فرقه های صابیان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شهرستانی صابیان را به چهار فرقه تقسیم کرده است:
1. اصحاب روحانیات.
2. اصحاب هیاکل.
3. اصحاب اشخاص
4. حرّانیان.
و معتقد است که این چهار فرقه همگان در کلیات متفق و بر یک مشیاند امّا در جزئیات اندک اختلافی دارند.
1. اصحاب روحانیات
اصحاب روحانیات معتقدند که عالم صانعی داردکه خالق وحکیم و برتر از حوادث است و ما نمیتوانیم به او تقرب جوییم و او بالاتر از آن است که مستقیماً مورد پرستش واقع شود برای تقرب به او بایستی به روحانیات تقرب جست که از هر نوع مواد جسمانی منزه هستند و از کردار انسانی دور و به ذات خدایی نزدیک اینان نیز کسانی و مواردی هستند که هرگاه دلالت کسانی چون عاذیمون و هرمس (شیث و ادریس) نبود وصول به حضرتشان غیر ممکن میبود. به روحانیات نیز بایستی به وسایل و افعالی چون فایق آمدن بر شهوات نفسانی و تهذیب اخلاق، روزه داشتن، نماز، اوراد و دعاها نزدیکی جست وبا نزدیکی به آنان به شناخت و درک حضرت الاهی فایض آمد و از جمله روحانیات هفت روحانی را در هفت سیاره مدبر دانند و گویند این هفت سیاره مانند اجساد و هفت روحانی به منزله ارواح باشند و در آن هیاکل تدبر و تصرف کنند و از تدبر و تصرف ایشان سیارات هفتگانه (که مهر و ماه را نیز در آن شمار آرند) در افلاک خود در آسمان مدام دور زنند و از آن دورها عنصرهای چهارگانهی آب و خاک و باد و آتش تأثیر جویند و از آن تأثیر موالید تولید شود.
گویند که پیغمبران نیز در شکل و صورت و نوع مانند ما هستند و در ماده با ما شریکند و چون ما میخورند و میآشامند، پس چرا اطاعت آنان کنیم؟ و ایشان را بر خود برتری دهیم؟«ولئِن اگطعتُمْ بَشراً مِثْلکُمْ انّکُمْ اِذاً لَخاسِرون» و صابیان را با حنفا مباحثاتی است وحنفا بر اصحاب روحانیات طعنه زنند که شما راهنمایی حس را منکرید، پس وجود این روحانیان واسطه را چگونه دانستید؟! گویند: عاذیمون و هرمس ما را راهنمایی کردند؟
حنفا گویند: شما روحانی را بر جسمانی ترجیح میدهید و وساطت بشری را نفی میکنید؟ بر خلاف عقیدهی خویش رفتهاید و بشری جسمانی را واسطه ساختهاید.
در اینجا مباحثاتی طولانی بین روحانیات وحنفا رفته است که شهرستانی آن را به تفصیل در ملل و نحل آورده است.1
2. اصحاب هیاکل
این گروه از آنجا پیدا شدند که چون روحانیان وجود واسطه را ضروری دیدند، لازم دانستند که این واسطه باید به گونهای باشد که ما او را مشاهده کنیم و شفیعان خود را به چشم خود ببینیم و نزدشان تضرع و زاری کنیم تا به وساطت و شفاعت ما در حضرت روحانیان اقدام کنند و روحانیات ما را به درگاه کبریایی نزدیک گردانند به همین جهت دست به دامن هیاکل یعنی سیارات هفتگانه زدند و نخست منازل و سپس جای طلوع وغروب آنان را دانستند و به ختم و عزایم و دعا پرداخته و هر روز را به ستارهای اختصاص دادند و در ساعتی که بدان ستاره مخصوص بود انگشتری مخصوص به دست کرده و لباسی خاص در بر میکردند و دعای مخصوصی خوانده و حاجتی را که بر
_______________________________
1. الملل والنحل:2/6 به بعد.________________________________________
آوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت، از آن میخواستند، بعضی از آنها آفتاب را خدای خدایان و رب الأرباب قرار دادند و به هیاکل ستارگان تقرب میجستند تا به روحانیات نزدیک شوند وعقیده داشتند که هیاکل بدنهای روحانیات است.
بدین جهت هفت ستاره را مشخص کرده و در هیئت هیاکل سبعه پرستش میکنند و برای این امر به خرافات و کارهایی دست میزنند که هر چه بیشتر به شرک نزدیک میشوند.2
3. اصحاب اشخاص
اصحاب اشخاص نیز در حالی که عقاید دو دسته دیگر را میپذیرفتند، بر آن بودند که هیاکل و سیارات سبعه در همه مواقع قابل روءیت نیستند چون مهر در روز درخشان است و شب غروب میکند، ماه روز ناپیدا و شب نمایان است و ما در همه حال به آنها تقرب نتوانیم کرد، پس باید صورتی از آنها در پیش چشم داشته باشیم و بدان صورت به هیاکل تقرب جوییم. به همین جهت از سیارات سبعه هفت صورت به نام هر یک از آنها را همواره نزد خود نگاه داشته و پرستش میکردند.3
ابوریحان بیرونی گوید: «از برای صابیان هیاکل و اصنام به اسمای شمس با اشکال معلوم بوده چنانکه ابو معشر بلخی در کتابش که به بیوت عبادات موسوم
_______________________________
2. الملل و النحل:2/49.
3. الملل و النحل:2/50.________________________________________
است ذکر کرده مثل هیکل بعلبک که از برای صنم شمس بوده و هیکل حرّان که منسوب به مهر بوده و بنایش به صورت طیلسان است و در نزدیکی آن قریهای است که سلمسین نام دارد و نام قدیم آن صنم سین بوده یعنی صنم قمر و قریه دیگری که ترع عوزای موسوم است یعنی در زهره و میگویند که کعبه و بتهای کعبه از ایشان بوده و پرستندگان این اصنام هم از زمره صابیان بوده است و بت «لات» به اسم زحل بوده و «عزی» به اسم زهره و از برای ایشان انبیای بسیاری است که اکثر ایشان فلاسفه یوناناند».4
یکی از موءلفان «تاریخ ادیان» در باره عقاید و آثار صابیان مینویسد:
«درباره ایشان گفتهاند که بعضی از آنها فلاسفهاند آنها همان گنوسها یاعرفانی قدیمند و بعضی دیگر مشرکاند و به عبادت کواکب خاصه آفتاب میپردازند و در موجودات ارضی آن را صاحب اثر و تصرف میدانند. شمس را سلطان نور یا Mamu Rorhuمینامند و معتقدند که کواکب همه قدیم و ازلیاند هر کوکبی را عملی است که در این عالم از اتیان بدان ناگزیر میباشد چنان که از کواکب دیگر آن عمل ناشی نمیشود. برای هر یک از سیارات سبعه معبدی داشتهاند از آن جمله کعبه را کهیکی از آن بیوتات دانند معبد ِخاصِّ سیاره زحل میشمردهاند».5
به اعتقاد «شمسالدین دمشقی» صابیان دو گروهند: گروهی قایل به هیاکل هستند و آنها عبادت کنندگان ستارگان و به اصطلاح ستاره پرست میباشند و گروهی از آنها قایل به اشخاص بوده و عبادت کنندگان بتها هستند به این معنی بتپرست میباشند. او پس از بیان این مطلب به تفصیل هیکلهای هفتگانه صابیان را شرح میکند و از نخستین آنها به عنوان هیکل علت اولی نام میبرد و شکل آن را که دایرهای است بیان مینماید و سپس به ذکر خصوصیات هیکلهای دیگر میپردازد و یادآور میگردد که به یادبود علت اوّلی و ستارگان معابدی به نام هیکل در نقاط مختلف زمین ساختهاند که از جمله آنها هیکل زحل است که روزهای شنبه با لباس سیاه و شاخههای زیتون در دست به زیارت آن میروند.6
_______________________________
4. ترجمه آثار الباقیه، ص 265.
5. حکمت ، علی اصغر، تاریخ ادیان، ص 283.
6. دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، ص 39 47.
________________________________________
مسعودی نیز از معابد و هیکلهای صابیان یاد کرده از جمله این که از «بیت انطاکیه» که در شام قرار دارد نام برده و گفته است:صابیان معتقدند که این هیکل عظیم را «سقلابیوس» ساخته است. سپس مسعودی یادآور میگردد که این محل هم اکنون که سال 333 است بازاری است به نام بازار «جزارین» و ثابت قره صابئی حرانی در زمان معتضد عباسی در سال 289 به محل این هیکل آمد و آن را گرامی داشت.7
و نیزمسعودی از هیکلهای دیگر صابیان حرانی نام برده و شکل آنها را نیز بیان کرده است. و در ادامهی سخنانش گفته است:
از هیکلهای عظیم صابیان که در این زمان که سال 333 است خانهای است در شهر حران در محله باب الرقه که به نام «مغلیتیا» معروف است و به عقیدهی آنها، آن هیکل آزر پدر ابراهیم است.
ابن عیشون حرانی درباره مذاهب حرانیان معروف به صابیان قصیدهای طولانی دارد ازجمله از همین هیکل هم نام برده است و از سردابهای چهارگانهای که در زیر آن قرار دارد و صورت بتهایی که مثالی برای اجسام آسمانی است،وجود دارد، خبر داده است و از جمله گفته است:
سپس مسعودی میافزاید: بر در محل اجتماع صابیان در شهر حران نوشتهای را دیدم که به زبان سریانی از قول افلاطون نوشته بود: «من عرف ذاته تألَّهَ»8 «هر کس خود را بشناسد خدا را میشناسد».
به گفته قاضی عبدالجبار صابیان خانههایی برای عبادت به تعداد هفت ستاره ساختهاند و مدعی هستند که بیت الحرام یکی از آنهاست و علت این که این بیت باقی مانده، این است که بیت زحل است و زحل رمز بقاء و ثبات میباشد.9
_______________________________
7. مروج الذهب:2/243.
