آنها بدى کند به ما خوبى کرده، و هر کسى که به آنها خوبى کند به ما بدى نموده و هر کسى که آنها را تصدیق کند ما را تکذیب نموده، و هر کسى که آنها را تکذیب کند ما را تصدیق نموده است، و هر کسى که آنها را محروم کند به ما عطا کرده، و هر کس که به آنها عطا کند ما را محروم ساخته است، هر کسى که شیعه ما است هرگز آنها را یار خود نگیرد و با آنها همکارى ننماید.(21)
آخرین سخن این که بسیار باید مراقب باشیم که از حریم و میزان عقیده صحیح انحراف نیابیم، و خود آگاه و ناخود آگاه از گروهکهاى منحرف حمایت ننماییم. با توجه به اینکه امام جواد(ع) فرمود: «من اصغى الى ناطقٍ فقد عبده...؛ هر کس به سخن گویندهاى گوش دهد، او را پرستیده، پس اگر گوینده از خدا دم زند، آن کس خدا را پرستیده، و اگر گوینده از زبان شیطان، سخن بگوید، آن کس شیطان را پرستش نموده است.»(22)
امام خمینى قدس سرّه در این راستا فرمود: «جرم علما و روحانیون این است که از اسلام دفاع مىکنند، و از احکام قرآن دفاع مىکنند، و رو در روى جبّاران و ستمکاران مىایستند، و بر سرشان فریاد مىزنند که تجاوز به احکام اللّه نکنید، سنن الهى را بازیچه دست خود قرار ندهید، شما هرگز نمىتوانید احکام خدا را تغییر دهیدو چنین حقى ندارید.»(23) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. المنجد، واژه حائط. 2. سوره بقره، 251. 3. سوره حج، 40. 4. سیاسة الحسینیّه، از علامه کاشف الغطاء، ص 24. 5. نهج الفصاحه، حدیث 1355. 6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 155. 7. اصول کافى، ج 1، ص 54. 8. بحارالانوار، ج 1، ص 182. 9. همان، ص 184. 10. همان. 11. بحارالانوار، ج 2، ص72. 12. اثبات الهداة، ج 7، ص 447. 13. همان، ص 484. 14. فروع کافى، ج 7، ص 259 و 260. 15. قاموس الرجال شیخ محمد تقى شوشترى، ج 7، ص 391. 16. سوره زخرف، آیه 84. 17. اصول کافى، ج 1، ص 128 در اینباره به کتاب، «101مناظره جالب و خواندنى» از نگارنده مراجعه شود. 18. اثبات الهداة، ج 7، ص 482 و 483. 19. همان، ص 456. 20. همان، ص 443. 21. اثبات الهداة، ج 7، ص 445 و 446. 22. تحف العقول، ص 456. 23. صحیفه نور، ج 1، ص 159 و 160.
مسأله دفاع در امور مختلف مانند دفاع جانى، مالى، ناموسى، عقیدتى، فرهنگى، نظامى و سیاسى از امور طبیعى و قطعى است که در همه شؤون آفرینش و فرهنگها و ملتها وجود دارد، که اگر نباشد نظام جهان به هم مىخورد، و هرج و مرج همه جا را فرا خواهد گرفت. این مسأله در میان همه موجودات وجود دارد، مثلاً کره زمین در برابر سنگهاى آسمانى، داراى سپر دفاعى است، و برخورد آن سنگها با این سپرها موجب شعله ور شدن آن سنگها و سپس نابودى آنها خواهد شد، وگرنه زمین آن چنان ناامن مىشد که دیگر قابل سکونت نبود. و یا بدن انسان بدون خون محکوم به مرگ است، و در میان خون در هر قطره میلیاردها گلبول سفید وجود دارند که با نظم خاصى لشگر عظیم کشور بدن هستند، و بدن را از هجوم میکروبها و دشمنان، حفظ مىکنند، و با تلاشى شگفتانگیز و بىوقفه به دفاع از سلامتى بدن مىپردازند.
