آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مقدمه:
پاسکال دانشمندی است که با تعقل صرف مخالف بوده و به شدت از فیلسوفان رویگردان است. (1) گویا تلاش وی برای دستیابی به یک امر عقلی محض و کشف حقایق از طریق فعالیت ذهنی با ناکامی مواجه گشته است.وی دست عقل را بکلی از دسترسی به عالم الهیات و ماورای فیزیک و حتی از شناسایی کامل جهان و اشیاء کوتاه می‏کند و مانند کانت توانایی عقل محض را در علوم ریاضی و هندسی و نهایتا در امور تجربی منحصر و محدود می‏سازد.البته آنهم نه در فهم مبادی و اصول بلکه عقل صرفا در شناخت مسایل آن علوم قادر به تبیین و تحقیق است. (2)
نوشته‏ها ونظریات او در مباحث عقلی و انسانی بعضا تناقض آمیز است.رابطه میان ایمان(احساس باطنی)و عقل از دیدگاه وی به روشنی تبیین نشده است.گاه به نظر می‏رسد ایمان دراستدلال به کمک عقل می‏شتابد و به این لحاظ آن دو به منزله دو قوه عاقله بشمار می‏روند که در طول یکدیگر واقع شده‏اند، به نحوی که وظیفه یکی ادراک مبادی و اصول است و وظیفه دیگری ادراک مسائل بر اساس اصول دریافت شده می‏باشد.و در مواضعی چنین به نظر می‏رسد که آن دو با یکدیگر متمایز بلکه متباین‏اند و هر یک وظایف علی حده‏ای دارد.به این معنا که دل اموری را ادراک می‏کند که عقل از تبیین و فهم آن بطور کلی عاجز است، و عقل نیز اموری را فهم می‏کند که در شأن دل نیست. (3) پاسکال دوران مختصری از عمر کوتاه خود را به این امر الهیات اختصاص داده است.بلکه بیشتر مدت زندگی وی به کسب علوم ریاضی و هندسه و مسایل فیزیک صرف شده است.در زندگی شخصی خود نیز دارای فراز و نشیب‏هایی بوده که در شکل گیری نظام تفکر وی تأثیر بسزایی داشته است.حتی چند سالی نیز بکلی از عالم معنویت و دیانت بریده و مشغول خوشگذرانی‏ و لذات دنیوی می‏شود.گویا در این دوران از نظر فکری در شک و تردید بسر می‏برده است.تا اینکه بالأخره در یک شب بطور اتفاقی بار دیگر به عالم معنویت بر می‏گردد که از آن به تجدید ایمان پاسکال تعبیر می‏کند.
اما شیخ اشراق درست در نقطه مقابل پاسکال قرار گرفته و به معنای دقیق کلمه از فیلسوفان بزرگ محسوب می‏شود که درتمام مباحث و مسائل فلسفه بحث و تحقیق نموده تا جایی که نظریات ابداعی گوناگونی چه در فلسفه نیز از خود به یادگار باقی گذاشته است.
وی تمام عمر کوتاه خود را صرف تحقیق و مطالعه در الهیات و عوالم معنوی نموده است و در زندگی شخصی خود نیز از جمله افراد مؤمن و پارسا و پرهیزگار به حساب می‏آید.به عبارت دیگر وی از اشخاصی بوده است که سیر و سلوک معنوی و عرفانی و تزکیه و مجاهدات نفسانی را بطور کامل در عمل، وجهه همت خویش قرار داده است.شیخ با وجودی که مدت زیادی عمر نکرد اما در برابر حکمت مشا شالوده مکتبی را بنیان نهاد که از آن تحت عنوان حکمت اشراق نام برده می‏شود.حتی به نظر می‏رسد که حکمت متعالیه نیز با آن همه عظمت و وسعت فرآیندی است که از درخت تنومند آن حکمت به بار آمده است.
فیلسوف اشراقی ما در تبیین روابط ادراکات حسی و عقلی و اشراقی بحثهای مستوفایی انجام داده و آنها را در قلمروهای خود معتبر می‏داند.او اساس حکمت و فلسفه خویش را بر شهود و اشراق مبتنی ساخته است.ممکن است که در بعضی از مباحث معرفت‏شناسی آن هم فقط در حد ادعا و در برخی مسائل جزئی، وجوه مشترکی را بتوان میان سهروردی و پاسکال پیدا نمود.اما در اصول و مسایل اصلی و مباحث متنوع شناخت، بهتر است اقرار کنیم که به هیچ وجه قابل مقایسه با یکدیگر نیستند.شاید بتوان گفت نسبت شیخ اشراق به فلسفه و الهیات و قدرت تسلط وی بر این علوم تا اندازه‏ای مانند نسبت پاسکال به ریاضیات وهندسه و فیزیک است.بنا بر این در اینجا برخی از مسائل مربوط به مسأله شناسایی بخصوص مسأله شهود و اشراق را میان این دو متفکر بزرگ به عنوان وجوه افتراق و اشتراک یاد آور می‏شویم.ابتدا به نقاط مشترک اشاره می‏کنیم.
