اسباب و زمینه های توهم تعارض علم و دین (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
انگاره تعارض علم و دین که امروز در جهان مسیحی غرب و در سایر جوامع متجدد، پذیرفته شده است، زادگاهش جهان مسیحیت است و مولود یک سلسله عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است که طی چند قرن، کشورهای مسیحی غرب، آنها را تجربه کردهاند، و از این رو تعمیم آن به جوامع اسلامی، یک تفکر انحرافی است. در این شماره برخی از اسباب و زمینههای پیدایش این انگاره را بررسی میکنیم و بخشی دیگر را در شماره آینده بررسی خواهیم کرد.
یکی از مباحث مهم و اساسی در باب تعارض علم و دین یافتن اسباب و عواملی است که در طی دو هزار سال گذشته در یک فرایند بطیء و طولانی موجب پدید آمدن چنین نظریهای در میان جوامع بشری شده است.
از این رو، در این نوشتار به بررسی اسباب و زمینههای تعارض از آغاز مسیحیت تا دوران معاصر میپردازیم. با ذکر این مطلب که، آنچه غربیان به شکل کنونی نامش را تعارض علم و دین میگذارند، ما نامش را توهم تعارض علم ودین مینهیم، و در واقع در پی آن هستیم که دریابیم، چه عواملی موجب شد که این توهم و شبهه در فکر خواص و عوام نفوذ و رسوخ کند که بین دین و علم ناسازگاری وجود دارد، توهمی که تاکنون یکی از مشغلههای اصلی ذهن بشر متمدن را که میخواهد متدین نیز بماند به خود مشغول کرده است.
الف: علم ستیزی به نام دین
دین مسیحعلیه السلام بعد از دین یهود نازل شد و حضرت عیسیعلیه السلام در میان کسانی ظهور کرد که یهودی بودند، قوم یهود، در طول تاریخ خود، عقاید،آداب، رسوم و فرهنگ ویژهای داشته است. زندگی آنان را سحر و جادو و عقائد خرافی و اوهام آمیز فرا گرفته بود، دنیاپرست و علاقمند به ثروت اندوزی بودند، با وجود این که پیامبران الهی بسیاری در میان این قوم ظهور کردهاند ولی کمترین گرایش را نسبت به خدا، توحید، ایمان به آخرت و اطاعت از تعالیم انبیاء در آنان میبینیم، و حتی اقدام به کشتن انبیای الهی نیز نمودند. آنها اقوامی بودند نژادپرست و متعصب، بهانهجو و عنادورز، سرکش و ستیزهجو، دسیسهگر و متجاوز، دارای قساوت و سنگدلی و سرانجام جاهل و بیفرهنگ و گریزان از دانش و حکمت. این خصائص و ویژگیها را، هم کتب مقدس یهود، و هم مورخان و اندیشمندان غربی تأیید کردهاند(1) و در قرآن کریم نیز بیشترین ذکری که از اقوام گذشته به بدی برده شده بنیاسرائیل میباشد، و تمام خصلتهای یاد شده در آیات فراوانی به صورت مکرر آمده است.(2)
خصلتهای روانی، قومی و فرهنگی یهود، آنان را به انحراف کشانید و موجب
_______________________________
1. سفر شیوع، فصل6، فقره 21؛ سحر حیکیریم، فصل بابا بشرا، ج3، فصل 25؛ سفر سنهدرین، کتاب الیهود فی التاریخ، قس براس عبود.
2. سوره آل عمران، آیات280، 99، 70، 72، 75، 93، 99، 100، 101، 112، 118، 119، 120، 181، 183، 187، و سوره بقره آیات 47، 7، 48، 89، 90، 96، 100 تا 109، 153، 159، و همچنین آیاتی از سوره مائده، نساء، اعراف و ممتحنه.
_______________________________
شد که رهبران دینی و کاهنان یهودی، کتاب مقدس(عهد عتیق) را مطابق افکار عامیانه و برای توجیه عقاید خرافی یهودیان، تحریف کرده و زمینههای انحراف آنها را گستردهتر نمایند.
یکی از عقاید خرافی و انحرافی که از عوام تا خواص گسترش یافته بود، ضدیت با هر گونه علم و دانش آموزی بود . آنان نه تنها علم و آگاهی برای بشر را لازم نمیدانستند، بلکه آن را سمبل شجره ممنوعه و گناه کبیره دانسته و رستگاری و فلاح خود را در مبارزه و دوری از هرگونه علم و دانش جستجو میکردند.
این تفکر ریشه در تورات تحریف شده آنان داشت، به گونهای که در سفر پیدایش درباره آدم و شجره ممنوعه چنین آمده است: «خداوند، آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بیممانعت بخور امّا از درخت معرفتِ نیک و بد زنهار، نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد».(3) و در جای دیگر از تورات چنین آمده است: «زن به مار گفت: از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفته از آن مخورید، و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود. چون زن دید که درخت برای خوراک نیک است و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد، آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد».(4) و در جای دیگر از زبان خداوند به عنوان معترض و مخالف علم و آگاهی انسان چنین آمده است:«و خداوند گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده است، که عارف نیک و بد گردید، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته، بخورد و تا ابد زنده
_______________________________
3. عهد عتیق، سفر پیدایش فقرات، 16 و 17.
4. عهد عتیق، تورات، سفر پیدایش ، باب سوم، فقرات 1 تا 18.
_______________________________
بماند».(5)
یهودیان از این سخنان و کلمات تورات چنین برداشت میکردند که خواست خداوند این است که انسان، عارف به نیک و بد نگردد و آگاه نشود، پس شجره ممنوعه، همان شجره آگاهی است، و انسان فقط با عصیان و تمرد از امر خدا و سرپیچی از تعلیمات و شرایع پیامبران میتواند به آگاهی و معرفت برسد، و چون انسان مرتکب این عصیان و گناه گردید از بهشت خداوند رانده شده است. بنابراین نباید خطایی که پدر و مادر انسان انجام داده، توسط فرزند ایشان در دنیا تکرار شود، باشد که خداوند بهشت را نصیب آنان کند.
بر اساس این برداشت غلط بود که یهودیان، کنجکاویها، حقیقت جوییها به همراه وسوسههای آگاهی را که در درون انسان موج میزد وسوسههای شیطانی مینامیدند و شیطان وسوسهگر را همان عقل و علم میپنداشتند. این نگرش و دیدگاه که یهودیان نسبت به علم و دانش داشتند، بعد از ظهور حضرت عیسیعلیه السلام و ایمان آوردن آنها به دین مسیح در روح و جان و ذهن عیسویان نفوذ کرد. و به کتب مقدس آنان و جهان مسیحیت منتقل شد، به طوری که ضمن اعتقاد به مطالب عهد عتیق، انجیل نیز از داستان آدم، تمثیلی معرفتی ارائه کرده و در جایی چنین میگوید: «خوشبخت کسانی هستند که در نادانی از اسرار کائنات بسر میبرند، چون در این صورت است که خدا را خواهند دید».(6)
یهودیزدگی موجب شد که عیسویان حقیقت مذهب را در چهار چوب جهل به کائنات، کوردلی و بیخبری از حقایق عالم محدود کنند، و به انسانهای علیل و سست و ضد علم تبدیل شوند، به گونهای که مسیحیت به گسترش دیدگاه ضد معرفتی خود و این که معرفت، خطرناک و زیانبار است، پرداخت و با نفوذ و توانایی پولس
_______________________________
5. عهد عتیق، تورات، سفر پیدایش، باب سوم، فقرات 23.
6.عهد جدید، انجیل.