مسأله دفاع در امور اجتماعى و سیاسى و معارفى از قدیم و ندیم در میان انسانها - خواه خداپرست یا منکر دین - بوده و هست، مثلاً مردم چین در قرون گذشته براى دفاع از حریم خود در برابر هجوم مغولان، دیوار چین را ساختند که طول این دیوار 3000 کیلومتر، و ارتفاع آن پانزده متر، و عرض آن نه متر است، و دهها قرن از آن مىگذرد، و هنوز آثار آن باقى است.(1)
و یا مردم ویتنام در برابر هجوم شرربار آمریکا در تاریخ معاصر، با سپرهاى دفاعى همه جانبه نه تنها تسلیم نشدند بلکه آمریکا را شکست دادند، آنها در راستاى دفاع، تونلى در اعماق زمین به عنوان پناهگاه ساختند که طولش 200 کیلومتر است، و در میان آن همه وسایل زندگى از بیمارستان، رستوران و کارخانجات اسلحه سازى و وسایل دیگر دفاعى به وجود آوردند. و در این راستا مىتوان هزاران مثال آورد، که هر کدام به شکلى، اهمیت مسأله دفاع را تبیین مىکنند، و با زبان حال و قال، آن را براى بقاء موجودات امرى ضرورى دانسته، به گونهاى که بدون آن، هرگز نمىتوان به زندگى در همه عرصهها ادامه داد. مسأله دفاع از نظر قرآن و احادیث
در قرآن مسأله ضرورت دفاع با تعبیرات گوناگون و تأکیدهاى عمیق و وسیع بیان شده از جمله پس از ذکر ماجراى دفاع جانانه حضرت داود(ع) از آیین توحیدى، در برابر طاغوت عصرش به نام جالوت که او در یک جنگ نابرابر، به دست داود(ع) کشته شد مىفرماید: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لفسدت الارض؛(2) و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نمىکرد، سراسر زمین را فساد فرا مىگرفت.»
و نیز مىفرماید: «ولولا دفع اللّه النّاس بعضهم ببعضٍ لهدّمت صوامع و بیعٌ و صلواتٌ و مساجد یذکر فیها اسم اللّه کثیراً؛ و اگر خداوند بعضى از انسانها را به وسیله بعض دیگر از آنها دفع نکند، دیرها، صومعهها، معابد یهود و نصارى، و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود ویران مىگردد.»(3)
بنابراین براى دفع هرگونه فساد، دفاع از جان و مال و ناموس لازم است، و لازمتر از آن دفاع از حریم محورى است که حفظ جان و مال و ناموس و همه ارزشها به آن بستگى دارد، و آن دین خدا و معارف الهى است. چنان که جهاد پیامبران و اولیاء خدا در طول تاریخ، و امر به معروف و نهى از منکر آنها، و شهادت میلیونها انسانهاى والا در این راستا، گواه صادق بر این مطلب است که مسأله دفاع از حق در ابعاد گوناگونش یک مسأله حیاتى و اصلى و زیربنایى است، و بر همه انسانها واجب و ضرورى مىباشد.
