خلق افعال از دیدگاه متکلمان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اگر کمی تأمّل کنیم و به اطرافمان بنگریم، مشاهده میکنیم افعال مختلفی در جهان هستی صورت میگیرد، مثل رعد و برق آسمان، حرکت افلاک، تغییر فصول و افعالی که به ظاهر انسانها برای رفع نیازهای ضروری زندگی خود انجام میدهند. عامّهی مردم بر این باورند که فاعل برخی افعال خدا یا طبیعت است و فاعل یک سری دیگر افعال در حوزهی انسانی خود انسانها هستند، امّا متکلّمان به تحلیل عامیانه دربارهی صدور افعال توجه نکردهاند و سعی کردهاند به تفحّص و کنکاش دربارهی صدور افعال، بالأخص افعالی که در حوزهی انسانی صورت میگیرد بپردازند که آیا خدا فاعل مستقیم همهی افعالی است که در نظام هستی، از جمله در حوزهی زندگی انسانها صورت میگیرد، یا انسانها نیز در پیدایش افعالی که در حوزهی زندگی شخصی یا اجتماعی خودشان صورت میگیرد دخالت دارند؟ حال اگر بپذیریم که انسانها در پیدایش این افعال دخالت دارند، سوءال دیگری مطرح میشود که میزان دخالت انسانها تا چه حد است؟ آیا انسانها فاعل بالاستقلال این افعال هستند و فاعل بعید یا نهایی دیگری غیر از انسان وجود ندارد یا انسانها فاعل قریب این افعال هستند، امّا فاعل نهایی و حقیقی این افعال خداست؟ و...
متکلمان مسلمان به این سوءالات در بخش ویژهای از علم کلام به نام «خلق افعال» پاسخ میدهند. تئوریهای مختلفی از سوی مکاتب مختلف کلامی اسلامی در پاسخ به این سوءالات مطرح شده است که ما در این مقاله به بررسی مهمترین دیدگاههای کلامی دربارهی این موضوع میپردازیم.
نظریه اشاعره
همهی اشاعره در این ادّعا با هم مشترکند که خداوند خالق همهی افعال از کوچکترین تا بزرگترین، از زشتترین تا خوبترین هست و به صورت صریح و آشکار بیان میکنند که همهی مخلوقات بدون واسطه مستند به اراده حضرت حق هستند.«سید شریف گرگانی» که از نویسندگان بزرگ اشعری است در «شرح المواقف» میگوید: ما اشاعره بر این باوریم که همه ممکنات که از جهت تعداد قابل شمارش نیستند بدون واسطه مستند به حضرت حق هستند، بیانش چنین است:
«نحن نقول بانّ جمیع الممکنات المتکثرة لا تحصی مستند بلا واسطة إلی الله تعالی منزّهاً عن الترکیب».(1)
در جایی دیگر تصریح میکند که اصلاً اشاعره از به کار بردن واژه علّت و معلول ابا دارند و معتقدند که همه موجودات به صورت بیواسطه از حق صادر میشوند، و هیچ رابطه ضروری در صدور مخلوق از خالق وجود ندارد، و سپس میافزاید: در مورد این نظریه همه اشاعره اعم از کسانی که نظریه حال را نفی میکنند یا اثبات میکنند با یکدیگر توافق دارند.
«نفاة الأحوال من الأشاعرة لا یقولون بالعلّة والمعلول أصلاً، فانّ الموجودات بأسرها عندهم مستند إلی الله تعالی ابتداء بلا وجوب ومثبتوا الأحوال یوافقونهم فی هذا».(2)
ذکر این نکته خالی از لطف نیست، با این که معمولاً اشاعره بیان میکنند که در همه کارها خداوند مستقیماً خالق است ووجود هر نوع واسطهای را انکار میکنند. امّا غزالی در «تهافت الفلاسفة» در ذیل بحث علّیت، واسطه شدن فرشتگان را در ایجاد افعال در عالم هستی منتفی نمیداند و آن را به عنوان یک
_______________________________
1. سید شریف گرگانی، شرح المواقف، ج4، ص 123.
2. همان، ص 18 و تفتازانی، شرح العقائد النسفیّة، ص 135.
_______________________________
احتمال میپذیرد. او میگوید: جایز است که پیامبری در داخل آتش افکنده شود و بدنش نسوزد این عمل از دو راه ممکن است، صورت بگیرد:
الف) یا به واسطه تغییری که در صفت آتش صورت میگیرد.
ب) و یا در اثر تغییری که در صفات پیامبر ایجاد میشود این عمل تحقق مییابد.
بعد در مورد فاعل این تغییر نیز دو احتمال را بیان میکند که عبارتند از:
الف) خدا در ذات و طبیعت آتش تغییری صورت بدهد که پیامبر را نسوزاند.
ب) یا این عمل توسط ملائکه صورت بگیرد. عین عبارت او چنین است:
«أن یلقی نبی فی النار، فلا یحترق امّا بتغیّر صفة النار، أو بتغیّر صفة النبی علیه السلام، فیحدث من الله تعالی أو من الملائکة صفة من النار سخونتها علی جسمها».(3)
غزالی در موضع دیگر: «تهافت الفلاسفة» ابتدا نظر فلاسفه را دربارهی معجزه پیامبران چنین نقل میکند:
شما فلاسفه بر این باورید که پیرایش معجزات در واقع برخاسته از قوت نفس پیامبران است، وقتی نفس نبی قوی شود میتواند سبب نزول باران یا پیدایش صاعقه و زلزله در روی زمین بگردد. سپس میگوید: به اعتقاد ما قول صحیح این است که همه این کارها یا بدون واسطه به خدا نسبت دهیم یا به واسطه فرشتگان این امور را به خدا نسبت دهیم، امّا موقعی که زمینه پیدایش این امور از سوی حضرت حق بیواسطه یا با واسطه فرشتگان فراهم شد، نظر پیامبران به سوی این عمل جلب میشود.
«قلنا وما سلمتوه من جواز نزول الامطار وصواعق، تزلزل الأرض بقوة نفس النبی، یحصل منه أو من مبدأ آخر، فقولنا فی هذا تقولکم فی ذات، والأولی بنا وبکم إضافة ذلک إلی الله تعالی امّا بغیر واسطة الملائکة لکن وقت استحقاق حصولها انصرفت همّة النبی علیه السلام».(4)
_______________________________
3. غزالی، تهافت الفلاسفه، ص 246.
4. همان، ص 247.
