انتظار از دین یا دین پژوهان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنگونه که از عنوان این مقاله برمیآید، رویکرد اصلیاش این است که تنها انتظار از دین چنانکه اکنون رواج گرفته درست است، یا از دینپژوهان نیز انتظاراتی میرود؟ اگر هم از هر دو میتوان انتظار داشت، انتظار ما از هر کدام چیست؟
از دین، انتظار میرود که به رشد و کمال انسان به بهترین شکل یاری رساند. از دینپژوه نیز انتظار هست به بهترین شکل ماهیّت دین را فهمیده، رسالتش را بشناسد. در این نوشتار موضوعات زیر مورد برسی قرار میگیرد:
1. ضرورت تعریف دین، وحی و ایمان.
پارهای اشکالات از ابهام در تعاریف ناشی میشود. پیش از اینکه به مسألهی رویکرد انسان به دین بپردازیم بهتر است به تعریف دین بپردازیم.
برخی تعریف دین را عملاً ناممکن دانسته، وحی را تعریف نکرده، از ایمان نیز تعریف جامع و روشنی ارایه نکردهاند. اما تعریف دین:
1/1. برخی دین را بیتعریف یا تعریفناپذیر دانستهاند.(1) و در عین حال
_______________________________
1. از جمله بنگرید به فنائی، ابوالقاسم، «فلسفه دین و کلام جدید»، ص117، چاپ نخست، تابستان 1375، انتشارات اشراق، بیجا.
_______________________________
گفتهاند انسان معنایی از کلمه دین در ذهن خود دارد. جای این پرسش هست که چگونه دین در ذهن معنایی دارد، یعنی قابل تصور است، لیکن تصدیق به آن ناممکن و بدون تعریف است؟ با وجود تصور راه برای تصدیق هموار میشود و مانعی از بروز آن نیست پس نباید دین را تعریفناپذیر دانست.
در مورد تعریف دین میتوان گفت: «مجموعه قوانین و مقرراتی که از سوی خدا در شکل وحی برای رشد و کمال انسان نازل شده و او را به غایت قصوا و هدف نهایی یعنی خدا و کمال مطلق میرساند، دین نامیده میشود».(1)
2/1. ایمان و عمل صالح: با اینکه در بحث انتظار از دین به عمل صالح پرداخته نمیشود، لیکن توجه بدان ضروری است تا در کنار ایمان قرار گرفته مفهوم ایمان نیز واضحتر شود. برخی ایمان را از جنس فکر و علم ندانسته آن را از مقوله اراده به حساب آورده نوعی تصمیم و گزینش و فعل قلبی قلمداد کردهاند.(2)
اما باید بدانیم ایمان مجموعهای است مرکب از شناخت خدا، علاقه به حق، تسلیم خدا بودن، گرایش به او داشتن و تواضع در مقابل خدا.(3) حاصل جمع و ترکیب این عناصر حالت آرامش و امنیت روحی است یا عمل قلبی و جوانحی؟ با این وصف چرا ایمان را از
_______________________________
1. بنگرید به: حبیش تفلیسی، «وجوه قرآن»، ص102، انتشارات حکمت، تهران، 1396 ه ق؛ قرشی، علی اکبر، «قاموس قرآن»، ج2، ص380، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1352 ش؛ مصباح یزدی، محمد تقی، «آموزش عقاید»، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371 ش؛ خاتمی، احمد، «فرهنگ علم کلام»، ص114 زیرواژه دین، انتشارات صبا، تهران، 1370 ش.
2. بنگرید به مقاله «انتظار بشر از دین، درنگی در صورت مسأله» از ابوالقاسم فنائی، مجله نقد و نظر، شمارههای 87، ص286، تابستان و پائیز 375، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
3. ر.ک: علامه ابن منظور، «لسان العرب»، ج1، ص224، دار احیاء التراثالعربی، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، تحقیق «علی شیری»؛ نیز استاد شهید مرتضی مطهری، «انسان کامل»، ص156، انتشارات صدرا، تهران، 1368 ش.
_______________________________
مقوله فکر و علم ندانیم؟ آیا این امر این توهم را ایجاد نمیکند که ایمان دینی چیزی دور از اندیشه و دانش و همراه با بیخردی و جهالت است؟ با اینکه میدانیم ایمان به خدا بیش از هر چیز نیازمند آگاهی است زیرا محال است انسان موءمن به چیزی باشد که از آن بیخبر بوده تصوری از آن نداشته باشد، چه اینکه منطقاً، تصدیق فرع تصور است.
اما اینکه ایمان از سنخ اراده باشد نیز پذیرفتنی نیست، زیرا از نظر فلسفی اراده یکی از مراحل انجام کار است و حالتی است روحی که پس از شوق و انگیزه و پیش از انجام کار در روح پدید میآید(1) و این چیزی نیست که معادل ایمان به حساب آید، گرچه همراه آن هست. عمل صالح نیز حاصل ایمان و فعل جوارحی است. عمل صالح نشانه ایمان در انسان و شکوفاکننده آن است. عمل صالح در چهره عبادت با اعضای بدن انجام میگیرد.
3/1. ایمان و حس کنجکاوی: برخی ایمان و گرایش دینی را به عنوان غریزه حقیقتجویی قابل توجیه ندانستهاند.(2)
در این مورد باید توجه داشت که: اولاً: در انسان چیزی به عنوان غریزه حقیقتجویی از قبیل سایر غرایز وجود ندارد. بلکه این امر در سطحی کاملاً فراتر از غرایز مشترک انسان و حیوان، ویژه انسان و فطری است. انسان فطرتاً برخوردار از استعداد حقیقتیابی است و اگر آن را شکوفا کرد، برخوردار از حس کنجکاوی میشود.
ثانیاً: ایمان نتیجه استعداد دیگری در انسان به نام فطرت کمالیابی بوده با آن رابطه مستقیم دارد.
ثالثاً: حس کمالخواهی بشر فرع بر فطرت حقیقتخواهی اوست، زیرا بدون استعداد حقیقتیابی و حس کنجکاوی که در مجموع انسان را بر شناخت حقیقت توانا و نسبت به آن دل مشغول میکند، شناخت
_______________________________
1. ر.ک: علامه طباطبائی، «نهایةالحکمة»، ص108، دارالتبلیغ اسلامی، قم، بیتا.
2. بنگرید به فنائی، نقد و نظر، 78 / 286.
_______________________________
حقیقت و کمال مطلق و عشقورزی بدان برای انسان امکانپذیر نیست. وی نخست حقایق را میشناسد و سپس آنها را با هم میسنجد تا به شناخت کاملترین حقیقت دست یابد. در نتیجه باید ایمان دینی را رهین فطرت حقیقتیابی بشر دانست.
4/1. ملاک دینی بودن: برخی دینی بودن امری را نیازمند ملاک دانسته و صرف وحی شدن آن را مستلزم دینی بودن آن ندانستهاند. ایشان دین را اخص از وحی دانسته و سه مسأله را به عنوان دلیل در این زمینه مطرح کردهاند: یکی اینکه چنین چیزی بدعت است. دوم اینکه انتظار کاذب از دین افزایش مییابد و سوم اینکه اوامر ارشادی نیز شاهد بر غیر دینی بودن آنها و معادل نبودن دین با وحی است(1).
به روشنی ملاک دینی بودن چیست؟ ظاهر برخی سخنان این است که ملاک این است که چیزی مورد امر و تکلیف قرار گیرد.(2)
اکنون میتوان نتیجه گرفت که مقدم بر ملاکشناسی امور دینی، باید دین تعریف شده باشد تا در این مورد مشکلی پیش نیاید. حال بنا بر تعریفی که برای دین کردیم میگوییم ملاک دینی بودن این است که چیزی راهگشای تکامل انسان باشد و او را به کمال مطلق نزدیک کند، اعم از اینکه عبادت باشد، حکم تکلیفی باشد، امر ارشادی باشد، یا هر چیز دیگر.
در خصوص بدعت نیز باید توجه کرد که بدعت، کاستن از دین یا افزودن چیزی به آن است که جزء آن نباشد و مربوط به انسان باشد نه خدا.(3) در حالی که «اجتهاد» به عنوان مثال بدعت نیست، بلکه رد فرع بر اصل و پیدا کردن حکم مستحدثات در پناه اصول است، با اینکه به حکم فروع نو در متون دینی تصریح نشده باشد.
در مورد انتظارهای کاذب هم باید
_______________________________
1. ر.ک: فنائی، نقد و نظر، 78 / 294..
2. همان / 296.
3. راغب اصفهانی، «المفردات»، ص39، المکتبة المرتضویة، تهران، بیتا؛ نیز سبحانی، جعفر، «البدعة»، ص31، موءسسة الامام الصادقعلیه السلام، قم، 1416 ق.
_______________________________
گفت، نیازی نیست ما بیش از شارع مقدس اندیشناک باشیم، اگر چنین هراسی در کار بود، او خود، بندگانش را هدایت فرموده بود. به علاوه وقتی که مرز علم و دین مشخص شود، یا علم پا را از گلیم خویش فراتر نگذارد، یا برخی دینپژوهان در مورد دین حقکشی نکنند، انتظار کاذب از دین پدید نمیآید، یا کسی از این راه نمیکوشد مردم را به اشتباه بیندازد.
دربارهی اوامر ارشادی بعداً بحث خواهیم کرد.
2. رویکرد انسانشناسانه به دین
گاهی انسانشناسی فلسفی و کلامی بر دینشناسی و دینداری مقدّم داشته میشود. زیرا این نوع انسانشناسی، کمالات بشر را به او گوشزد میکند و با این انگیزه است که به دین رجوع میکند. لیکن متکلّمان جدید، این انسانشناسی را برای شناساندن تمام نیازهای انسان به او کافی ندانستهاند، به ویژه که بسیاری از دینداران به خاطر نیازهای دنیوی به دین مراجعه میکنند نه به خاطر کمالات اخروی و عقلی؛ مضافاً به اینکه انسان نیازهای عاطفی نیز دارد.(1)
ما در پاسخ گوییم؛ اولاً: مخالفان نظریه فطرت باید با دلیل عقلی نارسایی این دیدگاه را اثبات کنند. آنها باید نیازهای دیگری برای انسان اثبات کنند که نظریه فطرت از پاسخگویی به آنها عاجز مانده است. در صورتی که نظریه رقیب علمی است، بهتر است برتریاش را به اثبات رساند. در حالی که در جای خود نارسایی جهانبینی علمی در مورد تبیین نیازهای انسان به اثبات رسیده است.(2)
ثانیاً: به چه دلیل بسیاری از دینداران بر اثر مطامع دنیوی دین دارند؟ مگر در این مورد بررسی آماری انجام شده است. صرف .
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 302.
2. به عنوان نمونه بنگرید به استاد شهید مرتضی مطهریرحمه الله، مجموعه آثار، ج7، ص35، 8077، انتشارات صدرا، تهران، 1372.
_______________________________
ادعا کاری از پیش نمیبرد
ثالثاً: اگر چنین هم باشد که برخی یا بسیاری از دینداران نیز به تعبیر مولا امیرالموءمنینعلیه السلام عبادتشان، عبادت سوداگران باشد(1)، باید این مسأله را تحلیل کرد که این بینش یا نگرش، از نظر دین سطحی و ناپسند است، وگرنه عبادت باید به خاطر این باشد که خدا شایسته عبادت است و انسان باید جویای رضای حق باشد و اگر غیر این باشد، از نظر دین و عقل، انسان خطاکار است، زیرا به جای کسب رضای حق،به رضای خود اندیشیده و به جای قرب به کمال مطلق به کمالهای محدود پرداخته است. یا به سخن دیگر، چنین افرادی نیز برخوردار از فطرت کمالیابی و کمالخواهی هستند، لیکن دچار خطای در تطبیق شده، کمالهای محدود را به جای کمال مطلق نهادهاند.
