امر به معروف و نهی از منکر در دوره صفوی
آرشیو
چکیده
متن
درآمد
از دیر باز، کار امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى، بر عهده محتسبان بوده است.در این باره، آگاهىهاى فراوانى از دورههاى مختلف تاریخى در دنیاى اسلام در دست داریم.آنچه اکنون در پى آن هستیم، این است که آیا در دوره صفوى، منصب محتسب وجود داشته است یا نه؟ پاسخ اجمالى ما به این پرسش آن است که گرچه چنین منصبى وجود داشته؛اما حوزه کار او آن مقدار اندک بوده، که نمىتوانسته سمت مهمى در این دوره به حساب آید.
در این باره، نخستین اشارهاى که در اختیار داریم آن است که شاه طهماسب درباره توبه خود در سن بیست سالگى، از سید میرهادى محتسب یاد مىکند که ب هدست وى توبه کرده است.(1) چنین مىنماید که سید مزبور، از سوى خود شاه، مقام محتسبى را داشته و این منصب، به نوعى با کار امر به معروف و نهى از منکر ارتباط داشته است.در عین حال، این نقل، لزوما به این معنا که منصب محتسب، تشکیلاتى براى امر به معروف و نهى از منکر داشته، نیست.در همان سالها، از میر سید على خطیب محتسب یاد شده که شخصى با نام آقا جمال را به فرمان شاه تخته کلاه کرد. * (2)
آنچه در تذکرة الملوک میرزا سمیعا-به عنوان کتابى از آخرین سالهاى دولت صفوى درباره مناصب موجود در این دولت-درباره حسبه آمده، (*).کلاه چوبینى که زنگها را بدان بندند و بر سر مجرمان گذارند. آن است که شغلى و منصبى با عنوان محتسب الممالک وجود داشته است.از توضیحاتى که ذیل این عنوان آمده، چنین به دست مىآید که شغل مزبور، تنها نظارت بر قیمت اجناس در بازار و جلوگیرى از گران فروشى بوده است.(2)این مطلبى است که شاردن نیز تأیید مىکند که کار محتسب تنها نرخگذارى روى اجناس و کنترل قیمتها بوده است.(3)در این صورت، نظارت بر مسأله امر به معروف و نهى از منکر در حیطه کار وى نبوده است.
در بخش داروغگى نیز آمده است که دستههاى آن«روز و شب در آن محله بوده به محافظت و محارست قیام نمایند که کسى مرتکب ظلم و خلاف حساب و نامشروعى نگردد».توضیح بیشترى در این باره نیز داده نشده است.چنین به نظر مىآید که کار این گروه، جلوگیرى از درگیرى و اختلافات میان مردم-به ویژه در امور مالى-و تأمین امنیت بوده است.(4)در متن دیگرى نیز که که درباره مناصب دوره صفوى، از سالهاى پایانى صفوى بر جاى مانده، نامى از محتسب برده نشده است. *
اگر امر به معروف در حیطه کار محتسب نبوده، پس بر عهده چه کسى قرار داشته است؟به نظر مىرسد که در آغاز دوره صفوى، کار امر به معروف و نهى از منکر، دست کم در برخى از ایالات، به شخصى که منصب خلافت را داشت، واگذار مىشد.این منصب، که ریاست اصلى آن در تخت گاه سلطنت در اختیار خلیفة الخلفاء بود، نوعى سر سلسلهدارى براى تشکیلات صوفیان بود؛ آن هم زمانى که هنوز تشیع فقاهتى چندان رواجى نیافته و منصب شیخ الاسلامى استوار نشده بود.در فرمانى که شاه طهماسب براى رعایت امر به معروف و نهى از منکر براى منطقه ممسنى و کوه کیلویه و اردکان شیراز صادر کرده، طرف خطاب او خلیفه آن منطقه است.در آنجا طهماسب، وظیفه وى را که نامش مولانا رضى الدین محمد بوده، برپاداشتن مراسم دینى در شبهاى شریفه، تشویق مردم به گزاردن نماز، امر به معروف و نهى از منکر، توسعه و تعمیر مساجد و مدارس و تکایا و قبور متبرکه و از بین بردن آلات محرومه یاد کرده است.(5)
بعدها کار امر به معروف و نهى از منکر در حیطه اختیارات شیخالاسلام قرار گرفته است.در تذکرة الملوک، در یک توضیح دو سطرى درباره وظائف شیخالاسلام آمده است:مشارالیه در خانه خود به دعواهاى شرعى و امر به معروف و نهى از منکرات مىرسد.(6)نمونهاى از این اختیارات را در حکم شیخالسلامى علامه مجلسى مشاهده مىکنیم.در این حکم، از جمله چنین آمده است:
«بناء علیه مىباید که شریعت و فضیلت پناه مومى الیه در امر به معروف و نهى از منکرات و اجراى احکام شرعیه و سنن ملّیه و منع و زجر جماعت مبتدعه و فسقه و اخذ اخماس و زکوات و حق الله از جماعى که مماطله نمایند...و قلع و قمع بدع و احقاق حقوق مسلمانان و رفع ظلم ظالمان...کوتاهى ننمایند و رعایت احدى را مانع اجراى احکام دینیه نگرداند.»
(*).القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیملو، مشهد، دانشگاه فردوسى مشهد، 1372. شگفت آن که در این اثر، با وجود اشاره یا توضیح نسبت به تمامى مناصب این دوره، یادى از منصب شیخ الاسلامى و ملاباشى نشده است.به احتمال قوى، بخش مربوط به این مناصب، از نسخه بر جاى مانده افتاده است.
().دین و سیاست در دوره صفوى، صص 99-100 درق در حکم دیگرى از شاه سلیمان براى شیخالاسلام مشهد مقدس، شرح وظایف وى چنین آمده است:
«...[شیخ الاسلامى را به ایشان]ارزانى داشتیم که به امر مزبور و لوازم آن از ترغیب و تحریض خلایق به طاعات و امر به معروف و نهى از منکرات و منع و زجر فسقه و فجره از نامشروعات و مأمور ساختن اغنیا که اخراج اخماس و زکوات اموال خود نموده به مستحقین و مستحقات واصل نمایند.»(8)
سلاطین صفوى و مسأله امر به معروف و...
خاندان شیخ صفى در دوران نخست خود تا پیش از رسیدن به قدرت، شهرت خاصى در تقید به رعایت احکام شرعى داشتند.تنها زمینه اتهام به بىقیدى و لاابالىگرى مذهبى، تصوف آنها بود که اساسا در آن روزگار، بخش غالب مردم ایران و عثمانى گرایشهاى صوفیانه داشتند و به مقدار زیادى تصوف با شریعت تلفیق شده بود. * این محتمل است که رعایت شرع، تا اندازهاى در حوزه مرید و مرادى آسیبپذیر مىشده است.
پس از آن که این خان دان با قیام شاع اسماعیل به سلطنت و حکومت دست یافت، براى رعایت سمائل شرعى در جامعه، دست یافت، براى رعایت سمائل شرعى در جامعه، درست به مانند دولیت عثمانى، منصب صدارت و شیخالاسلامى را ایجاد کرد و مسؤولیت آن را نیز به علماى بزرگ شیعه که از عراق یا جبل عامل دعوت مىشدند، واگذار نمود.
در اینجا دو نکته وجود دارد:نخست، تقید خود سلازین صفوى و دربار آنها به احکام شرعى است.دوم، وضعیت تودههاى مردم.
آنچه در این باره مىتوان گفت آن که در دوره صفوى، تقیّد سلاطین به احکام و فرامین دینى،همراه با فراز و نشیب و شدت و ضعف بوده است. با تأسف باید گفت خصلت سلطنتى بودن حکومت در ایران، از کهنترین ایام تا زمان صفوى، همواره، زمینهاى براى اشرافىگرى و مظاهر آن؛یعنى فساد اخلاقى و در رأس آنها شرابخوارى بوده است.دربار با داشتن ثروت بیش از حد و نیز اختیارات فوقالعاده، آمادگى فراوانى براى آلوده شدن به انواع و اقسام فساد را داشته است.به تناسب گرایش سلطنت به این قبیل امور، جامعه نیز بدان سمت حرکت کرده و سختگیرىها کاهش مىیافته است.
ق همانجا، احکام دیگرى نیز درباره شیخالاسلامان آمده که ضمن آنها کار امر به معروف را در شما کارهاى آنان آورده است.
(*).یکى از بهترین نمونهها، علاءالدوله سمنانى است که آثار صوفیانه و فقیهانه وى در دست است. بخشى از این فراز و نشیب، مربوط به خود سلاطین صفوى و گرایشهاى شخصى آنان بوده است.در میان آنها، شاه طهماسب و سلطان حسین صفوى، شهرت بیشترى به رعایت حدود شرعى دارند.سایرین نیز، کمابیش حساسیتهاى مذهبى خود را داشتهاند، جز آن که گزارشهایى نیز درباره بى تقیدى آنها به برخى از احکام شرعى، در منابع ایرانى و خارجى آمده است.آنچه در اینباره اهمیت دارد، آن است که از نظر آنان، جمع میان حساسیتهاى دینى و مذهبى با دست زدن به برخى از کارهاى فسادآمیز-به ویژه مشروبخوارى-روا شمرده مىشده است.
بخش دیگرى از توجه به احکام شرعى در آن دوره، مربوط به حضور قاطعانه برخى از علما و مجتهدان و میدان گرفتن-یا دادن به آنها-در ایفاى نقش اجتماعى بهتر بوده است.به این معنا که هر بار که عالمى متنفذ و قدرتمند در مجموعه حکومت و مردم نفوذى مىیافت، براى مدتى اصلاحات دینى آغاز مىشد.علما که در دوره صفوى با بیشتر سلاطین صفوى، نزدیکى و قرابت ویژهاى داشتند، در صورت به دست آوردن فرصت، زمینه جدى تأثیرگذارى ب ر شاه و دستگاه سلطنت را در زمینه اصلاح مسائل اخلاقى جامعه در قالب امر به معروف و نهى از منکر فراهم مىکردند.کافى بود سلطان تمایلى و گرایشى به این امور پیدا کند؛به دنبال آن فرامینى به تمامى بلاد صادر مىشد و احکام ویژهاى براى جلوگیرى انواع فتنه و فساد، شرف نفاذ مىیافت!
روشن است که بخشى از این فسادها-مانند مسائل حشیش و بنگ و غیر ذلک-به گونهاى بود که جامعه را رو به انحطاط برده و نزاع و درگیرى را در جامعه گسترش مىداد.طبیعى بود که جداى از جنبههاى دینى، حفظ امنیت نیز ایجاب مىکرد تا جلوى این مفاسد گرفته شود. *
از میان این فسادها، قمار بازى و شرابخوارى در بسیارى از اوقات، میان بخشى از مردم رواج داشته و حتى در قهوهخانهها عرضه مىشد.در کنار آن نیز، شاهد بازى و فحشا بازار گرمى داشت.
شاه عباس با همه اظهار تدینى که مىکرد، در بزم خاص خود گرفتار شرابخوارى بود، چه همان گونه که اشاره شد، شراب از لوازم سلطنت شمرده مىشد.نصرآبادى نوشته است، :میر عقیل، از سادات کوثرى همدان«در مجلس شاه عباس ماضى وارد مىشود.شاه به ساقى اشاره مىکند که شرابش بده.او مىگوید، به سر على بن ابى طالب علیهالسلام که نمىخورم.شاه مىگوید که به سر عزیز من بخور.او آشفته شده از سر اعراض مىگوید که مىگویم که به سر على نمىخورم؛ مىگوید به سر من بخور.من تو را از مرتضى على دوستتر خواهم داشت.شاه را بسیار خوش آمده، مبلغى نقد و جنس به سیورغال او مقرر داشته».(9) همو درباره شمس تیشى گوید:«چون در علم موسیقى و صوت و عمل مربوط بود، به خدمت شاه عباس ماضى مربوط شده، قهوهخانهاى در چهارباغ جهت او بنا کرده و شرابخانه هم در پهلوى آن دایر نموده، مقرر فرمودند که هر کس در میخانه او شراب بخورد او را مهرى در کف دست بزند و به علامت، ملازمان داروغه او را آزار نرسانند.»(10)
این قبیل فسادها در دوره شاه سلیمان، تا (*).نمونه آن، نزدیک شدن عدهاى از فرزندان جوان بزرگان به صورت مست به کاخ شاه است.سفرنامه شاردن، ج 2، ص 603 که سبب شد شاه فرمان دهد«از آن پس هر که را در کوى و بر زن مست و شوریده بیابند، شکمش را پاره کنند.»
اندازهاى از سوى شاردن تبیین شده است. *
با این حال، در دوران صفوى، فرمانهایى یافت مىشود که به طور عمومى، در قالب امر به معروف و نهى از منکر، دستوراتى را در جهت جلوگیرى از فساد ارائه کرده و به طور خاص از برخى از مظاهر فسادیاد نموده است.
در این زمینه دو مقطع مهم وجود دارد: نخست، دوران شاه طهماسب که فرمان عمومى صادر شده و ضمن کتیبههاى سنگى در برخى از اماکن عمومى در مساجد مهم شهرها نصب شده است.دوم، در دوره شاه سلطان حسین که درست به همان صورت، فرمان مزبور به صورت کتیبه سنگى در برخى از مساجد بزرگ شهرها، نصب گردیده است.
البته از دورههاى میانى نیز احکام مشابهى در رعایت برخى از امور مذهبى وجود دارد که نمونه رعایت برخى از امور مذهبى وجود دارد که نمونه آن حکم شاه صفى براى جلوگیرى از شراب خوارى و ریش تراشى است که در مورد ریش تراشى نمونه آن از عهد سلطان حسین بایقرا نیز موجود است.(11)از دوران شاه عباس دوم نیز مانند آن موجود است.به ترتیب تاریخ7سیر این فرامین را دنبال مىکنیم.
توبه شاه طهماسب و فرمان امر به معروف و...
