امامت امامان در صحاح اهل سنت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
6.اختصاص خلافت به قریش
مسئله دیگری که کار دانشمندان اهل سنت را در توجیه حدیث امامان اثنا عشر دشوار ساخته وجود این اصل است که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در همه زمانها و مکانها تا قیامت، خلافت و رهبری امت اسلامی را حق اختصاصی قریش دانستهاند. نمونههایی از احادیث این باب چنین است:
عبدالله بن عمر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:
«لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان»(1)؛« همواره امر خلافت در میان قریش است ، تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند».
در حدیث دیگری آمده است: «قریش ولاة الناس فی الخیر والشرّ إلی یوم القیامة»(2)؛ «قریش در خیر و شر، والیان مردم تا قیامتاند».
از احادیث فوق یک اصل اساسی استفاده میشود و آن این است که خلافت و جانشینیِ رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پس از آن حضرت تا قیامت به قریش اختصاص دارد، و هیچ وقوم و قبیله دیگری را در آن سهمی نیست.
بر اساس روایات فوق، امت اسلامی وظیفه دارند در هر عصری، از امامی پیروی کنند که از نیاز قریش باشد. گواه سخن فوق آن که خود حافظان ومفسران و فقهای اهل سنت، از احادیث فوق چنین برداشتی داشتهاند. از جمله: «ترمذی» این حدیث را در باب «ما جاء انّ الخلفاء من قریش إلی أن تقوم الساعة» نقل کرده است.
همچنین دانشمندان یاد شده احادیث فوق را با حدیث خلفای اثناعشر در کنار هم و در یک باب ذکر کردهاند، به نظر میرسد معنای این اقدام آنان این است که از دیدگاه ایشان، همین خلفای دوازدهگانه قرشی هستند که در هر روزگاری یک نفر از آنان در جهان وجود دارد، تا هم شرط قرشی بودن خلافت، و هم سخن رسول خدا در مورد وجود خلفای دوازدهگانه، مصداق خارجی پیدا کند. افزون بر مباحث گذشته، شارحان حدیث و فقهای اهل سنت در مورد احادیث فوق با صراحتِ بیشتری به اظهار نظر پرداختهاند، از جمله:
الف. کرمانی شارح صحیح بخاری مینویسد:
«لم یخل الزمان عن وجود خلیفة من
_______________________________
1. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج4، ص 218 و ج9، ص 78؛ فتح الباری، ج13، ص114 و 117؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح375؛ سنن بیهقی، ج8، ص 141؛ مسند احمد، ج2، ص 93، 128؛ تاریخ بغداد، ج3، ص 372.
2. مسند احمد، ج4، ص 203؛ تلخیص الحبیر ابن حجر، ج4، ص 42؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح1155.
_______________________________
قریش»(3): «جهان هیچگاه از وجود خلیفه قرشی خالی نیست».
ب. نووی مینویسد:
«هذه الأحادیث وأشباهها دلیل ظاهر أنّ الخلافة مختصة بقریش لا یجوز عقدها لأحد من غیرهم، و علی هذا انعقد الإجماع فی زمن الصحابة فکذلک بعدهم... وبیّنصلی الله علیه و آله و سلم انّ هذا الحکم مستمر إلی آخر الدنیا ما بقی من الناس اثنان...».(4)
«این احادیث و نظایر آن، دلیل روشنی است بر اینکه خلافت به قریش اختصاص دارد، و بستن پیمان خلافت برای کسی از غیر قریش جایز نیست. این قضیه مورد اجماع صحابه، و مسلمانان عصرهای بعدی است. و رسول خدا بیان داشتهاند که این حکم پس از این نیز، تا آخر دنیا و تا زمانی که دو نفر انسان وجود داشته باشند ادامه خواهد یافت».
ج. مبار کفوری در شرح سنن ترمذی مینویسد:
«فالخلافة فیهم ما بقیت الدنیا»(5): «تا جهان باقی است خلافت در میان قریش است. وی میافزاید: رسول خدا بیان داشتهاند که این حکم تا پایان جهان تا زمانی که دو نفر انسان باقی باشند ادامه دارد.(6)
شمار دیگری از دانشمندان اهل سنت از جمله «زبیدی» در شرح احیاء العلوم و «ابن حزم» در المحلی، نظریاتی همانند دانشمندان یاد شده ابراز داشتهاند.(7) چنانکه ملاحظه میکنید، احادیث رسول خدا و به تبع آن اظهارات دانشمندان اهل سنت صراحت دارد در این که خلافت پس از رسول خدا تا قیامت به قریش اختصاص دارد، و دیگران را در آن سهمی نیست. بر این اساس، همه پیروان پیامبر در همه زمانها و مکانها تا قیامت وظیفه دارند در هر زمانی، خلیفه و حاکمی را که از قریش
_______________________________
3. فتح الباری، ج13، ص 217 به نقل از کرمانی.
4. شرح صحیح مسلم، نووی، ج12، ص 441 443.
5و6. تحفة الاحوذی، ج6، ص 481، دار الفکر ، بیروت.
7. اتحاف السادة المتقین، ج2، ص 231، دار الفکر؛ المحلی، ج9، ص 359، دار الاعلیها السلامفاق.
_______________________________
باشد به ودستی شناخته و بیعت او را بر گردن داشته باشند، تا بدین وسیله به سنت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عمل نموده ووظیفه دینیِ خویش را به انجام رسانند.
صحت احادیث رسول خدا مقتضی آن است که در هر زمانی چنین خلیفهای در جهان وجود داشته باشد، در غیر این صورت احادیث رسول تکذیب خواهد شد، و تکلیف لغو پیش خواهد آمد، چرا که رسول خدا از همه مسلمانان خواستهاند که در همه زمانها با خلیفهای که از تبار قریش میباشد بیعت نموده و خلافت او را بپذیرند، و اگر در عالم خارج چنین خلیفهای وجود نداشته باشد، این امر لغو خواهد بود و چنانکه در حدیث خلفای اثناعشر دیدیم، تعداد خلفای قرشی برای همه زمانها تا قیامت دوازده نفراند.
قابل ذکر است ، آنچه در مورد لزوم قرشی بودن خلافت گفته شد، صرفاً در مورد امامت عظمی و جانشینی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است، نه در مورد سایر ردههای مدیریت نظام اسلامی.
7. ضرورت وجود امام در هر زمان
نکته دیگری که توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مشکل مواجه میسازد احادیثی است که شماری از بزرگان صحابه در مورد ضرورت وجود امام در همه زمانها، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند. نمونههایی از روایات یاد شده چنین است:
تفتازانی به نقلی از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آورده است:
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة».(8)
«هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».
_______________________________
8. شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص 239، انتشارات رضی.
9. صحیح مسلم، کتاب اماره، ح58؛ سنن بیهقی، ج8، ص 156؛ معجم کبیر، طبرانی، ج19، ص 335؛ سلسلة الصحیحة، ج2، ص 715؛ مسند احمد، ج4، ص 96.
_______________________________
در حدیث دیگری آمده است:
«من مات ولیس فی عنقه بیعة ، مات میتة جاهلیة».(9)
«هر کس بمیرد و بیعت امامی را بر کردن نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است».
و در حدیث دیگری آمده است :
«من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة...».(10)
«هر کس بدون [شناخت و پیروی از] امام بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است».
دانشمندان شیعه نیز احادیث فوق را بدون تفاوت، یا با تفاوت اندکی در آثار خود آوردهاند.(11)
از احادیث فوق به وضوح استفاده میشود که در هر زمانی برای آحاد جامعه ء اسلامی امامی وجود دارد که شناخت او عین دین است، وعدم شناخت او، عین جاهلیت.
اهمیت این امام به قدری است که اگر کسی بمیرد بدون آن که تحت رهبری او قرار داشته باشد، مرگش از نوع مرگ جاهلی است، یعنی گویا اسلام را درک نکرده است. این مسئله نیز روشن است که مقصود از این امامان، حاکمان ظلم و جور نیستند. چون قرآن موءمنان و مسلمانان را از نزدیک شدن به آنان برحذر داشته است. «وَلاَ تَرْکَنُوا اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمسَّکُمُ النّار...»(12): «و به کسانی که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شمار میرسد، ...».
لحن روایات فوق نشان میدهد که امامِ مورد نظر این روایات یک فرد معمولی نیست، بلکه یک شخصیت برجسته و عظیم دینی و معنوی است.
