آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

«کانت » از جمله منتقدان بزرگ بر برهان وجودی «آنسلم» است. خلاصه‏ای از ایرادات وی و سپس تفصیل اشکال اول و ارزیابی آن در شماره‏ی پیش آورده شد و اینک ادامه‏ی آن را ملاحظه می‏کنیم:
2. قضایای تحلیلی و تألیفی
استدلال دوم کانت، بر اساس تقسیم‏بندی قضایا (به حصر عقلی) به دو قسم تحلیلی) Analytic( و ترکیبی یا تألیفی) Synthetic( است.قضیه تحلیلی آن است که محمول قضیه از تحلیل و تعریف موضوع به دست آید، مانند: «انسان ناطق است» و یا «هر شوهری مرد است».
قضیه تألیفی آن است که محمول از تعریف موضوع به دست نیاید، مانند «انسان دارای دو دست است» ویا «هر شوهری گاهی غمگین است».
به عبارت دیگر: اگر ذاتیات موضوع عبارت باشد از : الف+ ب+ ج، هر گاه محمول قضیه الف یا ب یا ج یا الف+ب یا الف +ج یا ب+ج یا الف +ب+ج باشد قضیه راتحلیلی می‏نامیم و اگر محمول د یا ه یا ... باشد، قضیه را تألیفی می‏نامیم.1
هرکدام از این دو دسته قضایا مزیّتی بر دیگری دارند.
مزیّت قضایای تحلیلی این است که صدقشان بدیهی است؛ چون محمول در موضوع مندرج است. مثل هر انسانی ناطق است.
به بیان دیگر: اگر کسی در صدق قضیه تحلیلی شک و درنگ کرد، حتماً این شخص از زبان و لغت مطلع نیست بر خلاف قضایای تألیفی که صدق آنها با دانستن زبان تمام نمی‏شود و محتاج مراجعه به خارج است.
امّا مزیّت قضایای تألیفی این است که از عالم واقع خبر می‏دهند به خلاف قضایای تحلیلی. مثلاً قضیه «اسب شاخدار، شاخدار است» از عالم واقع خبری نمی‏دهد؛ لذا هرچه در عالم بگذرد چه اسب شاخدار موجود باشد چه نباشد، قضیه صادق است ولی صدق قضیه‏ی «هر شوهری بدهکار است» منوط به عالم خارج است.
بنابر این می‏توانیم چنین بگوییم که : قضایای تحلیلی روابط و مناسبات بین تصورات را نشان می‏دهند و قضایای تألیفی روابط و مناسبات بین امور واقع را نشان می‏دهند.
«کانت» با توجه به این بحث می‏گوید: هلیه بسیطه مانند «موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود است» قضیه نیست.
این جمله، مسلّماً قضیه تألیفی نیست؛ چون محمول جُزوِ تعریف موضوع است، پس باید تحلیلی باشد، امّا تحلیلی هم نیست؛ چون قضایای تحلیلی به دلیل این که صدقشان بدیهی است همیشه انکار آنها مستلزم تناقض است2؛ ولی انکار این قضیه نه تنها مستلزم تناقض نیست بلکه صحیح هم است چون قضیه«موجود دارای سه شاخ و پنج دم، موجود نیست» واقعیت دارد. پس چنین قضیه‏ای نه تألیفی است و نه تحلیلی و در نتیجه، اصلاً قضیه نیست.
بررسی اشکال
در باره‏ی استدلال دوم کانت که توضیح آن را ملاحظه کردیم، در یک نگاه حدّاقل دو اشکال عمده وارد است:
1. اگر استدلال کانت تمام باشد، فقط
_______________________________
2. در قضیه تحلیلی مثل «هر شوهری مرد است» انکار آن و گفتن «بعضی شوهرها مرد نیستند» مستلزم تناقض است و در حقیقت معنای آن چنین خواهد بود: «بعضی مردها مرد نیستند».________________________________________
بسیطه‏های تحلیلی را از کار می‏اندازد امّا بسیطه‏های تألیفی همچنان قضیه به شمار می‏روند.