_______________________________
رسول، هدایت و تقویت گردید، وی در رسالهای به کوکیستان مینویسد: «با خبر باشید که کسی شما را نرُباید به فلسفه و مکر باطل»(7) و در کلامی خطاب به تیموتاوس میگوید: «ای تموتاوس تو آن امانت را محفوظ دار و از بیهودهگوییهای حرام و از مباحثات دروغ اعراض نما».(8)
کلیسا مدعی بود که چون اراده خداوند حاکم بر هر رویداد و پدیده است، پی بردن به امور و اسرار رویدادها و پدیدهها از توان انسان خارج است. این چنین بود که در آغاز مسیحیت یک نوع نظریه ضد علمی و عقلی به رهبری ترتولیان از جهالت مذهبی و علم ستیزی بیرون زد که معتقد بود: «چون خدا با ما سخن گفته است، تفکر ما، لازم نیست». اینان بر این اعتقاد بودند که دانش و علم هدفش کشف حقیقت است و چون خداوند به واسطه عیسیعلیه السلام در کتاب مقدس با انسان سخن گفته است، با کلمات او حقیقت بر انسان مسیحی آشکار گردیده، و دیگر نیاز به تفکر و دانشاندوزی برای امت مسیح وجود ندارد، از این رو با ورود و اخذ و اقتباس هرگونه علم و دانش به جهان مسیحیت مخالفت میکردند، و مردم را از هر فعالیت علمی نهی مینمودند. و همین امر سبب شد که اندیشه مسیحی با دانش غیر دینی، آشتی ناپذیر گردد و آن را با کفری که مسیحیان برای غلبه بر آن بپا خاسته بودند، یکی شمردند و جهل را فضیلت دانسته و ستودند. بدین ترتیب بود که ویژگیها و خصلتهای اندیشه و فکر یهودیان و نوع عقاید مذهبی و برداشتها و تحلیلهای آنان از دین، علم، خدا، شیطان، شجره ممنوعه و غیره عیناً وارد مسیحیت شد و افکار و اندیشه عیسویان مطابق با آن، ولی با تنپوشی جدید و گستردگی بیشتر شکل گرفت و جهالت گرایی و علم ستیزی یهودی مسیحی به نام دین، جهان غرب و دنیای مسیحیت را فرا گرفت و به عنوان
_______________________________
7. عهد جدید، رساله پولس رسول به کولستان 2:8.
8. عهد جدید، رساله پولس رسول به تیموتاوس6:20.
_______________________________
یکی از اسباب و زمینههای تعارض علم و دین شناخته شد.
ب: قدرت در خدمت کلیسا
ایجاد تفکر اصلی تعارض علم و دین را میتوان مقارن دانست با وجود آمدن دوران قرون وسطی یعنی از حدود قرن پنجم میلادی که امپراتوران روم غربی به مسیحیت گرایش پیدا نمودند و دین مسیح را به عنوان دین رسمی و دولتی در تمام قلمروهای حکومت خود اعلام کردند.
حاکمان، با رفتن به زیر نفوذ کلیسا و آباء و رهبران مذهبی آن، از هیچ اقدامی برای حفظ اصول عقاید مسیحیت و تحمیل افکار رجال کلیسا بر مردم دریغ ننمودند. آنان که فقط در فکر شوکت و قدرت خود بودند با اربابان کلیسا که خرافات و اوهام و دیدگاههای ساختگی را به اسم دین مسیحعلیه السلام مطرح میکردند، متحد شدند و نطفه نامیمون تفکر تعارض علم و دین را که دیدگاه غالب قرون وسطی بود پرورش دادند و در اثر زمینههای فکری، روحی و احساسی آن در میان عوام الناس، توانست گسترش و توسعه فراوانی در ممالک غربی پیدا کند.
اوّلین حرکت حکمرانان رومی پس از گرایش به آیین مسیحیت این بود که با تشویق و تحریک قدیسان، اسقفها و کشیشان مسیحی تمام دانشگاهها و مدارس آتن و اسکندریه را که در آن زمان مهد علم و تمدن و مرکز تعلیم علوم و فنون گوناگون بود، تعطیل نمودند و اجازه فعالیت به هیچ حوزه علمی و فکری مستقل و آزاد ندادند. آنچه مجاز بود مدارسی بود که تحت نفوذ دیر و کلیسا و زیر نظر کشیشان مشغول تعلیم و تدریس میشدند و مواد درسی همان اصول عقاید اسکولاستیک بود که از سوی رهبران و بزرگان مسیحی مورد تأیید واقع شده بود.
در تمام قرون وسطی در اروپا نقشی که امپراتوران و سلاطین در بروز انگاره تعارض علم و دین ایفا مینمودند، اگر نگوییم تماماً باید بگوییم غالباً نقشی تبعی بود، زیرا آنان از همان ابتدا قبول کردند که قدرت دینی و مردمی در دست نهاد کلیسا و رجال آن است، از این رو در صدد برآمدند که خود را به آنان نزدیک کنند و هر چه کارگزاران کلیسا حکم صادر میکردند، آنها اطاعت و اجرا مینمودند. و در واقع تا مدتها بازوان اجرایی آبای کلیسا بودند و حفظ مقام و منزلت اشرافی و حکومتی خود را در تبعیت از اربابان کلیسا میدیدند. و برای جلب رضایت آنان بود که «ژوستی نین» امپراتور روم شرقی دستور تعطیلی دانشگاهها و مدارس علمی مستقل و آزاد را صادر کرد و در طول قرون وسطی چه قبل از تشکیل دستگاه انگیزیسیون و چه بعد از آن هزاران تن از اندیشمندان و بزرگان علم و دانش را یا خودسرانه و یا به دستور کلیسا از بین بردند و این همه را به عنوان دفاع از دین و کلیسا انجام میدادند. این گونه برخوردهای سختگیرانه، بدبینی شدیدی بین متفکرین و صاحبان فکر و اندیشه و حتی مردم عادی، نسبت به دین به وجود آورد.
شایان ذکر است که امپراتوران تا زمانی طرفدار کلیسا و پدران آن بودند که قدرت و نفوذ کلام در اختیار کلیساها و رهبران مذهبی قرار داشت و پدران کلیسا نیز از آنان پشتیبانی و حمایت شدید میکردند، ولی بعدها که کلیسا قدرت خود را از دست داد و تضعیف گردید و مردم از کلیسا روی گردان شدند و آبای کلیسا حمایت جدّی و بی چون و چرای خود را از حاکمان دریغ کردند، امپراتوران جانب اندیشمندان و روشنفکران را گرفتند و بقای خود را در محدود و محصور کردن کلیسا و رهبران مذهبی آن و حمایت از عالمان و اندیشمندان علوم طبیعی دیدند. چون آنان از اصل ضد ارزشی: هدف وسیله را توجیه میکند، پیروی میکردند و برای منافع شخصی و حیثیت اجتماعی خود از هر وسیلهای استفاده مینمودند. گاهی دین را و حمایت از آبای کلیسا و روحانیون مذهبی را وسیله مناسبی برای حفظ قدرت خود میدیدند و زمانی مخالفت با آن و حمایت از اندیشمندان غیر دینی را، و ما امروز شاهد این روحیه ضد دینی در رأس حکومتهای بزرگ و قدرتمند جهان هستیم و آنچه در این میان ضربه میخورد هم دین و هم علم است.
ج: رفتارهای نادرست دستگاه کلیسا و عالمان مسیحی
دسته دیگری که در قرون وسطی نقش عمدهای در پیدایش انگاره ناسازگاری علم و دین داشت، رجال و آبای کلیساها بودند. آنان که طی سدههای میانه میلادی بر اندیشه و احساسات مردم مسیحی مسلط بودند، به عنوان نمایندگان خدا و عیسی مسیحعلیه السلام ترویج و تبلیغ مسیحیت را به عهده داشته و با سخنان و عملکردهای جامدانه و جاهلانه خود، مسیحیت و علم را به انحطاط کشیدند و عملکرد آنان نوعی بدبینی و دوری از دین را از سوی مردم و صاحبان اندیشه و علم به همراه داشت. عملکردها و رفتارهای نادرست کلیسا و رجال آن متنوع و گوناگون بود که در اینجا به موارد عمده آن میپردازیم:
1. تحریف گری آبای کلیسا
یکی از عمدهترین عملکرد آبای کلیسا که از همان آغاز مسیحیت، صورت گرفت و سابقه در دین یهود داشت، این بود که در هر زمانی به مقتضای مقام، موقعیت، حیثیت و منافع شخصی خود، شروع به تحریف کتب مقدس عهد عتیق و عهد جدید میکردند. آنچه را که خارج از دین بود به عنوان دین مطرح و آنچه از دین بود به فراموشی سپرده و سپس به مرور زمان آن را از کتاب مقدس حذف میکردند، در واقع آنان تحلیل و تفسیرهای خود را به عنوان اصول عقاید مسلم مسیحیت و حتی یهودیت مطرح مینمودند و در این زمینه تا آنجا پیش رفتند که با تشکیل شورایی دینی، اصول عقاید اسکولاستیک را که متشکل از سه عنصر یهودی، یونانی و مسیحی بود، تصویب و تثبیت کردند و غیر آن را باطل و موجب کفر میدانستند.
