اسلام و مدرنیته (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
چیستی مدرنیته
مدرنیته) Modernity( به معنی تجدّد و نوگرایی است، یعنی گزینش آنچه جدید و مدرن است، و گرایش به آن، و مدرن) Modern( یعنی آنچه جدید، نو، امروزی و معاصر است. به انسان متجدّد و نوگرا، انسان مدرن گفته میشود، و مدرنیسم) Modernism( یعنی اصالت دادن به آنچه مدرن و جدید است.به عبارت دیگر، ایده یا روش جدید را بر ایده و روش سنّتی و سابق ترجیح دادن و به آن اصالت و اعتبار بخشیدن.
واژهی مدرن برگرفته از کلمهی لاتینی) Modernus( است که خود از کلمه) Modo( اشتقاق یافته است.لفظ Modoبه معنای این اواخر، به تازگی، و گذشتهای بسیار نزدیک است. گفته شده است رومیان در اواخر قرن پنجم میلادی لفظ) Moderni( را در مورد ارزشها و باورهای مشکوک جدید به کار میبردند، ارزشهایی که در مقابل باورهای پذیرفته شده قدیمی بودند و با لفظ) Antiqui( از آنها تعبیر میآوردند. در این باره از نوشتههای سیاستمدار و تاریخ نگار رومی "کاسیو دوروس"مثال میآورند که در نیمهی نخست قرن ششم میلادی میزیست. وی، واژههای Moderniو Antiquiرا در بیان تقابل ارزشهای نو و کهنه به کار میبرد.(1)
از تعاریف لفظی و ریشه شناسی واژهی مدرنیته که بگذریم، دربارهی تعریف اصطلاحی آن از فیلسوفان وجامعه شناسان اقوال بسیاری نقل شده است. برخی از تعاریف، بر عنصر زمان و مکان و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تأکید دارند، و با بهرهگیری از این عوامل و عناصر آن را تعریف کردهاند." کریشان کومار" در مقالهی «مدرنیته و کاربردهای مفهومی آن» گفته است:
«در قرن هیجدهم و عصر روشنگری متفکران روشنگری، مفهوم مدرن را در ارتباط و پیوند با مفهوم دیگر یعنی «اینجا» و اکنون، مشخّص ساختند. از این زمان به بعد، جامعهی مدرن به صورت جامعهی ما در آمد، یعنی نوع جوامعی که ما در آن زندگی میکنیم، خواه جوامع قرن نوزدهمی، خواه جوامع قرن بیستمی. جامعهی غربی، که بیانگر صریحترین تعارض یا تباین با جوامع پیشین یا جوامع دیگر است، به صورت نشانه و علامت «مدرنیته» درآمده است. این جریان حدود و ثغور مدرنیته را مشخّص نمود. مدرنیزه شدن یا مدرنیزه کردن معادل با غربی شدن یا غربی کردن بود.
_______________________________
1. بابک احمدی، معمای مدرنیته، ص 3.
_______________________________
بدین ترتیب، از قرن هیجدهم جامعهی مدرن حامل نشانهها و علایم جامعه غربی بود، جامعهی مدرن، جامعهای صنعتی و علمی بود. شکل سیاسی آن «دولت ملت» یا دولتهای ملی بود که مشروعیت خود را از گونههای مختلف حاکمیت مردمی میگرفتند؛ در جامعهی مدرن، اقتصاد و رشد اقتصادی از نقش برتر و غیر قابل تفوقی برخوردار بودند. نظامهای فکری و فلسفی عمده در این جامعه نیز عبارت بودند از عقلگرایی(راسیونالیسم) و فایدهگرایی(یوتالیتاریانیسم)».(2)
"آنتونی گیدنز" (3) در تعریف مدرنیته گفته است:
«مدرنیته به شیوههای زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شدند و به تدریج دامنهی تأثیرات و نفوذ آنها کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت. این تعریف، نوعی شرایط یا دورهی زمانی و جایگاه مکانی برای مدرنیته در نظر میگیرد، یا مدرنیته را با آن ملازم و همراه میسازد، لیکن ویژگیهای عمدهی آن در مقطع حاضر را روشن نمیسازد».(4)
این گونه تعریفها در مورد خاستگاه مدرنیته اتفاق نظر دارند. امّا در بارهی زمان پیدایی، زندگی و مرگ محتمل مدرنیته همداستان نیست، ولی مدرنیته را عنوان کلی و روشنگر شکلی از زندگی اجتماعی معرّفی میکنند که باید بتوان وجه تمایزش را از دیگر شکلهای زندگی اجتماعی باز شناخت. بر این اساس، مدرنیته ساختاری تاریخی و وابسته به تکامل زمان معرفی میشود که چون روزی ایجاد شده، ممکن است روزی هم از میان برود.
این گونه نظریهها پیدایش مدرنیته را
_______________________________
2. مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) ترجمه حسینعلی نوذری، ص 81 82.
3. Anthony Giddens.
4. همان، ص 137؛ پیامدهای مدرنیت، ترجمهی محسن ثلاثی، ص 4.
_______________________________
با ظهور جامعههای مدرن، و تعریف آن را با تعریف آن جامعهها یکی فرض کردهاند. طرفداران این دیدگاه، دربارهی مکان پیدایش مدرنیته اتفاق نظر دارند و آن را اروپای غربی معرّفی میکنند، امّا دربارهی زمان آن هماهنگ نیستند. برخی از نظریه پردازان چون " آنتونی گیدنز" آغاز مدرنیته را قرن هفدهم میلادی دانستهاند.
"هانا آرنت"(5) در مقدمهی کتاب «وضعیت بشری»(6) گفته است:
«از نظر علمی، دوران مدرن در سدهی هفدهم آغاز شد و در آغاز سدهی بیستم به پایان رسید، از نظر سیاسی، دنیای مدرنی که ما امروز در آن زندگی میکنیم، با نخستین انفجار اتمی آغاز شده است».
وی در جای دیگر گفته است:
«دوران مدرن با علوم طبیعی سدهی هفدهم، انقلابهای سدهی هیجدهم، و صنعتی شدن سدهی نوزدهم آغاز شد و در مقابل دنیای مدرن سدهی بیستم قرار گرفت که با یک رشته فاجعههایی که از جنگ اوّل جهانی آغاز شدند، شکل گرفته است».(7)
از این سخن "آرنت" به دست میآید که وی، برای مدرنیتهی کلاسیک و
_______________________________
5. H. Arendt.
6. Human Condition.
7.معمای مدرنیته، ص 26.
_______________________________
ماقبل قرن بیستم جنبهی ارزشی و اثباتی قایل است، یعنی مدرنیته بار معنایی خیر و صلاح و آسایش و امنیت بشری را با خود دارد، و تنها به معنای رشد و توسعهی علم و تکنولوژی و دستاوردهای دانش فنی نیست.