8. مروج الذهب:2/248.
9. المغنی فی أبواب التوحید:5/152.________________________________________
به گفته «ابوالفداء» در دمشق مسجدی است که در تمام بلاد اسلام مسجد نیکوتر و پرتکلفتر از آن بنا نشده است دیوارها و گنبد بالای محراب نزد مقصوره از بناهای «صابیان» است و پیش از آن مصلای ایشان بوده است و سپس به دست «یهود » و «بتپرستان» افتاد و چون یحیی علیه السلام در این زمان به شهادت رسید، سرش را بر یکی از درهای این مسجد موسوم به باب جیرون نصب کردند، چون این مسجد به دست «نصاری» افتاد در تعظیم آن مبالغه کردند. در عصر اسلامی به تصرف مسلمانان در آمد و بر همان باب جیرون، که سر یحیی علیه السلام را نصب کرده بودند سر حسین بن علی علیمها السلام را نصب کردند...».10
همو گوید: بعلبک شهری بزرگ و قدیمی است در آنجا مذبحی است که «صابئان» آن را در بیعت خود میشمارند و عزیزش میدارند...».11
مبارزات منطقی حضرت ابراهیم با اصحاب هیاکل و اصحاب اشخاص
حضرت ابراهیم خلیل در بر انداختن این هر دو مذهب باطل سعی فراوان مبذول داشت ابتدا به شکستن مذهب اصحاب اشخاص پرداخت: «وَتِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها اِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرجاتٍ مَنْ نَشاءُ اِنَّ رَبَّکَ حَکیم عَلیم» .12
«اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم بالا ببریم، پروردگار تو، حکیم و داناست». این آیه اشاره به همین نکته است وحجتی که به آن شوکت ایشان را شکست، این بود و باطل بودن بتپرستی را آشکار نمود بدین جهت فرمود:
«اگتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَاللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُون». 13
«آیا چیزی را پرستش میکنید که با دست خود میتراشید؟!» هیچ آدم عاقلی مصنوع خود را پرستش میکند؟ هیچ ذی شعوری در برابر مخلوق خود زانو به زمین میزند؟ کدام عقل و منطق به شما چنین اجازهای داده است؟!
_______________________________
10.ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل ، تقویم البلدان، ترجمه آن ص 248 249، ترجمه مرحوم عبدالحمید آیتی.
11. همان، ص 279.
12.انعام/83.
13. صافات/95 و 96.
________________________________________
معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقی را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی که میسازید» این دلیلی بسیار قوی و دندانشکن بود که آنها هیچ پاسخی در مقابل آن نداشتند.
به گفته شهرستانی: چون پدرش آزر14 داناترین قوم در ساختن اشخاص و اصنام و در رعایت مناسبتهای نجومی بود بدین جهت قوم از آزر بت میخریدند نه از دیگران، و لذا ابراهیم نخست او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:
«...اگتَتَّخِذُ اگصْناماً آلِهَةً انّی اگراکَ وَ قَومکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ». 15
«آیا بتها را خدایان خود انتخاب میکنی، من تو و قومت را در گمراهی آشکار میبینم».
چه گمراهی از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد و موجود بیجان و بیشعوری را پناهگاه خود بپندارد وحل مشکلات خود را از آنها بخواهد.
«اِذْ قالَ لاگبیهِ یا اگبَتِ لِمَ تَعْبُد ما لا یَسْمَع وَلا یبصر و لا یغنی عنک شَیئاً» .16
«هنگامی که به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل میکند؟!».
نهایت سعی و تمام جهد خود را صرف کردی تا بتی چند در مقابلهی هیکلهای آسمانی ساختی و لیکن قوت علم و عمل تو به آن نرسید که آن را بینا و شنوا سازی؟ و تو در خلقت اصلی خود از آن بتها شریفتری، زیرا که تو شنوایی و بینایی داری و نفع رسانیدن و دفع ضرر از تو میآید. کدام رسوایی و زیانکاری برابر شود با این که تو ساختهی خود را پرستش کنی و بیشبهه صانع و خالق از مصنوع و مخلوق اشرف باشد.
«یا اگبَتِ لا تعبُد ِالشَّیطانَ انّ الشَّیطانَ کانَ للرَّحمن عَصِیّاً* یا اگبَتِ انّی اگخافُاگنْیمسّک عَذاب مِنَالرَّحمنِ...».17
«ای پدر! شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداوند رحمان عصیانگر بود! ای پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند رحمان
_______________________________
14. به عقیده شیعه آزر عموی ابراهیم بود نه پدرش . به تفاسیر شیعه مراجعه شود.
15.انعام/74.
16. مریم/42.
17. مریم/43 و 44.________________________________________
عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی».
بعد از آن او را به سوی ملت حنیفی دعوت نمود و گفت: ای پدر از خزانه علوم الهی مرا علمی رسیده است که از آن حرفی به تو نیامده است بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم . لیکن آزر دعوت ابراهیم را نپذیرفت و در جواب او گفت:
«قالَ اگراغب اگنْت عن آلهتی یا اِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَه لاگرجُمَنَّکَ وَآهْجُرنی مَلیّاً» .18
«ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من رویگردانی؟! اگر از این کار دست برنداری تو را سنگسار میکنم! و برای مدتی طولانی از من دور شو!».
چون آزر به حجت قولی ابراهیم تسلیم نشد از راه قول عدول کرده و به شکستن بتها پرداخت و به قوت بازوی پیغمبری تمام بتها را بشکست و قطعهقطعه کرد جز بت بزرگشان را، گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعاً از ستمگران است ابراهیم گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است از آنها بپرسید اگر سخن میگویند؟ آنها به وجدان خود بازگشتند و به خود گفتند: حقا که شما ستمگرید! سپس سرهایشان را پایین انداختند و گفتند: تو میدانی که اینها سخن نمیگویند! بدین ترتیب ابراهیم آنان را خاموش و ملزم ساخت.
چون بطلان مذهب «اصحاب اشخاص» را روشن نمود به شکستن مذهب «اصحاب هیاکل» (یعنی ستاره پرستان) پرداخت چنانچه لایق حال آن رسول کامل بود از خداوند به حجت آوردن بر قوم رهنمون شد، خداوند فرمود:
«وَکَذلِکَ نُری اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَالاگرْض وَ لِیکُونَمِن َالمُوقِنینَ»19 .
«همانطور که ابراهیم را از زیانهای بتپرستی آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم».
انوار آفتاب عنایت ربانی ملکوت دو عالم را بر دیدهی او روشن گردانید و بر «روحانیات» و «هیاکل» به زیادتی تعظیم و شرف افزونی یافت و ترجیح مذهب حنفاء بر مذهب «صابیه» ظاهر شد و قانون آن که کمال در مردان است، به این رجحان مقرر گشت، لا جرم روی به باطل ساختن
_______________________________
18 . مریم / 46.
19 . انعام / 75.________________________________________
مذاهب اصحاب هیاکل آورد و چون پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستارهای در برابر دیدگان او خودنمایی کرد، ابراهیم صدا زد این خدای من است امّا هنگامی که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچگاه غروب کنندگان را دوست نمیدارم .
«فَلمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای کَوکَباً قالَهذا رَبِّی فَلَمّا اگفَلَ قالَلا اُحِبُالاعلیها السلامفلینَ»20 .
بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت این بار قرص ماه بر آسمان ظاهر شده بود، هنگامی که ماه را دید ابراهیم صدا زد این است پروردگار من امّا ماه نیز به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد وچهرهی خود را در پردهی افق کشید، ابراهیم گفت: اگر پروردگار من مرا به سوی خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت. ابراهیم خلیل به طریق رمز و ایما راه راست را به آن طایفه نمود.
در این هنگام شب به پایان رسید آفتاب از افق مشرق سر برآورد، چون نظر ابراهیم به آفتاب افتاد گفت: «...هذا ربّی هذا اگکبر...» : «این خدای من است، این که از همه بزرگتر است». و این سخن را ابراهیم برای آن گفت که اعتقاد قوم آن بود که آفتاب پادشاه فلک است و «ربّ الأرباب» آنان که اقتباس انوار از آن کنند و با آن همه نورانیت چون زایل شد، ابراهیم گفت: «یا قوم انّی بریء مِمّا تُشْرِکُون»21.
«ای قوم! من از شریکهایی که شما برای خدا میسازید بیزارم».
اکنون که فهمیدم در ماورای این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایی است قادر و حاکم بر نظام کاینات «من روی خود را به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمیدهم من موحد خالصم و از مشرکان نیستم».
به این تقریر مذهب «حنفاء» را مقرر ساخت و مذهب «صابیه » را باطل گردانید و بیان فرمود که فطرت همین «دین حنفی»است و طهارت و پاکیزگی در آن است وگواهی به توحید حقتعالی زیر بنای
_______________________________
20 . انعام / 76.
21 . انعام / 78.________________________________________
آن است و نجات و خلاص به آن متعلق میباشد و شرایع و احکام مشارع و مناهج آن است و انبیا و رسل برای ترویج و تحکیم آن بر انگیخته شدند این است دین قیم و صراط مستقیم و راه روشنی که حق تعالی به پیغمبر خود در قرآن خبر داده است:«فَاگقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَةَ الله الّتی ...».22
در اینجا میبینیم حضرت ابراهیم با بتپرستان و ستاره پرستان و ماه و آفتاب پرستان به مبارزه برخاسته و با دلایل محکم و منطق روشن بطلان آیین آنان را که مبتنی بر پرستش اجرام سماوی وکواکب آسمانی مخصوصاً عبادت آفتاب بود، ثابت مینماید و چون آن اقوام نادان در مقابل منطق لجاجت به خرج میدهند، ابراهیم از آیین آنها بیزاری میجوید البته در آیات قرآن اشاراتی به عقاید ایشان شده است و این اقوام به خاطر عقاید شرک آلودشان در قرآن «مشرک» شناخته شدهاند.