2. در مثال«موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است» ، موجود دومی (مفهوم موجود) به حمل اولی، محمول می‏باشد و در این صورت انکارش مستلزم تناقض است و قضیه هم تحلیلی است و هنگامی انکار آن مطابق با واقع است که موجود دومی به حمل شایع محمول واقع شود (مصداق موجود) و قضیه، تألیفی خواهد بود.
رمز مطلب در این است که حمل اولی و حمل شایع در اصطلاح دو کاربرد دارند:1.وصف قضیه؛ 2. وصف موضوع یا محمول؛ و باید میان این دو، تفکیک به عمل آید.
در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود است»، اگر موجود، محمول به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و صادق خواهد بود. واگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و کاذب است.
و در مثال: «موجود دارای سه شاخ و پنج دم موجود نیست»، اگر موجود محمول در قضیه، به حمل اوّلی مراد باشد، قضیه تحلیلی و کاذب است و اگر به حمل شایع مراد باشد، قضیه تألیفی و صادق است.
پس در مثال مذکور، قضیه تحلیلی موجبه‏اش صادق و سالبه‏ی آن کاذب است و قضیه تألیفی، موجبه‏اش کاذب و سالبه‏ی آن صادق است.
نتیجه و خلاصه‏ی این گفتار چنین شد که: سخن کانت در این که «اگر قضیه تحلیلی باشد، صادق است و انکار آن مستلزم تناقض است»، درست است ولی برای تحلیلی بودن قضیه، صِرف تکرار لفظ کافی نیست (مثل لفظ موجود) بلکه باید در هر دو جمله‏ی موجبه و سالبه به یک حمل، به کار برده شود و آن هم حملِ‏اوّلی است.3
ارزیابی «کاپلستون» از تقریر برهان و ایراد «کانت»
فردریک کاپلستون (نویسنده‏ی معروف تاریخ فلسفه) تقریری از برهان وجودی آنسلم و سپس ایراد کانت و دفاع طرفداران را نقل می‏کند و در ارزیابی نهایی، انتقاد کانت را وارد می‏داند. وی در این زمینه، چنین می‏نویسد:
تقریر دیگر این برهان [وجودی] به نحو زیر است: مفهوم حقیقی‏ترین وجود مفهوم وجود واجب مطلق است. و اگر چنین وجودی ممکن باشد، موجود است. زیرا مفهوم وجود واجب که فقط ممکن (و نه موجود بالفعل) باشد یک مفهوم متناقض است. امّا مفهوم وجود واجب مطلق، مفهوم وجود ممکن است؛ لذا حقیقی‏ترین وجود، یعنی خدا،
_______________________________
3. تقریرات درس استاد ملکیان، تاریخ 21/1/1372، رشته تخصّصی کلام اسلامی، موءسسه امام صادق علیه السلام ، قم.________________________________________
موجود است.
کانت ایراد می‏کند که متناقض دانستن وجود واجب فقط ممکن بی معنی است.برای این که چنین وجودی را فقط ممکن تصور کنیم باید از وجود آن قطع نظر کنیم. ولی در این صورت، دیگر چیزی باقی نمی‏ماند که موجب تناقض گردد.« اگر از وجود آن قطع نظر کنیم، از خود شیی‏ء و کلیه‏ی محمولات آن قطع نظر می‏کنیم پس چگونه جایی برای تناقض می‏ماند؟» اگر کسی بگوید خدا وجود ندارد، وجود را ساقط نمی‏کند تا محمولات آن، مثل قدرت مطلق، را باقی بگذارد؛ بلکه کلیه‏ی محمولات و به همراه آنها موضوع را ساقط می‏کند. از این رو، حکم به این که خدا وجود ندارد، و لو کاذب باشد، مستلزم تناقض نیست.
