آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

جایگاه صحابه از دیدگاه قرآن و عترت
در مقاله هاى گذشته خواندید که در مورد سنت و سیره پیامبر گرامى اسلام(ص) اختلافى بین امت اسلام نیست و شیعه و اهل سنت بالاتفاق سنت حضرت را به عنوان مصدرى از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار قرآن مى شناسند. لیکن در دو مورد بین شیعه و اهل سنت اختلاف است: سیره اهل بیت(ع) و سیره صحابه.
1ـ سیره اهل بیت
اهل سنت ارزش شایسته و در خور شإنى براى سیره اهل بیت(ع) قائل نیستند, ضمن آن که بسیارى از آنان تکریم فوق العاده براى امامان قائلند, اما سنت و سیره اهل بیت(ع) را به عنوان مصدر و مرجع نمى شناسند. در مقاله گذشته اثبات کردیم که پیروان اسلام باید مرجعیت علمى و فقهى اهل بیت(ع) را بپذیرند و همان ارج و ارزشى که براى سنت پیامبر(ص) قائلند, براى سیره اهل بیت(ع) قائل باشند.
2ـ سیره صحابه
اهل سنت براى صحابه و سیره آنان قداستى ویژه قائلند و همان عصمتى که ما براى پیامبر و امامان قائلیم براى صحابه ثابت دانسته و سنت و سیره آنان را به عنوان مصدرى از مصادر استنباط مى شناسند.
بحث جایگاه صحابه, شإن و منزلت آنان, تکریم منزلت خوبان آنان و نقد عملکرد نادرست بدان صحابه, بحثى است دراز دامن. از اتهاماتى که سالیانى طولانى است شیعه را به آن متهم مى کنند این است که شیعه همه صحابه را تکفیر مى کند و جز براى معدودى از آنان ارج و منزلتى قائل نیست.
نویسنده مزدور کتاب ((الوشیعه)) ـ که جز هتاکى و اهانت به پیروان مکتب اهل بیت سخنى ندارد و از سوى عالمان بزرگ شیعه همانند مرحوم شرف الدین سید محسن امین جبل عاملى, نقدهاى عالمانه و افشاگرانه بر آن نوشته شده ولى مع الاسف همچنان این کتاب در ایام حج توسط وهابیان سعودى در بین مسلمین در تیراژ وسیعى منتشر مى شود ـ گوید:
((کتب الشیعه تکفر عامه الصحابه کافه لم ینج من التکفیر سوى قلیل منهم لاتزید عدتهم على سبعه; کتاب هاى شیعه تمامى صحابه جز معدودى از آنها را که عددشان به هفت نفر نمى رسد, تکفیر مى کنند.))(1)
این اتهام, آن قدر واهى است که اگر کسى نگاهى هر چند گذرا به کتاب هاى شیعه بیفکند به بى اساس بودن آن پى مى برد.
نظریه شیعه در باب صحابه معتدل ترین دیدگاه است; شیعه مى گوید: صحابه نیز همانند تمامى امت, خوب و بد دارند, بر خوبان آنان درود مى فرستیم و آنان را الگوى فضایل مى دانیم و با بدان آنها همان رفتار و منشى را داریم که قرآن کریم و پیامبر اکرم(ص) و صحابه خوب آن حضرت داشتند. هرگز در بینش صحابه این نبود که همنشینى با پیامبر(ص) ملاقات و رویت حضرت, انسان را از لغزش بیمه مى کند. براین اساس به صراحت علیه مجرمان و مفسدان از اصحاب شهادت مى دادند و خواستار اجراى حدود الهى در مورد آنان مى شدند.(2) اینک براى آن که بحث به طور منظم پى گیرى شده و به همراه خواننده محترم به نتیجه برسیم این مسإله را در چند محور پى مى گیریم:
1ـ صحابى کیست؟
2ـ صحابه از دیدگاه قرآن.
3ـ صحابه از دیدگاه پیامبر(ص) و امامان(ع).
4ـ ارزش حقوقى سیره صحابه.

