معمای جدید استقراء
آرشیو
چکیده
متن
از دیدگاه نلسون گودمنقسمت دوم «نلسون گودمن»از دو وجهه نظر مسأله جدید استقراء را مورد بحث و بررسى قرار داده است. آنچه تاکنون گذشت، عهدهدار تقریر این معضل از نظرگاه استقراء بود.مشکل این بود که تنها چرا برخى از فرضیات به وسیله مصادیق مثبت و دادههاى خارجى تأیید مىکردند؟
به اعتقاد گودمن، تأیید فرضیات بوسیله قراین و دادههاى خارجى، به ماهیت محمولات خاصى بستگى دارد که در آن فرضیات به کار مىروند. به عنوان مثال، دو گزاره ذیل را مقایسه کنید:«همه زمردها سبزند» (1h) و«همه زمردها سابىاند» 2h) که در آن x سابى است مشروط به اینکه آن یا قبل از زمان معین (t) مورد آزمایش قرار گیرد و سبز باشد، یا x قبل از زمان معین (t) مورد آزمایش قرار نگیرد و آبى باشد.همه زمردهایى که قبل از t مورد آزمون واقع شده و سبز تشخیص داده شدهاند، فرضیه 1h و 2h را تأیید مىکنند که این امر مخاطرهآمیز و موجب تشویش خاطر مىشود؛ زیرا چنانچه به عنوان مثال زمان t ، سال 2000 باشد، با انتخاب کدامیک از دو فرضیه پیش گفته مىتوان رنگ زمردهایى را که بعد از سال 2000 (t) یافت مىشوند، پیشبینى کرد؟اگر تنها به معدود دادههایى که پیش از سال 2000 با فرضیه سر سازگارى دارند، بسنده شود، هیچ دلیلى بر تفوق و در نتیجه فرضیه 1h بر 2h وجود نخواهد داشت.به اعتقاد گودمن فرضیه 1h ، فرضیهاى حقیقى و قانونوار )law like( است و فرضیه 2h ، تعمیمى اتفاقى )accidental( بیش نیست. * دادهها و مصادیق مثبت تنها به مدد فرضیه حقیقى و قانونوار مىآیند و تنها آنها را تأیید مىکنند و به فرضیات اتفاقى وقعى نمىنهند.اینک سؤال محورى براى گودمن این است که:چه چیزى ملاک قانونوارى و یا اتفاقى بودن فرضیات است؟ به دیگر سخن، او در تلاش است معیارهایى را براى تمایز فرضیاتى که به وسیله دادههاى خارجى و قراین تأیید مىگردند، از فرضیاتى که این چنین نیستند، به دست دهد.تاکنون حدود بیست راه حل براى حل این معضل ارائه شده است که از جمله آنها راهحل پیشنهادى خود گودمن است که بعدا به تفصیل پیرامون آن بحث خواهیم کرد.
«نلسون گودمن»علاوه بر نگرش فوق، از نقطه نظر نظریه فرافکنى و تسرىنیز مسأله جدید استقراء را به بحث گذاشته است.تئورى تسرى، تسرى و تعمیم مجموعهاى از موارد، به سایر نمونهها را، که الزاما موارد آینده نیستند، مورد بحث قرار مىدهد، تفاوت این دو نوع نگرش را مىتوان در جمله زیرین خلاصه نمود:تئورى تسرى بر خلاف استقراء خود را محدود به اسناد موارد گذشته یک فرضیه به آینده نمىکند بلکه به تسرىپذیرى موارد و نمونههاى گذشته یک فرضیه نیز توجه دارد.به عبارت دیگر، ذکر تئورى تسرى بعد از مسأله استقراء از قبیل ذکر عام بعد از خاص است.زیرا مسأله فراگیر و کلى فرافکنى و تسرى، نه تنها معماى جدید استقراء، که مسائلى از قبیل:شرطیهاى خلاف واقع، مسأله ذوات ممکن و مسأله بالقوهها را نیز در بر مىگیرد. «مسأله تسرى از گذشته به موارد آینده(معماى جدید استقراء)نیست مگر تعبیر محدودترى از مسأله تسرى مجموعهاى از موارد به سایر موارد». (1)
در واقع، گودمن با طرح مسأله فراگیر تسرىپذیرى، سمت و سوى جدیدى به مسأله استقراء مىبخشد و از نگاهى کاملا نو بدان مىنگرد و چنانکه خود متذکر شده است، تبیین معماى جدید استقراء بر اساس«تئورى تسرىپذیرى»را نباید تقریر و صورتبندى دوباره مسأله تلقى کرد، بلکه بیشتر جهتیابى دوباره آن به منظور دستیابى به راه حلى مناسب در نظر است.آنجا که مىگوید:«من تصور مىکنم نقایص و ایرادات[موجود در زمینه تعریف تأیید]به ما مىآموزند که فرضیات قانونوار یا تسرىپذیر را صرفا نمىتوان بر اساس مبانى صورى و نحوى صرف و یا حتى مبانى دلالى و سمانتیکى متمایز ساخت.تنها امید من در این است که این مسأله را یک بار دیگر از نو بررسى و رهیافت جدیدى براى آن بیابم.» (2)
مجموع مسائلى که تحت عنوان تئورى تسرى گرد آمدهاند از جهت مشکل و راه حل در وضعیت یکسانى قرار دارند.به عبارت دیگر، همچنانکه دل مشغولى اصلى در معماى جدید استقراء، تمایز فرضیات تأییدپذیر و قانونوار از فرضیات تأییدناپذیر و اتفاقى بود، در اینجا نیز مسأله تمایز فرضیات تسرىپذیر از فرضیات غیر تسرىپذیر و (*)تفاوت قانون )law( با قانونوار )law like( و همچنین تفاوت گزارههاى قانونوار با گزارههاى اتفاقى قبلا به تفصیل بیان شد.
Projection در اصل لغت به معناى فرافکندن و در فلسفه به معناى اسناد و تسرى دادن حالات درونى و ذهنى به جهان خارج و عالم واقع است. غیر قابل تعمیم، مسأله اصلى است.طبیعى است ارائه و پیشنهاد هر گونه راه حلى براى هر یک از این مسائل، راه حل براى سایر مسائل نیز محسوب خواهد شد.
پیشتر گذشت که نلسون گودمن براى تمایز میان فرضیات تسرىپذیر و تسرى ناپذیر، تنها به رابطه صورى میان فرضیه و قرینه بسنده نمىکرد بلکه به فراتر از آن دو مىاندیشید. زیرا به اعتقاد او، رابطه فرضیه با قرینه، تنها یکى از عوامل تأثیرگذار، در تأیید فرضیات به شمار مىآید.از اینرو، نباید سایر عوامل را از نظر دور داشت.به نظر گودمن پیشینه تسرىهاى گذشتهاى که به وقوع پیوستهاند، مهمترین عامل تأیید به شمار مىرود.البته در نگاه نخست ممکن است مطلب فوق با راه حل و پاسخ روانشناسانهاى که هیوم براى مسأله قدیمى استقراء دست و پا کرده، یکى تلقى شود، لکن گودمن با خام خواندن نظر هیوم، راه را بر هر گونه شبههاى در اینباره بسته است.به نظر او، نظر هیوم مبنى بر این که اعتبار استقراء مرهون توالى گذشته است، پیشنهادى غیر قابل قبول است؛زیرا تمام اشکالاتى که درباره اعتبار پیشبینى موارد آینده بر اساس موارد گذشته مطرح است، بر اعتبار توالى آینده بر اساس توالى گذشته نیز وارد خواهد بود.در واقع، هیوم تنها به این نکته اشاره کرده است که ذهن براى پیشبینى آینده بر اساس توالى گذشته تحریک مىشود اما این که کدامیک از توالىها باعث تحریک ذهن مىشوند، به دست فراموشى سپرده است. حال آن که گودمن بر این باور است که ذهن در آغاز در حرکت بوده و پیشبینىهایى را بر مىگزیند و به تدریج اصلاح مىکند.بنا بر این، قبل از هر چیز لازم است تسرىهاى معتبر با قابلیت تسرىپذیرى بر اساس تسرىهاى واقعى و بالفعل تعیین گردد.
تسرىهاى واقعى
گودمن فرضیهاى را که تعدادى از نمونههایش سربلند از آزمایش بیرون آمده و برخى از نمونههایش همچنان مورد آزمایش قرار نگرفتهاند، تسرىپذیر واقعى و بالفعل مىنامد.به اعتقاد او «چنین فرضیهاى لازم نیست صادق، قانونوار و یا حتى معقول باشد.زیرا ما در اینجا از فرضیاتى که مىبایست تسرى و تعمیم یابند صحبت نمىکنیم بلکه فرضیاتى که در واقع تسرى یافتهاند، وجهه همت ماست.وانگهى، ما با این سؤال که آیا فرضیه در زمان مطلق، اعم از زمان گذشته، حال و آینده، تسرى یافته، تعلق خاطر نداریم بلکه در هر زمانى صرفا با فرضیات تسرىپذیرى سر و کار داریم که پیشتر تسرى و تعمیم یافتهاند.» (3) به دیگر سخن، فرضیهاى ممکن است صادق باشد و دادههاى خارجى تا زمان معینى آن را مساعدت و تأیید کنند؛با این وصف، احتمال دارد تاکنون تسرى نیافته باشد.تسرىپذیرى واقعى مستلزم تقریر و صورتبندى صریح فرضیه است و اختلاف گودمن با افرادى که تنها به رابطه صورى قرینه با فرضیه مىاندیشند، درست از همین جا آغاز مىشود.
از نظر گودمن براى این که به تعریفى جامع و مانع دست یازیم و از ورود موارد ناخواسته و خلاف قاعده جلوگیرى کنیم، مىبایست به فراتر از رابطه صورى و یا حتى دلالى و سمانتیکى میان فرضیه و قرینه بیندیشیم.در واقع، معماى جدید استقراء، چالشى است که از تعریف صورى تأیید که به وسیله«کارل همپل»و دیگران ارائه شده، برخاسته است.«کارل همپل»سرانجام به این نکته اعتراف مىکند و در این دقیقه با گودمن همداستان مىشود، آنجا که مىگوید:«جستجو براى یافتن معیار صورى صرف درباره تأیید کمى و یا کیفى مسبوق به این فرض است که فرضیات مورد نظر بر حسب اصطلاحات و محمولاتى صورتبندى شوند که تسرىپذیرى را ممکن مىسازند.این قبیل محمولات را نمىتوان با وسایل صورى صرف برگزید.» (4)
بنا بر این، براى تعیین تسرىهاى معتبر به جاى بررسى رابطه صورى میان فرضیه و قرینه، لازم است تسرى واقعى را مورد توجه قرار دهیم و براى این که تصور روشنى از تسرى واقعى داشته باشیم، مىبایست مقصودمان را از فرضیه، گزارههاى قرینه و ملاک پذیرش فرضیه بیان کنیم. به اعتقاد گودمن، صدق قطعى و یقینى فرضیات در نظر نیست بلکه همینقدر که فرضیهاى به اندازه کافى معتبرتر از سایر فرضیات باشد، کفایت مىکند.
از نظر گودمن به فرضیهاى گفته خواهد شد واقعا تسرى یافته است که:1-به وسیله نمونهها و دادههاى خارجى مثبت تقویت شود.2-به وسیله نمونهها و مصادیق منفى نقض نگردد.3-داراى نمونهها و مصادیقى باشد که تاکنون آزمایش نشدهاند.به دیگر سخن، فرضیه مورد نظر تهى نباشد.بنا بر این، از فرضیات تهى، تقویت نشده و احیانا نقض شده نمىتوان سخن به میان آورد.زیرا این قبیل فرضیات چیزى در بر ندارند تا اصولا قابل تسرى و تعمیم به سایر موارد باشد.
