معرفت شناسی معرفت دینی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بحث دربارهی معرفت شناسیِ معرفت دینی هم صبغهی کلامی دارد و هم به حوزهی مباحث فلسفهی دین مربوط است، چنان که غالب مباحث این دو دانش از چنین ویژگی برخوردارند؛ یعنی میتواند به عنوان یک بحث بیرون دینی به شمار آید و به شیوهی انتقادی و بی طرف بررسی شود، وهم به مثابهی یک بحث درون دینی تلقّی گردد و به شیوه و آهنگ دفاعی مورد توجّه قرار گیرد. البته این دو رویکرد، همیشه مانعة الجمع نیستند و هیچگونه تعاند و تعارض منطقی میان تعلق خاطر داشتن و دل سپردن به یک مطلب و بحث فیلسوفانه و دور از پیشداوری دربارهی آن وجود ندارد. اینک برای روشن شدن موضوع بحث لازم است پیرامون «معرفت دینی» و «معرفت شناسی» توضیحاتی داده شود.
مقصود از معرفت دینی چیست؟
معرفت دینی نوعی از معرفت است که با وصف دینی بودن از معرفتهای دیگر متمایز میگردد. مراد از دین در این جا دین وحیانی است؛ یعنی آنچه از طریق وحی بر پیامبران الهی نازل گردیده است.و چون از دیدگاه ما دین اسلام آخرین دین و شریعت آسمانی است؛ مقصود، دین و شریعت اسلام است. قرآن کریم نخستین منبع و سرچشمهی تعالیم و احکام دینی است، وپس از آن سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار دارد که از طریق قول، فعل و تقریر آن حضرت به ما رسیده است. و از آنجا که اهل بیت و عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز طبق دلایل عقلی و نقلی معصوم بودهاند و از طرفی مسئولیت تبیین شریعت از جانب خداوند به آنان واگذار شده است قول، فعل و تقریر آنان نیز، حکم قول، فعل و تقریر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را داشته و تحت عنوان «سنّت» از آن یاد میشود. و بنابر این مجموعهی «کتاب و سنّت» دین و شریعت اسلام را تشکیل میدهد. و اگر احیاناً از آن به «معرفت دینی» تعبیر شود، مقصود معرفتی است که جز از طریق دین (=وحی) به دست نمیآید. آری بخشی از تعالیم و احکام دینی از بدیهیات و مستقلات عقلی است و فهم و درک آنها موقوف بر نزول یا ورود وحی نیست، ولی غرض ما در این جا مجموعهی تعالیم و احکام دینی است به صورت بالجمله نه به صورت فیالجمله، در غیر این صورت لازم است از عقل نیز در کنار کتاب و سنّت به عنوان مأخذ و سرچشمهی دین یاد شود، چنان که علمای اصول و فقه از عقل به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام یاد میکنند.
معرفتهای دینی اثباتی و تبیینی
با توجّه به آنچه بیان گردید میتوان معرفتهای دینی را به دو نوع: اثباتی و تبیینی تقسیم کرد.
معرفتهای اثباتی؛ یعنی آنچه اصل دین را اثبات میکند؛ یعنی وجود خداوند، شریعت، تعالیم و احکام دینی را نتیجه میدهد(=دین و شریعت) این نوع از معرفت چنان که بیان گردید دو مأخذ و سرچشمه دارد:الف. وحی و ب. عقل.
معرفتهای تبیینی آن است که به شرح و تبیین معرفتهای قسم اول (=دین و شریعت) و دفاع از آنها میپردازد، خواه توسط پیامبر و امام معصوم انجام گیرد، نظیر آنچه از آنان در زمینهی صفات خداوند وارد شده است، و خواه توسط علمای دینی صورت پذیرد؛ تنها فرقی که میان این دو وجود دارد، خطاپذیری و خطا ناپذیری است. ولی از نظر موضوع وغایت یکسانند، موضوع آن دو، دین و شریعت است و غایت آن دو، تفسیر، تبیین، هدایت و ارشاد.
از مطالب یاد شده به دست میآید که علوم: تفسیر، کلام و فقه اضلاع اصلی علوم و معرفتهای دینی را تشکیل میدهند، و علومی از قبیل: اصول فقه، رجال، درایه، صرف و نحو و غیره مقدمات خاص یا عام آنها محسوب میگردند. و در هر حال آنچه در مبحث معرفت شناسیِ معرفت دینی مقصود و منظور است، همانا معرفتهای غیر مستند به وحی و عصمت است.