1-شهود باطنی توسط دل یا قلب به عنوان منبعی مستقل در مقابل حس و عقل از طرف هر دو متفکر پذیرفته شده است. (4) اما درمقام تبیین و تفسیر معنای شهود، و نیز قلمرو آن و تأثیر معرفت شهودی در تفکر فلسفی (5) و موارد دیگر کاملا با یکدیگر فرق می‏کنند. به عبارت دیگر سهروردی و پاسکال هر دو، قدم اولیه را با هم بر می‏دارند ولی نقطه مشترک آنها صرفا در همین قدم اولیه است.در حالی که شیخ قدمهای بعدی را که از وسعت زیادی بر خوردار است به تنهایی طی می‏کند و پاسکال را در همان مرحله اول تنها می‏گذارد.آخرین سخنی که پاسکال در این مورد می‏گوید این است که دل دلایلی دارد که نحوه استدلال آن از عهده عقل خارج است (6) و نیز مبنای یقین در اصل به شهود قلبی بر می‏گردد.
اما سهروردی اولا شهود باطنی را مبتنی بر علم حضوری می‏داند و برای اثبات آن بیش از هفت دلیل ذکر می‏کند. (7) ثانیا مفاهیم شهود و اشراق و کشف در نظریه او هر کدام معنا و جایگاه خاصی داشته و با نور و ظهور رابطه تنگاتنگی دارد. (8) به عنوان مثال اشراق، نوری است که از عالم بالا به انسانهای والا و جانهای مستعد می‏تابد و شهود در واقع بینش و آگاهیی است که در پرتو نور الهی در شخص حاصل می‏شود و بواسطه این بینش و شهود انسان می‏تواند حقایق جهان مادی و معنوی را مشاهده نماید.
ثالثا، اهمیت شهود و اشراق تا حدی است که وی اساس تفکر و حکمت خویش را نیز بر همین اصل مبتنی می‏سازد.
2-از نظر آن دو، تزکیه نفس و دوری از خود خواهی و شهوات از ابزار این منبع محسوب می‏شود. (9) در این مورد نیز فیلسوف اشراقی دارای برنامه خاصی است.وی برای درک لمعان الهی و فیوضات بیشتر و بالأخره کسب معرفت حقیقی شرایطی را مطرح می‏کند که در متن رساله به آنها اشاره شده است. مواردی را که وی به عنوان شرط ذکر می‏کند، شامل هر دو بعد مادی و معنوی انسان می‏شود.یعنی از دیدگاه شیخ هم تخلیه و تزکیه نفس و هم تحلیه و تربیت آن برای حصول شرایط و شناخت واقعی، ضروری است.
3-هر دو اندیشمند شهود را بر حصول مقدم می‏دارند. (10) ولی در باره اینکه این تقدم به چه نحو می‏تواند باشد پاسکال چیزی نمی‏گوید.در حالی که به نظر شیخ شهود بر علم حضوری مبتنی است.یعنی آن را بر اساس علم و ادراک حضوری توجیه و تفسیر می‏کند و معتقد است که هرگونه علم حصولی مسبوق به معرفت حضوری می‏باشد. (11)
4-مورد دیگری که هم پاسکال و هم شیخ آن را قبول دارند این است که قوه واهمه را غیر از نفس ناطقه و قوه عاقله به حساب می‏آورند.در اصل ایشان به ثنویت میان آن دو معترفند. (12)
5-از ویژگیهای مشترک آنها این است که شهود را نقطه آغازی برای اثبات بی‏واسطه واقعیب و سر منشأ شناخت آن به حساب می‏آورند (13) از نظر آنان شهود باطنی طریقی در مقابل استدلال و بخشی از علم در مقابل علم حصولی(البته از نظر شیخ به معنای دقیق‏تر برای دستیابی به معرفت‏های حقیقی، معرفی شده است.با این تفاوت که سهروردی مبنای اشراق و شهود را به علم حضوری بر می‏گرداند، اما پاسکال مبنای شهود باطنی را همان قلب واقرار دل می‏شناسد.