می‏شود گفت که مورد حقیقی‏ترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. وجود هر چیز دیگری را می‏توان بدون تناقض نفی کرد؛ زیرا وجود جزوِ مفهوم آن نیست. امّا در مورد حقیقی‏ترین وجود، وجود متعلق به مفهوم آن است. لذا نمی‏توان بدون ارتکاب تناقض امکان حقیقی‏ترین وجود را تصدیق و در عین حال وجود آن را انکار کرد.
پاسخ کانت به این قرار است که اوّلاً عدم توانایی ما در کشف تناقض منطقی در مفهوم خدا دلیل بر این نیست که حقیقی‏ترین وجود ثبوتاً ممکن است. ثانیاً هرگونه استدلالی از مفهوم حقیقی‏ترین وجود به وجود آن بیهوده است؛ زیرا معلوم متکرّر خواهد بود. اگر وجود را داخل در مفهوم چیزی فرض کنیم البته باید چنین نتیجه بگیریم که آن چیز موجود است؛ ولی در واقع می‏گوییم یک وجود موجود وجود دارد و این گر چه صحیح است، معلوم متکرر است. علت این که می‏توان این نتیجه را اخذ کرد که چنین وجودی وجود دارد فقط این است که قبلاً وجود را در مفهوم آن قرار داده‏ایم و این مصادره به مطلوب است. قول به این که از امکان به فعلیت استدلال می‏کنیم، هرگاه امکان شامل فعلیّت باشد، در واقع خود را گول زدن خواهد بود.
پس کانت معتقد است که هر قضیه‏ی وجودی ترکیبی است نه تحلیلی؛ و لذا هر قضیه‏ی ترکیبی را می‏توان بدون تناقض انکار کرد.
طرفداران وجودی، پاسخ خواهند داد که کانت از نقطه‏ی اصلی این برهان غافل مانده است در هر مورد دیگری، قضایای وجودی ترکیبی هستند امّا مورد کامل‏ترین وجود، مورد یگانه و منحصری است. زیرا فقط در این مورد وجود داخل در مفهوم است و لذا به وسیله‏ی تحلیل می‏توان از آن خارج ساخت.
کانت خواهد گفت که از این جهت ممکن است که قبلاً آن را در آنجا نهاده بودیم، و به این طریق مصادره به مطلوب می‏شود. امّا نکته این است که وجود محمولی است که ضرورتاً به این موضوع تعلق دارد.
امّا از نظر کانت وجود اصلاً محمول نیست، زیرا اگر چنین بود لازم می‏آمد که وقتی وجود چیزی را تصدیق می‏کنیم مفهوم آن را افزایش دهیم؛ و در این صورت عیناً همان چیزی را که نمودار تصور ماست تصدیق نکرده‏ایم. حقیقت امر این است که هرگاه بگوییم که چیزی وجود دارد فقط موضوع را با کلیّه‏ی محمولات آن تصدیق می‏کنیم. از این جهت اگر وجود خدا را نفی کنیم محمولی را از موضوعی نفی نکرده‏ایم، بلکه در تفکر خویش کلّ موضوع را با همه‏ی محمولات آن نفی کرده‏ایم و لذا هیچ تناقض منطقی حاصل نمی‏شود.
پس نتیجه می‏گیریم که «تمام زحمت و کاری که برای برهان مشهور وجودی یا دکارتی، در اثبات یک وجود اعلا از صرف مفاهیم، کشیده شده بیهوده بوده است. مثل این که شخصی بخواهد به وسیله‏ی تصورات محض علم خود را بیفزاید. مثل این که تاجری بخواهد ثروت خود را با ریختن باد هوا در صندوق پول خود افزایش دهد».4
آیا واقعاً چنین نتیجه‏ای را خواهیم گرفت. و تقسیم قضایا به تحلیلی و ترکیبی مشکل را حل می‏کند به گونه‏ای که پایه‏های استدلال آنسلم را از بین ببرد؟!! در تقریر بعدی به نتیجه‏ای دیگر دست می‏یابیم.
تقریر اشکال و پاسخ آن به بیانی دیگر
تقریر دیگر اصلِ اشکال «کانت» و پاسخ آن را با تحلیل فلسفی که حضرت استاد آیة الله جوادی آملی ارایه داده است، نگاه می‏کنیم و به نظر می‏رسد با توضیح تفصیلی زیر، تبیین کافی صورت گرفته باشد.