شاه طهماسب(930-984)در سالهاى نخست، به دلیل کمى سن و سال اسیر دست درباریان و امیران قزلباش بود که کمابیش گرفتار مشروبخوارى و دیگر مفاسد و مناهى بودند.در سال 939 با دیدن خوابى، تحولى اخلاقى در وى پدید آمد و پس از آن که توبه کرد، دستورالعملى نیز براى تمامى ممالک نوشت تا بساط مشروبخوارى و فساد برچیده شود.نخستین گزارش تاریخى از این تحول، مطالبى است که خود شاه طهماسب در تذکره خویش آورده است: (*).رسیدگى کامل به این بحث محل دیگرى را مىطلبد. عجالتا توضیحى را به نقل از شاردن-که البته بیشتر با طبقات بالاى جامعه مواجه بوده-مىاوریم.وى با اشاره به رواج قمار مىنویسد:
باور مىتوان کرد، اگر موضوع منع قمار بازى جدا مورد توجه قرار گیرد و گرچه گناه ارتکابش در نظر قماربازان سبک است، آسان مىتوان از رواجش جلوگیرى کرد و حال آن که شراب خوردن با این که مصرفش در آیین اسلام کاملا نهى شده، رواج کامل دارد. برخى از مجتهدان بر این اعتقادند که اگر قمار بازى جنبه برد و باخت نداشته باشد و پول رد وبدل نشود، نامشروع نیست؛اما چون لازمه قمار بازى برد و باخت مىباشد، هرگونه تعبیر و تفسیر شود، حرام است...این نکته گفتنى است که فقط یک صدم مردم ایران قمار بازى مىکنند، و این عده نیز از میان افراد طبقه پست بر مىخیزند.سفرنامه شاردن، ج 2، ص 790.شاردن در جاى دیگرى اشاره دارد که «درباریان و سوارکاران و سرسپردگان به نشاط و طرب، جملگى شراب خوارند».این به معناى آلودگى طبقات بالا به این قبیل فسادهاست.البته درباره شاه سلیمان هم نوشته است که«شاه روزى بى مى و مطرب نمىگذراند.»سفرنامه، ج 2، ص 846.
درباره فواحش نیز شاردن آگاهىهایى به دست داده است.محلى که شاردن براى اقامت انتخاب کرده، خانهاى به نام خانه دوازده تومان بوده.این نام، از آن یک زن فاحشهاى بوده که بسیار زیبا و ثروتمند بوده و قاعدتا این مبلغ پولى بوده که وى به عنوان اجرت مىگرفت است. شاردن تأکید دارد ک هاین زن بعدها توبه کرده و تمامى دخترانى نیز که در خانهاش بودند به توبه واداشت.(سفرنامه ج 4، ص 1468-1469).وى در چند سطر بعد از محله بدنام اصفهان یاد کرده که آن را کاروانسراى برهنگان مىنامند. شاردن مىنویسد:سراسر این محله، جایگاه سکونت کثیفترین و فاسدترین روسپیان است...در اصفهان دوازده هزار زن روسپس مالیات مىدهند و رسما و آشکارا خودفروشى مىکنند...روسپیان اصفهان، هر سال هشت هزار تومان مالیات مىدهند.خواهد آمد که منظور وى دست کم در بیشتر موارد، زنان صیغهاى هستند.
«و من در وقتى که از هرات کوچ کرده به زیارت مشهد مقدس امام رضا علیهالسلام مىرفتم، میر سید محمد، پیش نماز مدینه مبارک حضرت رسالت پناه محمد- صلىالله علیه واله-را در خواب دیدم که به من مىفرمایند که از مناهى بگذر که ترا فتوحات خواهد شد.در صبح به احمد بیک وزیر و امرا که حاضر بودند، این خواب را بیان کردم.بعضى از ایشان گفتند که، از بعضى منهیات بگذریم و از بعض دیگر مثل شراب که ضرورى سلطنت است نمىتوان گذشت و هرکس حرفى در این باب مىفرمود.آخر من گفتم که امشب بدین نیّت مىخوابم، به هر طریق که مىنماید، بدان علم خواهم کرد....باز همان شب در واقعه دیدم که در بیرون پنجره پایین حضرت امام ضامن امام رضا-علیهالسلام -دست سیادت پناه میرهادى محتسب را گرفته از شراب و زنا و جمیع مناهى توبه کردم...صباح در همان موضع، سید مذکور حاضر شد، دستش را گرفته از جمیع مناهى توبه کردم و در سن بیست سالگى این سعادت نصیب شد.این رباعى انشا کردم:
یک چند پى زمرّد سوده شدیم
یک چند به یاقوتتر الوده شدیم
آلودگیى بود به هر رنگ که بود
شستیم به آب توبه آسوده شدیم
الحمدلله و المنه از آن تاریخ که سعادت میسّر شده، از کل مملکت من فسق و فجور بر طرف شده و روز به روز بتوفیق الله تعالى فتوحات گوناگون روى نموده، به طریقى که هرگز در خاطر ما شمّهاى از آن نمىرسید.(12)
شرحى که گذشت از آن خود طهماسب است که اصل این ماجرا را به خوبى منسوب مىکند که در مشهد مقدس دیده است.در اینجا باید به این نکته توجه داشت که وى درست در همین سال، حکم شیخالاسلامى شیخ على بن عبدالعالى کرکى (م 940)صادر کرده و تمامى اختیارات را به وى واگذار کرد. * بعید نمىنماید که این اقدامات تحت تأثیر محقق کرکى انجام شده باشد.
روملو نیز در ضمن حوادث سال 939 مىنویسد:«و اندر این سال، شاه دین پناه از جمیع مناهى توبه کرد.فرمان همایون شرف نفاذ یافت که محتسبان آبروى پیاله و جام عقوبت انجام را ریخته، شیشه ناموس ایشان را به سنگ افسون زنند وبه نصایح الحق مرّ پنبه غفلت از گوش صراحى بکشند.اگر سرکشى کند، گردن او را نرم سازند، بلکه به حکم کلّ مسکر حرام، بوزه و بنگو هر چه ببنند بیندازند.مغنّى بىمعنىگوى را، اگر بىقانون شرع اواز کند، چون مقّنىبه زخم گوشمال فریاد از نهاد او برآرند و چنگ بىننگ را در کنار هر کس ببینند، موى گیسوى ببرند.نى اگر بىآهنگ شرع راه برگیرد، نگذارند که (*).وقایع السنین و الاعوام، ص 461.البته خاتون آبادى نوشته است که محقق در وقت صدور این حکم در نجف بوده است.
().شاردن درباره بنگ نوشته است:نوع دیگر مکیفات دشمن جان و تن، جوشانده خشخاش و شاهدانه و کچوله و بعضى چیزهاى دیگر است.مشروب حاصل از ترکیب این مواد که بنگ نامیده مىشود، مردافکن و توان فرساتر از انواع مشابه آن است و آنان که از این شربت زهرآگین بد فعل مىخورند، به نوعى شیفتگى و شیدایى گرفتار مىشوند و بىهوده و بىاختیار مىخندند. سفرنامه شاردن، ج 2، ص 850.
().به معناى چاه کن. نفس از او برآید.طنبور بىمغز نامعتدل گو را چنان زنند که چون عود سوزد و رباب خوش مزاج را در هر مجلس که بینند، بر خرش نشانده اخراجش نمایند و مبلغ کلى که از قمارخانه و شرابخانه و بیتاللّطف حاصل مىشد، از دفتر اخراج نمودند.»(13)
قاضى احمد قمى نیز نوشته است:«در این سال، از جمیع مناهى به موجب خوابى که از سید محمد پیش نماز دیده بود، در آن آستان عرش نشان[حرم امام رضا علیهالسلام]مؤکّد به قسم و ایمان گشتند و جمیع مقربان از ترک و تاجیک، تأسى بدان حضرت نموده بدین سعادت فائز گشتند.
چنان منع مىشد که در روضه حور
فراموش کرد از شراب طهور
پس از آن مىافزاید:«خواجه شاه قلى وزیر قورچیان که در سلک غلامان قدیم این آستان فلک نشان بود، به واسطه ارتکاب به شرب مغضوب شده، به قتل رسید.و مبلغ دوازده هزار تومان که به علت شرابخانه و بیتاللطف و معجون خانه و قمارخانه و امثال ذلک از ممالک محروسه باز مىشد، از دفاتر اخراج کرده، ابواب آنها بالکلیه مسدود گشت.»(14)
زمانى که این فرمان از شاه طهماسب انتشار یافت، حیرتى تونى شاعر، به طنز چنین سرود:
از حسد امروز زاهد منع ما از باده کرد
و رنه کى آن نامسلمان را غم فرداى ماست
شاه طهماسب بر وى خشمگین شد و او به مازندران گریخت.(15) *
پس از آن است که شاه، فرمانى در این باره به ممالک مختلف صادر مىکند و طبق معمول، این فرامین مهم، بر روى سنگ کنده شده و در مساجد نصب مىشود.متن این فرمان به همراه چند فرمان دیگر، در بالاى مغازهاى مربوط به مسجد میر عماد کاشان نصب شده است.
فرمان شاه طهماسب در مسجد میر عماد کاشان
«الحمدلله الذى امر با المعروف و نهى عن المنکر و الصلوة و السلام على سیّد البشر و الائمة الاثنى عشر المبعوثین لترویج الشرع الاطهر و صلوات الله [علیهم]الى یوم المحشر.
و بعد، بر ضمیر انور...کبریا گوهر، مخفى نماند که همگى توجه خاطر فیض گستر نواب کامیاب حامى اهل ایمان، ماحى آثار فسق و عصیان، اعلى همایون، فرمانفرماى ربع مسکون، المؤید بتأیید الله الملک المنان، ابوالمظفر السلطان شاه طهماسب بهادر خان-خلّدالله تعالى ملکه و سلطانه و افاض على العالمین برّه و عدله و احسانه -که شجره اقبالش لایزال از جویبار شریعت سیدالمرسلین و طریقت ائمة المعصومین نشو و نما پذیرفته، مصروف و معطوف به ترویج دین مبین و شرع مستبین است، در این ولاء به میامن توفیقات ازلیه و تبرّکات تقبیل عتبه علیه رضیه رضویه و به اقتضاى عنایت نامتناهى که نداى دلگشاى الصلوة و السلام و التحیه مبشّر هدایت«یا (*).رازى(م 1010)در هفت اقلیم(ج 2، ص 317)پس از نقل این بیت مىنویسد:چون خسرو ایران شاه طهماسب صفوى در امر معروف و نهى منکر مبالغه تمام به جاى مىآورده، بعضى از نمامان از روى کنایه آن را به عرض شاه مزبور رسانیدند و پیش از آن که زنگى این سخن رد مىگردد و منجول حسود مؤثر گردد قرار بر قرار اختیار نموده خود را به میامن گیلان رسانید و بعد از چند سال قصیده ور منقبت گفته روح مطهر آن حضرت را شفیع آورد و شاه طهماسب صفوى که خود را از بندگان و معتقدان به اخلاص آن حضرت مىدانست رقم عفو بر جریده جرایم او کشید.
«یا أیّها الّذین آمنوا تبوا الى اللّه توبة نصوحا»[تحریم/8]را به مسامع اعزاز رسانیده، از روى اخلاص استماع نموده، از مناهى و منکرات توبه نصوح وقوع یافت، به متقضاى کریمه«کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»[آل عمران/110]حکم مطاع واجب الاتباع صادر گشته که از ممالک محروسه شرابخانه و بنگ خانه و معجون خانه و بوزه خانه * و قوّال خانهو بیت اللّطفو قمارخانه و کبوتربازى نباشد.مستوفیان کرام، ماهانه مقررى آن را از دفاتر اخراج نموده و داخل جمع و دفتر نسازند و امور مذکوره را از جمیع ممالک خصوصا دارالایمان کاشان بر طرف ساخته، نگذارند که من بعد کسى مرتکب این مناهى شود و سایر نامشروعات را مثل ریش تراشیدن و طنبور زدن و دیگر آلات لهو، رفع نمایند و هر کس مرتکب این امور شود، زجر و سیاست بلیغ نموده، آنچه مقتضى شرع شریف باشد مرتّب دارند و منع نقاره زدن و اجتماع کردن در بقاع خیر نمایند.احدى به علت مروا طلبى[؟]نکند و منع امارد نمایند که در حمامات خدمت نکنند و غازیان عظام و عساکر ظفر فرجام و جمهور سکنه و عموم متوطنه آن جا حسب المسطور مقرر دانسته هر کس متصدى امرى از امور مذکور شود، از مردودان شناخته. تغییر کننده را در لعنت و سخط الهى دانند.«فمن بدّله بعد ما سمعه فانّما اثمه على الّذین یبدّلونه»[بقره/181]«و قد باء بغضب من اللّه و مأویه جهنّم و بئس المصیر.»[انفال/16]و علیه لعنة الله و لعنة اللاعنین من الملائکة و الانس و الجن اجمعین.
و کان ذلک فى السابع من شهر ربیع الاول، سنة احدى و اربعین و تسع مائة هجریة.
نگنجد کرمهاى حق در قیاس
چه خدمت گزارد زبان در سپاس
خدایا تو این شاه با داد و دین
که او کند بنیاد فسق از زمین
بسى بر سر خلق پایندهدار
به توفیق طاعت دلش زندهدار
آمین رب العالمین.(16)
متنى هم به مانند فرمان بالا، در محوطه بقعه شیخ صفى در اردبیل، به صورت سنگ نبشته وجود دارد که در آن، ضمن مقایسه شهر اردبیل با دیگر شهرهاى مقدس، آمده است:
«...هم چنان که در آن روضات منوره عمال از جرأت اظهار بدعت ممنوع شده، حکم گشته که جمیع مجاوران و زائران و ساکنان از تکالیف غیر مشروع مصون بوده، امر خیر اثر و فرمان قضا و قدر، شرف صدور یافت که در دارالارشاد اردبیل و ولایات، همان قاعده حسنه را منظور داشته[چند کلمه محو شده]شلبافى محترقه و هیمه بازار و گوسفند بازار و برنج بازار و پیشکش تمغاوات و محترقه و رسم الاحتساب طلبى از ساکنان و یغر انها ننمایند، تا به مصدوقه«و من دخله کان آمنا»مشاهد عالمیان و منظور جهانیان گردد و بعد از شرف توبه نصوح و فتح ابواب نصرت و فتوح، بنابر کمال توجه خاطر انور به ترویج شرح مطهر و غایت اهتمام امر به معروف و نهى منکر، فرمان قضا جریان عزّ اصدار (*).محل عرضه شراب برنج و جو.