اکثر نظریه پردازان، زمان پیدایش مدرنیته را قرن هیجدهم و روزگار روشنگری دانستهاند، در واقع قرن هیجدهم، دورانی بود که مبانی نظری دفاع از دستاورهای مدرنیته پایهریزی شد. البته، کسانی هم زمان زایش مدرنیته را در گذشتهای نسبتاً دورتر، یعنی روزگار رنسانس جستجو کردهاند. "توین بی"(8) سه دوران را در تاریخ مدرنیته از هم جدا کرده است و آنها را به ترتیب دورههای رنسانس، از رنسانس تا قرن هفدهم، و قرن هفدهم تا قرن نوزدهم نامیده است. وی، به وجود دورهای دیگر نیز، قایل است که آن را دورهی «پسا مدرنیته» خوانده و مقصودش قرن بیستم است. "توین بی"، ویژگی مشترک سه دوره مدرنیته را ظهور و قدرت گرفتن خرد باوری دانسته، و صفت پسا مدرن را ظهور و پیدایش نابخردی، و جامعهی تودهای و آشوب فرهنگی دانسته است.
"یورگن هابرماس"(9) در مقالهی «مدرنیته، پروژهای ناتمام» گفته است:
«اصطلاح مدرن با مفاهیم و معانی متفاوت، بیانگر آگاهی از عصر یا دورهای است که خود را به گذشته باستانی مرتبط میسازد، تا از این طریق خود را حاصل گذار از کهنه به نو قلمداد کند.
پارهای از نویسندگان این نوع مفهوم پردازی یا برداشت از مدرنیته را صرفاً به عصر رنسانس منحصر میسازند، لیکن این برداشت، به لحاظ تاریخی برداشتی بسیار محدود و نارساست. مردم حتّی در دوران "شارل کبیر"(عصر شارلمان)، در قرن دوازدهم، خود را «مدرن» میدانستند».
_______________________________
8. Toyenbee.
9. Jurgen Habermas.
_______________________________
"تونی پیتکن" در مقالهی «مقدمهای بر تعریف مدرنیست» گفته است:
«مدرنیسم به صورت اصطلاحی عام در تاریخ فرهنگی بیانگر مجموعهی بسیار متنوّع و گستردهای از انقطاعها و گسستهای زیبا شناختی از سنّت رئالیسم (واقعگرایی) اروپا است که به طور مشخص از اواسط قرن نوزدهم به این طرف صورت گرفته است. مبدأ پیدایش و آغاز جنبش نوگرایی که تقریباً مورد اتّفاق نظر قرار دارد، یکی سال 1848 است که پس از سرکوب وحشیانه و بیرحمانهی انقلابهای آن سال، نوشتن و ادبیات کلاسیک یا واقعگرا از آثار مشحون از بحران "شارل بودلر" (10) و "گوستاو فلوبر" (11) سر درآورد، و دوم سالهای دههی 1880 است که در خلال این دهه شمار وسیعی از تجربهگرایی زیبا شناختی شتابدار سربرآوردند».
نقطهی اوج مدرنیسم به تأیید اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان و متفکّران سالهای 1910 تا 1930 است که پس از آن صدای هنرمندان نوگرا در آلمان هیتلری و روسیهی استالینی خفه گردید و خود آنان نیز محکوم به مرگ شدند و دیگر در اروپا نیز واکنشی نسبت به زیبایی شناسی واقعگرا توجه به مسوءولیت
_______________________________
10. Charles Baudelaire(1821 1867) شاعر و منتقد ادبی و هنری فرانسوی.
11. Gustave Flaubert(18801821) رمان نویس فرانسوی.
_______________________________
و تعهّد اجتماعی به جای تجربیات فردی در هنر به مثابه پاسخی در برابر قطبی شدن سیاسی بیش از حد تازه اروپا سر برآورد».(12)
مراحل تاریخی مدرنیته
با توجه به مطلب یاد شده روشن میشود که پیدایش مدرنیته در جهان غرب به پیش از عصر رنسانس باز میگردد، و مراحلی را پشت سر گذاشته تا در قرن نوزدهم به نقطه اوج خود رسیده است. و بدین طریق، میتوان همهی اقوال یاد شده دربارهی تاریخ پیدایش مدرنیته را توجیه کرد و پذیرفت. هر یک از اقوال یاد شده به مرحلهای از تاریخ مدرنیته اشاره دارد. چنان که برخی از نویسندگان غربی برای مدرنیته از آغاز پیدایش تاکنون مراحل چهارگانهای را بیان کرده است، که عبارتند از:
1. پیش از رنسانس و در قرن دوازدهم که واژه Modernusبه معنای زمان حال و گسست برگشت ناپذیر به گذشته به کار میرفت. و سبب بروز تضادهایی بین باستانیها و مدرنها گردید، و ویژگی قرون وسطا از نیمهی قرن دوم قرن دوازدهم تا آغاز رنسانس به شمار میرفت. دربارهی کاربرد واژهی Modernus در قرن دوازدهم میلادی حکایت جالب توجهی نقل شده است.
حوالی سال 1127 میلادی راهبی به نام شوژر) suger( اقدام به بازسازی بنای دیر کلیسای تحت امر خود در پاریس نمود. وی طرحهای معماری جدید و خاصی را در تجدید بنای این کلیسا به کار گرفت که تا پیش از آن بیسابقه بود. وی، پس از پایان یافتن کار در این که این سبک معماری را چه بنامد متحیّر بود تا این که به فرهنگ لاتین متوسل شد و آن را "اُپوس مُدرنوس") Opus Modernus( یا «اثر مدرن» نامید.(13)
_______________________________
12. مدرنیته و مدرنیسم(مجموعه مقالات)، مقالهی مدخلی بر تعریف مدرنیسم، از تونی پیتکن، ص 49 50.
13. حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 116.
_______________________________
2. در عصر رنسانس در خلال قرن پانزدهم در معنای مدرن نوعی جابه جایی صورت گرفت که نخست با تعابیری چون رنسانس و رفورماسیون ظاهر شد. رنسانس به تقدم فرهنگ باستان بر تمامی فرهنگها مایل بود، و با قرون وسطا مقابله میکرد. بر این اساس، در این مرحله مُدرن نقطهی مقابل وسطا یا میانه قرار داشت، نه در برابر باستان و کهن، در حقیقت بازگشت به روزگار باستان را مدرن میدانست. در عهد رنسانس سبک مورد نظر معماران و هنرمندان، سبک کلاسیک یونانی بود، همان چیزی که آنان آن را «سبک مدرن باستانی و خوب» مینامیدند. آنان در پاسخ به این اشکال که چگونه یک جریان میتواند هم متعلّق به گذشته و قدیم باشد و هم مدرن و امروزی؟ میگفتند: طبیعت و عقل به ما نشان دادهاند که سبک کلاسیک و متعلق به عصر باستان، تنها سبک حقیقی و همیشه مدرن به شمار میرود.(14)
3. از قرن شانزدهم تا پایان قرن هفدهم اصطلاحات رنسانس و رفورماسیون که توصیفگر دورههای تاریخی خاصی بودند، مراحل تکامل خود را گذرانده و زمینهساز طرح بحثهایی تحت عنوان منازعه باستانیان و مدرنها گردید، اینک مدرن در برابر باستانی بود، و همان معنای اصیل خود را، که بر آنچه جدید و امروزی است دلالت میکند، باز یافت.