تحریفات پدران کلیسا به چند دلیل صورت میگرفت:یکی این که از بیاعتبار شدن ادعاهای بیپایه و مبتنی بر جهالت، خیال پردازیها و خرافات، و بر ملا شدن نیرنگ بازیهایشان بیمناک بودند و تحمل افکار مخالف و بیان اندیشههای نو و مستقل را از طرف دیگران نداشتند. از این رو هرگاه سخن جدید، علم و فن جدید از طرف دیگران بخصوص متفکرین و دانشمندان مطرح میشد، برای ابطال آن به کتاب مقدس استناد میکردند و آن را طوری تفسیر و تبلیغ مینمودند که گویی آن سخن و فکر جدید، توهین به عیسی مسیحعلیه السلام و انکار خداوند متعال است.
دلیل دیگر را میتوان چنین بیان کرد که آبای کلیسا، تورات و انجیل را وسیلهای برای ارتزاق و کسب مال و ثروت خود کرده بودند و برای حفظ این موقعیت هر روز متناسب با منافع و اغراض شخصی دست به تحریف و تفسیر به رأی میزدند و مردم را اغفال کرده در بی خبری نگه میداشتند.(9)
تحریفات آبای کلیسا که غالباً با اصول برهانی و قواعد عقلی و علمی مغایرت داشت، موجب گردید که صاحبان علوم حسی و تجربی و فرهیختگان آزاد اندیش و روشن بین، به انکار و ردّ عقاید آنان بپردازند و از دستگاه دینی کلیسا دوری کنند. زیرا افکار و اندیشه عقلی و علمی آنها و رشد علوم حسی و پیشرفت تجربهها و فرضیههای علمی و دستاوردهایی که به واسطه آنها برای بشریت حاصل میشد، با تحریفات و تفسیرهای خرافی آبای کلیسا سازگاری نداشت و بعضاً مخالف و مقابل یکدیگر بود از این جهت تحریفات دستگاه دینی مسیحیت تا حدود زیادی منجر به پذیرش جدایی و تعارض دین از علم گردید.
2. کلیسا در خدمت قدرت
نقش دیگری که کلیسا و رهبران دینی در گسترش تفکر ناسازگاری علم و دین داشتند، حمایت گسترده از حاکمان و قدرتمندان فاسد و زورگوی آن دوران بود. روحانیون مذهبی که در موقعیتهای قدیسی، اسقفی و کشیشی بودند برای حفظ مقام و منزلت خود و به دست آوردن امتیاز و ثروت بیشتر، سر سازش با امپراتوران در پیش گرفته و تا آنجا که توانست به تأیید و تکریم آنها پرداختند، به گونهای که قدرت و سلطنت پادشاهان ستمکار را به عنوان موهبتی الهی و فرّه
_______________________________
9.شریعت در آینه معرفت، جوادی آملی، ص 153.
_______________________________
ایزدی به مردم معرفی کرده، و غالباً خود را نیز به عنوان واسطه اعطای این موهبت میدانستند.
روحانیون مسیحی ظلم و ستمی را که از سوی حاکمان بر رعایا وارد میشد، ثمره گناهان و برای مجازات گناهکاران تبلیغ میکردند و تمام تلاش خود را بر اساس تسلیم و بردباری و عدم مبارزه با امپراتوران و ترویج حیات پس از مرگ و نجات واقعی که در انتظار صابران و ساکنان است، معطوف میکردند، از همین جهت هم بود که علاقه به دانش و علوم طبیعی را فاقد تأثیر در کسب درجات عالی بهشت، بلکه مانع رسیدن به سعادت اخروی میدانستند تا بدین طریق بهتر بتوانند مردم را در نادانی و جهل نگه داشته و به اغفال آنان بپردازند و وادار به اطاعت از ستمگران و امپراتوران کرده و از سوی دیگر خود نیز به مال اندوزی و رباخواری و زمینداری مشغول شوند.
در مقابل، قشر عظیم مردم زحمتکش قرون وسطی ظلم مضاعف بر خود را نظاره میکردند. بیعدالتی و ستم حاکمان، تأیید و تصدیق آبای کلیسا، در حالی بود که پول و ثروت دو طبقه اشرافی و روحانی از مالیات سنگین و کمرشکن رعایا حاصل میشد. این خود تنفر و انزجار از دو دستگاه حکومتی و دینی را در میان آنان گسترش داد و موجب شد که مردم از حامیان دین و دستگاه دینی گریزان و به جریانات مخالف، علاقه نشان دهند.
3. خشونتهای کلیسا
یکی دیگر از رفتارها و عملکردهای نادرست که از طرف کلیسا صورت گرفت و نقش زیادی در شکل گرفتن انگاره تعارض علم و دین داشت، خشونتهای کلیسا و آبای آن نسبت به دانشمندان و نواندیشان و دگراندیشان بود.
آبای کلیسا که افکار خرافی و نظریههای فرسوده و پوسیده یونان باستان و اندیشههای غیر علمی بعضی از فلاسفه گذشته را به عنوان معارف مسلم دینی بر مردم تحمیل میکردند، هرگونه فکر و اندیشه مخالف آن را کفر محسوب مینمودند و به شدت با آن برخورد میکردند، به گونهای که در همان آغازمسیحیت در سال 390میلادی به دستور تئوفیلوس قسمتی از کتابخانه بزرگ و بی نظیر اسکندریه نابود گردید و به دستور سیریل اسقف اعظم مسیحیان عدّهای از دانشمندان کشته شدند. آنان با فاصله گرفتن از منطق و استدلال عقلی و کسب علوم، نسبت به خرافاتی که از رهگذر فلسفههای یونانی و کژاندیشیهای یهودی به دست آورده بودند. حالت انعطاف ناپذیر، دگم، جمود و تعصب کور و در یک کلمه قشریگری به خود گرفته و موجب پیامدهای شوم و ناگوار زیادی شدند. هرگاه کسی به اکتشاف تازهای دست مییافت یا پرده از روی یکی از اسرار جهان آفرینش برمیداشت، مقامات کلیسایی دورش را میگرفتند، و او را مجبور به توبه و استغفار میکردند، در غیر این صورت، بایستی تحت شکنجههای وحشیانه قرار میگرفت، یا به زندان روانه میشد و یا به تیغه گیوتین(10) سپرده میگردید! و کلیسا در این مبارزه خشن، جاهلانه و جامدانه از تکفیر، حبس، شکنجه، تبعید، قتل و سوزاندن دریغ نداشت.
کشتارهای عظیمی از سوی نهاد کلیسا به نام دین به راه افتاد، قتل عام هزاران نفر به نام مذهب در فرانسه، انگلستان، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی، انزجار اندیشمندان و مردم عادی را از مراکز دینی برانگیخت، زیرا در تمام این حوادث ناگوار و غیر انسانی، پیشوایان کلیسا در صف مقدم قرار داشتند.
آبای کلیسا که اصول عقاید خرافی، تقلیدی و تحریف شده خود را در بعد دینی و علمی در فلسفه اسکولاستیک جمع کرده بودند، در اثر مخالفتهای گسترده مردم و بخصوص اندیشمندان، دستگاه مخوف و بیرحمانه انگیزیسیون یا محکمه تفتیش عقاید را به وجود آوردند که به وسیله آن فجیعترین جنایات و خشونتبارترین رفتار را به اسم دین متوجه روشنفکران، نخبگان
_______________________________
10.به تعبیر یکی از تاریخنگاران، در قرون وسطی «هر کشیش مسیحی به هنگام مسافرت برای تبلیغ به شهرها و روستاها یک گیوتین بر دوش خود حمل میکرد».
_______________________________
و دانشمندان علوم طبیعی کردند.
دستگاه انگیزیسیون عامل تعارض بیشتر دین از علم گردید و به جرأت میتوان گفت که بزرگترین نقش را در تفکر ناسازگاری علم و دین و فرهنگ سازی منفی در این زمینه داشت. البته این دستگاه در اواخر قرون وسطی به صورت رسمی و علنی تشکیل شد، ولی جنایات انجام گرفته قبل از آن، قابل احصاء نیست. مارسل کاشن در کتاب علم و دین خود در مورد جنایات کلیسا و رهبران دینی مینویسد: «در این دوره (دوره تفتیش عقاید) پنج میلیون نفر را به جرم فکر کردن و تخطی از فرمان پاپ به دار آویختند و تا حدّ مرگ در سیاهچالهای تاریک و مرطوب نگهداشتند. تنها از سال 1481 تا 1499 میلادی یعنی طی 18 سال بنا به دستور محکمه تفتیش عقاید 10220 نفر را زنده سوزانیدند، 6860 نفر را شقه کردند و 97023 نفر را به قدری شکنجه دادند که جان دادند».(11) ادوار پرو نیز میگوید: «تاریخ ما نشان میدهد که نه تنها در قرون وسطی قدرت پاپ در کلیسا بر ضد ملت و توده مردم و روشنفکران به کار میرفت، بلکه اندکی قبل از رنسانس و همچنین در قرون جدید نیز کلیسا همچنان عامل جهل و خونریزی و دشمن علم و دانش بود».(12) این خشونتهای جاهلانه و بی حد و حصر به رهبری و پیشتازی دستگاهی که ادعایش نمایندگی و مرکز هدایت دین مسیح بود، ثمرهای جز میوه تلخ و ناخوشایند تعارض علم و دین نبود.