پیش از این گفتیم که جانشینان رسول خدا و رهبران امت اسلامی در همه زمانها دوازده نفراند. اکنون میگوییم تدبّر در روایات فوق تردیدی باقی نمیگذارد که این امامی که هر کس بمیرد و او را نشناسد مرگش مرگ جاهلی است، همان امامی است که در هر عصری جانشین رسول خدا و عضوی از خلفای دوازدهگانه آن حضرت است.
_______________________________
10. مسند ابی داود طیالسی، ص 259، دار المعرفة؛ مسند احمد، ج3، ص 446؛ تاریخ بخاری، ج6، ص 445.
11. کمال الدین، ج2، ص 409، چاپ جامعه مدرسین؛ بحار، ج32، ص 331؛ محاسن برقی، ج1، ص 176؛ رجال کشی، ص 424.
12. سوره هود، آیه113.
_______________________________
احادیث ضرورت وجود امام در هر زمان، توجیهات هر دو دسته از دانشمندان اهل سنت را عمیقاً با مشکل مواجه میسازد. هم گروهی که به ترتیب، پس از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از دوازده نفر نام برده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه قرار دادهاند. و هم گروهی که عدهای از میان حاکمان اموی و عباسی را گزینش نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر برشمرده و آنان را مصداق خلفای اثناعشر دانسته بودند زیرا دوران خلافت خلفای گروه اول، قبل از پایان قرن اول هجری پایان یافته، و پس از آن، حضور نداشتهاند از آنان پیروی شود. بنابراین بر اساس توجیه دسته اوّل از توجیهات دانشمندان اهل سنت، امت اسلامی از آغاز قرن دوم هجری با مشکل فقدان امام و رهبر روبروست، و تا هم اکنون این مشکل ادامه دارد، و پس از این نیز ادامه خواهد داشت.
مشکل گروه دوم (که دوازده خلیفه را به صورت گزینشی در نظر گرفتهاند) از لحاظ زمانی زودتر از گروه اوّل آغاز میشود. به عنوان مثال، سیوطی که جزء گروه دوم بود، بعد از معاویه، ابن زبیر را خلیفه مسلمانان دانسته و حکومت یزید را به حساب نیاورده بود. و پس از ابن زبیر، عمر بن عبد العزیز را جزء خلفای دوازدهگانه شمرده بود، و حکومت عبدالملک مروان و فرزندانش را به حساب نیاورده بود، افرادی مانند سیوطی، هم در فاصله به وجود آمده میان دو خلیفه، مانند ابن زبیر و عمر بن عبدالعزیز با مشکل فقدان امام مواجهاند، و هم پس از اتمام دوران حکومت خلفای دوازدهگانه مورد نظرشان در اوایل قرن دوم. چون آنها نیز از آن زمان تا قیامت فاقد امام و خلیفه خواهند بود. این جا است که مسئله ضرورت وجود امام در همه زمانها که در احادیث فوق آمده، هر دو دسته از توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مشکل جدی مواجه میسازد. و هیچ راه حلّی نیز برای عبور از این مشکل ندارند. و کلید حل مشکل تنها در اختیار مذهب شیعه امامیه است. زیرا بر اساس اعتقادامامیه، جهان هیچگاه از وجود یکی از امامان دوازدهگانه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم خالی نیست، و آخرین امام از سلسله امامان اثناعشر یعنی حضرت مهدیعلیه السلام دارای عمر طولانی و خارق العاده است.
در همین باب روایات دیگری وجود دارد که روایت گذشته را توضیح داده و نظر ما را تأیید میکند. از جمله: ابن عمر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که خطاب به علیعلیه السلام فرمود:«...ومن مات وهو یبغضک یا علیّ مات میتةً جاهلیة...».(13): «ای علی هر کس بمیرد در حالی که تو را دشمن داشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است». ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:«...ومَنْ أبغضک اماتة الله میتة الجاهلیة...».(14): «ای علی هر کس با تو دشمنی ورزد خداوند او را به مرگ جاهلی از دنیا خواهد بُرد».
به راستی آیا احادیث فوق نشان نمیدهد که در احادیث گذشته مقصود از امامی که هر کس بمیرد و او را نشناسد، همان امام علی بن ابی طالبعلیه السلام است که هر کس بمیرد و دشمنی او را در دل داشته باشد مرگ او مرگ جاهلی است؟
همان کسی که فاصله گرفتن از او عین فاصله گرفتن از شخص پیامبر است، و تردیدی نیست که اگر کسی از پیامبر و خدا فاصله گیرد و در آن حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود.
8. مهدی آخرین خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم
مشکل دیگر دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، احادیث مهدویت است. از احادیث مربوط به مهدی موعود که مورد قبول فریقین است، بلکه بر متواتر بودن آن اتفاق نظر دارند، نکاتی استفاده میشود، از جمله:
الف. مهدی یکی از خلفای امت اسلامی است، و دوران خلافت او نه در قرن اوّل هجری، بلکه در آخرالزمان خواهد
_______________________________
13. مجمع الزوائد، ج9، ص 162، دار الفکر، 1414ه؛ معجم کبیر، طبرانی، ح13549؛ کنز العمال، ج11، ص 611.
14. کنز العمال، ج11، ص 607.
_______________________________
بود. محدثان از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرمود:
«یکون فی آخر اُمّتی خلیفة یحثی المال حثیاً لا یعدّه عدداً»(15)
:«در پایان روزگار امتم خلیفهای خواهد بود که مال را بدون آن که بشمارد، خواهد بخشید».
گرچه در حدیث فوق از حضرت مهدیعلیه السلام به صراحت یاد نشده است، امّا دانشمندان اهل سنت آن را در باب احادیث مهدی ذکر کردهاند.
ابی داود در سنن خود از علیعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:
«لو لم یبق من الدهر إلاّ یوم لبعث الله رجلاً من أهل بیتی...».(16)
ابی داود در حدیث دیگری آورده است:
«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم لطوّل الله ذلک الیوم، حتی یبعث فیه رجلاً من أهل بیتی...»(17)
: «اگر باقی نماند از دنیا جز یک روز، به طور حتم خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود تا در آن روز مردی از اهل بیتم را برانگیزد...».
ب. مهدی از اهل بیت رسول خدا
نکته دیگری که در احادیث مهدی بر آن تأکید شده این است که مهدی از اهل بیت رسول خداست. در حدیث ابی داود آمده است: «...لَبَعث الله رجلاً من أهل بیتی...».(18)
در حدیث دیگری آمده است: «...حتّی یبعثَ فهی رجلاً من أهل بیتی...».(19)
در حدیث دیگری آمده است: «المهدی من عترتی من ولد فاطمة»(20): «مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه است».
در احادیث قبل آمده بود که مهدی آخرین خلیفه رسول خداست، و احادیث
_______________________________
15. صحیح مسلم، کتاب فتن، ح67؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 454؛ کنز العمال، ح38659.
16، 17، 18، 19. سنن ابی داود، کتاب المهدی.
20. سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ درّ المنثور، ج6، ص 58.
_______________________________
اخیر به صراحت گویای آن است که مهدی از اهل بیت رسول خداست، و این همان چیزی است که شیعه معتقد است که امامان و خلفای دوازدهگانه رسول خدا، همگی از اهل بیت آن حضرتاند.
پیشتر در بحث «اختصاص خلافت به قریش» دیدیم که احادیث آن باب دلالت داشت که خلافت و ولایت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا قیامت به قریش اختصاص دارد. و در بحث حاضر در احادیث مهدویت دیدیم که حضرت مهدیعلیه السلام از اهل بیت پیامبر، خلیفه خدا و یکی از خلفای امت اسلامی است.
پس هم خلافت آن حضرت مسلّم است و هم قرشی بودن، بلکه هاشمی بودنش. از سوی دیگر، وجود چنین شخصی در جهان کنونی از دیدگاه قرآن و سنت و تاریخ، امری مسلّم است. در تاریخ همه مورخان شیعه و جمعی از مورخان اهل سنت به ولادت حضرت مهدیعلیه السلام تصریح کردهاند. بنابراین از لحاظ تداوم زمانی و وجود خارجی امام قرشی و از اهل بیت و نیز خلفای دوازدهگانه مورد بحث، با امامان مورد قبول شیعه انطباق دارد.(21)
10. بنی هاشم دودمان برگزیده
شماری از دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر گفتهاند: اگر مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خلفای دوازدهگانه که در حدیث جابر بن سمره و احادیث دیگر آمده، امامان دوازدهگانه اهل بیتعلیهم السلام بودند، باید رسول خدا میفرمودند «کلّهم من بنی هاشم»(22) نه این که بفرمایند: «کلّهم من قریش» چنان که اکنون در اکثر قریب به اتفاق تعابیر حدیث، موجود است.