_______________________________
بررسی تکمیلی دیدگاههای متکلّمان اشعری درباره خلق افعال
همه متکلّمان اشعری بالاتفاق بر این باورند که جز خداوند هیچ موءثری در عالم وجود نیست و هیچ موجودی خالق موجودات دیگر نیست. خداوند متعال در عالم فعّال ما یشاء هست و هیچکس حق پرسش از افعال حضرت حق را ندارد. ملاصدرا در رساله «جبر و تفویض» معروف به «خلق الأعمال» ، نظریه اشاعره را چنین بیان میکند:
«ما ذهبت طائفة إلی أن لا موءثر فی الوجود إلاّ الله المتعالی عن الشریک فی الخلق والایجاد، یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید ولا رادّ لقضائه ولا معقّب لحکمه لا یسئل عمّا یفعل وهم یسئلون...».(5)
شهرستانی نیز از این نظریه به عنوان نظریه اهل حق نام میبرد و آن را چنین بیان میکند:
«مذهب أهل الحقّ من أهل الملل وأهل الإسلام انّ موجد الکائنات هو الله سبحانه فلا موجد ولا خلق إلاّ هو...».(6)
امام فخرالدین رازی در کتاب نفیسش «القضاء والقدر» عقاید دانشمندان اسلامی درباره خلق افعال را به چهار دسته تقسیم میکند و میگوید: ابوالحسن اشعری و اکثر پیروان او در این نکته با یکدیگر اتفاق نظر دارند، که قدرت بنده در پیدایش فعل تأثیری ندارد و قدرت خدا سبب پیدایش افعال میگردد بیانش چنین است:
القول الأوّل: انّ الموءثّر فی حصول هذا الفعل هو قدرة الله تعالی ولیس لقدرة العبد فی وجوده أثر وهذا قول أبی الحسن الأشعری وأکثر أتباعه لقاضی أبی البکر الباقلانی وابن فورک...».(7)
متکلّمان اشعری گرچه در نفی موءثّریت و خالقیت از غیر خدا با هم
_______________________________
5. صدرالدین شیرازی، خلق الاعمال، ص 3.
6. شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص 54؛ تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 135.
7. فخرالدین رازی، القضا والقدر، ص 32.
_______________________________
اشتراک دارند، امّا درباره مسایل ظریفتر میان متکلّمان اشعری اختلاف نظرهایی وجود دارد، ما در ذیل به صورت مختصر به آنها اشاره میکنیم.
1. نظریه ابوالحسن اشعری
اشعری دایره قدرت انسان را فوقالعاده محدود کرده است و گفته است که قدرت بنده نه تنها در اصل وجود فعل تأثیر ندارد، در هیچ یک از صفات فعل نیز تأثیر ندارد. فخر الدین رازی نظر اشعری را چنین بیان کرده است:
«فقال الأشعری: قدرة العبد کما لم توءثر فی وجود الفعل ألبتة، لم توءثر أیضاً فی شیء من صفات ذلک الفعل».(8)
2. نظریه قاضی ابوبکر باقلانی
قاضی به زعم خودش در صدد این بوده است که کمی دایره قدرت انسان را وسیعتر نماید بدین خاطر او میان اصل وجود فعل و صفات آن فرق قایل شده است و آن را چنین بیان کرده است:
ما درباره هر فعلی میتوانیم میان دو حیثیت او فرق قایل شویم. یک حیثیت اصل وجود آن فعل است، حیثیت دیگرش صفات آن فعل است، مثلاً ما خارج شدن یک فرد را از منزلش در نظر میگیریم، اصل خروج یک عنوان است، امّا اگر این خروج به قصد امتثال اوامر الهی صورت گیرد، عنوان طاعت به خود میگیرد و اگر با قصد ترک اوامر الهی و ارتکاب نواهی الهی صورت گیرد، عنوان معصیت به خود میگیرد. پس این فعل خروج در دو زمان مختلف با دو نیت امتثال اوامر یا ترک اوامر الهی را در نظر بگیریم، هر دو فعل در اصل وجود، یعنی خروج با هم مشترک هست، امّا دو عنوان مختلف و متضاد بر آنها حمل میشود.
قاضی ابوبکر میگوید: در اصل وجود فعل قدرت بنده هیچ تأثیری ندارد و اصل وجود فعل تنها به واسطهی قدرت حضرت حق صورت میگیرد، امّا در صفات فعل، یعنی مثلاً فعل عنوان طاعت یا معصیت پیدا کند، بنده میتواند تأثیر
_______________________________
8. همان، ص 32.
_______________________________
داشته باشد. فخرالدین رازی نظریه باقلانی را چنین بیان کرده است:
«قال القاضی: قدرة العبد وإن لم توءثّر فی وجود ذلک الفعل، إلاّ انّها أثّرت فی صفة من صفات ذلک الفعل وترک الصفة هی المثل بالکسب قال: وذلک الحرکة التی هی طاعة والحرکة التی هی معصیة وما به المشارکة غیر ما به الممایزة فثبت انّ کونها حرکتها وغیر کونها طاعة ومعصیته فذات الحرکة ووجودها واقع بقدرة الله امّا کونها طاعة أو معصیة بقدرة العبد».(9)
3. نظریه ابواسحاق
ابواسحاق نیز مانند باقلانی برای فعل دو حیثیت قایل شده است، یکی اصل وجود فعل و دیگر صفات فعل. ولی بر خلاف ابوالحسن اشعری و قاضی ابوبکر باقلانی بدین عقیده گرایش دارد که قدرت خدا و قدرت انسان هر دو هم در ذات فعل و هم در صفات فعل تأثیر دارند. منتهی قدرت خدا از جهت تأثیر مستقل و قدرت بنده غیر مستقل است. وقتی قدرت خدا به قدرت بنده ضمیمه شود، قدرت بنده به واسطه این اضافه منشأ اثر میشود.
4. نظریه امام الحرمین جوینی
امام الحرمین در این مورد به نظریه فلاسفه و برخی از متکلّمان معتزلی مثل ابوالحسن بصری گرایش پیدا کرد و قایل به رابطهی طولی بین قدرت خدا و قدرت انسان شد. بدین معنی که خداوند قدرت و اراده را در بنده ایجاد میکند. بنابراین هم قدرت خدا و هم قدرت بنده در ایجاد فعل موءثر هستند. بر اساس نظریه امام الحرمین جوینی، اشتباه رایج میان متکلّمان اشعری این است که آنها در مقایسه میان قدرت خدا و قدرت انسان و دخالت آنها در ایجاد فعل تنها به رابطه عرضی میان آنها توجه داشتهاند. حق نیز با امام الحرمین هست، چون توجه تام به یک نوع رابطه و غفلت از در نظر گرفتن رابطه طولی باعث اشتباه متفکّران زیادی در
_______________________________
9. همان، ص 32؛و ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص 325.
_______________________________
طول تاریخ بشری شده است. خواجه نصیر در «نقد المحصّل» نظر امام الحرمین را چنین بیان کرده است:
«زعم الاُستاذ أبو إسحاق انّ ذات الفعل [وصفاته] تقع بقدرتین و زعم إمام الحرمین انّ الله تعالی موجود للعبد والقدرة والإرادة ثمّ هما یوجبان وجود المقدور وهذا قول الفلاسفة ومن القول أبی الحسن البصری».(10)
5. نظریه امام فخر رازی
امام فخر رازی میگوید: در پیدایش یک فعل دو عامل تأثیر دارند، یکی قدرت فاعل و دیگری انگیزه و اراده فاعل. اگر فعل را صرفاً با قدرت فاعل مختار در نظر بگیریم، هم تحقق فعل و هم عدم تحقق فعل هر دو ممکن است. بنابراین فعل نسبت به قدرت فاعل در حالت استواء است. در این حالت ترجیح تحقق یا عدم تحقق فعل محال است، امّا اگر علاوه بر قدرت فاعل انگیزه و اراده فاعل نیز به آن ضمیمه گردد، در این صورت جهت وجودی فعل رجحان پیدا میکند و لذا واجب الوقوع میگردد.