پس آنجا که در آیه شریفه: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالصّابِئینَ وَالنَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَالَّذِینَ اگشْرَکُوا انَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوم القِیامَةِ...» 23 مردم به سه فرقه تقسیم شدهاند:1. موءمنان، 2. اهل کتاب: یهود، صابیان و نصاری و مجوس، 3. مشرکان. عنوان «مشرک» شامل تمام گروههایی که حضرت ابراهیم با آنها مبارزه نمود، میشود نه عنوان «صابیان»، زیرا اگر منظور از «صابیان» همان ستارهپرستان و مشرکان زمان حضرت ابراهیم بود پس چرا قرآن مجید در آیه فوق آنها را از مشرکان مجزا کرده و در ردیف اهل کتاب ذکر کرده است؟!
اما همانگونه که گذشت این جماعت بعدها بر مبنای رخداد تاریخی به صابیها منتسب شدند و مدار بحث نویسندگان ملل و نحل قرار گرفتند و صابیان قرآن را به ستارهپرستان تفسیر کردند. فیالمثل رازی در کتاب «الفرق...» آورده است: «صابیان قومی هستند که میگویند مدبر و آفریدگار این جهان هفت ستارهاند و از این رو اینان ستارگان را پرستش همی کنند. در روزگار ابراهیم مردم بر این آیین میبودند و از این رو استدلال ابراهیم بر حدوث ستارگان بود چنان که خداوند گفت: «لا اُحِبُّ الاعلیها السلامفِلین» باید دانست که پرستش بتان از این
_______________________________
22. شهرستانی اصول مطالب این فصل را از سورههای: انعام و صافات و مریم و انبیاء و روم اخذ نموده است، الملل والنحل:2/51 54.
23 . حج / 17.________________________________________
آیین برخاست، چه در موقع ظهور ستارگان آنها را میپرستیدند و چون ستارگان ناپدید میشدند بتانی بر صورت کواکب ساختند و پرستش کردند» در حالی که از آیات نقل شده بر میآید در هر سه مورد از «صابیان» مردمی منظور شده که عقایدشان مرزی میان شرک و توحید داشته است.
4. عقاید صابیان حرانی
ابو اسحاق ابراهیم اصطخری در «مسالک و ممالک» گوید: «حران شهری میانه است و گروهی که ایشان را صابی خوانند آنجا باشند و نمازگاهی هست آنجا بر تلی بلند، آن را به ابراهیم علیه السلام باز خوانند و ایشان را حرمت دارند و از اطراف آنجا به زیارت آیند».
«ابن حوقل» جغرافیدان معروف میگوید: «حران شهر «صابیان» است و سادنان هفدهگانه ایشان در آنجا باشند. در حران تلی است و بر آن نمازگاه «صابیان» که آن را بس بزرگ شمارند «صابیان» خود را به ابراهیم نسبت دهند».24
صابیان حرانی بقایای مذهب یونانی و رومی هستند که در شهر «حران» کنار رود فرات به جهات متعددی در مقابل آیین عیسوی مقاومت کردند و تا دوره اسلام باقی ماندند وقتی از طرف مأمون خلیفه عباسی به پیروان آنها تکلیف شد به یکی از ادیان اهل کتاب بپیوندند کلمهی «صابیان» را برای خود برگزیدند و خود را با صابیان مذکور در قرآن منطبق شمردند.
«و این کسان، یعنی ساکنان حران که به غلط به صابیان مشهور شدهاند، در دیانت پیرو یونانیان باستان بوده و معابدی برای عبادت «ههراک لس» ، «آف رودی ته»، «زه اوس» و غیره داشتهاند زبانشان با آن که سریانی بود با علوم و معارف یونانی آشنایی داشته و کسانی بودند که حتی بعد از رواج اسلام نیز حافظان سنن و دین و فلسفه یونانی به شمار میرفتند».25
_______________________________
24. ابوالفداء، ترجمه تقویم البلدان:ص 309.
25.حواشی و تعلیقات «بیان الادیان» ،ص 432 از هاشم رضی.________________________________________
البته باید دانست که صابیان حرانی، صابیان واقعی نیستند، صابیان واقعی همان مانداییهای ساکن در ساحل شطالعرب میباشند که خود را از پیروان حضرت یحیی بن زکریا «معمدان» میدانند و به «مغتسله» معروف هستند هم اکنون در اردن، بینالنهرین ، عراق و ایران (استان خوزستان) جماعتی را تشکیل میدهند.
شهرستانی صاحب «الملل والنحل» در کتاب خود درباره صابیان حرانی به تفصیل بحث کرده و در پایان بعضی از مقالات آنها را نیز ذکر کرده است به گفته او: حرنانیون از کسانی بودهاند که در شهرستان حران جای داشتند و آن فرقه هم بر آن چه سه فرقه دیگر گفتهاند پیروی کردهاند و نیز مزیدی آورده گویند: صانع جهان به لحاظ ذات معبود واحد است ولی به لحاظ اشخاص متکثر گردد، یعنی به دو صفت وحدت و کثرت که ضد یکدیگرند متصف است امّا واحد است در ذات و اول و اصل و ازل . امّا کثیر است به لحاظ «اشخاص» که در چشم ظاهر، بسیار میشود، زیرا در مدبرات هفتگانهی آسمانی اشخاص خیر و عالم زمین ظاهر گردد و به تعینات ایشان متعین شود و با این حال وحدت ذاتیهی وی زایل نمیگردد.
گویند که مبدع اول که آفریننده «فلک» و آنچه در آن است از اجرام و کواکب، او است و اینها را مدبر این عالم گردانید و اجرام و کواکب به منزله پدران و عناصر مادران و مرکبات فرزندان هستند و پدران یعنی همان کواکب زنده و ناطق میباشند.
بعد از آن «طبیعت کل» در هر اقلیمی از اقالیم که در آن سکونت دارد هست در هر سی و شش هزار و چهار صد و بیست و پنج سال از هر نوع اجناس جفتی از: نر و ماده از انواع: حیوانات از انسان و غیر آن پیدا میکند و برین طریق همیشه این پیدایش تکرار میشود و آن انواع تا این مدت میماند و چون آن دور تمام شود انواع با نسل و توالد خویش منقطع میگردد و دور دیگر و نسل دیگر از انسان وحیوان و نبات آغاز میشود و همینطور تا پایان روزگار.
به عقیده صابیان حرانی: قیامتی که به زبان انبیا وعده دادهاند، همین است و غیر این سرا، سرایی دیگر نیست «...وَما یُهْلِکُنا اِلاّ الدَّهرُُ...» 26 و زنده ساختن
_______________________________
26. جاثیه/24.________________________________________
مردگان و برانگیختن آنها که در قبورند، قابل تصور نیست. قرآن مجید از این اعتقاد ایشان خبر میدهد:
«اگیَعدکُمْ انّکُمْ اِذا مِتُّم وَکُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً انّکُمْ مُخْرَجُونَ* هَیهات هَیهات لما تُوعَدُونَ».27
«سران قوم با دیگران میگفتند که آیا وعده میکند این پیغمبر شما را که چون شما بمیرید و خاک شوید واستخوانی چند باشید شما از قبور بیرون آورده شوید، هیهات هیهات چه دور است چیزی را که به شما وعده میدهند».
به گفته شهرستانی :اصل «تناسخ» و «حلول» از این قوم پیدا شد، زیرا که «تناسخ» همین است که «اکوار» و «ادوار» بینهایت پیدا آید و حادث شود در دور آینده مثل آنچه در دور گذشته پیدا شده بود. ثواب و عذاب را گویند در همین دنیاست و در سرای دیگر نیست. اعمالی که ما در آنیم جزای اعمالی است که از ما، در دورها و زمانهای گذشته صادر شده است و همچنین غم و اندوه و تنگی که در خود مییابیم بر اعمال بد و زشت ماست که در زمانهای پیش از ما سر زده است.
امّا «حلول» در شخصی که مذکور شد، گاه باشد که به حلول ذات او باشد و گاه باشد که به حلول جزوی از ذات او باشد به قدر استعداد مزاج شخص و گاه باشد که گویند حق تعالی متشخص میشود به «هیکلهای آسمانی» هیئت مجموعی و وحدت او بر اصل خویش باقی باشد و فعل او در واحد ظاهر شود به قدر آثار الهی در وی و تشخص او به آن.
پس گویا هیکلهای هفتگانه هفت عضو او است و گویی اعضای سبعه ما هیکلهای هفتگانه او است که به آنها ظاهر میشود. پس سخن گوید به زبان ما، و
_______________________________
27. موءمنون/35 36.________________________________________
ببیند به چشم ما و بشنود به گوش ما و قبض و بسط میکند به دست ما و آمد و شد میکند به پاهای ما و کار میکند به جوارح ما.
به گمان آنها حقتعالی اصل خیر است بزرگتر از این است که شرّ و پلیدی بیافریند، بلکه وجود این چیزها (شرور) ضروری است، زیرا که اتصالات کواکب را سعادتی و نحوستی هست و اجتماع عناصر را صفایی وکدورتی باشد. هر چه از سعد و خیر و صفا خیزد، آن مقصود از فطرت تواند بود و آن را به باری تعالی نسبت توان دادو هرچه از نحوست و شرور و کدورت باشد به ضرورت واقع شود و آن را به حضرت حق تعالی نسبت نتوان کرد.