().محل خوانندگى و نوازندگى.
().فاحشه خانهها.
یافت که در دارالارشاد مذکور و ولایات به دستورى که در عساکر منظوره و ممالک محروسه شرابخانه و بنجخانه و معجون خانه و بوزه خانه و بیتاللطف و قمارخانه و قوالى و کبوتر بازى منع شده و مستوفیان کرام، مال و خراجات آنها را از دفاتر اخراج نموده، من بعد اطلاقى ننمایند و احدى به امرى از امور[غیر]شرعیه مثل ریش تراشیدن و طنبور زدن و نرد باختن و بدعت تعزیت[چند کلمه محو شده] واداشتن و خدمات امردان در حمامات و ارتکابات غیر مشروعه اشتغال ننمایند و پیرامون نگردند«فمن بدّله بعد ما سمعه فانّما إثمه على الّذین یبدّلونه»و خلاف کننده از مردودین درگاه الهى و مطرودین بارگاه شاهى خواهد بود و در سلک«اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین»منسلک خواهد گشت.(17)
مانند همین فرمان در مسجد جامع اصفهان نیز آمده که در آن اشاره به توبه شاه نیز شده است.(18)
در نامهاى نیز که به سال 961 از شاه طهماسب به سلطان سلیمان عثمانى نوشته شده، و در آنجا سخت بر مذهب تسنن تاخته شده است، طهماسب از جمله اشاره به اقدام خود در جلوگیرى از مفاسد کرده است:
«این طایفه قزلباش...در جمیع امور، متابعت شریعت نبوى را شعار خود ساخته...از جمیع منهیات مثل شرب خمر و خون ناحق و زنا و لواطه...حرام کردهاند و در زمان دولت ارجمند ابد پیوند ما از جمیع اینها محترز و مجتنب بوده در کمال تقوا و طهارتاند.»(19)
به گزارش قاضى احمد قمى در ذیل رخدادهاى سال 962[963]زمانى که شاه طهماسب شنید که «به واسطه تهاون و مساهلات حکام مشهد مقدس، بعضى از قواعد و ضوابط کلیه که جهت انتظام سرکاران استان قدس آشیان»معین کرده«تا غایت منتظم نگشته»و همین طور«بعضى از امور مذکوره در منع و نهى»در مسائل نامشروع، مرود بىاعتنایى قرار گرفته، حاکم قزلباش مشهد را عزل و شاهزاده سلطان ابراهیم میرزا را به جاى وى منصوب کرد.در حکم وى ضمن تأکید بر رعایت عدل، از وى خواسته شد تا«در باب حفظ و حراست ولایت مذکور و توابع و سایر ولایات خراسان کوشیده در تشیید و تمهید آنچه تا غایت به واسطه مساهلات حکام سابق نقص و فتور یافته باشد، دقیقهاى فروگذاشت نکند و در اجراى احکام و اوامر شرعى و دفع و رفع مکاره و مناهى که به عهده سیادت پناه شیخالاسلامى معز اسدالله [اصفهانى]و تولى آن آستان ملائک پاسبان منوط و مربوط فرمودهاند غایت بذل و جهد در امداد آن مرعى دارد وبه رأى شرع اراى وى و مقتضاى شرع اطهر مرتب دارد.»(20)
روملو در این باره مىنویسد:هم در این سال (1963)امرا و اعیان از کل مناهى توبه فرمودند، این قطعه در تاریخ این مقدمه، وارد گشت:
سلطان کشور دین طهماسب شاه عادل
سوگند داد توبه خیل و سپاه دین را
تاریخ توبه دادن شد توبة نصوحا
سرّ الهى است این منکر مباش این را
(21) از سال 977 نیز فرمانى از طهماسب در اختیار داریم که به حاکمى اخطار کرده است که«چون به فرّ دولت قاهره در تمامى ممالک محروسه ابواب فجور و مناهى و فسق و ملاهى مسدود است، در آن باب نیز کما ینبغى غایت تدین به جا آورده و اگر عیاذا بالله منها در آن مملکت، کس مرتکب امور منهیه غیر مشروعه شود، او را به نوعى سزا و جزا دهد که موجب عبرت و تنبه دیگران گردد.»(22)
بدین ترتیب، باید توجه داشت که دوران طهماسب، از نظر اصرار بر جلوگیرى از مفاسد و مناهى، یکى از دورانهاى درخشان صفوى به شمار مىآید.اسکندر بیک نوشته است که شاه طهماسب:
«پیوسته امر معروف و نهى منکر نصب العین ضمیر انورش بود، چنانچه از نیت درست و حسن اعتقاد در عنفوان شباب... در سنه 939 که نه سال از جلوس همایونش گذشته، بیست ساله بود...عن صمیم القلب از جمیع مناهى توبه کرده به نوعى راسخ بودند که هرگز نقض توبه پیرامن خاطر شریفش نگردید، وجوه شراب خانه و قمارخانه و بیتاللطف را از دفاتر اخراج کردند.رفته رفته جمیع امرا و اعیان طوایف قزلباش به موافقت آن حضرت به توبه رغبت نمودند و در سنه 963 امراى عظام و ملازمان عتبه اقبال از مناهى گذشته، خلایق در کل ممالک و بلاد از ارتکاب امور نامشروع ممنوع شدند، از غرایب حالات«توبة نصوحا»موافق تاریخ آمد...مجملا در زمان دولت همایون آن حضرت خلایق و عبادالله تقوا و پرهیزگارى شیوه و شعار خود گردانیده، به طاعات و عبادات مىگذرانیدند.در امر معروف و نهى منکر به نوعى مبالغه فرمودند که قصهخوانان و معرکهگیران از امورى که در او شایبه لهو و لعب باشد، ممنوع گشته پانصد تومان تریاک فاروق که در سر کار خاصه شریفه بود، به شبهه حرمت در آب روان حل کردند.(23)
شاه عباس اول و دوم و فرمان منع شرابخوارى
«دلاّواله»اطلاعاتى درباره مجلس شراب شاه عباس اول(996-1038)آورده است.(24)با این حال، از فرمان وى در سال 1029 در غدغن کردن شراب نیز یاد شده است.به نوشته فلسفى، در رمضان سال 1029، زمانى که شاه در مازندران بود، جارچى از سوى وى فریاد زد که جز ارامنه و گرجیان و اروپائیان و سایر رعایاى غیر مسلمان، بقیه مردم بایستى دست از مى گسارى برداشته، لب از شراب بشویند...فرمان شاه با نهایت شدت اجرا شد و گروهى جان خود را با شراب معامله مىکردند...شرابخواران را سرب گداخته در گلو مىریختند و شرابفروشان را شکم مىدریدند. آقا حقى از نزدیکان و ندیمان خاص شاه که فراهم کننده مجالس بزم و عیاشى او بودند، با دلاله قزى، دلقک وى، واسطه شدند تا مگر دوباره شراب را آزاد کند.حتى حاضر شدند که پولهاى گزاف پیشکش کنند، ولى شاه راضى نشد...این حکم دیرى نپایید و سال بعد که شاه فرمان منع استفاده از آب کوکنار را داد، اجازه شرابخوارى را تا به حدى که افراد مست نشوند، صادر کرد.(25)
به نظر مىرسد که در روزگار عباس اول، مسأله شرابخوارى، در بیشتر اوقات قدغن بوده اما به مناسبتهایى، سختگیریها کاهش مىیافته است. در همه این موارد، حکم دربار از دیگر مراکز جداست.
از دوران شاه عباس دوم(1052-1077)نیز حرکتى در جهت منع از شرابخوارى داریم.گزارش شده که وى در سال آغاز سلطنت خود، در حالى که تنها سیزده سال داشته-یعنى هنوز بالغ هم نبوده-«در منع شراب مبالغه کرده و کسانى که عامل این عمل بودهاند، تائب شدهاند.»(26)
چنین به نظر مىرسد که وى پس از آن، در این باره چندان سختگیر نبوده و به رغم اعتنایش به عالمانى مانند فیض کاشانى، شخصا گرفتار مشروبخوارى و زنبارگى بوده است. پیش از این گفته شد ک هآنها شراب را از لوازم سلطنت مىشمردند و به این سادگى حاضر به ترک آن نبودند.شاردن در شرح محله سید احمدیان اصفهان، مىنویسد:«در دروازه این محله، خانه ملا کاظم قرار دارد...پس از آن که به زهد و ورع کامل قبول عامه یافت، شروع یه زشتگویى نسبت به شاه عباس ثانى کرد و علنا و به صراحت تمام مىگفت که این پادشاه دائم الخمر است؛بنابراین، کافر مىباشد...شاه که از سخنان تند و تلخ وى خشمگین شده بود...فرمان داد که وى را به نام تبعید به شیراز، از پایتخت به بیرون ببرند و میان راه از بالاى کوه به زیر اندازند.»(27)
با این حال، در دوران این شاه نیز، فرمان عمومى براى جلوگیرى از شرابخوارى و فساد در دست است.ساروتقى یکى از صدراعظمهاى مشهور این دوره، قوانینى در جهت جلوگیرى از همجنسبازى که در قهوهخانهها رواج داشت وضع کرد.(28)پس از وى خلیفه سلطان در این باره، جدیت بیشترى به خرج داد.
گزارش این واقعه را که در سال 1064 رخ داده، محمد طاهر وحید قزوینى در عباسنامه آورده است.این کتاب، به مانند بیشتر تواریخ این دوره، اسیر نثر مصنوعى است که اطلاعات تاریخى آن، در پیچ و خم عبارات، سرگردان شده است.وى با اشاره به وزارت خلیفه سلطان که خود از علما و فقهاى این دوره است، مىنویسد:
«و در این ایام که مسند وزارت به وجود نواب سلطان العلمائى آراسته است، خصوصا معطوف بر آن است که دارالملک شرع ازهر، از دستانداز راهزنان لاابالى مصون بوده، زلال اطاعت بارى و پرهیزکارى غبار آلایش نپذیرد.در این ایام که این نیّت علیا مانند ثمر * -که به آهستگى کسب حلاوت مىنماید-پیرایه کمال پوشیده، فرمان همایون شرف نفاذ یافت که دختر رز ** که از بىپدرى و خودرائى با نیک و بد و خوب و زشت رابطه اختلاط و آمیزش درست دارد، پاى در دامن کشیده از حجله بیرون انگورى قدم جرأت به عشرتآباد خم و آینه خانه مینا و هودج پیاله و خیابان گردن صراحى (*).شاید:تمر.
(**).شراب یا بنت العنب. نگذارد و به سرکه جبینى و ترش رویى و دندان آرزویى واسع مشربان بىتکلّف را کند سازد.»
قزوینى در ادامه، با اشاره به قرابت میان مشروب خوارى و رواج فحشا، چنین ادامه مىدهد:
«بالجمله به ادنى التفات شاهنشاهى خاطر همایون از نسق این امر که در زمان هیچ یک از پادشاهان صورت وقوع نیافته بود، بالکلیه فارغ گردید و چون پیوسته باده گساران و مىکشان را سلسله عیش به دستیارى زلفین شاهدان بازارى و هنگامه آرایان محفل پرکارى و ناپرهیزکارى آراسته مىباشد، از این رهگذر، فواحش را نیز رواج و رونق تمام به هم رسیده، در حجرات خانات و محلات به شغل مقرر و معاضدات البالسه که دشمنان جبلّى بنى آدمند، علانیة اشتغال داشتند و ازآنجا که نفس بهیمى را بر قوّت عاقله چیره دستى حاصل است و به تحریک شیطان از منهج مستقیم عدول مىنمایند، جمعى کثیر و جمّى غفیر گردد آمده و هر یک مبلغى خطیر به سرکار دیوان، به صیغه مال به عنوان ترجمان مىرسانیدند، همّت والاى اعلى حضرت ظل رحمان، وجه مزبور را که مبلغهاى کلى مىشد، سهل انگاشته، امر فرمودند که آن بدکاران را از امر مزبور نهى فرموده، نگذارند که من بعد مرتکب افعال شنیعه گردند.و به جهت ازدیاد رواج شریعت مطهره مقدسه، ارامنه نیز از شغل پوستین دوزى و فروختن این قسم اجناس که شایع شده به مسلمانان مىفروختند منع فرموده، با آن که به جهت ممانعت مبلغها به سرکار خاصه شریفه مىرسانیدند، به شرف اسعاف مقرون نگردید.امید که پیوسته ارکان شرع مبین و ملت مستبین به تقویت رأى متین این خسرو بىقرین، مشیّد باد.(29)
به موازات این حرکت، محمد قاسم سمنانى شاعر، ساقى نامهاى در این باره سرود که از هر مصرع آن، ماده تاریخ این فرمان شاه، یعنى سال 1064 به دست مىآید.در مقدم( این ساقىنامه، ضمن اشاره به حکم قدغن شراب از عوضخان بیک که در دستگاه دولتى، سمتى داشته و شاید مجرى این فرمان بوده، ستایش شده و اساس این ساقى نامه با اشعار دیگرى، در مدح اوست.در بخشى از این مقدمه آمده است.