نقد مذکور کانت بر برهان آنسلم در حقیقت یک اشکال مبنایی است و وی با طرح این اشکال، به انکار معنای محمولی برای وجود می‏پردازد.
«کانت» قضایا را به دو قسم تحلیلی و ترکیبی تقسیم کرد ، قضایای تحلیلی از دیدگاه او مشتمل بر محمولاتی هستند که در دایره‏ی ذات و ذاتیات موضوع قرار دارند و بر آن حمل می‏شوند و قضایای ترکیبی، قضایایی هستند که محمول آنها مفهومی زاید بر آنچه که در ذات است افاده می‏نماید.
در برابر این تقسیم، حکمای اسلامی تقسیم دیگری درباره‏ی قضایا دارند که مغایر با تقسیم کانت بوده و نباید میان این دو تقسیم خلط شود.
حکیمان مسلمان، قضایا را به لحاظ محمول به اقسامی و از جمله به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم می‏کنند. «حکیم سبزواری» به تفاوت محمول این دو دسته ازقضایا به این صورت اشاره می‏کند:
الخارج المحمول من صمیمه
یغایر المحمول بالضّمیمه5
محمولِ قضایای تحلیلی را «خارج محمول» ویا «محمول من صمیمه» می‏نامند و مراد این است که محمول از صمیم و حاقّ موضوع مستخرج و انتزاع می‏شود و این گونه از محمول غیر از«محمول بالضمیمه» است؛ زیرا «محمول بالضمیمه» محمولی است که انتزاع آن از موضوع نیازمند به انضمام یک ماهیت و واقعیت خارجی به ماهیت و واقعیّت موضوع دارد.
«خارج محمول» در معنای مذکور اعم از عوارض تحلیلی در اصطلاح «کانت» است؛ زیرا علاوه بر آن که ذات و ذاتیات موضوع را شامل می‏شود، مفاهیمی را نیز که از نظر به ماهیت و یا از نظر به واقعیّت موضوع انتزاع می‏شوند، در بر می‏گیرد. ویژگی اصلی این دسته از عوارض این است که مصداقی جدا از مصداق موضوع خود ندارند، مانند: مفهوم «وحدت»، «تشخّص»، «وجود» و «علّیّت».
شکی نیست که وحدت از جهت مفهوم و معنا مغایر با معنا و مفهوم ماهیّتی است که بر آن حمل می‏شود و لکن ماهیت این که متّصف به «وحدت» شود و یا برای آن که متّصف به «تشخّص» و «وجود» شود نیازمند به مصداق وواقعیتی جدای از واقعیت و مصداق مربوط به خود نیست. «علّیّت» نیز از این قبیل است؛ زیرا اگر چه مفهوم علّیّت غیر از معنا و مفهومی است که در ذات علّت مأخوذ است و لکن «علّیّت» مصداق و واقعیتی جدای از واقعیت شیی‏ءای است که به آن متّصف می‏شود، ندارد.