معرفت شناسی چیست؟
معرفت شناسی که در فرهنگ غربی از آن به «تئوری شناخت1» و «اپیستمولوژی2» یاد
_______________________________
1. Theory of knowledge.
2. Epistemology.________________________________________
میشود، به بحث درباره معرفت و شناخت انسان میپردازد، ومسایلی چون: مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و اعتبار معرفت و معیار صدق و کذب در معرفت را بررسی میکند. موءلفان کتاب کلیات فلسفه در طرح بحث معرفت شناسی گفتهاند: «یکی از مهمترین شاخههای فلسفه،«شناخت شناسی» یا نظریههای مربوط به شناسایی است. فیلسوفان کوشیدهاند وسیلهی کسب معرفت و حدود و وسعت شناسایی و مقیاسها یا ملاکهایی را که بدان وسیله میتوان با اطمینان دربارهی حقیقت یا خطای شناسایی داوری کرده کشف کنند».3
این گونه بحث گاهی مربوط به معرفتهای غیر دینی است، یعنی معرفتهای انسان در قلمرو شناخت فلسفه و علوم طبیعی، تاریخی، اجتماعی و غیره، و گاهی مربوط به معرفتهای دینی است؛ یعنی معرفتهایی که از طریق حس و عقل در حوزهی دین شناسی پدید آمده است. و سرفصلهای مباحث مربوط به مسئلهی اخیر که دربارهی آنها به بحث و تحقیق خواهیم پرداخت عبارت است از:
1. اصول عقلی شناخت؛ این بحث گرچه به معرفت شناسی دینی اختصاص ندارد، ولی چون از مبادی و پیشفرضهای هرگونه معرفت و شناختی محسوب میگردد، طرح آن در این جا سودمند و لازم است.
2. ابزارهای شناخت در معرفت دینی؛
3. صواب و خطا در معرفت دینی؛
4. حجیت و قداست معرفت دینی؛
5. نقش معرفتهای غیر دینی در معرفت دینی؛
6. تحول و تکامل در معرفت دینی.
اصول عقلی شناخت
حصول شناخت برای بشر به طور عام و حصول شناخت تجربی به طور خاص بر یک سلسله اصول و مبادی مسلّم و عقلی استوار است که در این مقال به بررسی آنها میپردازیم از این اصول برخی مربوط به قواعد صوری و ساختاری شناخت و برخی دیگر مربوط به مبادی فلسفی و محتوایی شناخت میباشند.
1. اصل امتناع تناقض: این اصل را میتوان به صورت دو گزاره حملی صورت بندی کرد:
الف: اجتماع دو امر متناقض در یک مورد مشخص محال است؛ مانند اجتماع سلب و ایجاب (وجود و عدم) طلوع خورشید در یک لحظه معین.
ب: ارتفاع دو امر متناقض در یک مورد مشخص محال است، مانند ارتفاع سلب و
_______________________________
3. کلیات فلسفه، ص 260.________________________________________
ایجاب(وجود و عدم) یک دانشجو در کلاس درس در یک زمان.
همچنین اصل امتناع تناقض را میتوان در شکل یک گزاره شرطی (انفصالی حقیقی) صورتبندی کرد:
پیوسته در یک مورد خاص یا سلب صادق است یا ایجاب.
چنانکه میتوان آن را در شکل چهار گزاره شرطی اتصالی نیز بیان نمود.
1. هرگاه سلب یک شییء درست است، اثبات آن نادرست است؛
2. هرگاه ایجاب یک شییء درست است، سلب آن نادرست است؛
3. هرگاه سلب یک شییء درست نیست، اثبات آن درست است؛
4. هرگاه ایجاب یک شییء درست نیست، اثبات آن درست است؛
بدون اعتقاد به اصل امتناع تناقض هیچگونه شناختی در هیچ زمینهای امکان پذیر نخواهد بود، نه شناخت یقینی و نه معرفت احتمالی (=ظنی)، نه معرفت بدیهی و نه معرفت کسبی.
بدین جهت آن را «اصل الاصولِ» شناخت و «اُم القضایا» نامیدهاند.