فرضیات تهى از دو حال خارج نیست:یا موارد نامتعین و ناآزموده آنها را موارد آینده تشکیل مىدهد که در این صورت به تسرى و فرافکنى آنها، پیشبینى اطلاق خواهد شد و یا موارد نامتعین موارد گذشته است، که اغلب اینگونه است.در این فرض بر تسرى و فرافکنى آنها، پیشبینى صدق نخواهد کرد.خلاصه آنکه، ثبت و ضبط و همینطور دسترسى به پیشینه مجموعهاى از فرضیات همگن در زمانهاى مختلف اولویت نخست را را در تئورى تسرى و فرافکنى به عهده دارد.پیشینه فرضیات از همان ابتدا به وسیله نمونههاى منفى نقض مىشوند و پارهاى از آنها تستهاى بیشترى را از سر مىگذراند.باز از این میان، برخى تهى بوده و تمام نمونههایشان به آزمون سپرده شده و صدقشان تشخیص داده شده است و تعدادى از فرضیاتى که تسرى یافتهاند، کاذب و عجیب و غریب مىنمایند و تفاوت چشمگیرى با سایر فرضیات دارند که تنها این قبیل فرضیات مواد و مصالح خام بحث فعلى را تشکیل مىدهند و ما از این پس با این فرضیات سر و کار خواهیم داشت.ما در اینجا با یک قضیه جدلى الطرفین روبرو هستیم:از یکسو با فرضیات تسرى یافتهاى مواجهیم که قانونوار نبوده و در نتیجه صلاحیت تسرى ندارند و از دیگر سو، همه فرضیاتى که قانونا صلاحیت تسرى دارند، در واقع تسرى و تعمیم نیافتهاند.قبل از ارائه هرگونه راه حلى براى این معضل لازم است به یکى از انتقاداتى که اصل نظریه تسرى را زیر سؤال مىبرد، اشاره کنم.
نقد تئورى تسرىپذیرى
گودمن نظریه تسرى را بر اساس مفاهیم تسرىناپذیرى از قبیل سابى و آبز )bleen( تبیین کرده است.لازمه چنین تحلیلى این است که تنها تعداد معدودى از مفاهیم از ویژگى فرافکنى و تسرىپذیرى بىبهرهاند، در حالى که در واقع عکس این قضیه صادق است.زیرا تسرىپذیرى یک استثناء است تا یک قاعده.جان پولاک )John L.Pollock( مطلب فوق را محور اصلى انتقاد خود از تئورى تسرى قرار داده است.به اعتقاد او مفاهیم تسرىپذیر بىشمارى وجود دارد که در قالب منطقى خاصى از این خصیصه محروم هستند.به عبارت دیگر، تسرىپذیرى به طور استقرایى در صورت منطقى عطف محقق مىشود ولى در صورت انفصالى همان مفاهیم تسرى ناپذیرند.به عنوان مثال، 1-چنانچه B و A نسبت به c تسرىپذیر باشند، عطف B و A نیز نسبت به C قابل تسرى خواهد بود 2-اگر A نسبت به C و B نیز تسرىپذیر باشد، نسبت به عطف C و B نیز تسرىپذیر خواهد بود.3-على القاعده، چنانچه C نسبت به B و A تسرىپذیر باشد، نسبت به انفصالى )A v B( نیز مىبایست تسرىپذیر باشد. 4-همینطور چنانچه B و A هر دو نسبت به C تسرىپذیر باشند.انفصالى آن دو نیز )A v B( نسبت به C تسرىپذیر خواهد بود.در حالى که در واقع اینگونه نیست.زیرا کاملا روشن است که انفصالىهاى فوق به هیچوجه نمىتواند صادق باشد.به عنوان مثال، داشتن سبیل استقرائا نسبت به گربه و فیل قابل تسرى و تعمیم است.به دیگر سخن، با مشاهده گربههاى سبیلدار مىتوان فرضیه«همه گربهها سبیل دارند»را تأیید کرد ولى قضیه انفصالى ذیل را مبنى بر این که«هر گربه یا فیل سبیل دارد.»را نمىتوان تأیید کرد.زیرا با مشاهده یک نمونه از اشیایى که داراى ویژگى گربه یا فیل هستند، نمىتوان باور داشت که همه اعضاى آنها سبیل دارند.
«جان پولاک»بر همین اساس به راه حلهاى پیشنهادى گودمن و کارناپ براى مسأله تسرىپذیرى فرضیات خرده مىگیرد.به اعتقاد او، اکثر راه حلهاى ارائه شده در این زمینه، از این سوء فهم برخاسته است که آنها گمان مىکنند اکثر مفاهیم تسرىپذیرند.و تنها تعداد معدودى از مفاهیم به عنوان مفهوم تسرىناپذیر طرد مىشوند.در حالى که در واقع اینچنین نیست و چنانکه قبلا گفته شد، تسرىپذیرى یک استثناء است تا یک قاعده.بنا بر این، ارائه هرگونه راه حل و نظریهاى درباره تسرىپذیرى مفاهیم منوط به این است که مطالب پیش گفته را توضیح دهد ولى تاکنون چنین امرى محقق نشده است. (5)
راه حل کارناپ
کارناپ در مقالهاى با عنوان«درباره کاربرد منطق استقرایى»در صدد پاسخگویى از معماى گودمن بر آمده است.او میان مسائلى که درون یک نظام منطقى استقرایى مطرح است با مشکلاتى که به هنگام کاربرد و استعمال در مواقع خاص بروز مىکند، تفاوت قائل شده است.از اینرو، معماى گودمن را از جمله مسائلى مىداند که به هنگام استعمال رخ مىنماید.کارناپ به ممد تمایز میان خواص و محمولات کیفى محض، زمانى محض و محمولات مختلط، سعى در حل مسأله تسرىپذیرى فرضیات عموما و حل معضل جدید استقراء به طور خاص دارد. محمولات و صفات کیفى به طور استقرایى، قابل تسرى و تعمیم به آینده هستند، در حالى که محمولات زمانى و مختلط از چنین خصیصهاى برخوردار نمىباشند.
کارناپ از آنجایى که محمولات جعلى و خود ساخته گودمن را محمولات مختلط مىداند، لذا آنها را قابل تسرى به آینده نمىداند.زیرا محمولات گودمن از قبیل سابى و آبز به جاى این که از یک صفت حکایت کنند، از دو صفت و یک قید زمانى ترکیب شدهاند.آنها تا زمان معینى واجد یک صفت و از آن پس صفت دیگرى به خود مىگیرند.به طور خلاصه پاسخ کارناپ را مىتوان اینگونه بیان کرد که:یک فرضیه هنگامى قانونوار محسوب مىشود که محمولات آن کیفى و غیر زمانى باشند.بنا بر این، ملاک و معیار تمایز میان فرضیات قانونوار و تأییدپذیر از فرضیات اتفاقى و تأییدناپذیر به ترتیب برخوردارى آنها از محمولات کیفى و زمانى مىباشد.از نظر گودمن، راه حل فوق به چند دلیل قرین توفیق نیست:اولا تقسیم محمولات به زمانى و کیفى، مبناى منطقى درستى ندارد.در واقع، کارناپ یک شاخص متافیزیکى قرار داده و بر مبناى آن، محمولات کیفى را به عنوان محمولاتى که از نظرگاه استقراء قابل قبول هستند، انتخاب مىکند که کیفیت این انتخاب بر ما روشن نیست.او با این کار، عملا از منطق فاصله مىگیرد و آن را به متافیزیک مبذل مىکند.در ثانى، ادعاى کیفى یا زمانى بودن محمولات، صرفا در مورد محمولات سادهاى صادق است که به آسانى از طریق آزمون مستقیم مىتوان کیفى یا زمانى بودن آنها را تشخیص داد. از اینرو، محمولات مرکبى از قبیل سابى و آبز که محور اصلى بحث گودمن را تشکیل مىدهند، در این ادعا نمىگنجد، ثالثا، حتى اگر مطابق نظر کارناپ محمولاتى از قبیل سابى و آبز را غیر کیفى و یا زمانى بدانیم، همچنان مشکلات فوق، دستکم در نظام منطقى کارناپ به قوت خود باقى خواهند ماند.زیرا چنانچه یکى از محمولاتى را که کارناپ کیفى مىداند، به عنوان محمول اولیه در نظر گرفته شوند، درجه تأیید متفاوتى را به فرضیات معین نسبت خواهند داد.به عنوان مثال، بر طبق نظر کارناپ دو محمول حجم طول و حجم مربع طول، محمول کیفى قلمداد مىشوند.حال اگر ما به جاى محمول اولیه در نظر بگیریم، مسلما درجه تأیید متفاوتى را به فرضیه مورد نظر نسبت خواهد داد.
تنها راهى که براى او باقى مىماند این است که برخى از محمولات را به طور ذاتى به عنوان محمول اولیه در نظر بگیرد که در این فرض، از مشکل فوق رهایى مىیابد، لکن مشکل گودمن همچنان به قوت خود باقى خواهد ماند.
به دیگر سخن، قلمرو و دامنه معماى گودمن به گونهاى فراخ و گسترده است که حتى آن دسته از محمولاتى را که کارناپ کیفى مىداند، در بر مىگیرد.گودمن علاوه بر ایرادات فوق، اشکال نسبتا قوىترى نیز بر راه حل کارناپ وارد ساخته است. (6) به عنوان مثال، محمولات سبز و آبى و محمولات سابى و آبز را در نظر بگیرید.به اعتقاد کارناپ دو محمول نخست، کیفى و دو محمول بعدى زمانى مىباشند؛زیرا دو محمول سبز و آبى بر اشیاى یکنواخت اطلاق مىشوند در حالى که محمول سابى و آبز بر اشیاى جزئى و قابل تغییرى اطلاق مىشوند که از یک اصطلاح زمانى برخوردارند.گودمن مىگوید:در این که دو محمول سبز و آبى عملکرد خوبى دارند، حرفى نیست اما این که آن دو همیشه کیفى و محمولات سابى و آبز به طور کلى زمانى و غیر کیفى باشند، به نظر مبهم و بىمعنى مىرسد.زیرا کیفى و زمانى بودن محمول، امرى نسبى است؛بسته به این است که چگونه آنها مد نظر قرار گیرند.به عنوان مثال، چنانچه محمولات سبز و آبى به عنوان محمول اولیه در نظر گرفته شوند، در این صورت، محمول سابى و آبز به وسیله آن دو و یک اصطلاح زمانى تبیین خواهند شد.ولى چنانچه محمولاتى از قبیل سابى و آبز به عنوان محمول اولیه لحاظ شوند، محمولات سبز و آبى به وسیله آن دو و یک اصطلاح زمانى تبیین خواهند شد.به عنوان مثال، محمول سبز بر زمردهایى که یا قبل از t آزمایش شده و سابى بودهاند و یا بعد از زمان t مورد آزمایش قرار گرفتهاند و آبز بودهاند، اطلاق مىشود.نتیجه آن که، «کیفى بودن محمولات، کاملا یک امر نسبى است و به تنهایى نمىتواند محمولات را به دو بخش کیفى و زمانى تقسیم کند.به نظر مىرسد نسبیت مزبور از سوى افرادى که تمایل دارند ویژگى کیفى بودن یک محمول را معیار عملکرد خوب آن تلقى کنند، نادیده گرفته شده است.» (7)
کارناپ با تمایز میان محمولات زبان طبیعى که زمان در آنها دخالت ندارد و محمولات جعلى گودمن که زماندار هستند، به رغم خود توانسته است.معماى جدید استقراء را از میان بردارد.لکن گودمن چنین تفکیکى را نمىپذیرد.به نظر او همه محمولات، اعم از طبیعى و غیر طبیعى، زمان دارند.از اینرو، در محمول سبز ه محمولى طبیعى به شمار مىرود زمان مندرج است ولى از آنجایى که ما با آن خو گرفتهایم، جنبه زماندارى آن بر ما پنهان مانده است.و گرنه وقتى مىگوییم فلان چیز سبز است، منظور ما از این جمله این است که آن قبل از سال 2000 مثلا سبز بوده و بعد از آن نیز سبز خواهد بود.بنا بر این، زماندارى محمولات بیشتر بسته بر این است که ما با کدام زبان مأنوس باشیم؛چنانچه با زبان سبز و آبى عادت کرده باشیم، براى تبیین محمولاتى از قبیل سابى و آبز به زبان اولیه، یعنى زبان سبز و آبى و یک اصطلاح زمانى مراجعه خواهیم کرد و اگر در زبان سابى و آبز پرورش یافته باشیم، براى بیان سبز و آبى به سابى و آبز رجوع خواهیم کرد.در واقع، این مطلب اشاره به نظرى دارد که گودمن در کتاب«طرق ساختن جهان»ارائه کرده است.او در آن کتاب مىگوید:ما سازندگان جهان، عوالم هنر، فلسفه، علم و جز آن هستیم (8) .باز در کتاب «واقعیت، پنداره و پیشبینى»مىگوید:«خط حائل میان پیشبینىها(استقراء یا تسرىپذیرىهاى) معتبر و غیر معتبر بر این اساس ترسیم مىشود که جهان چگونه باشد و چگونه توصیف و در قالب کلمات پیشبینى شود.» (9)
بساطت و سادگى فرضیات
برخى از راه بساطت و سادگى فرضیات، در راه حل معضل جدید استقراء گام زدهاند و به رغم خود توانستهاند از این طریق بر معماى مزبور فائق آیند.از نظر آنها هنگامى که دانشمندان به مدد قرینه و داده خارجى معین در صدد تقویت یک فرضیه بر مىآیند، معمولا سایر فرضیاتى را که از بساطت کمترى برخوردارند، یا اصلا مورد توجه قرار نمىدهند و یا این که آنها را جدى تلقى نمىکنند.در واقع، اصلىترین تقریر معماى جدید استقراء ریشه در همین واقعیت دارد.بدین بیان که چگونه نوع مناسب و صحیحى از بساطت را تقریر کنیم؟به عنوان مثال، اگر دو اصل متغیر V و P را داشته باشیم و قرینه و داده خارجى نیز به طور کلى با اصل v kp سازگار باشد و هیچ داده و قرینهاى براى p 16 وجود نداشته باشد، قرینه فوق همچنین با اصول مرکب ذیل نیز سازگار خواهد بود:اگر p 16 آنگاه v kp و اگر v kp پس p16 .کاملا بدیهى است که اصول فوق توجه هیچ دانشمندى را به خود جلب نمىکند و به فرض پیشنهاد چنین اصولى، آنها را جدى تلقى نخواهند کرد مگر این که قرینه یا دلیل معینى توجه آنها را به سمت اصول فوق معطوف دارد.نکته فوق بر اکثر استنتاجات استقرایى، اعم از این که به وسیله دانشمندان و یا دیگران به وجود آمده باشد، صادق است؛زیرا هنگامى که یک دانشمند از راه قرائن و دادههاى خارجى به فرضیهاى مىرسد ممکن است فرضیات بىشمار دیگرى نیز وجود داشته باشد که به همان میزان با قراین سازگارند، لکن با بىاعتنایى از کنار آنها مىگذرند و در صورت پیشنهاد، آن را نامعقول تلقى مىکنند.