رابعاً: انسانشناسی فلسفی و کلامی، به ویژه در صورت بهرهوریاش از آموزشهای دین، انسان را در نیازهای عقلی خلاصه نکرده، نیازهای عاطفی او را نیز به حساب میآورد.
مضافاً به اینکه تشخیص نیازهای عاطفی برای انسان و تبیین آن باید به کمک عقل انجام گیرد. زیرا عقل آموزگار بوده میتواند به چیزی جنبه بینالاذهانی دهد؛ ولی هیچگاه عاطفه را به کمک خود عاطفه که اختصاصی هر فرد و درونی است نمیتوان شناخت.
3. رویکردهای سنّتی و مدرن؛ عوام و خواص
بنابرآنچه گذشت، رویکرد عقلانی به دین در قالب انسانشناسی کلامی و فلسفی قابل دفاع است و جایی برای سخنان متکلّمان جدید یا رویکرد مدرن به دین باقی نمیماند و ما مرعوب این مدرنیسم نگشته، از سنّت و دیدگاه سنّتی و عقلانی رویگردان نمیشویم.
لیکن بعضی سنّت و مدرنیته و عوام و خواص را در برابر هم نهادهاند. در این
_______________________________
1. نهجالبلاغه، حکمت،237، ص510، تحقیق دکتر صبحی صالح، بینا، بیروت، 1387 ق.
_______________________________
مورد نیز ملاحظات زیرا قابل توجه است:
1/ 3. رویکرد عوام و خواص به دین:
گاهی رویکرد عوام به دین منهای طرح سوءال انتظار از دین و مبتنی بر کششی مبهم و اجمالی در کُنه ضمیر آنان به دین دانسته میشود. برعکس عوام، خواص در رویکرد به دین، به رفتار خود توجه عقلانی دارند.(1)
در این مورد باید دید چنین تحلیلی نتیجهاش تحقیر عوام نیست؟ تودهها نیز به میزان تلاش فکری خود با حقایق ایمانی آشنا میشوند و البته آنان نیز وظیفه دارند در اصول دین بیشترین تلاش ممکن عقلانی را مصروف دارند. لیکن کشش اجمالی آنها به دین، اجمال همان تفصیل برخی خواص است و نه تمام آنها و چه بسا خواصی که از همان اجمال عوامانه نیز بیبهرهاند! اما خواصی که تمکّن بیشتر فکری داشته وظیفه خود را بهتر انجام میدهند، حق فخرفروشی بر عوام را ندارند.
با تمام این اوصاف این حرف نیز درست نیست که رویکرد سنتی به دین عوامانه و رویکرد مدرن به آن خواصانه است. زیرا گوهر و هسته دین و متون اولیه آن، با ملاک مدرنیسم، سنتیاند لیکن به لحاظ منطبق بودن آنها بر عقل، از هر پدیده مدرنی باارزشترند. مدرینستها در تخطئه جاهلانه و غیرمنطقی هر امر سنتی گرچه موافق عقل باشد، جز هوسرانی منفور خود دلیلی نداشته در مورد دین نیز دچار همین مشکل شدهاند.
2/3. تقدّم دینشناسی بر انسانشناسی یا عکس آن: گاهی تقدّم دینشناسی بر انسانشناسی، ویژگی دیدگاه سنتی و عکس آن ویژگی دیدگاه امروزی دانسته میشود.(2)
در پاسخ این دیدگاه گوییم: براساس دیدگاه انسانشناسانه فطرت که اسلام نیز جانبدار آن است، انسانشناسی
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 279، 280.
2. پیشین، 280، 301.
_______________________________
بر دین مقدم است و سوءال انتظار بشر از دین یا نقش دین در کمال انسان از همان اول مطرح میشود. مگر جز این است که پذیرش اصول اعتقادی باید از روی تحقیق باشد و مگر جز این است که به غیر عاقل چنین دستوری داده نمیشود؟ پس در انسانشناسی کلامی، فلسفی و دینی، انسان توانای بر تحقیق است و مقدم بر تدینش پژوهشگریاش مطلوب است.
3/3. دین برای انسان یا انسان برای دین: تفاوت دیگری که میان دیدگاه سنتی و مدرن نهاده شده، این است که طبق دیدگاه سنتی انسان بنده خدا و خدا مولای اوست، پس منطقی نیست که بنده از مولایش انتظاری داشته باشد، بلکه بر عکس، این مولاست که از بندهاش دینداری میخواهد، ولی در دیدگاه مدرن مسأله برعکس است. ازاین منظر صفات حق نباید در مولویت خلاصه شود و پیش از رجوع به دین نیز مولویتی در کار نیست، در نتیجه دین برای انسان است و انسان میتواند از دین انتظار داشته باشد.(؟1
طرح مسأله بدینشکل که دین برای انسان است یا انسان برای دین، جالب نیست زیرا مفهوم ندارد که انسان برای دین باشد، دین حق کامل است، مانند ذات حق و معنا ندارد که انسان در خدمت دین و برای دین باشد تا بدان کمال بخشد. اگر نیازی در کار باشد مربوط به انسان ممکنالوجود است که باید از رهگذر تدین نیازش را برطرف کند. در نتیجه میتوان گفت دین برای تکامل انسان است و چنین تعبیری با نیازمندی انسان نیز ناسازگار نیست و انسانمحوری نیز معنا نمیدهد.
نکته دیگر این است که مولویت حق تنها برگرفته شده از دین نیست، بلکه اقتباس شده از عقل است که این صفت و سایر صفات کمالی حق را تشخیص داده او را به عنوان واجبالوجود از هر جهت و ذات مستجمع تمام صفات کمالی میداند. در نتیجه پیش از رجوع به دین کمالات خدا از جمله مالکیت و مولویت
_______________________________
1. همان، 281.
_______________________________
مطلقش معلوم عقل است. پس باید دید انتظار عقل و حق از انسان چیست؟ اما در عین حال، این امر از منزلت انسان نمیکاهد گرچه با انسانمحوری هم در تضاد است.
بنابراین منطقی این است که انسان را جویای کمال بدانیم و انتظارش از دین را هم رسیدن به کمال بدانیم تا در نتیجه هم مولویت حق را انکار نکنیم، هم انسان محور نشده، هم دین حق را حقیر نپنداریم.
4/3. خدای بینیاز هدفی بیرون ذات خویش ندارد: اینکه لطف و حکمت و بینیازی خدا مقتضی تشریع دین براساس مصالح و مفاسد بشری دانسته شود(1)، عقیدهای نادرست است، زیرا ضمن اینکه لازمهی بینیازی خدا این است که نفعی عایدش نشود، ولی در مقابل، اگر تشریع را مربوط به انسان دانسته هدفی اینچنین در نظر بگیریم، خدای بینیاز را اینگونه نیازمند کردهایم. پس آنسان که در حکمت مقرر شده خدا غایةالغایات است و هیچ هدفی بیرون ذات مقدسش وجود ندارد و هدفش از تکوین و تشریع، ذات خود اوست.(2) او غنی و بینیاز است و طالب هیچ کدام از مخلوقاتش نیست. اما از سوی دیگر مطلوب کل طالب است و ماسوای او هرچه و هر که باشد محب و عاشق اوست و به قول محیالدین عربی: «ما أجبّ احد غیرخالقه و لکنه تعالی احتجب تحت اسم زینب وسعاد وهند و غیر ذلک».(3)
حال اگر براساس دیدگاه انسانمحورانه جدید، دین را برای انسان بدانیم واقعاً خدا را غنی و دین او را کامل دانستهایم یا همه چیزی حتی خدا و دین حق را در خدمت انسان قرار دادهایم؟
4. دین و دنیا؛ علم و دین
موضوع دیگر در حوزهی کلام،
_______________________________
1. پیشین،: 78 / 282.
2. علامه طباطبایی، «نهایةالحکمة»، ص163.
3. به نقل استاد شهید مطهری در کتاب «انسان کامل»، ص95.
_______________________________
رابطهی دین با دنیا، رابطه علم و دین و رابطه عقل و دین است.
تحقیق درباره قلمرو دین و علم، موضوعی که نزاع سنتگرایان و متجددان را در پی داشته است، میتواند کاملاً سودمند باشد.
حال به بررسی موضوع میپردازیم:
1/4. قلمرو علم و دین: به منظور حل ریشهای نزاع سنت و تجدد و متجددان و سنتگرایان باید به تحدید مرزهای علم و دین و عقل و دین پرداخت، نه اینکه نزاع آنها را صغروی دانست. چنین قضاوتی استخوان لای زخم گذاشتن است.
حقیقت این است که طبق سنت عقلی و حِکْمی متدینان، قلمرو عقل و علم از قلمرو دین جداست. عقل کلینگر است و در نتیجه آنچه مربوط به جزئیات عبادات و معاملات است از حوزه تشخیص او بیرون است و در این موارد یگانهداور دین است. علم تجربی نیز جزئینگر است و با اموری سر و کار دارد که کاملاً محسوس و آزمونپذیر باشد. در نتیجه از وضع قانون و تدوین جهانبینی ناتوان است. بنابراین در این موارد نیز دین راهنمای انسان است و علم توانایی اظهارنظر ندارد.(1)
البته به دخالت عقل در حوزه عقاید و اخلاق که منجر به اجتهاد صحیح میشود باید توجه داشت که آن بحث دیگری است.
از منظر دین(2) «عقل» و «نبی»، هر دو حجت حقاند، یکی درونی و دیگری بیرونی، لیکن کارشان از یکدیگر جداست. جهت درونی همانطور که گذشت کلینگر است و جهت بیرونی مبین و مبلغ جزئیاتی است که خدا به او وحی کرده و او هم باید به مردم ابلاغ کند.
بنابراین متجددان باید این خیال خام را برای همیشه از ذهن خود بزدایند که
_______________________________
1. بنگرید به استاد شهید مطهریرحمه الله، «مجموعه آثار»، ج2، ص77 و بعد؛ نیز مصباح یزدی، محمد تقی، «راهنماشناسی»، ص103 و بعد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367 ق.
2. حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی، «تحفالعقول»، ص288، از سخنان امام موسی بن جعفرعلیمها السلام خطاب به هشام بن حکم، انتشارات بصیرتی، قم، 1394 ق.
_______________________________
دین برای اصلاح آخرت است و برای ساختن دنیا، علم و عقل ما را بس. علم و عقل جنبهای از زندگی بشر را تأمین میکنند و دین و ایمان جنبهی دیگری را(1) و هیچ کدام نیز جای دیگری را نمیگیرد.
اکنون نتیجه میگیریم که نزاع متدینان با دنیاپرستان و علمزدگان کبروی نیست. متدینان، واقعبینانه قضاوت کرده در مورد علم و عقل، هیچ کدام ظلم نکرده، جایگاه هر کدام را دقیقاً روشن کردهاند، لیکن گروه دیگر، غیرعادلانه بر دین تافته حقش را پایمال کرده بیجهت از علم جانبداری کرده، بیش از اندازه تنور عقل را گداختهاند.
2/4. رابطه دین و حقوق: یک نمونه نزاع تجدد و سنت نه علم و دین، که هر کدام برای خود رسالت و قلمروی دارند در مسایل حقوقی است. جایی که علم حقوق وجود دارد، یا در حالی که رشته حقوق، رشتهای گسترده دانشگاهی است، باز هم دین باید در این باره اظهار نظر کند؟ پاسخ متجدد میتواند منفی باشد.(2) ولی پاسخ متدیّن مثبت است.(3)
به این سخن توجه فرمایید: «روابط حقوقی زن و مرد و شرایط ازدواج و طلاق باید از طریق رجوع به دین حل و فصل شود، اما به ما نمیگوید که شرایط ازدواج و طلاق چیست و با زنان غیرمسلمان میتوان ازدواج کرد یا نه؟» یا اینکه: «دسته اول مسائل و موضوعاتی است که دین بودنشان روشن و مسلّم است، مانند امور عبادی و بسیاری از امور حقوقی»(4) چرا تمام امور
_______________________________
1. استاد شهید مطهریرحمه الله، مجموعه آثار، 2/29 و بعد.