O 1ـ صحابى کیست؟
معناى لغوى صحابه عبارت است از کسى که همنشین و ملازم کسى است و عرفا به کسى اطلاق مى شود که مدتى طولانى با دیگرى معاشرت و ملازمت داشته باشد.(3) اما در اصطلاح, تعاریف گوناگونى براى صحابى شده است. برخى گفته اند: صحابى کسى است که همنشین با پیامبر بوده و حضرت را هرچند در یک لحظه از روز دیده (4)باشد.
گروهى دیگر گفته اند: صحابى کسى است که در حال اسلام حضرت را دیده باشد و در حال اسلام نیز از دنیا برود.(5)
بعضى دیگر گفته اند: صحابى کسى است که یک سال تمام با پیامبر بوده یا لااقل در یک جنگ با آن حضرت همراه بوده باشد.(6)
اینها برخى از تعریف هایى است که براى صحابى گفته شده, به نظر مى رسد که صحابه همان معناى لغوى است و صاحبان این تعریف هر کدام به سلیقه خود آن را به گونه اى تفسیر کرده اند, به هر حال با توجه به این اختلافاتى که در تعریف صحابى هست اگر قرار باشد ((صحابى)) موضوع حکمى قرار گیرد باید قدر متیقن را گرفت و نمى توان آن را براى همه جارى دانست و در اخذ به قدر متیقن باید تمام قیود را یک جا جمع کرد.

2ـ صحابه از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم صحابه پیامبر را همانند همه مسلمانان در تمامى ادوار به دو گروه خوب و بد تقسیم مى کند; خوبان را مى ستاید و بدان را نکوهش مى کند. از بیعت کنندگان در لحظه بحرانى ماجراى حدیبیه تجلیل مى کند,(7) از یاران حضرت که در جمع خود نسبت به یکدیگر مهربانند, در برابر دشمن خشن و شدیدند, پیوسته در حال رکوع و سجودند, سیماى آنها نشانه سجده در پیشگاه خداوند را دارد ستایش (8)مى کند, پیشتازان ایمان و جهاد را تکریم مى کند(9) و... .
از طرفى در ده ها آیه قرآن منافقان مورد نکوهش قرار مى گیرند. منافقان در متن اصحاب پیامبر بودند و خود را آن چنان مسلمان جلوه داده بودند و به اصطلاح مومن جا زده بودند که قرآن کریم به پیامبر(ص) مى گوید: حتى تو هم با علم عادى (نه با علم غیب و وحى) نمى توانى آنها را بشناسى!: ((... و من اهل المدینه مردوا على النفاق لاتعلمهم نحن نعلمهم...;(10)
و از اهل مدینه گروهى سخت پاىبند نفاق اند که آنها را نمى شناسى ما آنها را مى شناسیم...))
واژه ((مردوا)) از ماده ((مرد)) به معناى طغیان, سرکشى و بیگانگى مطلق مى باشد و در اصل به معناى برهنگى و تجرد آمده و به همین جهت به پسرانى که هنوز در صورتشان مو نروییده است ((امرد)) مى گویند, ((شجره مردإ)) یعنى درختى که هیچ برگ ندارد. ((مارد)) به معناى شخص سرکش است که به کلى از اطاعت فرمان خارج شده است.(11)
از این تعبیر استفاده مى شود که این گروه از منافقان چنان بر کار خود مسلط بودند که مى توانستند خود را در صف مسلمانان راستین جا بزنند بدون این که کسى متوجه آنها بشود.! آیا مى توان اینان را دربست تنزیه کرد و سیره آنان را مصدرى در کنار سیره رسول الله(ص) دید؟! در بین صحابه بودند کسانى که توطئه مسجد ضرار را تدارک دیدند!(12), بودند کسانى که به آزار رسول الله مى پرداختند.(13)
بودند کسانى که روزى کبوتر حرم بودند و وقتى به مال و منال رسیدند با دین و مسجد خداحافظى کردند.(14)
بودند کسانى که تهمت ناروا به همسر پاک دامن رسول الله ((ماریه قبطیه)) زدند و آیات فراوانى در نکوهش آنان نازل شد.(15)
بودند کسانى که در جنگ هاى احد, احزاب, تبوک و... هر طور مى توانستند و در قدرتشان بود براى جلوگیرى از پیروزى مسلمین کارشکنى و توطئه مى کردند.