امام فخر میگوید: لازمهی این سخن، آن نیست که خداوند در ارتباط با خلق جهان مجبور فرض شود، چون لازم و ملزوم هر دو به قدرت الهی تحقق می یابند. همان گونه که جوهر و عرض وجودشان نسبت به یکدیگر متلازم و هر دو با قدرت الهی تحقق مییابد. بیان امام فخر چنین است:
«القول الثالث: انّ حصول الفعل عقیب مجموع القدرة مع الداعی واجب وذلک لانّ القادر من حیث انّه القادر ممکنة الفعل بذلک عن الترکب وبالعکس ومع حصول هذا الاستواء یمتنع رجحان أحد الطرفین علی الاعلیها السلامخر. فإذا انضاف إلیها حصول الداعی، حصل رجحان جانب الوجود وعند ذلک یصیر الفعل واجب الوقوع وهذا القول هو المختار عندنا...».(11)
_______________________________
10. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، ص 325؛ خواجه نصیر، قواعد العقائد، ص 451 452.
11. فخرالدین رازی، القضاء والقدر، ص 32.
_______________________________
دلیل اشاعره برای استناد همه افعال به خدا
اشاعره برای اثبات ادّعای خود به دو دسته دلایل عقلی و نقلی متوسل شدهاند، ما در ذیل به برخی از دلایل آنها اشاره میکنیم:
الف) دلایل عقلی
1. یکی از دلایل عقلی آنها این است که اگر انسانها فاعل افعال خود باشند، بدین معنی است که همه افعال مستند به خدا نیست، بلکه انسانها بر اساس قدرت و علم خود به انجام بعضی کارها مبادرت میکنند و باید به همه جزئیات اعمال خود آگاه باشند و درست عین همانکاری را که انجام دادهاند بتوانند دوباره تکرار کنند، مثلاً کسی از یک شهری به شهر دیگر مسافرت کرد، این مسافرت همراه با حرکات و سکونهای متعدد است، بعضی مواقع حرکتهایش کُند و برخی مواقع دیگر تند شده است، یا کسی یک صفحه مطلبی نوشته است. اگر انسان فاعل افعال خودش باشد این مسافر باید بتواند این راه را بار دیگر با تمام جزئیات دفعهی قبل طی کند، یعنی همه حرکات و سکنات او در سفر دوم مثل سفر اوّل باشد، یا کسی که یک صفحه مطلبی نوشته است، بار دیگر همان صفحه را با همان جزئیات بنویسد. به بیان دیگر همان مقدار وقتی که برای هر حرف در صفحه اوّل صرف کرده است، برای صفحه دوم نیز صرف کند و از جهت حجم نیز حروف صفحه دوم با صفحه اوّل یکی باشد. اگر تأمّل کنیم، متوجّه میشویم که هیچ انسانی قادر به چنین کاری نیست، پس نتیجه میگیریم که هیچ انسانی فاعل انسان خودش نیست، بلکه فاعل همه افعال خداست.
2. اگر کسی مدّعی شود که انسانها فاعل افعال خویش هستند، لازمهی ادعایش این است که مقدور واحد تحت سیطره دو قادر مختلف باشد. چون از یک طرف بر اساس قول حق خداوند بر هر کاری قادر است و از طرفی ادعا شده است که بندگان نیز بر افعال خویش توانا هستند. این ادعا نمیتواند صادق باشد، چون در این کار (مقدور) واحد را اگر نسبت به اراده این دو قادر(خدا و انسان) که یکی خواستار تحقق و دیگری خواستار عدم تحقّق این فعل است بسنجیم، از چند حال خارج نیست:
الف) یا هر دو خواسته تحقق مییابد. این فرض باطل است، چون یکی خواستار تحقق و دیگری خواستار عدم تحقق فعل واحد در زمان و شرایط واحد است. این فرض منجر به اجتماع نقیضین میگردد که امری باطل است.
ب) یا مراد یکی از دو فاعل (خدا یا انسان) تحقق مییابد و دیگری تحقق نمییابد این فرض نیز باطل است، چون مستلزم ترجیح بلا مرجح است.
3. اگر تحقّق و صدور فعل از سوی انسان را در نظر بگیریم از چند حالت خارج نیست:
الف) تحقّق نیافتن آن امری ممتنع است، یعنی فعل حتماً باید از انسان صادر بشود، این فرض مستلزم جبر است چون جبر باطل است، این فرض نیز باطل است.
ب) عدم تحقّق فعل جایز است، این فرض نیز به دو شق تقسیم میشود:
شق اوّل: یا طرف صدور فعل به خاطر مرجّح ترجیح پیدا میکند. این فرض مستلزم تسلسل است، یا به مرجحی ختم میشود که با وجود آن، ترجیح یافتن طرف صدور واجب است. در این صورت جبر پیش میآید که هر دو حالت باطل است.
شق دوم: یا طرف صدور فعل بدون این که مرجّحی وجود داشته باشد ترجیح مییابد و فعل تحقق مییابد. این شق نیز باطل است، چون لازمهاش ترجیح یافتن یکی از دو طرف ممکن بدون مرجح است.
4. اگر انسان فاعل افعالش باشد، باید برخی از افعال انسان بهتر از افعال خدا باشد، مثلاً بر اساس این نظریه ایمان فعل انسان است و این فعل ایمان بهتر از وجود میمون، خوک و... است، در صورتی که هیچ فعل مخلوقی نمیتواند بهتر از فعل حضرت حق باشد.(12)
_______________________________
12. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، صص 325 327؛ علاّمه حلّی، کشف المراد، صص 308 311.
_______________________________
دلایل نقلی
اشاعره علاوه بر ذکر دلایل عقلی برای اثبات ادعایشان به ادله نقلی نیز متوسل میشوند. در این جا به برخی از آیات قرآن، که آنها برای اثبات ادعایشان ذکر کردهاند، اشاره میکنیم:
«اللهُ خالِقُ کُلّ شَیء» (الزمر/62)، «وَاللهُ خَلَقَکُمْ وَما تَعْمَلُون» (الصافات /96)، «لا یسئَلُ عَمّا یَفْعَل وَهُمْ یسئَلُون » (انبیاء/23)، «ان لَوْ یَشاء الله لهدی الناس جَمیعاً» (الرعد/31)، «وَلَو شِئْنا لاتَیْنا کُلّ نَفس هدیها»(سجده/13).(13)
نقد ادله عقلی اشاعره
دلایل عقلی اشاعره پایه صحیحی ندارد، اینک به نقد آنها میپردازیم:
نقد دلیل اوّل: برخی از افعال از انسانها سر میزند که آنها میتوانند در زمان دوم مثل زمان اوّل همان فعل را با همان جزئیات سابقش تکرار کنند و در مورد افعالی دیگر که انسانها نمیتوانند در مرحله دوم مثل مرحله اوّل انجام بدهند، بدین خاطر نیست که انجام فعل در مرحله دوم مثل مرحله اوّل امری محال و ممتنع باشد. بلکه بدین خاطر است که ما به تمام جزئیات کار در مرحله اوّل آگاهی نداریم، به این خاطر نمیتوانیم مثل آن را در مرحله دوم انجام بدهیم، مثلاً در مرحله اوّل ما دقیقاً آگاهی نداریم که چند قدم زدهایم و هر قدم چقدر زمان برده است که در مرحله دوم مثل آن را تکرار کنیم.