4. ناهنجاریهای اخلاقی آبای کلیسا
یکی دیگر از عملکردهای ناشایست رجال و پدران کلیسا که نقش موءثری در بدبینی مردم به دین داشت و بهانهای در دست مخالفان گردید، رو آوردن رهبران
_______________________________
11. تاریخ تحولات اجتماعی، ج2، ص 123، علم کلام جدید، شبلی نعمان، ترجمه فخر داعی گیلانی.
12. نو کردن سیوسیالیسم، دین و دانش، عبدالکریم بیآزار شیرازی، ص 9و 10؛ تاریخ علوم، ج73 ص 38؛ تاریخ قرون وسطی؛ سیمای تمدن غرب، ص 28 32.
_______________________________
دینی به مال و ثروت اندوزی و زندگی تجملی و اشرافی بود که با گرفتن پولهای هنگفت به بهانههای گوناگون و خرافی مانند خریدن گناهان و فروختن بهشت و رستگاری، و خرید و فروش مقامات کلیسایی و عناوینی از این قبیل، انجام میگرفت و هر روز نیز گسترش مییافت و به ردههای بالای مقامات دینی کشیده شد. همچنین گسترش فساد اخلاقی و شهوت پرستی مفرط و بیپایان در میان آبای کلیسا آنان را از جهت اخلاقی و رهبری معنوی جامعه و سمبل دوری از دنیا تباه کرده بود.
از سوی دیگر همین افراد مردم را به دوری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی و رو آوردن به پاکدامنی و پرهیزکاری دعوت میکردند و از آنها میخواستند که با قناعت و دوری از مال دنیا، آخرت و بهشت را برای خودشان مهیّا کنند، و این گونه در مقام عمل بر خلاف قول و دعوت خود رفتار مینمودند.
این دو گانگی سبب دوری و بدبینی مردم و متفکران و عالمان از دین و آباء کلیسا شد، و نقش قابل توجهی در تعارض علم و دین ایفا نمود.
د. دینی جلوه دادن فلسفه و علوم یونانی
یکی دیگر از عوامل عمده و اصلی در ظهور شبهه تعارض علم و دین، یونانی زدگی قدّیسان، متکلمان و فلاسفه بزرگ مسیحی بود. هنر، ادب، علم و فلسفه یونانی در اکثر مردم آگاه و اهل علم در روم و جهان مسیحیت نفوذ گسترده و بیسابقهای پیدا کرده بود، و آنان خود را در مقایسه و سنجش علمی، فلسفی، فرهنگی و علوم و فنون مختلف، با یونانیان وَحْشی و ناهنجار مییافتند و احساس حقارت و عقب ماندگی میکردند.
متکلمان، فلاسفه و دانشمندان غربی در همه رشتهها بخصوص علم و فلسفه و استفاده از استدلالات منطقی و عقلی برای اثبات بعضی از اصول و عقاید خودشان، نظریات علمی و فلسفی یونانی را اخذ کردند و به کار گرفتند، به گونهای که از حیث فرهنگ و فلسفه، مقلد و طفیلی یونانیان بودند. خودشان نه در فلسفه دستگاه نوین و سامانمندی بنیاد کردند، نه در علم به اکتشافات جدید و بزرگ نایل شدند، و نه در هیچ هنر و اندیشهای دیگر، بلکه تأثیر همه جانبهای از جهت فکر و اندشه، ابتکار و خلاقیت، علم و فلسفه از آنها گرفتند، فلسفه و الهیات مسیحیت از آغاز و در عصر اعتقاد تا رنسانس، تحت استیلای فلاسفه بزرگ یونان باستان علی الخصوص افلاطون و ارسطو بود.
نخستین دوره اعتلای فلسفه و الهیات کاتولیک تحت تأثیر «سن اگوستین» قدیس قرار داشت که خود متأثر از افکار و آراء افلاطون و نوافلاطونیان همچون فلوطین بود. «اگوستین» از دستگاه فلسفی افلاطون به عنوان پاکترین، روشنترین و غنیترین دستگاه فلسفی نام میبرد و فلوطین را شخصی میدانست که در وجود او، افلاطون بار دیگر زندگی کرده است، از این جهت، عمده افکار و آراء افلاطون و فلوطین و مفاهیم فلسفی و علمی به کار گرفته شده توسط آنان را پذیرفت و در کلام و الهیات مسیحیت به کار بست به طوری که جزء لا ینفک اصول و مبانی عقاید مسیحی شد و مذهب و طریقت افلاطونی قسمتی از ساختمان حیات مسیحیت را در طول قرون متمادی تشکیل داد، آن چنان که جدا کردن مذهب افلاطونی از دین مسیح بدون از هم پاشیدن مسیحیت ناممکن بود.
دومین دوره فلسفه و کلام مسیحیت با ظهور «توماس آکویناس» به اوج خود رسید و این بار نفوذ ارسطو و تأثیر بیبدل افکار و آراء و روش او بر «آکویناس» و جانشینان او به مراتب بر افلاطون نمایان بود.
تأثیر این دو فیلسوف یونانی به گونهای بود که اهل تفکر و متکلمان جهان مسیحیت در طول هزار سال قرون وسطی و حتی قبل و بعد از آن برای اثبات اصول عقاید خود به صورت مستدل و عقلی، دست به دامن حکمت و فلسفه یونان و نظریات افلاطون و ارسطو میشدند و ضمن قبول کردن بی چون و چرای افکار فلسفی و عقلی این دو، آراء و نظریات علمی آنها را که در زمینههای مختلف علوم طبیعی و فنون مادی بود، پذیرفتند، به این علت که افکار و آرای علمی آنها تطابق بیشتری با کتب مقدس داشته و گزارههایی از کتب مقدس آنها را تأیید مینمود. بدین گونه نظریات علمی و فلسفی افلاطون و ارسطو همچون آیات تورات و انجیل از قداست و احترام برخوردار گردید و بخش اعظم اصول الهیاتی و علمی اسکولاستیک را همین نظریات فلاسفه یونان به خود اختصاص داد.
کلیسا که خود را از لحاظ دینی نماینده عیسیعلیه السلام و شهر خدا میدانست، و فلاسفه هم عمدتاً وابسته به کلیسا و از قدیسان بزرگ بشمار میرفتند و خود را حافظ منافع کلیسا بحساب میآوردند، فلسفه و علم یونانی را به عنوان ابزاری برای دفاع از مسیحیت بکار گرفتند و سرگرم گردآوری دلائل عقلی از طریق مفاهیم و اصول نارسای فلسفه یونان که متکی به اصول نظری، عقلی و کلی و روش قیاسی بوده و از متدلوژی تجربی و علمی نوین به دور بود، برای اثبات اصول الهیات و کلام مسیحی شدند تا مسیحیت را در برابر مخالفانش تجهیز کنند، و تخلف از نظریات آنان تخلف از دین مسیحعلیه السلام و موجب توبه و استغفار متخلف و ارتداد یا زندان و شکنجه و اعدام میشد.
بدین سان همان عاملی که همه جا به عنوان عامل پیشرفت علوم و فنون و تمدن و فرهنگ از آن نام میبرند و به یک اعتبار هم درست است، همان عامل باعث رکود، هم دین و هم اندیشه علمی بشر در قرون وسطی شد. همان علم و حکمت فلاسفه یونان که آتن را به عنوان مهد علم و ترقی و پیشرفت درآورد، و یونانی مآبهای اسکندرانی را به اوج عظمت علمی رساند، همان علم و فلسفه موجب انحطاط معرفت علمی و دینی و عامل ایجاد تعارض علم و دین شد.(13)
_______________________________
13. تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ص 609 تا 620 عصر اعتقاد، آن فرمانتل، احمد کرمی، ص 2 تا 11.