ایدهی مدرن در قرن هفدهم به صورت مفهومی پرشور و معارض و به عنوان کانون نزاع و ستیزه در جریان مشهور نبرد و منازعهی باستانیان و مدرنها(15) که تقریباً مدت یک قرن در فرانسه و انگلستان به درازا کشید، سر برآورد. هنر و ادبیات به عنوان نخستین عرصههای مبارزه و میدان تاخت و تاز باستانیان و مدرنها درآمدند. باستانیان نظیر "نیکولاس بوآلو" (16) و "ژان
_______________________________
14. همان.
15. Quarrel Of Ancients And Moderns.
16. Nicolas Boileauشاعر و منتقد فرانسوی.
_______________________________
دولافونتن"(17) در بریتانیا از این عقیده دفاع میکردند که اوج قلّهی دستاوردهای بشر را میتوان در یونان و روم باستان دید.
در مقابل این دیدگاه، مدرنها قرار داشتند که از این عقیده دفاع میکردند که در عرصهی علم و دیگر مقولههای معنوی نو به مراتب بهتر (حقیقی، مفیدتر، صحیحتر، و زیباتر) از کهنه است، و از طرفی، توانمندی، استعداد، ظرفیت، قوهی ابتکار و عملکرد عقل و مهارت بشر نامحدود است، و تاریخ بشر همواره گامهای بیوقفهای رو به بالا و رو به پیش است.
«شارل پرو"(18) و "برنارد دوفونتنله"(19) از طرفداران سرسخت مدرن به شمار میرفتند.
منازعه میان باستانیان و مدرنها هرگز به طور قطعی پایان نیافت، در قرن نوزدهم نهضت رُمانتیک موجب احیای افکار و عقایدی شد که مدرنها تلاش کرده بودند تا برای همیشه آنها را متوقّف سازند، در قرن نوزدهم خودِ ذهنیت در حال ظهور، به مثابهی پدیدهای مدرن توصیف میشد، و سیطرهی این ذهنیت به مثابهی یکی از عوارض و نشانههای قاطع تعیین کننده عصر جدید مدرنیته تلقّی میشد.(20)
4. قرن هیجدهم و نوزدهم که به ترتیب با ویژگی عصر روشنگری و انقلاب صنعتی شناخته میشدند. در این زمان مدرنیته به مرحلهی اوج خود رسید. اکنون مدرنیته با دو گونه خصلت ایجابی و سلبی شناخته میشد. مفاهیمی نظیر : انقلاب، پیشرفت، توسعه، تکامل و رشد بیانگر وجه اثباتی مدرنیزه بودند، و تقابل با سنت وجه سلبی آن به شمار میرفت. "شارل بودلر" در مقالهی «نقاش زندگی مدرن»(1845م) که دربارهی نقاش
_______________________________
17. De La Fontaine Jesnشاعر فرانسوی.
18. Charles Perrsult(1628 1703) شاعر، منتقد و عضو آکادمی فرانسه.
19. Bernatd De Fontenelle(1657 1757) یکی از برجستهترین دانشمندان و متفکران فرانسوی.
20. مدرنیته ومدرنیسم(مجموعه مقالات) ص 25 26.
_______________________________
فرانسوی "کنستانتین گایز" (21) نوشته بود، مدرنیته را به عنوان پدیدهای گذرا، سیّال، مشروط و غیر ثابت معرّفی کرده بود.(22)
اسباب و زمینهها
برخی از نویسندگان از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری و انقلاب صنعتی به عنوان عوامل زمینهساز ظهور و پیدایش رخسارهی اجتماعی مدرنیته یاد کرده و چنین گفته است: تحولات و دستاوردهای دوران رنسانس که در قرن چهاردهم میلادی آغاز گردید، حوزههای متعدّدی را دربرگرفته است، لیکن شاخصترین حادثه یا رخداد، در حوزهی فکری و فرهنگی به وقوع پیوست که از میان آنها در عرصهی علوم تجربی شاهد ظهور ریاضیات و علوم طبیعی بودیم. پس از طی این دوران میرسیم به قرن شانزدهم میلادی و آغاز عصر رفورماسیون یا اصلاح مذهبی و تحولات عظیم حاصل از آن، که موجب برافتادن سقوط دیرپا و طولانی مدت حاکمیت کلیسا از عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری، فرهنگی، و ادبی جوامع غربی گردید. در این دوران رنسانس بار دیگر، پس از عصر کلاسیک یونان باستان، محور مطالعات و پژوهشهای اجتماعی قرار گرفت، زمینههای لازم برای رشد و گسترش علم و عقل مهیّا گردید. علاوه بر آن سلسله جریانات متعدّد فکری، فلسفی، سیاسی و اجتماعی نیز یکی پس از دیگری ظهور یافتند و به چالش یا تعامل با یکدیگر پرداختند.
بدین ترتیب، زمینه برای ظهور روشنگری در اواخر قرن هفده و اوایل قرن هیجده میلادی، انقلاب فرانسه و پس از آن انقلاب صنعتی در نیمهی دوم قرن هیجدهم و انقلابهای اجتماعی سیاسی متعدد قرن نوزدهم و بیستم فراهم گردید. در عصر روشنگری کانون توجه به ماهیّت، ساختار، کارکرد و رفتار ذهنی یا عقل
_______________________________
21. Constantin Guys(1802 1892) تصورگر ونقاش فرانسوی.
22. مدرنیته و مدرنیسم، ص 67 70.
_______________________________
معطوف گردید که به گونهای بسیار موفقیت آمیز جهان مادی و دنیای طبیعی را تحت نظارت داشته و به دخل و تصرف و بهرهبرداری از آن میپرداخت.
انقلاب صنعتی نیز با تغییر و تحولاتی که در ساختار اقتصادی جوامع غربی ایجاد کرد، زمینههای بروز یک سری تحولات فکری، فلسفی، سیاسی و حقوقی عظیم را فراهم ساخت. عصر انقلاب صنعتی با معرفی و وارد ساختن ماشین به زندگی انسانها، منشأ تحولات عدیده بعدی در دنیای مدرن گردید.