6-هر دو عقیده دارند که ادراک کننده واقعی در اصل روح و به تعبیر سهروردی نفس ناطقه است.و مقصود آنها از مدرک حقیقی، همان بعد غیر مادی حقیقت وجود انسان است. (14) در این زمینه نیز پاسکال صرفا به ادعا بسنده کرده و می‏گوید جسم مادی نمی‏تواند امور را درک کند و برهانی در این باره ارائه نمی‏کند.در حالیکه شیخ تنها برای اثبات غیر عادی بودن نفس ناطقه بیش از ده برهان و نیز برای اثبات اینکه نفس مجرد نمی تواند در جسم واقع شود چهار دلیل ارائه می‏دهد. (15)
7-همچنین هر دو متفق القول هستند که در حس بماهو حس خطا وجود ندارد.بلکه خطاهای آن ناشی از علل دیگری است. (16)
8-درباره عوامل خطاهای حس و عقل می‏توان گفت تقریبا هر دو نظر یکسانی دارند.به عنوان مثال خود خواهی هواهای نفسانی، غرور، بیماری، تخیلات، وهم، نزاع میان عقل و حس را از جمله علل خطا در مدرکات حس و عقل به حساب می‏آورند. (17)
9-آنها معتقدند که شناخت قلبی و شهود باطنی از ناحیه خدای متعال به انسان افاضه شده است. (18)
و اما نقاط افتراق این دو شخصیت از این قرار است:
1-از آنجا که پاسکال در باره ادراک حسی و عقلی تردید روا می‏دارد و دست آنها را از شناسایی عالم فوق طبیعی و مباحث الهیات کوتاه می‏کند و صریحا می گوید که عقل ما نمی‏تواند در مورد هستی و یا عدم وجود خدا و نیز چیستی او چیزی ادراک کند. می توان او را از دیدگاه نظری از شکاکان بحساب آورد. (19) در حالیکه سهروردی برای ادراک حسی و عقلی اعتبار قائل است و از فیلسوفان واقع‏گرا بشمار می‏رود.معرفت حسی بخصوص مسأله رؤیت از دیدگاه وی دارای اهمیت فراوانی است، تا آنجا که می‏توان به یک اعتبار مبنای فلسفه شیخ را مشاهده و رؤیت دانست، عقل به کمک عقل فعال یا مثل و عالم انوار و ارتباط خاصی با آن، بر موضوعات علم پیدا می‏کند.و از آنها صور معقول و مجرد می‏سازد.در مرتبه عالیتر عقل موضوعات خود را پس از تجرد نفس از بدن، مشاهده می‏نماید. (20)
در این مرتبه حس و تجربه ملاک ادراک نمی‏باشد بلکه اشراقی حضوری در شناخت عقلانی دخالت تام دارد.
2-قلمرو معرفتهای حسی و عقلی از نظر پاسکال نهایتا در ریاضیات و هندسه و علوم تجربی است و خارج از مرزهای یاد شده حس و عقل کار آیی ندارند، بلکه این دل است که امور مربوط به ما بعد الطبیعه را درک می‏کند. (21) اما در مکتب اشراق حس و عقل علاوه بر محورهای بالا قادر ایت در باره امور ما بعد الطبیعه نیز به تعقل و مشاهده بپردازد.و به کمک برهان و استدلال راجع به مسایل آن اظهار نظر نماید. (22)
3-در معرفت‏شناسی پاسکال، حس و عقل قادر نیستند که اصول اولیه و مبادی را ادراک نمایند.بلکه از طریق قلب و احساس باطنی به اصول و مبادی می‏رسیم و نسبت به آنها یقین پیدا می‏کنیم.و عقل نیز معارف خود را بر اساس همان مبادی و اصول مبتنی می‏کند.
اما در معرفت‏شناسی شیخ اشراق هر کدام از حس و عقل در مرتبه خود قادرند مفاهیمی را به نحو واضح و بین درک نمایند.بطوری که اگر حس نبود هیچ شناختی نیز نداشتیم.عقل نیز پس از دریافت تصوراتی، ذاتا می‏تواند به نسبتهایی میان تصورات حکم کنند که صدق آنها ضروری و قطعی است، بدون اینکه این نوع قضایا و احکام از مبادی و اصول دیگری استنتاج شده باشند.. (23)
4-پاسکال از راه تجربه شخصی به وجود چنین منبعی(شهود باطنی)می‏رسد.اما شیخ علاوه بر تحربه شخصی، آن را از طریق استدلال واشراق اثبات می‏کند. (24)
5-اشراق و شهود در نظر پاسکال به یک معناست. (25) اما در فلسفه سهروردی این دو مفهوم با یکدیگر متمایزند.در واقع اشراق و شهود دو عملند که یکی جهت نزولی و دیگری جهت صعودی دارد. به عبارت دیگر آنها دو طریقه برای شناخت و معرفت ذوقی‏اند.