«...عوض خان بیک، چنین عادلى را نصب فرموده تا به میامن عدل و رأفت انصفاف و مرحمت سکنه آن خطه را چون گل در گلستان و نهال در بستان به رشحات سحاب معدلت و زلال جویبار مکرمت پرورده...در تاریخ سنه 1064 فرصت مصروف و معطوف بر اتباع احکام الهى و تمشیت اوامر و نواهى و رفع معاصى و مناهى و رفع ملاهى و تباهى و تقویت قوانین دین مبین و ترتیب ایین شرع سید المرسلین و منهاج حضرات ائمه معصومین، صلواتالله و سلامه علیه و علیهم اجمعین-گردانیده کارفرماى...سیاست و قهرمان دین پرورى و عدالتش در ممالک محروسه به منع مسکرات و مستجنات[؟]و رفع محظورات و محرمات على العموم، و نهى از ارتکاب شرب شراب على الخصوص، فرمان قضا جریان نفاذ بخشید و در این باب ارقام جهان مطاع واجب الاتباع به امراء و حکام محال ممالک محروسه مؤکد به تأکیدات بلیغه و مقید به تهدیدات شدیده شرف نفاذ و عزا اصدار یافت...در این تاریخ بلبل گلشن فصاحت و عندلیب چمن بلاغت...محمد قاسم سمنانى در بزم نکته سنجى...نکات لطیفه از حجله ضمیر در جلوهگاه نارآورده...قصیده در کمال سلاست الفاظ و دقت معانى و استعارات بدیعه و تشبیهات غریبه...به رشته نظم کشیده مزین و موشح به مدح و ثناى نواب عالى شأن سابق الالقاب در ذیل ساقى نامه مسطور شد.»
از آنجا که اشعار وى در شناخت برخورد شاعر با فرمان شاه جالب است، چند بیتى را مىآوریم. هر بیتى از نظر حروف ابجد، عدد 1064 را نشان مىدهد:
الهى به مستان صدر صفا
ملالت پسندان شهد وفا
به حلم رسول خداى جلیل
به ساقى کوثر امام جمیل...
به تسبیح زهد و به زنار کفر
به علمى که باشد سزاوار کفر
به پیمانه پیماى تقوا شکن
به آن جام سرشار دانا فکن
به آن رند افتاده در پاى جام
نه با ننگ کارش نه پرواى نام...
به مهر و محبت به جور و جفا
به حق مروت به عین صفا
که شاقى شیرین دهن را بگوى
که رنگ کدورت به باده بشوى...
بیا ساقى اى سرو بستان من
گل جعفرى گلستان من
کزان لب مىبىخمارم بده
نشان مىاز چشم یارم بده...
بیا دست از این عالم دون بشوى
بکش پاى دل از ره جستجوى
به نظر مىرسد که وى در عین همراه با فرمان شاه، در قالب استعارات و کنایات، باز به مى خوردن اشاره مىکند، اما این بار، مىبه معناى لغوى آن نیست بلکه مىاصطلاحى عارفانه است.
سمنانى اشعارى نیز در ستایش عوض بیک آورده که در آنجا نیز به همین روال از قدغن شراب سخن گفته است:
خواستم صبحدم از ساقى گل پیراهن
چون رخ دلکش او باده صافى روشن...
همچو زهاد ریا پیشه ناخوش گفتار
چین بر ابرو زد و زد بانگ به هیبت بر من
که دگر حرف مى و جام میاور به زبان
که ز خون سرخ کنندت چو صراحى گردن
گر تخیل کند امروز کسى رنگ شراب
چون چنار افتدش از خویشتن آتش به بدن
گر دلى مور فکر مىگلگون گردد
گردد از ترس چو غربال مشبک در تن
کند ار دیده به مىسرخ حرامى غافل
شودش دیده ز تیر مژه چون پرویزن...
نام مى گر به زبان کس گذراند از سهو
مىشود شعله سوزنده زبانش به دهن
ز استماع سخنش جوش برآورد دلم
بود نزدیک که آتش فتدش بر خرمن
گفتم اى لاله رخ این شیوه کى آموختهاى
نیست رسم تو دل دردکشان آزردن
هر چه از نازکنى خان به قبولش نازد
هست طرز دگر امروز تو را آشفتن
(30) صائب تبریزى شاعر دیگر این دوران که از غزل سرایان بنام و ستایشگران شاه عباس دوم است، قطعهاى در حکایت منع شراب انشاء کرده است.متن آن بسیار زیبا و خواندانى است:
«ملخص کلام آن که (غرض از تحیر این پریشان رقم آن که)در اواخر شهر رمضان فرمانى از جانب نواب سکندر مکان مشتمل بر منع شراب و آزار شراب خوارگان رسید و رندان باده نوش را که آماده این معنى شده بودند که با مشاهده(ابروى) هلال عید به دست سبو بیعتى تازه کنند و با سبزته گلگون شیشه دست در گردن کرده چهره زعفرانى را ارغوانى سازند، (از استماع این خبر وحشت اثر)دست تحیّر کشیده، انگشت تأسف گزیدن گرفتند و به آب دیده دست از دامن دختر رز شستند؛ هلال عید که ناخن بر دل ارباب طرب مىزد، در نظرها به عینه حکم ناخنه بهم مىرساند؛بزرگان خم و خردان شیشه و پیاله که از مستى در جوش و از نشاط در خروش بودند همگى شکسته خاطر شدند و از اشک عقیق رنگ چهره خاک را لعل گون ساختند؛پیاله از دست رفته، صراحى از پاى درآمده، تاک را از واهمه، خون در رگها خشک شده، از خون گریه در گلو گره گردیده، مستوره بنت العنب که چون نور دیده همیشه در پرده زجاجى به سر مىبرد، جهت اجراى حکم اشرف، آبروى حرمتش در کوچه و بازار(به خاک مذلت)ریختند و شمع که مجلس افروز(بزم عشرت)رندان بود از مشاهده این حالت(جانکاه)دود از نهادش برآمده، جهان در چشمش تاریک شده، حباب کاسه سرنگون که چشم از روى پیاله بر نمىداشت(چون از خانهزادان عیش ساغر بود)کشتى عزلتش (کذا)دریا گشت.ناى که از همدمى ارباب طرب انگشت نما بود، بند از بندش جدا ساختند و کمانچه که ثابت قدم بزم (عشرت)مىخواران بود، خاک در کاسه سرش کردند(د ر کاسه سر به تیرش زدند) و دایره که حلقه بندگى تغمه در گوش کشیده بود و از شادى در پوست نمىگنجید، به ضرب طپانچه از دایره نشاط بیرونش کردند و چنگ که همیشه جا در دامن دیده چشمان... * ماه طلعت داشت به جهت...از ناخن موى کشانش از پرده بیرون کشیدند و پرده هوش به ناخن بىاعتبارى دریدند.طنبور را چنان گوشمالى ندادند که دیگر هوس نغمهپردازى کند؛و رباب آن چنان ننواختند که دیگر با حریفان ناسازى کند. اگر بویى برند که عود بر عشاق نواى مخالف خوانده، فى الحالش چون عود قمارى بسوزند.و اگر بشنوند که موسیقار با کسى هم نفس گشته سرب در گلویش مىریزند. امید که عن قریب منشور رخصت از دیوان رحمت پادشاهى صادر گردد که آب رفته مى، به جوى شیشه و پیاله باز آید و مستوره بتالعنب که در پرده(خفا مهجور)مخفى گردیده، قلب و چشم پیاله به دیدار قرة العین روشن گردد.
(بود آیا که در میکده را بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند)
یا رب دعاى خسته دلان مستجاب باد.
(پرتو جاه و جلال بر مفارق عالم و عالمیان لامع باد)بالنبى و آله الامجاد.»(31)
شاردن نیز که در زمان فرزند عباس دوم، یعنى شاه سلیمان در ایران بوده، گزارشى از فساد قهوهخانهها در روزگار عباس دوم داده و اشاره به مبارزه خلیفه سلطان با این پدیده کرده است.وى مىنویسد:«در زمانهاى گذشته، قهوهخانهها از (*).دو کلمه ناخوانا.
().دو کلمه ناخوانا.
جمله مراکز فساد بود؛زیرا خدمتگزاران آنها جمله بچههاى ده تا شانزده ساله تازه روى و زیباى گرجى بودند که موهاى خود را همانند گیسوان دختران جوان مىبافتند و براى جلب توجه بیشتر و تحریک آنها شلوار تنگ و بدن نما مىپوشیدند...ادامه این وضع، مایه تأسف و نگرانى افراد متّقى و با فضیلت بود.سرانجام، خلیف سلطان، صدر اعظم شاه عباس ثانى در پنجاهمین سال سده گذشته، به لطایف الحیل، شاه را که خود پیوسته مستغرق این ملاهى و مناهى بود، با بستن این مراکز فساد موافق کرد * و از آن پس وضع قهوهخانهها کاملا بهبود یافت و چنین فضایح و رسواییها در آن مشهود نمىشد.»(32)
شاردن در جاى دیگرى نوشته است که: «خلیفه سلطان قوانین سختى براى جلوگیرى از روسپیگرى وضع کرد و از ظاهر شدن زنان بدکار در خیابانها و کوىها و برزنها ممانعت به عمل آورد و دستور داد تا کسى در طلب آنان نیاید، در خیابانها نگردند.و چون به فراست دریافت که گرمى بازار روسپیگرى بر اثر مىخوارگى است، شرابسازى و شراب فروشى را سخت قدغن کرد و براى کسانى که بر خلاف دستور وى عمل مىکردند، مجازاتهاى سنگینى معین کرد؛چنان که دستور داد به مقعد مردى که تن به لواطه داده بود، میخ فرو کنند و زنى را که دخترانش را به روسپیگرى وادار کرده بود، از بالاى برجى بلند به زیر اندازند و گوشتش را به سگان بخورانند.امید مردمان بر این بود که اجراى مجازاتهاى سخت سراسر کشور را از تیرگى و سیاهى این فضایح بزداید؛اما معلوم شد که مجازات چارهگر شیوع این اعمال حیوانى نیست و تدبیرى دیگر باید باشد.(33)
انشاى قدغن شراب از آقا حسین خوانسارى
روزگار شاه سلیمان(1077-1105)، به رغم مبارزاتى که پیش از آن با فساد شده بود، روزگارى آلوده بوده است.زندگى شخصى خود شاه، آلوده به شرابخوارى و زنبارگى بود.شاردن به عنوان یک شاهد خارجى در دربار ایران نوشته است که: «بیشتر اوقات شاه به شهوت پرستى و زنبارگى و باده نوشى و انواع عیش و عشرت مىگذشت.»(34)
وى بیمارى شدید شاه سلیمان را نیز ناشى از باده گسارى فراوان دانسته، به توبه شکنىهاى مکرر او اشاره مىکند.براى علاج همان بیمارى بود که شرابخوارى را ترک کرد و پس از بهبودى، نامش را به سلیمان تغییر داده، از نو تاجگذارى کرد.(35)
هو اشاره به تدین شیخ على خان زنگنه، صدر اعظم با جربزه شاه سلیمان کرده مىنویسد که: «شاه وقتى او را در خلوت مىیافت و مىدید در برابر اصرار وى، همچنان از خوردن شراب سرباز مىزند، سخنان تلخ و ناسزاوار به او مىگفت و آن مرد درستکار و خداترس را رنجه و آزار مىکرد. حتى یک بار ضرباتى بر او وارد آورد.همچنین جند بار گماشتگانش به دستور وى، سر و رو و لباس شیخ را به شراب آلوده کردند و در حال (*).در کتاب«بحرالفوائد و عقدالفرائد»(نسخه خطى مجلس ش 259، ص 364)آمده است که شمارى از مفسدان شبانگاه فرمانى از شاه عباس دوم گرفتند و به تأیید و مهر خلیفه سلطان رسانیدند.طبق این فرمان، قهوهچیان مىتوانستند از پسران امرد خوب روى در قهوهخانهها استفاده کنند.خلیفه سلطان که فرمان را به احترام شاه مهر کرد، حقیقت را به عرض شاه رسانید و شاه را متوجه حیلت آنان ساخت و از اجراى آن مانع گردید(فهرست کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج 21، ص 18). رساله آقا حسین خوانسارى درباره«قوق شراب» مستى و بىخودى از این گونه بدرفتارىها چند بار نسبت به وى اعمال کرده بود.»(36)مستوفى نیز نوشته است که سلیمان:«اکثر اوقات مشغول شرب خمر و سایر فسوق بوده.»(37)
سلیمان در این زمینه، وارث یک دوره انحطاط بود که پس از شاه عباس اول به آرامى آغاز شده بود.کروسینسکى درباره عوامل انحطاط این دولت نوشته است:«دیگر از زمان شاه عباس بزرگ شرب شراب شایع گشت و از براى خواص و عوام رخصت بود و کسى اجتناب نمىنمود و ممنوع نمىشد.صغیر و کبیر به عیش و عشرت مبتلا و به امور دولت خود نمىپرداختند.»(38)
اگر گزارش شاردن از وضع اصفهان درست باشد، این زمان، اصفهان وضع اسفبارى داشته و مردم در انجام اعمال فسادآمیز آزادى عمل زیادى داشتهاند.صرف نظر از طبقات بالاى جامعه که گرفتا ر این قبیل فسادها بودهاند، طبقات پایین جامعه نیز به نوعى درگیر آن شدهاند.وى نوشته است که زمانى که به سال 1666 میلادى[1074- 1077 هجرى]در اصفهان بوده، نام چهارده هزار روسپى در دفاتر ثبت شده بوده است!وى از مبارزه ساروتقى و خلیفه سلطان با روسپىگرى و راه افتادن آنها در خیابان سخن گفته و از کاروانسراهایى یاد مىکند که آنها در آنجا زندگى مىکنند و مالیات فراوانى نیز به دولت مىدهند.(39)تقریبا مىتوان یقین داشت که بسیارى از افرادى که وى به عنوان روسپى از آنها یاد کرده، زنان صیغهاى هستند که در آن روزگار به راحتى در اختیار بودهاند.شاردن از زنانى یاد مىکند که شبها در اطراف مدارس پرسه زده و در حجرات دانشپژوهان رفت و شد دارند.(40)
بىشبهه این مىتواند بهترین شاهد بر آن باشد که وى این قبیل زنان صیغهاى را روسپى خوانده است.شاردن پس از آن توضیحى آورده که به مقدار زیادى همین نر را تأیید مىکند.او مىنویسد:«...متفکران این مشکل را چنان چارهگرى مىکنند که مردان باید زن روسپى را براى مدت یک ساعت، یک شب، یک روز، یک هفته یا براى هر مدت که بخواهند، به صورت متعه یا عقد غیر دائم به ازدواج شرعى خود درآوند.در ایران چنین ازدواجهاى موقتى فراوان انجام مىپذیرد و بدین گونه، دقائق و مراتب دینى کاملا رعایت مىشود و به محض این که صیغه عقد جارى شد، زن روسپى بر مرد حلال مىگردد.»(41)
به هر روى، از دوران شاه سلیمان نیز-که ابتدا نامش صفى بود و بعد سلیمان شد-اقدامى در این جهت سراغ داریم که مهمترین سند آن متن ادبى بسیار زیبایى است که آقا حسین خوانسارى(م 1098)در سال 1096 هجرى نگاشته و در شمار منشآت ایشان تحت عنوان قورق شراب شهرت یافه است.این متن با مقدمه ادبى بسیار مفصلى در ستایش شاه آغاز شده و در ادامه، به شرح فرمان شاه در این باره پرداخته است:
«...کمترین غلامش جانشین خلفاى بنىعباس، باقى مراتب قدرو منزلتش بر این قیاس، سلطان سلاطین که شیر چترش در معرکه سلطان شکار باشد، المخصوص بالنصر الجلى و اللطف الخفى، السلطان شاه صفى(42)که دکان معدلتش تا روز بازار قیامت گشاده باد، و رایت دولتش تا قیام قیامت بر پا ایستاده، ...حکم مطاع لازم الاتباع و فرمان واجب الاذعان، محتوى بر مضمون خیر اثر و مشتمل بر نکته سعادت ثمر، که خواص و عوام، به حکم«انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام»[مائده/90]دست هوس از دامن ام الخبائث کوتاه دارند و اجتناب از دختر رزکه مادر همه فتنههاست، واجب شمارند، عقل و هوش را که سلطان مملکت تن و فرمانفرماى اقلیم بدنند، مغلوب سرهنگ طبیعت نسازند، و چشم و گوش را که زبده ترکیب اجزاى انسانى و عمده قواى هیولانىاند، خس پوش خواب غفلت و مستى نسازند، و خوش و ناخوش چاشنى باده خوشگوار از کار به در کنند، و به کام وناکام هواى این آتش ابدار از سر، بنابر اشارت مضمون بشارت آیین«انّ اللّه یحبّ التّوّابین و یحبّ المتطّهرین»[بقره/222]به ماء طهور توبه، لوث معصیت از دامن عبودیّت فرو شویند، و به آب چشم اعتذار نقطه سیهکارى از صفحات صفحه رخسار اعمال بزدایند. شبها به روغن اشک ندامت چراغ استغفار بیفروزند، و به برق آه حسرت خرمنهاى گناه در هم سوزند.