البته نه به این دلیل که این فرضیات با قراین و دادههاى خارجى در تعارضند؛زیرا قبلا گذشت که فرضیات نامعقول از حیث سازگارى با قرینه، وضعیتى مشابه فرضیات متعارف و معقول دارند، بلکه بیشتر از این جهت نامعقول هستند که در مقام مقایسه با فرضیات معقول و متعارف از پیچیدگى بیشترى برخوردارند.ذکر این نکته ضرورى مىنماید که کلمه بساطت از نگاه دانشمندان، مفهوم واحدى را تداعى نمىکند بلکه کابردهاى متنوعى دارد که در این مقام وجهه مد نظر ما نیست.سر و کار ما در اینجا با نوع خاصى از بساطت است که فرضیات جدى را از فرضیات غیر جدى که هر دو به یک میزان با قرینه سازگارند، متمایز مىسازد.
با توجه به نگرش فوق به نظر مىرسد وظیفه اصلى فلسفه علم این باشد که چه چیزى موجب مىشود یک فرضیه سادهتر از سایر فرضیات باشد.براى تقریب این مطلب به ذهن، ابتدا باید دید دانشمندان چگونه فرضیات جدى را از فرضیات غیر جدى متمایز مىسازند؟ اگر دانشمندان تئوریهاى سادهتر را صرفا به این دلیل که آنها براى اهداف علمى معین آسانتر به کار مىروند، ترجیح مىدهند در این صورت به نظر مىرسد که کاربرد آسان، معیار مناسبى براى تمایز فوق باشد.
سؤال نسبتا مهم دیگرى نیز در زمینه بساطت وجود دارد و آن این که:آیا سادهتر بودن یک تئورى از دیگرى، دلیل بر صادقتر بودن آن نیز هست؟به دیگر سخن، آیا بساطت مساوق با صدق است؟
پاسخ مثبت است؛زیرا وقتى کاربرد آسان به عنوان معیار بساطت پذیرفته شود، نظریهاى که آسانتر از بقیه است، احتمالا صادقتر نیز خواهد بود.به عنوان مثال، فرض کنید دو متغیر به نام p و c در دست داریم و پس از اندازهگیرى آنها، به دادههاى ذیل دست یافتهایم.
c 16 و p 8 و c 8 و p 4 و c 6 و p 3 و c 2 و p 1
اکنون فرضیات زیادى را مىتوان یافت که به طور یکسان با دادههاى فوق سازگارند.از این میان تنها به دو فرضیه زیر بسنده مىکنم. بر اساس مبانى سادگى، دانشمندان قرائن و دادههاى فوق را تنها در مساعدت فرضیهبه کار مىبرند و تنهارا جدى تلقى مىکنند و از کنار فرضیهو، پیشبینىهاى متفاوتى درباره ارزش عددى p مساوى عدد 6 باشد فرضیه، c را مساوى 12 و فرضیه، c را مساوى با 48-پیشبینى خواهد کرد.دانشمندان فرضیه نخست را ترجیح مىدهند و پیشبینى اولى را احتمالا صادقتر مىدانند و آن را براى پیشبینىهاى آینده به کار مىبرند.اکنون سؤال این است که اولا، چه چیزى فرضیه اول را سادهتر از دومى نموده است؟در ثانى آیا اختلاف دو فرضیه فوق، دانشمندان را بر آن داشته تا از آن میان، فرضیه نخسترا براى پیشبینى آینده به کار گیرند؟
اگر سادگى به عنوان عرضه و ارائه ساده فرضیات در نظر گرفته شود، در این صورت فرضیاتى که از تعداد علائم و نشانههاى کمترى برخوردارند، سادهتر محسوب خواهند شد. به عنوان مثال، از میان دو فرضیه قبلى، فرضیهداراى 5 علامت و فرضیهداراى 29 علامت است.بنا بر این فرضیه اولى که از علائم کمترى برخوردار است، سادهتر به شمار مىآید.
معیار فوق همچنین درباره فرضیاتى که گراف و ترسیم سادهترى دارند، صادق است.به عنوان مثال گراف فرضیه نخستخط مستقیم است در حالى که گراف فرضیهمنحنى پیچیدهاى است که گاهى بالا مىرود و گاهى پایین مىآید. بنا بر ایناز این جهت نیز سادهتر ازمىباشد. البته سادگى عرضه و ارائه یک فرضیه بیشتر بر نظام بازنمائى آن بستگى دارد.یک فرضیه مىتواند نمایش ساده یا پیچیده داشته باشد و مىتواند با یک علامت و یا بیشتر ارائه شود.
نظریه دلالى یا سمانتیکى سادگى
نظریه قبلى، از آنجایى که با علائم یا گرافهایى که بازنمائى اشیاء را به عهده دارند، سر و کار داشت مىتوان نظریه ساختارى و دستورى به حساب آورد اما در نظریه دلالى که اکنون مورد بحث است با مفاد و معنایى که در فرضیه مندرج است، صرفنظر از این که آن چگونه بازنمائى شود، تعلق خاطر داریم.فرضیه«همه زمردها سبزند.» سادهتر از فرضیه«همه زمردها سابىاند.»مىباشد. در فرضیه نخست، صرف اطلاع از این که سنگ معینى زمرد است، براى اطلاق محمول سبز بر آن کفایت مىکند.در حالى که در فرضیه دوم علاوه بر معلومات قبلى، لازم است اطلاعى راجع به زمان آزمایش سنگ داشته باشیم به این ترتیب که آیا زمرد قبل از زمان معین )t( مشاهده شده یا بعد از آن؟
نظریه دلالى به ما مىگوید که چرا از حیث علمى، سادگى مطلوب است.در اهمیت سادگى همین بس که دانشمندان در مقام پاسخگویى به سؤالات مشخص، فرضیاتى را ترجیح مىدهند که آسانتر به سؤالات آنها پاسخ مىدهند.به عبارت دیگر، آنها فرضیاتى را به کار مىبرند که براى پاسخگویى به اطلاعات کمترى نیاز دارند.
معضلات راه حل سادگى
در این که سادگى نقش خطیر و ارزشمندى در علوم ایفا مىکند، حرفى نیست لکن به دست دادن معیارى مناسب و نیز یافتن دلیل برترى فرضیات ساده بر سایر فرضیات کار چندان آسانى نیست. بدیهى است ارائه هر نوع معیارى باید جنبه عینى داشته باشد.لذا امورى از قبیل جاذبه یک فرضیه یا نظریه در نگاه نخست، یا سهولت درک و حفظ آن، نمىتوانند معیار شایستهاى براى سادگى باشند.توجیه اصلى سادگى نیز معضلى است که فراروى اندیشمندان قرار دارد.اصولا این سؤال مطرح است که ما به چه دلیل مىبایست از اصل سادگى تبعیت کنیم؟به عبارت دیگر، به چه دلیل باید از میان دو فرضیه یا نظریهاى که به یک میزان تأیید شدهاند، فرضیه سادهتر را برگزید؟ برخى علت ترجیح فرضیات سادهتر را، سادگى قوانین طبیعت مىدانند.چنانچه این مطلب صحیح باشد لازم مىآید فرضیه سادهتر، درستتر نیز باشد، در حالى که خود این فرض که قوانین طبیعت سادهاند، دست کم، به اندازه درستى اصل سادگى جاى چون و چرا دارد. (10)
راه حل نلسون گودمن
گودمن دو راه حل براى معماى جدید استقراء ذکر نموده است:در راه حل نخست به فرضیاتى نظر دارد که محمولات آنها در گذشته واقعا تسرى یافتهاند.در حالى که قلمرو راه حل دوم به اندازهاى فراخ است که حتى فرضیاتى را هم که توانایى و قابلیت تسرى دارند شامل مىشود.تمام سعى و همت ما در راه حل اول، یافتن معیار و قاعدهاى است که فرضیات تأییدپذیر و تسرىپذیر را از فرضیات غیر تأییدپذیر و تسرى ناپذیر متمایز سازد.ابتدا حذف فرضیاتى را که واقعا تسرى یافته و نقض گشتهاند و یا این که تهى مىباشند یعنى داراى هیچ نمونه ناآزمودهاى نیستند، به عنوان فرضیات غیر تسرىپذیر مد نظر قرار مىگیرند.
در این مرحله کار به خوبى پیش مىرود و با مشکل خاصى مواجه نمىشویم؛چون در فرضیات تهى چیزى وجود ندارد که به آینده یا سایر موارد قابل اسناد باشد.در گام بعدى که حذف محمولات غیر تهى و نقض نشده در نظر است، این کار چندان که در بادى امر مىنماید، ساده و آسان صورت نمىپذیرد.به عنوان مثال، چگونه مىتوان فرضیهاى از قبیل«همه زمردها سابى هستند.»را کنار گذاشت و در کاوشهاى علمى دخالت نداد در حالى که آن نه تهى است و نه نقض گشته است. البته به اعتقاد گودمن ممکن است افرادى تمایل داشته باشند به این که بگویند اصولا چنین فرضیاتى وجود خارجى ندارند، در نتیجه نگرانى ما را نسبت به آنها بىمورد و خالى از وجه بدانند.در پاسخ باید به آنها گفت:همین فرضیهاى که فعلا وجود خارجى ندارد و به زعم شما ناصواب است، ممکن است در دورهاى عینیت و مقبولیت یافته باشد.