2. ر.ک، سروش، عبدالکریم، «فربهتر از ایدئولوژی»، ص152، 153، انتشارات صراط، بیجا، چاپاول، اسفند 1372؛ همو، مقاله «آنکه به نام بازرگان بود نه به صفت» مجله «کیان»، شماره 23، ص15، 17.
3. رک: استاد شهید مرتضی مطهریرحمه الله، «آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه»، ص52، 53، انتشارات صدرا، تهران، بهمن 1358؛ نیز دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، «درآمدی بر حقوق اسلامی»، ج1، ص98، 99، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1407 ق؛ نیز علامه سید محمد حسین طباطبائیرحمه الله، «نهایةالحکمة»، ص159، 161.
4. فنائی، ابوالقاسم، نقد و نظر، 78 / 300، 308.
_______________________________
حقوقی نتواند دینی باشد یا چرا دین نتواند راجع به ازدواج با زنان غیرمسلمان نظر دهد؟ دست کم چرا حتی طبق نظر خود این نویسنده، گزارهی واحد هم دینی و هم علمی نباشد؟
از دیدگاه ما، دین حق، کامل است و در زمینه حقوق نیز چنین است. البته این منافاتی با تحقیق علمی و حقوقی بشر و گسترش علم حقوق ندارد. لیکن آنچه مهم است، این است که بدانیم «کتب حقوقی» اسلام کامل است و هیچ نقصی ندارد و پیشرفتهترین کاوشهای علم حقوق نیز به هیچ عنوان نمیتواند جای آن را بگیرد و این برمیگردد به کمال مطلق بودن شارع و به مطلبی که به تقسیم کار میان دو حجت حق، یعنی عقل و نبیگرفته شد.
5. رویکرد پراگماتیستی به دین
در این مقوله چند نکته جلب توجه میکند:
1/5. مفهوم کارکردگرایی در دین: در مورد به کار بردن رویکرد پراگماتیستی به دین باید کاملاً هوشیار بود که پراگماتیسم مصطلح به ذهن تبادر نیابد. زیرا به طور اصولی دینگرایی و دینداری حتی برای رسیدن به بهشت الهی نیز هدفی متعالی نیست که توضیح آن در پی میآید.
2/5. سابقه رویکرد کارکردگرایانه به دین: در این مورد گفته شده: «رویکرد متقدمان به دین رویکردی کارکردگرایانه است. مقصود از این رویکرد، رجوع به دین به انگیزههای غیرمعرفتی است؛ دفع ضرر محتمل، جلب منفعت، تأمین سعادت اخروی یا غایات دیگری که این گروه برای دینداری ذکر میکنند».(1)
در این زمینه هم باید توجه کرد که میان تعابیر کتب کلامی قدما و پراگماتیسم فاصله زیادی وجود دارد. آنچه مورد نظر قدما به ویژه متکلمان و حکما بوده، این بوده که غایتگرایی انسان نشان داده شود و انسان فاعل مختار و هدفدار معرفی شود. چون محال است که علت غایی و هدف
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 289.
_______________________________
در مورد موجودی مانند انسان نفی شود.(1) این دیدگاه «وظیفهگرایی» امثال کانت را غیرمعقول میسازد، نه اینکه پراگماتیسم را معقول کند. در این زمینه قیاس کردن حکما و متکلمان مسلمان به پراگماتیستهای آمریکایی کملطفی و بیمهری است.
3/5. غنای نظری یا حقانیت عملی: نویسندهی محترم مورد بحث رویکرد سنتگرایان به دین را چنین توضیح داده است: «گروه اول [سنتگرایان[ عموماً به حقانیت نظری آموزههای دینی نیز باور دارند، اما مجرد این باور نمیتواند انگیزه آنان در رویکرد به دین را سامان دهد».(2) از سخن ایشان برمیآید که حقانیت عملی و غنای نظری فرع باشد. اما این امر نه منطق دین است و نه مورد رضایت سنتگرایان و اگر اعتقاد نویسنده هم باشد نادرست است، زیرا از دیدگاه اسلام جهانبینی و ایمان اصالت دارد.(3) نه اینکه ایمان صرفاً ارزش ابزاری و مقدّمی داشته باشد تا به عمل صالح منتهی شود. ایمان زیبایی روح و عامل نشاط آن بوده، خودش حسنه و کمال روح است. بنابراین، حقانیت نظری دین جایگاه بلندی دارد و تا ایمان تحصیل نشود، عمل صالح هیچ ارزشی ندارد و البته ایمان بدون عمل نیز سودمند نیست و در نتیجه، دین هر دو را از انسان میخواهد.
4/5 انگیزههای عبادت: چنانکه قبلاً هم به کلام مولا امیرالموءمنینعلیه السلام در مورد انواع عبادت اشاره شد، اکنون نیز تأکید میشود که اسلام به انواع عبادت و انگیزههای هر کدام توجه داشته است. اما عبادتهای ترسآلود و طمعآلود را بسی کمارزشتر از عبادتهای عاشقانه و خالصانه دانسته است. عبادتهای ترسآلوده یا عبادت بردگان مربوط به کسانی است که ظرفیت پایینی دارند و از نظر روحی به رشد
_______________________________
1. علامه حلیرحمه الله، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص129، دفتر انتشارات اسلامی، قم، رمضان 1407 ق؛ علامه طباطبائیرحمه الله، «نهایة الحکمة»، ص159، 161.
2. فنائی، پیشین، 282.
3. استاد شهید مطهریرحمه الله، «انسان کامل»، ص159.
_______________________________
نرسیدهاند و با کمال مطلق به اندازه کافی آشنا نشدهاند. گروه دوم که به طمع بهشت خدا را عبادت میکنند، در حقیقت خود را میخواهند نه خدا را، بنابراین عبادت آنها نیز در اوج نیست. اما آنانکه خدا را به خاطر کمالات و عظمتی که دارد میپرستند از ترس و طمع رها بوده به اوج رسیدهاند.
در پایان این قسمت از بحث میتوان نتیجه گرفت که: رویکرد کارکردگرایانه به دین چیزی نیست که در شأن انسان کامل باشد. این امر از نظر عقل منفی و نشانه خامی و نقص انسان است و از نظر دین نیز امری ناپسند و مذموم است. در نتیجه نباید چنین بینشی را به حکما و متکلمان نسبت داد، یا نشانه رشد فکری متکلمان جدید محسوب کرد.
اما در عین حال به خاطر توجه به کمال انسان و عبادت ناب برای خدا، نباید نقش دین در ساختن دنیا را فراموش کرد. در ادامه به این موضوع میپردازیم.
6. مناصب دنیوی پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم
به دنبال بررسی مسأله رویکرد کارکردگرایانه به دین، نکته بسیار شگفتی جلب توجه میکند و آن تفکیک سیاست از دین است. نیز جدا کردن عقلانیت، حکمت، علم و اخلاق از دین. در حالی که لازمهی رویکرد کارکردگرایانه این است که مقولات سودمند یاد شده از دین انتظار رود. ولی شگفت اینکه دگراندیشان، برخلافت انتظاری که از مبنایشان میرود، کوشیدهاند دین را از تمام امور دنیایی و بشری جدا کنند. این رفتار، داستان شیر مثنوی مولانا را به یاد میآورد که شیر بییال و دم و اشکم که دید؟ دینی که از تمام شوءون دنیوی تهی باشد چه دینی است؟ دینی که بنا باشد آخرت را سامان بخشد و به درد دنیا نخورد، چرا اصلاً در این دنیا به بشر ابلاغ شود؟
با زهم باید به نخستین موضوع این نوشتار، یعنی تعریف دین بازگردیم. اگر دین درست تعریف شود، شامل سیاست، حکمت، اخلاق و علم نیز خواهد شد، نه اینکه در اعتقاد و عبادت خلاصه شود و اگر چنین شود دیگر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را از منظری غیردینی در مسند حکیم، حاکم ومعلم اخلاق نخواهیم نشاند.
این سخن که اولیای دین چون از حکمت و اخلاق و علم و فلسفه برخوردار بودهاند، شاید از منظری غیردینی به سوءالات فلسفی و... پاسخ دادهاند، نادرست است؛ زیرا دانش معصومانعلیهم السلام علم لدنّی و الهی بوده است، نه بشری که از معلّمی فرا گرفته باشند و هیچ مانعی نداشته که خدای بزرگ با هدف سعادت و کمالیابی بشر آموزشهای لازم را به اولیای دین داده باشد. اما به هر حال برخی از اولیاء خدا مانند پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و امام علیعلیه السلام علاوه بر ولایت باطنی و هدایت معنوی خلق، به زمامداری ظاهری نیز رسیدهاند و برخی دیگر از حکومت ظاهری محروم بوده تنها هادیان فکری مردم بودهاند.
این مسأله بسیار شگفت و تأسفبار است که به بزرگان فقها و از جمله امام راحلرحمه الله نسبت داده شود که احکام حکومتی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم الهی و وحیانی نبوده است. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم حاکم و قاضی بوده است، لیکن حاکم و قاضی الهی. یعنی اطاعت از ایشان در احکام حکومتی، در امور سیاسی و قضایی، اطاعت از خدا بوده و هیچ تفاوتی میان اطاعت از خدا و پیامبرش در کار نبوده است. در مورد امام معصومعلیهم السلام و ولی فقیه نیز چنین است. در نتیجه حکومت و سیاست از دیدگاه اسلام، الهی و دینی است. فقه سیاسی عصاره دین است و به هیچ وجه دین و سیاست نباید از هم جدا شوند.
آیا منطقی است که انتظار بشر از دین تنها این باشد که دین او را در مورد ثواب و عقاب اخروی بیاگاهاند و برای معافیت از عقاب و بهرهوری از ثواب، یک رشته عبادات را به او بیاموزد، اما هیچ انتظاری در مورد امور دنیوی از دین نداشته باشد یا اصولاً برعکس، انتظارش این باشد که دین در دنیای او هیچ دخالتی نکند؟ آیا معقول است که عبادات و اعتقادات و پارهای امور حقوقی را وحی و دین بدانیم اما سیاست و اخلاق و دیگر آموزشهای وحی را دین ندانیم؟ آیا مانعی دارد در غیرمستقلات عقلیه نظر دین حاکم باشد و عقل نیز درآنها تحقیق کند؟
پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و ائمهعلیهم السلام مأمور به تشکیل حکومت بودهاند و منصب آنها نیز الهی بوده است. اختلاف نظر ما با اهل سنّت در مسأله امامت، این است که به عقیده ما امامت منصب الهی است نه مردمی، امام را خدا نصب میکند نه اینکه مردم انتخاب کنند. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به عنوان والی و حاکم منصوب خداست.(1) بنابراین اصولاً مناصب اولیای دین، دنیایی نیست تا نتیجه گرفته شود که آنان از منظری غیردینی حکومت و قضاوت کردهاند، یا اخلاقیات و امور دیگری را به مردم یاد دادهاند.
7. مسألهی حجیّت ظواهر دین
حجیّت ظواهر دین و سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم موضوع مهم دیگری است. برخی حجیت را محدود به دایره تکالیف و اوامر مولوی کرده اوامر ارشادی را غیرقابل تعمیم به زمان پس از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم دانسته قائل به عدم حجیت آنها شدهاند.(2)
در این خصوص توجه به نکات زیر سودمند به نظر میرسد:
1 / 7. مفهوم حجت: حجت از نظر لغوی هر چیزی است که با آن بتوان به زیان دیگری با او احتجاج کرده او را محکوم کرد و بر او چیره شد.(3)
از نظر علمای اصول فقه نیز، حجت آن چیزی است که کاشف از چیز دیگر باشد و آن را اثبات کند، ولی به پای قطع و یقین نرسد؛ در نتیجه حجیت چنین چیزی مانند امارات شرعی، قراردادی است، برخلاف قطع و یقین که حجیت ذاتی دارند.(4)
به این ترتیب، حجت امری عقلی است و در زمینهای که بتوان بر سخنی
_______________________________
1. ر.ک: «علامه حلی»، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص262؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «ولایت فقیه»، ص2826، 90، 91، انتشارات کاوه، تهران، بیتا.