به منظور تصحیح ذهنیت این دسته از دانشمندان اهل سنت، و نیز با هدف کشف حقیقت، نکاتی را تقدیم میکنیم:
الف. گرچه در بسیاری از تعابیر
_______________________________
21. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج4، ص 113؛ تفسیر المنار، رشید رضا، ج5، ص 181.
22. شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص 233؛ عون المعبود، ج11، ص 365.
_______________________________
حدیث رسول خدا، تصریح نشده است که خلفای دوازدهگانه پیامبر از بنی هاشماند، لکن از آنجا که دودمان بنی هاشم اصولاً یک دودمان برگزیده است و با سایر خاندانهای قریش از نظر فضیلت قابل مقایسه نیست، بدین جهت، تا در میان دودمان بنی هاشم افرادی شایسته خلافت وامامت باشند، نوبت به سایر خاندانهای قریش نمیرسد. آنچه گفتیم معنای حدیث صحیحی است که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت، از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند.
واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:
«انّ الله اصطفی کنانة من ولدِ إسماعیل، واصطفی قریشاً من کنانَة، واصطفی من قریش بنی هاشم، واصطفانی من بنی هاشم».(23)
«خداوند از میان فرزندان اسماعیل کنانه را برگزید، و از میان کنانه قریش را برگزید، و از میان قریش بنی هاشم را برگزید، و از میان بنی هاشم مرا برگزید».
حدیث فوق صراحت دارد در این که دودمان بنی هاشم، دودمانی برگزیده است، به همان میزان که قریش بر بنیکنانه برتری دارد، به همان میزان، بنی هاشم بر سایر خانوادههای قریش برتری دارد.
نووی در شرح صحیح مسلم مینویسد:
استدل به أصحابنا علی انّ غیر قریش من العرب لیس بکفوء لهم ولا غیر بنی
_______________________________
23. صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب1؛ سنن ترمذی، کتاب مناقب، باب1، ح3605 و 3606با تصریح به صحت سند حدیث؛ مسند احمد، ج4، ص107؛ تاریخ بخاری، ج1، ص 4؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح302؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص 301 و ج20، ص 203؛ جمع الجوامع، سیوطی 4681 چاپ مجمع البحوث؛ البدایة والنهایة، ج2، ص 202 و 210؛ دلائل النبوة،بیهقی، ج1، ص 130 و 166؛ تاریخ بغداد، ج13، ص 64؛ کنز العمال، ح 31983؛ تاریخ صغیر بخاری، ج1، ص 9؛ دارالتراث؛ مشکاة المصابیح تبریزی، ح5740 بیروت؛ دارالفکر 1411ه؛ اتصاف السادة المتقین، ج9، ص 89؛ تلخیص الحبیر، ج3، ص 163؛ الشفا، قاضی عیاض، ج1، ص 326؛ شرح السنة، بغوی، ج13، ص 194؛ الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج2، ص368؛ درالمنثور، ج3، ص 294، و ج4، ص 273؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص 325 و ج5، ص 235.
_______________________________
هاشم کفوء لهم».(24) یاران ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نیستند. دودمان بنی هاشم دارای امتیازات منحصر به فردی است، و هیچ خانوادهای از خانوادههای قریش از نظر کمالات علمی، اخلاقی، دینی، و معنوی به پایه بنی هاشم نمیرسد. بنابراین، خداوندی که آنان را شایسته یافت تا پرچم پر افتخار نبوت را به دست با کفایت آنان بسپارد، این شایستگی را نیز در آنان دیده است که آنان را پرچمدار امامت قرار دهد، و خط رسالت را به وسیله آنان تداوم بخشد.
بر اساس حدیث فوق، اگر همه خلفای دوازده گانه را از میان بنی هاشم برگزینیم و به بنی تمیم و بنی عدی و بنی امیه هیچ مهمی از خلفای دوازدهگانه رسول خدا ندهیم، دقیقاً بر طبق سنت رسول خدا عمل کردهایم. و اگر جز این عمل کنیم، سنت رسول خدا را نادیده گرفتهایم.
سخنان علیعلیه السلام در نهج البلاغه نیز در راستای حدیث رسول خداست.
در نهج البلاغه آمده است: «والله ما تنقم منّا قریش إلاّ انّ الله اختارنا علیهم...».(25) به خدا سوگند، قریش از ما خشمگین نیست، جز برای آن که خدا ما را بر آنان برگزید. حال که خداوند بنی هاشم را بر سایر تیرههای قریش برتری بخشیده، آیا بهتر نیست این اقدام خداوند را به رسمیت شناخته و تسلیم فرمان خدا باشیم؟! نیز در نهج البلاغه آمده است:
«انّ الأئمّة من قریش غرسوا فی هذا البطنِ من هاشم، لا تصلحُ علی سواهم، ولا تصلحُ الوُلاةُ من غیرهم».(26) امامان از قریشاند که درخت آن در خاندانِ هاشم کاشته شده است، دیگران در خور آن نیستند، و فرمانِ امامت را جز به نام هاشمیان ننوشتهاند.
امیرالموءمنینعلیه السلام نیز در سخن فوق با صراحت تمام، امامان را از خاندان هاشم
_______________________________
24. شرح صحیح مسلم، ج15، ص 41.
25. نهج البلاغه،صبحی صالح، خطبه 33.
26. همان، خطبه 144.
_______________________________
دانسته و در واقع مطلق (قریش) را بر مقید (بنی هاشم) حمل کرده است.
ب. گرچه در اکثر منابع اهل سنت، در فراز پایانی حدیث آمده است«کلّهم من قریش» یعنی همه خلفای دوازدهگانه از قریشاند.
با این وجود، در شماری از تعابیر حدیث مطالبی به چشم میخورد که نقل فوق را با تردید مواجه میسازد. در یکی از نقلهای حدیث آمده است: «سمعتُ النبیصلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یکون اثنا عشر أمیراً» ثمّ تکلّم بشیء لم أسمعه فزَعَمَ القوم انّه قال:«کلّهم من قریش».(27): شنیدم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [بعد از من] دوازده نفر امیر خواهد بود، سپس سخنی گفت که آن را نشنییدم، مردم گمان کردند که گفت: همه آنها از قریش خواهند بود.
چنانکه ملاحظه میشود در حدیث فوق جمله «کلّهم من قریش» نه سخن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلکه گمانِ شماری از مردم و حاضران است.
در نقل دیگری آمده است: سمعت رسول الله یقول:«اثنا عشر قیّماً من قریشٍ لا یضرّهم عداوة من عاداهم»، قال:فالتفت خلفی فإذا أنا بعمر بن الخطاب رضی الله عنه فی اناس فأثبتو إلی الحدیث کما سمعتُ».(28)
شنیدم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: دوازده قیم از قریش وجود خواهند داشت که دشمنیِ دشمنان، به آنان زیانی وارد نمیسازد. پس به پشت سرم نگاه کردم، عمر بن خطاب را دیدم که در میان جمعی از مردم بود. عمر و همراهان او، حدیث را آن گونه که نقل کردم برایم تأیید کردند.
چنان که میبینید عمر و همراهان او در تثبیت حدیث به او کمک نموده، و حدیث را به شکلی که جابر نقل کرده تأیید کردهاند. اقدام عمر در تثبیت حدیث به گونهای که فعلاً موجود میباشد اقدامی معنادار و حساب شده است، این احتمال خیلی قوی است که عمر حدیث یاد شده را برای جابر بن سمره طوری تثبیت کرده باشد
_______________________________
27. معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 249، ح2044.
28. معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 256؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج5، ص 345، دار الفکر.
_______________________________
دانسته و در واقع مطلق (قریش) را بر مقید (بنی هاشم) حمل کرده است.
ب. گرچه در اکثر منابع اهل سنت، در فراز پایانی حدیث آمده است«کلّهم من قریش» یعنی همه خلفای دوازدهگانه از قریشاند.