حرانیان، سخنان خود را به «عاذیمون» (=غاذیمون) و «هرمس» و «اعیانا» و «اواذی» نسبت میدهند و این چهار نفر را پیغمبر میدانند و بعضی از آنان نسبت خویش را به «سولون» جد مادری افلاطون میدهند و خیال میکنند او پیغمبر بوده است.28
صابیان حرانی «عاذیمون» و «هرمس» را معلم و راهنمای خود میدانند، نه پیغمبر، اصولاً آن مذهب، بشر را از وجود پیغمبر بینیاز میداند آن گونه که هرمس به پیروان خود چنین آموخت که معراج روح به آسمان، ما را از قبول نزول فرشته برای وحی کلام الهی بر پیغمبر بینیاز میسازد. گویند: انبیا در نوع و در بشریت امثال ما هستند، یعنی نسبت به ما مزیتی ندارند، پس چرا ایشان را پیروی کنیم؟! میخورند آنچه ما میخوریم و مینوشند آنچه ما مینوشیم«وَلَئِنْ اگطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلکُمْ اِنّکُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ» .29
«اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلماً زیانکارید».30
به گفته شهرستانی ، آنها روزی سه بار نماز میخوانند به خاطر جنابت و مس میت غسل میکنند و خوردن گوشت سگ و خوک و پرندگانی که چنگال دارند و کبوتر و شراب را حرام میدانند و ختنه کردن را ناروا میشمارند و طلاق را جایز نمیدانند مگر به حکم حاکم و میان دو زن را جمع نکنند.31
ابوریحان بیرونی از عبدالمسیح بن
_______________________________
28.الملل والنحل:2/54 57، ترجمه: 2/74 80.
29. موءمنون/34.
30. الملل و النحل:2/7.
31. الملل و النحل:2/57.________________________________________
اسحاق کندی نقل کرده است که وی در باره صابیان حرانی نوشته است که: ما از ایشان بیش از این نمیدانیم که مردمی هستند که خداوند را یگانه میدانند و از قبایح تنزیه میکنند و او را به سلوب متصف میکنند نه به ایجاب مثل این که میگوید محدود نمیشود و دیده نمیگردد و ستم نمیکند و جور نمینماید و حق تعالی را به اسمای حسنی میخوانند ولی به طریق مجاز، زیرا که نزد آنها صفتی حقیقتاً وجود ندارد32 ، و تدبیر عالم را به فلک و اجرام آن نسبت میدهند و به حیات و نطق و سمع و بصر افلاک قایلند و انوار را تنظیم مینمایند و از آثار ایشان قبّهای است که در بالای محراب جامع دمشق است که در ایامی که یونانیان و روم بر دین آنها بودند، نمازخانه ایشان بود بعد به دست یهود افتاد و از آن برای خود کنیسه گردانیدند سپس نصاری بر آنها غلبه یافتند و از برای خویش کلیسا گردانیدند تا آن که زمان اسلام شد و مسلمانان آن مکان را مسجد کردند....
از برای ایشان انبیای بسیاری است که اکثر ایشان فلاسفه یوناناند مانند هرمس مصری، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث باماسوار جدّ مادری افلاطون و امثال آنها و بعضی از ایشان بر خود ماهی را حرام کرده و جوجه را حرام نموده، زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر میآورد و خون یا منی را که قوام جهان از او است میسوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد میکند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان سبز شده. از برای این طایفه سه نماز واجب است: نخست هنگام طلوع شمس هشت رکعت، دوم قبل از زوال شمس از وسط آسمان پنج رکعت ، سوم هنگام غروب آفتاب پنج رکعت و در هر رکعت از نمازشان سه سجده است... از برای نماز طهارت و وضو بجا میآورند و از جنابت غسل میکنند ولی ختنه نمینمایند چون چنین گمان کردهاند که بدین امر مأمور شدهاند و اکثر احکام ایشان در مناکح و حدود مثل احکام مسلمانان است و در تنجّس از مسّ موتی و امثال این امر شبیه به تورات و از برای این قوم قربانیهایی است که به کواکب و اصنام و هیاکل آنها متعلق
_______________________________
32. این مبحث نزد اشاعره و معتزله مقامی در بحث دارد که آیا صفات در ذات خداوند حقیقتاً موجودند یا نه و کتب کلام متکفل این گفتگوهای خارج از عقل بشری است و فرقهی صفاتیه از اینجا ناشی شده.________________________________________
است و ذبایحی هم دارند که کَهَنه ایشان ، آنان را فریبشان دادهاند متولی آن هستند....33
صابیان حرانی چنان که گفتیم «آغاثاذیمون» 34 (=عازیمون) و هرمس را پیغمبر میدانستند ولی معتقد بودند پیغمبری آنها از طریق وحی نبود بلکه آنها در اثر تزکیه و تهذیب نفس به مقامی رسیده بودند که میتوانستند حوادث آینده را پیشبینی کنند و از آینده خبر بدهند.
صابیان مصر اهرام مصر را زیارت میکردند و میگفتند یکی از آن دو قبر عاذیمون و دیگری قبر هرمس است 35 و به نقل دیگر یکی قبر «ادریس» هرمس و دیگر قبر پسر او به نام «صابی» است که به او منتسب میباشند.36
مسعودی میگوید: صابیان حرانی که در زمان ما هستند، بقایای صابیان مصری میباشند.37
همچنین در شهر حران تپهای است که اهالی شهر آنجا را مقدس میشمارند و آن را به حضرت ابراهیم نسبت میدهند.38
طبق تحقیق پرفسور هانری کربن: صابیان (حران)، اسلاف روحانی خود را به هرمس و آگاثودایمون میرسانند(چنان که بعدها سهروردی چنین کرد) از اصول عقاید آنان چنین بر میآید که آیین باستانی ستارهپرستی کلدانی را با مطالعات ریاضی و نجومی و روحانیت نوفیثاغورسی و نوافلاطونی در هم آمیخته بودهاند.39
کربن در جای دیگر ضمن تکرار مطالب فوق میافزاید: «معروفترین مجتهد آنان ثابت بن قره (متوفی 288) کتاب «تعلیمات هرمس» را به سریانی نوشت و خود آن را به عربی ترجمه کرد به عقیدهی مانویان هرمس یکی از پنج پیمبر اولواالعزم است که قبل از مانی میزیسته است و شخصیت هرمس از طریق نبوت مانوی وارد نبوت اسلامی گردید و در اسلام با ادریس (اخنوخ) یکی محسوب شد».40
و نیز گوید: سرخسی فیلسوف ایرانی در مورد مذهب صابیان کتابی نوشت که امروز در دست نیست استادش الکندی نیز
_______________________________
33. ترجمه آثار الباقیه، ص 264 266.
34. صابیان گمان میکنند «اغاثادیمون = آغاثدیمون» مصری معلم هرمس همان شیث بن آدم است. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 8.
35. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 18.
36. قلقشندی، صبح الاعشی:3/321.
37. مسعودی، التنبیه و الاشراف:ص 101 و 138.
38. صبح الاعشی:4/319.
39. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 31، ترجمه دکتر مبشری، چاپ دوم1358.
40. همان، ص 172 173. ________________________________________
آنچه را هرمس در مورد راز متعال الهی به پسر آموخته بود مطالعه کرده بود. الکندی تصدیق کرده است که فیلسوفی مسلمان چون او، نمیتواند این مطلب را بهتر از هرمس بیان کند، بدبختانه صابیان، کتابی آسمانی نداشتند که پیمبر شارعی آورده باشد و آنان را در زمرهی «اهل کتاب» شناسانده باشد. آنان پس از مدتی دراز به اسلام گرویدند....41
اعتقاد به قدمای خمسه
در میان فلاسفهی یونان کسانی بودند که اساس جهان وجود را قدمای خمسه میدانستند و قایل به پنج مبدأ قدیم بودند که عبارتند از: باری تعالی، نفس، هیولی، دهر و خلاء. و تعبیر دیگر از قدمای خمس بدین ترتیب است: باری تعالی، نفس کلیه، هیولای اولی، مکان و زمان مطلق.42
عقیده به قدمای خمسه را بعضی به صابیان و بعضی به مجوس و بعضی به صابیان حرانی نسبت دادهاند.43به گفته فخر رازی صابیان حرانی پنج نوع قدیم اثبات کردهاند بدین ترتیب که دوتای آنها زندهاند چون: باری تعالی و نفس و یکی از آنها اثر پذیر و منفعل است و آن هیولی است و دوتای دیگر نه زندهاند و نه فاعلند و نه منفعلند و آنها عبارتند از: دهر و قضا(زمان و مکان) آنگاه فخر رازی دلیل حرانیها را درباره قدمای خمسه ذکر میکند44 و خواجه نصیرالدین طوسی در شرح این قسمت از سخن فخررازی یادآور شده که ابوزکریای رازی طبیب معروف به این مذهب تمایل کرده و در این باره کتابی به نام «القول فی القدماء الخمسه» تألیف کرده است.
ابوزکریا رازی این قول را از حرانیها اخذ کرده و در کتاب خود «القول فی القدماء الخمسة» به این مطلب تصریح نموده است و مسعودی که کتاب ابوزکریا را دیده نقل کرده است که او در آن کتاب مذاهب صابیان حرانی را آورده است.45
_______________________________
41. همان، ص 174.
42. رسائل فلسفیه زکریای رازی، ص 171 197؛ زاد المسافرین، ص 72.
43. رسائل فلسفیه ص 182؛ اسفار:3/67؛ علامه حلی، کشف المراد ص 82؛ ایجی ، المواقف، ص 76.
44. فخر رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، ص 121.
45. مسعودی، مروج الذهب:2/24.
1. اصحاب روحانیات.
2. اصحاب هیاکل.
3. اصحاب اشخاص
4. حرّانیان.
و معتقد است که این چهار فرقه همگان در کلیات متفق و بر یک مشیاند امّا در جزئیات اندک اختلافی دارند.