تمامی جریانها و فرازهای چندگانه در روند تکامل تاریخی نظام اجتماعی سیاسی مغرب زمین از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری، انقلاب صنعتی و جریانهای تأثیرگذار سیاسی اجتماعی گرفته تا انقلابهای سیاسی کلاسیک، بر افتادن رژیم کهن و تداوم و بقای مدرنیته و صورتبندی آن سهیم بودهاند. به تعبیر بسیاری از نظریه پردازان، فرازهای یاد شده جزو عناصر اصلی سازندهی صورت بندی مدرنیته و تبلور مادی و عینی آن یعنی مدرنیسم به شمار میروند. به عبارت بهتر، میتوان مدرنیته و مدرنیسم را شکل یافته بر مبنای جریانهای مزبور تعریف کرد.(23)
_______________________________
23. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 105 107.
_______________________________
عرصه و قلمروها
مدرنیته، همهی عرصههای حیات آدمی را در بر میگیرد. در این میان با توجه به آنچه در عصر روشنگری و پس از آن در جهان غرب رخ داده است، مدرنیته سه قلمرو برجسته دارد: یکی قلمرو ساختار اجتماعی که بر اساس توسعه علم، تکنولوژی و صنعت و تحول در نهادهای مدنی شکل گرفته است. این نوع از مدرنیته مربوط به عصر روشنگری (قرن هیجدهم میلادی) است.
قلمرو دیگر مدرنیته، هنر و زیبایی شناسی است که در تقابل با روش رئالیستی در مقولهی هنر و زیبایی شناسی قرار دارد، و مربوط به قرن نوزدهم میلادی است. «هابرماس»، در مقالهی «مدرنیته در برابر پست مدرنیته» گفته است:
«در طی عصر روشنگری، مدرن دلالتها و نشانههای توسعه و نوآوری در علم، تکنولوژی و صنعت را عهدهدار شد، در حالی که مدرنیته زیبایی شناختی قرن نوزدهم، مدرن را با ابتکارها و نوآوریهای زیبایی شناختی یکی گرفت. مدرنیته زیبایی شناختی دست به شورش جدی علیه سنت زد و موجب تشجیع و تقویت تجربیات زیبایی شناختی نوآوری، ابتکار، پویایی، منحصر به فرد بودن وحضور انبوه گردید».(24)
مدرنیسم در زیبایی شناسی از نیمهی دوم قرن نوزدهم آغاز شده است. سنت رئالیسم در هنر عبارت است از بیان واقعیتها آن گونه که هستند. لذا برای آن از «استعاره آینه» استفاده کردهاند، یعنی هنر رئالیستی چون آینه واقعیت را بیکم و کاست منعکس میکند. ولی هنرمندان مدرنیست با این دیدگاه به مخالفت برخاستند. آنان معتقدند، هنر، گر چه محتوای آثار را تغییر نمیدهد ولی در صورت آن تصرّف میکند، تا از واقع نگاری و بیان سند تاریخی ساده خارج شود. اصولاً صورت و ظاهر، واژهی
_______________________________
24. مدرنیته و مدرنیسم، ص 270 271.
_______________________________
کلیدی در بحث زیبایی شناسی مدرنیست به شمار میرود.(25)
برخی بر این عقیدهاند که جامعهی مدرن در چارچوب سه حوزه یا عرصهی جدا و در عین حال مرتبط به هم سازماندهی شده است که عبارتند از: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. عرصهی سیاست نحوهی توزیع قدرت و منافع مختلف در جامعه را تنظیم و قاعدهمند میکند. عرصهی فرهنگ، از طریق تجلیات هنر، آداب و رسوم و شعایر، معانی را خلق میکند، عرصهی اقتصادی نیز به ساختار اجتماعی مرتبط است. هر یک از این عرصهها تحت حاکمیت اصول محوری متفاوتی قرار دارند: خود تحقق دهی در فرهنگ، برابری و تساوی در سیاست، کارآیی و بازدهی در اقتصاد. از این رو، جامعه به مثابهی یک کل حول یک عنصر یا محور غالب سازماندهی یا در درون یک نظام واحد ادغام نشده است. همواره نوعی جدایی و گسست بین این عرصههای مختلف وجود دارد، به گونهای که فی المثل فرهنگ ممکن است با نفی سنّت و نهادی مستقر از سوی آن، اصل محوری عرصه اقتصاد یعنی کارآیی و عقلانیت را به نفع مدرنیسم غیر عقلانی و لذّت پرستانه نفی نماید. به همین نحو مسألهی محوری در عرصهی سیاست عبارت است از رابطهی بین تمایل برای مشارکت عمومی و بوروکراسی. هر یک از این عرصهها منطق درونی و ماهیّت خاصِ خود را دارا هستند. لذا عموماً در عرصههای سیاست و فرهنگ اقدام به پیشگویی و پیش بینی، امری مخاطره آمیز و درد سر آفرین است. و تأکید عمده بر عرصهی اقتصاد است.
یکی دیگر از قلمروها و عصههای مدرنیته الهیات است. مدرنیسم در الهیات به صورت نهضتی برای ایجاد تغییر و تحول یا مدرنیزه کردن آرا و عقاید کلامی و دینی و کنار گذاشتن یا لااقل جرح و تعدیل در پارهای از اعتقادات رایج و غالب در حوزهی کلیسا تبدیل شد. سردمداران این
_______________________________
25. همان، ص 161 162.
_______________________________
جریان سعی داشتند اهداف فوق را از طریق به خدمت درآوردن نتایج و دستاوردهای نقد متعالی، کشفیات علمی و بهره جستن از شرایط فرهنگ عملی سازند. در انگلستان و ایالات متحده تعبیر مدرنیسم در اطلاق به روحانیون مدرن و دیگر حامیان و هواداران لیبرالیسم دینی به کار گرفته میشد. لیکن کاربرد اصلی آن به صورت عنوانی بود برای دیدگاهها و نقطه نظرهای گروهی از اندیشمندان و متفکران کلیسای کاتولیک رومی.(26)
تحولات و پیآمدها
در جهان جدید و عصر مدرنیته، یعنی از قرن هفدهم میلادی تا حدود نیمهی قرن بیستم میلادی، در دنیای غرب که خاستگاه مدرنیته به شمار میرود، در حوزههای مختلف فرهنگ، جهان بینی، سیاست، هنر، اقتصاد، صنعت و غیره تحولاتی رخ داده است که با توجه به آنها میتوان ویژگیهای مدرنیته را شناخت، این تحولات را میتوان به دو دسته تحولات سختافزاری و نرم افزاری مدرنیته تقسیم کرد. تحولاتی که در عرصهی صنعت و تکنولوژی رخ داده، و سطح ظاهری زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است، تحولات سخت افزاری مدرنیته است، و
_______________________________
26. مدرنیته و مدرنیسم، ص 93.