با این وجود، در شماری از تعابیر حدیث مطالبی به چشم میخورد که نقل فوق را با تردید مواجه میسازد. در یکی از نقلهای حدیث آمده است: «سمعتُ النبیصلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یکون اثنا عشر أمیراً» ثمّ تکلّم بشیء لم أسمعه فزَعَمَ القوم انّه قال:«کلّهم من قریش».(27): شنیدم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [بعد از من] دوازده نفر امیر خواهد بود، سپس سخنی گفت که آن را نشنییدم، مردم گمان کردند که گفت: همه آنها از قریش خواهند بود.
چنانکه ملاحظه میشود در حدیث فوق جمله «کلّهم من قریش» نه سخن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلکه گمانِ شماری از مردم و حاضران است.
در نقل دیگری آمده است: سمعت رسول الله یقول:«اثنا عشر قیّماً من قریشٍ لا یضرّهم عداوة من عاداهم»، قال:فالتفت خلفی فإذا أنا بعمر بن الخطاب رضی الله عنه فی اناس فأثبتو إلی الحدیث کما سمعتُ».(28)
شنیدم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: دوازده قیم از قریش وجود خواهند داشت که دشمنیِ دشمنان، به آنان زیانی وارد نمیسازد. پس به پشت سرم نگاه کردم، عمر بن خطاب را دیدم که در میان جمعی از مردم بود. عمر و همراهان او، حدیث را آن گونه که نقل کردم برایم تأیید کردند.
چنان که میبینید عمر و همراهان او در تثبیت حدیث به او کمک نموده، و حدیث را به شکلی که جابر نقل کرده تأیید کردهاند. اقدام عمر در تثبیت حدیث به گونهای که فعلاً موجود میباشد اقدامی معنادار و حساب شده است، این احتمال خیلی قوی است که عمر حدیث یاد شده را برای جابر بن سمره طوری تثبیت کرده باشد
_______________________________
29. معجم کبیر، ج2، ص 196.
30. همان، 197.
31. سنن ابی داود، ح 4280؛ مسند احمد، ج5، ص 98؛ النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، ص 25.
32. مسند احمد، ج5، ص 99؛ معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 196.
33. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 98 و 101.
_______________________________
که با خلافت او و دوستانش پس از درگذشت رسول خدا، منافات نداشته باشد. این مطلب قرائنی هم دارد که پس از این خواهد آمد.
ج. علت این که جابر سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به درستی نشنید
مطلب دیگری که فراز پایانی حدیث یعنی جمله «کلّهم من قریش» را با تردید مواجه میسازد مطالبی است که راوی حدیث به عنوان علل نرسیدن سخن رسول خدا به جابر بن سمره بیان داشته است، نمونههایی از علل یاد شده چنین است:
1. طبرانی آورده است:...ثم هَمَس رسول الله...(29) سپس رسول خدا به آهستگی سخن گفت و همین امر باعث شد که سخن پیامبر را نشنوم.
2. طبرانی در نقل دیگری آورده است:...ثمّ خفَضَ صوته فلم أدر ما یقول...(30)... سپس رسول خدا صدای خود را پایین آورد و همین امر موجب شد که نفهمیدم رسول خدا چه فرمود....
3. در سنن ابی داود آمده است قال: فکبّر الناس وضجّوا....(31)
راوی میگوید: مردم تکبیر گفتند و فریاد زدند، واین امر باعث شد تا سخن رسول خدا را نشنوم.
4. احمد بن حنبل و طبرانی آوردهاند:...ثم لَغَطَ القوم (لغط الناس) وتکلّموا....(32) سپس مردم سر و صدا کرده و به سخن گفتن پرداختند، در نتیجه سخن پیامبر را نشنیدم....
5. در نقل مسلم و احمد بن حنبل آمده است: فقال کلمة اصمَّنیها الناس.(33)
حضرت سخنی فرمود که مردم با سر و صدای خود مرا از شنیدن آن باز داشتند.
6. احمد بن حنبل در نقل دیگری آورده است: «فجعل الناس یقومون ویقعدون».(34) مردم پیوسته بلند میشدند و مینشستند، و همین امر باعث شد که سخن پیامبر را نشنوم.
7. و در نقل دیگری آورده است: «وضجّ الناس».(35) ... مردم فریاد میزدند، و فریاد آنان باعث شد تا از شنیدن سخن پیامبر باز مانم.
چنان که ملاحظه میکنید علل یاد شده موجب شده تا راوی حدیث، یعنی جابر بن سمره سخن رسول خدا را به درستی نشنود ونفهمد. علل فوق به وضوح نشان میدهد که مهاجران قرشی و همفکرانشان از سخن رسول خدا به خشم آمده و کوشیدهاند تا هر طور شده از رسیدن صدای پیامبر به گوش مردم جلوگیری کنند. و اقداماتی از قبیل راه انداختن جار و جنجال، داد و فریاد، سر و صداهای بیهوده و نشست و برخاست و... در همین راستا صورت گرفته است. براستی اگر سخن رسول خدا در پایان حدیث«کلهم من قریش» بود، این جمله چیزی نبود که قرشیان و همفکرانشان را به خشم آورد و به عکس العمل وادارد. بلکه این جمله میتوانست موجبات سرور و شادی آنان را نیز فراهم آورد، و مُهر تأییدی بر خلافت آینده آنان باشد. لذا معنا نداشت که آنان به خاطر بیان چنین مطلبی توسط پیامبر، به چنان اقداماتی دست زنند.
از همین جا این احتمال تقویت میشود که اصل عبارتِ حدیث، «کلّهم من بنی هاشم» بوده است، نه «کلّهم من قریش».
و این همان چیزی است که در نقل شیخ سلیمان حنفی قندوزی آمده است. وی حدیث مورد نظر را با تعبیر «کلّهم من بنی هاشم» نقل کرده و تصریح میکند که مقصود رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از خلفای دوازدهگانه، امامان اهل بیتاند. چون حدیث پیامبر، جز آنان، بر کس دیگری قابل تطبیق نیست.بر خلفای راشدین قابل
_______________________________
34و35. مسند احمد، ج5، ص 99 و 93.
_______________________________
تطبیق نیست، چون عدد آنان کمتر از دوازده نفر است. بر حاکمان اموی قابل تطبیق نیست، چون اوّلاً: عددشان بیش از دوازده نفر است.ثانیاً: آنان افرادی ظالم و ستمگر بودهاند.
بر حاکمان عباسی نیز قابل تطبیق نیست چون: اوّلاً عدد آنان بیش از دوازده نفر است. ثانیاً : آنان افرادی ستمگر بوده و پایبندی چندانی نسبت به احکام اسلام نداشتهاند. پس به ناچار، باید حدیث را حمل کنیم بر امامان دوازدهگانه اهل بیت. زیرا اینان آگاهترین افراد زمانه خویش بودند، و از نظر رفعت مقام، پرهیزکاری، حَسَب ونَسَب، از همه اهل زمانه خود برتر و بالاتر بودند. و علوم و دانش خود را از جدشان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برده بودند.(36)
نتیجه بحث
چنان که تاکنون در بحث حدیث امامان اثناعشر دیدیم، اگر حدیث را بر بنی هاشم حمل نکرده و امامان اهل بیت را مصداق آن ندانیم، برای حدیث توجیه قابل قبولی نخواهیم یافت. بنابراین هیچ راهی وجود ندارد جز آن که امتیازات بنی هاشم را که تاکنون به مواردی از آن اشاره شد، بپذیریم، و حدیث را حتی اگر فراز پایانیِ آن «کلّهم من قریش» هم باشد،حمل بر بنی هاشم کنیم و امامان معصوم علیهم السلام، اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را مصداق آن بدانیم.
پایان
_______________________________
36.ینابیع المودة، حنفی قندوزی، ج2، ص 533، چاپ رضی، قم.
مسئله دیگری که کار دانشمندان اهل سنت را در توجیه حدیث امامان اثنا عشر دشوار ساخته وجود این اصل است که رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در همه زمانها و مکانها تا قیامت، خلافت و رهبری امت اسلامی را حق اختصاصی قریش دانستهاند. نمونههایی از احادیث این باب چنین است:
عبدالله بن عمر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:
«لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی من الناس اثنان»(1)؛« همواره امر خلافت در میان قریش است ، تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند».