اشراق افاضه شعاع نوری از بالا به پائین است، اما امر شهود این است که موجود مجردبا مشاهده موجودات عالیتر می‏تواند فیض بیشتری از بالا کسب نماید. (26)
6-از نقطه خاص شیخ این است که میان‏عالم مثال و صور حسی وخیالی یک نحو ارتباط معرفت‏شناسی و هستی‏شناسی بر قرار است.به این معنا که او از طریق معرفتهای حسی و خیالی وجود عالم مثال را با برهان اثبات می‏کند.چنانچه در این نظام معرفتی، عالم مثال تحقق نداشته باشد.
صورتهای متعلق به حس و خیال به لحاظ محل و جایگاه قابل توجیه نخواهد بود و چنین مسأله‏ای در نظرات پاسکال اصلا مطرح نیست. (27)
7-ملاک صدق و کذب قضایا واحکام از دیدگاه پاسکال به روشنی معلوم نیست.قدر مسلم این است که وی گاهی پذیرش و عدم پذیرش مردم و یا پسند و ناپسند آنها را در درستی و نادرستی قضایا دخیل می‏داند.و این فهم را به حسب مکان متفاوت می‏شناسد. (28)
در حالی که ضوابط ارائه شده از طرف سهروردی برای تشخیص حقیقت به هیچ وجه حکایت از نسبیت شناخت نمی‏کند. (29) وی یافته‏های حضوری را عین حقیقت می‏داند.البته در این زمینه با پاسکال توافق دارد.در مورد دریافتهای حصولی چنانچه از امور بدیهی نباشند و یا از طریق کشف و شهود حاصل نشده باشند.برای احراز صدق آنها منطق و قواعد آن را پیشنهاد می‏کند. * در صورتی که پاسکال قواعد منطق را معتبر نمی‏داند و خود ضوابط خاصی را مطرح می‏کند که عمدتا به کار ریاضیا و هندسه می‏آید.
8-پاسکال رکن شناخت و معرفت انسان را مذهب و ایمان مسیحی به حساب می‏آورد. (30) از نظر او ایمان و شهود و احساس باطنی به یک معناست. یعنی ایمان از نظر پاسکال نوعی شناخت محسوب می‏شود که همان شهود و گواهی دل است.اما در نظریه شهروردی ایمان و شهود باطنی از یکدیگر متمایزند.به این معنا که از دیدگاه وی در مفهوم ایمان، شناخت و معرفت جائی ندارد، بلکه یک طرز تلقی روحی و روانی یعنی اعتماد و اطمینان و توکل است.البته واضح است که ایمان از نوع اعتماد زاییده شناخت است اما خوداز سنخ شناخت نمی‏باشد.در حالیکه شهود را نوعی شناخت و بینش به حساب می‏آورد.
9-پاسکال سر منشأ تمام معارف انسان را شهود و شناخت قلبی می‏داند.ولی آرای شهروردی را در این زمینه بایدتفصیل داد.در اینکه علم حضوری و شهود بطور کلی بر ادراکات حصولی مقدم است با پاسکال توافق دارد.اما در ادراکات حصولی مسأله فرق می‏کند.در تصورات حس را بر عقل مقدم دانسته و آن را سر منشأ شناسایی معرفی می‏کند.در صورتی که در مقام تصدیقات عقل را مقدم می‏شمارد. (31)
و بالأخره دهها مورد دیگر می‏توان ذکر کرد که از اختصاصات معرفت شناسی شیخ اشراق می‏باشد بطوری که هیچ یک از آنها در نظام فکری پاسکال اصلا مطرح نشده است، چه رسد به اینکه بتوانیم آنها را با هم مقایسه کنیم.
یادداشتها
(*)هر چند که شیخ اشراق درعلم منطق نیز نظریات جدیدی آورده است با این حال در بیشتر مسائل آن از جمله اینکه منطق ضابطه صحیح فکر است با ارسطو موافقت دارد.
(1)-A.J.Krailsheimer,)2791(,Pascal pensees,P. 902.