یکی از مباحث مهم و اساسی در باب تعارض علم و دین یافتن اسباب و عواملی است که در طی دو هزار سال گذشته در یک فرایند بطیء و طولانی موجب پدید آمدن چنین نظریهای در میان جوامع بشری شده است.
از این رو، در این نوشتار به بررسی اسباب و زمینههای تعارض از آغاز مسیحیت تا دوران معاصر میپردازیم. با ذکر این مطلب که، آنچه غربیان به شکل کنونی نامش را تعارض علم و دین میگذارند، ما نامش را توهم تعارض علم ودین مینهیم، و در واقع در پی آن هستیم که دریابیم، چه عواملی موجب شد که این توهم و شبهه در فکر خواص و عوام نفوذ و رسوخ کند که بین دین و علم ناسازگاری وجود دارد، توهمی که تاکنون یکی از مشغلههای اصلی ذهن بشر متمدن را که میخواهد متدین نیز بماند به خود مشغول کرده است.
الف: علم ستیزی به نام دین
دین مسیحعلیه السلام بعد از دین یهود نازل شد و حضرت عیسیعلیه السلام در میان کسانی ظهور کرد که یهودی بودند، قوم یهود، در طول تاریخ خود، عقاید،آداب، رسوم و فرهنگ ویژهای داشته است. زندگی آنان را سحر و جادو و عقائد خرافی و اوهام آمیز فرا گرفته بود، دنیاپرست و علاقمند به ثروت اندوزی بودند، با وجود این که پیامبران الهی بسیاری در میان این قوم ظهور کردهاند ولی کمترین گرایش را نسبت به خدا، توحید، ایمان به آخرت و اطاعت از تعالیم انبیاء در آنان میبینیم، و حتی اقدام به کشتن انبیای الهی نیز نمودند. آنها اقوامی بودند نژادپرست و متعصب، بهانهجو و عنادورز، سرکش و ستیزهجو، دسیسهگر و متجاوز، دارای قساوت و سنگدلی و سرانجام جاهل و بیفرهنگ و گریزان از دانش و حکمت. این خصائص و ویژگیها را، هم کتب مقدس یهود، و هم مورخان و اندیشمندان غربی تأیید کردهاند(1) و در قرآن کریم نیز بیشترین ذکری که از اقوام گذشته به بدی برده شده بنیاسرائیل میباشد، و تمام خصلتهای یاد شده در آیات فراوانی به صورت مکرر آمده است.(2)
خصلتهای روانی، قومی و فرهنگی یهود، آنان را به انحراف کشانید و موجب
_______________________________
1. سفر شیوع، فصل6، فقره 21؛ سحر حیکیریم، فصل بابا بشرا، ج3، فصل 25؛ سفر سنهدرین، کتاب الیهود فی التاریخ، قس براس عبود.
2. سوره آل عمران، آیات280، 99، 70، 72، 75، 93، 99، 100، 101، 112، 118، 119، 120، 181، 183، 187، و سوره بقره آیات 47، 7، 48، 89، 90، 96، 100 تا 109، 153، 159، و همچنین آیاتی از سوره مائده، نساء، اعراف و ممتحنه.
_______________________________
شد که رهبران دینی و کاهنان یهودی، کتاب مقدس(عهد عتیق) را مطابق افکار عامیانه و برای توجیه عقاید خرافی یهودیان، تحریف کرده و زمینههای انحراف آنها را گستردهتر نمایند.
یکی از عقاید خرافی و انحرافی که از عوام تا خواص گسترش یافته بود، ضدیت با هر گونه علم و دانش آموزی بود . آنان نه تنها علم و آگاهی برای بشر را لازم نمیدانستند، بلکه آن را سمبل شجره ممنوعه و گناه کبیره دانسته و رستگاری و فلاح خود را در مبارزه و دوری از هرگونه علم و دانش جستجو میکردند.
این تفکر ریشه در تورات تحریف شده آنان داشت، به گونهای که در سفر پیدایش درباره آدم و شجره ممنوعه چنین آمده است: «خداوند، آدم را امر فرموده گفت: از همه درختان باغ بیممانعت بخور امّا از درخت معرفتِ نیک و بد زنهار، نخوری، زیرا روزی که از آن خوردی هر آینه خواهی مرد».(3) و در جای دیگر از تورات چنین آمده است: «زن به مار گفت: از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفته از آن مخورید، و آن را لمس نکنید، مبادا بمیرید، مار به زن گفت هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود. چون زن دید که درخت برای خوراک نیک است و به نظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانش افزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد، آنگاه چشمان هر دوی ایشان باز شد».(4) و در جای دیگر از زبان خداوند به عنوان معترض و مخالف علم و آگاهی انسان چنین آمده است:«و خداوند گفت همانا انسان مثل یکی از ما شده است، که عارف نیک و بد گردید، اینک مبادا دست خود را دراز کند و از درخت حیات نیز گرفته، بخورد و تا ابد زنده
_______________________________
3. عهد عتیق، سفر پیدایش فقرات، 16 و 17.
4. عهد عتیق، تورات، سفر پیدایش ، باب سوم، فقرات 1 تا 18.
_______________________________
بماند».(5)
یهودیان از این سخنان و کلمات تورات چنین برداشت میکردند که خواست خداوند این است که انسان، عارف به نیک و بد نگردد و آگاه نشود، پس شجره ممنوعه، همان شجره آگاهی است، و انسان فقط با عصیان و تمرد از امر خدا و سرپیچی از تعلیمات و شرایع پیامبران میتواند به آگاهی و معرفت برسد، و چون انسان مرتکب این عصیان و گناه گردید از بهشت خداوند رانده شده است. بنابراین نباید خطایی که پدر و مادر انسان انجام داده، توسط فرزند ایشان در دنیا تکرار شود، باشد که خداوند بهشت را نصیب آنان کند.
بر اساس این برداشت غلط بود که یهودیان، کنجکاویها، حقیقت جوییها به همراه وسوسههای آگاهی را که در درون انسان موج میزد وسوسههای شیطانی مینامیدند و شیطان وسوسهگر را همان عقل و علم میپنداشتند. این نگرش و دیدگاه که یهودیان نسبت به علم و دانش داشتند، بعد از ظهور حضرت عیسیعلیه السلام و ایمان آوردن آنها به دین مسیح در روح و جان و ذهن عیسویان نفوذ کرد. و به کتب مقدس آنان و جهان مسیحیت منتقل شد، به طوری که ضمن اعتقاد به مطالب عهد عتیق، انجیل نیز از داستان آدم، تمثیلی معرفتی ارائه کرده و در جایی چنین میگوید: «خوشبخت کسانی هستند که در نادانی از اسرار کائنات بسر میبرند، چون در این صورت است که خدا را خواهند دید».(6)
یهودیزدگی موجب شد که عیسویان حقیقت مذهب را در چهار چوب جهل به کائنات، کوردلی و بیخبری از حقایق عالم محدود کنند، و به انسانهای علیل و سست و ضد علم تبدیل شوند، به گونهای که مسیحیت به گسترش دیدگاه ضد معرفتی خود و این که معرفت، خطرناک و زیانبار است، پرداخت و با نفوذ و توانایی پولس
_______________________________
5. عهد عتیق، تورات، سفر پیدایش، باب سوم، فقرات 23.
6.عهد جدید، انجیل.