چند باشى ز معاصى مزّه کش
تو به هم بىمزهاى نیست بچش
شرف صدور یافته، و عزّ ورود پذیرفته، غلامان چابک دست چالاک و چاکران قوى پشت بىباک، کمر امتنان بر میان بسته، بناى میکده به آب رساندند، و پیرمغان را خانه خراب نشاندند، و سراپاى خم در هم شکستند و دست و گردن سبو را بر یکدیگر بستند.
به میخانه در سنگ بردن زدند
کدو را نشاندند و گردن زدند
خم آبستن خمر نه ماهه بود
در آن فتنه دختر بیفکند زود
از بس ساغر و مینا بر سنگ زدند، دل سخت خارا از شیشه نازکتر شده، و از بس باره حمرا بر زمین ریختند، لعل یاقوت با خاک راه برابر؛دوران جام به آخر رسید، و پیمانه صراحى پر گردید، جوش و خروش شیشه فرو نشست، گرمى بازار صبوحى در هم شکست، خمار شراب دردسر برد، و طفل حباب در جشم و دل پیاله مرد. رندان باده نوش که عمرها بود با پیمانه، پیمانه درست کرده بودند، و به پیر میخانه ایمان آورده، دست بیعت به سبو داده و بر سر خم سوگند یاد نموده، اکنون رشته دوستى با سبحه چنان پیوند کردهاند که یک مو در میان نگنجد، و با سجاده کشى چنان خود گرفتهاند که ترازوى اندیشه بر نسنجد.حریفان پیاله زن که یم زمان از سر پل بر نمىداشتند و یک لحظه از نظاره افواج امواج دیده بر نمىگرفتند، این زمان در مساجد از آب چشم شب زندهداران بوریا مانند زنده رود موج زنانست و طاق محراب با طاق پل یکسان، فحمداله، ثم حمداله.
اکنون این همه شادى و نشاط که در قدسیان مىبینى، و این همه عشرت و انبساط را که در روحانیان مشاهده مىکنى، منشأش این است و سوگوارى زهره که سرکرده ارباب طرب و پیشواى اصحاب لهو و لعب است، علتش همین. چون این مژده جان فزا شنیدم، از شادى، دیگر خود را ندیدم، و بىهوش افتادم، و عنان خرد از دست دادم.بعد از ساعتى که از فیض جان بخش دم عیسوى، جانى در تن و روانى در بدنم پدید آمد، برخاستم و به سجده شکر الهى قیام نمودم و به دعاى حضرت شاهنشاهى اقدام، من ثنا مىکردم و مسیح تحسین، و مسیح دعا مىگفت و من آمین.
الهى تا جهان را آب و رنگ است
فلک را دور و گیتى را درنگ است
مسلّم بر تو باد این پادشاهى
میسّر کام تو چندان که خواهى
فرمان شاه سلطان حسین در امر به معروف
گذشت که سالهاى حکومت شاه سلیمان صفوى، به دلیل بىتوجهى جدى شاه به مسأله فساد و آلودگى خود او، مملو از فساد بوده است.همزمان باید توجه داشت که به لحاظ ساختار سیاسى- دینى جامعه عصر صفوى، بعد مذهبى جامعه و نفوذ علماى برجسته نیز بسیار استوار بوده و حتى شاه نیز به دلیل آن که در رأس این نظام قرار داشته، نقشى در مجموعه فعالیتهاى دینى و فرهنگى مربوط به مذهب داشته است.
بر این اساس، پس از درگذشت وى، زمانى که شاه سلطان حسین قدرت را به دست گرفت(ذى حجه سال 1105)علامه مجلسى(م 1110)، با استفاده از موقعیت بالاى خود و با اعتمادى که شاه جدید به وى داشت، از فرصت استفاده کرد و زمینه را براى اصلاحات اخلاقى فراهم نمود.علامه که نسبت به وضعیت زمان شاه سلیمان راضى نبود، کوشید تا با وارد کردن عالمان دیگر، جلوى فساد را بگیرد. * اینجا بود که به اصرار وى و موافقت شاه، یک جمع چند نفرى از علما با تشکیل یک مجلس مشاوره، حرکتى را براى از میان بردن فساد آغاز کردند.طبیعى بود که علامه به عنوان شیخالاسلام اصفهان، مسؤولیت اجرایى از بین بردن این فساد را بر عهده داشت.
این اقدام آنها که گزارش آن خواهد آمد، سبب شد تا شاه رسما موضع ضد فساد گرفته و به عنوان نخستین قدم، دستور داد تا شش هزار بطرى شراب شیرازى و گرجى را که در سردابهاى کاخ سلطنتى بود، بیرون ریخته، شکستند.(43)باید توجه داشت که شاه سلطان حسین، به عکس پدرش که متهم به آلودگى بود، شخصا فردى متدین، عالم، و پرهیزکار بود.مستوفى، مورخ معاصر او، دربارهاش نوشته است:«بسیار رحیم و مظلوم و با عصمت و به زیور اصلاح و سداد آراسته، راغب به امور خیر، در کمال پرهیزکارى و تقوا بوده».(44)شگفت آن که کروسینسکى نوشته است که پس از آن که فرمان منع از شراب داده شده، مریم بیگم، عمه شاه سلیمان، با حیله کوشید تا بار دیگر شاه سلطان حسین را به مشروبخوارى وادار کند و حتى اگر موقت هم شده، در این کار توفیقى به دست آورد.(45)به احتمال چنین خبرى را در همان روزگار شایع کردهاند، اما زندگى شاه سلطان حسین از یک سو، و منابع داخلى از سوى دیگر، مؤید چنین نقلى نیستند.
در این باره گزارش محمد ابراهیم بن زین العابدین نصیرى از وقایع ذىحجه سال 1105 و 1106، کاملترین گزارشى است که در اختیار داریم وى پس از آن که اخبار مربوط به دفن شاه سلیمان صفوى را آورده، نخستین بحث تاریخى خود را در قالب همان نثر مصنوع آن روزگار، ماجراى امر به معروف و نهى از منکر عنوان مىکند.وى اشاره مىکند که بحث از این مسأله، در همان خطبهاى که علامه مجلسى در روز جلوس شاه ایراد کرد، به میان آمد.در آنجا، به صراحت اشاره شد که در روزگار شاه سلیمان چندان به این مسأله اعتنایى نمىشده است:
«در روز اول جلوس میمنت اقتران، در اثناى موعظه و مکالمه مقتداى علماى دوران مولانا محمد باقر مجتهدالزمان، اشکال اجراى اوامر و نواهى مالک الملک مستعان و ترویج مذهب و ملت پیغمبر (*).لکهارت به نقل از گوردو نوشته است:گویند، سلطان حسین هنگام مراسم تاجگذارى اجازه نداد که کسى از صوفیان به رسم معمول شمشیر سلطنت را زیب پیکر وى سازد و در عوض انجام آن را از شیخالاسلام خواست شاه، پس از پایان مراسم از محمد باقر پرسید که در ازاى این خدمت چه انتظارى دارد؟محمد باقر [مجلسى]پاسخ داد که تمناى وى آن است که شاه باده نوشى و جنگ طوائف و دستهجات و کبوتربازى، تفریحى علىالظاهر بىزیان را با صدور فرمان ممنوع سازد.شاه به طیب خاطر موافقت خود را با این تقاضا اعلام داشت و فورا فرامین لازم را صادر کرد.به موجب فرمان منع باده گسارى نیز قدغن شده بود که کلیه باده فروشىها منهدم گردیده و تمامى غرابهها و سبوهاى باده معدوم شوند.شاه به رسم عبرت اوامر صادر کرده بود که غرابه شراب شیراز و کرجى را که در سردابهاى قصر سلطنتى ذخیره شده بودند به خارج آورده در انظار عام بشکنند.روز بعد دو نفر که در حین باده نوشى دستگیر شده بودند در میدان شاه شدیدا تازیانه خوردند. (انقراض سلسله صفوى، ص 44).
().مگر آن که در منبعى آمده باشد که مؤلف این سطور آن را ندیده است. آخر الزمان، در این اوقات و احیان، به سبب عدم اعتنا و بىدماغى نواب طوبى آشیان قدس مکان و شیوع فسوق و مناهى و عصیان و کثرت جنوب ابلیس و شیطان، معروض ضمیر انوار آن پادشاه گیتى ستان و مقروع مسمع اشرف آن پادشاه پادشه نشان گردید.»(46)
البته در متن خطبهاى که علامه مجلسى در این مجلس ایراد کرده، اشاره به این مسأله نشده؛اما از تصریح نصیرى روشن است که جداى از آن، صحبت از این مورد شده است.نتیجهاى که از مذاکرات گرفته مىشود، آن است که شاه فرمانى در این باره صادر کند تا به مرور بساط شراب خوارى و سایر فسادها برچیده شود.این جا بود که:«فرمان قضانشان و حکم قدر توأمان، در کمال تهدید و تأکید، مشتمل بر نهایت انداز و وعید، بر شکستن خمخانه و ریختن شیشهها و پیمانه و بستن در مصطبهها و گسستن نظم میکدهها و از رونق انداختن شیرهخانهها...شرف نفاذ یافت»و نتیجه آن شد که همه جا«از ریختن خون اجساد خمهاى سربسته و شکستن کوزههاى دست به گردن بسته»پر شد.
سپس نصیرى بخشى از فرمان شاه را آورده است:
«...امروز که آغاز طلوع طلیعه شارق مملکتگیرى و بدو ظهور کوکبه کوکب سلطنت عظمى است، عقل دوربین و رأى رزین را طریقه صواب آن مىنماید که به شیوه کریمه آباى سلف-علیهم کرائم التحف-در اجراى اوامر و نواهى جناب احدیث استحکام احکام دین و شریعت نبوى به نوعى همّت مصروف فرماییم که موجب رضاى بارى و باعث فیروزى و سرافرازى بوده باشد...لهذا مقرر فرمودیم که بیگلربیگیان نصرت نشان جهان گشا و امراى ملک...به امر واجب الاتباع«یا أیّها الّذین آمنوا انّما الخمرو المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشّیطان فاجتنبوه»[مائده/90]از شرب شراب که آتش شعله جحیم و مانع سلوک درکات نعیم...است، اجتناب لازم دانسته... در هر جا که خمى و سبویى یا قطره و بویى از آن باشد، در اهراق و ازاله آن، سعى موفور و اهتمام غیر محصور به منصه ظهور رسانند.»
پس از آن، از همه امیران شهرها خواسته شد تا حکم مزبور را در اماکن عمومى نصب کرده«آویزه گوش ساکنان و مقیمان«دیار خویش سازند.و اگر احدى«از شریف و وضیع و اعیان و اوباش»از این حکم تخطى کرد، «به نهج مقرر شریعت مقدسه، اقامه حدود و تعذیر شرعى»نمایند.