مدرنیته) Modernity( به معنی تجدّد و نوگرایی است، یعنی گزینش آنچه جدید و مدرن است، و گرایش به آن، و مدرن) Modern( یعنی آنچه جدید، نو، امروزی و معاصر است. به انسان متجدّد و نوگرا، انسان مدرن گفته میشود، و مدرنیسم) Modernism( یعنی اصالت دادن به آنچه مدرن و جدید است.به عبارت دیگر، ایده یا روش جدید را بر ایده و روش سنّتی و سابق ترجیح دادن و به آن اصالت و اعتبار بخشیدن.
واژهی مدرن برگرفته از کلمهی لاتینی) Modernus( است که خود از کلمه) Modo( اشتقاق یافته است.لفظ Modoبه معنای این اواخر، به تازگی، و گذشتهای بسیار نزدیک است. گفته شده است رومیان در اواخر قرن پنجم میلادی لفظ) Moderni( را در مورد ارزشها و باورهای مشکوک جدید به کار میبردند، ارزشهایی که در مقابل باورهای پذیرفته شده قدیمی بودند و با لفظ) Antiqui( از آنها تعبیر میآوردند. در این باره از نوشتههای سیاستمدار و تاریخ نگار رومی "کاسیو دوروس"مثال میآورند که در نیمهی نخست قرن ششم میلادی میزیست. وی، واژههای Moderniو Antiquiرا در بیان تقابل ارزشهای نو و کهنه به کار میبرد.(1)
از تعاریف لفظی و ریشه شناسی واژهی مدرنیته که بگذریم، دربارهی تعریف اصطلاحی آن از فیلسوفان وجامعه شناسان اقوال بسیاری نقل شده است. برخی از تعاریف، بر عنصر زمان و مکان و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی تأکید دارند، و با بهرهگیری از این عوامل و عناصر آن را تعریف کردهاند." کریشان کومار" در مقالهی «مدرنیته و کاربردهای مفهومی آن» گفته است:
«در قرن هیجدهم و عصر روشنگری متفکران روشنگری، مفهوم مدرن را در ارتباط و پیوند با مفهوم دیگر یعنی «اینجا» و اکنون، مشخّص ساختند. از این زمان به بعد، جامعهی مدرن به صورت جامعهی ما در آمد، یعنی نوع جوامعی که ما در آن زندگی میکنیم، خواه جوامع قرن نوزدهمی، خواه جوامع قرن بیستمی. جامعهی غربی، که بیانگر صریحترین تعارض یا تباین با جوامع پیشین یا جوامع دیگر است، به صورت نشانه و علامت «مدرنیته» درآمده است. این جریان حدود و ثغور مدرنیته را مشخّص نمود. مدرنیزه شدن یا مدرنیزه کردن معادل با غربی شدن یا غربی کردن بود.
_______________________________
1. بابک احمدی، معمای مدرنیته، ص 3.
_______________________________
بدین ترتیب، از قرن هیجدهم جامعهی مدرن حامل نشانهها و علایم جامعه غربی بود، جامعهی مدرن، جامعهای صنعتی و علمی بود. شکل سیاسی آن «دولت ملت» یا دولتهای ملی بود که مشروعیت خود را از گونههای مختلف حاکمیت مردمی میگرفتند؛ در جامعهی مدرن، اقتصاد و رشد اقتصادی از نقش برتر و غیر قابل تفوقی برخوردار بودند. نظامهای فکری و فلسفی عمده در این جامعه نیز عبارت بودند از عقلگرایی(راسیونالیسم) و فایدهگرایی(یوتالیتاریانیسم)».(2)
"آنتونی گیدنز" (3) در تعریف مدرنیته گفته است:
«مدرنیته به شیوههای زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شدند و به تدریج دامنهی تأثیرات و نفوذ آنها کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط و گسترش یافت. این تعریف، نوعی شرایط یا دورهی زمانی و جایگاه مکانی برای مدرنیته در نظر میگیرد، یا مدرنیته را با آن ملازم و همراه میسازد، لیکن ویژگیهای عمدهی آن در مقطع حاضر را روشن نمیسازد».(4)
این گونه تعریفها در مورد خاستگاه مدرنیته اتفاق نظر دارند. امّا در بارهی زمان پیدایی، زندگی و مرگ محتمل مدرنیته همداستان نیست، ولی مدرنیته را عنوان کلی و روشنگر شکلی از زندگی اجتماعی معرّفی میکنند که باید بتوان وجه تمایزش را از دیگر شکلهای زندگی اجتماعی باز شناخت. بر این اساس، مدرنیته ساختاری تاریخی و وابسته به تکامل زمان معرفی میشود که چون روزی ایجاد شده، ممکن است روزی هم از میان برود.
این گونه نظریهها پیدایش مدرنیته را
_______________________________
2. مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) ترجمه حسینعلی نوذری، ص 81 82.
3. Anthony Giddens.
4. همان، ص 137؛ پیامدهای مدرنیت، ترجمهی محسن ثلاثی، ص 4.
_______________________________
با ظهور جامعههای مدرن، و تعریف آن را با تعریف آن جامعهها یکی فرض کردهاند. طرفداران این دیدگاه، دربارهی مکان پیدایش مدرنیته اتفاق نظر دارند و آن را اروپای غربی معرّفی میکنند، امّا دربارهی زمان آن هماهنگ نیستند. برخی از نظریه پردازان چون " آنتونی گیدنز" آغاز مدرنیته را قرن هفدهم میلادی دانستهاند.
"هانا آرنت"(5) در مقدمهی کتاب «وضعیت بشری»(6) گفته است:
«از نظر علمی، دوران مدرن در سدهی هفدهم آغاز شد و در آغاز سدهی بیستم به پایان رسید، از نظر سیاسی، دنیای مدرنی که ما امروز در آن زندگی میکنیم، با نخستین انفجار اتمی آغاز شده است».
وی در جای دیگر گفته است:
«دوران مدرن با علوم طبیعی سدهی هفدهم، انقلابهای سدهی هیجدهم، و صنعتی شدن سدهی نوزدهم آغاز شد و در مقابل دنیای مدرن سدهی بیستم قرار گرفت که با یک رشته فاجعههایی که از جنگ اوّل جهانی آغاز شدند، شکل گرفته است».(7)
از این سخن "آرنت" به دست میآید که وی، برای مدرنیتهی کلاسیک و
_______________________________
5. H. Arendt.
6. Human Condition.
7.معمای مدرنیته، ص 26.
_______________________________
ماقبل قرن بیستم جنبهی ارزشی و اثباتی قایل است، یعنی مدرنیته بار معنایی خیر و صلاح و آسایش و امنیت بشری را با خود دارد، و تنها به معنای رشد و توسعهی علم و تکنولوژی و دستاوردهای دانش فنی نیست.