بودند کسانى که در جریان فتح مکه براى دشمنان زخم خورده اسلام جاسوسى کردند. (16)
بودند کسانى که خداوند, مهر ((فاسق)) بر پیشانى آنها زد و...(17)
آیا به راستى مى توان اینان را تقدیس کرد؟ دیدگاه قرآن این است که این ارزش ها است که تعیین کننده است نه انتساب ها.! و صحابه از این قانون کلى مستثنا نیستند.

3ـ صحابه از دیدگاه پیامبر(ص) و امامان (ع)
طبعا دیدگاه پیامبر(ص) و امامان در مورد صحابه, غیر از دیدگاه قرآن نیست, چرا که آنان مفسر قرآن اند و خود, قرآن ناطق. پیامبر اکرم(ص) تجلیل شایسته اى از خوبان صحابه داشته و کلمات فراوانى در شإن و منزلت و منقبت آنان فرموده است: از سلمان, مقداد, ابوذر, عمار و... تجلیل هاى فراوانى کرده است, و از طرفى نگرانى خود را از ((ارتداد اکثریت امت)) بعد از خود و ((افتراق امت)) بارها و بارها ابراز نموده است.(18) در یک کلمه, پیامبر(ص) نگران ((ارتجاع امت)) بود; همان که در قرآن نیز آمده است: ((... إفان مات إو قتل انقلبتم على اعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا;(19) آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به عقب برمى گردید؟ و هر کس به عقب بازگردد هرگز ضررى به خدا نمى زند.))
در روایات فراوانى, پیامبر تصریح کرده است که افتراق بین امت حضرت موسى(ع) و عیسى(ع) بعد از این دو پیامبر تحقق یافت بعد از من نیز این افتراق تحقق مى یابد ولى بدانید که تنها یک فرقه بر حق, و باقى باطلند!(20) سخن این است آیا اینان که بعد از پیامبر مرتد شدند و از آرمان بلند پیامبر(ص) با کنار زدن وصى حق; على(ع) دورشدند ـ گرچه ارتداد به معناى بازگشت به بت پرستى صریح, تحقق نیافت ـ از اصحاب پیامبر محسوب نمى شدند. به گفته برخى از نویسندگان, پیامبر(ص) به هنگام وفات صد و چهارده هزار صحابى داشته است.(21) سخن این است آیا ((افتراق)), ((ارتداد)) بیرون از این جمع بود؟! بى تردید نه, پس چگونه مى توان سیره و روش اینان را به عنوان یک منبع استنباط احکام خداوند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) گذارد؟! پیامبرى که به گواهى ده ها روایت دلى خون از این ارتداد داشت. ابن اثیر جزرى ده حدیث از صحیح بخارى و مسلم در کتابش آورده(22) که در این جا یکى از آنها را مىآوریم:
پیامبر(ص) فرمود: ((یرد على یوم القیامه رهط من اصحابى فیحلوون عن الحوض فاقول یا رب اصحابى فیقول انه لاعلم لک ما احدثوا بعدک انهم ارتدوا على ادبارهم القهقرى; گروهى از یارانم بر من وارد مى شوند ولى از حوض کوثر منع مى شوند, من به خداوند عرض مى کنم که آنان یاران منند, خطاب مى رسد تو نمى دانى آنان پس از تو چه بدعت هایى گذاردند; آنان به دوران جاهلیت برگشتند.))(23)
امام على(ع) نیز در نهج البلاغه گاه ذکر خیر و تحلیلى از خوبان صحابه دارد, گاه از فداکارى بى نظیر آنها در جبهه جنگ مى فرماید: نبرد فرزند با پدر, با برادر, با اقوام و بستگان نزدیک بود اما همه این حوادث بر پایمردى و استقامت یاران وفادار پیامبر مى افزود: ((فلقد کنا مع رسول الله (ص) و ان القتل لیدور على الابإ والابنإ والقرابات فما نزداد على کل مصیبه و شده الا ایمانا... . ))(24)
گاه شب زنده دارىها و عشق به خداوند را در میان اصحاب پیامبر ترسیم مى کند: شب تا به صبح در حال سجده و قیام و عبادت بودند گاه پیشانى و گاه گونه ها را در پیشگاه خداوند به خاک مى گذاردند, از وحشت قیامت همچون شعله هاى آتش لرزان بودند, پیشانى آنها از سجده هاى طولانى پینه بسته بود و هنگامى که نام خدا برده مى شد آن چنان چشمشان اشکبار مى شد که گریبان آنها تر مى گردید و همچون بید که از شدت تندباد بلرزد مى لرزیدند!(25)
این سیماى ملکوتى خوبان اصحاب رسول الله(ص) است.