اندکى پس از صدور حکم، اعتراضهایى مطرح شد.محور این اعتراضها آن بود که درآمد ناشى از رواج این قبیل امور، به ویژه مشروب فروشىها، قمارخانهها و مراکز فحشا، بسیار گسترده بود و جلوگیرى از آنها، سبب مىشد تا دلت از درآمد قابل توجهى، محروم بماند.نصیرى خلاصه آن اشکالات را چنین آورده است:
«بر بعضى از آن معاصى، مثل فواحش و قمارخانه و چرس فروشى و نظایر آن، مالیهاى قرار یافته که سال به سال، عاید ارباب حوالات دیوانى و وسیله تقویت جنود در دو جهان مردود شیطانى و به صرف سوخت مشاعل خورشید مشاکل درگاه جهانبانى، شب ظلمانى ظلم در نظر بىبصیرتان، نورانى مىگردد * و آن مبلغ خطیرى مىشود.چه، از آن جمله، وجوه بیت اللّطف است که هر ساله به مبلغ سه چهار هزار تومان به اجاره داده شده و وجوه قمارخانه را مشعلدار باشى به قدر کثیرى عمل کرده و با وجود قلّت مداخل و کثرت مخارج و به هم رسیدن معاندان در اطراف ممالک وصعت نشان، دست از مداخل موجود برداشتن و بر فرو باطل نگاشتن، از حزم دور و بر پادشاهان افزونى مداخل ظرور و با وجود باده پیمایى و عیش فرسایى ولى نعمت، وجود این قسم جماعت، اسباب عیش و سرور و موجب انبساط و حبور است.»
شاه از این سخنان سخت خشمگین شد و گفت که راضى نیست این قبیل مداخل را که به نوعى، به معناى رخصت دادن زنا و کردن قمار به مردم است، به خزانه دولت بریزد.وى خشمگینانه به این افراد گفت:«اگر دین و ایمانى و از مردى و ننگ و عار، نشانى دارید، چرا چنین یاوه مىسرایید؟و اگر بىایمان و کافر و دیّوث و مقامرید، در این بارگاه ارشاد جایگاه چرایید؟».پس از آن بود که این افراد بناى توبه و انابه گذاشته از این اظهارات، اظهار پشیمانى کردند.
نصیرى نوشته است که این مسأله سبب شد تا بار دیگر حکمى سخت از سوى شاه سلطان حسین صادر شود.در این فرمان، نه تنها شرابخوارى و قمار بازى و زنا ممنوع شده بود، هرگونه بازى رایج در آن زمان که به نوعى در مظان فتنه و فساد و به ویژه قمار بود، ممنوع اعلام شد.در بخشى از این فرمان، به شمارى از این بازىها اشاره شده است:
«و لوطى بچگان سیرت باز...با هر لوطى سینه چاک و...مباحى مذهبان ناپاک، در هر فراز و مغاک نگردند.و نرّادان پر ادبار دین و دنیا باز و شطرنجیان روزگار کردار در گریبان گذار و گنجفه بازانورق شمار، به ضرب دست خرج گیر حکم ساز، و منقلهداران فلاکت شعار مهره به کاسه بىپروایى انداز، دو شش و یک اندازان نکبت دثار کعبتین دیده در پرواز، و بحل بازان خاک نشین اسب نامرداى در عرصه هوس باز، و کمانداران پاى خاکانداز از حلال و حرام بىباک و پرآز و لیس اندازان (*).در اینجا نکته جالبى در قالب این عبارات ادبى بیان شده. و آن مطلبى است که سانسون در سفرنامه خویش بیان کرده و مصحح متن بالا، آن را به نقل از سفرنامه سانسون ص 136)آورده است، وى نوشته است:مبالغ هنگفتى به عنوان مالیات از اماکن فسق و فجور و عیش و عشرت وصول مىگردد.شاه عباس که مىترسیده است پولى را که از راه روباط نامشروع در اماکن فساد فراهم مىشود داخل خزانهاش کند و در نتیجه خزانهاش را نجس و ملوّث گرداند، راه حلى به نظرش رسیده بود.وى دستور داده بود که اى نپولها را به مصارفى برسانند که از آتش بگذرد تا پاک شود!به همین مناسبت مخارج روشن کردن مشعلها و چراغانىها و آتشبازىهایى که در حضور شاه انجام مىگردید از این پول برداشته و مصرف مىکردند.شاید به همین دلیل است که سرپرستى قمارخانهها و روسپىخانهها به عهده مشعلدارباشى بوده است.این نکتهاى است که شاردن نیز آن را یادآور شده است.نک:سفرنامه شاردن، ج 2، صص 789-790.
().شاردن نوشته است:گنجفه بازى نوعى قمار مىباشد که میان مردم طبقات پایین رواج دارد.گنجفه متشکل از نود کارت است که هر هشت عدد آنها به نوعى جدا از بقیه کارتها نقاشى شده و بازى کردن با آنها مستلزم ابتکار و تفکر نیست.سفرنامه شاردن، ج 2، ص 790. کوچه گرد سینه چاک پرسوط و گذاز، و انگشتر بازانى که از پوچ بودن جاى زرشان بىحاصلى کارشان ظاهر و آشکار...باهر و نمودار است، منزجر و تارک گشته، من بعد مرتکب آنها نگردند.»(47)
پس از آن به کشتىگیران، معرکه گیران، شرکت کنندگان در مسابقات گاوبازى و خروس بازى و قوچ بازى و آوازه خوانان و موسیقى نوازان نیز هشدارهاى لازم داده شد.از جمله نواختن«دف و ناى کمانچه و هندىى دراى و بربط و موسیقار و عود و چارتار»ممنوع شد.البته زدن این قبیل وسائل در برخى از مجالس مانند عروسىها آزاد اعلام شد، مشروط بر ان که«در مجالس مردان، ارباب طرب رجال، و در محافل زنان، رجّالان مغنّیه، خالى از مشتهیات بال باشند».
این اقدام شاه که خود بر گرفته از توصیه علامه مجلسى بود، نیاز به حمایت بیشتر علما داشت.به همین دلیل بود که شاه دستور داد تا میرزا ابوالقاسم مجلس نویس دعوتى از علماى اعلام به عمل آورده، آنان، ضمن اعلامیهاى حمایت خود را از اقدامات شاه اعلام کنند.نصیرى نوشته است:
«میرزا ابوالقاسم مجلس نویس...مجمعى از علماى اعلام و فضلاى کرام و صدور رفیع مقام و قضات اسلام فراهم آورده، چون در باب قورق شراب به شرحى که نگاشته قلم و وقایع رقم شده، ارقام قضا مقام شرف صدور یافته بود، وثیقهاى در باب رفع سایر فسوق و مناهى و قورق محذورات و محرّمات الهى بر وفق شریعت غرّاى حضرت رسالت پناهى مؤکّد به عهد و میثاق پادشاهى و لعنت و غضب آفریدگار و نفرین رسول و آل اطهار نویسانیده و بهتصویر شاه حسین صفوى مهر و سجل همگى آن جماعت با هدایت رسانیده به نظر کیمیا اثر اشرف برد... امتثلا للامر الاقدس، عالى جاه مذکور، خانه خود را به جمع آن جماعت با سعادت دارالعلم و بیت الفضل ساختند و مشاهیر علما و معارف فضلا و صدور و اهالى شرع با عزّ و علاء را طلبیده مجمع عظیم و محفل نبیلى منعقد گردانیده، به اظهار مدعا پرداختند.و میرزا على خان، خویش علاّمى آقا جمال، وثیقّه مزبوره را مسوده و محمد رضا بیک خوش نویس به خط رقاع قلمى نموده، به نظر اشرف رسانیدند و نواب همایون در حاشیه آن وثیقه، قریب به عنوان، به خط گوهر بار و انشاى بلاغت آثار، رقمى نوشته و مهر کرده نزد علماى اعلام و فضلاى کرام و اهالى شرع عظام، اقرار و اعتراف بر مضمون آن وثیقه فرمودند.»(48)
قرار بر آن شد تا علما نیز آن متن را امضا کرده و شهادت و گواهى خود را بر درستى آن، در پایین آن بنویسند.در انیجا ابتدا متن وثیقه و سپس شهادت علما را از همان کتاب دستور شهریاران مىآوریم.
وثیقه علما در حمایت از حرکت شاه سلطان حسین در امر به معروف
«حمد و سپاس بىقیاس ملک الملکى را سزاست که به مقتضاى حکمت بالغه و عنایات سابقه، عرصه دلگشاى جهان را مضرب خیام جاه و جلال و مرکز رایات شوکت و اجلال منتسبان دودمان خلافت کبرى و وارثان خاندان سلطنت عظمى، اعنى سلسله علیه صفیه صفویه-انارالله برهانهم- که فروع شجره طیّبه نبویه و اغصان دوحه علیه علویهاند، نموده، ساحت سواد اعظم خطّه خاک را به ریزش سحاب برّ و امتنان این خسروان عمیم الاحسان، سرسبزى ریاض رضوان بخشید و پایه منزلت بسیط غبرا را به میامن آستان ثریانشان این دودمان رفیع الشأن، بر روى بساط خضراء آسمان کشیده«فله الحمد على ان اورث الارض عباده الصاحلین و الصلوة و السلام على اشرف بریّته و خیر خلیقته محمد-صلى الله علیه و آله-سیّد المرسلین و آله الهداة البررة و النجوم الزاهرة، ائمة الدین و حجج رب العالمین؛سیّما مولانا و امامنا امیرالمؤمنین و خیرالوصیین على بن ابى طالب ولىّ المؤمنین و قائد الغر المحجلین صلوة باقیة الى یوم الدین»و المنّة للّه که همچنان که زمام اختیار انام را در کف کفایت این منسوبان اهل بیت رسالت قرار داده، خاتم والاى هدایت و ارشاد را از ید بیضاى قمر شکاف حضرت خاتم الانبیاء-علیه التّحیة و الثّناء-دست به انگشت اقتدار سلاطین والاتبار این سلسله علیه رسانیده، در هر عصرى از اعصار، این دولت استوار که فرق فرقدان ساى مالک رقابى از این کشور گشایان عالى مقدار، به افسر گهربار شهریارى، سرلبند و بر دوش فلک فرساى رفیع بنیانى، از این دیهیم آرایان ذوى الاقتدار، به لباس زرنگار دارایى، بهرهمندى یافته7 همواره به چهره آرایى مساعى جمیله آن سایه رحمت کردگار، آراستگى جمال شاهدانه ملت بیضاء، سرپنجه شعاع مهر تابان را برتافته؛ خصوصا در این عهد همایون که نگین ثمین فرمانروایى وقایمه شمشیر جهانگشایى در یمین اختیار و قبضه اقتدار اعلى حضرت کیوان رفعت مریخ صولت مشترى سعادت والاجاه انجم سپاه، سلطان دین پرور و خاقان معدلت گستر، جم نشان فریدون فر، سلیمان مکان خورشید افسر، نبوى حسب مرتضوى نسب، جعفرى مذهب موسى ادب، زیبنده تاج و تخت کیانى، وارث مرتبه سلیمانى، طرازنده افسر و اورنگ، نگارنده دانش و فرهنگ، خسرو جم قدر فلک اقتدار، داور دین پرور والاتبار، برگزیده کرگار آسمان و زمین و قهرمان مطلق العنان ماء و طین، غلام بااخلاص امیرالمؤمنین، ملاذ اعاظم السلاطین، ملاذ اکارم الخواقین، حامى حوزة الدین، حارس شریعت سیدالمرسلین، مروج طریقة الائمة الطاهرین، ظلّ الله فى الارضین، السلطان بن السلطان بن السلطان، و الخاقان بن الخاقان بن الخاقان، ابوالمظفر شاه سلطان حسین الصفوى الموسوى الحسینى بهادر خان-اعلى الله لواء سلطنته من السّمل الى سماک و رفع بنیان دولته الى ذروة الافلاک-قرار و استقرار دارد، زهى رتبت شهنشاهى و سلطان برازنده مرتبه دین پناهى که با آن که هنوزش هنگام سفیده دم صبح دولت ابد مقرون است، جهانى را به مهر خویش سرگرم ساخته، دیده امید عالمى را به فروغ این تمنّا ورشن دارد که ان شاءالله سبحانه، عزم سریر آرایى گیتى ستانى را که از جبهه نورافشانش «والصّبح اذا تنفّس»[تکویر/18]نمایان است، به اندک فرصتى بر کرسى نشاند و در ترویج و تنظیم امور دین، شجره انتساب این زمان سعادت توأمان را از دو جانب به ایام خجسته انجام فاتحه دیوان خلافت و روزگار خیر انتظام خاتمه رسالت و امامت-صلوات الله و سلامه علیها-رساند.چنان که در این ولاکه اواسط سال جلوس میمنت مأنوس است، اقامت سنّت سنیّه امر به معروف و نهى از منکر را که معظم ارکان دین مبین و به اشاره آیه وافى هدایتة«کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»[آل عمران/110]طراز لباس خیریت و امتیاز امّت سید المرسلین است، بر ذمّت همّت والا نعمت، لازم و متحتّم دانسته، احراز احکام آیه هدایت مضمون«انّ اللّه یأمر بالعدل و الإحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى یعظکم لعلّکم تذکّرون»[نحل/90]و آغاز منشور لازم الاطاعه کریمه بلاغت مشحون«و لاتقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»[انعام/151]را که اساس اوامر و نواهى شرعیه و قانون سیاست مدنیه است، نصب العین ضمیر فلک پیما و منظور جام جهان نماى اندیشه والا ساخته، نشاظ و طربى را که لازم عنفوان جوانى و عنوان مجموعه کامرانى است، به الهام ملهم توفیق ربانى، در احیاء مراسم عدل و داد و اجراء احکام رب العباد ساخته، به اراده شکرگزارى نعمت سلطنت و جهانبانى و استزاده نعماى سبحانى که وعده ازدیاد از کریمه«لئن شکرتم لازیدنّکم»[ابراهیم/7]مفهوم و بلاریب به اجابت مقرون است، حکم جهان مطاع عالم مطیع، شرف صدور و عزّ ورود یافت که مستحفظین قورقزار معاصى، در حفظ و حماء شریعت غرّا، کمر جدّ و اجتهاد بر میان بسته، بىباکان سیهکار و خطاکاران تبه روزگار را که به تسویلات شیطانى و تمویهات نفسانى مغرور گشته، راه نافرمانى را به قدم جرأت و جسارت مىپیمایند، زجر ومنع نموده نگذارند که احدى پیرامون حماى محرّمات و آلوده گل و لاى منهیات گردد.