در حدیث دیگری آمده است: «قریش ولاة الناس فی الخیر والشرّ إلی یوم القیامة»(2)؛ «قریش در خیر و شر، والیان مردم تا قیامتاند».
از احادیث فوق یک اصل اساسی استفاده میشود و آن این است که خلافت و جانشینیِ رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پس از آن حضرت تا قیامت به قریش اختصاص دارد، و هیچ وقوم و قبیله دیگری را در آن سهمی نیست.
بر اساس روایات فوق، امت اسلامی وظیفه دارند در هر عصری، از امامی پیروی کنند که از نیاز قریش باشد. گواه سخن فوق آن که خود حافظان ومفسران و فقهای اهل سنت، از احادیث فوق چنین برداشتی داشتهاند. از جمله: «ترمذی» این حدیث را در باب «ما جاء انّ الخلفاء من قریش إلی أن تقوم الساعة» نقل کرده است.
همچنین دانشمندان یاد شده احادیث فوق را با حدیث خلفای اثناعشر در کنار هم و در یک باب ذکر کردهاند، به نظر میرسد معنای این اقدام آنان این است که از دیدگاه ایشان، همین خلفای دوازدهگانه قرشی هستند که در هر روزگاری یک نفر از آنان در جهان وجود دارد، تا هم شرط قرشی بودن خلافت، و هم سخن رسول خدا در مورد وجود خلفای دوازدهگانه، مصداق خارجی پیدا کند. افزون بر مباحث گذشته، شارحان حدیث و فقهای اهل سنت در مورد احادیث فوق با صراحتِ بیشتری به اظهار نظر پرداختهاند، از جمله:
الف. کرمانی شارح صحیح بخاری مینویسد:
«لم یخل الزمان عن وجود خلیفة من
_______________________________
1. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ صحیح بخاری، ج4، ص 218 و ج9، ص 78؛ فتح الباری، ج13، ص114 و 117؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح375؛ سنن بیهقی، ج8، ص 141؛ مسند احمد، ج2، ص 93، 128؛ تاریخ بغداد، ج3، ص 372.
2. مسند احمد، ج4، ص 203؛ تلخیص الحبیر ابن حجر، ج4، ص 42؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح1155.
_______________________________
قریش»(3): «جهان هیچگاه از وجود خلیفه قرشی خالی نیست».
ب. نووی مینویسد:
«هذه الأحادیث وأشباهها دلیل ظاهر أنّ الخلافة مختصة بقریش لا یجوز عقدها لأحد من غیرهم، و علی هذا انعقد الإجماع فی زمن الصحابة فکذلک بعدهم... وبیّنصلی الله علیه و آله و سلم انّ هذا الحکم مستمر إلی آخر الدنیا ما بقی من الناس اثنان...».(4)
«این احادیث و نظایر آن، دلیل روشنی است بر اینکه خلافت به قریش اختصاص دارد، و بستن پیمان خلافت برای کسی از غیر قریش جایز نیست. این قضیه مورد اجماع صحابه، و مسلمانان عصرهای بعدی است. و رسول خدا بیان داشتهاند که این حکم پس از این نیز، تا آخر دنیا و تا زمانی که دو نفر انسان وجود داشته باشند ادامه خواهد یافت».
ج. مبار کفوری در شرح سنن ترمذی مینویسد:
«فالخلافة فیهم ما بقیت الدنیا»(5): «تا جهان باقی است خلافت در میان قریش است. وی میافزاید: رسول خدا بیان داشتهاند که این حکم تا پایان جهان تا زمانی که دو نفر انسان باقی باشند ادامه دارد.(6)
شمار دیگری از دانشمندان اهل سنت از جمله «زبیدی» در شرح احیاء العلوم و «ابن حزم» در المحلی، نظریاتی همانند دانشمندان یاد شده ابراز داشتهاند.(7) چنانکه ملاحظه میکنید، احادیث رسول خدا و به تبع آن اظهارات دانشمندان اهل سنت صراحت دارد در این که خلافت پس از رسول خدا تا قیامت به قریش اختصاص دارد، و دیگران را در آن سهمی نیست. بر این اساس، همه پیروان پیامبر در همه زمانها و مکانها تا قیامت وظیفه دارند در هر زمانی، خلیفه و حاکمی را که از قریش
_______________________________
3. فتح الباری، ج13، ص 217 به نقل از کرمانی.
4. شرح صحیح مسلم، نووی، ج12، ص 441 443.
5و6. تحفة الاحوذی، ج6، ص 481، دار الفکر ، بیروت.
7. اتحاف السادة المتقین، ج2، ص 231، دار الفکر؛ المحلی، ج9، ص 359، دار الاعلیها السلامفاق.
_______________________________
باشد به ودستی شناخته و بیعت او را بر گردن داشته باشند، تا بدین وسیله به سنت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عمل نموده ووظیفه دینیِ خویش را به انجام رسانند.
صحت احادیث رسول خدا مقتضی آن است که در هر زمانی چنین خلیفهای در جهان وجود داشته باشد، در غیر این صورت احادیث رسول تکذیب خواهد شد، و تکلیف لغو پیش خواهد آمد، چرا که رسول خدا از همه مسلمانان خواستهاند که در همه زمانها با خلیفهای که از تبار قریش میباشد بیعت نموده و خلافت او را بپذیرند، و اگر در عالم خارج چنین خلیفهای وجود نداشته باشد، این امر لغو خواهد بود و چنانکه در حدیث خلفای اثناعشر دیدیم، تعداد خلفای قرشی برای همه زمانها تا قیامت دوازده نفراند.
قابل ذکر است ، آنچه در مورد لزوم قرشی بودن خلافت گفته شد، صرفاً در مورد امامت عظمی و جانشینی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است، نه در مورد سایر ردههای مدیریت نظام اسلامی.
7. ضرورت وجود امام در هر زمان
نکته دیگری که توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مشکل مواجه میسازد احادیثی است که شماری از بزرگان صحابه در مورد ضرورت وجود امام در همه زمانها، از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند. نمونههایی از روایات یاد شده چنین است:
تفتازانی به نقلی از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آورده است:
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة».(8)
«هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».
_______________________________
8. شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص 239، انتشارات رضی.
9. صحیح مسلم، کتاب اماره، ح58؛ سنن بیهقی، ج8، ص 156؛ معجم کبیر، طبرانی، ج19، ص 335؛ سلسلة الصحیحة، ج2، ص 715؛ مسند احمد، ج4، ص 96.
_______________________________
در حدیث دیگری آمده است:
«من مات ولیس فی عنقه بیعة ، مات میتة جاهلیة».(9)
«هر کس بمیرد و بیعت امامی را بر کردن نداشته باشد به مرگ جاهلیت مرده است».
و در حدیث دیگری آمده است :
«من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة...».(10)
«هر کس بدون [شناخت و پیروی از] امام بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است».
دانشمندان شیعه نیز احادیث فوق را بدون تفاوت، یا با تفاوت اندکی در آثار خود آوردهاند.(11)
از احادیث فوق به وضوح استفاده میشود که در هر زمانی برای آحاد جامعه ء اسلامی امامی وجود دارد که شناخت او عین دین است، وعدم شناخت او، عین جاهلیت.
اهمیت این امام به قدری است که اگر کسی بمیرد بدون آن که تحت رهبری او قرار داشته باشد، مرگش از نوع مرگ جاهلی است، یعنی گویا اسلام را درک نکرده است. این مسئله نیز روشن است که مقصود از این امامان، حاکمان ظلم و جور نیستند. چون قرآن موءمنان و مسلمانان را از نزدیک شدن به آنان برحذر داشته است. «وَلاَ تَرْکَنُوا اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمسَّکُمُ النّار...»(12): «و به کسانی که ستم کردهاند متمایل مشوید که آتش [دوزخ] به شمار میرسد، ...».
لحن روایات فوق نشان میدهد که امامِ مورد نظر این روایات یک فرد معمولی نیست، بلکه یک شخصیت برجسته و عظیم دینی و معنوی است.
پیش از این گفتیم که جانشینان رسول خدا و رهبران امت اسلامی در همه زمانها دوازده نفراند. اکنون میگوییم تدبّر در روایات فوق تردیدی باقی نمیگذارد که این امامی که هر کس بمیرد و او را نشناسد مرگش مرگ جاهلی است، همان امامی است که در هر عصری جانشین رسول خدا و عضوی از خلفای دوازدهگانه آن حضرت است.