باز على(ع) در هنگام تنهایى, سوگمندانه از یاران خوب رسول الله(ص) یاد مى کند که: ((إین إخوانى الذین رکبوا الطریق و مضوا على الحق؟; کجایند برادران من آنان که راه را طى کرده و عمرشان را در مسیر حق گذراندند؟))
((إین عمار؟ إین ابن التیهان؟ إین ذو الشهادتین؟ و إین نظراوهم; کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ کجایند همانند اینها... .))
پیداست این سخن را امام على(ع) با دلى پردرد, در زمان حکومت خود و بعد از جنگ صفین ایراد کرده است. از عمار یاد مى کند, او که افتخار این را دارد که اولین خانواده شهید در اسلام منسوب به اویند: سمیه, یاسر, عبدالله, مادر, پدر, برادر عمار از شهداى آغاز بعثت اند(26) و او خود شهید سرفراز جنگ صفین است; همو که پیامبر در موردش فرمود: ((عمار بر حق است و حق با عم(27)ار.))
از ((مالک بن تیهان)) یاد مى کند او که از پیشگامان اسلام و از نقیبان بیعت عقبه بود با این که ثروت فراوان داشت همه را فداى على(ع) کرد و در جنگ صفین به شهادت رسید و به برادر شهیدش ((عتیک بن تیهان)) که در جنگ احد به شهادت رسیده بود ملحق شد.(28)
از ((خزیمه بن ثابت)) (ذى الشهادتین) یاد مى کند شهید وفادار جنگ صفین, ابن ابى لیلى گوید: در صفین بودم مردى را دیدم با ریش سفید و عمامه بر سر و لثام بر چهره فقط انتهاى ریش او دیده مى شد, سخت مى جنگید, گفتم: اى شیخ با مسلمانان مى جنگى؟ لثام از چهره برداشت و گفت: بلى من خزیمه ام از پیامبر خدا شنیدم که فرمود: ((با همه کسانى که با على مى جنگند بجنگ!))(29)
در نهج البلاغه آمده است که امام على(ع) پس از یاد این شهیدان, دست بر محاسن خود گذاشت و مدتى طولانى گریه کرد و سپس فرمود:
((إوه على اخوانى الذین تلوا القرآن فاحکموه و تدبروا الفرض فإقاموه, إحیوا السنه و إماتوا البدعه دعوا للجهاد فإجابوا و وثقوا بالقائد فاتبعوه;(30) آه بر برادرانم! همان ها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مى بستند, در فرایض دقت مى کردند و آن را به پا مى داشتند, سنت ها را زنده و بدعت ها را مى میراندند, دعوت به جهاد را مى پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروى مى کردند.))
این یک جنبه دیدگاه نهج البلاغه در مورد خوبان از صحابه است, از سوى دیگر در ده ها مورد از نهج البلاغه, مولا به طور عام آنان که در مسإله خلافت و امامت, تلاش انحرافى و یا سکوت کردند مورد نکوهش قرار مى دهد, خود را مظلوم مى داند و از حق خود محروم مى بیند:
((فوالله ما زلت مدفوعا عن حقى مستإثرا على منذ قبض الله نبیه حتى یوم الناس هذا;(31) به خدا سوگند از هنگام رحلت پیامبر تا هم اکنون از حق خویش محروم مانده ام و دیگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند.))