2. فنائی، پیشین، 295، 296.
3. لسانالعرب: 3 / 53.
4. ر.ک: محمدرضا مظفر، «اصول الفقه»، ج3، ص12، 13، انتشارات المعارف الاسلامیة، تهران، 1386 ق.
_______________________________
عقلانی و منطقی تکیه کرد، این بحث مطرح است.
2 / 7. حجت ظواهر: به طور کلی حجیت ظواهر امری است عقلی، چه ظواهر غیردینی و چه ظواهر دینی. دلیل حجت بودن ظاهر هر سخنی بنای عقلاست. آنان چیزی به نام «اصالة الظهور» را معتبر میدانند. مفاد این اصل این است که ظاهر هر سخنی از نظر عقلی حجت است و عقلا نیز بر این مسأله اتفاقنظر دارند. در میان علمای اصول فقه نیز این مسأله اتفاقی است و تنها یک عقیده مخالف دیده شده آن هم مربوط به «محقق قمی»، صاحب کتاب «قوانین الاصول» که فرموده است: ظاهر کلام نسبت به آن کس که مقصود به فهمیدن است حجت است. ولی به ایشان پاسخ داده شده که حکم عقل در مورد حجت ظواهر مطلق بوده هیچ قیدی ندارد و در نتیجه غیرمقصودین به افهام را نیز دربرمیگیرد.(1)
پس حجیت ظواهر دینی، مبتنی و متفرع بر حجیت ظواهر به طور کلی و تمسک به اصالة الظهور است و تفکیک میان متون دینی و غیردینی هم نادرست است.
3/7. حجت اوامر ارشادی: آیا اوامر ارشادی در متون دینی شاهد اشتمال متون مقدس بر امور غیردینی است؟ اولاً باید توجه کرد اوامر ارشادی در قرآن و حدیث، مربوط به خدا، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امامعلیه السلام است و صرف ارشادی بودن امر، رابطه آن اوامر با ایشان را قطع نمیکند. ثانیاً اوامر ارشادی وجوب اطاعت مستقل ندارند، یعنی جدای از امر مولوی اطاعت دیگری در کار نیست و بر ترک آنها نیز عقوبت مستقلی مترتب نیست، نه اینکه اگر امر ارشادی و مولوی به همراه هم ترک شدند، مکلف مشکلی نداشته باشد.(2)
ثالثاً: امر ارشادی یعنی امری که از ناحیه مولا صادر شده منتها ارشاد به حکم عقل دارد. چنین امری چه از قبیل مستقلات عقلیه باشد که عقل رأساً آنها ر
_______________________________
1. همان / 153؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «انوار الهدایة»، ج1، ص241.
2. ر.ک: مشکینی، علی، «اصطلاحات الاصول»، ص72، انتشارات یاسر، قم، چاپ دوم، 1348ش.
_______________________________
تشخیص میدهد،چه از قبیل غیرمستقلاّت عقلیه باشد که در آنها باید حکم عقل به حکم شرع ضمیمه شود(1)، حجت است، زیرا اصالةالظهور از آن پشتیبانی میکند و در نتیجه نمیتوان امری را به جرم ارشادی بودن نادیده گرفت.
4/7. تعمیم سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امامعلیه السلام: روشن شد که ظواهر به طور کلی حجتاند، چه دینی باشند چه غیر دینی و ملاک حجیت هر دو نوع سخن راوی عقل است. موضوع تعمیم هر سخن نیز از همین مدرک عقلی پیروی میکند. اگر تعمیم سخن غیردینی روا بوده عقلی بودن و برهانی بودن سخنی آن را فرا زمانی و فرامکانی کند، سخنان دینی نیز به همین نحو همواره قابل استناد خواهند بود. در صورت غیرمنطقی بودن سخنی چه دینی و چه غیردینی، حتی در زمان صدور آن نیز قابل قبول نخواهد بود چه رسد به زمانی دیگر. پس ملاک ارزش و حجیت سخن زمان نیست که زمانی بودن و عصری بودن سبب حجیت شده، کهنسالی و دیرپایی نافی حجیت باشد.
در نتیجه سخن غیردینی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به یکسان در حق معاصران ایشان و غیرمعاصران حجت است و این امر مفاد حجیت ظواهر است. بنابراین نمیتوان به این بهانه که شاید سخنی از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بهترین شیوه ممکن در زمان ایشان بوده است، نادیده گرفته شود جز اینکه این امر ثابت شود و این در حالی است که فقه و اجتهاد نمیتوانند درباره شیوههای نوین نیز داوری کنند.
8. عامل رکود حکمت عملی و رکود عملی مسلمانان.
موضوع عقبافتادگی مسلمانان و چیرگی تمدن کنونی غرب، موجب اظهار نظر معانی گوناگون در این زمینه شده است. از این میان دیدگاهی بدین شرح به چشم میخورد:
تصور نادرست مسلمانان از قلمرو
_______________________________
1. مظفر، محمدرضا، «اصول الفقه»، ج2، ص208.
_______________________________
دین و گسترده دیدن آن و انتظار بیش از اندازه از دین، یکی از عوامل عقبافتادگی مسلمانها بوده است. بدین شکل که اگر مسلمانها قلمرو دین و علوم شرعی را گسترده نمیدیدند، در مقام تحقیق و تحصیل و دانشاندوزی برمیآمدند و شاخههای حکمت عملی که عبارت از اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل باشد، رشد فزایندهای مییافت.(1)
نتیجهی قهری این دیدگاه این است که دین از سیاست و تمدن جدا باشد و راه دین از راه آن دو تای دیگر متمایز باشد.
علاوه بر توضیحاتی که در بند ششم دراینباره گذشت، گوییم: تاریخ درخشان تمدن اسلامی فراموششدنی نیست. در صورتی که واقعیت تمدن و فرهنگ اسلامی مورد انکار قرار نگیرد، جا دارد بپرسیم طبق چه سند و مدرکی تمدن عظیم اسلامی در گذشته ناشی از تجدّد مآبی مسلمانها، پشت کردن آنها به دین، لیبرال مسلکی یا دنیازدگی آنها بوده است؟ یا اینکه وضع کنونی مسلمانها چگونه ارزیابی شده و سنتگروی آنها دلیل عقبماندگیشان، تشخیص داده شده است؟ و آیا دین راه علم و تحقیق را بر پیروانش بسته و عامل رکودشان شده است؟ و اگر این امر خصلت ذاتی دین است چطور در روزگار شکوفایی تمدن اسلامی دین چنین کارکردی نداشت؟ و یا اینکه انتظار گذشتگان از دین با انتظار امروزیها از آن متفاوت بوده است؟ انتظار آنها چه بوده که صاحب تمدن بزرگی شدهاند و انتظار ما چیست که فاقد آنیم؟ وانگهی زمانی طولانی سپری شده که رویکرد تجددمآبانه به دین مطرح شده، در این مدت چه چیز عوض شده چه گامهایی در مسیر توسعه آن هم به استناد تجددخواهی برداشته شده است؟ آیا تحقیقی میدانی صورت گرفته تا نتیجه گرفته شود؟ در حال حاضر باور بیشتر مسلمانان دست شستن از علم و تحقیق و توقع داشتن از دین برای حل معضلات علمی و فنی است؟
_______________________________
1. فنایی: پیشین، 306، 307.
_______________________________
اگر پارهای از مسلمانان چنین باور نادرستی داشته باشند تعمیم اندیشه استعمار شده و افسون شده آنان به دست پلید استعمار به تمام مسلمانان روا نیست. چنین اندیشهای از دین سرچشمه نگرفته تا اصلاحی مذهبی لازم باشد؛ بروز این فکر غلط حاصل تنپروری و غفلت برخی دینداران و استحمار دشمنان است و با آن عوامل باید مبارزه کرد.
9. همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه
گمان نمیرود موضوع سرنوشتساز وحدت و همکاری حوزه و دانشگاه مورد فراموشی قرار گرفته اهمیت آن جلب توجه اندیشمندان را نکند. لیکن گره زدن سرنوشت آن با موضوع انتظار از دین چندان منطقی به نظر نمیرسد. تردیدی نیست که این موضوع مانند سایر مباحث نظری مورد علاقه دانشپژوهان بوده، خواهان بررسی آن ضمن مباحث کلام جدیداند. لیکن عوامل جدایی حوزه از دانشگاه و به عکس، نیز عوامل همکاری این دو نهاد را باید بیشتر در واقعیتهای عینی جامعه و سیاست جستجو کرده با شناخت کارشناسانه و دقیق آنها به رفع عوامل تفرقه و تقویت عوامل وحدت یاری رساند.
بیشک در این مورد چونان موارد دیگر همت، کارساز است و با شعار یا بدبینی، یا تفرقهافکنی کاری از پیش نمیرود.
در سالهای اخیر به همان میزان که اقدامات علمی و عملی شده، توفیقاتی در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه نیز حاصل شده ولی تردیدی نیست که آنچه انجام شده نه بیعیب بوده و نه کافی و ادامه مسیر با تلاش دلسوزان دو نهاد با ارزش حوزه و دانشگاه کاملاً ضروری است.
10. در راه تفاهم بیشتر
اجمالاً به نظر میرسد برخی سوءتفاهمات یا بالاتر از آن درگیریهایی در حوزه دینپژوهی وجود داشته باشد. برخی برآنند این امر نتیجه به کارگیری پارهای الفاظ است. مثلاً اگر به جای انتظار بشر از دین گفته شود نیاز انسان به دین، یا به جای تعیین قلمرو دین، تعبیرکشف قلمرو دین استخدام شود، بهتر است و رنجشخاطر کمتر متدینان را سبب خواهد شد. متدینان نیز باید بدبینی نسبت به بعضی پاسخهای دینپژوهان جدید را کنار گذارند.(1)
دراینخصوص بدون اینکه اصراری بر بزرگنمائی واقعیتهای موجود باشد، لحاظ کردن نکاتی سودمند به نظر میرسد:
1/10. رعایت قانون و قواعد بازی به ویژه در عرصه قلم کاملاً ضروری است. پاس نداشتن حرمت قلم و حریم آزادی، پیامدهای ناگواری دارد که از جمله آنها آنارشیسم قلمی و علمی و سوءتفاهمات و چالشها به هر میزانی است. در نتیجه، احترام به قوانین شناخته شده، راهکار سودمندی برای جلوگیری از آن پیامدها خواهد بود.
2/10. هدایت شدن قلمهایی از بیرون مرزها یا سوء استفاده از آنها توسط دشمنان انقلاب اسلامی به گواهی بودجههای کلان تخریب فرهنگی آنها، واقعیت تلخی است که غفلت از آن کار درستی نیست و توجه مضاعفی در حوزه دینپژوهی به این مهم، درخور است.
3/10. گرچه دقت در الفاظ و بهکارگیری تعابیر متینتر، از بار سوء تفاهمات میکاهد، لیکن مسأله در سوء تفاهمها خلاصه نمیشود، تا بدین راه حل بسنده شود. حقیقت همان است که در بند قبلی بیان شد و دشمنان انقلاب نیز از افشای آن ابایی نداشته و ندارند، پس در کارزاری فرهنگی، صرفاً دغدغه سوء تفاهم وجود ندارد، بلکه از یکسو خیال براندازی مطرح است و از سوی دیگر دفاعی شرافتمندانه ضروری است. وضع ما در قبال دشمنانمان از این قرار است وگرنه باب گفتگو همواره گشوده بوده و هست. ولی اگر طرف مقابل اهل گفتگو نبوده، دنبال القاءات یکسویه و شارلاتانبازی باشد و جایی برای تفاهم باقی نگذارد، اگر هم ازاینسو صحبت از آشتی و تفاهم شود راه به جایی نخواهد برد.
_______________________________
1. فنائی، پیشین، 308، 312.