_______________________________
10. مسند ابی داود طیالسی، ص 259، دار المعرفة؛ مسند احمد، ج3، ص 446؛ تاریخ بخاری، ج6، ص 445.
11. کمال الدین، ج2، ص 409، چاپ جامعه مدرسین؛ بحار، ج32، ص 331؛ محاسن برقی، ج1، ص 176؛ رجال کشی، ص 424.
12. سوره هود، آیه113.
_______________________________
احادیث ضرورت وجود امام در هر زمان، توجیهات هر دو دسته از دانشمندان اهل سنت را عمیقاً با مشکل مواجه میسازد. هم گروهی که به ترتیب، پس از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم از دوازده نفر نام برده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه قرار دادهاند. و هم گروهی که عدهای از میان حاکمان اموی و عباسی را گزینش نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر برشمرده و آنان را مصداق خلفای اثناعشر دانسته بودند زیرا دوران خلافت خلفای گروه اول، قبل از پایان قرن اول هجری پایان یافته، و پس از آن، حضور نداشتهاند از آنان پیروی شود. بنابراین بر اساس توجیه دسته اوّل از توجیهات دانشمندان اهل سنت، امت اسلامی از آغاز قرن دوم هجری با مشکل فقدان امام و رهبر روبروست، و تا هم اکنون این مشکل ادامه دارد، و پس از این نیز ادامه خواهد داشت.
مشکل گروه دوم (که دوازده خلیفه را به صورت گزینشی در نظر گرفتهاند) از لحاظ زمانی زودتر از گروه اوّل آغاز میشود. به عنوان مثال، سیوطی که جزء گروه دوم بود، بعد از معاویه، ابن زبیر را خلیفه مسلمانان دانسته و حکومت یزید را به حساب نیاورده بود. و پس از ابن زبیر، عمر بن عبد العزیز را جزء خلفای دوازدهگانه شمرده بود، و حکومت عبدالملک مروان و فرزندانش را به حساب نیاورده بود، افرادی مانند سیوطی، هم در فاصله به وجود آمده میان دو خلیفه، مانند ابن زبیر و عمر بن عبدالعزیز با مشکل فقدان امام مواجهاند، و هم پس از اتمام دوران حکومت خلفای دوازدهگانه مورد نظرشان در اوایل قرن دوم. چون آنها نیز از آن زمان تا قیامت فاقد امام و خلیفه خواهند بود. این جا است که مسئله ضرورت وجود امام در همه زمانها که در احادیث فوق آمده، هر دو دسته از توجیهات دانشمندان اهل سنت را با مشکل جدی مواجه میسازد. و هیچ راه حلّی نیز برای عبور از این مشکل ندارند. و کلید حل مشکل تنها در اختیار مذهب شیعه امامیه است. زیرا بر اساس اعتقادامامیه، جهان هیچگاه از وجود یکی از امامان دوازدهگانه اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم خالی نیست، و آخرین امام از سلسله امامان اثناعشر یعنی حضرت مهدیعلیه السلام دارای عمر طولانی و خارق العاده است.
در همین باب روایات دیگری وجود دارد که روایت گذشته را توضیح داده و نظر ما را تأیید میکند. از جمله: ابن عمر از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که خطاب به علیعلیه السلام فرمود:«...ومن مات وهو یبغضک یا علیّ مات میتةً جاهلیة...».(13): «ای علی هر کس بمیرد در حالی که تو را دشمن داشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است». ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:«...ومَنْ أبغضک اماتة الله میتة الجاهلیة...».(14): «ای علی هر کس با تو دشمنی ورزد خداوند او را به مرگ جاهلی از دنیا خواهد بُرد».
به راستی آیا احادیث فوق نشان نمیدهد که در احادیث گذشته مقصود از امامی که هر کس بمیرد و او را نشناسد، همان امام علی بن ابی طالبعلیه السلام است که هر کس بمیرد و دشمنی او را در دل داشته باشد مرگ او مرگ جاهلی است؟
همان کسی که فاصله گرفتن از او عین فاصله گرفتن از شخص پیامبر است، و تردیدی نیست که اگر کسی از پیامبر و خدا فاصله گیرد و در آن حال بمیرد، مرگ او مرگ جاهلی خواهد بود.
8. مهدی آخرین خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم
مشکل دیگر دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر، احادیث مهدویت است. از احادیث مربوط به مهدی موعود که مورد قبول فریقین است، بلکه بر متواتر بودن آن اتفاق نظر دارند، نکاتی استفاده میشود، از جمله:
الف. مهدی یکی از خلفای امت اسلامی است، و دوران خلافت او نه در قرن اوّل هجری، بلکه در آخرالزمان خواهد
_______________________________
13. مجمع الزوائد، ج9، ص 162، دار الفکر، 1414ه؛ معجم کبیر، طبرانی، ح13549؛ کنز العمال، ج11، ص 611.
14. کنز العمال، ج11، ص 607.
_______________________________
بود. محدثان از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند که فرمود:
«یکون فی آخر اُمّتی خلیفة یحثی المال حثیاً لا یعدّه عدداً»(15)
:«در پایان روزگار امتم خلیفهای خواهد بود که مال را بدون آن که بشمارد، خواهد بخشید».
گرچه در حدیث فوق از حضرت مهدیعلیه السلام به صراحت یاد نشده است، امّا دانشمندان اهل سنت آن را در باب احادیث مهدی ذکر کردهاند.
ابی داود در سنن خود از علیعلیه السلام از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که فرمود:
«لو لم یبق من الدهر إلاّ یوم لبعث الله رجلاً من أهل بیتی...».(16)
ابی داود در حدیث دیگری آورده است:
«لو لم یبق من الدنیا إلاّ یوم لطوّل الله ذلک الیوم، حتی یبعث فیه رجلاً من أهل بیتی...»(17)
: «اگر باقی نماند از دنیا جز یک روز، به طور حتم خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود تا در آن روز مردی از اهل بیتم را برانگیزد...».
ب. مهدی از اهل بیت رسول خدا
نکته دیگری که در احادیث مهدی بر آن تأکید شده این است که مهدی از اهل بیت رسول خداست. در حدیث ابی داود آمده است: «...لَبَعث الله رجلاً من أهل بیتی...».(18)
در حدیث دیگری آمده است: «...حتّی یبعثَ فهی رجلاً من أهل بیتی...».(19)
در حدیث دیگری آمده است: «المهدی من عترتی من ولد فاطمة»(20): «مهدی از عترت من از فرزندان فاطمه است».
در احادیث قبل آمده بود که مهدی آخرین خلیفه رسول خداست، و احادیث
_______________________________
15. صحیح مسلم، کتاب فتن، ح67؛ مستدرک حاکم، ج4، ص 454؛ کنز العمال، ح38659.
16، 17، 18، 19. سنن ابی داود، کتاب المهدی.
20. سنن ابی داود، کتاب المهدی؛ درّ المنثور، ج6، ص 58.
_______________________________
اخیر به صراحت گویای آن است که مهدی از اهل بیت رسول خداست، و این همان چیزی است که شیعه معتقد است که امامان و خلفای دوازدهگانه رسول خدا، همگی از اهل بیت آن حضرتاند.
پیشتر در بحث «اختصاص خلافت به قریش» دیدیم که احادیث آن باب دلالت داشت که خلافت و ولایت پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا قیامت به قریش اختصاص دارد. و در بحث حاضر در احادیث مهدویت دیدیم که حضرت مهدیعلیه السلام از اهل بیت پیامبر، خلیفه خدا و یکی از خلفای امت اسلامی است.
پس هم خلافت آن حضرت مسلّم است و هم قرشی بودن، بلکه هاشمی بودنش. از سوی دیگر، وجود چنین شخصی در جهان کنونی از دیدگاه قرآن و سنت و تاریخ، امری مسلّم است. در تاریخ همه مورخان شیعه و جمعی از مورخان اهل سنت به ولادت حضرت مهدیعلیه السلام تصریح کردهاند. بنابراین از لحاظ تداوم زمانی و وجود خارجی امام قرشی و از اهل بیت و نیز خلفای دوازدهگانه مورد بحث، با امامان مورد قبول شیعه انطباق دارد.(21)
10. بنی هاشم دودمان برگزیده
شماری از دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث خلفای اثناعشر گفتهاند: اگر مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خلفای دوازدهگانه که در حدیث جابر بن سمره و احادیث دیگر آمده، امامان دوازدهگانه اهل بیتعلیهم السلام بودند، باید رسول خدا میفرمودند «کلّهم من بنی هاشم»(22) نه این که بفرمایند: «کلّهم من قریش» چنان که اکنون در اکثر قریب به اتفاق تعابیر حدیث، موجود است.