اکثر نظریه پردازان، زمان پیدایش مدرنیته را قرن هیجدهم و روزگار روشنگری دانستهاند، در واقع قرن هیجدهم، دورانی بود که مبانی نظری دفاع از دستاورهای مدرنیته پایهریزی شد. البته، کسانی هم زمان زایش مدرنیته را در گذشتهای نسبتاً دورتر، یعنی روزگار رنسانس جستجو کردهاند. "توین بی"(8) سه دوران را در تاریخ مدرنیته از هم جدا کرده است و آنها را به ترتیب دورههای رنسانس، از رنسانس تا قرن هفدهم، و قرن هفدهم تا قرن نوزدهم نامیده است. وی، به وجود دورهای دیگر نیز، قایل است که آن را دورهی «پسا مدرنیته» خوانده و مقصودش قرن بیستم است. "توین بی"، ویژگی مشترک سه دوره مدرنیته را ظهور و قدرت گرفتن خرد باوری دانسته، و صفت پسا مدرن را ظهور و پیدایش نابخردی، و جامعهی تودهای و آشوب فرهنگی دانسته است.
"یورگن هابرماس"(9) در مقالهی «مدرنیته، پروژهای ناتمام» گفته است:
«اصطلاح مدرن با مفاهیم و معانی متفاوت، بیانگر آگاهی از عصر یا دورهای است که خود را به گذشته باستانی مرتبط میسازد، تا از این طریق خود را حاصل گذار از کهنه به نو قلمداد کند.
پارهای از نویسندگان این نوع مفهوم پردازی یا برداشت از مدرنیته را صرفاً به عصر رنسانس منحصر میسازند، لیکن این برداشت، به لحاظ تاریخی برداشتی بسیار محدود و نارساست. مردم حتّی در دوران "شارل کبیر"(عصر شارلمان)، در قرن دوازدهم، خود را «مدرن» میدانستند».
_______________________________
8. Toyenbee.
9. Jurgen Habermas.
_______________________________
"تونی پیتکن" در مقالهی «مقدمهای بر تعریف مدرنیست» گفته است:
«مدرنیسم به صورت اصطلاحی عام در تاریخ فرهنگی بیانگر مجموعهی بسیار متنوّع و گستردهای از انقطاعها و گسستهای زیبا شناختی از سنّت رئالیسم (واقعگرایی) اروپا است که به طور مشخص از اواسط قرن نوزدهم به این طرف صورت گرفته است. مبدأ پیدایش و آغاز جنبش نوگرایی که تقریباً مورد اتّفاق نظر قرار دارد، یکی سال 1848 است که پس از سرکوب وحشیانه و بیرحمانهی انقلابهای آن سال، نوشتن و ادبیات کلاسیک یا واقعگرا از آثار مشحون از بحران "شارل بودلر" (10) و "گوستاو فلوبر" (11) سر درآورد، و دوم سالهای دههی 1880 است که در خلال این دهه شمار وسیعی از تجربهگرایی زیبا شناختی شتابدار سربرآوردند».
نقطهی اوج مدرنیسم به تأیید اکثریت قریب به اتفاق نویسندگان و متفکّران سالهای 1910 تا 1930 است که پس از آن صدای هنرمندان نوگرا در آلمان هیتلری و روسیهی استالینی خفه گردید و خود آنان نیز محکوم به مرگ شدند و دیگر در اروپا نیز واکنشی نسبت به زیبایی شناسی واقعگرا توجه به مسوءولیت
_______________________________
10. Charles Baudelaire(1821 1867) شاعر و منتقد ادبی و هنری فرانسوی.
11. Gustave Flaubert(18801821) رمان نویس فرانسوی.
_______________________________
و تعهّد اجتماعی به جای تجربیات فردی در هنر به مثابه پاسخی در برابر قطبی شدن سیاسی بیش از حد تازه اروپا سر برآورد».(12)
مراحل تاریخی مدرنیته
با توجه به مطلب یاد شده روشن میشود که پیدایش مدرنیته در جهان غرب به پیش از عصر رنسانس باز میگردد، و مراحلی را پشت سر گذاشته تا در قرن نوزدهم به نقطه اوج خود رسیده است. و بدین طریق، میتوان همهی اقوال یاد شده دربارهی تاریخ پیدایش مدرنیته را توجیه کرد و پذیرفت. هر یک از اقوال یاد شده به مرحلهای از تاریخ مدرنیته اشاره دارد. چنان که برخی از نویسندگان غربی برای مدرنیته از آغاز پیدایش تاکنون مراحل چهارگانهای را بیان کرده است، که عبارتند از:
1. پیش از رنسانس و در قرن دوازدهم که واژه Modernusبه معنای زمان حال و گسست برگشت ناپذیر به گذشته به کار میرفت. و سبب بروز تضادهایی بین باستانیها و مدرنها گردید، و ویژگی قرون وسطا از نیمهی قرن دوم قرن دوازدهم تا آغاز رنسانس به شمار میرفت. دربارهی کاربرد واژهی Modernus در قرن دوازدهم میلادی حکایت جالب توجهی نقل شده است.
حوالی سال 1127 میلادی راهبی به نام شوژر) suger( اقدام به بازسازی بنای دیر کلیسای تحت امر خود در پاریس نمود. وی طرحهای معماری جدید و خاصی را در تجدید بنای این کلیسا به کار گرفت که تا پیش از آن بیسابقه بود. وی، پس از پایان یافتن کار در این که این سبک معماری را چه بنامد متحیّر بود تا این که به فرهنگ لاتین متوسل شد و آن را "اُپوس مُدرنوس") Opus Modernus( یا «اثر مدرن» نامید.(13)
_______________________________
12. مدرنیته و مدرنیسم(مجموعه مقالات)، مقالهی مدخلی بر تعریف مدرنیسم، از تونی پیتکن، ص 49 50.
13. حسینعلی نوذری، صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 116.
_______________________________
2. در عصر رنسانس در خلال قرن پانزدهم در معنای مدرن نوعی جابه جایی صورت گرفت که نخست با تعابیری چون رنسانس و رفورماسیون ظاهر شد. رنسانس به تقدم فرهنگ باستان بر تمامی فرهنگها مایل بود، و با قرون وسطا مقابله میکرد. بر این اساس، در این مرحله مُدرن نقطهی مقابل وسطا یا میانه قرار داشت، نه در برابر باستان و کهن، در حقیقت بازگشت به روزگار باستان را مدرن میدانست. در عهد رنسانس سبک مورد نظر معماران و هنرمندان، سبک کلاسیک یونانی بود، همان چیزی که آنان آن را «سبک مدرن باستانی و خوب» مینامیدند. آنان در پاسخ به این اشکال که چگونه یک جریان میتواند هم متعلّق به گذشته و قدیم باشد و هم مدرن و امروزی؟ میگفتند: طبیعت و عقل به ما نشان دادهاند که سبک کلاسیک و متعلق به عصر باستان، تنها سبک حقیقی و همیشه مدرن به شمار میرود.(14)
3. از قرن شانزدهم تا پایان قرن هفدهم اصطلاحات رنسانس و رفورماسیون که توصیفگر دورههای تاریخی خاصی بودند، مراحل تکامل خود را گذرانده و زمینهساز طرح بحثهایی تحت عنوان منازعه باستانیان و مدرنها گردید، اینک مدرن در برابر باستانی بود، و همان معنای اصیل خود را، که بر آنچه جدید و امروزی است دلالت میکند، باز یافت.