قبل از بیان راه حل تعارضات، ذکر این نکته ضرورى مىنماید که اصولا به هنگام سخن از فرضیات متعارض، معناى متداول کلمه conflict نمىتواند منظور نظر باشد.زیرا بر طبق این معنى، دو فرضیهاى متعارض خواهند بود که به طور همزمان و سازگار نمىتوان به صدق هر دوى آنها اذعان داشت.یقینا گودمن معناى رایج این کلمه را قصد نکرده است.از نظر او، اگر فرضیه«همه زمردها سبزند»همچون فرضیه«همه زمردها سابىاند»در زمانى تسرى یافته باشد، دو فرضیه فوق نسبت به زمردهایى که آزموده نشدهاند، متعارض خواهند بود.از اینرو، وقتى مىگوییم تسرىها یا فرضیات با یکدیگر در تعارضند، در واقع، فرض بر این است که زمرد ناآزمودهاى در آنجا وجود دارد که تنها یکى از آن دو فرضیه مىتواند بر آن صادق باشد.
اکنون به این مثال توجه کنید:مطابق نظر گودمن، فرضیه«همه زمردها سبزند»در فرض وجود زمردهاى ناآزموده با فرضیه«همه زمردها غیر سبزند»در تعارض است، همچنین با فرضیه «همه زمردها سابىاند»نیز در تعارض است.البته مشروط بر این که زمرد ناآزمودهاى قبل از زمان معین )t( وجود داشته باشد.و حتى به طور اتفاقى با فرضیه«همه زمردها سختاند»نیز معارض خواهد بود، البته در صورتى که زمرد موجود تنها یکى از دو صفت سبز و سخت را دارا باشد.
اکنون اگر از گودمن پرسیده شود که:از میان دو فرضیه سبز و سابى که هر دو از نظر صورى به یک اندازه تقویت شده و از طرفى نقض نگشته و غیر تهى مىباشند، کدامیک را باید برگزید؟او ما را به زمینه و پیشینه تسرىهاى گذشته این محمولات ارجاع خواهد داد.در فرض مثال، از آنجایى که محمول سبز از قدمت بیشترى برخوردار است و آزمودهتر از محمول سابى است لذا راسختر و پا برجاتر از محمول سابى مىباشد و این نتیجهاى است که از رابطه صرفا صورى فرضیه با قرینه به دست نمىآید.زیرا دو فرضیه فوق، نه تنها از حیث صورى و دستورى، که از حیث سمانتیکى و دلالى نیز با هم همسنگ هستند.از طرفى، چنانکه گذشت، هر دوى آنها یا واقعا تسرى یافتهاند و یا این که توانایى تسرى و تعمیم را دارند و از جهت تقویت و عدم نقض از طریق قراین و دادههاى خارجى در وضعیت یکسانى قرار دارند.بنا بر این، به جاى این که با فرضیه و قرینه کار را پى بگیریم لازم است از تسرىهاى واقعى شروع کنیم زیرا استحکام و رسوخ * یک محمول از آنها نشأت مىگیرد.گفتنى است براى تعیین استحکام یک محمول، تنها خود آن محمول ملاک نیست، بلکه رسوخ مىتواند از تمام محمولاتى که با محمول مورد نظر معادل هستند و همبودى دارند، کسب شود.نتیجه آن که استحکام، از کاربرد زبان برمىخیزد در حال حاضر مىتوان ادعا کرد که براى حذف فرضیات تسرى ناپذیر و غیر قابل تعمیم، به معیار و اصلى دست یافتهایم و آن این که فرضیات یا تسرىهایى که در مقایسه با فرضیات دیگر از استحکام کمترى برخوردارند، حذف و کنار گذاشته مىشوند.البته شق دیگرى نیز براى تعارض دو محمول و در نتیجه تعارض دو فرضیه متصوّر است و آن در صورتى است که دو محمول و یا دو فرضیهاى که از استحکام یکسانى برخوردارند، با یکدیگر در تعارض باشند که چنین موردى فعلا موضوع بحث ما نیست.زیرا معیار فوق جایى کارگر مىافتد و مثمر ثمر واقع مىشود که احتمال عقلائى مبنى بر استحکام بیشتر یکى از آن دو وجود داشته باشد.از اینرو، جایى براى طرح فرض فوق باقى نمىماند.
چنانکه ملاحظه شد، گودمن در این راه حل، توجه وافرى به توالى گذشته مبذول مىدارد؛زیرا به اعتقاد او در مقام داورى میان فرضیات متعارض علاوه بر رابطه صورى فرضیه با قرینه، لازم است پیشینه و زمینه تاریخى فرضیات و تسرىها نیز مورد توجه قرار گیرند.زیرا ما از ملاحظه رابطه صورى صرف و یا حتى رابطه دلالى فرضیه با قرینه، براى تمایز فرضیات تأییدپذیر و تسرىپذیر از فرضیات غیر تأییدپذیر و تسرى ناپذیر، هیچ طرفى بر نمىبندیم.چه آن که فرضیات متعارض از این جهت، وضعیت مشابه و یکسانى دارند.
(*)کلمه entrenchment به معناى رسوخ(سروش) سنگربندى(احمد آرام)، حفاظدار یا محصون (سروش، على پایا).و.استحکام(مصطفى ملکیان) ترجمه شده است که در این جا ترجیحا استحکام و رسوخ را به کار مىبریم. بنا بر این، گودمن از این جهت که به توالى گذشته فرضیات نظر دارد، با هیوم همداستان است.زیرا به اعتقاد هیوم هیچ استدلالى، اعم از عقلى یا تجربى، به ما این اجازه را نمىدهد که به مشابهت آینده با گذشته حکم کنیم.حتى پس از مشاهده تقارن و توالى دائمى اشیاء هیچ دلیلى در دست نیست که ما را به استنباط امورى رهنمون شود که پیشتر مورد تجربه و آزمون واقع نشدهاند. «این فرض که آینده مشابه گذشته است، مبتنى بر هیچ نوع برهانى نیست، بلکه ریشه در عادت دارد. از طریق عادت است که ذهن متعین مىشود تا براى آینده همان رشته اشیایى را جسم بدارد که با آنها در گذشته خود گرفته است.» (11)
هیوم از یکسو بر این اعتقاد بود که روش استقرایى از لحاظ منطقى فاقد اعتبار و از لحاظ عقلى غیر قابل قبول است و هر گونه تلاش و کوششى براى اثبات حقانیت آن با توسل به تجربه، به تسلسل و سیر قهقرائى پایان ناپذیر خواهد انجامید و از دیگر سو، با این واقعیت روبرو بود که ما عملا به توالىها و قوانین گذشته باور داریم.لذا پس از نومیدى و اظهار عجز از اثبات برهانى و تجربى استقراء، به عامل روانشناختى عادت که خود غیر قابل تبیین است، روى آورد.به نظر او عادت، نتیجه تکرار فراوان است به عقیده هیوم، توالى گذشته باعث پدید آمدن عادتع به عنوان یک انطباع درونى مىشود و بر اساس همین توالى گذشته است که ما به مشابهت آینده با گذشته حکم مىکنیم و توالى گذشته را به آینده تسرى و تعمیم مىدهیم.اصل پیشنهادى گودمن نیز مبتنى بر توالى گذشته است.استحکام یک محمول به تسرىهاى گذشته و قدمت آنها بستگى دارد.خلاصه کلام آن که، گودمن و هیوم هر دو براى حل معضل استقراء(مشکل سنتى در هیوم و معماى جدید استقراد در گودمن)به توالى گذشته روى آوردهاند و از این جهت با هم همداستانند. لکن گودمن با تکیه بر توالى در کاربرد صریح محمولات، راه خود را از هیوم جدا کرد و به انتقاد از طریقه او پرداخت.به نظر او، «صرف این گفته که پیشبینىهاى معتبر مبتنى بر توالى گذشتهاند، بدون این که قادر باشیم بگوییم کدام یک از توالىها، کاملا مهمل و خالى از وجه است.» (12) زیرا چنانچه ملاک، صرف توالى گذشته باشد، همه پیشبینىها از این جهت یکسان هستند.راه حل پیشنهادى گودمن تا حدودى با تدبیر و راه حلى که کانت براى رهایى از معضلى که هیوم فراروى ارباب اندیشه نهاده بود، شباهت دارد، زیرا هر دوى آنها معتقدند که اعتبار استقراء مبتنى بر پدیدارها نیست.
چنانکه گذشت، گودمن رابطه صورى میان فرضیه و قرینه(دادهها و پدیدارها)را کافى نمىدانست بلکه بر این باور بود که علاوه بر آن، باید پیشینه تسرىهاى گذشته یک نظریه را نیز مد نظر داشت.کانت نیز اعتبار استقراء را بسته به این مىداند که چگونه آن تنظیم شود.به عقیده او احکام یاتحلیلى هستند یا ترکیبى.احکام ترکیبى نیز به نوبه به دو نوع مقدم بر تجربه و مؤخر از تجربه تقسیم مىشوند.احکام و مفاهیم مؤخر از تجربه از مدرکات و دادههاى خارجى انتزاع مىشوند و احکام مقدم بر تجربه، مدرکات را به شیوه معینى منظم و مرتب مىکنند و این کار تنها از عهده فاهمه بر مىآید.وقتى پدیدار به ما عرضه مىشود ما مىتوانیم بر حسب آن در خصوص شىء به هر نحو که خواسته باشیم، حکم کنیم پدیدار تابع حواس است اما حکم از آن فاهمه است. «این که قوانین کلى طبیعت را مىتوان مقدم بر تجربه شناخت، خود به این قضیه منجر مىشود
تمهیدات
که مرجع اعلاى قانونگذارى براى طبیعت مىباید در خود ما، یعنى در فاهمه ما باشد و براى یافتن قوانین کلى طبیعت ما نباید در طبیعت به وسیله تجربه، جستجو کنیم بلکه مىباید، بر عکس، طبیعت را از لحاظ مطابقت کلى آن با قانون، صرفا بر حسب شرایط امکان تجربه که در حساسیت و در فاهمه ما قرار دارد مطالعه کنیم.» (13)
به دیگر سخن، «فاهمه قوانین«ماتقدم»خود را از طبیعت نمىگیرد بلکه آنها را براى طبیعت مقرر مىدارد.» (14) چنانکه ملاحظه شد، کانت استقراء را به عنوان یک امر درون ذات و کاملا ذهنى که از حیث شناختى غیر قابل تغییر است، در نظر گرفت. گودمن درست در این نقطه نظر با او اختلاف دارد؛ چرا که وى اساسا به امور ماتقدم به آن نحو که کانت مطرح کرده، اعتقادى ندارد.از نظر گودمن، اعتبار فرضیات منوط به این است که ما چگونه آنها را تقریر کنیم که این خود معلول کاربرد زبان است، یعنى بستگى دارد به این که ما با چه زبانى زندگى و خو گرفته باشیم.به طور خلاصه، خاصیت تنظیمى از نظرگاه گودمن متأثر از کاربرد زبان است و از نقطه نظر کانت معلول احکام مقدم بر تجربه.