نقد دلیل دوم: ما میگوییم در صورت تعارض بین خواسته خدا و خواسته انسان، خواسته خدا تحقق مییابد، چون قدرت خدا با قدرت انسان مساوی نیست که منجر به اجتماع نقیضین یا عدم تحقق هر دو خواسته گردد. بلکه چون قدرت خدا از ناحیه ذات خودش است و قادر بر هر کاری است، امّا قدرت انسان متکی بر قدرت حضرت حق است بنابراین، اراده حضرت حق تحقق مییابد.
نقد دلیل سوم: تحقّق فعل با در نظر
_______________________________
13. تفتازانی، شرح العقائد النسفیه، ص 136؛ غزالی، قواعد العقائد، ص 198 200.
_______________________________
گرفتن دو حیثیت مختلف دو حکم جدا پیدا میکند. اگر تحقق فعل را تنها با قدرت انسان مقایسه کنیم تحقق فعل امری ممکن است، امّا اگر تحقق فعل را با قدرت انگیزه انسان برای انجام دادنش در نظر بگیریم آن امری واجب است و جبر هم پیش نمیآید، چون هر فعل فاعل مختاری حتی حضرت حق را اگر با قدرت وانگیزه و اراده تحقق آن فعل در نظر بگیریم تحقق فعل امری واجب است. لذا فرض فاعل بودن انسان مفسدهای در بر ندارد.
نقد دلیل چهارم: دلیل اشاعره نوعی قیاس مع الفارق است، چون ایمان را از دو جهت میتوان ملاحظه کرد.
جهت اوّل: خود ایمان را فی نفسه ملاحظه کنیم آثار و توابع آن را مدّ نظر نداشته باشیم، در این صورت ایمان همراه با تحمّل مشقّات دیگر و گرفتاریهای عدیده هست، لذا نمیتوان آن را بر وجود موجودات مختلف مثل میمون یا خوک ترجیح داد.
جهت دوم این است که ایمان را فی نفسه ملاحظه نکنیم. بلکه ایمان را با آثار مثبت متعدّد اخروی لحاظ کنیم. در این صورت ایمان فی نفسه خیر نیست، بلکه به خاطر توابع مثبت آن است که از طرف خداوند به بندگان اعطا میشود. پس جنبه خیر بودن آن فعل فی نفسه انسان نیست بلکه به خاطر عطایای حضرت حق است و از این جهت ایمان بر وجود موجوداتی مثل میمون و خوک برتری دارد. به بیان دیگر در این فرض دو فعل خدا را با هم مقایسه کردیم و یکی را بر دیگری برتری دادیم. این امر نمیتواند مقصود اشاعره را تأمین کند.
نظریه جهمیه درباره خلق افعال
بر اساس نقل قول قاضی عبدالجبار، جهمیه بر این باور بودند که در انتساب فعل به فاعل دو حیثیت را باید در نظر گرفت و هر حیثیتی حکم خاص خودش را دارد. انتساب فعل به فاعل، گاهی جنبه حقیقی و گاهی جنبه مجازی دارد. فاعل همه افعال حقیقتاً حضرت حق است. اگر در مواردی فعلی به مخلوقی نسبت داده شود، این نسبت جنبهی مجازی صرف دارد، مثلاً وقتی ما میگوییم زید روزه گرفت یا نماز خواند یا از نقطهای به نقطه دیگر حرکت کرد در همه این موارد فاعل حقیقی این افعال حضرت حق است.
صرفاً بر اساس مجاز است که ما این افعال را به زید نسبت میدهیم. بیان قاضی عبدالجبار چنین است:
«قال جهم ومن تبعه: أفعال العباد مخلوقة لله وهی منسوبة إلی العباد مجازاً لا حقیقة، فقولهم فلان صام وصلّی، کقولهم تحرّک و سکن و طال و سمن...».(14)
ابی سعد بیهقی نیز که طرفدار نظریه جهمیه درباره خلق افعال است به صورت خیلی صریح فاعلیت انسان را در مورد افعالش نفی میکند و میگوید: هر چه فکر کردم، هیچ نظریهای قویتر از این نظریه نیافتم، که بندگان فاعل افعال خویش نیستند، بلکه خداوند فاعل همه افعال است، یعنی فاعل تمام افعال بشری اعم از خیر و شر، ایمان و کفر، نیکو و زشت، طاعت و معصیت، حضرت حق است و بنده هیچگونه فاعلیتی در مورد این افعال ندارد. اگر گاهی برخی از افعال به انسان انتساب داده میشود، از باب مجاز است، همانطور که گاهی ما میگوییم: درخت حرکت کرد یا رود جاری شد... در صورتی که حقیقتاً درخت حرکت نمیکند و رود جریان پیدا نمیکند، بلکه آب رود جریان پیدا میکند.
وقتی افعالی مثل کفر را به کفار یا
_______________________________
14. قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج8، ص 3.
_______________________________
طاعت را به نیکوکاران نسبت میدهیم، اینها از باب مجاز است. ابی سعد بیهقی سپس میافزاید: گرچه این نظریه از سوی معتزله پذیرفته نشد، امّا رهبر ما جهم بن صفوان به اعتراضات آنها وقعی ننهاد و این نظریه را تأیید کرد ما در ذیل بخشی از کلام بیهقی را نقل میکنیم:
«ما فکرت و قلت لا شیء أقوی فی هذا الباب من نفی الأفعال عن العباد و اضافتها إلی الله، فألقیت إلیکم انّ جمیع ما یظهر من العباد من خیر وشر وإیمان وکفر وقبیح وحسن وطاعة ومعصیة فهو خلق تعالی ولا تأثیر للعبد فیه وإنّما ینسب إلیه کما تنسب الحرکة إلی الأشجار والجری إلی النهار والنضج إلی الثمار، فلذلک نسبة الکفر والطاعة إلی الأبرار... وأنکرت المعتزلة ذلک...».(15)
شهرستانی نیز در «الملل والنحل» جهمیه را به عنوان یک فرقه جبرگرا معرّفی میکند و میگوید: آنها معتقدند که انسان قادر بر هیچ کاری نیست و نمیتوان توانایی را به انسان نسبت داد، چون انسان در تمام افعالش مجبور است و هیچ قدرت، اراده و اختیاری از جانب خود ندارد. همانگونه که خداوند فاعل و خالق افعال جمادات است، فاعل و خالق افعال انسانها نیز هست و همان گونه که افعال را به صورت مجازی به جمادات نسبت میدهیم، به همین شکل ما به صورت مجازی افعال را به انسانها نسبت میدهیم. شهرستانی در ادامه بحثش مثالهایی برای تبیین نظریه جهمیه ذکر میکند، که ما برخی از آنها را از قول بیهقی ذکر کردهایم. بیان شهرستانی چنین است:
«ومنها قوله فی القدرة الحادثة: انّ الإنسان لا یقدر علی شیء ولا یوصف بالاستطاعة إنّما هو مجبور فی أفعاله لا قدرة له، لا إرادة والاختیار، وإنّما یخلق الله تعالی الأفعال فیه علی حسب ما یخلق سائر الجمادات وتنسب إلیه الأفعال مجازاً کما تنسب إلی الجمادات».(16)
_______________________________
15. أبو سعد بیهقی، رساله ابلیس إلی اخوانه المناجیس، ص 75.