به منظور تصحیح ذهنیت این دسته از دانشمندان اهل سنت، و نیز با هدف کشف حقیقت، نکاتی را تقدیم میکنیم:
الف. گرچه در بسیاری از تعابیر
_______________________________
21. تفسیر کبیر، فخر رازی، ج4، ص 113؛ تفسیر المنار، رشید رضا، ج5، ص 181.
22. شرح المقاصد، تفتازانی، ج5، ص 233؛ عون المعبود، ج11، ص 365.
_______________________________
حدیث رسول خدا، تصریح نشده است که خلفای دوازدهگانه پیامبر از بنی هاشماند، لکن از آنجا که دودمان بنی هاشم اصولاً یک دودمان برگزیده است و با سایر خاندانهای قریش از نظر فضیلت قابل مقایسه نیست، بدین جهت، تا در میان دودمان بنی هاشم افرادی شایسته خلافت وامامت باشند، نوبت به سایر خاندانهای قریش نمیرسد. آنچه گفتیم معنای حدیث صحیحی است که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت، از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند.
واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که میفرمود:
«انّ الله اصطفی کنانة من ولدِ إسماعیل، واصطفی قریشاً من کنانَة، واصطفی من قریش بنی هاشم، واصطفانی من بنی هاشم».(23)
«خداوند از میان فرزندان اسماعیل کنانه را برگزید، و از میان کنانه قریش را برگزید، و از میان قریش بنی هاشم را برگزید، و از میان بنی هاشم مرا برگزید».
حدیث فوق صراحت دارد در این که دودمان بنی هاشم، دودمانی برگزیده است، به همان میزان که قریش بر بنیکنانه برتری دارد، به همان میزان، بنی هاشم بر سایر خانوادههای قریش برتری دارد.
نووی در شرح صحیح مسلم مینویسد:
استدل به أصحابنا علی انّ غیر قریش من العرب لیس بکفوء لهم ولا غیر بنی
_______________________________
23. صحیح مسلم، کتاب فضائل، باب1؛ سنن ترمذی، کتاب مناقب، باب1، ح3605 و 3606با تصریح به صحت سند حدیث؛ مسند احمد، ج4، ص107؛ تاریخ بخاری، ج1، ص 4؛ سلسلة الصحیحة، البانی، ح302؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص 301 و ج20، ص 203؛ جمع الجوامع، سیوطی 4681 چاپ مجمع البحوث؛ البدایة والنهایة، ج2، ص 202 و 210؛ دلائل النبوة،بیهقی، ج1، ص 130 و 166؛ تاریخ بغداد، ج13، ص 64؛ کنز العمال، ح 31983؛ تاریخ صغیر بخاری، ج1، ص 9؛ دارالتراث؛ مشکاة المصابیح تبریزی، ح5740 بیروت؛ دارالفکر 1411ه؛ اتصاف السادة المتقین، ج9، ص 89؛ تلخیص الحبیر، ج3، ص 163؛ الشفا، قاضی عیاض، ج1، ص 326؛ شرح السنة، بغوی، ج13، ص 194؛ الحاوی للفتاوی، سیوطی، ج2، ص368؛ درالمنثور، ج3، ص 294، و ج4، ص 273؛ تفسیر ابن کثیر، ج3، ص 325 و ج5، ص 235.
_______________________________
هاشم کفوء لهم».(24) یاران ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نیستند. دودمان بنی هاشم دارای امتیازات منحصر به فردی است، و هیچ خانوادهای از خانوادههای قریش از نظر کمالات علمی، اخلاقی، دینی، و معنوی به پایه بنی هاشم نمیرسد. بنابراین، خداوندی که آنان را شایسته یافت تا پرچم پر افتخار نبوت را به دست با کفایت آنان بسپارد، این شایستگی را نیز در آنان دیده است که آنان را پرچمدار امامت قرار دهد، و خط رسالت را به وسیله آنان تداوم بخشد.
بر اساس حدیث فوق، اگر همه خلفای دوازده گانه را از میان بنی هاشم برگزینیم و به بنی تمیم و بنی عدی و بنی امیه هیچ مهمی از خلفای دوازدهگانه رسول خدا ندهیم، دقیقاً بر طبق سنت رسول خدا عمل کردهایم. و اگر جز این عمل کنیم، سنت رسول خدا را نادیده گرفتهایم.
سخنان علیعلیه السلام در نهج البلاغه نیز در راستای حدیث رسول خداست.
در نهج البلاغه آمده است: «والله ما تنقم منّا قریش إلاّ انّ الله اختارنا علیهم...».(25) به خدا سوگند، قریش از ما خشمگین نیست، جز برای آن که خدا ما را بر آنان برگزید. حال که خداوند بنی هاشم را بر سایر تیرههای قریش برتری بخشیده، آیا بهتر نیست این اقدام خداوند را به رسمیت شناخته و تسلیم فرمان خدا باشیم؟! نیز در نهج البلاغه آمده است:
«انّ الأئمّة من قریش غرسوا فی هذا البطنِ من هاشم، لا تصلحُ علی سواهم، ولا تصلحُ الوُلاةُ من غیرهم».(26) امامان از قریشاند که درخت آن در خاندانِ هاشم کاشته شده است، دیگران در خور آن نیستند، و فرمانِ امامت را جز به نام هاشمیان ننوشتهاند.
امیرالموءمنینعلیه السلام نیز در سخن فوق با صراحت تمام، امامان را از خاندان هاشم
_______________________________
24. شرح صحیح مسلم، ج15، ص 41.
25. نهج البلاغه،صبحی صالح، خطبه 33.
26. همان، خطبه 144.
_______________________________
دانسته و در واقع مطلق (قریش) را بر مقید (بنی هاشم) حمل کرده است.
ب. گرچه در اکثر منابع اهل سنت، در فراز پایانی حدیث آمده است«کلّهم من قریش» یعنی همه خلفای دوازدهگانه از قریشاند.
با این وجود، در شماری از تعابیر حدیث مطالبی به چشم میخورد که نقل فوق را با تردید مواجه میسازد. در یکی از نقلهای حدیث آمده است: «سمعتُ النبیصلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یکون اثنا عشر أمیراً» ثمّ تکلّم بشیء لم أسمعه فزَعَمَ القوم انّه قال:«کلّهم من قریش».(27): شنیدم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [بعد از من] دوازده نفر امیر خواهد بود، سپس سخنی گفت که آن را نشنییدم، مردم گمان کردند که گفت: همه آنها از قریش خواهند بود.
چنانکه ملاحظه میشود در حدیث فوق جمله «کلّهم من قریش» نه سخن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلکه گمانِ شماری از مردم و حاضران است.
در نقل دیگری آمده است: سمعت رسول الله یقول:«اثنا عشر قیّماً من قریشٍ لا یضرّهم عداوة من عاداهم»، قال:فالتفت خلفی فإذا أنا بعمر بن الخطاب رضی الله عنه فی اناس فأثبتو إلی الحدیث کما سمعتُ».(28)
شنیدم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: دوازده قیم از قریش وجود خواهند داشت که دشمنیِ دشمنان، به آنان زیانی وارد نمیسازد. پس به پشت سرم نگاه کردم، عمر بن خطاب را دیدم که در میان جمعی از مردم بود. عمر و همراهان او، حدیث را آن گونه که نقل کردم برایم تأیید کردند.
چنان که میبینید عمر و همراهان او در تثبیت حدیث به او کمک نموده، و حدیث را به شکلی که جابر نقل کرده تأیید کردهاند. اقدام عمر در تثبیت حدیث به گونهای که فعلاً موجود میباشد اقدامی معنادار و حساب شده است، این احتمال خیلی قوی است که عمر حدیث یاد شده را برای جابر بن سمره طوری تثبیت کرده باشد
_______________________________
27. معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 249، ح2044.
28. معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 256؛ مجمع الزوائد، هیثمی، ج5، ص 345، دار الفکر.