از نظر گودمن، هیچگونه ملازمهاى میان استحکام و متداول بودن محمولات وجود ندارد؛ زیرا بسا ممکن است محمولات نامأنوس و بدیع در مقایسه با محمولات متداول و مأنوس، از استحکام بیشترى برخوردار باشند.«زیرا استحکام و رسوخ، بر تکرار تسرى مبتنى است تا تکرار استعمال صرف.» (15)
ذکر این نکته در این مقام ضرورى مىنماید که اقبال هماهنگى به محمولاتى که معمولا تسرى مىیابند، نباید به معناى طرد محمولات نامأنوس و بدیع تلقى شود.زیرا چنانکه گذشت-و بعد از این نیز به تفصیل خواهد آمد-اینگونه محمولات، دست کم، از دو طریق مىتوانند استحکام و رسوخ کسب کنند:از طریق محمولاتى که با آنها معادل هستند و از طریق فرا فرضیه که شرح و تفصیل آن را به بعد موکول مىکنم.وانگهى اگر بنا باشد هر محمولى صرفا به این بهانه که بدیع و جدید است، حذف گردد با این عمل موجبات اخلال زبان فراهم خواهد آمد.و تعداد زیادى از محمولات از کف خواهند رفت.گفتنى است گودمن به هیچوجه ادعا نمىکند که تسرى محمولات استحکام یافته، الزاما صادق است.به دیگر سخن، او معیار مشروعیت و اعتبار تسرىها را صدق آنها نمىداند. از اینرو، تعجبى نخواهد داشت اگر فرضیهاى از قبیل سابى(همه زمردها سابىاند)که معمولا در استحکام و رسوخ به پاى فرضیه سبز(همه زمردها سبزند)نمىرسد، صادق و فرضیه سبز کاذب باشد. ماحصل و نتیجه راه حل فوق، از این قرار است که تفوق و برترى استحکام و رسوخ محمولى که تسرى یافته، اگر نگوییم شرط لازم، شرط کافى تسرىپذیرى آن به شمار مىآید.چنانکه ملاحظه شد، در این راه حل صرفا استحکام و رسوخ یک محمول مطمح نظر بود.به عبارت دیگر، بر مبناى راه حل فوق تنها فرضیاتى که محمول آنها از استحکام کمترى برخوردارند، استثناء مىشوند.
گودمن به این راه حل بسنده نمىکند بلکه اصل و معیار پیشنهادى فوق را در یک قاعده کلىتر بسط مىدهد که در آن، استحکام مقدم و تالى و یا به تعبیر گودمن استحکام محمول مقدم و محمول تالى مورد تعلق خاطرست.گودمن زیر عنوان تسرىپذیرى گستاخانه، به شرح و تبیین این قاعده مىپردازد.
تسرىپذیرى گستاخانه
پیشتر مقصود گودمن را از فرضیات متعارض بیان کردیم.اکنون وقت آن رسیده تا منظور او را از فرضیاتى که استحکام و رسوخ یکسانى دارند، بیان کنیم.از نظر او، به فرضیاتى که مقدم آنها استحکام و رسوخ برابرى دارند و تالى یکى از آنها مستحکمتر و راسختر از دیگرى است و یا به عکس، تالىها استحکام یکسانى دارند لکن محمول مقدم یکى از آنها، مستحکمتر از دیگرى است.فرضیات با استحکام برابر گفته مىشود دو فرضیه در صورتى از حیث تقویت، عدم نقض و تهى نبودن در موقعیت یکسانى قرار خواهند داشت که اولا منشأ یکدیگر نباشند و در ثانى محمولات کاملا متعارض را به موضوع واحدى اسناد دهند که در واقع یکى از آن دو محمول بر آن موضوع قابل اطلاق است.
قبل از هر چیز، ذکر یکى از تفاوتهاى این راه حل با راه حل قبلى، که در واقع مهمترین تفاوت آن دو نیز به شمار مىآید، ضرورى مىنماید.در راه حل قبلى توسل به فرضیهاى که واقعا تسرى یافته است، براى حذف فرضیه متعارض که توان و قابلیت تسرى و اسناد را داشته باشد، براى این مهم کفایت مىکند.یعنى همین قدر که فرضیهاى در زمان مورد بررسى تقوتت شده باشد، نقض نگشته و غیر تهى باشد براى از صحنه بدر کردن فرضیه رقیب و متعارض کافى است.به عنوان مثال، چنانچه فرضیهبا این مفاد که«همه زمردها سابىاند»به عنوان فرضیه ناصواب و ناخواستهاى که هیچ فرضیه متعارض واقعا تسرى یافتهاى در پیش روى خود ندارد فرض شود، با توجه به راه حل قبلى، حذف چنین فرضیهاى در توان ما نیست لکن بر اساس معیار فعلى k مبنى بر این که«همه زمردها سبزند»هر چند واقعا تسرى نیافته، لکن چون توانایى و قابلیت تسرى و اسناد را دارد مىتواند با فرضیهدر تعارض باشد و موجبات حذف و طرد آن را فراهم سازد.
اکنون ممکن است این سؤال در ذهن تداعى شود که قاعده و راه حل کنونى با مطلبى که گودمن پیشتر با تأکید زیاد بر آن اصرار مىورزید، سازگار نیست.زیرا به نظر او، استحکام و رسوخ یک محمول تنها بر اساس تسرىهاى واقعى آن تعیین مىگردد.همین و بس.گودمن در پاسخ به این شبهه مىگوید:«هنگامى که استحکام و رسوخ محمول مورد نظر ما متعین گشت این اختیار براى ما محفوظ است که حذف فرضیه متعارض را به فرضیهاى نسبت دهیم که واقعا تسرى و اسناد نیافته است. (16)
گودمن بر مبناى معیار و راه حل فوق، تعاریف زیر را براى فرضیات تسرىپذیر، تسرى ناپذیر و غیر تسرىپذیر پیشنهاد مىکند.«فرضیهاى تسرىپذیر است که همه فرضیات متعارض و رقیب را حذف کند، فرضیهاى تسرىناپذیر است که خود به وسیله سایر فرضیات کنار گذاشته شود و بالاخره فرضیهاى غیر تسرىپذیر محسوب مىشود که در عین این که با فرضیه دیگر در تعارض است کنار گذاشته نشود.» (17)
به عبارت دیگر، به فرضیهاى که نه تسرىپذیر و نه تسرى ناپذیر باشد، غیر تسرىپذیر اطلاق مىگردد.در فرض مثال، فرضیهتسرى ناپذیر است؛زیرا به وسیله فرضیه k کنار گذاشته شده است و فرضیه k تسرىپذیر است.
گودمن براى این که تصویر روشنترى از معیار و راه حل فوق ارائه دهد، به یک دسته نمونههاى جعلى اشاره مىکند.فرضیهمبنى بر این که «همه زمردها سردند»را در نظر بگیرید.محمول سرد )grund( * محمول مرکبى است که به اشیائى که یا قبل از زمان مشخص )t( آزمایش مىشوند و سبز مىباشند و به اشیائى که بعد از t مورد آزمایش قرار مىگیرند و گرد مىباشند، اطلاق مىگردد.
و باز فرض کنید همه زمردهایى که قبل از زمان معین )t( آزمایش مىشوند، سبزند، در این صورت فرضیهدر صورت عدم تعارض با k تسرىپذیر خواهد بود ولى چنانچه همه فرضیاتى که آزمایش شدهاند، مربع نیز باشند، فرضیهبه وسیله فرضیهمبنى بر این که«همه زمردها مربعند»حذف و در نتیجه تسرى ناپذیر خواهد بود. تنها در یک صورت نمىتوان فرضیهرا حذف کرد و آن در صورتى است که شکل زمردهایى که قبل از t سبزند، مورد آزمایش قرار نگیرد و یا این که در فرض آزمون، برخى از آنها مربع و سایر آنها به شکل غیر مربع باشند.به عبارت دیگر، یا فرضیهبه وسیله زمردهاى مربع شکل تقویت نشود و یا این که به وسیله زمردهاى غیر مربع شکل نقض گردد.و باز چنانچه فرضیهرا با فرضیهمبنى بر این که«همه زمردها سبعاند»در نظر بگیریم که هر دوى آنها داراى استحکام و رسوخ یکسانى هستند و با یکدیگر در تعارض مىباشند. در این فرض، هر دوى آنها غیر تسرىپذیر به شمار خواهند رفت.به دیگر سخن، آن دو در زمان مورد بررسى، نه تسرىپذیر تلقى مىشوند و نه تسرى ناپذیر.البته این به معناى عدم مشروعیت و نادرستى آنها نیست؛زیرا چه بسا ممکن است راسخترین فرضیات متعارض نیز به خاطر نیاز به دادههاى بیشتر غیر تسرىپذیر باشند.
گفتنى است تنها در یک صورت مىتوان فرضیهرا تسرىپذیر دانست و آن در فرضى است کهبه وسیله نمونههاى منفى نقض گردد و فرضیهبه وسیلهمبنى بر این که«همه زمردها گردند»کنار گذاشته شود.در این حالتاز تعارض رهایى خواهد یافت و تسرىپذیر خواهد گشت.
فرضیهرا نیز مىتوان در یک صورت تسرىپذیر ساخت و آن در فرضى است که قرینه و داده خارجى مساعد، فرضیه k ورا که هر دو به یک اندازه استحکام یافتهاند، تسرى ناپذیر سازد. در این صورت، فرضیهاز عطف فرضیه k وپدید مىآید و بدینترتیب تسرىپذیر مىگردد. البته این بدین معنا نیست که نتایج فرضیات تسرىپذیر، الزاما تسرىپذیرند بلکه فرضیهصرفا به این دلیل تسرىپذیر تلقى مىشود (*) Grund از دو محمول Green و round تلفیق شده است چنانکه محمول«سرد»ترکیبى است از دو محمول سبز و گرد.
Grare (سبع)واژه مرکبى است که از دو کلمه green و square ، ترکیب شده است چنانکه«سبع»از دو کلمه سبز و مربع تشکیل شده است. که شرایط یک محمول تسرىپذیر را داراست. زیرا آن به وسیله نمونههاى منفى نقض نگشته و به وسیله فرضیات متعارض و رقیب، حذف و کنار گذاشته نشده است.اما اکنون این سؤال مطرح است که آیا همین امر براى تسرىپذیر بودن یک فرضیه، در فرض مثال فرضیه، کافى است؟ گودمن اشکال فوق را ناشى از ابهام مفهوم تسرىپذیرى مىداند؛زیرا از کلمه فوق چندین تعریف به دست دادهاند:1-چنانچه قرینه و دادهاى به طور طبیعى و معمول، فرضیهاى را معتبر سازد، تسرىپذیر است که قرینه و داده خارجى واقعى آن را تقویت کند و معتبر سازد؛ 3-فرضیهاى تسرىپذیر خواهد بود که از مزایاى دو تعریف فوق برخوردار باشد.تعریف اخیر از سوى «رابرت اسچوارتز» )Robert Schwardz( ارائه شده است.
به عنوان مثال، فرضیههر چند به طور طبیعى تسرىپذیر نیست ولى ممکن است به وسیله قرینهاى که از یکسو ناقض آن به شمار نمىرود و از دیگر سو، تمام فرضیات متعارض و رقیب را کنار مىگذارد، از حالت تسرى ناپذیرى خارج شود و بدینترتیب، زمینه کسب اعتبار به وسیله قرینه و داده خارجى براى آن فراهم مىآید.فرضیه k نیز مطابق تعریف نخست، قابلیت اخذ اعتبار از طریق قرینه و داده را دارد.اما به وسیله قرینه و دادهاى که آن را نقض مىکند و به هنگام تعارض با سایر فرضیات آن را مورد توجه قرار نمىدهد، از قابلیت طبیعى و معمولى خود براى کسب اعتبار از داده خارجى و قرینه محروم مىگردد.
در یک کلام مىتوان گفت که همانطور که فرضیات تسرىپذیر، قابلیت تسرىپذیرى خود را به واسطه قرینه نامساعد از دست مىدهند، همینطور فرضیاتى که به طور طبیعى و نرمال تسرىپذیر نیستند، ممکن است قابلیت تسرىپذیرى به سایر موارد را به وسیله دادهها و قراین مساعد به دست مىآورند.