ایدهی مدرن در قرن هفدهم به صورت مفهومی پرشور و معارض و به عنوان کانون نزاع و ستیزه در جریان مشهور نبرد و منازعهی باستانیان و مدرنها(15) که تقریباً مدت یک قرن در فرانسه و انگلستان به درازا کشید، سر برآورد. هنر و ادبیات به عنوان نخستین عرصههای مبارزه و میدان تاخت و تاز باستانیان و مدرنها درآمدند. باستانیان نظیر "نیکولاس بوآلو" (16) و "ژان
_______________________________
14. همان.
15. Quarrel Of Ancients And Moderns.
16. Nicolas Boileauشاعر و منتقد فرانسوی.
_______________________________
دولافونتن"(17) در بریتانیا از این عقیده دفاع میکردند که اوج قلّهی دستاوردهای بشر را میتوان در یونان و روم باستان دید.
در مقابل این دیدگاه، مدرنها قرار داشتند که از این عقیده دفاع میکردند که در عرصهی علم و دیگر مقولههای معنوی نو به مراتب بهتر (حقیقی، مفیدتر، صحیحتر، و زیباتر) از کهنه است، و از طرفی، توانمندی، استعداد، ظرفیت، قوهی ابتکار و عملکرد عقل و مهارت بشر نامحدود است، و تاریخ بشر همواره گامهای بیوقفهای رو به بالا و رو به پیش است.
«شارل پرو"(18) و "برنارد دوفونتنله"(19) از طرفداران سرسخت مدرن به شمار میرفتند.
منازعه میان باستانیان و مدرنها هرگز به طور قطعی پایان نیافت، در قرن نوزدهم نهضت رُمانتیک موجب احیای افکار و عقایدی شد که مدرنها تلاش کرده بودند تا برای همیشه آنها را متوقّف سازند، در قرن نوزدهم خودِ ذهنیت در حال ظهور، به مثابهی پدیدهای مدرن توصیف میشد، و سیطرهی این ذهنیت به مثابهی یکی از عوارض و نشانههای قاطع تعیین کننده عصر جدید مدرنیته تلقّی میشد.(20)
4. قرن هیجدهم و نوزدهم که به ترتیب با ویژگی عصر روشنگری و انقلاب صنعتی شناخته میشدند. در این زمان مدرنیته به مرحلهی اوج خود رسید. اکنون مدرنیته با دو گونه خصلت ایجابی و سلبی شناخته میشد. مفاهیمی نظیر : انقلاب، پیشرفت، توسعه، تکامل و رشد بیانگر وجه اثباتی مدرنیزه بودند، و تقابل با سنت وجه سلبی آن به شمار میرفت. "شارل بودلر" در مقالهی «نقاش زندگی مدرن»(1845م) که دربارهی نقاش
_______________________________
17. De La Fontaine Jesnشاعر فرانسوی.
18. Charles Perrsult(1628 1703) شاعر، منتقد و عضو آکادمی فرانسه.
19. Bernatd De Fontenelle(1657 1757) یکی از برجستهترین دانشمندان و متفکران فرانسوی.
20. مدرنیته ومدرنیسم(مجموعه مقالات) ص 25 26.
_______________________________
فرانسوی "کنستانتین گایز" (21) نوشته بود، مدرنیته را به عنوان پدیدهای گذرا، سیّال، مشروط و غیر ثابت معرّفی کرده بود.(22)
اسباب و زمینهها
برخی از نویسندگان از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری و انقلاب صنعتی به عنوان عوامل زمینهساز ظهور و پیدایش رخسارهی اجتماعی مدرنیته یاد کرده و چنین گفته است: تحولات و دستاوردهای دوران رنسانس که در قرن چهاردهم میلادی آغاز گردید، حوزههای متعدّدی را دربرگرفته است، لیکن شاخصترین حادثه یا رخداد، در حوزهی فکری و فرهنگی به وقوع پیوست که از میان آنها در عرصهی علوم تجربی شاهد ظهور ریاضیات و علوم طبیعی بودیم. پس از طی این دوران میرسیم به قرن شانزدهم میلادی و آغاز عصر رفورماسیون یا اصلاح مذهبی و تحولات عظیم حاصل از آن، که موجب برافتادن سقوط دیرپا و طولانی مدت حاکمیت کلیسا از عرصههای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فکری، فرهنگی، و ادبی جوامع غربی گردید. در این دوران رنسانس بار دیگر، پس از عصر کلاسیک یونان باستان، محور مطالعات و پژوهشهای اجتماعی قرار گرفت، زمینههای لازم برای رشد و گسترش علم و عقل مهیّا گردید. علاوه بر آن سلسله جریانات متعدّد فکری، فلسفی، سیاسی و اجتماعی نیز یکی پس از دیگری ظهور یافتند و به چالش یا تعامل با یکدیگر پرداختند.
بدین ترتیب، زمینه برای ظهور روشنگری در اواخر قرن هفده و اوایل قرن هیجده میلادی، انقلاب فرانسه و پس از آن انقلاب صنعتی در نیمهی دوم قرن هیجدهم و انقلابهای اجتماعی سیاسی متعدد قرن نوزدهم و بیستم فراهم گردید. در عصر روشنگری کانون توجه به ماهیّت، ساختار، کارکرد و رفتار ذهنی یا عقل
_______________________________
21. Constantin Guys(1802 1892) تصورگر ونقاش فرانسوی.
22. مدرنیته و مدرنیسم، ص 67 70.
_______________________________
معطوف گردید که به گونهای بسیار موفقیت آمیز جهان مادی و دنیای طبیعی را تحت نظارت داشته و به دخل و تصرف و بهرهبرداری از آن میپرداخت.
انقلاب صنعتی نیز با تغییر و تحولاتی که در ساختار اقتصادی جوامع غربی ایجاد کرد، زمینههای بروز یک سری تحولات فکری، فلسفی، سیاسی و حقوقی عظیم را فراهم ساخت. عصر انقلاب صنعتی با معرفی و وارد ساختن ماشین به زندگی انسانها، منشأ تحولات عدیده بعدی در دنیای مدرن گردید.