از دین، انتظار میرود که به رشد و کمال انسان به بهترین شکل یاری رساند. از دینپژوه نیز انتظار هست به بهترین شکل ماهیّت دین را فهمیده، رسالتش را بشناسد. در این نوشتار موضوعات زیر مورد برسی قرار میگیرد:
1. ضرورت تعریف دین، وحی و ایمان.
پارهای اشکالات از ابهام در تعاریف ناشی میشود. پیش از اینکه به مسألهی رویکرد انسان به دین بپردازیم بهتر است به تعریف دین بپردازیم.
برخی تعریف دین را عملاً ناممکن دانسته، وحی را تعریف نکرده، از ایمان نیز تعریف جامع و روشنی ارایه نکردهاند. اما تعریف دین:
1/1. برخی دین را بیتعریف یا تعریفناپذیر دانستهاند.(1) و در عین حال
_______________________________
1. از جمله بنگرید به فنائی، ابوالقاسم، «فلسفه دین و کلام جدید»، ص117، چاپ نخست، تابستان 1375، انتشارات اشراق، بیجا.
_______________________________
گفتهاند انسان معنایی از کلمه دین در ذهن خود دارد. جای این پرسش هست که چگونه دین در ذهن معنایی دارد، یعنی قابل تصور است، لیکن تصدیق به آن ناممکن و بدون تعریف است؟ با وجود تصور راه برای تصدیق هموار میشود و مانعی از بروز آن نیست پس نباید دین را تعریفناپذیر دانست.
در مورد تعریف دین میتوان گفت: «مجموعه قوانین و مقرراتی که از سوی خدا در شکل وحی برای رشد و کمال انسان نازل شده و او را به غایت قصوا و هدف نهایی یعنی خدا و کمال مطلق میرساند، دین نامیده میشود».(1)
2/1. ایمان و عمل صالح: با اینکه در بحث انتظار از دین به عمل صالح پرداخته نمیشود، لیکن توجه بدان ضروری است تا در کنار ایمان قرار گرفته مفهوم ایمان نیز واضحتر شود. برخی ایمان را از جنس فکر و علم ندانسته آن را از مقوله اراده به حساب آورده نوعی تصمیم و گزینش و فعل قلبی قلمداد کردهاند.(2)
اما باید بدانیم ایمان مجموعهای است مرکب از شناخت خدا، علاقه به حق، تسلیم خدا بودن، گرایش به او داشتن و تواضع در مقابل خدا.(3) حاصل جمع و ترکیب این عناصر حالت آرامش و امنیت روحی است یا عمل قلبی و جوانحی؟ با این وصف چرا ایمان را از
_______________________________
1. بنگرید به: حبیش تفلیسی، «وجوه قرآن»، ص102، انتشارات حکمت، تهران، 1396 ه ق؛ قرشی، علی اکبر، «قاموس قرآن»، ج2، ص380، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1352 ش؛ مصباح یزدی، محمد تقی، «آموزش عقاید»، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، 1371 ش؛ خاتمی، احمد، «فرهنگ علم کلام»، ص114 زیرواژه دین، انتشارات صبا، تهران، 1370 ش.
2. بنگرید به مقاله «انتظار بشر از دین، درنگی در صورت مسأله» از ابوالقاسم فنائی، مجله نقد و نظر، شمارههای 87، ص286، تابستان و پائیز 375، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
3. ر.ک: علامه ابن منظور، «لسان العرب»، ج1، ص224، دار احیاء التراثالعربی، بیروت، چاپ اول، 1408 ق، تحقیق «علی شیری»؛ نیز استاد شهید مرتضی مطهری، «انسان کامل»، ص156، انتشارات صدرا، تهران، 1368 ش.
_______________________________
مقوله فکر و علم ندانیم؟ آیا این امر این توهم را ایجاد نمیکند که ایمان دینی چیزی دور از اندیشه و دانش و همراه با بیخردی و جهالت است؟ با اینکه میدانیم ایمان به خدا بیش از هر چیز نیازمند آگاهی است زیرا محال است انسان موءمن به چیزی باشد که از آن بیخبر بوده تصوری از آن نداشته باشد، چه اینکه منطقاً، تصدیق فرع تصور است.
اما اینکه ایمان از سنخ اراده باشد نیز پذیرفتنی نیست، زیرا از نظر فلسفی اراده یکی از مراحل انجام کار است و حالتی است روحی که پس از شوق و انگیزه و پیش از انجام کار در روح پدید میآید(1) و این چیزی نیست که معادل ایمان به حساب آید، گرچه همراه آن هست. عمل صالح نیز حاصل ایمان و فعل جوارحی است. عمل صالح نشانه ایمان در انسان و شکوفاکننده آن است. عمل صالح در چهره عبادت با اعضای بدن انجام میگیرد.
3/1. ایمان و حس کنجکاوی: برخی ایمان و گرایش دینی را به عنوان غریزه حقیقتجویی قابل توجیه ندانستهاند.(2)
در این مورد باید توجه داشت که: اولاً: در انسان چیزی به عنوان غریزه حقیقتجویی از قبیل سایر غرایز وجود ندارد. بلکه این امر در سطحی کاملاً فراتر از غرایز مشترک انسان و حیوان، ویژه انسان و فطری است. انسان فطرتاً برخوردار از استعداد حقیقتیابی است و اگر آن را شکوفا کرد، برخوردار از حس کنجکاوی میشود.
ثانیاً: ایمان نتیجه استعداد دیگری در انسان به نام فطرت کمالیابی بوده با آن رابطه مستقیم دارد.
ثالثاً: حس کمالخواهی بشر فرع بر فطرت حقیقتخواهی اوست، زیرا بدون استعداد حقیقتیابی و حس کنجکاوی که در مجموع انسان را بر شناخت حقیقت توانا و نسبت به آن دل مشغول میکند، شناخت
_______________________________
1. ر.ک: علامه طباطبائی، «نهایةالحکمة»، ص108، دارالتبلیغ اسلامی، قم، بیتا.
2. بنگرید به فنائی، نقد و نظر، 78 / 286.
_______________________________
حقیقت و کمال مطلق و عشقورزی بدان برای انسان امکانپذیر نیست. وی نخست حقایق را میشناسد و سپس آنها را با هم میسنجد تا به شناخت کاملترین حقیقت دست یابد. در نتیجه باید ایمان دینی را رهین فطرت حقیقتیابی بشر دانست.
4/1. ملاک دینی بودن: برخی دینی بودن امری را نیازمند ملاک دانسته و صرف وحی شدن آن را مستلزم دینی بودن آن ندانستهاند. ایشان دین را اخص از وحی دانسته و سه مسأله را به عنوان دلیل در این زمینه مطرح کردهاند: یکی اینکه چنین چیزی بدعت است. دوم اینکه انتظار کاذب از دین افزایش مییابد و سوم اینکه اوامر ارشادی نیز شاهد بر غیر دینی بودن آنها و معادل نبودن دین با وحی است(1).
به روشنی ملاک دینی بودن چیست؟ ظاهر برخی سخنان این است که ملاک این است که چیزی مورد امر و تکلیف قرار گیرد.(2)
اکنون میتوان نتیجه گرفت که مقدم بر ملاکشناسی امور دینی، باید دین تعریف شده باشد تا در این مورد مشکلی پیش نیاید. حال بنا بر تعریفی که برای دین کردیم میگوییم ملاک دینی بودن این است که چیزی راهگشای تکامل انسان باشد و او را به کمال مطلق نزدیک کند، اعم از اینکه عبادت باشد، حکم تکلیفی باشد، امر ارشادی باشد، یا هر چیز دیگر.
در خصوص بدعت نیز باید توجه کرد که بدعت، کاستن از دین یا افزودن چیزی به آن است که جزء آن نباشد و مربوط به انسان باشد نه خدا.(3) در حالی که «اجتهاد» به عنوان مثال بدعت نیست، بلکه رد فرع بر اصل و پیدا کردن حکم مستحدثات در پناه اصول است، با اینکه به حکم فروع نو در متون دینی تصریح نشده باشد.
در مورد انتظارهای کاذب هم باید
_______________________________
1. ر.ک: فنائی، نقد و نظر، 78 / 294..
2. همان / 296.
3. راغب اصفهانی، «المفردات»، ص39، المکتبة المرتضویة، تهران، بیتا؛ نیز سبحانی، جعفر، «البدعة»، ص31، موءسسة الامام الصادقعلیه السلام، قم، 1416 ق.
_______________________________
گفت، نیازی نیست ما بیش از شارع مقدس اندیشناک باشیم، اگر چنین هراسی در کار بود، او خود، بندگانش را هدایت فرموده بود. به علاوه وقتی که مرز علم و دین مشخص شود، یا علم پا را از گلیم خویش فراتر نگذارد، یا برخی دینپژوهان در مورد دین حقکشی نکنند، انتظار کاذب از دین پدید نمیآید، یا کسی از این راه نمیکوشد مردم را به اشتباه بیندازد.
دربارهی اوامر ارشادی بعداً بحث خواهیم کرد.
2. رویکرد انسانشناسانه به دین
گاهی انسانشناسی فلسفی و کلامی بر دینشناسی و دینداری مقدّم داشته میشود. زیرا این نوع انسانشناسی، کمالات بشر را به او گوشزد میکند و با این انگیزه است که به دین رجوع میکند. لیکن متکلّمان جدید، این انسانشناسی را برای شناساندن تمام نیازهای انسان به او کافی ندانستهاند، به ویژه که بسیاری از دینداران به خاطر نیازهای دنیوی به دین مراجعه میکنند نه به خاطر کمالات اخروی و عقلی؛ مضافاً به اینکه انسان نیازهای عاطفی نیز دارد.(1)
ما در پاسخ گوییم؛ اولاً: مخالفان نظریه فطرت باید با دلیل عقلی نارسایی این دیدگاه را اثبات کنند. آنها باید نیازهای دیگری برای انسان اثبات کنند که نظریه فطرت از پاسخگویی به آنها عاجز مانده است. در صورتی که نظریه رقیب علمی است، بهتر است برتریاش را به اثبات رساند. در حالی که در جای خود نارسایی جهانبینی علمی در مورد تبیین نیازهای انسان به اثبات رسیده است.(2)
ثانیاً: به چه دلیل بسیاری از دینداران بر اثر مطامع دنیوی دین دارند؟ مگر در این مورد بررسی آماری انجام شده است. صرف .
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 302.
2. به عنوان نمونه بنگرید به استاد شهید مرتضی مطهریرحمه الله، مجموعه آثار، ج7، ص35، 8077، انتشارات صدرا، تهران، 1372.
_______________________________
ادعا کاری از پیش نمیبرد
ثالثاً: اگر چنین هم باشد که برخی یا بسیاری از دینداران نیز به تعبیر مولا امیرالموءمنینعلیه السلام عبادتشان، عبادت سوداگران باشد(1)، باید این مسأله را تحلیل کرد که این بینش یا نگرش، از نظر دین سطحی و ناپسند است، وگرنه عبادت باید به خاطر این باشد که خدا شایسته عبادت است و انسان باید جویای رضای حق باشد و اگر غیر این باشد، از نظر دین و عقل، انسان خطاکار است، زیرا به جای کسب رضای حق،به رضای خود اندیشیده و به جای قرب به کمال مطلق به کمالهای محدود پرداخته است. یا به سخن دیگر، چنین افرادی نیز برخوردار از فطرت کمالیابی و کمالخواهی هستند، لیکن دچار خطای در تطبیق شده، کمالهای محدود را به جای کمال مطلق نهادهاند.
رابعاً: انسانشناسی فلسفی و کلامی، به ویژه در صورت بهرهوریاش از آموزشهای دین، انسان را در نیازهای عقلی خلاصه نکرده، نیازهای عاطفی او را نیز به حساب میآورد.