2. اصل جهت کافی: مفاد این اصل این است که هر چیزی از جهت کافی و ثابتی برخوردار است، و به عبارت دیگر: هر موجودی از نظر خرد تبیین پذیر است، و بدین جهت آن را اصل «معقولیت عام» نامیدهاند. بر پایه اعتقاد به این اصل است که بشر پیوسته در صدد تبیین هستی در قلمرو طبیعت و ماورای طبیعت برآمده است.
3. اصل علیت: اعتقاد به اصل علیت نیز از اصول عقلی و بدیهی تفکر است،و مفاد آن این است که موجودی که سابقه عدم دارد،و متکی به ذات نیست در پیدایش خود به موجود دیگری نیازمند است، و از این جاست که انسان وجود اثر را دلیل عقلی بر وجود موءثر میداند.
اصل علیت در حقیقت متفرع بر اصل جهت کافی است، یعنی اگر وجود هر موجودی تبیین و تفسیر خردپسند دارد، وجود معلول وحادثه نیز تبیین پذیر است، و تبیین عقلی آن همان قانون علیت است.
از طرفی انکار اصل علیت مستلزم تناقض است؛ زیرا فرض این است که وجود معلول متکی به ذات خود او نیست و از این لحاظ هستی از آن سلب میشود، و از طرف دیگر موجود است، و هستی برای آن اثبات میشود. و اثبات و سلب هستی برای معلول اگر به لحاظ ذات او باشد، اجتماع تناقض لازم میآید، ناچار باید گفت: اثبات هستی برای معلول به لحاظ ذات او نیست، بلکه به لحاظ غیر است، و این همان قانون علیت است.
کارل پوپر4 دربارهی جایگاه علیت در پژوهشهای علمی میگوید: «آیا جهان با قوانین قاطع اداره میشود؟ من این پرسش را پرسشی متافیزیکی میدانم، قوانینی که به دست میآوریم همیشه فرضیهها هستند؛ یعنی میتوانند جانشینی پیدا کنند و این امکان هست که از تخمینهای احتمال استنباط شوند، ولی منکر اصل علیت شدن بدان میماند که کسی بکوشد تا سازندهی نظریه را از پژوهش و جستجویی که میکند باز دارد، و این که چنین کوششی نمیتواند پشتوانهای شبیه یک برهان داشته باشد».5
یادآوری این نکته لازم است که اصل جهت کافی از اصل علیت اعم است؛ زیرا اصل علیت فقط موجودات ممکن و معلول را شامل میشود، ولی اصل جهت کافی مطلق هستی اعم از واجب الوجود و ممکن الوجود را در برمیگیرد، بر این اساس گرچه وجود خداوند علت ندارد، ولی تبیین پذیر است. و براهین اثبات وجود خدا که فلاسفه و متکلمان دینی اقامه کردهاند همگی در صدد تبیین عقلی وجود خداوند میباشد.
4. اصل یکنواختی طبیعت: برای کشف قوانین علمی تنها اعتقاد به اصل علیت کافی
_______________________________
4. Karl R. Popper.
5. منطق اکتشاف علمی، نوشته کارل پوپر، ترجمه احمد آرام، ص 242.________________________________________
نیست، بلکه اعتقاد به اصل یکنواختی طبیعت نیز لازم است، یعنی پس از آن که ثابت شد که حادثه Aعلت حادثه Bمیباشد، با استناد به این که طبیعت ثابتی را میپیماید، و در همه جا و هر زمان علتهای مثابه معلولهای مشابه دارند، نتیجه حاصل از طریق استقراء و آزمایش رنگ کلی گرفته و به صورت قانون علمی عرضه میشود.
فیلیسین شاله6 دربارهی این اصل میگوید: «معمولاً در این که استقراء بر یکسان بودن طبیعت مبتنی است بین دانشمندان توافق حاصل است، یعنی اگر طبیعت همیشه یک جریان را بپیماید کافی است که ما در یک زمان و مکان معین بین حوادث رابطهای ملاحظه کنیم و از آنجا پی ببریم که این رابطه همیشه و در همه جا برقرار خواهد بود.
حاصل آن که: اساس استقراء و علوم تجربی دو چیز است:
1. طبیعت دارای نظم و قانون است واتفاق و تصادف در آن رخ نمیدهد(اصل علیت).