_______________________________
دانسته و در واقع مطلق (قریش) را بر مقید (بنی هاشم) حمل کرده است.
ب. گرچه در اکثر منابع اهل سنت، در فراز پایانی حدیث آمده است«کلّهم من قریش» یعنی همه خلفای دوازدهگانه از قریشاند.
با این وجود، در شماری از تعابیر حدیث مطالبی به چشم میخورد که نقل فوق را با تردید مواجه میسازد. در یکی از نقلهای حدیث آمده است: «سمعتُ النبیصلی الله علیه و آله و سلم یقول: «یکون اثنا عشر أمیراً» ثمّ تکلّم بشیء لم أسمعه فزَعَمَ القوم انّه قال:«کلّهم من قریش».(27): شنیدم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: [بعد از من] دوازده نفر امیر خواهد بود، سپس سخنی گفت که آن را نشنییدم، مردم گمان کردند که گفت: همه آنها از قریش خواهند بود.
چنانکه ملاحظه میشود در حدیث فوق جمله «کلّهم من قریش» نه سخن رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلکه گمانِ شماری از مردم و حاضران است.
در نقل دیگری آمده است: سمعت رسول الله یقول:«اثنا عشر قیّماً من قریشٍ لا یضرّهم عداوة من عاداهم»، قال:فالتفت خلفی فإذا أنا بعمر بن الخطاب رضی الله عنه فی اناس فأثبتو إلی الحدیث کما سمعتُ».(28)
شنیدم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم میفرمود: دوازده قیم از قریش وجود خواهند داشت که دشمنیِ دشمنان، به آنان زیانی وارد نمیسازد. پس به پشت سرم نگاه کردم، عمر بن خطاب را دیدم که در میان جمعی از مردم بود. عمر و همراهان او، حدیث را آن گونه که نقل کردم برایم تأیید کردند.
چنان که میبینید عمر و همراهان او در تثبیت حدیث به او کمک نموده، و حدیث را به شکلی که جابر نقل کرده تأیید کردهاند. اقدام عمر در تثبیت حدیث به گونهای که فعلاً موجود میباشد اقدامی معنادار و حساب شده است، این احتمال خیلی قوی است که عمر حدیث یاد شده را برای جابر بن سمره طوری تثبیت کرده باشد
_______________________________
29. معجم کبیر، ج2، ص 196.
30. همان، 197.
31. سنن ابی داود، ح 4280؛ مسند احمد، ج5، ص 98؛ النهایة فی الفتن و الملاحم، ابن کثیر، ص 25.
32. مسند احمد، ج5، ص 99؛ معجم کبیر، طبرانی، ج2، ص 196.
33. صحیح مسلم، کتاب اماره، باب1؛ مسند احمد، ج5، ص 98 و 101.
_______________________________
که با خلافت او و دوستانش پس از درگذشت رسول خدا، منافات نداشته باشد. این مطلب قرائنی هم دارد که پس از این خواهد آمد.
ج. علت این که جابر سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به درستی نشنید
مطلب دیگری که فراز پایانی حدیث یعنی جمله «کلّهم من قریش» را با تردید مواجه میسازد مطالبی است که راوی حدیث به عنوان علل نرسیدن سخن رسول خدا به جابر بن سمره بیان داشته است، نمونههایی از علل یاد شده چنین است:
1. طبرانی آورده است:...ثم هَمَس رسول الله...(29) سپس رسول خدا به آهستگی سخن گفت و همین امر باعث شد که سخن پیامبر را نشنوم.
2. طبرانی در نقل دیگری آورده است:...ثمّ خفَضَ صوته فلم أدر ما یقول...(30)... سپس رسول خدا صدای خود را پایین آورد و همین امر موجب شد که نفهمیدم رسول خدا چه فرمود....
3. در سنن ابی داود آمده است قال: فکبّر الناس وضجّوا....(31)
راوی میگوید: مردم تکبیر گفتند و فریاد زدند، واین امر باعث شد تا سخن رسول خدا را نشنوم.
4. احمد بن حنبل و طبرانی آوردهاند:...ثم لَغَطَ القوم (لغط الناس) وتکلّموا....(32) سپس مردم سر و صدا کرده و به سخن گفتن پرداختند، در نتیجه سخن پیامبر را نشنیدم....
5. در نقل مسلم و احمد بن حنبل آمده است: فقال کلمة اصمَّنیها الناس.(33)
حضرت سخنی فرمود که مردم با سر و صدای خود مرا از شنیدن آن باز داشتند.
6. احمد بن حنبل در نقل دیگری آورده است: «فجعل الناس یقومون ویقعدون».(34) مردم پیوسته بلند میشدند و مینشستند، و همین امر باعث شد که سخن پیامبر را نشنوم.
7. و در نقل دیگری آورده است: «وضجّ الناس».(35) ... مردم فریاد میزدند، و فریاد آنان باعث شد تا از شنیدن سخن پیامبر باز مانم.
چنان که ملاحظه میکنید علل یاد شده موجب شده تا راوی حدیث، یعنی جابر بن سمره سخن رسول خدا را به درستی نشنود ونفهمد. علل فوق به وضوح نشان میدهد که مهاجران قرشی و همفکرانشان از سخن رسول خدا به خشم آمده و کوشیدهاند تا هر طور شده از رسیدن صدای پیامبر به گوش مردم جلوگیری کنند. و اقداماتی از قبیل راه انداختن جار و جنجال، داد و فریاد، سر و صداهای بیهوده و نشست و برخاست و... در همین راستا صورت گرفته است. براستی اگر سخن رسول خدا در پایان حدیث«کلهم من قریش» بود، این جمله چیزی نبود که قرشیان و همفکرانشان را به خشم آورد و به عکس العمل وادارد. بلکه این جمله میتوانست موجبات سرور و شادی آنان را نیز فراهم آورد، و مُهر تأییدی بر خلافت آینده آنان باشد. لذا معنا نداشت که آنان به خاطر بیان چنین مطلبی توسط پیامبر، به چنان اقداماتی دست زنند.
از همین جا این احتمال تقویت میشود که اصل عبارتِ حدیث، «کلّهم من بنی هاشم» بوده است، نه «کلّهم من قریش».
و این همان چیزی است که در نقل شیخ سلیمان حنفی قندوزی آمده است. وی حدیث مورد نظر را با تعبیر «کلّهم من بنی هاشم» نقل کرده و تصریح میکند که مقصود رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از خلفای دوازدهگانه، امامان اهل بیتاند. چون حدیث پیامبر، جز آنان، بر کس دیگری قابل تطبیق نیست.بر خلفای راشدین قابل
_______________________________
34و35. مسند احمد، ج5، ص 99 و 93.
_______________________________
تطبیق نیست، چون عدد آنان کمتر از دوازده نفر است. بر حاکمان اموی قابل تطبیق نیست، چون اوّلاً: عددشان بیش از دوازده نفر است.ثانیاً: آنان افرادی ظالم و ستمگر بودهاند.
بر حاکمان عباسی نیز قابل تطبیق نیست چون: اوّلاً عدد آنان بیش از دوازده نفر است. ثانیاً : آنان افرادی ستمگر بوده و پایبندی چندانی نسبت به احکام اسلام نداشتهاند. پس به ناچار، باید حدیث را حمل کنیم بر امامان دوازدهگانه اهل بیت. زیرا اینان آگاهترین افراد زمانه خویش بودند، و از نظر رفعت مقام، پرهیزکاری، حَسَب ونَسَب، از همه اهل زمانه خود برتر و بالاتر بودند. و علوم و دانش خود را از جدشان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به ارث برده بودند.(36)
نتیجه بحث
چنان که تاکنون در بحث حدیث امامان اثناعشر دیدیم، اگر حدیث را بر بنی هاشم حمل نکرده و امامان اهل بیت را مصداق آن ندانیم، برای حدیث توجیه قابل قبولی نخواهیم یافت. بنابراین هیچ راهی وجود ندارد جز آن که امتیازات بنی هاشم را که تاکنون به مواردی از آن اشاره شد، بپذیریم، و حدیث را حتی اگر فراز پایانیِ آن «کلّهم من قریش» هم باشد،حمل بر بنی هاشم کنیم و امامان معصوم علیهم السلام، اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را مصداق آن بدانیم.
پایان
_______________________________
36.ینابیع المودة، حنفی قندوزی، ج2، ص 533، چاپ رضی، قم.