مضافاً به اینکه تشخیص نیازهای عاطفی برای انسان و تبیین آن باید به کمک عقل انجام گیرد. زیرا عقل آموزگار بوده میتواند به چیزی جنبه بینالاذهانی دهد؛ ولی هیچگاه عاطفه را به کمک خود عاطفه که اختصاصی هر فرد و درونی است نمیتوان شناخت.
3. رویکردهای سنّتی و مدرن؛ عوام و خواص
بنابرآنچه گذشت، رویکرد عقلانی به دین در قالب انسانشناسی کلامی و فلسفی قابل دفاع است و جایی برای سخنان متکلّمان جدید یا رویکرد مدرن به دین باقی نمیماند و ما مرعوب این مدرنیسم نگشته، از سنّت و دیدگاه سنّتی و عقلانی رویگردان نمیشویم.
لیکن بعضی سنّت و مدرنیته و عوام و خواص را در برابر هم نهادهاند. در این
_______________________________
1. نهجالبلاغه، حکمت،237، ص510، تحقیق دکتر صبحی صالح، بینا، بیروت، 1387 ق.
_______________________________
مورد نیز ملاحظات زیرا قابل توجه است:
1/ 3. رویکرد عوام و خواص به دین:
گاهی رویکرد عوام به دین منهای طرح سوءال انتظار از دین و مبتنی بر کششی مبهم و اجمالی در کُنه ضمیر آنان به دین دانسته میشود. برعکس عوام، خواص در رویکرد به دین، به رفتار خود توجه عقلانی دارند.(1)
در این مورد باید دید چنین تحلیلی نتیجهاش تحقیر عوام نیست؟ تودهها نیز به میزان تلاش فکری خود با حقایق ایمانی آشنا میشوند و البته آنان نیز وظیفه دارند در اصول دین بیشترین تلاش ممکن عقلانی را مصروف دارند. لیکن کشش اجمالی آنها به دین، اجمال همان تفصیل برخی خواص است و نه تمام آنها و چه بسا خواصی که از همان اجمال عوامانه نیز بیبهرهاند! اما خواصی که تمکّن بیشتر فکری داشته وظیفه خود را بهتر انجام میدهند، حق فخرفروشی بر عوام را ندارند.
با تمام این اوصاف این حرف نیز درست نیست که رویکرد سنتی به دین عوامانه و رویکرد مدرن به آن خواصانه است. زیرا گوهر و هسته دین و متون اولیه آن، با ملاک مدرنیسم، سنتیاند لیکن به لحاظ منطبق بودن آنها بر عقل، از هر پدیده مدرنی باارزشترند. مدرینستها در تخطئه جاهلانه و غیرمنطقی هر امر سنتی گرچه موافق عقل باشد، جز هوسرانی منفور خود دلیلی نداشته در مورد دین نیز دچار همین مشکل شدهاند.
2/3. تقدّم دینشناسی بر انسانشناسی یا عکس آن: گاهی تقدّم دینشناسی بر انسانشناسی، ویژگی دیدگاه سنتی و عکس آن ویژگی دیدگاه امروزی دانسته میشود.(2)
در پاسخ این دیدگاه گوییم: براساس دیدگاه انسانشناسانه فطرت که اسلام نیز جانبدار آن است، انسانشناسی
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 279، 280.
2. پیشین، 280، 301.
_______________________________
بر دین مقدم است و سوءال انتظار بشر از دین یا نقش دین در کمال انسان از همان اول مطرح میشود. مگر جز این است که پذیرش اصول اعتقادی باید از روی تحقیق باشد و مگر جز این است که به غیر عاقل چنین دستوری داده نمیشود؟ پس در انسانشناسی کلامی، فلسفی و دینی، انسان توانای بر تحقیق است و مقدم بر تدینش پژوهشگریاش مطلوب است.
3/3. دین برای انسان یا انسان برای دین: تفاوت دیگری که میان دیدگاه سنتی و مدرن نهاده شده، این است که طبق دیدگاه سنتی انسان بنده خدا و خدا مولای اوست، پس منطقی نیست که بنده از مولایش انتظاری داشته باشد، بلکه بر عکس، این مولاست که از بندهاش دینداری میخواهد، ولی در دیدگاه مدرن مسأله برعکس است. ازاین منظر صفات حق نباید در مولویت خلاصه شود و پیش از رجوع به دین نیز مولویتی در کار نیست، در نتیجه دین برای انسان است و انسان میتواند از دین انتظار داشته باشد.(؟1
طرح مسأله بدینشکل که دین برای انسان است یا انسان برای دین، جالب نیست زیرا مفهوم ندارد که انسان برای دین باشد، دین حق کامل است، مانند ذات حق و معنا ندارد که انسان در خدمت دین و برای دین باشد تا بدان کمال بخشد. اگر نیازی در کار باشد مربوط به انسان ممکنالوجود است که باید از رهگذر تدین نیازش را برطرف کند. در نتیجه میتوان گفت دین برای تکامل انسان است و چنین تعبیری با نیازمندی انسان نیز ناسازگار نیست و انسانمحوری نیز معنا نمیدهد.
نکته دیگر این است که مولویت حق تنها برگرفته شده از دین نیست، بلکه اقتباس شده از عقل است که این صفت و سایر صفات کمالی حق را تشخیص داده او را به عنوان واجبالوجود از هر جهت و ذات مستجمع تمام صفات کمالی میداند. در نتیجه پیش از رجوع به دین کمالات خدا از جمله مالکیت و مولویت
_______________________________
1. همان، 281.
_______________________________
مطلقش معلوم عقل است. پس باید دید انتظار عقل و حق از انسان چیست؟ اما در عین حال، این امر از منزلت انسان نمیکاهد گرچه با انسانمحوری هم در تضاد است.
بنابراین منطقی این است که انسان را جویای کمال بدانیم و انتظارش از دین را هم رسیدن به کمال بدانیم تا در نتیجه هم مولویت حق را انکار نکنیم، هم انسان محور نشده، هم دین حق را حقیر نپنداریم.
4/3. خدای بینیاز هدفی بیرون ذات خویش ندارد: اینکه لطف و حکمت و بینیازی خدا مقتضی تشریع دین براساس مصالح و مفاسد بشری دانسته شود(1)، عقیدهای نادرست است، زیرا ضمن اینکه لازمهی بینیازی خدا این است که نفعی عایدش نشود، ولی در مقابل، اگر تشریع را مربوط به انسان دانسته هدفی اینچنین در نظر بگیریم، خدای بینیاز را اینگونه نیازمند کردهایم. پس آنسان که در حکمت مقرر شده خدا غایةالغایات است و هیچ هدفی بیرون ذات مقدسش وجود ندارد و هدفش از تکوین و تشریع، ذات خود اوست.(2) او غنی و بینیاز است و طالب هیچ کدام از مخلوقاتش نیست. اما از سوی دیگر مطلوب کل طالب است و ماسوای او هرچه و هر که باشد محب و عاشق اوست و به قول محیالدین عربی: «ما أجبّ احد غیرخالقه و لکنه تعالی احتجب تحت اسم زینب وسعاد وهند و غیر ذلک».(3)
حال اگر براساس دیدگاه انسانمحورانه جدید، دین را برای انسان بدانیم واقعاً خدا را غنی و دین او را کامل دانستهایم یا همه چیزی حتی خدا و دین حق را در خدمت انسان قرار دادهایم؟
4. دین و دنیا؛ علم و دین
موضوع دیگر در حوزهی کلام،
_______________________________
1. پیشین،: 78 / 282.
2. علامه طباطبایی، «نهایةالحکمة»، ص163.
3. به نقل استاد شهید مطهری در کتاب «انسان کامل»، ص95.
_______________________________
رابطهی دین با دنیا، رابطه علم و دین و رابطه عقل و دین است.
تحقیق درباره قلمرو دین و علم، موضوعی که نزاع سنتگرایان و متجددان را در پی داشته است، میتواند کاملاً سودمند باشد.
حال به بررسی موضوع میپردازیم:
1/4. قلمرو علم و دین: به منظور حل ریشهای نزاع سنت و تجدد و متجددان و سنتگرایان باید به تحدید مرزهای علم و دین و عقل و دین پرداخت، نه اینکه نزاع آنها را صغروی دانست. چنین قضاوتی استخوان لای زخم گذاشتن است.
حقیقت این است که طبق سنت عقلی و حِکْمی متدینان، قلمرو عقل و علم از قلمرو دین جداست. عقل کلینگر است و در نتیجه آنچه مربوط به جزئیات عبادات و معاملات است از حوزه تشخیص او بیرون است و در این موارد یگانهداور دین است. علم تجربی نیز جزئینگر است و با اموری سر و کار دارد که کاملاً محسوس و آزمونپذیر باشد. در نتیجه از وضع قانون و تدوین جهانبینی ناتوان است. بنابراین در این موارد نیز دین راهنمای انسان است و علم توانایی اظهارنظر ندارد.(1)
البته به دخالت عقل در حوزه عقاید و اخلاق که منجر به اجتهاد صحیح میشود باید توجه داشت که آن بحث دیگری است.
از منظر دین(2) «عقل» و «نبی»، هر دو حجت حقاند، یکی درونی و دیگری بیرونی، لیکن کارشان از یکدیگر جداست. جهت درونی همانطور که گذشت کلینگر است و جهت بیرونی مبین و مبلغ جزئیاتی است که خدا به او وحی کرده و او هم باید به مردم ابلاغ کند.
بنابراین متجددان باید این خیال خام را برای همیشه از ذهن خود بزدایند که
_______________________________
1. بنگرید به استاد شهید مطهریرحمه الله، «مجموعه آثار»، ج2، ص77 و بعد؛ نیز مصباح یزدی، محمد تقی، «راهنماشناسی»، ص103 و بعد، انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367 ق.
2. حسن بن علی بن حسین بن شعبه حرانی، «تحفالعقول»، ص288، از سخنان امام موسی بن جعفرعلیمها السلام خطاب به هشام بن حکم، انتشارات بصیرتی، قم، 1394 ق.
_______________________________
دین برای اصلاح آخرت است و برای ساختن دنیا، علم و عقل ما را بس. علم و عقل جنبهای از زندگی بشر را تأمین میکنند و دین و ایمان جنبهی دیگری را(1) و هیچ کدام نیز جای دیگری را نمیگیرد.
اکنون نتیجه میگیریم که نزاع متدینان با دنیاپرستان و علمزدگان کبروی نیست. متدینان، واقعبینانه قضاوت کرده در مورد علم و عقل، هیچ کدام ظلم نکرده، جایگاه هر کدام را دقیقاً روشن کردهاند، لیکن گروه دیگر، غیرعادلانه بر دین تافته حقش را پایمال کرده بیجهت از علم جانبداری کرده، بیش از اندازه تنور عقل را گداختهاند.
2/4. رابطه دین و حقوق: یک نمونه نزاع تجدد و سنت نه علم و دین، که هر کدام برای خود رسالت و قلمروی دارند در مسایل حقوقی است. جایی که علم حقوق وجود دارد، یا در حالی که رشته حقوق، رشتهای گسترده دانشگاهی است، باز هم دین باید در این باره اظهار نظر کند؟ پاسخ متجدد میتواند منفی باشد.(2) ولی پاسخ متدیّن مثبت است.(3)
به این سخن توجه فرمایید: «روابط حقوقی زن و مرد و شرایط ازدواج و طلاق باید از طریق رجوع به دین حل و فصل شود، اما به ما نمیگوید که شرایط ازدواج و طلاق چیست و با زنان غیرمسلمان میتوان ازدواج کرد یا نه؟» یا اینکه: «دسته اول مسائل و موضوعاتی است که دین بودنشان روشن و مسلّم است، مانند امور عبادی و بسیاری از امور حقوقی»(4) چرا تمام امور
_______________________________
1. استاد شهید مطهریرحمه الله، مجموعه آثار، 2/29 و بعد.
2. ر.ک، سروش، عبدالکریم، «فربهتر از ایدئولوژی»، ص152، 153، انتشارات صراط، بیجا، چاپاول، اسفند 1372؛ همو، مقاله «آنکه به نام بازرگان بود نه به صفت» مجله «کیان»، شماره 23، ص15، 17.