قیام و نهضت جهانى و فراموش نشدنى امام حسین(ع) و یارانش در کربلا نیز بر همین اساس بود، او به پیروى از سیره پیامبر(ص) و امام على(ع) و قرآن، در این راه تا آخرین نفس و آخرین قطره خون خود ایستاد، و همه هستى خود را فدا نمود. گرچه در دائره کوچک و ظاهر شکست خورد، ولى در جهان حقیقت فروزان، در مقیاس وسیع در زمان و مکان بر قلّه پیروزى نشست. به قول «مسیو ماربین آلمانى» نویسنده زبردست و مشهور غرب: «در ظاهر یزید حسین(ع) و یارانش را کشت، ولى در باطن حسین(ع) یزید و بنى امیه را بدتر از هزار بار کشت، یزید آنها را یک بار و یک روز کشت، اما امام حسین(ع) و یارانش یزید و یزیدیان را تا ابد و هر روز کشت.»(4)
مسأله دفاع صرف نظر از قرآن، در احادیث اسلامى به طور وسیع و بسیار فراگیر مطرح و تأکید شده است، تا آنجا که پیامبر(ص) در مورد نگهبانى از حریم دین و حکومت اسلامى که شاخهاى از دفاع است فرمود: «حرس لیلةٍ فى سبیل اللّه عزّ و جلّ افضل من الف لیلةٍ یقام لیلها و یصام نهارها؛ نگهبانى یک شب در راه خدا (از حریم حکومت اسلامى) برتر از عبادت هزار شب تا صبح، که روزش را انسان روزه بگیرد مىباشد.»(5)
امام صادق(ع) در سخنى فرمود: «دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانى هستند که در برابر ابلیس و لشگرهایش صف کشیدهاند، و از یورش آنها به افرادى از شیعیان ما که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیرى مىکنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبى او، بر آنها جلوگیرى مىنمایند. آگاه باشید ارزش آن دانشمندان شیعهاى که چنین خود را در معرض دفاع قرار دادهاند، هزار هزار (یعنى یک میلیون) بار بالاتر از سپاهیانى است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفّار روم و ترک و خزر، پیکار مىنمایند، زیرا دانشمندان، نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما هستند، در حالى که مجاهدان حافظ مرزهاى زمینى مىباشند.»(6)
پیامبر (ص) فرمود: «هرگاه بدعتها آشکار گشت، بر دانشمند واجب است که علم خود را (براى نابودى بدعت، دفاع از حق) آشکار سازد، و اگر آشکار نسازد، مشمول لعنت خداوند است.»(7) نیز فرمود: «من خرج یطلب باباً من علمٍ لیردّ به باطلاً الى حقٍّ، او ضلالةٍ الى هدىً، کان عمله ذلک کعبادة متعبّدٍ اربعین عاماً؛ کسى که براى کسب دانش، از خانه بیرون رود، با این انگیزه که در پرتو آن علم و دانش، باطلى را به سوى حق، یا امر گمراهى را به سوى هدایت رهنمون شود، ارزش این کارش همچون ارزش چهل سال عبادت عابد است.»(8)
نیز فرمود: «کسى که براى احیاء اسلام، تا هنگام مرگ به تحصیل علم و کمال بپردازد در بهشت تنها یک درجه با پیامبران فاصله دارد.»(9)
نیز فرمود: «اگر یک نفر با تلاش (دفاعى) تو هدایت گردد، براى تو در پیشگاه خداوند از همه دنیا و آخرت برتر است.»(10)