گفتنى است همه فرضیاتى که تاکنون مورد بحث و برریس قرار گرفتهند، داراى تالیها و یا به تعبیر گودمن، محمول تالى مشکلساز و مخاطرهآمیز بودهاند؛لذا گودمن به فرضیاتى اشاره مىکند که با مقدمات و یا تعبیر او، محمول مقدم مسألهساز دست به گریبان هستند.به عنوان مثال، فرضیهرا در نظر بگیرید.«رنگ همه زمقوتها قبل از زمان معین )t( سبز است»محمول زمقوت به همه زمردهایى که قبل از t آزمایش شده و سبز بودهاند و به همه یاقوتهایى که قبل از t رنگ آنها مورد آزمایش قرار نگرفته، اطلاق مىگردد. در صورت یافتن یاقوتهاى قرمز، فرضیهبه وسیله فرضیه متعارضمبنى بر این که«همه یاقوتها قرمزند»حذف مىگردد و بدین طریق، تسرى ناپذیر تلقى مىشود.چنانچه از طریق آزمایش معلوم شود که برخى از یاقوتها آبىاند، فرضیهبه عنوان تعارض با فرضیهمبنى بر این که«همه یاقوتها آبىاند»غیر تسرىپذیر خواهد شد؛یعنى نسبت به تسرىپذیرى و تسرى ناپذیرى لا بشرط خواهد بود.
آقاى دونالد دیویدسون )Donald Davidson( به فرضیاتى اشاره مىکند که از موضوع و محمول، و یا به تعبیر گودمن از محمولات مقدم و تالى مرکب تشکیل شدهاند.به عنوان مثال، فرضیهمبنى بر این که«همه زمقوتها سردند» * را در نظر (*)واژه جعلى emeruby ترکیبى از دو کلمه emerald و rubie مىباشد کما این که واژه«زمقوت»تلفیقى از دو کلمه زمرد و یاقوت است. بگیرید.در این فرضیه، موضوع و محمول هر دو مرکب هستند.یعنى تا زمانى داراى یک صفت و از آن پس صفت دیگرى به خود مىگیرند.
استحکام یا رسوخ موروثى *
نلسون گوئمن علاوه بر استحکام اکتسابى و تحصیل شده یک محمول، به جنبه دیگرى از استحکام که معمولا مورد غفلت قرار گرفته است، با عنوان استحکام موروثى مىپردازد.از نظر او، براى مقایسه استحکام و رسوخ دو محمول تنها نباید استحکام اکتسابى آنها را در نظر گرفت بلکه استحکام به ارث رسیده آنها نیز از جایگاهى خطیر و اهمیت وافرى برخوردار است.از اینرو، ممکن است محمولى استحکام خود را مرهون محمول منشأ باشد.به عنوان مثال، محمول p ، محمول منشأ Q محسوب مىشود.مشروط به این که قلمرو اطلاق Q آن دسته مجموعههایى باشد که P بر آنها اطلاق مىشود.از نظر گودمن یک محمول مىتواند تعداد بیشمارى محمول منشأ داشته باشد.در فرض مثال، محمول منشأ Q مىتواند محمول منشأ کلیه محمولاتى باشد که با Q معادلند.
گودمن با بسط و توسعه استحکام و اطلاق آن بر استحکام و رسوخ موروثى، تأثیر معیار و قاعده فعلى را دو چندان کرد و یک نوع جامعیتى به آن ارزانى داشت.زیرا ما محمولات زیادى را سراغ داریم که براى اولین بار استعمال مىشوند.بدیهى است که این قبیل محمولات از استحکام اکتسابى کمترى برخوردارند؛لذا در مقام مقایسه استحکام دو محمول نمىتوان صرفا استحکام اکتسابى آنها را مد نظر قرار داد بلکه محمولات منشأ آنها را نیز باید مد نظر داشت.به عبارت دیگر، هر چند در وهله نخست، ملاک و معیار مقایسه استحکام دو محمول استحکام اکتسابى آنهاست لکن در برخى موارد، استحکام موروثى به عنوان درجهبندى مکمل مطمح نظر است.«از اینرو، محمولى راسختر و مستحکمتر از دیگرى است که یا استحکام اکتسابى خیلى بیشترى داشته باشد و یا این که استحکام اکتسابى یکسانى داشته باشند لکن از استحکام موروثى بیشترى برخوردار باشد.» معیار فوق همه فرضیات را اعم از تسرىپذیر و تسرى ناپذیر، در بر مىگیرد؛زیرا آن براى فرضیاتى که در واقع تسرى نیافتهاند، تمهیداتى اندیشیده که از آن رهگذر مىتوانند به استحکم دست یابند. گودمن بر اساس معیار فوق، تعاریف ذیل را پیشنهاد مىکند:«یک فرضیه در صورتى تسرىپذیر است که تقویت شده باشد، نقض نگشته و غیر تهى باشد و همه فرضیات این چنینى که با آن در تعارضند کنار گذاشته شوند.و در صورتى غیر تسرىپذیر است که آن و فرضیات متعارض تقویت شده، نقض نشده و غیر تهى باشند و کنار گذاشته نشوند.و بالاخره، فرضیهاى تسرى ناپذیر است که یا تقویت نشده باشد یا نقض شده و غیر تهى باشد و یا کنار گذاشته شود.» (18)
با تأمل در تعاریف فوق، نکات ذیل استنتاج مىشود.1-تعاریف مزبور به هیچوجه قطعى نیستند بلکه موقتى و آزمایشى مىباشند. 2-چنانکه ملاحظه شد، این تعاریف یک نوع پیشرفت و جامعیتى را نسبت به تعاریف قبلى نشان مىدهند.زیرا آنها نه تنها فرضیاتى را که واقعا تسرى یافتهاند، که همه فرضیاتى که توانایى و قابلیت تسرىپذیرى دارند را نیز در بر مىگیرند، (*) inHerited entrencHment به معناى رسوخ موروثى و earned entrencHment به معناى رسوخ اکتسابى است.
3-حصر فرضیات در سه قسم تسرىپذیر، تسرى ناپذیر و غیر تسرىپذیر * تکلفى بیش نیست و فاقد هرگونه جهت عقلى مىباشد به تعبیر دیگر، حصر فوق، حصر عقلى نیست.4-علاوه بر تقسیم فرضیات به سه قسم پیش گفته، هر یک از این اقسام نیز به نوه داراى سلسله مراتب مىباشند. زیرا یک فرضیه ممکن است درجات متفاوتى از تسرىپذیرى را به مقوله واحدى نسبت دهد.5- درجه تسرىپذیرى یک فرضیه تنها از قراین و دادههاى مستقیم تأثیر نمىپذیرد بلکه از قراین غیر مستقیم نیز متأثر مىباشد.
تسرىپذیرى مقایسهاى
comparatine projectibility ملاک و معیار گزینش فرضیهها و تعیین درجه تسرىپذیرى آنها به دو عامل بستگى دارد.عامل نخست استحکام و رسوخ محمولا بود که پیشتر به تفصیل پیرامون آن بحث شد.عامل دوم فرا فرضیههایى هستند که از محمولات جامع و فراگیرد سود مىبرند که موضوع بحث فعلى مىباشند.گفتنى است مسأله تسرىپذیرى مقایسهاى را نباید راه حلى مستقل به شمار آورد بلکه بیشتر در راستاى راه حل قبلى است و به عنوان مکمل آن پیشنهاد شده است.
در همین ابتدا ذکر این نکته ضرورى مىنماید که قلمرو و دامنه کاربرد این راه حل تنها به فرضیاتى اختصاص دارد که به طور گستاخانه تسرىپذیرند.یعنى:فرضیاتى که توانایى و قابلیت تسرىپذیرى دارند، هر چند تاکنون واقعا تسرى نیافتهاند.از اینرو، شاخص اصلى براى تعیین درجه تسرىپذیرى فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرىپذیرند، بر اساس و استحکام و رسوخ مقایسهاى معین مىگردد.به عبارت دیگر، از میان فرضیاتى که تقویت شده، نقض نگشته و سایر شرایط را نیز دارند، برخى تسرىپذیرتر از بقیه مىباشند.معیار و شاخص گزینش این دسته از فرضیات، رسوخ و استحکام مقایسهاى است.
یکى دیگر از تفاوتهاى این راه حل با راه حل قبلى در این است که افراد به مکانیسمى مجهز مىشوند که حتى محمولات بدیع و جدید نیز مىتوانند استحکام و رسوخ کسب کنند و در نتیجه تسرىپذیر کردند و در حالى که در راه حل قبلى تنها محمولاتى قابل تسرى به سایر موارد بودند که از استحکام کافى برخوردار مىبودند.
واضح است که چنین مشخصهاى تنها در حوزه محمولات قدیمى و متداول وجود دارد و محمولات جدید از آن بىبهر هستند.
مکانیسم فوق بیشتر بر ارتباط یک فرضیه با فرضیه دیگر مبتنى است و به قراین و دادههاى خارجى وقعى نمىنهند.و این همان چیزى است که هانس رایشنباخ«استقراء متقابل» )crossinduction( نامیده و گودمن از آن با عنوان «فرا فرضیه» )over nypothesis( یاد کرده است. بهرهمندى از محمولات عام و فراگیر مشخصه اصلى این قبیل فرضیات است.به عنوان مثال، فرض کنید کیفى به نام B مملو از سنگ مرمر است و در کومه S قرار دارد و پس از آزمایش معلوم شود که تعدادى از آنها به رنگ قرمزند.حال در چنین فرضى هر کس مایل است به طور گستاخانه و بدون در دسترس داشتن قرینه مستقیم، اعتبار موارد آزموده شده و معین را به موارد ناآزموده تسرى دهد و آن را در فرم کلى ذیلارائه کند:«همه (*) projectible به معناى تسرىپذیر un projectible به معناى تسرى ناپذیر non Projectible به معناى غیر تسرىپذیر است؛یعنى لا بشرط از تسرىپذیرى و تسرى ناپذیرى است. مرمرها قرمزند.»
و باز چنانچه تعدادى دیگر، غیر از کیف B ، از کیفهاى کومه S مورد آزمایش قرار گیرند و معلوم شود که مرمرهاى داخل آنها داراى رنگ واحد و یکنواختى هستند به گونهاى که فرضیه G مبنى بر این که«همه کیفهاى کومه S رنگ واحد و یکنواختى دارند»به اثبات برسد.در این حالت، تسرىپذیرىبه سایر مرمرهایى که آزمایش نشدهاند، رو به فزونى خواهد گذاشت و این در صورتى است که هیچ قرینه مستقیم بر له یا علیه فرضیهدر دست نیست تا بتوان از آن طریق به طور محسوس درجه تسرىپذیرىرا بالا برد.بنا بر این، دادهها و قرائنى که مؤید فرضیه G به شمار مىآیند، ابتدا اعتباررا افزایش مىدهند.نتیجه آن که، قابلیت تسرىپذیرى فرضیهمعلول و متأثر از داده و قرینهاى است که موجبات تقویت و عدم نقض فرا فرضیه G را فراهم مىآورد.به عبارت دیگر، «به طور کلى در صورتى فرضیهاى فرا فرضیه مثبت فرضیه دیگرست که مقدم و تالى فرضیه نخست به ترتیب منشأ محمولات مقدم و تالى فرضیه دوم باشند.» (19) البته توجه به این نکته ضرورى است که در همه حال، قراین و دادههاى فرا فرضیه G به مساعدت فرضیهبر نمىخیزند.به عنوان مثال، اگر فرضیهبا فرضیهمبنى بر این که«همه مرمرهاى کیف B آبى است»در تعارض باشد، هیچگونه مساعدتى براى فرضیهاز ناحیه قرائنى که فرا فرضیه G را تأیید مىکنند، به عمل نخواهد آمد.زیرا اساسا فرضیه G نسبت به نوع رنگ محتویات کیفها ساکت و بىتفاوت است.از مجموع مطالب فوق، این نکته به خوبى روشن شد که«کمیت موارد مثبت و قرائنى که بر له یک فرضیه است و درجه تسرىپذیرى آن، عوامل کاملا متمایزى در تأیید فرضیه به شمار مىآیند.» (20)
نکته دیگرى که نباید در این مقام از نظر دور داشت، این است که گودمن به هیچوجه نمىگوید که هر فرا فرضیهاى که به وسیله موارد مثبت تقویت شود و به وسیله قراین نقض نگردد، براى انتقال خصیصه تسرىپذیرى به فرو فرضیهها صلاحیت و مناسبت دارد بلکه به نظر او، تنها فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرىپذیرند، از این امتیاز برخوردارند که مىتوانند نسبت به سایر فرضیات اثر تقویتکننده داشته باشند و تسرىپذیرى را به آنها منتقل کنند.