1. اصحاب روحانیات
اصحاب روحانیات معتقدند که عالم صانعی داردکه خالق وحکیم و برتر از حوادث است و ما نمیتوانیم به او تقرب جوییم و او بالاتر از آن است که مستقیماً مورد پرستش واقع شود برای تقرب به او بایستی به روحانیات تقرب جست که از هر نوع مواد جسمانی منزه هستند و از کردار انسانی دور و به ذات خدایی نزدیک اینان نیز کسانی و مواردی هستند که هرگاه دلالت کسانی چون عاذیمون و هرمس (شیث و ادریس) نبود وصول به حضرتشان غیر ممکن میبود. به روحانیات نیز بایستی به وسایل و افعالی چون فایق آمدن بر شهوات نفسانی و تهذیب اخلاق، روزه داشتن، نماز، اوراد و دعاها نزدیکی جست وبا نزدیکی به آنان به شناخت و درک حضرت الاهی فایض آمد و از جمله روحانیات هفت روحانی را در هفت سیاره مدبر دانند و گویند این هفت سیاره مانند اجساد و هفت روحانی به منزله ارواح باشند و در آن هیاکل تدبر و تصرف کنند و از تدبر و تصرف ایشان سیارات هفتگانه (که مهر و ماه را نیز در آن شمار آرند) در افلاک خود در آسمان مدام دور زنند و از آن دورها عنصرهای چهارگانهی آب و خاک و باد و آتش تأثیر جویند و از آن تأثیر موالید تولید شود.
گویند که پیغمبران نیز در شکل و صورت و نوع مانند ما هستند و در ماده با ما شریکند و چون ما میخورند و میآشامند، پس چرا اطاعت آنان کنیم؟ و ایشان را بر خود برتری دهیم؟«ولئِن اگطعتُمْ بَشراً مِثْلکُمْ انّکُمْ اِذاً لَخاسِرون» و صابیان را با حنفا مباحثاتی است وحنفا بر اصحاب روحانیات طعنه زنند که شما راهنمایی حس را منکرید، پس وجود این روحانیان واسطه را چگونه دانستید؟! گویند: عاذیمون و هرمس ما را راهنمایی کردند؟
حنفا گویند: شما روحانی را بر جسمانی ترجیح میدهید و وساطت بشری را نفی میکنید؟ بر خلاف عقیدهی خویش رفتهاید و بشری جسمانی را واسطه ساختهاید.
در اینجا مباحثاتی طولانی بین روحانیات وحنفا رفته است که شهرستانی آن را به تفصیل در ملل و نحل آورده است.1
2. اصحاب هیاکل
این گروه از آنجا پیدا شدند که چون روحانیان وجود واسطه را ضروری دیدند، لازم دانستند که این واسطه باید به گونهای باشد که ما او را مشاهده کنیم و شفیعان خود را به چشم خود ببینیم و نزدشان تضرع و زاری کنیم تا به وساطت و شفاعت ما در حضرت روحانیان اقدام کنند و روحانیات ما را به درگاه کبریایی نزدیک گردانند به همین جهت دست به دامن هیاکل یعنی سیارات هفتگانه زدند و نخست منازل و سپس جای طلوع وغروب آنان را دانستند و به ختم و عزایم و دعا پرداخته و هر روز را به ستارهای اختصاص دادند و در ساعتی که بدان ستاره مخصوص بود انگشتری مخصوص به دست کرده و لباسی خاص در بر میکردند و دعای مخصوصی خوانده و حاجتی را که بر
_______________________________
1. الملل والنحل:2/6 به بعد.________________________________________
آوردن آن بدان ستاره اختصاص داشت، از آن میخواستند، بعضی از آنها آفتاب را خدای خدایان و رب الأرباب قرار دادند و به هیاکل ستارگان تقرب میجستند تا به روحانیات نزدیک شوند وعقیده داشتند که هیاکل بدنهای روحانیات است.
بدین جهت هفت ستاره را مشخص کرده و در هیئت هیاکل سبعه پرستش میکنند و برای این امر به خرافات و کارهایی دست میزنند که هر چه بیشتر به شرک نزدیک میشوند.2
3. اصحاب اشخاص
اصحاب اشخاص نیز در حالی که عقاید دو دسته دیگر را میپذیرفتند، بر آن بودند که هیاکل و سیارات سبعه در همه مواقع قابل روءیت نیستند چون مهر در روز درخشان است و شب غروب میکند، ماه روز ناپیدا و شب نمایان است و ما در همه حال به آنها تقرب نتوانیم کرد، پس باید صورتی از آنها در پیش چشم داشته باشیم و بدان صورت به هیاکل تقرب جوییم. به همین جهت از سیارات سبعه هفت صورت به نام هر یک از آنها را همواره نزد خود نگاه داشته و پرستش میکردند.3
ابوریحان بیرونی گوید: «از برای صابیان هیاکل و اصنام به اسمای شمس با اشکال معلوم بوده چنانکه ابو معشر بلخی در کتابش که به بیوت عبادات موسوم
_______________________________
2. الملل و النحل:2/49.
3. الملل و النحل:2/50.________________________________________
است ذکر کرده مثل هیکل بعلبک که از برای صنم شمس بوده و هیکل حرّان که منسوب به مهر بوده و بنایش به صورت طیلسان است و در نزدیکی آن قریهای است که سلمسین نام دارد و نام قدیم آن صنم سین بوده یعنی صنم قمر و قریه دیگری که ترع عوزای موسوم است یعنی در زهره و میگویند که کعبه و بتهای کعبه از ایشان بوده و پرستندگان این اصنام هم از زمره صابیان بوده است و بت «لات» به اسم زحل بوده و «عزی» به اسم زهره و از برای ایشان انبیای بسیاری است که اکثر ایشان فلاسفه یوناناند».4
یکی از موءلفان «تاریخ ادیان» در باره عقاید و آثار صابیان مینویسد:
«درباره ایشان گفتهاند که بعضی از آنها فلاسفهاند آنها همان گنوسها یاعرفانی قدیمند و بعضی دیگر مشرکاند و به عبادت کواکب خاصه آفتاب میپردازند و در موجودات ارضی آن را صاحب اثر و تصرف میدانند. شمس را سلطان نور یا Mamu Rorhuمینامند و معتقدند که کواکب همه قدیم و ازلیاند هر کوکبی را عملی است که در این عالم از اتیان بدان ناگزیر میباشد چنان که از کواکب دیگر آن عمل ناشی نمیشود. برای هر یک از سیارات سبعه معبدی داشتهاند از آن جمله کعبه را کهیکی از آن بیوتات دانند معبد ِخاصِّ سیاره زحل میشمردهاند».5
به اعتقاد «شمسالدین دمشقی» صابیان دو گروهند: گروهی قایل به هیاکل هستند و آنها عبادت کنندگان ستارگان و به اصطلاح ستاره پرست میباشند و گروهی از آنها قایل به اشخاص بوده و عبادت کنندگان بتها هستند به این معنی بتپرست میباشند. او پس از بیان این مطلب به تفصیل هیکلهای هفتگانه صابیان را شرح میکند و از نخستین آنها به عنوان هیکل علت اولی نام میبرد و شکل آن را که دایرهای است بیان مینماید و سپس به ذکر خصوصیات هیکلهای دیگر میپردازد و یادآور میگردد که به یادبود علت اوّلی و ستارگان معابدی به نام هیکل در نقاط مختلف زمین ساختهاند که از جمله آنها هیکل زحل است که روزهای شنبه با لباس سیاه و شاخههای زیتون در دست به زیارت آن میروند.6
_______________________________
4. ترجمه آثار الباقیه، ص 265.
5. حکمت ، علی اصغر، تاریخ ادیان، ص 283.
6. دمشقی، نخبة الدهر فی عجائب البر و البحر، ص 39 47.
________________________________________
مسعودی نیز از معابد و هیکلهای صابیان یاد کرده از جمله این که از «بیت انطاکیه» که در شام قرار دارد نام برده و گفته است:صابیان معتقدند که این هیکل عظیم را «سقلابیوس» ساخته است. سپس مسعودی یادآور میگردد که این محل هم اکنون که سال 333 است بازاری است به نام بازار «جزارین» و ثابت قره صابئی حرانی در زمان معتضد عباسی در سال 289 به محل این هیکل آمد و آن را گرامی داشت.7
و نیزمسعودی از هیکلهای دیگر صابیان حرانی نام برده و شکل آنها را نیز بیان کرده است. و در ادامهی سخنانش گفته است:
از هیکلهای عظیم صابیان که در این زمان که سال 333 است خانهای است در شهر حران در محله باب الرقه که به نام «مغلیتیا» معروف است و به عقیدهی آنها، آن هیکل آزر پدر ابراهیم است.
ابن عیشون حرانی درباره مذاهب حرانیان معروف به صابیان قصیدهای طولانی دارد ازجمله از همین هیکل هم نام برده است و از سردابهای چهارگانهای که در زیر آن قرار دارد و صورت بتهایی که مثالی برای اجسام آسمانی است،وجود دارد، خبر داده است و از جمله گفته است:
سپس مسعودی میافزاید: بر در محل اجتماع صابیان در شهر حران نوشتهای را دیدم که به زبان سریانی از قول افلاطون نوشته بود: «من عرف ذاته تألَّهَ»8 «هر کس خود را بشناسد خدا را میشناسد».
به گفته قاضی عبدالجبار صابیان خانههایی برای عبادت به تعداد هفت ستاره ساختهاند و مدعی هستند که بیت الحرام یکی از آنهاست و علت این که این بیت باقی مانده، این است که بیت زحل است و زحل رمز بقاء و ثبات میباشد.9
_______________________________
7. مروج الذهب:2/243.
8. مروج الذهب:2/248.