سخن این است آیا این جز گله از صحابه, چیز دیگرى است, چه کسانى زمینه ساز این همه مظلومیت شدند؟ چه کسانى سبب شدند که على(ع) از حق مسلم خود محروم شود؟ و خلاصه چه کسانى على(ع) را تنهاى تنها گذاشتند تا آن جا که خود دردمندانه مى گوید: ((فنظرت فاذا لیس لى معین الا إهل بیتى فضننت بهم عن الموت...;(32) پس نگاه کردم دیدم براى گرفتن حق خود یاورى جز خاندان خویش ندارم به مرگ آنان راضى نشدم!))
و در مواردى از نهج البلاغه به اسم یا وصف صریح تر از اسم, برخى از چهره هاى سرشناس از صحابه را مورد نکوهش قرار مى دهد که صریح ترین خطبه ها در این زمینه خطبه شقشقیه است.(33) کسى که سیرى هرچند گذرا در نهج البلاغه کند مى یابد که نظر امام على(ع) نه تنها تنزیه صحابه نبوده بلکه در موارد زیادى به نکوهش از عملکرد نادرست بسیارى از آنان پرداخته است. دیگر امامان نیز در مورد صحابه همین برداشت را داشته, پیوسته بر معیارها تکیه کرده اند: خوبان را مورد مهر و لطف خود و بدان از آنها را مورد نکوهش قرار داده اند, در دعاى چهارم صحیفه سجادیه حضرت امام سجاد(ع) خوبان از صحابه را با تکیه بر معیارها و ارزش ها مى ستاید و مى فرماید: ((إللهم و إصحاب محمد خاصه الذین إحسنوا الصحابه والذین ابلوا البلإ الحسن فى نصره و کانفوه و إسرعوا الى وفادته و سابقوا الى دعوته واستجابوا له حیث اسمعهم حجه رسالاته; خداوندا, درود فرست بر اصحاب پیامبر(ص) آنان که حق صحبت و همنشینى با پیامبر(ص) را ادا کردند و در یارى او نیک کوشیدند و او را مدد کردند و به سوى او شتافتند و به دعوت او پیشى گرفتند و چون براهین نبوت خود را به آنان رساند, پذیرفتند.))
((و فارقوا الازواج والاولاد فى اظهار کلمته و قاتلوا الابإ والابنإ فى تثبیت نبوته و انتصروا به; و از زن و فرزند جدا گشتند تا سخن او آشکار گشت و براى استوار کردن دین او با پدر و پسر جنگیدند و به برکت پیامبر پیروز شدند.))
((و من کانوا منطوین على محبته یرجون تجاره لن تبور فى مودته; و آنان که دوستى پیامبر(ص) را در دل داشتند و تنها از این کار بهره اخروى و تجارت فاسد نشدنى را مد نظر داشتند.))
((والذین هجرتهم العشائر اذا تعلقوا بعروته و انتفت منهم القرابات اذ سکنوا فى ظل قرابته; آنان که به جرم ایمانشان به پیامبر(ص) خویشاوندانشان از آنها بیگانه گشتند و به خاطر نزدیکى با پیامبر, نزدیکان از آنها دور شدند.))
((فلاتنس لهم إللهم ما ترکوا لک و فیک و إرضهم من رضوانک و بما حاشوا الخلق علیک و کانوا مع رسولک دعاه لک الیک; پس خداوندا, آنچه را که براى تو و در راه تو رها کردند از عنایت دور مدار, به خشنودى خود آنها را شاد کن که مردم را بر پرستش تو متفق ساختند و با پیامبرت مردم را به سوى تو خواندند... .))
این خلاصه اى بود از دیدگاه پیامبر و امامان در مورد صحابه.