3. رک: استاد شهید مرتضی مطهریرحمه الله، «آشنایی با علوم اسلامی، اصول فقه، فقه»، ص52، 53، انتشارات صدرا، تهران، بهمن 1358؛ نیز دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، «درآمدی بر حقوق اسلامی»، ج1، ص98، 99، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1407 ق؛ نیز علامه سید محمد حسین طباطبائیرحمه الله، «نهایةالحکمة»، ص159، 161.
4. فنائی، ابوالقاسم، نقد و نظر، 78 / 300، 308.
_______________________________
حقوقی نتواند دینی باشد یا چرا دین نتواند راجع به ازدواج با زنان غیرمسلمان نظر دهد؟ دست کم چرا حتی طبق نظر خود این نویسنده، گزارهی واحد هم دینی و هم علمی نباشد؟
از دیدگاه ما، دین حق، کامل است و در زمینه حقوق نیز چنین است. البته این منافاتی با تحقیق علمی و حقوقی بشر و گسترش علم حقوق ندارد. لیکن آنچه مهم است، این است که بدانیم «کتب حقوقی» اسلام کامل است و هیچ نقصی ندارد و پیشرفتهترین کاوشهای علم حقوق نیز به هیچ عنوان نمیتواند جای آن را بگیرد و این برمیگردد به کمال مطلق بودن شارع و به مطلبی که به تقسیم کار میان دو حجت حق، یعنی عقل و نبیگرفته شد.
5. رویکرد پراگماتیستی به دین
در این مقوله چند نکته جلب توجه میکند:
1/5. مفهوم کارکردگرایی در دین: در مورد به کار بردن رویکرد پراگماتیستی به دین باید کاملاً هوشیار بود که پراگماتیسم مصطلح به ذهن تبادر نیابد. زیرا به طور اصولی دینگرایی و دینداری حتی برای رسیدن به بهشت الهی نیز هدفی متعالی نیست که توضیح آن در پی میآید.
2/5. سابقه رویکرد کارکردگرایانه به دین: در این مورد گفته شده: «رویکرد متقدمان به دین رویکردی کارکردگرایانه است. مقصود از این رویکرد، رجوع به دین به انگیزههای غیرمعرفتی است؛ دفع ضرر محتمل، جلب منفعت، تأمین سعادت اخروی یا غایات دیگری که این گروه برای دینداری ذکر میکنند».(1)
در این زمینه هم باید توجه کرد که میان تعابیر کتب کلامی قدما و پراگماتیسم فاصله زیادی وجود دارد. آنچه مورد نظر قدما به ویژه متکلمان و حکما بوده، این بوده که غایتگرایی انسان نشان داده شود و انسان فاعل مختار و هدفدار معرفی شود. چون محال است که علت غایی و هدف
_______________________________
1. فنائی، نقد و نظر، 78 / 289.
_______________________________
در مورد موجودی مانند انسان نفی شود.(1) این دیدگاه «وظیفهگرایی» امثال کانت را غیرمعقول میسازد، نه اینکه پراگماتیسم را معقول کند. در این زمینه قیاس کردن حکما و متکلمان مسلمان به پراگماتیستهای آمریکایی کملطفی و بیمهری است.
3/5. غنای نظری یا حقانیت عملی: نویسندهی محترم مورد بحث رویکرد سنتگرایان به دین را چنین توضیح داده است: «گروه اول [سنتگرایان[ عموماً به حقانیت نظری آموزههای دینی نیز باور دارند، اما مجرد این باور نمیتواند انگیزه آنان در رویکرد به دین را سامان دهد».(2) از سخن ایشان برمیآید که حقانیت عملی و غنای نظری فرع باشد. اما این امر نه منطق دین است و نه مورد رضایت سنتگرایان و اگر اعتقاد نویسنده هم باشد نادرست است، زیرا از دیدگاه اسلام جهانبینی و ایمان اصالت دارد.(3) نه اینکه ایمان صرفاً ارزش ابزاری و مقدّمی داشته باشد تا به عمل صالح منتهی شود. ایمان زیبایی روح و عامل نشاط آن بوده، خودش حسنه و کمال روح است. بنابراین، حقانیت نظری دین جایگاه بلندی دارد و تا ایمان تحصیل نشود، عمل صالح هیچ ارزشی ندارد و البته ایمان بدون عمل نیز سودمند نیست و در نتیجه، دین هر دو را از انسان میخواهد.
4/5 انگیزههای عبادت: چنانکه قبلاً هم به کلام مولا امیرالموءمنینعلیه السلام در مورد انواع عبادت اشاره شد، اکنون نیز تأکید میشود که اسلام به انواع عبادت و انگیزههای هر کدام توجه داشته است. اما عبادتهای ترسآلود و طمعآلود را بسی کمارزشتر از عبادتهای عاشقانه و خالصانه دانسته است. عبادتهای ترسآلوده یا عبادت بردگان مربوط به کسانی است که ظرفیت پایینی دارند و از نظر روحی به رشد
_______________________________
1. علامه حلیرحمه الله، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص129، دفتر انتشارات اسلامی، قم، رمضان 1407 ق؛ علامه طباطبائیرحمه الله، «نهایة الحکمة»، ص159، 161.
2. فنائی، پیشین، 282.
3. استاد شهید مطهریرحمه الله، «انسان کامل»، ص159.
_______________________________
نرسیدهاند و با کمال مطلق به اندازه کافی آشنا نشدهاند. گروه دوم که به طمع بهشت خدا را عبادت میکنند، در حقیقت خود را میخواهند نه خدا را، بنابراین عبادت آنها نیز در اوج نیست. اما آنانکه خدا را به خاطر کمالات و عظمتی که دارد میپرستند از ترس و طمع رها بوده به اوج رسیدهاند.
در پایان این قسمت از بحث میتوان نتیجه گرفت که: رویکرد کارکردگرایانه به دین چیزی نیست که در شأن انسان کامل باشد. این امر از نظر عقل منفی و نشانه خامی و نقص انسان است و از نظر دین نیز امری ناپسند و مذموم است. در نتیجه نباید چنین بینشی را به حکما و متکلمان نسبت داد، یا نشانه رشد فکری متکلمان جدید محسوب کرد.
اما در عین حال به خاطر توجه به کمال انسان و عبادت ناب برای خدا، نباید نقش دین در ساختن دنیا را فراموش کرد. در ادامه به این موضوع میپردازیم.
6. مناصب دنیوی پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم
به دنبال بررسی مسأله رویکرد کارکردگرایانه به دین، نکته بسیار شگفتی جلب توجه میکند و آن تفکیک سیاست از دین است. نیز جدا کردن عقلانیت، حکمت، علم و اخلاق از دین. در حالی که لازمهی رویکرد کارکردگرایانه این است که مقولات سودمند یاد شده از دین انتظار رود. ولی شگفت اینکه دگراندیشان، برخلافت انتظاری که از مبنایشان میرود، کوشیدهاند دین را از تمام امور دنیایی و بشری جدا کنند. این رفتار، داستان شیر مثنوی مولانا را به یاد میآورد که شیر بییال و دم و اشکم که دید؟ دینی که از تمام شوءون دنیوی تهی باشد چه دینی است؟ دینی که بنا باشد آخرت را سامان بخشد و به درد دنیا نخورد، چرا اصلاً در این دنیا به بشر ابلاغ شود؟
با زهم باید به نخستین موضوع این نوشتار، یعنی تعریف دین بازگردیم. اگر دین درست تعریف شود، شامل سیاست، حکمت، اخلاق و علم نیز خواهد شد، نه اینکه در اعتقاد و عبادت خلاصه شود و اگر چنین شود دیگر پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم را از منظری غیردینی در مسند حکیم، حاکم ومعلم اخلاق نخواهیم نشاند.
این سخن که اولیای دین چون از حکمت و اخلاق و علم و فلسفه برخوردار بودهاند، شاید از منظری غیردینی به سوءالات فلسفی و... پاسخ دادهاند، نادرست است؛ زیرا دانش معصومانعلیهم السلام علم لدنّی و الهی بوده است، نه بشری که از معلّمی فرا گرفته باشند و هیچ مانعی نداشته که خدای بزرگ با هدف سعادت و کمالیابی بشر آموزشهای لازم را به اولیای دین داده باشد. اما به هر حال برخی از اولیاء خدا مانند پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و امام علیعلیه السلام علاوه بر ولایت باطنی و هدایت معنوی خلق، به زمامداری ظاهری نیز رسیدهاند و برخی دیگر از حکومت ظاهری محروم بوده تنها هادیان فکری مردم بودهاند.
این مسأله بسیار شگفت و تأسفبار است که به بزرگان فقها و از جمله امام راحلرحمه الله نسبت داده شود که احکام حکومتی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم الهی و وحیانی نبوده است. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم حاکم و قاضی بوده است، لیکن حاکم و قاضی الهی. یعنی اطاعت از ایشان در احکام حکومتی، در امور سیاسی و قضایی، اطاعت از خدا بوده و هیچ تفاوتی میان اطاعت از خدا و پیامبرش در کار نبوده است. در مورد امام معصومعلیهم السلام و ولی فقیه نیز چنین است. در نتیجه حکومت و سیاست از دیدگاه اسلام، الهی و دینی است. فقه سیاسی عصاره دین است و به هیچ وجه دین و سیاست نباید از هم جدا شوند.
آیا منطقی است که انتظار بشر از دین تنها این باشد که دین او را در مورد ثواب و عقاب اخروی بیاگاهاند و برای معافیت از عقاب و بهرهوری از ثواب، یک رشته عبادات را به او بیاموزد، اما هیچ انتظاری در مورد امور دنیوی از دین نداشته باشد یا اصولاً برعکس، انتظارش این باشد که دین در دنیای او هیچ دخالتی نکند؟ آیا معقول است که عبادات و اعتقادات و پارهای امور حقوقی را وحی و دین بدانیم اما سیاست و اخلاق و دیگر آموزشهای وحی را دین ندانیم؟ آیا مانعی دارد در غیرمستقلات عقلیه نظر دین حاکم باشد و عقل نیز درآنها تحقیق کند؟
پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم و ائمهعلیهم السلام مأمور به تشکیل حکومت بودهاند و منصب آنها نیز الهی بوده است. اختلاف نظر ما با اهل سنّت در مسأله امامت، این است که به عقیده ما امامت منصب الهی است نه مردمی، امام را خدا نصب میکند نه اینکه مردم انتخاب کنند. پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به عنوان والی و حاکم منصوب خداست.(1) بنابراین اصولاً مناصب اولیای دین، دنیایی نیست تا نتیجه گرفته شود که آنان از منظری غیردینی حکومت و قضاوت کردهاند، یا اخلاقیات و امور دیگری را به مردم یاد دادهاند.
7. مسألهی حجیّت ظواهر دین
حجیّت ظواهر دین و سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم موضوع مهم دیگری است. برخی حجیت را محدود به دایره تکالیف و اوامر مولوی کرده اوامر ارشادی را غیرقابل تعمیم به زمان پس از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم دانسته قائل به عدم حجیت آنها شدهاند.(2)
در این خصوص توجه به نکات زیر سودمند به نظر میرسد:
1 / 7. مفهوم حجت: حجت از نظر لغوی هر چیزی است که با آن بتوان به زیان دیگری با او احتجاج کرده او را محکوم کرد و بر او چیره شد.(3)
از نظر علمای اصول فقه نیز، حجت آن چیزی است که کاشف از چیز دیگر باشد و آن را اثبات کند، ولی به پای قطع و یقین نرسد؛ در نتیجه حجیت چنین چیزی مانند امارات شرعی، قراردادی است، برخلاف قطع و یقین که حجیت ذاتی دارند.(4)
به این ترتیب، حجت امری عقلی است و در زمینهای که بتوان بر سخنی
_______________________________
1. ر.ک: «علامه حلی»، «کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد»، ص262؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «ولایت فقیه»، ص2826، 90، 91، انتشارات کاوه، تهران، بیتا.