(2)-Iq.PP.64.85.39.49.372,and David,Roberts, )8691(,Existentialism and Religious Belief,PP. 84-94-05.
نیز فلاسفه بزرگ آندره کرسون، ج 3، ص 26-29 و حسین کسمائی(1362)، فلسفه نظری، ج 1، ص 125 تا 129.
(3)-A.J.Krailsheimer,Pascal Pensees,372.
همچنین موسوعة الفلسفة، عبد الرحمان بدوی، (1984، ج 1، ص 355 و فلاسفه بزرگ، پیشین، ص 66-65 و تاریخ ادبیات فرانسه، گوستا ولاتسون تر جمه رضا مشایخی، ص 78-74 و تاریخ الفلسفة الحدیثة، یوسف کرم، ص 92-91.
(4)-Pascal Penees.OP.Cit,P85.
التلویحات، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، (1355)، ج 1، ص 71-70.
(5)-تاریخ فلسفه اسلامی، هانر کربن، ترجمه اسد اللّه مبشری، ص 278-277.
(6)-سیر حکمت در اروپا محمد علی فروغی، ج 2، ص 14.
(7)-المشارع و المطارحات، مجموعه مصناف شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، (1355)ج 1، ص 14.
(8)-حکمة الاشراق، مجموعه مصنفات شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی، (1355)، ج 2، ص 135، و مبانی فلسفه اشراق، محمد علی ابوریان(1372)، ترجمه محمد علی شیخ، ص 157-156.
(9)-حکمة الاشراق، پیشین، ص 214-213 و شناخت، مرتضی- مطهری ص 50 و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 37.
(10)-شرح حکمة الاشراق قطب الدین شیرازی، ص 52-50 و ژان وال(1370)بحث در ما بعد الطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی، ص 653، و موسوعة الفلسفه، پیشین ص 355 و Paul,Edwards,The Encyclopedia of Philosophy, Vol 6,P.35
(11)-حکمة الاشراق، پیشین ص 117.
(12)-حکمة الاشراق، پیشین ص 211-210 و-Pascal Pen sees,Op.Cit,PP.83-24
(13)-التلویحات، پیشین ص 115 و موسوعة الفلسفة، پیشین، ص 355.
(14)-حکمة الاشراق، پیشین ص 201 و فلاسفه بزرگ، پیشین ص 72 و Pascal Pensees,Op Cit,PP.85-95-49.
(15)-مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهاب الدین سهروردی، ج 3 ص 23-24-82-85-125-126-129-130- 363-366-424 و التلویحات، پیشین، ص 17، و حکمة الاشراق، پیشین، ص 244.
(16)-شرح حکمة الاشراق، قطب الدین شیرازی، حاشیه ملا صدرا، ص 279 و Pascal Pensees,Op Cit,PP.29-842
(17)-Iq.PP.83-24
(18)-مجموعه مصنفات شیخ اشراق ج 3، پیشین، ص 431- 429-447-446 و محمد شهرزوری(1372)شرح حکمة الاشراق، ص 509، و فلاسفه بزرگ، پیشین ص 66-65 و اندیشه‏ها و رسالات، بلز پاسکال(1351)ترجمه رضا مشایخی، ص 433.
(19)-اندیشه‏های پاسکال فورتونا استرواسکی، ترجمه رضا مشایخی، ص 52-51 و المشارع والمطارحات حکمة الاشراق پیشین، ص 14 و پیشین ص 212.
(20)-مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج 3 پیشین، ص 429- 431-446-447.
(21)-فلاسفه بزرگ، پیشین، ص 28-26 و تاریخ ادبیات فرانسه، پیشین ص 78-74 و Davide E,Roberts,Existentialism and Religious Belief,)8691(,P.05
(22)-حکمة الاشراق، پیشین ص 73-74-15-110.
(23)-منبع سابق، ص 104-214.
(24)-همان، ص 213.
(25)-موسوعة الفلسفیة، پیشین، ص 355.
(26)-حکمة الاشراق، پیشین ص 213.
(27)-همان، ص 212-211، و قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ص 470.
(28)-بلز پاسکال، رساله قریحه هندسی، ترجمه رضا مشایخی ص 138-139-148 و پل فولکیه، 1370، فلسفه عمومی، ترجمه یحیی مهدوی، ص 61.
(29)-حکمة الاشراق، پیشین ص 18.
(30)-The Encyclopedia of Philosophy,Op Cit, PP.35-45.
(31)-حکمة الاشراق، پیشین ص 104-214.

تبلیغات