و عموم خلایق از کبار و صغار و عبید و احرار، نص قاطع کریمه«والاتقربوا الزّنى إنّه کان فاحشة و ساء سبیلا»، [اسراء/32]«و من یفعل ذلک یلق اثاما یضاعف له العذاب یوم القیامة و یخلد فیه مهانا»[فرقان/68]و مواعظ سنیّه و احادیث سنیه[کذا]و اخبار نبویّه و اهل بیت حضرت خیر البریة-علیهم من الرحمن الف صلوة و تحیة- مانند حدیث شریف«الزّنا یورث الفقر و یدع الدیار بلاقع من اهلها»«وان الطیر لو زنى لتناثر ریشه» «فى الزنا ستّ خصال، ثلاث منها فى الدنیا و ثلاث منها فى الاخرة، فامّا التى فى الدنیا فیذهب بالبها و یعجل الفناءو یقطع الرزق، و امّا التى فى الاخرة، فسوء الحساب و سخط الرّحمن و الخلود فى النّار»(48)و سایر زواجر شرعیه را نصب العین دیده حق شناسى دانند و من بعد هیچ آفریده از رجال و نساء بىحجابى نگردیده، دست هوس از دامن فحشا و منکر، سیّما زنا و سفاح، کوتاه دارند و تمامى ممالک محروسه از شیمه ذمیمه ارتکاب انواع قمار که باعث خسران مبین و مثمر باختن نقد دین است، اجتناب لازم دانسته، آیات بینات الهى و احادیث و اخبار حضرت رسالت پناهى را متّبع و مقتدى دانند.و قمار و بیت اللّطف و قوّال خانه و چرس فروشى را از جمیع ممالک فسیح الارجاء و دارالملک وسیع الفضاء، ازاله و اماته نموده، وجوهى که سابق بر این از این ممر، از جماعت ذمیمه بازیافت مىشد، به تخفیف و تصدّق مقرر دانند.اهالى شرع مطاع و حکام کارگزاران اقطاع و اصقاع، خلق را عموم و جمعى که مرتکب امور شنیعه مذکور بودهاند، خصوصا، به توبه و انابه، ترغیب و از سخط جناب کبریا انتساب الهى و غضب اعلى حضرت شاهنشاهى تخویف و ترهیب نمایند و من بعد به علت وجوه مزبوره، متعرض ایشان نشده، گذارند که در پناه توبه و انابه از لهیب لهب نار غضب، در امان بوده؛هرگاه از احدى شکست طلسم این منع عام و قورق شریعت انتظام، صادر شود، نهیب شحنه سیاست، به پاداش آن، بر وفق قانون شرع قویم البنیان، قیام خواهد نمود.و بنابر کمال اهتمام و اعتناء و توجه خاطرات ملکوت ناظر اشرف اقدس ارفع همایون اعلى به تشیید مبانى این فرمان واجب الاذعان که مبتنى بر اساس دین پرورى و در سدّ طرق فساد، قایم مقام سدّ اسکندرى است، مضمون این وعید شدید را که مرّة بعد اخرى و کرّة بعد اولى، از زبان گهربار به گوش هوش پایه سریر سلطانى و باریافتگان اعلى محفل خاقانى رسانیده، ضمیمه وثاقت ارکان و علاوه استحکام بنیان آن، فرمودهاند که تا هنگام ظهور حضرت صاحبالزمان و خلیفة الرحمن، هرگاه احدى از فرمانفرمایان در هدم و نقض این بناى شریعت اساس، سرمویى مدخل نماید، مصداق کریمه:«اولئک علیهم لعنة اللّه و الملائکة و النّاس اجمعین»[بقره/161]گشته، ملعون و مطرود درگاه الهى و مورد عضب و سخط حضرت رسالت پناهى و مستوجب لعن ملائکه مقربین و ائمه طاهرین بوده باشد.
همگى معتکفان مساجد و معابد و گوشهنشینان زوایا و صوامع و ارباب دانش و جملگى سکان سواد آفرینش را دعاى دوام دولت چنین خسرو دین پرور و شهریار معدلت گستر بر ذمّت همّت، فرض عین و عین فرض است.امید که تا از شرایع دین مبین بر صفحه ورزگار، نشان و مسایل حلال و حرام مجتهدین را بر زبان است، سایه مرحمت این شهنشاه دین پناه، آرایش صحیفه زمان و ذکر اوامر و نواهى این سلطان دل آگاه، جهانیان را ورد زبان ساخت.بالنّبى و آله الامجاد.
«وکان ذلک فى ست و مائة و الف(1106)من الهجرة النبویة علیه و آله افضل الصلوة والتحیة.»(50)
گواهى علما بر وثیقه
در حاشیه و ادامه وثیقه، گواهى شاه و شمارى از علما آمده بود که بعینه نقل مىشود:
1-گواهى شاه
به موجبى که در هر باب در متن سمت تحریر پذیرفته، ارقام جهانگرد شاهى و احکام عالم نور و پادشاهى شرف صدور یافت که به عمل آورده، تخلف از آن جایز ندارند، تغییر دهنده گرفتار غضب الهى و سخط و نفرین و لعنت حضرت رسالت پناهى و ائمه هدى-علیهم افضل الصلوة انماها-و ملائکه ارض و سما گردد.
2-گواهى علامه مجلسى
[نصیرى نوشته است:شرح سجل مجتهد الزمان شیخالاسلام که به فاصله چهار انگشت در حاشیه پایینتر از رقم مبارک نوشته بود آن که:] «الحمدلله الذى وفق سلطان السلاطین و ظلّ الله فى الارضین-متع الله المسلمین ببرکات معدلته و مرحمته الى یوم الدین-لترویج شرایع اجداده الطاهرین-صلوات الله علیهم اجمعین-و رفع الویة الشریعة الغرّاء«کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء»وقمع عروق البدع و المناهى «کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار»...و کتب الداعى لخلود الدولة القاهرة محمد باقر المجلسى عفى عنه بالنبى و الوصى.»
3-گواهى محمد باقر خاتونآبادى
«قد تشرفت بسماع مضامین ذلک الکتاب المشحون بالخیر و الصواب من اعلى حضرت النواب الاشرف الاقدس الارفع الاعلى.الاقل... محمد باقر الحسینى.»
4-گواهى نجف الحسن الحسینى صدر ممالک
«قد صدر عن سدته السنیة و حضرت البهیة...لرفع اعلام الشرع و التزام حدود الواجبات و کسر اصنام البدع و محو رسوم المنهیات ما رقم من الامر الجارى فى الاصقاع مدى الزمان؛و کتب الداعى... نجف الحسن المحسینى * .»
5-گواهى آقا جمال خوانسارى
«بعد حمدالله الملک المتعال ذى الجمال و الجلال و الصلوة و السلام على من أرسل رحمة للعالمین لیبین لهم الحرام و ینجیهم عن الراى و الضلال محمد خاتم النبیین و اله المعصومین الذین من اخلد الیهم اخلد فى الخلد بغیر کلال و لا ملال، و من الحد منهم خاب بعد ما انتبه فآب الى النار بسلاسل و اغلال، فان من صفایا ما اسعد الله تعالى عباده فى هذا الزمان، الذى سعد بسعادته السعدان ان یجعل فیه مفاتیح ابواب الاوامر و النواهى بید السلطان العادل و الملک الباذل المقتدى فى ترویج الملة الباهرة باجداده الائمة الطاهرة، ذى الامر الرشید و الحکم السدید المؤیّد من عندالله بانفاذ احکام کتابه المجید و اعلان شرایع رسوله الحمید.فوجب دعاء دوام دولته على کل من له قلب او القى السمع و هو شهید ابّد الله تعالى ظلال معدلته على مفارق العالمین و نصر جیوشه على اعداء الدین.و کتبت هذا الاحرف بعد ما سمعى(کذا)لجمان لفظه الاشرف الاعلى بما نطق به هذا الکتاب المستطاب و انا الداعى لابود دولته و اقباله و شوکته و اجلاله، الفقیر الى عفو ربه البارى ابن حسین، جمال الدین محمد الخوانسارى.»
6-گواهى شیخ جعفر قاضى
«نحمد من امر الانام بشکره لیزیدهم به عزّ و علا و کلّفهم طاعة امره لیبلوهم ایّهم احسن عملا و نصلى على سیّدنا محمد و اله الهداة الشارعین الى موارد الحسنات سبلا.و بعد، فان الله اذا اراد بعباده خیرا مکّن لهم سلطانا عادلا یوردهم الى ما شرع و یروعهم عن البدع و مصداق ذلک ما انعم الله علینا من تأیید السلطان العادل و الملک الکامل المقتفى للاثار اجداده المعصومین فى اقامة الدین الاقوم، المعتلى على السلاطین بمعالى الهمم و محاسن الشیم.لازالت ثوابت رایات سلطنته مصونة عن الخسوف نیره و کواکب اعداء سدته مقرونة بالهبوط متحیّره، حیث اصدر الاوامر المطاعة بطمس طرق المنکرات و رمس آثار المنهیات فصار غربان المحرمات بحمایته لبیضة الدین کالعنقاء لایسمع احدا لها ذکرا و بقیت صاریات المبدع من حراسته للشرع المبین امرا امرا و من یتّق الله یکفّر عن سیّآته و یعظم له اجرا جعل الله ثوابه صنیعة فى اعلاء اعلام الحق و اصلا (*).ممکن است«الحسنى الحسینى»باشد.علامه شیخ آقا بزرگ، در طبقات قرن دوازدهم، هیچ عالمى را با نام نجف یاد نکرده است(الکواکب المنتشره، ص 773، 774).اما دو نفر با نام«الحسن الحسینى»یاد شدهاند (همان، ص 166، ص 167)که نامشان نجف نیست و اطلاعات مفصلى از آنان در اختیار نیست.نصیرى در جاى دیگر از کتاب خود(دستور شهریاران، ص 33)از «میرزا نجف خان صدر عامه»یاد کرده که«یک هزار نفر از طالب علمان و صلحا و مستحقین قراء قرآن»را خبر کرده که سه روز در مسجد مشغول خواندن قرآن براى شاه سلیمان باشند. الى ایام دولته الزاهرة و موصلا الى اعتلاء رایات السلطنة القاهرة، و کتب...العبد الاحقر محمد جعفر عفى عنه.»
7-گواهى آقا رضى خوانسارى
«الحمدلله الذى جعل السیاسة المدنیة وسیلة لعمارة مدائن الدین و صیّر نظام امور الخلق منوطا بمعدلة السلاطین و الصلوة على سید المرسلین و عترته الطاهرین الذین شیّدوا بنیان الشرع المبین و قوّموا ارکان الدین المتین، و بعد، فقد طلع من طلع الدولة و الاقبال و لمع من شرق العظمة و الاجلال درى ارفع حکم اقتبس من نیّر حکم الله سبحانه ضیاء الطباق و الوفاق و بهر نوره الاقمار و فاق، و ذاک هو الامر الاشرف المنیع فى الاقطاع باتباع مضمون هذا الکتاب المستطاب الذى اذهب قوارع تخویفاته هواجس نفوس العصاة فى الاصقاع و کتب غب ما شنفت الاسماع بلالى کلامه الاشرف الارفع الاعلى المطاع الداعى لابود الدولة القاهرة و خلود السلطنة الباهرة ابن حسین الخوانسارى محمد رضى.»
8-گواهى شیخ على بن شیخ حسین
«الحمدلله الذى شرع لنا من الدین المبین ما وصى باقامته الانبیاء و المرسلین و الصلوة و السلام على من ادأب نفسه فى تثبیت قواعده و تشیید مبانیه و اتعب فى احکام احکامه و تبیین معانیه محمد و آله الطاهرین صلوات الله علیه و على اولاده اجمعین...و بعد فانى قد تشرفت بشرف الحضور مع من حضر تشنفت اذناى کما تشنفت اذانهم بشنوف الدر الموذنة بالامر بحفظ قوانین النوامیس الالهیة و الزجر عن ارتکاب المحظورات الشرعیة الصادرین من جناب السلطان العادل الاعظم و الملک الکامل الافخم المؤید بالتأییدات الربانیة فى اقامة الدین المبین و الموفق بالعنایات السرمدیة لترویج ملة اجداده الطاهرین الذى هذا النمیقة من سدید اقواله قلیل من کثیر و نسبتها الى جزیل افعاله کنسبة القطرة الى الموابل العزیز متع الله المؤمنین بطول بقائه و حمى بیضة الاسلام تحت جناح عدله ولوائه و کتب داعیا لدوام الدولة القاهرة شیخ على بن شیخ حسین الکربلایى.»