_______________________________
رسول، هدایت و تقویت گردید، وی در رسالهای به کوکیستان مینویسد: «با خبر باشید که کسی شما را نرُباید به فلسفه و مکر باطل»(7) و در کلامی خطاب به تیموتاوس میگوید: «ای تموتاوس تو آن امانت را محفوظ دار و از بیهودهگوییهای حرام و از مباحثات دروغ اعراض نما».(8)
کلیسا مدعی بود که چون اراده خداوند حاکم بر هر رویداد و پدیده است، پی بردن به امور و اسرار رویدادها و پدیدهها از توان انسان خارج است. این چنین بود که در آغاز مسیحیت یک نوع نظریه ضد علمی و عقلی به رهبری ترتولیان از جهالت مذهبی و علم ستیزی بیرون زد که معتقد بود: «چون خدا با ما سخن گفته است، تفکر ما، لازم نیست». اینان بر این اعتقاد بودند که دانش و علم هدفش کشف حقیقت است و چون خداوند به واسطه عیسیعلیه السلام در کتاب مقدس با انسان سخن گفته است، با کلمات او حقیقت بر انسان مسیحی آشکار گردیده، و دیگر نیاز به تفکر و دانشاندوزی برای امت مسیح وجود ندارد، از این رو با ورود و اخذ و اقتباس هرگونه علم و دانش به جهان مسیحیت مخالفت میکردند، و مردم را از هر فعالیت علمی نهی مینمودند. و همین امر سبب شد که اندیشه مسیحی با دانش غیر دینی، آشتی ناپذیر گردد و آن را با کفری که مسیحیان برای غلبه بر آن بپا خاسته بودند، یکی شمردند و جهل را فضیلت دانسته و ستودند. بدین ترتیب بود که ویژگیها و خصلتهای اندیشه و فکر یهودیان و نوع عقاید مذهبی و برداشتها و تحلیلهای آنان از دین، علم، خدا، شیطان، شجره ممنوعه و غیره عیناً وارد مسیحیت شد و افکار و اندیشه عیسویان مطابق با آن، ولی با تنپوشی جدید و گستردگی بیشتر شکل گرفت و جهالت گرایی و علم ستیزی یهودی مسیحی به نام دین، جهان غرب و دنیای مسیحیت را فرا گرفت و به عنوان
_______________________________
7. عهد جدید، رساله پولس رسول به کولستان 2:8.
8. عهد جدید، رساله پولس رسول به تیموتاوس6:20.
_______________________________
یکی از اسباب و زمینههای تعارض علم و دین شناخته شد.
ب: قدرت در خدمت کلیسا
ایجاد تفکر اصلی تعارض علم و دین را میتوان مقارن دانست با وجود آمدن دوران قرون وسطی یعنی از حدود قرن پنجم میلادی که امپراتوران روم غربی به مسیحیت گرایش پیدا نمودند و دین مسیح را به عنوان دین رسمی و دولتی در تمام قلمروهای حکومت خود اعلام کردند.
حاکمان، با رفتن به زیر نفوذ کلیسا و آباء و رهبران مذهبی آن، از هیچ اقدامی برای حفظ اصول عقاید مسیحیت و تحمیل افکار رجال کلیسا بر مردم دریغ ننمودند. آنان که فقط در فکر شوکت و قدرت خود بودند با اربابان کلیسا که خرافات و اوهام و دیدگاههای ساختگی را به اسم دین مسیحعلیه السلام مطرح میکردند، متحد شدند و نطفه نامیمون تفکر تعارض علم و دین را که دیدگاه غالب قرون وسطی بود پرورش دادند و در اثر زمینههای فکری، روحی و احساسی آن در میان عوام الناس، توانست گسترش و توسعه فراوانی در ممالک غربی پیدا کند.
اوّلین حرکت حکمرانان رومی پس از گرایش به آیین مسیحیت این بود که با تشویق و تحریک قدیسان، اسقفها و کشیشان مسیحی تمام دانشگاهها و مدارس آتن و اسکندریه را که در آن زمان مهد علم و تمدن و مرکز تعلیم علوم و فنون گوناگون بود، تعطیل نمودند و اجازه فعالیت به هیچ حوزه علمی و فکری مستقل و آزاد ندادند. آنچه مجاز بود مدارسی بود که تحت نفوذ دیر و کلیسا و زیر نظر کشیشان مشغول تعلیم و تدریس میشدند و مواد درسی همان اصول عقاید اسکولاستیک بود که از سوی رهبران و بزرگان مسیحی مورد تأیید واقع شده بود.
در تمام قرون وسطی در اروپا نقشی که امپراتوران و سلاطین در بروز انگاره تعارض علم و دین ایفا مینمودند، اگر نگوییم تماماً باید بگوییم غالباً نقشی تبعی بود، زیرا آنان از همان ابتدا قبول کردند که قدرت دینی و مردمی در دست نهاد کلیسا و رجال آن است، از این رو در صدد برآمدند که خود را به آنان نزدیک کنند و هر چه کارگزاران کلیسا حکم صادر میکردند، آنها اطاعت و اجرا مینمودند. و در واقع تا مدتها بازوان اجرایی آبای کلیسا بودند و حفظ مقام و منزلت اشرافی و حکومتی خود را در تبعیت از اربابان کلیسا میدیدند. و برای جلب رضایت آنان بود که «ژوستی نین» امپراتور روم شرقی دستور تعطیلی دانشگاهها و مدارس علمی مستقل و آزاد را صادر کرد و در طول قرون وسطی چه قبل از تشکیل دستگاه انگیزیسیون و چه بعد از آن هزاران تن از اندیشمندان و بزرگان علم و دانش را یا خودسرانه و یا به دستور کلیسا از بین بردند و این همه را به عنوان دفاع از دین و کلیسا انجام میدادند. این گونه برخوردهای سختگیرانه، بدبینی شدیدی بین متفکرین و صاحبان فکر و اندیشه و حتی مردم عادی، نسبت به دین به وجود آورد.
شایان ذکر است که امپراتوران تا زمانی طرفدار کلیسا و پدران آن بودند که قدرت و نفوذ کلام در اختیار کلیساها و رهبران مذهبی قرار داشت و پدران کلیسا نیز از آنان پشتیبانی و حمایت شدید میکردند، ولی بعدها که کلیسا قدرت خود را از دست داد و تضعیف گردید و مردم از کلیسا روی گردان شدند و آبای کلیسا حمایت جدّی و بی چون و چرای خود را از حاکمان دریغ کردند، امپراتوران جانب اندیشمندان و روشنفکران را گرفتند و بقای خود را در محدود و محصور کردن کلیسا و رهبران مذهبی آن و حمایت از عالمان و اندیشمندان علوم طبیعی دیدند. چون آنان از اصل ضد ارزشی: هدف وسیله را توجیه میکند، پیروی میکردند و برای منافع شخصی و حیثیت اجتماعی خود از هر وسیلهای استفاده مینمودند. گاهی دین را و حمایت از آبای کلیسا و روحانیون مذهبی را وسیله مناسبی برای حفظ قدرت خود میدیدند و زمانی مخالفت با آن و حمایت از اندیشمندان غیر دینی را، و ما امروز شاهد این روحیه ضد دینی در رأس حکومتهای بزرگ و قدرتمند جهان هستیم و آنچه در این میان ضربه میخورد هم دین و هم علم است.
ج: رفتارهای نادرست دستگاه کلیسا و عالمان مسیحی
دسته دیگری که در قرون وسطی نقش عمدهای در پیدایش انگاره ناسازگاری علم و دین داشت، رجال و آبای کلیساها بودند. آنان که طی سدههای میانه میلادی بر اندیشه و احساسات مردم مسیحی مسلط بودند، به عنوان نمایندگان خدا و عیسی مسیحعلیه السلام ترویج و تبلیغ مسیحیت را به عهده داشته و با سخنان و عملکردهای جامدانه و جاهلانه خود، مسیحیت و علم را به انحطاط کشیدند و عملکرد آنان نوعی بدبینی و دوری از دین را از سوی مردم و صاحبان اندیشه و علم به همراه داشت. عملکردها و رفتارهای نادرست کلیسا و رجال آن متنوع و گوناگون بود که در اینجا به موارد عمده آن میپردازیم:
1. تحریف گری آبای کلیسا
یکی از عمدهترین عملکرد آبای کلیسا که از همان آغاز مسیحیت، صورت گرفت و سابقه در دین یهود داشت، این بود که در هر زمانی به مقتضای مقام، موقعیت، حیثیت و منافع شخصی خود، شروع به تحریف کتب مقدس عهد عتیق و عهد جدید میکردند. آنچه را که خارج از دین بود به عنوان دین مطرح و آنچه از دین بود به فراموشی سپرده و سپس به مرور زمان آن را از کتاب مقدس حذف میکردند، در واقع آنان تحلیل و تفسیرهای خود را به عنوان اصول عقاید مسلم مسیحیت و حتی یهودیت مطرح مینمودند و در این زمینه تا آنجا پیش رفتند که با تشکیل شورایی دینی، اصول عقاید اسکولاستیک را که متشکل از سه عنصر یهودی، یونانی و مسیحی بود، تصویب و تثبیت کردند و غیر آن را باطل و موجب کفر میدانستند.