نتیجه آن که، فرضیاتى که مقدم یا تالى و یا هر دو محمول آنها از استحکام کمترى برخوردارند نمىتوانند به طور گستاخانه تسرىپذیر باشند و از طرفى این قبیل فرضیات، بى آن که داراى شاخص اولیه محسوسى باشند، مىتوانند از طریق فرا فرضیههایى که به طور محسوس تسرىپذیرند، درجه تسرىپذیرى خود را بالا ببرند و این امر تنها از طریق فرضیه عالى و سطح بالاتر بعدى حاصل مىشود.لذا در فرایند ارزیابى تسرىپذیرى فرضیات لازم نیست حتما یک سلسله بىپایانى از فرا فرضیات را در نوردیم.
تاکنون دو عامل که عبارت بودند از موارد مثبت(قرائن)و تسرىپذیرى فرا فرضیهها، براى تأثیر فرا فرضیه بر فرو فرضیات ذکر شد.اما چنانچه فرا فرضیههایى از این دو جهت وضعیت یکسانى داشته باشند، فرا فرضیهاى اثر تقویت کننده بیشترى خواهد داشت که محدود و مشخصتر باشد هر چند در بادى امر، عکس آن به نظر مىرسد. بنا بر این، اختلاف تأثیر مقایسهاى فرا فرضیههایى که به طور محسوس و گستاخانه تسرىپذیرند، بر سه عامل زیر مبتنى است:جایى که چنین فرضیاتى از تشخص و قرینه تقویت کننده برابرى برخوردار باشند، تأثیرشان با درجه تسرىپذیرى تغییر خواهد کرد.جایى که تشخص و درجه تسرىپذیرى یکسانى دارند، تأثیر آنها از طریقه قراین تقویتکننده تفاوت خواهد کرد و همچنین جایى که قابلیت تسرىپذیرى و کمیت قراین برابر باشند، تأثیرشان با تشخص فرا فرضیه تغییر خواهد کرد.» (21) و گرنه سایر فرضیات، جز الحاق یک داده خارجى و قرینه به فرضیه، کار دیگرى صورت نمىدهند.به عنوان مثال، شما تعدادى از ناوگانهاى نیروى دریایى را که رنگ واحد و یکنواختى دارند در نظر بگیرید.اگر محمول BAGLEEt به عنوان یک محمول مرکب بر ناوگانها و کیف B قابل اطلاق باشد این فرضیه که«هر bagleet رنگ یکنواختى دارد»فرا فرضیهمحسوب خواهد شد، در عین حال هیچکس مدعى نیست که دادهها و قرائنى که مربوط به ناوگانهاست، نسبت به تسرىپذیرى فرضیهاى که درباره مرمرهاست، سهمى دارند.زیرا فرضیهاى که راجع به bagleet است به طور گستاخانه تسرىپذیر نیست؛یعنى نه تنها در واقع تسرى نیافته، که اساسا قابلیت تسرىپذیرى را نیز ندارد.چون با فرضیه«هر bag marks رنگ متفاوتى دارند»در تعارض است.در حالى که فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرىپذیرند، نمىتوانند با یکدیگر متعارض باشند.
فرا فرضیه منفى
تاکنون بحث به فرا فرضیههاى مثبت اختصاص داشت و این که چگونه درجه تسرىپذیرى یک فرضیه فزونى مىیابد.لکن نباید از نظر دور داشت که همیشه از طریق قراین و دادههاى مؤید فرا فرضیهها، درجه تسرىپذیرى یک فرضیه رو به فزونى نمىگذارد بلکه در پارهاى از موارد نه تنها چنین چیزى اتفاق نمىافتد، که در عوض کاستى درجه تسرىپذیرى را به دنبال دارد.معمولا فرا فرضیههایى از این قبیل را فرا فرضیه منفى مىنامند.هر چند از لحاظ صورى مثبت هستند. به عنوان مثال، چنانکه کیفهاى مرمر کومه S پس از آزمایش معلوم شود که رنگهاى متفاوتى دارند، درجه تسرىپذیرى فرضیهمبنى بر این که«همه مرمرهاى کیف B قرمزند.»کاهش خواهد یافت.زیرا قرینه فرا فرضیه M مبنى بر این که«هر کیفى در کومه S رنگ متفاوتى دارد.» اعتبارى را که از ناحیه موارد آزمایش شدهبه موارد نامتعین آن انتقال مىیابد، کاهش مىدهد. تمام مباحثى که درباره تأثیر فرا فرضیه مثبت گفته شد، درباره فرا فرضیه منفى نیز صادق است، با این تفاوت که در این جا صرفا تأثیر منفى فرا فرضیه منظور نظرست.از طرفى چنانچه بحث از تسرىپذیرى مقایسهاى صرفا به فرضیاتى اختصاص پیدا کند که به طور گستاخانه تسرىپذیرند، هیچ جایى براى طرح فرا فرضیه منفى باقى نخواهد ماند.زیرا هر فرضیهاى با فرا فرضیه منفى خود تعارض است.از اینرو، هیچ کدام از آنها نمىتوانند به طور گستاخانه تسرىپذیر باشد.مگر آن که، چنانکه در فرا فرضیه مثبت نیز گذشت، بحث از فرا فرضیه و یا تسرىپذیرى مقایسهاى تعمیم یابد به گونهاى که حتى فرضیاتى را که به طور گستاخانه غیر تسرىپذیرند نیز در بر گیرد.بدیهى است در چنین فرضى، فرضیات گستاخانه نیز موضوع بحث خواهند بود. ما حصل و نتیجه بحث از این قرار است که درجه تسرىپذیرى یک فرضیه متأثر از دادهها و قرائنى است که فرا فرضیههاى مثبت و منفى آن را تأیید یا نقض مىکند.و این تأثیر بر عواملى چند از قبیل قابلیت تسرىپذیرى، تشخص(یا محدود بودن قلمرو فرا فرضیه)و کمیت قراین و دادههاى خارجى بستگى دارد.گودمن با صراحت هر چه تمام اعلام مىدارد که منظور وى از بر شمردن عوامل فوق، به کارگیرى و دخالت توأمان آنها نیست.زیرا او در اینجا با تعریف سرو کار دارد نه با توصیف و با نظر تعلق خاطر دارد نه با عمل.و گرنه هر شخصى در مقام عمل مىداند که با گزینش کدامیک از این عوامل مىتواند تسرىپذیرى فرضیات را تغییر دهد.
گفتنى است فرا فرضیه مثبت فرقهایى با فرا فرضیه منفى دارد که ذیلا به یکى از این موارد اشاره مىکنم:پیشتر در تعریف فرا فرضیه مثبت گفته شد که مقدم و تالى فرا فرضیه مثبت مىبایست به ترتیب محمول منشأ مقدم و تالى فرضیه دیگر باشد، در حالى که در فرا فرضیه منفى، در فرض مثال، مقدم فرضیه M ، محمول منشأ مقدماست ولى تالى آن، محمول منشأ تالىنیست؛زیرا همه کیفهاى کومه S به جز کیف B رنگهاى متفاوت دارند.
بنا بر این تأثیر یک فرا فرضیه مبتنى بر درجه تسرىپذیرى آن است«یک فرا فرضیه با درجه بالاى تسرىپذیرى حتى اگر با معدود موارد مثبت تقویت شده باشد، به طور چشمگیرى تسرىپذیرى فرضیه مورد نظر را افزایش مىدهد.از سوى دیگر، یک فرا فرضیه با درجه تسرىپذیرى پایین، حتى اگر به خوبى تقویت شده باشد، تأثیرى به مراتب کمتر از فرضیهاى خواهد داشت که به طور گستاخانه تسرىپذیر نیست.» (22)
چنانکه ملاحظه شد، تأثیر فرا فرضیه G بر تسرىپذیرىمبتنى بر درجه تسرىپذیرى G است همچنین تعیین تسرىپذیرى G بر تعیین درجه تسرىپذیرى فرا فرضیه G متوقف است. گفتنى است براى تعیین درجه تسرىپذیرى یک فرضیه، لازم نیست عازم یک سفر بىپایان و یا حتى طولانى شویم؛چرا که پایان کار از همان آغاز پیداست.به عنوان مثال، چنانچه این فرضیه را که «هر کومه مرمر از جهت رنگ همگن هستند.» به عنوان فرا فرضیه G در نظر بگیرید و آن را J بخوانید، آن همه کیفها را، اعم از آنهایى که متحد یا مختلط در رنگ هستند، در بر خواهد گرفت.لذا گودمن مىگوید براى تعیین درجه تسرىپذیرى فرضیه J لازم نیست سراغ فرضیات عامتر دیگر برویم؛زیرا هیچ محمول منشائى را نمىتوان براى تالى J یافت که به طور مستقیم یا غیر مستقیم داراى استحکام محسوسى باشد.از طرفى، فرا فرضیه J ، جز یک شاخص تسرىپذیرى به غایت ناچیز و نازل، چیز دیگرى ندارد و درست به همین دلیل سایر فرا فرضیههایى که در این زنجیره قرا گرفتهاند، مفید فایده واقع نمىشوند. زیرا هنگامى که شاخص اولیه تسرىپذیرى نازل و ناچیز باشد.شاخص نهایى و پایانى آن نیز چنین خواهد بود.بنا بر این، بى آن که به فرضیات سطوح بالاتر مراجعه کنیم، درجه تسرىپذیرى J که در تعیین درجه تسرىپذیرىو فرضیه G لازم است، مشخص مىشود.
چنانکه گذشت، تسرىپذیرى مقایسهاى به فرضیاتى اختصاص داشت که به طور گستاخانه تسرىپذیر بودند.اکنون با توجه به مطلب فوق لازم مىآید که گزینش یک فرضیه از میان فرضیات متعارض مبتنى بر درجه تسرىپذیرى فرضیه نباشد که این امر، خروج تعداد زیادى از فرضیات را از قلمرو بحث فعلى به دنبال خواهد داشت؛زیرا فرضیاتى که به طور گستاخانه تسرىپذیرند، هیچگونه تعارصى با یکدیگر ندارند. بنا بر این، براى این که معیار فوق حجم گستردهاى از فرضیات را شامل شود، تنها راه ممکن این است که تعارض فرضیات را از میان برداریم.به عنوان مثال، براى رفع تعارض از فرضیات غیر تسرىپذیر که همواره با فرضیاتى که از استحکام یکسانى برخوردارند، در تعارض مىباشند، چارهاى نیست جز این که بحث از فرا فرضیه را تعمیم و بسط دهیم.در این صورت، هر چند هیچ کدام از دو فرضیه متعارض به وسیله یکدیگر حذف و کنار گذاشته نمىشوند لکن از آنجایى که یکى از آن دو بر رقیب و معارضش تفوق و برترى دارد و نسبتا مهمتر از آن تلقى مىشود، تسرىپذیر مىگردد.
ارزیابى اولیه راه حل فوق
راه حلى که گزارش مختصرى از آن در اینجا ارائه شد، دو نتیجه مخاطرهآمیز به دنبال دارد: 1-مطابق راه حل فوق، قابلیت تسرىپذیرى یک فرضیه، معمولا معلول دادهها و قرائنى است که مؤید فرا فرضیه به شمار مىآیند و هیچگونه ارتباطى با فرضیه مورد نظر ندارند.به عنوان مثال، از آنجایى که )russet( یک نوع سیب است و اشیاى گرد شکل یکسانى ندارند، فرضیه«هر نوع سیبى در شکل متفاوت است»فرا فرضیه مثبت«همه )russet( گردند»محسوب خواهد شد.2-همین مطلب درباره فرا فرضیههاى منفى نیز صادق است؛ به این ترتیب که قابلیت تسرىپذیرى یک فرضیه به طور سلبى متأثر از دادهها و قرائنى است که معمولا ناقض فرا فرضیه منفى به شمار مىآیند. به عنوان مثال، از آنجایى که آهن فلز است و اشیاى سنگینتر از آب در چگالى و غلظت یکسان نیستند، این فرضیه که«هر فلزى غلظت یکسانى دارد»فرا فرضیه منفى فرضیه«همه آهنها سنگینتر از آب هستند»خواهد بود.