2. هر علت همیشه با اجتماع شرایط یکسان، باعث همان معلول میشود (اصل سنخیت میان علت ومعلول= یکنواختی طبیعت)».7
ایان باربور آنجا که از پیشفرضهای پژوهش علمی بحث کرده، گفته است:«برخی
_______________________________
6. Felicien Challaye.
7.شناخت روشهای علوم، تألیف فلیسین شاله، ترجمه یحیی مهدوی، ص 110 116، شایان ذکر است که وی از فلاسفه اصالت تجربه است و اصول عقلی و ما قبل تجربی را منکر است، بدین جهت خواسته است، اصل علیت ویکنواختی طبیعت را بر پایه منطق تجربی تفسیر کند، ولی سرانجام موفق نشده است. جهت آگاهی بیشتر در این باره به اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص 103 105 رجوع شود.________________________________________
از سجایا لازمه پژوهش بارور در هر رشتهای است، نظیر کنجکاوی، تخیل، امانتداری، آزادی فکر و تبادل نظر، ولی آنچه به طور اخص در پژوهش علمی اهمیت دارد، اعتقاد راسخ اهل علم به فهم پذیری و سامانمندی جهان است، پژوهشگر علم نمیپرسد: «آیا بیماری علت دارد؟» میپرسد علت این بیماری چیست؟یعنی پاسخ پرسش اول را مسلم میگیرد.
دانشمندان درباره مسلم انگاشتن اصل یکسانی و یکنواختی طبیعت به تفصیل بحث کردهاند، برخی (مانند جان استوارت میل) آن را به عنوان یک تعمیم تجربی از مشاهدات توجیه کردهاند، وسیله انگاران آن را یک توصیه روش شناختی مفید (در پی انگارههای تکرار شونده باش) میدانند، تا یک مدعای متافیزیکی مطلق راجع به واقعیت (طبیعت همواره قانونمند است).
در پاسخ آنان باید گفت: این صرفاً یک دستور العمل دلخواهانه نیست، زیرا خط مشیای که توصیه میکند فقط از آن روی مفید و نتیجهبخش است که جهان در واقع منظم و سامانمند است، اعتماد به یک خط مشی عملی، حاکی از مسلم انگاریهای متافیزیکی مسکوت است. سامانمندی طبیعت، اصل مسلم ضمنی علم است این یک پیشفرض صوری یا مقدمه منطقی نیست، وهرگز در طی تحقیقات علمی نیز ذکری از آن به میان نمیآید، بلکه به سادگی در عرف اهل علم و در فرهنگی که محیط بر آن است، مقبول و مسلم گرفته شده است، ولی اگر چنین اصلی رسماً بیان نمیشود به این معنا نیست که تأثیر آن کم است».8
لایب نیتس (لایب نیز)9 درباره نقش اصول عقلی در شناخت و استدلال گفته است:
«این اصول برای استدلال ضروری است همچنان که عضلات و رباطات برای راه رفتن ضرورت دارد، هرچند انسان به هنگام راه رفتن هیچ توجهی به آنها نداشته باشد».
و پاسکال 10 دربارهی بداهت و برهان ناپذیری اصول عقلی گفته است:«چون علتی که این اصول را برهان ناپذیرمیسازد، نه خفا و ابهام، بلکه شدت وضوح آنهاست، پس فقدان حجت و دلیل، برای اثبات آنها نه تنها نقض نیست بلکه کمال نیز هست».11
_______________________________
8. علم و دین، ص 218.
9. Leibniz(17161646) فیلسوف و ریاضیدان آلمانی.
10. Pascal(16621623) ریاضیدان نامی فرانسوی.
11. فلسفه عمومی، پل فولکیه، ترجمه دکتر یحیی مهدوی، ص 86.________________________________________
5. استلزام منطقی
اصول یاد شده همگی مربوط به ماده و محتوای شناخت بودند، و اصل استلزام منطقی مربوط به شکل و ساختار شناخت است. برتراند راسل این اصل را چنین تعریف کرده است:«هرگاه چنین باشد که اگر این درست است آن هم درست است، میگوییم این مستلزم آن است، و آن از این لازم میآید، برحسب این اصل کلی، اگر این مستلزم آن باشد و این صادق باشد آن هم صادق است. به عبارت دیگر: هر امری که از قضیه صادقه لازم آید، صادق است.