تمامی جریانها و فرازهای چندگانه در روند تکامل تاریخی نظام اجتماعی سیاسی مغرب زمین از رنسانس، رفورماسیون، روشنگری، انقلاب صنعتی و جریانهای تأثیرگذار سیاسی اجتماعی گرفته تا انقلابهای سیاسی کلاسیک، بر افتادن رژیم کهن و تداوم و بقای مدرنیته و صورتبندی آن سهیم بودهاند. به تعبیر بسیاری از نظریه پردازان، فرازهای یاد شده جزو عناصر اصلی سازندهی صورت بندی مدرنیته و تبلور مادی و عینی آن یعنی مدرنیسم به شمار میروند. به عبارت بهتر، میتوان مدرنیته و مدرنیسم را شکل یافته بر مبنای جریانهای مزبور تعریف کرد.(23)
_______________________________
23. صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص 105 107.
_______________________________
عرصه و قلمروها
مدرنیته، همهی عرصههای حیات آدمی را در بر میگیرد. در این میان با توجه به آنچه در عصر روشنگری و پس از آن در جهان غرب رخ داده است، مدرنیته سه قلمرو برجسته دارد: یکی قلمرو ساختار اجتماعی که بر اساس توسعه علم، تکنولوژی و صنعت و تحول در نهادهای مدنی شکل گرفته است. این نوع از مدرنیته مربوط به عصر روشنگری (قرن هیجدهم میلادی) است.
قلمرو دیگر مدرنیته، هنر و زیبایی شناسی است که در تقابل با روش رئالیستی در مقولهی هنر و زیبایی شناسی قرار دارد، و مربوط به قرن نوزدهم میلادی است. «هابرماس»، در مقالهی «مدرنیته در برابر پست مدرنیته» گفته است:
«در طی عصر روشنگری، مدرن دلالتها و نشانههای توسعه و نوآوری در علم، تکنولوژی و صنعت را عهدهدار شد، در حالی که مدرنیته زیبایی شناختی قرن نوزدهم، مدرن را با ابتکارها و نوآوریهای زیبایی شناختی یکی گرفت. مدرنیته زیبایی شناختی دست به شورش جدی علیه سنت زد و موجب تشجیع و تقویت تجربیات زیبایی شناختی نوآوری، ابتکار، پویایی، منحصر به فرد بودن وحضور انبوه گردید».(24)
مدرنیسم در زیبایی شناسی از نیمهی دوم قرن نوزدهم آغاز شده است. سنت رئالیسم در هنر عبارت است از بیان واقعیتها آن گونه که هستند. لذا برای آن از «استعاره آینه» استفاده کردهاند، یعنی هنر رئالیستی چون آینه واقعیت را بیکم و کاست منعکس میکند. ولی هنرمندان مدرنیست با این دیدگاه به مخالفت برخاستند. آنان معتقدند، هنر، گر چه محتوای آثار را تغییر نمیدهد ولی در صورت آن تصرّف میکند، تا از واقع نگاری و بیان سند تاریخی ساده خارج شود. اصولاً صورت و ظاهر، واژهی
_______________________________
24. مدرنیته و مدرنیسم، ص 270 271.
_______________________________
کلیدی در بحث زیبایی شناسی مدرنیست به شمار میرود.(25)
برخی بر این عقیدهاند که جامعهی مدرن در چارچوب سه حوزه یا عرصهی جدا و در عین حال مرتبط به هم سازماندهی شده است که عبارتند از: اقتصاد، سیاست و فرهنگ. عرصهی سیاست نحوهی توزیع قدرت و منافع مختلف در جامعه را تنظیم و قاعدهمند میکند. عرصهی فرهنگ، از طریق تجلیات هنر، آداب و رسوم و شعایر، معانی را خلق میکند، عرصهی اقتصادی نیز به ساختار اجتماعی مرتبط است. هر یک از این عرصهها تحت حاکمیت اصول محوری متفاوتی قرار دارند: خود تحقق دهی در فرهنگ، برابری و تساوی در سیاست، کارآیی و بازدهی در اقتصاد. از این رو، جامعه به مثابهی یک کل حول یک عنصر یا محور غالب سازماندهی یا در درون یک نظام واحد ادغام نشده است. همواره نوعی جدایی و گسست بین این عرصههای مختلف وجود دارد، به گونهای که فی المثل فرهنگ ممکن است با نفی سنّت و نهادی مستقر از سوی آن، اصل محوری عرصه اقتصاد یعنی کارآیی و عقلانیت را به نفع مدرنیسم غیر عقلانی و لذّت پرستانه نفی نماید. به همین نحو مسألهی محوری در عرصهی سیاست عبارت است از رابطهی بین تمایل برای مشارکت عمومی و بوروکراسی. هر یک از این عرصهها منطق درونی و ماهیّت خاصِ خود را دارا هستند. لذا عموماً در عرصههای سیاست و فرهنگ اقدام به پیشگویی و پیش بینی، امری مخاطره آمیز و درد سر آفرین است. و تأکید عمده بر عرصهی اقتصاد است.
یکی دیگر از قلمروها و عصههای مدرنیته الهیات است. مدرنیسم در الهیات به صورت نهضتی برای ایجاد تغییر و تحول یا مدرنیزه کردن آرا و عقاید کلامی و دینی و کنار گذاشتن یا لااقل جرح و تعدیل در پارهای از اعتقادات رایج و غالب در حوزهی کلیسا تبدیل شد. سردمداران این
_______________________________
25. همان، ص 161 162.
_______________________________
جریان سعی داشتند اهداف فوق را از طریق به خدمت درآوردن نتایج و دستاوردهای نقد متعالی، کشفیات علمی و بهره جستن از شرایط فرهنگ عملی سازند. در انگلستان و ایالات متحده تعبیر مدرنیسم در اطلاق به روحانیون مدرن و دیگر حامیان و هواداران لیبرالیسم دینی به کار گرفته میشد. لیکن کاربرد اصلی آن به صورت عنوانی بود برای دیدگاهها و نقطه نظرهای گروهی از اندیشمندان و متفکران کلیسای کاتولیک رومی.(26)
تحولات و پیآمدها
در جهان جدید و عصر مدرنیته، یعنی از قرن هفدهم میلادی تا حدود نیمهی قرن بیستم میلادی، در دنیای غرب که خاستگاه مدرنیته به شمار میرود، در حوزههای مختلف فرهنگ، جهان بینی، سیاست، هنر، اقتصاد، صنعت و غیره تحولاتی رخ داده است که با توجه به آنها میتوان ویژگیهای مدرنیته را شناخت، این تحولات را میتوان به دو دسته تحولات سختافزاری و نرم افزاری مدرنیته تقسیم کرد. تحولاتی که در عرصهی صنعت و تکنولوژی رخ داده، و سطح ظاهری زندگی مردم را تحت تأثیر قرار داده است، تحولات سخت افزاری مدرنیته است، و
_______________________________
26. مدرنیته و مدرنیسم، ص 93.