2. فنائی، پیشین، 295، 296.
3. لسانالعرب: 3 / 53.
4. ر.ک: محمدرضا مظفر، «اصول الفقه»، ج3، ص12، 13، انتشارات المعارف الاسلامیة، تهران، 1386 ق.
_______________________________
عقلانی و منطقی تکیه کرد، این بحث مطرح است.
2 / 7. حجت ظواهر: به طور کلی حجیت ظواهر امری است عقلی، چه ظواهر غیردینی و چه ظواهر دینی. دلیل حجت بودن ظاهر هر سخنی بنای عقلاست. آنان چیزی به نام «اصالة الظهور» را معتبر میدانند. مفاد این اصل این است که ظاهر هر سخنی از نظر عقلی حجت است و عقلا نیز بر این مسأله اتفاقنظر دارند. در میان علمای اصول فقه نیز این مسأله اتفاقی است و تنها یک عقیده مخالف دیده شده آن هم مربوط به «محقق قمی»، صاحب کتاب «قوانین الاصول» که فرموده است: ظاهر کلام نسبت به آن کس که مقصود به فهمیدن است حجت است. ولی به ایشان پاسخ داده شده که حکم عقل در مورد حجت ظواهر مطلق بوده هیچ قیدی ندارد و در نتیجه غیرمقصودین به افهام را نیز دربرمیگیرد.(1)
پس حجیت ظواهر دینی، مبتنی و متفرع بر حجیت ظواهر به طور کلی و تمسک به اصالة الظهور است و تفکیک میان متون دینی و غیردینی هم نادرست است.
3/7. حجت اوامر ارشادی: آیا اوامر ارشادی در متون دینی شاهد اشتمال متون مقدس بر امور غیردینی است؟ اولاً باید توجه کرد اوامر ارشادی در قرآن و حدیث، مربوط به خدا، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امامعلیه السلام است و صرف ارشادی بودن امر، رابطه آن اوامر با ایشان را قطع نمیکند. ثانیاً اوامر ارشادی وجوب اطاعت مستقل ندارند، یعنی جدای از امر مولوی اطاعت دیگری در کار نیست و بر ترک آنها نیز عقوبت مستقلی مترتب نیست، نه اینکه اگر امر ارشادی و مولوی به همراه هم ترک شدند، مکلف مشکلی نداشته باشد.(2)
ثالثاً: امر ارشادی یعنی امری که از ناحیه مولا صادر شده منتها ارشاد به حکم عقل دارد. چنین امری چه از قبیل مستقلات عقلیه باشد که عقل رأساً آنها ر
_______________________________
1. همان / 153؛ نیز «امام خمینی»رحمه الله، «انوار الهدایة»، ج1، ص241.
2. ر.ک: مشکینی، علی، «اصطلاحات الاصول»، ص72، انتشارات یاسر، قم، چاپ دوم، 1348ش.
_______________________________
تشخیص میدهد،چه از قبیل غیرمستقلاّت عقلیه باشد که در آنها باید حکم عقل به حکم شرع ضمیمه شود(1)، حجت است، زیرا اصالةالظهور از آن پشتیبانی میکند و در نتیجه نمیتوان امری را به جرم ارشادی بودن نادیده گرفت.
4/7. تعمیم سخنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و امامعلیه السلام: روشن شد که ظواهر به طور کلی حجتاند، چه دینی باشند چه غیر دینی و ملاک حجیت هر دو نوع سخن راوی عقل است. موضوع تعمیم هر سخن نیز از همین مدرک عقلی پیروی میکند. اگر تعمیم سخن غیردینی روا بوده عقلی بودن و برهانی بودن سخنی آن را فرا زمانی و فرامکانی کند، سخنان دینی نیز به همین نحو همواره قابل استناد خواهند بود. در صورت غیرمنطقی بودن سخنی چه دینی و چه غیردینی، حتی در زمان صدور آن نیز قابل قبول نخواهد بود چه رسد به زمانی دیگر. پس ملاک ارزش و حجیت سخن زمان نیست که زمانی بودن و عصری بودن سبب حجیت شده، کهنسالی و دیرپایی نافی حجیت باشد.
در نتیجه سخن غیردینی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز به یکسان در حق معاصران ایشان و غیرمعاصران حجت است و این امر مفاد حجیت ظواهر است. بنابراین نمیتوان به این بهانه که شاید سخنی از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بهترین شیوه ممکن در زمان ایشان بوده است، نادیده گرفته شود جز اینکه این امر ثابت شود و این در حالی است که فقه و اجتهاد نمیتوانند درباره شیوههای نوین نیز داوری کنند.
8. عامل رکود حکمت عملی و رکود عملی مسلمانان.
موضوع عقبافتادگی مسلمانان و چیرگی تمدن کنونی غرب، موجب اظهار نظر معانی گوناگون در این زمینه شده است. از این میان دیدگاهی بدین شرح به چشم میخورد:
تصور نادرست مسلمانان از قلمرو
_______________________________
1. مظفر، محمدرضا، «اصول الفقه»، ج2، ص208.
_______________________________
دین و گسترده دیدن آن و انتظار بیش از اندازه از دین، یکی از عوامل عقبافتادگی مسلمانها بوده است. بدین شکل که اگر مسلمانها قلمرو دین و علوم شرعی را گسترده نمیدیدند، در مقام تحقیق و تحصیل و دانشاندوزی برمیآمدند و شاخههای حکمت عملی که عبارت از اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل باشد، رشد فزایندهای مییافت.(1)
نتیجهی قهری این دیدگاه این است که دین از سیاست و تمدن جدا باشد و راه دین از راه آن دو تای دیگر متمایز باشد.
علاوه بر توضیحاتی که در بند ششم دراینباره گذشت، گوییم: تاریخ درخشان تمدن اسلامی فراموششدنی نیست. در صورتی که واقعیت تمدن و فرهنگ اسلامی مورد انکار قرار نگیرد، جا دارد بپرسیم طبق چه سند و مدرکی تمدن عظیم اسلامی در گذشته ناشی از تجدّد مآبی مسلمانها، پشت کردن آنها به دین، لیبرال مسلکی یا دنیازدگی آنها بوده است؟ یا اینکه وضع کنونی مسلمانها چگونه ارزیابی شده و سنتگروی آنها دلیل عقبماندگیشان، تشخیص داده شده است؟ و آیا دین راه علم و تحقیق را بر پیروانش بسته و عامل رکودشان شده است؟ و اگر این امر خصلت ذاتی دین است چطور در روزگار شکوفایی تمدن اسلامی دین چنین کارکردی نداشت؟ و یا اینکه انتظار گذشتگان از دین با انتظار امروزیها از آن متفاوت بوده است؟ انتظار آنها چه بوده که صاحب تمدن بزرگی شدهاند و انتظار ما چیست که فاقد آنیم؟ وانگهی زمانی طولانی سپری شده که رویکرد تجددمآبانه به دین مطرح شده، در این مدت چه چیز عوض شده چه گامهایی در مسیر توسعه آن هم به استناد تجددخواهی برداشته شده است؟ آیا تحقیقی میدانی صورت گرفته تا نتیجه گرفته شود؟ در حال حاضر باور بیشتر مسلمانان دست شستن از علم و تحقیق و توقع داشتن از دین برای حل معضلات علمی و فنی است؟
_______________________________
1. فنایی: پیشین، 306، 307.
_______________________________
اگر پارهای از مسلمانان چنین باور نادرستی داشته باشند تعمیم اندیشه استعمار شده و افسون شده آنان به دست پلید استعمار به تمام مسلمانان روا نیست. چنین اندیشهای از دین سرچشمه نگرفته تا اصلاحی مذهبی لازم باشد؛ بروز این فکر غلط حاصل تنپروری و غفلت برخی دینداران و استحمار دشمنان است و با آن عوامل باید مبارزه کرد.
9. همکاری و وحدت حوزه و دانشگاه
گمان نمیرود موضوع سرنوشتساز وحدت و همکاری حوزه و دانشگاه مورد فراموشی قرار گرفته اهمیت آن جلب توجه اندیشمندان را نکند. لیکن گره زدن سرنوشت آن با موضوع انتظار از دین چندان منطقی به نظر نمیرسد. تردیدی نیست که این موضوع مانند سایر مباحث نظری مورد علاقه دانشپژوهان بوده، خواهان بررسی آن ضمن مباحث کلام جدیداند. لیکن عوامل جدایی حوزه از دانشگاه و به عکس، نیز عوامل همکاری این دو نهاد را باید بیشتر در واقعیتهای عینی جامعه و سیاست جستجو کرده با شناخت کارشناسانه و دقیق آنها به رفع عوامل تفرقه و تقویت عوامل وحدت یاری رساند.
بیشک در این مورد چونان موارد دیگر همت، کارساز است و با شعار یا بدبینی، یا تفرقهافکنی کاری از پیش نمیرود.
در سالهای اخیر به همان میزان که اقدامات علمی و عملی شده، توفیقاتی در زمینه وحدت حوزه و دانشگاه نیز حاصل شده ولی تردیدی نیست که آنچه انجام شده نه بیعیب بوده و نه کافی و ادامه مسیر با تلاش دلسوزان دو نهاد با ارزش حوزه و دانشگاه کاملاً ضروری است.
10. در راه تفاهم بیشتر
اجمالاً به نظر میرسد برخی سوءتفاهمات یا بالاتر از آن درگیریهایی در حوزه دینپژوهی وجود داشته باشد. برخی برآنند این امر نتیجه به کارگیری پارهای الفاظ است. مثلاً اگر به جای انتظار بشر از دین گفته شود نیاز انسان به دین، یا به جای تعیین قلمرو دین، تعبیرکشف قلمرو دین استخدام شود، بهتر است و رنجشخاطر کمتر متدینان را سبب خواهد شد. متدینان نیز باید بدبینی نسبت به بعضی پاسخهای دینپژوهان جدید را کنار گذارند.(1)
دراینخصوص بدون اینکه اصراری بر بزرگنمائی واقعیتهای موجود باشد، لحاظ کردن نکاتی سودمند به نظر میرسد:
1/10. رعایت قانون و قواعد بازی به ویژه در عرصه قلم کاملاً ضروری است. پاس نداشتن حرمت قلم و حریم آزادی، پیامدهای ناگواری دارد که از جمله آنها آنارشیسم قلمی و علمی و سوءتفاهمات و چالشها به هر میزانی است. در نتیجه، احترام به قوانین شناخته شده، راهکار سودمندی برای جلوگیری از آن پیامدها خواهد بود.
2/10. هدایت شدن قلمهایی از بیرون مرزها یا سوء استفاده از آنها توسط دشمنان انقلاب اسلامی به گواهی بودجههای کلان تخریب فرهنگی آنها، واقعیت تلخی است که غفلت از آن کار درستی نیست و توجه مضاعفی در حوزه دینپژوهی به این مهم، درخور است.
3/10. گرچه دقت در الفاظ و بهکارگیری تعابیر متینتر، از بار سوء تفاهمات میکاهد، لیکن مسأله در سوء تفاهمها خلاصه نمیشود، تا بدین راه حل بسنده شود. حقیقت همان است که در بند قبلی بیان شد و دشمنان انقلاب نیز از افشای آن ابایی نداشته و ندارند، پس در کارزاری فرهنگی، صرفاً دغدغه سوء تفاهم وجود ندارد، بلکه از یکسو خیال براندازی مطرح است و از سوی دیگر دفاعی شرافتمندانه ضروری است. وضع ما در قبال دشمنانمان از این قرار است وگرنه باب گفتگو همواره گشوده بوده و هست. ولی اگر طرف مقابل اهل گفتگو نبوده، دنبال القاءات یکسویه و شارلاتانبازی باشد و جایی برای تفاهم باقی نگذارد، اگر هم ازاینسو صحبت از آشتی و تفاهم شود راه به جایی نخواهد برد.
_______________________________
1. فنائی، پیشین، 308، 312.