یک شیی‏ء می‏تواند موجود نباشد، تشخّص نداشته باشد و علّیّت نیز بر آن صدق نکند، تشخیص این که، کدام شیی‏ء از
_______________________________
5. شرح المنظومة، بخش منطق، ص 30، چاپ سنگی، مکتبة المصطفوی، قم.________________________________________
تشخّص برخوردار بوده و موجود است وعلّت بودن کدام شیی‏ء صادق است، در مقام اثبات، راه خود را می‏طلبد؛ امّا ذهن حتّی قبل از اثبات این همه، بر این نکته واقف است که اثبات آنها مستلزم تحقّق دو واقعیت جدای از یکدیگر که منضم به هم می‏باشند، نیست. چه این که اگر «وحدت»، «وجود»، «تشخّص» و یا «علّیّت» هر یک مصداق و واقعیتی جدای از مصداق و واقعیت شیی‏ای داشته باشد که متّصف به آنها می‏شود، تسلسل و تکرّر نوع آنها لازم می‏آید و به مفاد قاعده‏ای که «شیخ اشراق» در این باب بیان می‏دارد، تحقّق آنها محال خواهد بود.6
«محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» است و آن محمولی است که صدق آن به موضوع مبتنی بر تحقّق مصداقی ممتاز است، مصداقی که مختصّ به محمول بوده و در همان حال متّحد با موضوع می‏باشد؛ مانند وقتی که از سپید و سیاه بودن یک جسم و یا از مقدار و اندازه‏ی آن خبر داده می‏شود؛ زیرا سپیدی و سیاهی از مقوله‏ی «کیف» ، و مقدار و اندازه از مقوله‏ی «کم» است و کیفیّت یا کمیّت در صورتی که در خارج تحقق داشته باشند، مصداق آنها نمی‏تواند عین مصداق ماهیّتی جوهری باشد، بلکه این امور حتماً ضمیمه‏ی جوهر مفروض می‏باشند.
تقسیم «کانت» نسبت به دو دسته از محمولاتی که در قضایای تحلیلی و ترکیبی مطرح می‏کند، اگر ناظر به وحدت و یگانگی محمول و موضوع به لحاظ مصداق و واقعیّت باشد، وجود از زمره‏ی محمولاتی که در قضایای ترکیبی به کار می‏رود نخواهد بود و در این صورت قضیه‏ای که با آن تشکیل می‏شود یک قضیه‏ی تحلیلی می‏باشد و لکن تقسیم او ناظر به مصداق نبوده بلکه به لحاظ مفهوم موضوع و محمول می‏باشد؛ البته در این حال مفهومی که از وجود فهمیده می‏شود غیر از مفاهیم ماهوی و غیر از معقولات ثانیه است که با آن در مصداق یگانه‏اند.
یعنی مفهوم «وجود» مغایر با مفهوم «وحدت»، «کثرت» و «علّیّت» و مانند آنهاست و بر این اساس هرگاه وجود بر یکی از آنها حمل شود، قضیه‏ای که تشکیل می‏شود، قضیّه‏ی ترکیبی خواهد بود، یعنی محمول آن مفهومی مغایر با مفهوم موضوع خود دارد و اما اگر موضوعی که وجود بر آن حمل می‏شود، یک معنای ماهوی و یا یک مفهوم مغایر با مفهوم وجود نباشد، بلکه نفس مفهوم وجود و یا مفهوم مرکبی باشد که مشتمل بر معنای وجود است، در این حال حمل مفهوم وجود بر موضوع، تحلیلی خواهد بود، یعنی محمول از زمره‏ی ذاتیات موضوع می‏باشد.7
_______________________________
6.«کلّ ما یلزم من فرض وجوده تکرّر نوعه فهو أمر اعتباری»؛ مجموعه مصنّفات شیخ اشراق: 1/26.
7.این مطلب، مقدّمه‏ای برای تبیین برخی از خلطهایی است که در ضمن اشکال و نقد «کانت» مطرح شده و از آن پس در گفتار دیگران و از جمله «راسل» ادامه یافته است.________________________________________
اینک، بر می‏گردیم به این اشکال کانت که مدّعی است : «هستی»جز وجود رابط و مفاد کان ناقصه نمی‏باشد و کاربرد آن تنها در ایجاد ربط بین محمول و موضوع است. او معتقد است ذهن با قرار دادن محمول در طرف موضوع، «است» را که رابط بین موضوع و محمول است به صورت «هست» بیان می‏کند و مفهوم «هستی» در این حال بر موضوع و محمول قضیه‏ی پیشین که عهده‏دار پیوند آن دو بوده است، چیزی نمی‏افزاید.