این اصل در هر نوع استدلالی موجود است، و هر جا امری را که بدان اعتقاد داریم برای اثبات امر دیگری که بعداً به آن اعتقاد پیدا میکنیم به کار بریم، این اصل جاری خواهد بود، هرکس بپرسد: چرا باید نتیجه استدلال صحیح را که مبتنی بر مقدمات صادقه است قبول کرد؟ در جواب فقط به این اصل میتوان اشاره نمود. در واقع انکار درستی این اصل غیر ممکن و وضوح و بداهت آن به حدی است که در بادی نظر تقریباًغیر مفید و به منزله توضیح واضحات مینماید».12
بنابر این، این همه قوانین صوری و ساختاری استدلال که در منطق صوری بیان شدهاند نیز از پیشفرضها و مبادی تفکر و شناخت بشری به شمار میروند.
ابزارهای شناخت در معرفت دینی
ابزارهای عادی شناخت به دوگونهی حسی و عقلی تقسیم میشوند. قرآن کریم نیز یادآور شده است که انسان در آغاز تولد فاقد هرگونه معرفت و شناخت است و خداوند برای این که او بتواند نسبت به حقایق هستی به معرفت و شناخت دست یابد، به اوگوش، چشم و قلب داده است چنان که میفرماید:«وَاللهُ اگخرجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاگبْصارَوَالاگفْئِدَة لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون» (نحل/78).
«خداوند شما را از درون شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که چیزی را نمیدانستید، وبرای شما گوشها، دیدهها و دلها (خردها) قرار داد، شاید سپاسگزار باشید».
_______________________________
12. مسائل فلسفه، تألیف برتراند راسل، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 97 98.
________________________________________
نظیر این آیه است آیههای 36 سوره اسراء، 78 سوره موءمنون، 9 سوره سجده، 26 سوره احقاف، و 23 سوره ملک.
از مطالعهی مجموع آیاتی که در آنها کلمهی «فوءاد» و «اگفئدة» به کار رفته است به دست میآید که این واژه ناظر به دو مرکز ادراکی و احساسی است، یعنی ادراک عقلانی و احساس درونی، که از آن به درک وجدانی یا ضمیر خودآگاه تعبیر میشود، و قرآن کریم گاهی از آن به «قلب» نیز تعبیر نموده است. از این روی میتوان گفت«فوءاد»از نظر مصداق در کاربرد قرآنی آن مساوق با روح و نفس انسان است که به اصطلاح اهل منطق، فصل مقوّم و ممیّز انسان را تشکیل میدهد و دارای دو بعد یا دو جنبه است که یکی از مقولهی تعقل و تفکر، و دیگری از مقولهی احساس و درک وجدانی است، وجامع آن دو این است که ابزار یا سرچشمهی معرفت و آگاهیاند.
اگر چه حواس بیرونی و ظاهری انسان منحصر در گوش و چشم نیست، ولی از آنجا که این دو حس در زمینهی معرفت حسی نقش کلیدیتری دارند، و در نظام تعلیم و تربیت نیز، معرفت سمعی و بصری رکن و پایهی آموزش محسوب میگردد، قرآن کریم تنها آن دو را ذکر نموده است.
با توجه به نکات یاد شده ابزار معرفت دینی بدین قرار است:
الف: حواس ظاهری
حسّ بینایی در معرفت دینی نقش مهمی دارد، مشاهدهی آیات تکوینی، خواه در حدّ مشاهدههای عادی و سطحی یا مشاهدههای دقیق و علمی زمینه تفکر و تعقل در دستگاه عظیم طبیعت را فراهم میسازد، و از این طریق براهین عقلی حدوث، حرکت و نظم برای اثبات وجود خدا و صفات کمال او صورت بندی میشود. همین گونه است مشاهدهی معجزه در باب نبوت و امامت و حقانیت آیین و شریعت.
حس شنوایی نیز در معرفت دینی نقش عمیق و گستردهای دارد، اصولاً طریق نقل در معرفتهای دینی وابسته به آن است.
نمونههایی از این گونه معرفتها عبارت است از:
1. دعوی نبوت از طرف پیامبران الهی برای کسانی که آنها را ندیدهاند، مثلاً مسلمانان پس از عصر رسالت این مطلب که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دعوی نبوت کرده است را از طریق نقل دریافت کردهاند.
2. علم به صدق دعوی نبوت از طریق معجزه برای کسانی که در غیر عصر پیامبران زندگی کردهاند.