4ـ ارزش حقوقى سیره صحابه
با توجه به آنچه گفته شد, ثابت شد که هرگز نمى توان ((سیره صحابه)) را به عنوان مصدرى از مصادر استنباط احکام خداوند در کنار کتاب و سیره رسول خدا(ص) قرار داد. هرچند بعضى از اهل سنت تا 46 دلیل! بر آن اقامه کرده اند و ابن قیم در اعلام الموقفین 22 دلیل را ذکر کرده است!(34) ولى در هیچ یک از این ادله قداست مطلق صحابه نیست! اینها آیات و روایاتى که دلالت بر ارزش هاى والاى برخى از صحابه مى کند دلیلى بر تنزیه مطلق صحابه گرفته اند در حالى که ما هم منکر این ارزش ها در برخى از آنها نیستیم ولى مى گوییم این به معناى اثبات عصمت حتى براى خوبان و تنزیه براى مطلق صحابه نیست و به اصطلاح دلیل شما اخص از مدعاست وانگهى تمام آیات و روایاتى که به نکوهش برخى یا اکثر صحابه مى پردازد خود شاهدى بر نقد نظریه فوق است. علاوه اگر واقعا ((سیره صحابه)) جایگاه حقوقى مورد نظر اهل سنت را داشت باید در آیات و در سنت و سیره پیامبر(ص) بیان مى شد, و حدود و ثغور آن مشخص مى شد آن چنان که در مورد سیره پیامبر(ص) و معصومین بیان شده است.
نتیجه آن که تنزیه همه صحابه و استناد به نظریات آنان مبناى صحیحى نداشته و هرگز نمى تواند در کنار کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و معصومین قرار گیرد و این نظریه اى است که بعد از دوره صحابه پیدا شده, حتى خود صحابه چنین نظرى در مورد خود نداشته و خود را انسانى همانند دیگران جایز الخطا مى دیدند.
به یارى خداوند در مقاله آینده درباره ((سیر و سلوک و بندگى در سیره اهل بیت(ع))) بحث مى کنیم.
پاورقی ها:پانوشت ها: 1 ) موسى جارالله, الوشیعه, (مطبعه الکیلانى) ص110. 2 ) اجوبه مسائل جار الله, (چاپ مجمع جهانى اهل بیت(ع)) ص25. 3 ) مفردات راغب اصفهانى, ماده صحب. 4 و 5 و 6 ) آرإ علمإ المسلمین فى التقیه و الصحابه و صیانه, القرآن الکریم, ص100. 7 ) فتح (48) آیه18. 8 ) همان, آیه29. 9 ) توبه(9) آیه100. 10 ) همان, آیه101. 11 ) التحقیق فى کلمات القرآن الکریم, ج11, ص71. 12 ) توبه (9) آیه107 و 108. 13 ) همان, آیه61. 14 ) همان, آیه75 و 76. 15 ) نور (24) آیه11 ـ 36 در این زمینه رجوع کنید به: علامه سید جعفر مرتضى عاملى, حدیث الافک. 16 ) تفسیر مجمع البیان, ج9, ص404, ذیل آیات اول سوره ممتحنه. 17 ) حجرات (49) آیه6. 18 ) المیزان, ج3, ص379 و 380 (چاپ بیروت). 19 ) آل عمران (3) آیه144. 20 ) المیزان, ج3, ص379 و 380. 21 ) فتح البارى, ج7, ص4. 22 ) جامع الاصول, ج11, ص120 نیز مراجعه کنید به: اجوبه مسائل جار الله, ص11 ـ ص13. 23 ) صحیح بخارى, ج7, ص208. 24 ) نهج البلاغه (نسخه معجم, صبحى صالح و...) خطبه122 نیز بنگرید به: خطبه56. 25 ) نهج البلاغه, خطبه 97. 26 ) شهدإ الاسلام فى عصر الرساله, ص18 و ص19. 27 ) احقاق الحق, ج4, ص173 و ج8, ص443, ج16, ص441. 28 ) محمد هادى امینى, اعلام نهج البلاغه, ص12. 29 ) همان, ص12. 30 ) نهج البلاغه, خطبه182. 31 ) همان, خطبه6. 32 ) همان, خطبه26. 33 ) ر.ک: مصادر نهج البلاغه, ج1, ص309. 34 ) در مقاله ((حجیه سنه الصحابى)) مجله الفکر الاسلامى, سال چهارم, شماره13 و 14 به نقد این 22 دلیل پرداخته شده است.

تبلیغات