16. شهرستانی، الملل والنحل، ص 87.
متکلمان مسلمان به این سوءالات در بخش ویژهای از علم کلام به نام «خلق افعال» پاسخ میدهند. تئوریهای مختلفی از سوی مکاتب مختلف کلامی اسلامی در پاسخ به این سوءالات مطرح شده است که ما در این مقاله به بررسی مهمترین دیدگاههای کلامی دربارهی این موضوع میپردازیم.
نظریه اشاعره
همهی اشاعره در این ادّعا با هم مشترکند که خداوند خالق همهی افعال از کوچکترین تا بزرگترین، از زشتترین تا خوبترین هست و به صورت صریح و آشکار بیان میکنند که همهی مخلوقات بدون واسطه مستند به اراده حضرت حق هستند.«سید شریف گرگانی» که از نویسندگان بزرگ اشعری است در «شرح المواقف» میگوید: ما اشاعره بر این باوریم که همه ممکنات که از جهت تعداد قابل شمارش نیستند بدون واسطه مستند به حضرت حق هستند، بیانش چنین است:
«نحن نقول بانّ جمیع الممکنات المتکثرة لا تحصی مستند بلا واسطة إلی الله تعالی منزّهاً عن الترکیب».(1)
در جایی دیگر تصریح میکند که اصلاً اشاعره از به کار بردن واژه علّت و معلول ابا دارند و معتقدند که همه موجودات به صورت بیواسطه از حق صادر میشوند، و هیچ رابطه ضروری در صدور مخلوق از خالق وجود ندارد، و سپس میافزاید: در مورد این نظریه همه اشاعره اعم از کسانی که نظریه حال را نفی میکنند یا اثبات میکنند با یکدیگر توافق دارند.
«نفاة الأحوال من الأشاعرة لا یقولون بالعلّة والمعلول أصلاً، فانّ الموجودات بأسرها عندهم مستند إلی الله تعالی ابتداء بلا وجوب ومثبتوا الأحوال یوافقونهم فی هذا».(2)
ذکر این نکته خالی از لطف نیست، با این که معمولاً اشاعره بیان میکنند که در همه کارها خداوند مستقیماً خالق است ووجود هر نوع واسطهای را انکار میکنند. امّا غزالی در «تهافت الفلاسفة» در ذیل بحث علّیت، واسطه شدن فرشتگان را در ایجاد افعال در عالم هستی منتفی نمیداند و آن را به عنوان یک
_______________________________
1. سید شریف گرگانی، شرح المواقف، ج4، ص 123.
2. همان، ص 18 و تفتازانی، شرح العقائد النسفیّة، ص 135.
_______________________________
احتمال میپذیرد. او میگوید: جایز است که پیامبری در داخل آتش افکنده شود و بدنش نسوزد این عمل از دو راه ممکن است، صورت بگیرد:
الف) یا به واسطه تغییری که در صفت آتش صورت میگیرد.
ب) و یا در اثر تغییری که در صفات پیامبر ایجاد میشود این عمل تحقق مییابد.
بعد در مورد فاعل این تغییر نیز دو احتمال را بیان میکند که عبارتند از:
الف) خدا در ذات و طبیعت آتش تغییری صورت بدهد که پیامبر را نسوزاند.
ب) یا این عمل توسط ملائکه صورت بگیرد. عین عبارت او چنین است:
«أن یلقی نبی فی النار، فلا یحترق امّا بتغیّر صفة النار، أو بتغیّر صفة النبی علیه السلام، فیحدث من الله تعالی أو من الملائکة صفة من النار سخونتها علی جسمها».(3)
غزالی در موضع دیگر: «تهافت الفلاسفة» ابتدا نظر فلاسفه را دربارهی معجزه پیامبران چنین نقل میکند:
شما فلاسفه بر این باورید که پیرایش معجزات در واقع برخاسته از قوت نفس پیامبران است، وقتی نفس نبی قوی شود میتواند سبب نزول باران یا پیدایش صاعقه و زلزله در روی زمین بگردد. سپس میگوید: به اعتقاد ما قول صحیح این است که همه این کارها یا بدون واسطه به خدا نسبت دهیم یا به واسطه فرشتگان این امور را به خدا نسبت دهیم، امّا موقعی که زمینه پیدایش این امور از سوی حضرت حق بیواسطه یا با واسطه فرشتگان فراهم شد، نظر پیامبران به سوی این عمل جلب میشود.
«قلنا وما سلمتوه من جواز نزول الامطار وصواعق، تزلزل الأرض بقوة نفس النبی، یحصل منه أو من مبدأ آخر، فقولنا فی هذا تقولکم فی ذات، والأولی بنا وبکم إضافة ذلک إلی الله تعالی امّا بغیر واسطة الملائکة لکن وقت استحقاق حصولها انصرفت همّة النبی علیه السلام».(4)
_______________________________
3. غزالی، تهافت الفلاسفه، ص 246.
4. همان، ص 247.
_______________________________
بررسی تکمیلی دیدگاههای متکلّمان اشعری درباره خلق افعال
همه متکلّمان اشعری بالاتفاق بر این باورند که جز خداوند هیچ موءثری در عالم وجود نیست و هیچ موجودی خالق موجودات دیگر نیست. خداوند متعال در عالم فعّال ما یشاء هست و هیچکس حق پرسش از افعال حضرت حق را ندارد. ملاصدرا در رساله «جبر و تفویض» معروف به «خلق الأعمال» ، نظریه اشاعره را چنین بیان میکند:
«ما ذهبت طائفة إلی أن لا موءثر فی الوجود إلاّ الله المتعالی عن الشریک فی الخلق والایجاد، یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید ولا رادّ لقضائه ولا معقّب لحکمه لا یسئل عمّا یفعل وهم یسئلون...».(5)
شهرستانی نیز از این نظریه به عنوان نظریه اهل حق نام میبرد و آن را چنین بیان میکند:
«مذهب أهل الحقّ من أهل الملل وأهل الإسلام انّ موجد الکائنات هو الله سبحانه فلا موجد ولا خلق إلاّ هو...».(6)
امام فخرالدین رازی در کتاب نفیسش «القضاء والقدر» عقاید دانشمندان اسلامی درباره خلق افعال را به چهار دسته تقسیم میکند و میگوید: ابوالحسن اشعری و اکثر پیروان او در این نکته با یکدیگر اتفاق نظر دارند، که قدرت بنده در پیدایش فعل تأثیری ندارد و قدرت خدا سبب پیدایش افعال میگردد بیانش چنین است:
القول الأوّل: انّ الموءثّر فی حصول هذا الفعل هو قدرة الله تعالی ولیس لقدرة العبد فی وجوده أثر وهذا قول أبی الحسن الأشعری وأکثر أتباعه لقاضی أبی البکر الباقلانی وابن فورک...».(7)
متکلّمان اشعری گرچه در نفی موءثّریت و خالقیت از غیر خدا با هم
_______________________________
5. صدرالدین شیرازی، خلق الاعمال، ص 3.