9. المغنی فی أبواب التوحید:5/152.________________________________________
به گفته «ابوالفداء» در دمشق مسجدی است که در تمام بلاد اسلام مسجد نیکوتر و پرتکلفتر از آن بنا نشده است دیوارها و گنبد بالای محراب نزد مقصوره از بناهای «صابیان» است و پیش از آن مصلای ایشان بوده است و سپس به دست «یهود » و «بتپرستان» افتاد و چون یحیی علیه السلام در این زمان به شهادت رسید، سرش را بر یکی از درهای این مسجد موسوم به باب جیرون نصب کردند، چون این مسجد به دست «نصاری» افتاد در تعظیم آن مبالغه کردند. در عصر اسلامی به تصرف مسلمانان در آمد و بر همان باب جیرون، که سر یحیی علیه السلام را نصب کرده بودند سر حسین بن علی علیمها السلام را نصب کردند...».10
همو گوید: بعلبک شهری بزرگ و قدیمی است در آنجا مذبحی است که «صابئان» آن را در بیعت خود میشمارند و عزیزش میدارند...».11
مبارزات منطقی حضرت ابراهیم با اصحاب هیاکل و اصحاب اشخاص
حضرت ابراهیم خلیل در بر انداختن این هر دو مذهب باطل سعی فراوان مبذول داشت ابتدا به شکستن مذهب اصحاب اشخاص پرداخت: «وَتِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها اِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرجاتٍ مَنْ نَشاءُ اِنَّ رَبَّکَ حَکیم عَلیم» .12
«اینها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم بالا ببریم، پروردگار تو، حکیم و داناست». این آیه اشاره به همین نکته است وحجتی که به آن شوکت ایشان را شکست، این بود و باطل بودن بتپرستی را آشکار نمود بدین جهت فرمود:
«اگتَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ * وَاللهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُون». 13
«آیا چیزی را پرستش میکنید که با دست خود میتراشید؟!» هیچ آدم عاقلی مصنوع خود را پرستش میکند؟ هیچ ذی شعوری در برابر مخلوق خود زانو به زمین میزند؟ کدام عقل و منطق به شما چنین اجازهای داده است؟!
_______________________________
10.ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل ، تقویم البلدان، ترجمه آن ص 248 249، ترجمه مرحوم عبدالحمید آیتی.
11. همان، ص 279.
12.انعام/83.
13. صافات/95 و 96.
________________________________________
معبود باید خالق انسان باشد نه مخلوق او، اکنون درست بنگرید و معبود حقیقی را پیدا کنید: «خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی که میسازید» این دلیلی بسیار قوی و دندانشکن بود که آنها هیچ پاسخی در مقابل آن نداشتند.
به گفته شهرستانی: چون پدرش آزر14 داناترین قوم در ساختن اشخاص و اصنام و در رعایت مناسبتهای نجومی بود بدین جهت قوم از آزر بت میخریدند نه از دیگران، و لذا ابراهیم نخست او را مورد سرزنش قرار داد و فرمود:
«...اگتَتَّخِذُ اگصْناماً آلِهَةً انّی اگراکَ وَ قَومکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ». 15
«آیا بتها را خدایان خود انتخاب میکنی، من تو و قومت را در گمراهی آشکار میبینم».
چه گمراهی از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود خود قرار دهد و موجود بیجان و بیشعوری را پناهگاه خود بپندارد وحل مشکلات خود را از آنها بخواهد.
«اِذْ قالَ لاگبیهِ یا اگبَتِ لِمَ تَعْبُد ما لا یَسْمَع وَلا یبصر و لا یغنی عنک شَیئاً» .16
«هنگامی که به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند و نه هیچ مشکلی را از تو حل میکند؟!».
نهایت سعی و تمام جهد خود را صرف کردی تا بتی چند در مقابلهی هیکلهای آسمانی ساختی و لیکن قوت علم و عمل تو به آن نرسید که آن را بینا و شنوا سازی؟ و تو در خلقت اصلی خود از آن بتها شریفتری، زیرا که تو شنوایی و بینایی داری و نفع رسانیدن و دفع ضرر از تو میآید. کدام رسوایی و زیانکاری برابر شود با این که تو ساختهی خود را پرستش کنی و بیشبهه صانع و خالق از مصنوع و مخلوق اشرف باشد.
«یا اگبَتِ لا تعبُد ِالشَّیطانَ انّ الشَّیطانَ کانَ للرَّحمن عَصِیّاً* یا اگبَتِ انّی اگخافُاگنْیمسّک عَذاب مِنَالرَّحمنِ...».17
«ای پدر! شیطان را پرستش مکن که شیطان نسبت به خداوند رحمان عصیانگر بود! ای پدر! من از این میترسم که از سوی خداوند رحمان
_______________________________
14. به عقیده شیعه آزر عموی ابراهیم بود نه پدرش . به تفاسیر شیعه مراجعه شود.
15.انعام/74.
16. مریم/42.
17. مریم/43 و 44.________________________________________
عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی».
بعد از آن او را به سوی ملت حنیفی دعوت نمود و گفت: ای پدر از خزانه علوم الهی مرا علمی رسیده است که از آن حرفی به تو نیامده است بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست هدایت کنم . لیکن آزر دعوت ابراهیم را نپذیرفت و در جواب او گفت:
«قالَ اگراغب اگنْت عن آلهتی یا اِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَه لاگرجُمَنَّکَ وَآهْجُرنی مَلیّاً» .18
«ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من رویگردانی؟! اگر از این کار دست برنداری تو را سنگسار میکنم! و برای مدتی طولانی از من دور شو!».
چون آزر به حجت قولی ابراهیم تسلیم نشد از راه قول عدول کرده و به شکستن بتها پرداخت و به قوت بازوی پیغمبری تمام بتها را بشکست و قطعهقطعه کرد جز بت بزرگشان را، گفتند: هر کس با خدایان ما چنین کرده قطعاً از ستمگران است ابراهیم گفت: بلکه این کار را بزرگشان کرده است از آنها بپرسید اگر سخن میگویند؟ آنها به وجدان خود بازگشتند و به خود گفتند: حقا که شما ستمگرید! سپس سرهایشان را پایین انداختند و گفتند: تو میدانی که اینها سخن نمیگویند! بدین ترتیب ابراهیم آنان را خاموش و ملزم ساخت.
چون بطلان مذهب «اصحاب اشخاص» را روشن نمود به شکستن مذهب «اصحاب هیاکل» (یعنی ستاره پرستان) پرداخت چنانچه لایق حال آن رسول کامل بود از خداوند به حجت آوردن بر قوم رهنمون شد، خداوند فرمود:
«وَکَذلِکَ نُری اِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَالاگرْض وَ لِیکُونَمِن َالمُوقِنینَ»19 .
«همانطور که ابراهیم را از زیانهای بتپرستی آگاه ساختیم همچنین مالکیت مطلقه و تسلط پروردگار را بر تمام آسمان و زمین به او نشان دادیم».
انوار آفتاب عنایت ربانی ملکوت دو عالم را بر دیدهی او روشن گردانید و بر «روحانیات» و «هیاکل» به زیادتی تعظیم و شرف افزونی یافت و ترجیح مذهب حنفاء بر مذهب «صابیه» ظاهر شد و قانون آن که کمال در مردان است، به این رجحان مقرر گشت، لا جرم روی به باطل ساختن
_______________________________
18 . مریم / 46.
19 . انعام / 75.________________________________________
مذاهب اصحاب هیاکل آورد و چون پرده تاریک شب جهان را در زیر پوشش خود قرار داد ستارهای در برابر دیدگان او خودنمایی کرد، ابراهیم صدا زد این خدای من است امّا هنگامی که غروب کرد با قاطعیت تمام گفت: من هیچگاه غروب کنندگان را دوست نمیدارم .
«فَلمّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای کَوکَباً قالَهذا رَبِّی فَلَمّا اگفَلَ قالَلا اُحِبُالاعلیها السلامفلینَ»20 .
بار دیگر چشم بر صفحه آسمان دوخت این بار قرص ماه بر آسمان ظاهر شده بود، هنگامی که ماه را دید ابراهیم صدا زد این است پروردگار من امّا ماه نیز به سرنوشت همان ستاره گرفتار شد وچهرهی خود را در پردهی افق کشید، ابراهیم گفت: اگر پروردگار من مرا به سوی خود رهنمون نشود در صف گمراهان قرار خواهم گرفت. ابراهیم خلیل به طریق رمز و ایما راه راست را به آن طایفه نمود.
در این هنگام شب به پایان رسید آفتاب از افق مشرق سر برآورد، چون نظر ابراهیم به آفتاب افتاد گفت: «...هذا ربّی هذا اگکبر...» : «این خدای من است، این که از همه بزرگتر است». و این سخن را ابراهیم برای آن گفت که اعتقاد قوم آن بود که آفتاب پادشاه فلک است و «ربّ الأرباب» آنان که اقتباس انوار از آن کنند و با آن همه نورانیت چون زایل شد، ابراهیم گفت: «یا قوم انّی بریء مِمّا تُشْرِکُون»21.
«ای قوم! من از شریکهایی که شما برای خدا میسازید بیزارم».
اکنون که فهمیدم در ماورای این مخلوقات متغیر و محدود و اسیر چنگال قوانین طبیعت، خدایی است قادر و حاکم بر نظام کاینات «من روی خود را به سوی کسی میکنم که آسمانها و زمین را آفریده و در این عقیده خود کمترین شرک راه نمیدهم من موحد خالصم و از مشرکان نیستم».
به این تقریر مذهب «حنفاء» را مقرر ساخت و مذهب «صابیه » را باطل گردانید و بیان فرمود که فطرت همین «دین حنفی»است و طهارت و پاکیزگی در آن است وگواهی به توحید حقتعالی زیر بنای
_______________________________
20 . انعام / 76.
21 . انعام / 78.________________________________________
آن است و نجات و خلاص به آن متعلق میباشد و شرایع و احکام مشارع و مناهج آن است و انبیا و رسل برای ترویج و تحکیم آن بر انگیخته شدند این است دین قیم و صراط مستقیم و راه روشنی که حق تعالی به پیغمبر خود در قرآن خبر داده است:«فَاگقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَةَ الله الّتی ...».22
در اینجا میبینیم حضرت ابراهیم با بتپرستان و ستاره پرستان و ماه و آفتاب پرستان به مبارزه برخاسته و با دلایل محکم و منطق روشن بطلان آیین آنان را که مبتنی بر پرستش اجرام سماوی وکواکب آسمانی مخصوصاً عبادت آفتاب بود، ثابت مینماید و چون آن اقوام نادان در مقابل منطق لجاجت به خرج میدهند، ابراهیم از آیین آنها بیزاری میجوید البته در آیات قرآن اشاراتی به عقاید ایشان شده است و این اقوام به خاطر عقاید شرک آلودشان در قرآن «مشرک» شناخته شدهاند.