تحریفات پدران کلیسا به چند دلیل صورت میگرفت:یکی این که از بیاعتبار شدن ادعاهای بیپایه و مبتنی بر جهالت، خیال پردازیها و خرافات، و بر ملا شدن نیرنگ بازیهایشان بیمناک بودند و تحمل افکار مخالف و بیان اندیشههای نو و مستقل را از طرف دیگران نداشتند. از این رو هرگاه سخن جدید، علم و فن جدید از طرف دیگران بخصوص متفکرین و دانشمندان مطرح میشد، برای ابطال آن به کتاب مقدس استناد میکردند و آن را طوری تفسیر و تبلیغ مینمودند که گویی آن سخن و فکر جدید، توهین به عیسی مسیحعلیه السلام و انکار خداوند متعال است.
دلیل دیگر را میتوان چنین بیان کرد که آبای کلیسا، تورات و انجیل را وسیلهای برای ارتزاق و کسب مال و ثروت خود کرده بودند و برای حفظ این موقعیت هر روز متناسب با منافع و اغراض شخصی دست به تحریف و تفسیر به رأی میزدند و مردم را اغفال کرده در بی خبری نگه میداشتند.(9)
تحریفات آبای کلیسا که غالباً با اصول برهانی و قواعد عقلی و علمی مغایرت داشت، موجب گردید که صاحبان علوم حسی و تجربی و فرهیختگان آزاد اندیش و روشن بین، به انکار و ردّ عقاید آنان بپردازند و از دستگاه دینی کلیسا دوری کنند. زیرا افکار و اندیشه عقلی و علمی آنها و رشد علوم حسی و پیشرفت تجربهها و فرضیههای علمی و دستاوردهایی که به واسطه آنها برای بشریت حاصل میشد، با تحریفات و تفسیرهای خرافی آبای کلیسا سازگاری نداشت و بعضاً مخالف و مقابل یکدیگر بود از این جهت تحریفات دستگاه دینی مسیحیت تا حدود زیادی منجر به پذیرش جدایی و تعارض دین از علم گردید.
2. کلیسا در خدمت قدرت
نقش دیگری که کلیسا و رهبران دینی در گسترش تفکر ناسازگاری علم و دین داشتند، حمایت گسترده از حاکمان و قدرتمندان فاسد و زورگوی آن دوران بود. روحانیون مذهبی که در موقعیتهای قدیسی، اسقفی و کشیشی بودند برای حفظ مقام و منزلت خود و به دست آوردن امتیاز و ثروت بیشتر، سر سازش با امپراتوران در پیش گرفته و تا آنجا که توانست به تأیید و تکریم آنها پرداختند، به گونهای که قدرت و سلطنت پادشاهان ستمکار را به عنوان موهبتی الهی و فرّه
_______________________________
9.شریعت در آینه معرفت، جوادی آملی، ص 153.
_______________________________
ایزدی به مردم معرفی کرده، و غالباً خود را نیز به عنوان واسطه اعطای این موهبت میدانستند.
روحانیون مسیحی ظلم و ستمی را که از سوی حاکمان بر رعایا وارد میشد، ثمره گناهان و برای مجازات گناهکاران تبلیغ میکردند و تمام تلاش خود را بر اساس تسلیم و بردباری و عدم مبارزه با امپراتوران و ترویج حیات پس از مرگ و نجات واقعی که در انتظار صابران و ساکنان است، معطوف میکردند، از همین جهت هم بود که علاقه به دانش و علوم طبیعی را فاقد تأثیر در کسب درجات عالی بهشت، بلکه مانع رسیدن به سعادت اخروی میدانستند تا بدین طریق بهتر بتوانند مردم را در نادانی و جهل نگه داشته و به اغفال آنان بپردازند و وادار به اطاعت از ستمگران و امپراتوران کرده و از سوی دیگر خود نیز به مال اندوزی و رباخواری و زمینداری مشغول شوند.
در مقابل، قشر عظیم مردم زحمتکش قرون وسطی ظلم مضاعف بر خود را نظاره میکردند. بیعدالتی و ستم حاکمان، تأیید و تصدیق آبای کلیسا، در حالی بود که پول و ثروت دو طبقه اشرافی و روحانی از مالیات سنگین و کمرشکن رعایا حاصل میشد. این خود تنفر و انزجار از دو دستگاه حکومتی و دینی را در میان آنان گسترش داد و موجب شد که مردم از حامیان دین و دستگاه دینی گریزان و به جریانات مخالف، علاقه نشان دهند.
3. خشونتهای کلیسا
یکی دیگر از رفتارها و عملکردهای نادرست که از طرف کلیسا صورت گرفت و نقش زیادی در شکل گرفتن انگاره تعارض علم و دین داشت، خشونتهای کلیسا و آبای آن نسبت به دانشمندان و نواندیشان و دگراندیشان بود.
آبای کلیسا که افکار خرافی و نظریههای فرسوده و پوسیده یونان باستان و اندیشههای غیر علمی بعضی از فلاسفه گذشته را به عنوان معارف مسلم دینی بر مردم تحمیل میکردند، هرگونه فکر و اندیشه مخالف آن را کفر محسوب مینمودند و به شدت با آن برخورد میکردند، به گونهای که در همان آغازمسیحیت در سال 390میلادی به دستور تئوفیلوس قسمتی از کتابخانه بزرگ و بی نظیر اسکندریه نابود گردید و به دستور سیریل اسقف اعظم مسیحیان عدّهای از دانشمندان کشته شدند. آنان با فاصله گرفتن از منطق و استدلال عقلی و کسب علوم، نسبت به خرافاتی که از رهگذر فلسفههای یونانی و کژاندیشیهای یهودی به دست آورده بودند. حالت انعطاف ناپذیر، دگم، جمود و تعصب کور و در یک کلمه قشریگری به خود گرفته و موجب پیامدهای شوم و ناگوار زیادی شدند. هرگاه کسی به اکتشاف تازهای دست مییافت یا پرده از روی یکی از اسرار جهان آفرینش برمیداشت، مقامات کلیسایی دورش را میگرفتند، و او را مجبور به توبه و استغفار میکردند، در غیر این صورت، بایستی تحت شکنجههای وحشیانه قرار میگرفت، یا به زندان روانه میشد و یا به تیغه گیوتین(10) سپرده میگردید! و کلیسا در این مبارزه خشن، جاهلانه و جامدانه از تکفیر، حبس، شکنجه، تبعید، قتل و سوزاندن دریغ نداشت.
کشتارهای عظیمی از سوی نهاد کلیسا به نام دین به راه افتاد، قتل عام هزاران نفر به نام مذهب در فرانسه، انگلستان، اسپانیا و دیگر کشورهای اروپایی، انزجار اندیشمندان و مردم عادی را از مراکز دینی برانگیخت، زیرا در تمام این حوادث ناگوار و غیر انسانی، پیشوایان کلیسا در صف مقدم قرار داشتند.
آبای کلیسا که اصول عقاید خرافی، تقلیدی و تحریف شده خود را در بعد دینی و علمی در فلسفه اسکولاستیک جمع کرده بودند، در اثر مخالفتهای گسترده مردم و بخصوص اندیشمندان، دستگاه مخوف و بیرحمانه انگیزیسیون یا محکمه تفتیش عقاید را به وجود آوردند که به وسیله آن فجیعترین جنایات و خشونتبارترین رفتار را به اسم دین متوجه روشنفکران، نخبگان
_______________________________
10.به تعبیر یکی از تاریخنگاران، در قرون وسطی «هر کشیش مسیحی به هنگام مسافرت برای تبلیغ به شهرها و روستاها یک گیوتین بر دوش خود حمل میکرد».
_______________________________
و دانشمندان علوم طبیعی کردند.
دستگاه انگیزیسیون عامل تعارض بیشتر دین از علم گردید و به جرأت میتوان گفت که بزرگترین نقش را در تفکر ناسازگاری علم و دین و فرهنگ سازی منفی در این زمینه داشت. البته این دستگاه در اواخر قرون وسطی به صورت رسمی و علنی تشکیل شد، ولی جنایات انجام گرفته قبل از آن، قابل احصاء نیست. مارسل کاشن در کتاب علم و دین خود در مورد جنایات کلیسا و رهبران دینی مینویسد: «در این دوره (دوره تفتیش عقاید) پنج میلیون نفر را به جرم فکر کردن و تخطی از فرمان پاپ به دار آویختند و تا حدّ مرگ در سیاهچالهای تاریک و مرطوب نگهداشتند. تنها از سال 1481 تا 1499 میلادی یعنی طی 18 سال بنا به دستور محکمه تفتیش عقاید 10220 نفر را زنده سوزانیدند، 6860 نفر را شقه کردند و 97023 نفر را به قدری شکنجه دادند که جان دادند».(11) ادوار پرو نیز میگوید: «تاریخ ما نشان میدهد که نه تنها در قرون وسطی قدرت پاپ در کلیسا بر ضد ملت و توده مردم و روشنفکران به کار میرفت، بلکه اندکی قبل از رنسانس و همچنین در قرون جدید نیز کلیسا همچنان عامل جهل و خونریزی و دشمن علم و دانش بود».(12) این خشونتهای جاهلانه و بی حد و حصر به رهبری و پیشتازی دستگاهی که ادعایش نمایندگی و مرکز هدایت دین مسیح بود، ثمرهای جز میوه تلخ و ناخوشایند تعارض علم و دین نبود.