6. شهرستانی، نهایة الاقدام فی علم الکلام، ص 54؛ تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص 135.
7. فخرالدین رازی، القضا والقدر، ص 32.
_______________________________
اشتراک دارند، امّا درباره مسایل ظریفتر میان متکلّمان اشعری اختلاف نظرهایی وجود دارد، ما در ذیل به صورت مختصر به آنها اشاره میکنیم.
1. نظریه ابوالحسن اشعری
اشعری دایره قدرت انسان را فوقالعاده محدود کرده است و گفته است که قدرت بنده نه تنها در اصل وجود فعل تأثیر ندارد، در هیچ یک از صفات فعل نیز تأثیر ندارد. فخر الدین رازی نظر اشعری را چنین بیان کرده است:
«فقال الأشعری: قدرة العبد کما لم توءثر فی وجود الفعل ألبتة، لم توءثر أیضاً فی شیء من صفات ذلک الفعل».(8)
2. نظریه قاضی ابوبکر باقلانی
قاضی به زعم خودش در صدد این بوده است که کمی دایره قدرت انسان را وسیعتر نماید بدین خاطر او میان اصل وجود فعل و صفات آن فرق قایل شده است و آن را چنین بیان کرده است:
ما درباره هر فعلی میتوانیم میان دو حیثیت او فرق قایل شویم. یک حیثیت اصل وجود آن فعل است، حیثیت دیگرش صفات آن فعل است، مثلاً ما خارج شدن یک فرد را از منزلش در نظر میگیریم، اصل خروج یک عنوان است، امّا اگر این خروج به قصد امتثال اوامر الهی صورت گیرد، عنوان طاعت به خود میگیرد و اگر با قصد ترک اوامر الهی و ارتکاب نواهی الهی صورت گیرد، عنوان معصیت به خود میگیرد. پس این فعل خروج در دو زمان مختلف با دو نیت امتثال اوامر یا ترک اوامر الهی را در نظر بگیریم، هر دو فعل در اصل وجود، یعنی خروج با هم مشترک هست، امّا دو عنوان مختلف و متضاد بر آنها حمل میشود.
قاضی ابوبکر میگوید: در اصل وجود فعل قدرت بنده هیچ تأثیری ندارد و اصل وجود فعل تنها به واسطهی قدرت حضرت حق صورت میگیرد، امّا در صفات فعل، یعنی مثلاً فعل عنوان طاعت یا معصیت پیدا کند، بنده میتواند تأثیر
_______________________________
8. همان، ص 32.
_______________________________
داشته باشد. فخرالدین رازی نظریه باقلانی را چنین بیان کرده است:
«قال القاضی: قدرة العبد وإن لم توءثّر فی وجود ذلک الفعل، إلاّ انّها أثّرت فی صفة من صفات ذلک الفعل وترک الصفة هی المثل بالکسب قال: وذلک الحرکة التی هی طاعة والحرکة التی هی معصیة وما به المشارکة غیر ما به الممایزة فثبت انّ کونها حرکتها وغیر کونها طاعة ومعصیته فذات الحرکة ووجودها واقع بقدرة الله امّا کونها طاعة أو معصیة بقدرة العبد».(9)
3. نظریه ابواسحاق
ابواسحاق نیز مانند باقلانی برای فعل دو حیثیت قایل شده است، یکی اصل وجود فعل و دیگر صفات فعل. ولی بر خلاف ابوالحسن اشعری و قاضی ابوبکر باقلانی بدین عقیده گرایش دارد که قدرت خدا و قدرت انسان هر دو هم در ذات فعل و هم در صفات فعل تأثیر دارند. منتهی قدرت خدا از جهت تأثیر مستقل و قدرت بنده غیر مستقل است. وقتی قدرت خدا به قدرت بنده ضمیمه شود، قدرت بنده به واسطه این اضافه منشأ اثر میشود.
4. نظریه امام الحرمین جوینی
امام الحرمین در این مورد به نظریه فلاسفه و برخی از متکلّمان معتزلی مثل ابوالحسن بصری گرایش پیدا کرد و قایل به رابطهی طولی بین قدرت خدا و قدرت انسان شد. بدین معنی که خداوند قدرت و اراده را در بنده ایجاد میکند. بنابراین هم قدرت خدا و هم قدرت بنده در ایجاد فعل موءثر هستند. بر اساس نظریه امام الحرمین جوینی، اشتباه رایج میان متکلّمان اشعری این است که آنها در مقایسه میان قدرت خدا و قدرت انسان و دخالت آنها در ایجاد فعل تنها به رابطه عرضی میان آنها توجه داشتهاند. حق نیز با امام الحرمین هست، چون توجه تام به یک نوع رابطه و غفلت از در نظر گرفتن رابطه طولی باعث اشتباه متفکّران زیادی در
_______________________________
9. همان، ص 32؛و ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصّل، ص 325.
_______________________________
طول تاریخ بشری شده است. خواجه نصیر در «نقد المحصّل» نظر امام الحرمین را چنین بیان کرده است:
«زعم الاُستاذ أبو إسحاق انّ ذات الفعل [وصفاته] تقع بقدرتین و زعم إمام الحرمین انّ الله تعالی موجود للعبد والقدرة والإرادة ثمّ هما یوجبان وجود المقدور وهذا قول الفلاسفة ومن القول أبی الحسن البصری».(10)
5. نظریه امام فخر رازی
امام فخر رازی میگوید: در پیدایش یک فعل دو عامل تأثیر دارند، یکی قدرت فاعل و دیگری انگیزه و اراده فاعل. اگر فعل را صرفاً با قدرت فاعل مختار در نظر بگیریم، هم تحقق فعل و هم عدم تحقق فعل هر دو ممکن است. بنابراین فعل نسبت به قدرت فاعل در حالت استواء است. در این حالت ترجیح تحقق یا عدم تحقق فعل محال است، امّا اگر علاوه بر قدرت فاعل انگیزه و اراده فاعل نیز به آن ضمیمه گردد، در این صورت جهت وجودی فعل رجحان پیدا میکند و لذا واجب الوقوع میگردد.
امام فخر میگوید: لازمهی این سخن، آن نیست که خداوند در ارتباط با خلق جهان مجبور فرض شود، چون لازم و ملزوم هر دو به قدرت الهی تحقق می یابند. همان گونه که جوهر و عرض وجودشان نسبت به یکدیگر متلازم و هر دو با قدرت الهی تحقق مییابد. بیان امام فخر چنین است:
«القول الثالث: انّ حصول الفعل عقیب مجموع القدرة مع الداعی واجب وذلک لانّ القادر من حیث انّه القادر ممکنة الفعل بذلک عن الترکب وبالعکس ومع حصول هذا الاستواء یمتنع رجحان أحد الطرفین علی الاعلیها السلامخر. فإذا انضاف إلیها حصول الداعی، حصل رجحان جانب الوجود وعند ذلک یصیر الفعل واجب الوقوع وهذا القول هو المختار عندنا...».(11)
_______________________________
10. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، ص 325؛ خواجه نصیر، قواعد العقائد، ص 451 452.