پس آنجا که در آیه شریفه: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هادُوا وَالصّابِئینَ وَالنَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَالَّذِینَ اگشْرَکُوا انَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوم القِیامَةِ...» 23 مردم به سه فرقه تقسیم شدهاند:1. موءمنان، 2. اهل کتاب: یهود، صابیان و نصاری و مجوس، 3. مشرکان. عنوان «مشرک» شامل تمام گروههایی که حضرت ابراهیم با آنها مبارزه نمود، میشود نه عنوان «صابیان»، زیرا اگر منظور از «صابیان» همان ستارهپرستان و مشرکان زمان حضرت ابراهیم بود پس چرا قرآن مجید در آیه فوق آنها را از مشرکان مجزا کرده و در ردیف اهل کتاب ذکر کرده است؟!
اما همانگونه که گذشت این جماعت بعدها بر مبنای رخداد تاریخی به صابیها منتسب شدند و مدار بحث نویسندگان ملل و نحل قرار گرفتند و صابیان قرآن را به ستارهپرستان تفسیر کردند. فیالمثل رازی در کتاب «الفرق...» آورده است: «صابیان قومی هستند که میگویند مدبر و آفریدگار این جهان هفت ستارهاند و از این رو اینان ستارگان را پرستش همی کنند. در روزگار ابراهیم مردم بر این آیین میبودند و از این رو استدلال ابراهیم بر حدوث ستارگان بود چنان که خداوند گفت: «لا اُحِبُّ الاعلیها السلامفِلین» باید دانست که پرستش بتان از این
_______________________________
22. شهرستانی اصول مطالب این فصل را از سورههای: انعام و صافات و مریم و انبیاء و روم اخذ نموده است، الملل والنحل:2/51 54.
23 . حج / 17.________________________________________
آیین برخاست، چه در موقع ظهور ستارگان آنها را میپرستیدند و چون ستارگان ناپدید میشدند بتانی بر صورت کواکب ساختند و پرستش کردند» در حالی که از آیات نقل شده بر میآید در هر سه مورد از «صابیان» مردمی منظور شده که عقایدشان مرزی میان شرک و توحید داشته است.
4. عقاید صابیان حرانی
ابو اسحاق ابراهیم اصطخری در «مسالک و ممالک» گوید: «حران شهری میانه است و گروهی که ایشان را صابی خوانند آنجا باشند و نمازگاهی هست آنجا بر تلی بلند، آن را به ابراهیم علیه السلام باز خوانند و ایشان را حرمت دارند و از اطراف آنجا به زیارت آیند».
«ابن حوقل» جغرافیدان معروف میگوید: «حران شهر «صابیان» است و سادنان هفدهگانه ایشان در آنجا باشند. در حران تلی است و بر آن نمازگاه «صابیان» که آن را بس بزرگ شمارند «صابیان» خود را به ابراهیم نسبت دهند».24
صابیان حرانی بقایای مذهب یونانی و رومی هستند که در شهر «حران» کنار رود فرات به جهات متعددی در مقابل آیین عیسوی مقاومت کردند و تا دوره اسلام باقی ماندند وقتی از طرف مأمون خلیفه عباسی به پیروان آنها تکلیف شد به یکی از ادیان اهل کتاب بپیوندند کلمهی «صابیان» را برای خود برگزیدند و خود را با صابیان مذکور در قرآن منطبق شمردند.
«و این کسان، یعنی ساکنان حران که به غلط به صابیان مشهور شدهاند، در دیانت پیرو یونانیان باستان بوده و معابدی برای عبادت «ههراک لس» ، «آف رودی ته»، «زه اوس» و غیره داشتهاند زبانشان با آن که سریانی بود با علوم و معارف یونانی آشنایی داشته و کسانی بودند که حتی بعد از رواج اسلام نیز حافظان سنن و دین و فلسفه یونانی به شمار میرفتند».25
_______________________________
24. ابوالفداء، ترجمه تقویم البلدان:ص 309.
25.حواشی و تعلیقات «بیان الادیان» ،ص 432 از هاشم رضی.________________________________________
البته باید دانست که صابیان حرانی، صابیان واقعی نیستند، صابیان واقعی همان مانداییهای ساکن در ساحل شطالعرب میباشند که خود را از پیروان حضرت یحیی بن زکریا «معمدان» میدانند و به «مغتسله» معروف هستند هم اکنون در اردن، بینالنهرین ، عراق و ایران (استان خوزستان) جماعتی را تشکیل میدهند.
شهرستانی صاحب «الملل والنحل» در کتاب خود درباره صابیان حرانی به تفصیل بحث کرده و در پایان بعضی از مقالات آنها را نیز ذکر کرده است به گفته او: حرنانیون از کسانی بودهاند که در شهرستان حران جای داشتند و آن فرقه هم بر آن چه سه فرقه دیگر گفتهاند پیروی کردهاند و نیز مزیدی آورده گویند: صانع جهان به لحاظ ذات معبود واحد است ولی به لحاظ اشخاص متکثر گردد، یعنی به دو صفت وحدت و کثرت که ضد یکدیگرند متصف است امّا واحد است در ذات و اول و اصل و ازل . امّا کثیر است به لحاظ «اشخاص» که در چشم ظاهر، بسیار میشود، زیرا در مدبرات هفتگانهی آسمانی اشخاص خیر و عالم زمین ظاهر گردد و به تعینات ایشان متعین شود و با این حال وحدت ذاتیهی وی زایل نمیگردد.
گویند که مبدع اول که آفریننده «فلک» و آنچه در آن است از اجرام و کواکب، او است و اینها را مدبر این عالم گردانید و اجرام و کواکب به منزله پدران و عناصر مادران و مرکبات فرزندان هستند و پدران یعنی همان کواکب زنده و ناطق میباشند.
بعد از آن «طبیعت کل» در هر اقلیمی از اقالیم که در آن سکونت دارد هست در هر سی و شش هزار و چهار صد و بیست و پنج سال از هر نوع اجناس جفتی از: نر و ماده از انواع: حیوانات از انسان و غیر آن پیدا میکند و برین طریق همیشه این پیدایش تکرار میشود و آن انواع تا این مدت میماند و چون آن دور تمام شود انواع با نسل و توالد خویش منقطع میگردد و دور دیگر و نسل دیگر از انسان وحیوان و نبات آغاز میشود و همینطور تا پایان روزگار.
به عقیده صابیان حرانی: قیامتی که به زبان انبیا وعده دادهاند، همین است و غیر این سرا، سرایی دیگر نیست «...وَما یُهْلِکُنا اِلاّ الدَّهرُُ...» 26 و زنده ساختن
_______________________________
26. جاثیه/24.________________________________________
مردگان و برانگیختن آنها که در قبورند، قابل تصور نیست. قرآن مجید از این اعتقاد ایشان خبر میدهد:
«اگیَعدکُمْ انّکُمْ اِذا مِتُّم وَکُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً انّکُمْ مُخْرَجُونَ* هَیهات هَیهات لما تُوعَدُونَ».27
«سران قوم با دیگران میگفتند که آیا وعده میکند این پیغمبر شما را که چون شما بمیرید و خاک شوید واستخوانی چند باشید شما از قبور بیرون آورده شوید، هیهات هیهات چه دور است چیزی را که به شما وعده میدهند».
به گفته شهرستانی :اصل «تناسخ» و «حلول» از این قوم پیدا شد، زیرا که «تناسخ» همین است که «اکوار» و «ادوار» بینهایت پیدا آید و حادث شود در دور آینده مثل آنچه در دور گذشته پیدا شده بود. ثواب و عذاب را گویند در همین دنیاست و در سرای دیگر نیست. اعمالی که ما در آنیم جزای اعمالی است که از ما، در دورها و زمانهای گذشته صادر شده است و همچنین غم و اندوه و تنگی که در خود مییابیم بر اعمال بد و زشت ماست که در زمانهای پیش از ما سر زده است.
امّا «حلول» در شخصی که مذکور شد، گاه باشد که به حلول ذات او باشد و گاه باشد که به حلول جزوی از ذات او باشد به قدر استعداد مزاج شخص و گاه باشد که گویند حق تعالی متشخص میشود به «هیکلهای آسمانی» هیئت مجموعی و وحدت او بر اصل خویش باقی باشد و فعل او در واحد ظاهر شود به قدر آثار الهی در وی و تشخص او به آن.
پس گویا هیکلهای هفتگانه هفت عضو او است و گویی اعضای سبعه ما هیکلهای هفتگانه او است که به آنها ظاهر میشود. پس سخن گوید به زبان ما، و
_______________________________
27. موءمنون/35 36.________________________________________
ببیند به چشم ما و بشنود به گوش ما و قبض و بسط میکند به دست ما و آمد و شد میکند به پاهای ما و کار میکند به جوارح ما.
به گمان آنها حقتعالی اصل خیر است بزرگتر از این است که شرّ و پلیدی بیافریند، بلکه وجود این چیزها (شرور) ضروری است، زیرا که اتصالات کواکب را سعادتی و نحوستی هست و اجتماع عناصر را صفایی وکدورتی باشد. هر چه از سعد و خیر و صفا خیزد، آن مقصود از فطرت تواند بود و آن را به باری تعالی نسبت توان دادو هرچه از نحوست و شرور و کدورت باشد به ضرورت واقع شود و آن را به حضرت حق تعالی نسبت نتوان کرد.