این گفتار از پیامبر(ص) و امامان(ع) بیانگر آن است که مسأله دفاع فرهنگى و علمى از کیان اسلام، و جلوگیرى منطقى در پرتو انوار علم و دانش، از بدعتها و گمراهىها و انحرافات، از ضروریات اسلام است، و موجب پاداشهاى عظیم و محبوبیت بسیار بزرگ، در پیشگاه خداوند خواهد شد، ولى اگر کسى بر اثر سستى و سهل انگارى در فکر دفاع از حریم دین و فرهنگ ناب اسلام از گزند معاندان نباشد. و در این راستا بى تفاوت بگذرد، مورد لعن و غضب الهى شده، و مسؤول است. تا آنجا که امام صادق(ع) فرمود: «دانشمندى که علم خود را (در دفاع از حق) کتمان کند، خداوند او را در قیامت با زشتترین بوها محشور گرداند، و همه جنبندگان زمین، حتى حشرات او را لعنت مىکنند.»(11) چند نمونه از دفاعهاى پیشوایان از حریم دین
در سیره پیشوایان در رابطه با دفاع از حریم دین، موارد بسیار وجود دارد که براى آشنایى با آنها و الگوگیرى از آنها، نظر شما را به چند نمونه جلب مىکنیم:
1- در عصر پیامبر (ص)، بعضى با دیدن معجزاتى از آن حضرت، آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتند که مقام آن حضرت را در حد خدایى بالا بردند، و چنین اعتقاد انحرافى در آنها به وجود آمد، پیامبر(ص) بىدرنگ براى دفاع از حریم توحید آنها را از این عقیده برحذر داشت و سریعاً از طرز فکر آنها جلوگیرى نموده و فرمود: «لاترفعونى فوق حقّى، فانّ اللّه تبارک و تعالى اتّخذنى عبداً قبل ان تتّخذنى نبیّاً؛ مقام مرا از حد و مرزش بالا نبرید، چرا که خداوند متعال قبل از مقام پیامبرى، مرا به عنوان عبد و بنده خود برگزیده است.»(12)
2- در عصر خلافت امیرمؤمنان على(ع) شخصى به نام عبداللّه بن سبا، مدّعى شد که امیرمؤمنان على(ع) خدا است، و خودش پیامبر از جانب او است. على(ع) او را به حضور طلبید، و فرمود: چه مىگویى؟ او گفت: تو خدا هستى و من پیامبرم. على(ع) به او فرمود: «واى بر تو، مادرت به عزایت بنشیند، شیطان برتو مسلّط شده، از این عقیده بازگرد و توبه کن.» عبداللّه از عقیده سخیف خود بازنگشت، امام على(ع) او را زندانى نمود، و سه بار او را به توبه فرا خواند، ولى او توبه نکرد، امام(ع) او را با آتش سوزانید و اعدام کرد، و فرمود: «شیطان او را سرگردان کرده بود، و این پندار باطل را در دلش القاء مىنمود.»(13)
3- از امام باقر و امام صادق(ع) روایت شده فرمودند: پس از جنگ جمل در بصره، هفتاد مرد از اهالى سودان و هند به محضر على(ع) آمده و سلام کردند و آن حضرت را خدا خواندند. آن حضرت به آنها فرمود: چنین نیست، و آنها را با قاطعیت از چنین عقیده بر حذر داشت، آنها سخن امام (ع) را رد کردند و با سماجت گفتند: تو همان هستى. امام(ع) فرمود: اگر از این عقیده باز نگردید و توبه نکنید، شما را اعدام مىکنم. آنها باز بر این عقیده اصرار ورزیدند، حضرت براى دفاع از حریم توحید ناب، و جلوگیرى از عقاید انحرافى، آنها را به گودالهایى افکند، و گودالهاى مجاور آنها را پر از آتش نموده، و از راههاى داخل گودالها دود غلیظ به مشام آنها رسید، و همه آنها به هلاکت رسیدند.»(14)