4. ناهنجاریهای اخلاقی آبای کلیسا
یکی دیگر از عملکردهای ناشایست رجال و پدران کلیسا که نقش موءثری در بدبینی مردم به دین داشت و بهانهای در دست مخالفان گردید، رو آوردن رهبران
_______________________________
11. تاریخ تحولات اجتماعی، ج2، ص 123، علم کلام جدید، شبلی نعمان، ترجمه فخر داعی گیلانی.
12. نو کردن سیوسیالیسم، دین و دانش، عبدالکریم بیآزار شیرازی، ص 9و 10؛ تاریخ علوم، ج73 ص 38؛ تاریخ قرون وسطی؛ سیمای تمدن غرب، ص 28 32.
_______________________________
دینی به مال و ثروت اندوزی و زندگی تجملی و اشرافی بود که با گرفتن پولهای هنگفت به بهانههای گوناگون و خرافی مانند خریدن گناهان و فروختن بهشت و رستگاری، و خرید و فروش مقامات کلیسایی و عناوینی از این قبیل، انجام میگرفت و هر روز نیز گسترش مییافت و به ردههای بالای مقامات دینی کشیده شد. همچنین گسترش فساد اخلاقی و شهوت پرستی مفرط و بیپایان در میان آبای کلیسا آنان را از جهت اخلاقی و رهبری معنوی جامعه و سمبل دوری از دنیا تباه کرده بود.
از سوی دیگر همین افراد مردم را به دوری از مفاسد اخلاقی و اجتماعی و رو آوردن به پاکدامنی و پرهیزکاری دعوت میکردند و از آنها میخواستند که با قناعت و دوری از مال دنیا، آخرت و بهشت را برای خودشان مهیّا کنند، و این گونه در مقام عمل بر خلاف قول و دعوت خود رفتار مینمودند.
این دو گانگی سبب دوری و بدبینی مردم و متفکران و عالمان از دین و آباء کلیسا شد، و نقش قابل توجهی در تعارض علم و دین ایفا نمود.
د. دینی جلوه دادن فلسفه و علوم یونانی
یکی دیگر از عوامل عمده و اصلی در ظهور شبهه تعارض علم و دین، یونانی زدگی قدّیسان، متکلمان و فلاسفه بزرگ مسیحی بود. هنر، ادب، علم و فلسفه یونانی در اکثر مردم آگاه و اهل علم در روم و جهان مسیحیت نفوذ گسترده و بیسابقهای پیدا کرده بود، و آنان خود را در مقایسه و سنجش علمی، فلسفی، فرهنگی و علوم و فنون مختلف، با یونانیان وَحْشی و ناهنجار مییافتند و احساس حقارت و عقب ماندگی میکردند.
متکلمان، فلاسفه و دانشمندان غربی در همه رشتهها بخصوص علم و فلسفه و استفاده از استدلالات منطقی و عقلی برای اثبات بعضی از اصول و عقاید خودشان، نظریات علمی و فلسفی یونانی را اخذ کردند و به کار گرفتند، به گونهای که از حیث فرهنگ و فلسفه، مقلد و طفیلی یونانیان بودند. خودشان نه در فلسفه دستگاه نوین و سامانمندی بنیاد کردند، نه در علم به اکتشافات جدید و بزرگ نایل شدند، و نه در هیچ هنر و اندیشهای دیگر، بلکه تأثیر همه جانبهای از جهت فکر و اندشه، ابتکار و خلاقیت، علم و فلسفه از آنها گرفتند، فلسفه و الهیات مسیحیت از آغاز و در عصر اعتقاد تا رنسانس، تحت استیلای فلاسفه بزرگ یونان باستان علی الخصوص افلاطون و ارسطو بود.
نخستین دوره اعتلای فلسفه و الهیات کاتولیک تحت تأثیر «سن اگوستین» قدیس قرار داشت که خود متأثر از افکار و آراء افلاطون و نوافلاطونیان همچون فلوطین بود. «اگوستین» از دستگاه فلسفی افلاطون به عنوان پاکترین، روشنترین و غنیترین دستگاه فلسفی نام میبرد و فلوطین را شخصی میدانست که در وجود او، افلاطون بار دیگر زندگی کرده است، از این جهت، عمده افکار و آراء افلاطون و فلوطین و مفاهیم فلسفی و علمی به کار گرفته شده توسط آنان را پذیرفت و در کلام و الهیات مسیحیت به کار بست به طوری که جزء لا ینفک اصول و مبانی عقاید مسیحی شد و مذهب و طریقت افلاطونی قسمتی از ساختمان حیات مسیحیت را در طول قرون متمادی تشکیل داد، آن چنان که جدا کردن مذهب افلاطونی از دین مسیح بدون از هم پاشیدن مسیحیت ناممکن بود.
دومین دوره فلسفه و کلام مسیحیت با ظهور «توماس آکویناس» به اوج خود رسید و این بار نفوذ ارسطو و تأثیر بیبدل افکار و آراء و روش او بر «آکویناس» و جانشینان او به مراتب بر افلاطون نمایان بود.
تأثیر این دو فیلسوف یونانی به گونهای بود که اهل تفکر و متکلمان جهان مسیحیت در طول هزار سال قرون وسطی و حتی قبل و بعد از آن برای اثبات اصول عقاید خود به صورت مستدل و عقلی، دست به دامن حکمت و فلسفه یونان و نظریات افلاطون و ارسطو میشدند و ضمن قبول کردن بی چون و چرای افکار فلسفی و عقلی این دو، آراء و نظریات علمی آنها را که در زمینههای مختلف علوم طبیعی و فنون مادی بود، پذیرفتند، به این علت که افکار و آرای علمی آنها تطابق بیشتری با کتب مقدس داشته و گزارههایی از کتب مقدس آنها را تأیید مینمود. بدین گونه نظریات علمی و فلسفی افلاطون و ارسطو همچون آیات تورات و انجیل از قداست و احترام برخوردار گردید و بخش اعظم اصول الهیاتی و علمی اسکولاستیک را همین نظریات فلاسفه یونان به خود اختصاص داد.
کلیسا که خود را از لحاظ دینی نماینده عیسیعلیه السلام و شهر خدا میدانست، و فلاسفه هم عمدتاً وابسته به کلیسا و از قدیسان بزرگ بشمار میرفتند و خود را حافظ منافع کلیسا بحساب میآوردند، فلسفه و علم یونانی را به عنوان ابزاری برای دفاع از مسیحیت بکار گرفتند و سرگرم گردآوری دلائل عقلی از طریق مفاهیم و اصول نارسای فلسفه یونان که متکی به اصول نظری، عقلی و کلی و روش قیاسی بوده و از متدلوژی تجربی و علمی نوین به دور بود، برای اثبات اصول الهیات و کلام مسیحی شدند تا مسیحیت را در برابر مخالفانش تجهیز کنند، و تخلف از نظریات آنان تخلف از دین مسیحعلیه السلام و موجب توبه و استغفار متخلف و ارتداد یا زندان و شکنجه و اعدام میشد.
بدین سان همان عاملی که همه جا به عنوان عامل پیشرفت علوم و فنون و تمدن و فرهنگ از آن نام میبرند و به یک اعتبار هم درست است، همان عامل باعث رکود، هم دین و هم اندیشه علمی بشر در قرون وسطی شد. همان علم و حکمت فلاسفه یونان که آتن را به عنوان مهد علم و ترقی و پیشرفت درآورد، و یونانی مآبهای اسکندرانی را به اوج عظمت علمی رساند، همان علم و فلسفه موجب انحطاط معرفت علمی و دینی و عامل ایجاد تعارض علم و دین شد.(13)
_______________________________
13. تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، ص 609 تا 620 عصر اعتقاد، آن فرمانتل، احمد کرمی، ص 2 تا 11.