استدلالی که «کانت» برای ادّعای مذکور اقامه می‏کند این است که : تفاوتی بین یک صد دلار واقعی که از هستی آن خبر داده می‏شود با یک صد دلار که از وجود آن خبر داده نمی‏شود، نیست. چه این که اگر بین صد دلار واقعی و ذهنی امتیاز باشد، یعنی اضافه کردن مفهوم وجود به صد دلار، پشیزی بر ارزش آن بیفزاید، در این صورت صد دلار حکایت و دلالتی نسبت به صد دلاری واقعی نخواهد داشت و صد دلار واقعی مصداق صد دلار نخواهد بود.
نتیجه‏ای که «کانت» از این استدلال می‏گیرد این است که «وجود» از محمولاتی نیست که با آن یک قضیه‏ی ترکیبی بتوان تشکیل داد.8
استدلالی را که «کانت» برای مدّعای خود
_______________________________
________________________________________
اقامه کرده است، تنها انضمامی نبودن وجود را نسبت به موضوعاتی که بر آنها حمل می‏شود اثبات می‏کند، یعنی این برهان مثبت این مدّعاست که وجود برای موضوعی که بر آن حمل می‏شود «محمول بالضمیمه» نیست و «محمول بالضمیمه» در مقابل «محمول من صمیمه» و یا خارج محمول است و این دو قسم همان گونه که بیان شد، حاصل تقسیمی هستند که به لحاظ مصداق وواقعیت خارجی مفاهیم و ماهیات انجام می‏شود و به همین دلیل استدلال مزبور عدم زیادت وجود را به حسب مفهوم، ترکیبی نبودن قضایایی را که از حمل وجود بر دیگر امور پدید می‏آیند و به دنبال آن بی‏معنا بودن وجود محمولی را نتیجه نمی‏دهد.
«هستی» از معانی و مفاهیم عامّه است و دلایلی که بر اشتراک معنوی مفهوم وجود اقامه می‏شود، وحدت مفهومی آن را در همه‏ی حالات یعنی، اعم از آن که مفاد کان ناقصه یا تامّه باشد اثبات می‏کند و استدلالی هم که «کانت» برای نفی معنای محمولی آن اقامه داشته است تنها زیادت خارجی بر ماهیت و مفاهیم را رد می‏کند.
مفهوم «هستی» با صرف نظر از مباحثی نظیر «اصالت وجود» و یا «ماهیت»، دارای معنای مختصّ به خود است و این معنا با قطع نظر از مصداق و یا راه‏هایی که برای شناخت مصداق و یا مصادیق آن وجود دارد، به حمل اوّلی معنا و مفهوم خود را داراست و به همین دلیل هرگاه بر خود ویا بر موضوعی که مشتمل بر آن است حمل شود، قضیه‏ای تشکیل خواهد داد، که در مدار همان حمل یعنی حمل اوّلی بالضروره صادق خواهد بود و این مقدار که در برهان «آنسلم» نیز از آن استفاده شده است، به شرحی که بیان شد علی رغم آنچه که برخی از متفکران مسلمان پنداشته‏اند 9 از این اشکال «کانت» [قضیه تحلیلی و ترکیبی] مصون است و اشکالی که بر برهان «آنسلم» وارد است از ناحیه‏ی خلطی است که از این پس بین دو نوع حمل اوّلی ذاتی و شایع صناعی در گفتار او واقع می‏شود و بدین ترتیب ضرورتی که به لحاظ مفهوم برای برترین کمال متصوّر و یا برای مفهوم واجب الوجود و نظایر آن محقق است و اختصاص به مفهوم ذهنی آن دارد، در اثر اشتباه مزبور، به مصداق آن نسبت می‏دهد.10
_______________________________
9.استاد شهید مرتضی مطهری می‏نویسد: «دکارت و لایب نیتس و اسپینوزا برهان «آنسلم» را با تغییرات مختصری پذیرفته‏اند و بر سخن هر یک آنها نظیر ایرادی که بر آنسلم وارد کردیم، وارد است. کانت به حق بیان آنها را ناقص دانسته است»؛ (اصول فلسفه و روش رئالیسم:5/125)؛مجموعه‏ی آثار: 6/994.
10. تبیین براهین اثبات خدا، صص 207220، (با تصرّف و تغییر اندک).

تبلیغات