4- نظیر مطلب فوق روایت شده که یکى از اصحاب مىگوید: در محضر على(ع) بودم، ناگاه قنبر آمد و به على(ع) چنین عرض کرد: «ده نفر دم در هستند و مىپندارند تو خداى آنها هستى. حضرت فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند. قنبر اجازه داد و آنها وارد شدند، و با کمال صراحت على(ع) را خدا و خالق جهان خواندند، امام على(ع) فرمود: «واى بر شما، چنین نگویید، من مخلوقى همانند شما هستم.» آنان با لجاجت و سماجت بر عقیده فاسد خود پافشارى مىکردند. امام(ع) چند بار آنها را برحذر داشت و فرمود: من بنده خدا هستم، همه ما مخلوق خدا هستیم. آنها باز بر عقیده انحرافى خود اصرار نمودند، حضرت به آنها فرمود:شما باید با آتش سوزان اعدام شوید. آنگاه دستور داد یک گودال بزرگ مستطیلى شکل کندند و هیزم در میان آن ریختند، آنگاه براى چندمین بار آنها را به توبه امر کرد، ولى آنها سرپیچى کردند، امام على(ع) در این هنگام همه آنها را یکى یکى در میان آتش سوزان افکند، و همه را سوزانید و نابود کرد. آنگاه فرمود:
انّى اذا ابصرت شیئاً منکراً
اوقدت ناراً و دعوت قنبراً
من هرگاه که چنین امر ناشایستهاى مىنگرم، آتش را شعله ور ساخته و قنبر را به کمک فرا مىخوانم.»(15)
5 - مناظرات بسیارى که بین امامان(ع) با ملحدان و معاندان رخ داده، و همچنین مناظرات شاگردان امامان(ع) و پرورش یافتگان آنها که همه براى استوارى عقیده ناب اسلام، و پرهیز از عقاید انحراف صورت مىگرفت، بیانگر آن است که مسأله دفاع از حریم معارف از نظر امامان(ع) بسیار ضرورى و مهم بوده است، به عنوان نمونه نظر شما را به یکى از آنها که به وسیله هشام بن حکم شاگرد برجسته امام صادق(ع) رخ داده جلب مىکنیم: ابوشاکر دیصانى یکى از زنادقه و منکران توحید و از دانشمندان عصر امام صادق(ع) بود و از مجوسان به شمار مىآمد او روزى که به پندار خود آیهاى از قرآن را براى تأیید عقیدهاش یافته بود به هشام گفت: در قرآن آیهاى وجود داد که عقیده ما (دوگانه پرستى) راتصدیق مىکند.
هشام گفت: کدام آیه را مىگویى؟ ابوشاکر جواب داد: این آیه که قرآن مىگوید: «و هو الّذى فى السّماء الهٌ و فى الارض الهٌ؛(16) او کسى است که در آسمان معبود است، و در زمین نیز معبود مىباشد.» بنابراین آسمان معبودى دارد و زمین نیز معبودى دیگر.
هشام پاسخ به این سؤال را ندانست، در آن سال به مدینه مسافرت کرد و به محضر امام صادق(ع) رسید، و سؤال را مطرح نمود. امام صادق(ع) فرمود: این سخن بى دینان است وقتى که بازگشتى به او بگو نام تو در کوفه چیست؟ مىگوید: فلان، از او بپرس نام تو در بصره چیست؟ باز همان نام را مىگوید. به او بگو: پروردگار ما نیز همین گونه است، نامش در آسمان اله است و در زمین نیز اله است.
هشام مىگوید: پس از بازگشت از سفر نزد ابوشاکر آمدم و همین پاسخ را دادم، او که پاسخ سؤالش را دریافته بود، گفت: تو این پاسخ را از حجاز (از محضر امام صادق(ع)) آوردهاى.»(17)
6- امام حسن عسکرى(ع) فرمود: در عصر رسول خدا(ص) روزى آن حضرت همراه حضرت على(ع) نشسته بودند، ناگاه پیامبر(ص) شنید شخصى مىگوید: «ما شاء اللّه و شاء محمّدٌ؛ هرچه خدا بخواهد و محمد(ص) بخواهد قبول است.» چندانى نگذشت که شخص دیگرى آمد و گفت: و هرچه خدا بخواهد و على(ع) بخواهد قبول است. (این گونه تعبیر یک نوع بى احترامى به حریم خدا است چرا که بنده خدا را کنار خدا قرار دادن بدون هیچ پسوندى مناسب نیست، و به توحید ناب ضربه مىزند) پیامبر(ص) به گویندگان اعتراض کرده و فرمود: «نام محمد(ص) و على(ع) را مقارن نام خداوند بزرگ قرار ندهید، بلکه بگویید: «ما شاء اللّه ثمّ شاء محمّدٌ، ماشاء اللّه ثم شاء علىٌ؛ هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه محمد(ص) بخواهد، هرچه خدا بخواهد، سپس هرچه على (ع) بخواهد.» چرا که مشیّت خداوند، قاهر و غالب است و هیچ کس و هیچ چیزى همطراز آن نیست.(18)