11. فخرالدین رازی، القضاء والقدر، ص 32.
_______________________________
دلیل اشاعره برای استناد همه افعال به خدا
اشاعره برای اثبات ادّعای خود به دو دسته دلایل عقلی و نقلی متوسل شدهاند، ما در ذیل به برخی از دلایل آنها اشاره میکنیم:
الف) دلایل عقلی
1. یکی از دلایل عقلی آنها این است که اگر انسانها فاعل افعال خود باشند، بدین معنی است که همه افعال مستند به خدا نیست، بلکه انسانها بر اساس قدرت و علم خود به انجام بعضی کارها مبادرت میکنند و باید به همه جزئیات اعمال خود آگاه باشند و درست عین همانکاری را که انجام دادهاند بتوانند دوباره تکرار کنند، مثلاً کسی از یک شهری به شهر دیگر مسافرت کرد، این مسافرت همراه با حرکات و سکونهای متعدد است، بعضی مواقع حرکتهایش کُند و برخی مواقع دیگر تند شده است، یا کسی یک صفحه مطلبی نوشته است. اگر انسان فاعل افعال خودش باشد این مسافر باید بتواند این راه را بار دیگر با تمام جزئیات دفعهی قبل طی کند، یعنی همه حرکات و سکنات او در سفر دوم مثل سفر اوّل باشد، یا کسی که یک صفحه مطلبی نوشته است، بار دیگر همان صفحه را با همان جزئیات بنویسد. به بیان دیگر همان مقدار وقتی که برای هر حرف در صفحه اوّل صرف کرده است، برای صفحه دوم نیز صرف کند و از جهت حجم نیز حروف صفحه دوم با صفحه اوّل یکی باشد. اگر تأمّل کنیم، متوجّه میشویم که هیچ انسانی قادر به چنین کاری نیست، پس نتیجه میگیریم که هیچ انسانی فاعل انسان خودش نیست، بلکه فاعل همه افعال خداست.
2. اگر کسی مدّعی شود که انسانها فاعل افعال خویش هستند، لازمهی ادعایش این است که مقدور واحد تحت سیطره دو قادر مختلف باشد. چون از یک طرف بر اساس قول حق خداوند بر هر کاری قادر است و از طرفی ادعا شده است که بندگان نیز بر افعال خویش توانا هستند. این ادعا نمیتواند صادق باشد، چون در این کار (مقدور) واحد را اگر نسبت به اراده این دو قادر(خدا و انسان) که یکی خواستار تحقق و دیگری خواستار عدم تحقّق این فعل است بسنجیم، از چند حال خارج نیست:
الف) یا هر دو خواسته تحقق مییابد. این فرض باطل است، چون یکی خواستار تحقق و دیگری خواستار عدم تحقق فعل واحد در زمان و شرایط واحد است. این فرض منجر به اجتماع نقیضین میگردد که امری باطل است.
ب) یا مراد یکی از دو فاعل (خدا یا انسان) تحقق مییابد و دیگری تحقق نمییابد این فرض نیز باطل است، چون مستلزم ترجیح بلا مرجح است.
3. اگر تحقّق و صدور فعل از سوی انسان را در نظر بگیریم از چند حالت خارج نیست:
الف) تحقّق نیافتن آن امری ممتنع است، یعنی فعل حتماً باید از انسان صادر بشود، این فرض مستلزم جبر است چون جبر باطل است، این فرض نیز باطل است.
ب) عدم تحقّق فعل جایز است، این فرض نیز به دو شق تقسیم میشود:
شق اوّل: یا طرف صدور فعل به خاطر مرجّح ترجیح پیدا میکند. این فرض مستلزم تسلسل است، یا به مرجحی ختم میشود که با وجود آن، ترجیح یافتن طرف صدور واجب است. در این صورت جبر پیش میآید که هر دو حالت باطل است.
شق دوم: یا طرف صدور فعل بدون این که مرجّحی وجود داشته باشد ترجیح مییابد و فعل تحقق مییابد. این شق نیز باطل است، چون لازمهاش ترجیح یافتن یکی از دو طرف ممکن بدون مرجح است.
4. اگر انسان فاعل افعالش باشد، باید برخی از افعال انسان بهتر از افعال خدا باشد، مثلاً بر اساس این نظریه ایمان فعل انسان است و این فعل ایمان بهتر از وجود میمون، خوک و... است، در صورتی که هیچ فعل مخلوقی نمیتواند بهتر از فعل حضرت حق باشد.(12)
_______________________________
12. خواجه نصیرالدین طوسی، نقد المحصل، صص 325 327؛ علاّمه حلّی، کشف المراد، صص 308 311.
_______________________________
دلایل نقلی
اشاعره علاوه بر ذکر دلایل عقلی برای اثبات ادعایشان به ادله نقلی نیز متوسل میشوند. در این جا به برخی از آیات قرآن، که آنها برای اثبات ادعایشان ذکر کردهاند، اشاره میکنیم:
«اللهُ خالِقُ کُلّ شَیء» (الزمر/62)، «وَاللهُ خَلَقَکُمْ وَما تَعْمَلُون» (الصافات /96)، «لا یسئَلُ عَمّا یَفْعَل وَهُمْ یسئَلُون » (انبیاء/23)، «ان لَوْ یَشاء الله لهدی الناس جَمیعاً» (الرعد/31)، «وَلَو شِئْنا لاتَیْنا کُلّ نَفس هدیها»(سجده/13).(13)
نقد ادله عقلی اشاعره
دلایل عقلی اشاعره پایه صحیحی ندارد، اینک به نقد آنها میپردازیم:
نقد دلیل اوّل: برخی از افعال از انسانها سر میزند که آنها میتوانند در زمان دوم مثل زمان اوّل همان فعل را با همان جزئیات سابقش تکرار کنند و در مورد افعالی دیگر که انسانها نمیتوانند در مرحله دوم مثل مرحله اوّل انجام بدهند، بدین خاطر نیست که انجام فعل در مرحله دوم مثل مرحله اوّل امری محال و ممتنع باشد. بلکه بدین خاطر است که ما به تمام جزئیات کار در مرحله اوّل آگاهی نداریم، به این خاطر نمیتوانیم مثل آن را در مرحله دوم انجام بدهیم، مثلاً در مرحله اوّل ما دقیقاً آگاهی نداریم که چند قدم زدهایم و هر قدم چقدر زمان برده است که در مرحله دوم مثل آن را تکرار کنیم.
نقد دلیل دوم: ما میگوییم در صورت تعارض بین خواسته خدا و خواسته انسان، خواسته خدا تحقق مییابد، چون قدرت خدا با قدرت انسان مساوی نیست که منجر به اجتماع نقیضین یا عدم تحقق هر دو خواسته گردد. بلکه چون قدرت خدا از ناحیه ذات خودش است و قادر بر هر کاری است، امّا قدرت انسان متکی بر قدرت حضرت حق است بنابراین، اراده حضرت حق تحقق مییابد.