نتایج فوق چنان که در بادى امر مىنماید، مسألهساز نیستند، بلکه در واقع دقیق نبودن فرا فرضیه موجبات این امر را فراهم آورده است. لذا مىتوان آن را به گونهاى اصلاح نمود که احتمالا با اهداف گودمن نیز سازگار باشد بدین نحو کهفرا فرضیه h است، چنانچهمنشأ مقدم h باشد و تالىاختصاص به مجموعهاى داشته باشد که مجموعه اختصاصى تالى h نباشد وفرا فرضیه مثبت g است، چنانچهمنشأ مقدم h باشد و تالىاختصاص به مجموعهاى داشته باشد که برخى از افراد آن در مجموعه اختصاصى تالى مندرج باشند.» (23)
خلاصه و نتیجه بحث
نسلون گودمن در راه حل پیشنهادى خود به فراتر از ساختار صورى و دستورى فرضیات مىاندیشد و به مدد اطلاعات تاریخى و عملى، سنجش و ارزیابى فرضیات را وجهه همت خویش قرار داده است.او با تنزل دادن یک مسأله فلسفى به سطح یک مسأله تاریخى، از فاز منطقى که سعى پوزیتویستهاى منطقى بر آن معطوف است، به فاز تاریخى گذر کرده است.به نظر گودمن«راه غلبه بر مشکلاتى که همراه محمولهایى نظیر«سابى»... بروز مىکند، سود جستن از نوعى رهیافت استصلاحى(پراگماتیسى)تاریخى است.شخص مىباید کارش را از بررسى تاریخچه موارد استفاده این محمولها در گذشته آغاز کند و این سلسله اطلاعات ثبت شده را براى دستهبندى محمولهاى مذکور به کار برد.در تعمیمهایى که به نحوى موفقیتآمیز براى بررسى و محاسبه مصادیق جدید به عالم خارج اسناد داده شده، محمولهاى معینى شرکت داشته است.گودمن چنین محمولهایى را محمولهاى حفاظدار یا محصون [راسخ، مستحکم]نامگذارى کرد.مثلا سبز یک محمول حفاظدار است.علت این امر این است که تعمیمهایى نظیر«همه زمردها سبزند»و«همه ترکیبات باریم با شعله سبز مىسوزند»بر مصادیق دیگرى نیز صدق کردهاند.در مقابل«سابى بودن» یک محمول محصون[مستحکم و راسخ]نیست. این محمول در تعمیمهایى که به نحو موفقیتآمیز به عالم خارج اسناد داده شده، نقشى نداشته است.البته ممکن بوده است که این محمول بدین صورت به کار رود، اما آنچه که به حساب مىآید، کاربرد واقعى آن است، و تاریخچههاى سابى و سبز بکلى متفاوتاند.» (24)
بنا بر این تشخیص معیار قابلیت اسناد و تسرى به عهده فلاسفه علم است، اما از آنجا که این معیار با رسوخ و استحکام محمولها در ارتباط است و این امر جز با مطالعه و بررسى تاریخچه محمولها میسر نمىگردد، لذا کار اصلى به وسیله مورخ علم صورت مىپذیرد.
در یک کلام، تنها نباید به ساختارهاى نحوى گزارهها چشم دوخت بلکه باید از ثبت و پیشینه تاریخى پیشبینىها نیز سود جست؛چرا که نظریات علمى تنها بر اساس قراین و دادههاى خارجى گزینش نمىشوند.از نظر گودمن زبان در گزینش تئوریها نقش خطیرى ایفا مىکند.در واقع، تئوریها بر پایه رویه زبانى گذاشته انتخاب مىشوند.هنگامى که ما به تاریخ علم مراجعه مىکنیم و محمولات را از نظر مىگذرانیم، آنها را از دو حال بیرون نمىبینیم:یا آنها از رسوخ و استحکام خوبى برخوردارند و مورد استفاده قرار گرفتهاند و یا این که به کلى به فراموشى سپرده شدهاند و حتى در صورت طرح، مورد استفاده رسمى قرار نگرفتهاند.علت این امر چیست؟به نظر گودمن علت را مىباید در قابلیت تسرى و اسناد آنها به عالم خارج جستجوو کرد.و این مهم با اتکاء به پیشینه فرضیات جامه عمل مىپوشد.او در چندین جا، از جمله براى اولین بار در مقالهاى با عنوان«تحقیقى درباره تأیید»این مطلب را با صراحت بیان کرده است.آنجا که مىگوید:«بى شک ما با اسناد و تسرى نمونههاى گذشته به آینده، پیشبینىهایى را صورت مىدهیم.اما در مقام انتخاب.نمونههایى را براى تسرى و اسناد به آینده برمىگزینیم که گذشته را به نمایش مىگذارند؛ما معیارهاى عملى را به کار مىبریم که تا به حال به نظر مىرسد از قید کشف و صورتبندى آزاد بودهاند.» (25)
در بدو نظر، این ایراد به ذهن خطور مىکند که معیار و راه حل پیشنهادى گودمن، ما را به حذف محمولات نامؤنوس و غیر متداول رهنمون مىشود که این امر آهنگ رشد زبان علمى را کند و حتى احیانا متوقف مىسازد.لکن با تأمل در راههایى که او براى کسب استحکام و رسوخ فرضیات ذکر کرده است، شبهه مزبور مرتفع مىگردد.
به نظر«کارل پوپر»معضلى که گودمن با عنوان پر طمطراق معماى جدید استقراء به کمک محمولهاى خودساخته و هراسانگیز سابى و جز آن مطرح کرد، مىتواند به آسانى بدون چنین محمولهایى بیان شود.از طرفى«مسأله محمولهاى تازه و مسأله کنار گذاشتن آنها، به نظر من آن اندازه معماى تازهاى نیست که لازم باشد با یک نظریه سنگربندى[استحکام، رسوخ]حل شود، بلکه بیشتر شبیه یک شاهماهى سرخ(یا شاید دودى)است.» (26)
او در جاى دیگر، اصل پارادوکسیکال و معما بودن این مسأله را مورد چون و چرا قرار مىدهد و معتقد است آنچه گودمن تحت عنوان معما ذکر کرده است«یک محالنما نیست که لازم باشد صورتبندى و با پژوهشهاى زبانشناختى حل شود، بلکه یک قضیه قابل اثبات از حساب احتمالات است.این قضیه مىتواند بدین شکل صورتبندى شود:حساب احتمالات با این حدس ناسازگار است که احتمال گسترشپذیر(و بنا بر این استقرایى)بوده باشد.» (27) پوپر، به رغم باور اکثر اندیشمندان، روش علمى را استقرایى نمىداند به اعتقاد او شناخت علمى عبارت از مجموعهاى از حدسها و ابطالهاست.بدیهى است که حدسها از مشاهدت برانگیخته نمىشوند؛هر چند ممکن است به وسیله مشاهده پیشنهاد شوند.در راستاى همین نظریه است که ما ضمن پذیرفتن انتقاد منطقى هیوم و بىآنکه تجربىگرى را به مسلخ بکشانیم، از جستجو براى دست یازى به یک منطق استقرایى و براى رسیدن به یقین و حتى به احتمال دست برمىداریم و از مشکلاتى که هیوم و گودمن فراروى اندیشمندان قرار دادهاند، رهایى مىیابیم.
برخى از اندیشمندان بر این اعتقادند که از میان راه حلهاى پیشنهادى، راه حل سادگى بر سایر راه حلها ترجیح دارد؛زیرا سایر راه حلها یا به راه حل سادگى منتهى مىشوند و یا دست کم در ارتباط با آن مىباشند.به گونهاى که حتى گودمن نیز متعجب خواهد شد اگر معیار پیشنهادى او مبنى بر رسوخ و استحکام محمولات، به عنوان معیار سادگى در نظر گرفته نشود.در واقع، فرضیه «همه زمردها سبزند»صرفا به این دلیل که فرضیه سبز سادهتر از سابى است، بر فرضیه«همه زمردها سابىاند»ترجیح داده مىشود.
راه حل«کواین»مبنى بر تمایز انواع طبیعى از انواع غیر طبیعى، نیز در ارتباط با مفهوم سادگى است؛زیرا براى این که اشیاء را داخل یک نوع طبقهبندى کنیم، صرف شباهت اشیاء براى این منظور کفایت نمىکند.چون شباهت یک چیز با سایر چیزها از زمانى به زمان دیگر تغییر مىکند. تنها بساطت و سادگى اشیاء است که آنها را تحت یک نوع در مىآورد.گفتنى است چنانکه گذشت، خود معیار سادگى نیز با مشکلاتى چند دست به گریبان است، این فرض که قوانین طبیعت سادهاند، این که طبیعت راه سادهتر را برمىگزیند، معیار و معناى سادگى و بالاخره دلیل برترى فرضیات ساده بر سایر فرضیات از جمله مسائلى است که راه حل سادگى با آنها مواجه است.«برخى امید مىبرند با در میان آوردن موازین سادگى نسبى، بتوانند از شیوههاى مقبول یا استاندارد احتجاج استقرایى دفاع کنند، لکن گذشته از این که معنى سادگى در این جا خود معمایى ناگشوده است، دلیلى هم در دست نیست که طبیعت بر عهده گرفته باشد که صحت و سادگى را در استدلالات با هم جمع کند.بسى دیده شده است که سادگى مؤیدترین قانون، کمتر از سادگى دیگر قوانینى است که همه با قراین موجود وفق مىدهند.نظر خود گودمن هم چندان رضایتبخش نیست که مىگوید استقراءات قابل قبول را باید به محمولات حفاظدار[راسخ] محدود کرد، یعنى محمولاتى که در احکام استقرایى پیشین، فراوان به کار رفتهاند.» (28)
بدینترتیب، معماى جدید استقراء نیز به سرنوشت مسأله قدیمى استقراء گرفتار مىآید. زیرا از یکسو، اصل مشکل جدى است و نمىتوان آن را نادیده گرفت و از دیگر سو، راه حلهاى موجود رضایتبخش نیست.
یادداشتها
(1). Nelson Goodman,Fact,Fiction,and Forcast, )Harvard,fourth Edition,1983),p.83.
(2). Ibid,p.83.
(3). Ibid,p.88.
(4). cart.G.Hempel,Aspects of scientific Explanation, )Macmilian,1965(,p.51.
(5)-براى آگاهى بیشتر، نگاه کنید به:
Grue!the new Riddle of induction,pp.135-151, nomic probability and the foundtion of induction, pp.196-199 and 296-303.
(6). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast,p.76.
(7). Ibid,p.80.
(8). Nelson Goodman.ways of word making,)USA, Hackett publishing company,sixth printing 1992(.
(10)-براى آگاهى بیشتر، نگاه کنید به:
GRUE! the new Riddle of induction,pp.153-171.
(11). D.Hume, Treatise on Human Nature.)London: DEent,1939(,p.134.
(12). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast, p.82.
(13).ایمانوئل کانت، تمهیدات، ترجمه غلامعلى حداد عادل، ص 163، نشر دانشگاهى، چاپ دوم(1370)
(14).همان، ص 162.
(15). Nelson Goodman,Fast,Fiction,and Forcast, p.97.
(16). Ibid,p.100.
(17). Ibid,p.101.
(18). Ibid,p.108.
(19). Ibid,p.110.
(20). Ibid,p.110.
(21). Ibid,p.116.
(22). Ibid,p.112.
(23). DOUGLAS STALKER, GRUE! the new Riddle of induction,p.67.
(24)-جان لازى، درآمدى تاریخى به فلسفه علم، ترجمه على پایا، صص 8-277، مرکز نشر دانشگاهى، سال 1362.
(26)-کارل پوپر، حدسها و ابطالها، ترجمه احمد آرام، ص 97، شرکت سهامى انتشار، سال 1363.
(27)-همان، ص 35.
(28)-علمشناسى فلسفى، انتخاب و ترجمه عبد الکریم سروش، ص 210، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى(پژوهشگاه)، سال 1372.