این حدیث مرا به یاد خاطرهاى جالب از آیت اللّه العظمى بروجردى (ره) انداخت، که طبق خبر موثّق، روزى ایشان در حیاط اندرونى به سر مىبرد، جمعیتى در حیاط بیرونى در انتظار ایشان به سر مىبردند، یک نفر در حیاط بیرونى فریاد زد: به سلامتى امام زمان(عج) و آیت اللّه العظمى بروجردى صلوات» آقا این سخن را شنید، عصا زنان به پشت در آمد، چند بار محکم عصا را بر در زد، چند نفر پشت در آمدند ببینند چه خبر است، شنیدند آقا با عصبانیت فرمود: این چه کسى بود که نام مرا قرین حضرت ولى عصر امام زمان (عج) نمود، حریمها را رعایت کنید، اگر هم چنین سخنى مىگویید، مقارن هم نگویید، بلکه فاصله بیندازید، من کجا و امام عصر(ارواحنا فداه) کجا؟ و به نقلى فرمود: این شخص را از خانه بیرون کنید.
7- در عصر امام صادق(ع) گروهکى پیدا شده بودند و مىگفتند امام حسین(ع) کشته نشده بلکه، کشته شدن او با شخص دیگرى مشتبه شده است، همانند حضرت عیسى(ع) که کشته نشد، و امر او مشتبه گردید و او به آسمان عروج کرد، بنابراین ملامتى از این جهت بر بنى امیّه نیست، بلکه حسین(ع) به آسمان عروج نموده است. امام صادق(ع) به این گروهک که ادعاى دوستى با خاندان رسالت (ع) داشتند به شدت اعتراض نمود و فرمود: «کسى که پندارد امام حسین(ع) کشته نشده، رسول خدا(ص) و امامان بعد از رسول خدا(ص) را که خبر از قتل او دادهاند تکذیب نموده است، و کسى که پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) را تکذیب کند، کافر است و خونش هدر مىباشد.» یکى از حاضران پرسید: درباره شیعیانى که چنین عقیدهاى دارند، چه مىگویید؟ امام صادق(ع) فرمود: «اینها شیعیان من نیستند، و من از آنها بیزارم.» تا این که فرمود: «خداوند غلوکنندگان و گروهک مفوضه (آنانکه معتقدند خداوند همه چیز را به امامان(ع) واگذار نموده) را لعنت کند، که عظمت خدا را کوچک شمردند و در نتیجه کافر و مشرک و گمراه شدند، و گروهى را نیز گمراه کردند، و این کارهایشان به خاطر فرار از زیر بار مسؤولیّت اداى واجبات و حقوق است.»(19)
8 - از یکى از اصحاب امام صادق(ع) نقل شده گفت: روزى امام صادق(ع) خشمگین نزد ما آمد، علت آن را پرسیدیم، فرمود: اکنون براى کارى از خانه بیرون آمدم، یکى از غلامان سیاه مدینه وقتى که مرا دید مرا (به عنوان خدایى) صدا زد: لبیک یا جعفر بن محمد لبیک، من بىدرنگ ترسان و لرزان شدم، به خانه بازگشتم و براى خدا سر بر سجده نهادم، و خود را ذلیل درگاه خدا نمودم، و از این گفتار (غلوآمیز) آن غلام سیاه بیزارى جستم، اگر عیسى(ع) از آنچه خداوند دربارهاش فرموده بود، پا فراتر مىنهاد، چنان کر و کور و گنگ و لال مىشد که دیگر بینا و شنوا و داراى زبان نمىشد، آنگاه فرمود: خداوند ابوالخطاب (رییس گروهک غلو کننده را که این خرافات را به زبان مردم انداخته لعنت کند و با آهن بکشد.»(20)