پس از آن که این وثیقه آماده شد و گواهى علما در ضمن آن آمد، شاه اعلامیهاى رسمى به همه ممالک محروسه ارسال کرد و ضمن آن به این وثیقه نیز اشاره نمود.متن فرمان از این قرار است:
فرمان شاه به ایالات مختلف
«از هنگامى که مهره انجم بر تخته زرنگار فلک آبگون سیماب نمون به دست قضا چیده و به کعبتین عاج نیّرین جهت تحصیل نقد سعادت کونین به نقش شش جهت گردیده، گنجور گنجینه وجود به مؤدّاى:«قل اللّهم مالک الملک تؤتى الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذّل من تشاء بیدک الخیر انّک على کلّ شىء قدیر»[آل عمران/26]درهم و دینار تمام عیار و زر ده دهى پادشاهى و فرماندهى عرصه روزگار را جهت این دودمان خلافت و ولایت و خاندان نبوّت و امامت، در مخزن هستى در کمال تردستى، محفوظ و مضبوط داشته، جهت سپاس این نعمت بىقیاس و اداى شکر این عارفه محکم اساس، در این عهد سعادت اقتباس که عذراى دولت روز افزون، در آغوش و لیلاى سلطنت ابد مقرون دوش به دوش، و اوان سال جلوس میمنت مأنوس و اوان شکفتگى گلشن آمال عامّه نفوس است، همّت صافى طویت معدلت گستر و ضمیر منیر مهر اضائت شریعت پرور، به حکم آیه وافى هدایت: «الّذین ان مکنّاهم فى الأرض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر»[حج/41] به اجراى اوامر و نواهى خالق کل و خاتم انبیا و رسل و به فحواى صدق انتماى:«اطیعواللّه و اطیعوا الرّسول لعلّکم ترحمون»[آل عمران/132] معطوف و مصروف داشته، امر عالم مطیع شرف نفاذ یافت که به مضمون بلاغت مشحون:«قل انّما حرّم ربّى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن»[اعراف/33]پردگیان پرده گشا، پرده نشین و شاهدان چهرهنما، خلوت گزین بوده، به انامل عصیان، نقاب بىشرمى از رخسار عفّت، باز ننموده، دامن زن آتش غصب دادار بىنیاز نگردند. و ساکنان خطّه ایمان و مقیمان دارالسعاده ایقان، به مضمون حقیقت نمون:«یا ایّها الّذین امنوا انّما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشّیطان فاجتنبوه لعلّکم تفلحون»دست به آلت قمار دراز نکرده، بعد از آنکه شطرنجى روزگار، ایشان را در روز ممات، مات و فیل بند حیرت و فیلبان هنگامه عرصات ساخته، معلوم شود که آنچه باخته، بردهاند، سالک طریق اجتناب بوده، به هیچ وجه پیرامون آن عمل شنیع نگردند.و کل بیت اللّطف و قمار و چرس فروشى و بوزه فروشى ممالک محروسه را که هر سال مبلغهاى خطیر مىشد، به تخفیف و تصدق فرق فرقدساى اشرف مقرّر فرمودیم و در این ابواب، صدور عظام و علماى اعلام و فقهاى اسلام وثیقه انیقه على حدّه مؤکده به علن ابدى و طعن سرمدى که مزیّن و موشّح به خط گوهر نثار همایون است، به سلک تحریر کشیدهاند، مىیابد که بعد از شرف اطلاع بر مضمون رقم مطاع، لازال نافذا فى الاقطاع و الارباع، مقرر دارد که در کل محال متعلقه به خود، ساکنیم و متوطنین به قانون اظهر از هر شریعت غرّا و طریق اظهر ملت بیضاء ناهج منهج صلاح و سداد بوده، مرتکب امور مزبوره نگردند وبدکاران را در حضور اهالى شرع شریف و کلانتران و ریش سفیدان محلات، توبه دهند و مرتکبین محرّمات مزبوره را تنبیه و تأدیب و التزام باز یافت نموده، هرگاه اشتغال به آن افعال ذمیمه نمایند، بر نهج شرع مطاع حد جارى و مورد مؤاخذه و بازخواست سازند.چنانچه احدى به افعال ناشایست قیام نماید و دیگرى مطلع گردیده، اعلام ننماید، آن شخص را به نوعى تنبیه نمایند که موجب عبرت دیگران گردد.و به علت وجوهات مزبوره، چیزى بازیافت طمع و توقّع نماید و خلاف کنندهاى از مردودان درگاه الهى و محرمان شفاعت حضرت رسالت پناهى و مستحقان لعن و نفرین حضرات ائمه معصومین-صلوات الله علیهم اجمعین-و ملائکه آسمان و زمین باشد و اهالى و اوباش را نیز از کبوتر پرانى و گرگ دوانى و نگاهداشتن گاو و گوسفند و سایر حیوانات جهت جنگ و پرخاش که باعث خصومت و عناد است، ممنوع ساخته، سدّ آن ابواب را از لوازم شمرده، دقیقهاى در استحکام احکام و اشاعت و اجراى اوامر شریفه فروگذاشت ننمایند و رقم قضا شیم معدلت مضمون را بر عموم خلایق خوانده، بر سنگ نقش و در مساجد جامع نصب نمایند.و در این ابواب قدغن دانسته، هر ساله رقم مجدد طلب ندارند.(51)به طور معمول، این فرمان همراه با یک مقدمه کوتاه و گاه با تغییرات مختصرى به شهرهاى مختلف ارسال مىشد تا بر سنگ نقش شده و در مساجد نصب شود.به عنوان مثال، همین حکم با یک مقدمه و تغییراتى در متن، در سمت راست ایوان مسجد میرعماد کاشان نصب شده است: حکم جهان مطاع شد آن که وزیر و داروغه دارالمؤمنین کاشان به شفقت شاهانه سرافراز گشته، بداند که چون«از هنگامى که مهره انجم... [تا آخر]تحریرا فى شهر شوال سنة 1106.»(52)
همین حکم باز با تغییرات مختصرى در سر در مسجد جامع تبریز به صورت سنگ نبشته نصب شده و همان تاریخ شوال 1106 را دارد.(53)
مانند همین حکم در مسجد جامع لاهیجان نیز نصب شده.(54)همین سنگ نبشته در مسجد جامع خرمآباد نیز بوده که متن آن را که تاریخ 1107 دارد، آقاى ایزد پناه آورده است.(55)
حقیقت آن است که موفقیت شاه و علما در از میان بردن فساد به طور عام و شرابخوارى به طور خاص بعید مىنماید.به طور شفاهى نقل شده که علامه مجلسى، زمانى به دربار آمد.درباریان را سمت و از خود بىخود دید.سر به آسمان برداشته از خداوند خواست تا جان وى را بگیرد.بىشبهه فساد یکى از عوامل عمده سقوط دولت صفوى مىباشد.
یادداشتها
1.تذکره شاه طهماسب، ص 30.
2.خلاصة التواریخ، ج 1، ص 455.
3.تذکرة الملوک، ص 49.
4.سفرنامه شاردن، ج 5، ص 1680.
5.تذکرة الملوک، ص 48:
6.مجله بررسیهاى تاریخى، سال نهم، شماره 2، ص 99.
7.تذکرة الملوک، ص 3.
8.اسناد و مکاتبات سیاسى ایران از سال 1038 تا 1105، ص 301.
9.تذکره نصرآبادى، ص 279.
10.همان، صص 147-148.
11.اسناد و مکاتبات تاریخى ایران، از تیمور تا شاه اسماعیل، صص 410-411.
12.تذکره شاه طهماسب، صص 29-30.
13.احسن التواریخ، ص 323.
14.خلاصة التواریخ، ج 1، ص 225؛تاریخ جهان آرا، ص 287.
15.خزانه عامره، ص 184.
16.اسناد و مکاتبات سیاسى ایران«شاه طهماسب»، ص 513-514.
17.آثار باستانى آذربایجان، ج 2، صص 143-145.
18.گنجینه آثار تاریخى اصفهان، لطف اللّه هنر فر، ص 82، اصفهان، کتابفروشى ثقفى، 1350ش.
19.اسناد و مکاتبات سیاسى ایران، شاه طهماسب، ص 225.
20.خلاصة التواریخ، ج 1، ص 380.
21.احسن التواریخ، ص 508-509؛عالم آراى عباسى، ج 1، ص 201؛تاریخ جهان آرا، ص 302.
22.نظام ایالات در دوره صفویه، ص 106.
23.عالم آراى عباسى، ج 1، ص 201.
24.سفرنامه دلاواله، ص 340-342.
25.زندگانى شاه عباس اول، ج 2، ص 646.
26.تاریخ منتظم ناصرى، ج 2، ص 964.
27.سفرنامه شاردن، ج 4، ص 1485-1486.
28.همان، ج 1، ص 432.
29.عباسنامه، ص 70-72.
30.مجموعه شماره 14149، برگ 152-160.
31.این قطعه از روى نسخه 14215 برگ 225 و نسخه شماره 14183 تصحیح شده است.
32.سفرنامه شاردن، ج 2، ص 845.
33.همان، ج 1، ص 432.
34.همان، ج 5، ص 1679.
35.همان، صص 1718-1720.
36.همان، ج 2، ص 550.
37.زبدة التواریخ، ص 113.
38.سفرنامه کروسینسکى، ص 23.
39.سفرنامه شاردن، ج 1، ص 429، 432.
40.همان، ج 1، ص 435.
41.همان، ج 1، ص 436.
42.نام شاه سلیمان ابتدا صفى بود و بعد به سلیمان تغییر یافت.
43.انقراض سلسله صفویه، ص 44.اسناد و مکاتبات سیاسى ایران از سال 1105-تا 1135، ص 2.
44.زبدة التواریخ، ص 115.
45.سفرنامه کروسینسکى، ص 24؛علل سقوط شاه سلطان حسین، صص 38-39.این کتاب به طور عمده بر پایه یادداشتهاى کروسینسکى نوشته شده و در اصل، منبع دوم، همان منبع نخست است.همین مطلب را لکهارت (انقراض سلسله صفویه، ص 45)به نقل از کروسینسکى آورده است.
46.دستور شهریاران، ص 35.
47.دستور شهریاران، ص 43.
48.دستور شهریاران، صص 43-44.
49.درباره این چند حدیث نک:بحارالانوار، ح 79، صص 22، 23، 28.
50.دستور شهریاران، ص 50-51.
52.آثار و ابنیه تاریخى کاشان، صص 230-233؛اسناد و مکاتبات تاریخى ایران، از سال 1105 تا 1135، ص 61-63.
53.آثار باستانى آذربایجان، ج 1، صص 276-282؛اسناد و مکاتبات تاریخى ایران، از سال 1105-1135، ص 64-66.
54.از آستارا تا استرآباد، ج 3، ص 115.
55.آثار باستانى و تاریخى لرستان، ج 1، صص 137-142.
منابع و مآخذ
1-آثار باستانى آذبایجان، ج 2، سید جمال ترابى طباطبائى، تهران، انجمن آثار ملى، 1355.
2-آثار باستانى و تاریخى لرستان، حمید ایزد پناه، تهران، آگاه، چاپ دوم، 1363.
3-احسن التواریخ، حسن بیک روملو، تصحیح عبدالحسین نوایى، تهران، بابک، 1357.
4-از آستارا تا استرآباد، ج 3، منوچهر ستوده، انجمن آثار ملى، تهران، 1355.
5-اسناد و مکاتبات تاریخى ایران، از تیمور تا شاه اسماعیل، عبدالحسین نوایى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ سوم، 1370.
6-اسناد و مکاتبات سیاسى ایران از سال 1038 تا 1105، عبدالحسین نوایى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1360.
7-اسناد و مکاتبات سیاسى ایران از سال 1105 تا 1135، عبدالحسین نوایى، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، 1363.
8-القاب و مواجب دوره سلاطین صفویه، تصحیح یوسف رحیملو، مشهد، دانشگاه فردوسى مشهد، 1372.
9-انقراض سلسله صفویه و ایام استیلاى افاغنه در ایران، لارنس لکهارت، ترجمه مصطفى قلى عماد، تهران، مروارید، 1364.
10-تاریخ جهانآراء قاضى احمد غفارى قزوینى، تهران، کتابفروشى حافظ، 1343.
11-تاریخ منتظم ناصرى، اعتماد السطنه، تصحیح محمد اسماعیل رضوانى، تهران، دنیاى کتاب، 1364.
12-تذکره شاه طهماسب، تهران، انتشارات شرق 1363.
13-تذکره نصرآبادى، محمد طاهر نصرآبادى، تصحیح وحید دستجردى، تهران، کتابفروشى فروغى.
14-تذکرة الملوک، میرزا سمیعا، تهران، امیرکبیر.
15-خلاصة التواریخ، ج 1، قاضى احمد قمى، تصحیح احسان اشراقى، تهران، دانشگاه تهران، 1359.
16-دستور شهریاران، محمد ابراهیم بن زینالعابدین نصیرى، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1373.
17-زبدة التواریخ، محمد محسن مستوفى، تهران، بنیاد موقوفات افشار، 1375.
18-زندگانى شاه عباس اول، ج 2، نصرالله فلسفى، تهران، علمى، چاپ پنجم، 1371.
19-سفرنامه پیترو دلاواله، شعاع الدین شفا، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1370.
20-سفرنامه شاردن، ترجمه اقبال یغمایى، تهران، توس 1375.
21-سفرنامه کروسینسکى یادداشتهاى کشیش لهستانى عصر صفوى، ترجمه عبدالرزاق دنبلى مفتون، تصحیح مریم میر احمدى، تهران، توس، 1363.
22-شاه طهماسب صفوى، مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخى همراه با یادداشتهاى تفصیلى، عبدالحسین نوایى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1350.
23-عالم آراى عباسى، اسکندر بیک منشى، تصحیح محمد اسماعیل رضوانى، تهران، دنیاى کتاب، 1377.
24-عباسنامه، محمد طاهر وحید قزوینى، تصحیح ابراهیم دهگان، اراک، 1329.
25-علل سقوط شاه سلطان حسین، دو سرسو، ترجمه ولى الله شادان، تهران، کتاب سرا، 1364.
26-فهرست نسخههاى خطى کتابخانه مجلس ج 38، على صدرائىنیا، عبدالحسین حائرى، قم، مرکزانتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1377.
27-فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج 21، عبدالحسین حائرى، تهران، 1357.
28-فهرست کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ج 14، محمد تقى دانش پژوه، تهران، 1340.
29-الکواکب المنتشره، اقا بزرگ طهرانى، تصحیح و افزوده:على نقى منزوى، تهران، دانشگاه تهران، 1372 ش.
30-گنجینه اثار تاریخ اصفهان، لطفاللّه هنرفر، اصفهان، کتابفروشى ثقفى، 1350 ش.
31-مجله بررسیهاى تاریخ، سال نهم، شماره 2، فرمان شاه طهماسب به مولانا رضى الدین، صص 99-106.
32-نظام ایالات در دوره صفوى، رهر برن، کیکاووس جهاندارى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1357.
33-وقایع السنین و الاعوام، عبدالحسین خاتون آبادى، تصحیح محمد باقر بهبودى، تهران، اسلامیه، 1352.
34-هفت اقلیم، امین احمد رازى، تصحیح جواد فاضل، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، (بىتا)