نقد دلیل سوم: تحقّق فعل با در نظر
_______________________________
13. تفتازانی، شرح العقائد النسفیه، ص 136؛ غزالی، قواعد العقائد، ص 198 200.
_______________________________
گرفتن دو حیثیت مختلف دو حکم جدا پیدا میکند. اگر تحقق فعل را تنها با قدرت انسان مقایسه کنیم تحقق فعل امری ممکن است، امّا اگر تحقق فعل را با قدرت انگیزه انسان برای انجام دادنش در نظر بگیریم آن امری واجب است و جبر هم پیش نمیآید، چون هر فعل فاعل مختاری حتی حضرت حق را اگر با قدرت وانگیزه و اراده تحقق آن فعل در نظر بگیریم تحقق فعل امری واجب است. لذا فرض فاعل بودن انسان مفسدهای در بر ندارد.
نقد دلیل چهارم: دلیل اشاعره نوعی قیاس مع الفارق است، چون ایمان را از دو جهت میتوان ملاحظه کرد.
جهت اوّل: خود ایمان را فی نفسه ملاحظه کنیم آثار و توابع آن را مدّ نظر نداشته باشیم، در این صورت ایمان همراه با تحمّل مشقّات دیگر و گرفتاریهای عدیده هست، لذا نمیتوان آن را بر وجود موجودات مختلف مثل میمون یا خوک ترجیح داد.
جهت دوم این است که ایمان را فی نفسه ملاحظه نکنیم. بلکه ایمان را با آثار مثبت متعدّد اخروی لحاظ کنیم. در این صورت ایمان فی نفسه خیر نیست، بلکه به خاطر توابع مثبت آن است که از طرف خداوند به بندگان اعطا میشود. پس جنبه خیر بودن آن فعل فی نفسه انسان نیست بلکه به خاطر عطایای حضرت حق است و از این جهت ایمان بر وجود موجوداتی مثل میمون و خوک برتری دارد. به بیان دیگر در این فرض دو فعل خدا را با هم مقایسه کردیم و یکی را بر دیگری برتری دادیم. این امر نمیتواند مقصود اشاعره را تأمین کند.
نظریه جهمیه درباره خلق افعال
بر اساس نقل قول قاضی عبدالجبار، جهمیه بر این باور بودند که در انتساب فعل به فاعل دو حیثیت را باید در نظر گرفت و هر حیثیتی حکم خاص خودش را دارد. انتساب فعل به فاعل، گاهی جنبه حقیقی و گاهی جنبه مجازی دارد. فاعل همه افعال حقیقتاً حضرت حق است. اگر در مواردی فعلی به مخلوقی نسبت داده شود، این نسبت جنبهی مجازی صرف دارد، مثلاً وقتی ما میگوییم زید روزه گرفت یا نماز خواند یا از نقطهای به نقطه دیگر حرکت کرد در همه این موارد فاعل حقیقی این افعال حضرت حق است.
صرفاً بر اساس مجاز است که ما این افعال را به زید نسبت میدهیم. بیان قاضی عبدالجبار چنین است:
«قال جهم ومن تبعه: أفعال العباد مخلوقة لله وهی منسوبة إلی العباد مجازاً لا حقیقة، فقولهم فلان صام وصلّی، کقولهم تحرّک و سکن و طال و سمن...».(14)
ابی سعد بیهقی نیز که طرفدار نظریه جهمیه درباره خلق افعال است به صورت خیلی صریح فاعلیت انسان را در مورد افعالش نفی میکند و میگوید: هر چه فکر کردم، هیچ نظریهای قویتر از این نظریه نیافتم، که بندگان فاعل افعال خویش نیستند، بلکه خداوند فاعل همه افعال است، یعنی فاعل تمام افعال بشری اعم از خیر و شر، ایمان و کفر، نیکو و زشت، طاعت و معصیت، حضرت حق است و بنده هیچگونه فاعلیتی در مورد این افعال ندارد. اگر گاهی برخی از افعال به انسان انتساب داده میشود، از باب مجاز است، همانطور که گاهی ما میگوییم: درخت حرکت کرد یا رود جاری شد... در صورتی که حقیقتاً درخت حرکت نمیکند و رود جریان پیدا نمیکند، بلکه آب رود جریان پیدا میکند.
وقتی افعالی مثل کفر را به کفار یا
_______________________________
14. قاضی عبدالجبار، المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج8، ص 3.
_______________________________
طاعت را به نیکوکاران نسبت میدهیم، اینها از باب مجاز است. ابی سعد بیهقی سپس میافزاید: گرچه این نظریه از سوی معتزله پذیرفته نشد، امّا رهبر ما جهم بن صفوان به اعتراضات آنها وقعی ننهاد و این نظریه را تأیید کرد ما در ذیل بخشی از کلام بیهقی را نقل میکنیم:
«ما فکرت و قلت لا شیء أقوی فی هذا الباب من نفی الأفعال عن العباد و اضافتها إلی الله، فألقیت إلیکم انّ جمیع ما یظهر من العباد من خیر وشر وإیمان وکفر وقبیح وحسن وطاعة ومعصیة فهو خلق تعالی ولا تأثیر للعبد فیه وإنّما ینسب إلیه کما تنسب الحرکة إلی الأشجار والجری إلی النهار والنضج إلی الثمار، فلذلک نسبة الکفر والطاعة إلی الأبرار... وأنکرت المعتزلة ذلک...».(15)
شهرستانی نیز در «الملل والنحل» جهمیه را به عنوان یک فرقه جبرگرا معرّفی میکند و میگوید: آنها معتقدند که انسان قادر بر هیچ کاری نیست و نمیتوان توانایی را به انسان نسبت داد، چون انسان در تمام افعالش مجبور است و هیچ قدرت، اراده و اختیاری از جانب خود ندارد. همانگونه که خداوند فاعل و خالق افعال جمادات است، فاعل و خالق افعال انسانها نیز هست و همان گونه که افعال را به صورت مجازی به جمادات نسبت میدهیم، به همین شکل ما به صورت مجازی افعال را به انسانها نسبت میدهیم. شهرستانی در ادامه بحثش مثالهایی برای تبیین نظریه جهمیه ذکر میکند، که ما برخی از آنها را از قول بیهقی ذکر کردهایم. بیان شهرستانی چنین است:
«ومنها قوله فی القدرة الحادثة: انّ الإنسان لا یقدر علی شیء ولا یوصف بالاستطاعة إنّما هو مجبور فی أفعاله لا قدرة له، لا إرادة والاختیار، وإنّما یخلق الله تعالی الأفعال فیه علی حسب ما یخلق سائر الجمادات وتنسب إلیه الأفعال مجازاً کما تنسب إلی الجمادات».(16)
_______________________________
15. أبو سعد بیهقی، رساله ابلیس إلی اخوانه المناجیس، ص 75.
16. شهرستانی، الملل والنحل، ص 87.