9- حضرت رضا(ع) نیز در این راستا فرمود: عدّهاى از غلوکنندگان، اخبارى را در مورد تشبیه به خدا و مسأله جبر، در شأن ما به دروغ جعل کردند، و با این بیهوده گویىها عظمت خدا را کوچک نمودند، هر کسى آنها را دوست بدارد با ما دشمنى نموده، و هر کسى آنها را دشمن بدارد با ما دوستى نموده است، هر کسى با آنها رابطه برقرار سازد، از ما بریده است، و هر کسى از آنها ببرد با ما پیوند برقرار نموده است، هر کسى نسبت به آنها بىاعتنایى کند، به ما نیکى نموده و هر کسى به آنها نیکى کند به ما بىاعتنایى و جفا کرده است. و هر کسى که آنها را گرامى بدارد به ما اهانت نموده و هر کسى که به آنها اهانت کند به ما احترام نموده، و هر کسى که آنها را بپذیرد ما را رد کرده و هر کسى که آنها را رد کند ما را پذیرفته است، و هر کسى که به آنها بدى کند به ما خوبى کرده، و هر کسى که به آنها خوبى کند به ما بدى نموده و هر کسى که آنها را تصدیق کند ما را تکذیب نموده، و هر کسى که آنها را تکذیب کند ما را تصدیق نموده است، و هر کسى که آنها را محروم کند به ما عطا کرده، و هر کس که به آنها عطا کند ما را محروم ساخته است، هر کسى که شیعه ما است هرگز آنها را یار خود نگیرد و با آنها همکارى ننماید.(21)
آخرین سخن این که بسیار باید مراقب باشیم که از حریم و میزان عقیده صحیح انحراف نیابیم، و خود آگاه و ناخود آگاه از گروهکهاى منحرف حمایت ننماییم. با توجه به اینکه امام جواد(ع) فرمود: «من اصغى الى ناطقٍ فقد عبده...؛ هر کس به سخن گویندهاى گوش دهد، او را پرستیده، پس اگر گوینده از خدا دم زند، آن کس خدا را پرستیده، و اگر گوینده از زبان شیطان، سخن بگوید، آن کس شیطان را پرستش نموده است.»(22)
امام خمینى قدس سرّه در این راستا فرمود: «جرم علما و روحانیون این است که از اسلام دفاع مىکنند، و از احکام قرآن دفاع مىکنند، و رو در روى جبّاران و ستمکاران مىایستند، و بر سرشان فریاد مىزنند که تجاوز به احکام اللّه نکنید، سنن الهى را بازیچه دست خود قرار ندهید، شما هرگز نمىتوانید احکام خدا را تغییر دهیدو چنین حقى ندارید.»(23) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. المنجد، واژه حائط. 2. سوره بقره، 251. 3. سوره حج، 40. 4. سیاسة الحسینیّه، از علامه کاشف الغطاء، ص 24. 5. نهج الفصاحه، حدیث 1355. 6. احتجاج طبرسى، ج 1، ص 155. 7. اصول کافى، ج 1، ص 54. 8. بحارالانوار، ج 1، ص 182. 9. همان، ص 184. 10. همان. 11. بحارالانوار، ج 2، ص72. 12. اثبات الهداة، ج 7، ص 447. 13. همان، ص 484. 14. فروع کافى، ج 7، ص 259 و 260. 15. قاموس الرجال شیخ محمد تقى شوشترى، ج 7، ص 391. 16. سوره زخرف، آیه 84. 17. اصول کافى، ج 1، ص 128 در اینباره به کتاب، «101مناظره جالب و خواندنى» از نگارنده مراجعه شود. 18. اثبات الهداة، ج 7، ص 482 و 483. 19. همان، ص 456. 20. همان، ص 443. 21. اثبات الهداة، ج 7، ص 445 و 446. 22. تحف العقول، ص 456. 23. صحیفه نور، ج 1، ص 159 و 160.