حرانیان، سخنان خود را به «عاذیمون» (=غاذیمون) و «هرمس» و «اعیانا» و «اواذی» نسبت میدهند و این چهار نفر را پیغمبر میدانند و بعضی از آنان نسبت خویش را به «سولون» جد مادری افلاطون میدهند و خیال میکنند او پیغمبر بوده است.28
صابیان حرانی «عاذیمون» و «هرمس» را معلم و راهنمای خود میدانند، نه پیغمبر، اصولاً آن مذهب، بشر را از وجود پیغمبر بینیاز میداند آن گونه که هرمس به پیروان خود چنین آموخت که معراج روح به آسمان، ما را از قبول نزول فرشته برای وحی کلام الهی بر پیغمبر بینیاز میسازد. گویند: انبیا در نوع و در بشریت امثال ما هستند، یعنی نسبت به ما مزیتی ندارند، پس چرا ایشان را پیروی کنیم؟! میخورند آنچه ما میخوریم و مینوشند آنچه ما مینوشیم«وَلَئِنْ اگطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلکُمْ اِنّکُمْ اِذاً لَخاسِرُونَ» .29
«اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلماً زیانکارید».30
به گفته شهرستانی ، آنها روزی سه بار نماز میخوانند به خاطر جنابت و مس میت غسل میکنند و خوردن گوشت سگ و خوک و پرندگانی که چنگال دارند و کبوتر و شراب را حرام میدانند و ختنه کردن را ناروا میشمارند و طلاق را جایز نمیدانند مگر به حکم حاکم و میان دو زن را جمع نکنند.31
ابوریحان بیرونی از عبدالمسیح بن
_______________________________
28.الملل والنحل:2/54 57، ترجمه: 2/74 80.
29. موءمنون/34.
30. الملل و النحل:2/7.
31. الملل و النحل:2/57.________________________________________
اسحاق کندی نقل کرده است که وی در باره صابیان حرانی نوشته است که: ما از ایشان بیش از این نمیدانیم که مردمی هستند که خداوند را یگانه میدانند و از قبایح تنزیه میکنند و او را به سلوب متصف میکنند نه به ایجاب مثل این که میگوید محدود نمیشود و دیده نمیگردد و ستم نمیکند و جور نمینماید و حق تعالی را به اسمای حسنی میخوانند ولی به طریق مجاز، زیرا که نزد آنها صفتی حقیقتاً وجود ندارد32 ، و تدبیر عالم را به فلک و اجرام آن نسبت میدهند و به حیات و نطق و سمع و بصر افلاک قایلند و انوار را تنظیم مینمایند و از آثار ایشان قبّهای است که در بالای محراب جامع دمشق است که در ایامی که یونانیان و روم بر دین آنها بودند، نمازخانه ایشان بود بعد به دست یهود افتاد و از آن برای خود کنیسه گردانیدند سپس نصاری بر آنها غلبه یافتند و از برای خویش کلیسا گردانیدند تا آن که زمان اسلام شد و مسلمانان آن مکان را مسجد کردند....
از برای ایشان انبیای بسیاری است که اکثر ایشان فلاسفه یوناناند مانند هرمس مصری، آغاثاذیمون، والیس، فیثاغورث باماسوار جدّ مادری افلاطون و امثال آنها و بعضی از ایشان بر خود ماهی را حرام کرده و جوجه را حرام نموده، زیرا همیشه در حال تب است و سیر را نیز حرام کرده چون دردسر میآورد و خون یا منی را که قوام جهان از او است میسوزاند و باقلا را نیز حرام نموده چون دهن را غلیظ و فاسد میکند و این گیاه در اول امر در جمجمه انسان سبز شده. از برای این طایفه سه نماز واجب است: نخست هنگام طلوع شمس هشت رکعت، دوم قبل از زوال شمس از وسط آسمان پنج رکعت ، سوم هنگام غروب آفتاب پنج رکعت و در هر رکعت از نمازشان سه سجده است... از برای نماز طهارت و وضو بجا میآورند و از جنابت غسل میکنند ولی ختنه نمینمایند چون چنین گمان کردهاند که بدین امر مأمور شدهاند و اکثر احکام ایشان در مناکح و حدود مثل احکام مسلمانان است و در تنجّس از مسّ موتی و امثال این امر شبیه به تورات و از برای این قوم قربانیهایی است که به کواکب و اصنام و هیاکل آنها متعلق
_______________________________
32. این مبحث نزد اشاعره و معتزله مقامی در بحث دارد که آیا صفات در ذات خداوند حقیقتاً موجودند یا نه و کتب کلام متکفل این گفتگوهای خارج از عقل بشری است و فرقهی صفاتیه از اینجا ناشی شده.________________________________________
است و ذبایحی هم دارند که کَهَنه ایشان ، آنان را فریبشان دادهاند متولی آن هستند....33
صابیان حرانی چنان که گفتیم «آغاثاذیمون» 34 (=عازیمون) و هرمس را پیغمبر میدانستند ولی معتقد بودند پیغمبری آنها از طریق وحی نبود بلکه آنها در اثر تزکیه و تهذیب نفس به مقامی رسیده بودند که میتوانستند حوادث آینده را پیشبینی کنند و از آینده خبر بدهند.
صابیان مصر اهرام مصر را زیارت میکردند و میگفتند یکی از آن دو قبر عاذیمون و دیگری قبر هرمس است 35 و به نقل دیگر یکی قبر «ادریس» هرمس و دیگر قبر پسر او به نام «صابی» است که به او منتسب میباشند.36
مسعودی میگوید: صابیان حرانی که در زمان ما هستند، بقایای صابیان مصری میباشند.37
همچنین در شهر حران تپهای است که اهالی شهر آنجا را مقدس میشمارند و آن را به حضرت ابراهیم نسبت میدهند.38
طبق تحقیق پرفسور هانری کربن: صابیان (حران)، اسلاف روحانی خود را به هرمس و آگاثودایمون میرسانند(چنان که بعدها سهروردی چنین کرد) از اصول عقاید آنان چنین بر میآید که آیین باستانی ستارهپرستی کلدانی را با مطالعات ریاضی و نجومی و روحانیت نوفیثاغورسی و نوافلاطونی در هم آمیخته بودهاند.39
کربن در جای دیگر ضمن تکرار مطالب فوق میافزاید: «معروفترین مجتهد آنان ثابت بن قره (متوفی 288) کتاب «تعلیمات هرمس» را به سریانی نوشت و خود آن را به عربی ترجمه کرد به عقیدهی مانویان هرمس یکی از پنج پیمبر اولواالعزم است که قبل از مانی میزیسته است و شخصیت هرمس از طریق نبوت مانوی وارد نبوت اسلامی گردید و در اسلام با ادریس (اخنوخ) یکی محسوب شد».40
و نیز گوید: سرخسی فیلسوف ایرانی در مورد مذهب صابیان کتابی نوشت که امروز در دست نیست استادش الکندی نیز
_______________________________
33. ترجمه آثار الباقیه، ص 264 266.
34. صابیان گمان میکنند «اغاثادیمون = آغاثدیمون» مصری معلم هرمس همان شیث بن آدم است. ابن العبری، تاریخ مختصر الدول، ص 8.
35. مسعودی، التنبیه والاشراف، ص 18.
36. قلقشندی، صبح الاعشی:3/321.
37. مسعودی، التنبیه و الاشراف:ص 101 و 138.
38. صبح الاعشی:4/319.
39. تاریخ فلسفه اسلامی، ص 31، ترجمه دکتر مبشری، چاپ دوم1358.
40. همان، ص 172 173. ________________________________________
آنچه را هرمس در مورد راز متعال الهی به پسر آموخته بود مطالعه کرده بود. الکندی تصدیق کرده است که فیلسوفی مسلمان چون او، نمیتواند این مطلب را بهتر از هرمس بیان کند، بدبختانه صابیان، کتابی آسمانی نداشتند که پیمبر شارعی آورده باشد و آنان را در زمرهی «اهل کتاب» شناسانده باشد. آنان پس از مدتی دراز به اسلام گرویدند....41
اعتقاد به قدمای خمسه
در میان فلاسفهی یونان کسانی بودند که اساس جهان وجود را قدمای خمسه میدانستند و قایل به پنج مبدأ قدیم بودند که عبارتند از: باری تعالی، نفس، هیولی، دهر و خلاء. و تعبیر دیگر از قدمای خمس بدین ترتیب است: باری تعالی، نفس کلیه، هیولای اولی، مکان و زمان مطلق.42
عقیده به قدمای خمسه را بعضی به صابیان و بعضی به مجوس و بعضی به صابیان حرانی نسبت دادهاند.43به گفته فخر رازی صابیان حرانی پنج نوع قدیم اثبات کردهاند بدین ترتیب که دوتای آنها زندهاند چون: باری تعالی و نفس و یکی از آنها اثر پذیر و منفعل است و آن هیولی است و دوتای دیگر نه زندهاند و نه فاعلند و نه منفعلند و آنها عبارتند از: دهر و قضا(زمان و مکان) آنگاه فخر رازی دلیل حرانیها را درباره قدمای خمسه ذکر میکند44 و خواجه نصیرالدین طوسی در شرح این قسمت از سخن فخررازی یادآور شده که ابوزکریای رازی طبیب معروف به این مذهب تمایل کرده و در این باره کتابی به نام «القول فی القدماء الخمسه» تألیف کرده است.
ابوزکریا رازی این قول را از حرانیها اخذ کرده و در کتاب خود «القول فی القدماء الخمسة» به این مطلب تصریح نموده است و مسعودی که کتاب ابوزکریا را دیده نقل کرده است که او در آن کتاب مذاهب صابیان حرانی را آورده است.45
_______________________________
41. همان، ص 174.
42. رسائل فلسفیه زکریای رازی، ص 171 197؛ زاد المسافرین، ص 72.
43. رسائل فلسفیه ص 182؛ اسفار:3/67؛ علامه حلی، کشف المراد ص 82؛ ایجی ، المواقف، ص 76.
44. فخر رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، ص 121.
45. مسعودی، مروج الذهب:2/24.