3. نزول کتابهای آسمانی بر پیامبران الهی برای آنان که در عصر رسالت نبودهاند، مثلاً ادعای این که قرآن کلام خداوند است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردیده و آن حضرت آن را به عنوان سند نبوت خود معرفی کرده، و مخالفان نبوت با این که در فن فصاحت وبلاغت برجسته و ممتاز بودند از معارضه با قرآن فرو ماندند و به فوق بشری بودن آن اعتراف نمودند. همهی این مطالب از طریق نقل اثبات میشود.
4. نقل سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و احادیث ائمّه اهل بیت علیهم السلام.
5. توثیق و تضعیف راویان و ناقلان احادیث معصومین و سنّت آنان.
درموارد یاد شده، و نیز موارد مشابه آن، طریق نقل، یگانه راهی است که عالم دین شناس و دین باور میتواند از حقانیت دین یا نصوص دینی آگاه شود، حال در پارهای موارد باید نقل در حد تواتر باشد.(آنجا که مربوط به اعتقادات دینی است) و در پارهای دیگر نقل غیر متواتر نیز، هرگاه ناقل آن موثق باشد، کافی است(در غیر اعتقادات دینی).
ب. یافتههای وجدانی
از راه دل ووجدان نیز میتوان، هم در زمینهی معرفتهای اثباتی و هم در مورد معرفتهای تبیینی بهره گرفت، آنچه انسان در درون خود وجدان میکند و با وضوح و روشنی مییابد، به گونهای که شک و تردید را بر نمیتابد، برای او معتبر و سودمند است. در ارتباط با این نوع معرفت دو نکته را یادآور میشویم:
1. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد، و به عبارت دیگر: با بعد برین حیات انسان که همانا حیات عقلانی اوست ناسازگار نباشد.
بدین جهت است که اساتید عرفان به دانش آموزان مکتب شهود و اشراق هشدار دادهاند که از رهزنیهای شیطان و تسویلات نفس امّاره، قبل از وصول به مراحل عالی عرفان، برحذر باشند؛ زیرا ممکن است در این میان حالاتی را شهود کنند و یا سخنانی را بشنوند که شیطانی و باطل است، برای نجات از چنین ورطههای هولناکی باید از پیر طریق یا عقل صریح مدد جست، پس باید به توصیهی آنان توجه کرد که:
طی این مرحله بی رهبری خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
حکیم عبدالرزاق لاهیجی در این باره چنین گفته است:
«طریقهی سلوک باطن مسبوق است به سلوک ظاهر، پس صوفی نخست باید یا حکیم باشد یا متکلم، و پیش از استحکام علم حکمت وکلام و بالجمله پیش از استکمال طریقهی نظر ادعای تصوف، عوام فریبی و صیادی باشد».13
2.درک وجدانی و معرفت شهودی از قبیل علم حضوری است وجنبهی شخصی و فردی دارد، و برای دیگران حجیت و اعتبار ندارد، مگر آن که به گونهای به معرفت عقلی و حصولی بازگردد. در این باره در بحث مربوط به «دین و فطرت» توضیحِ لازم خواهد آمد.
ج: عقل و خرد
عقل و خرد یکی از مهمترین ابزارهای شناخت در معرفتهای دینی است، چرا که:
اوّلاً در معرفتهای اثباتگر دین، راهی جز استدلال عقلی وجود ندارد؛ زیرا نه دین و حقایق دینی از محسوسات است تا بتوان از طریق حس و تجربه آن را اثبات کرد، و نه اثبات آنها از طریق وحی پذیرفته است، چون فرض این است که هنوز وحی ثابت نشده است.
و ثانیاً: در معرفتهای تبیینی و مدافعهگر نیز عقل و احتجاج عقلی نقش تعیین کننده دارد.
و ثالثاً: بدون میانجیگری عقل و اصول عقلی، معرفتهای حسی نیز به دست نخواهد آمد.
به خاطر چنین نقش تعیین کنندهای است که از عقل به عنوان «حجت باطنی» خداوند بر بشر در کنار حجت ظاهری که پیامبران و امامان هستند یاد شده است14، و امام صادق علیه السلام عقل را وسیله شناخت اصول نظری
_______________________________
13. گوهر مراد، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 38.
14.«إنّ لله علی الناس حجّتین، حجّة ظاهرة، وحجّة باطنة، أمّا الظاهرة فالرسل و الأنبیاء و الأئمّة علیهم السلام و أمّا الباطنة فالعقول» اصول کافی:ج 1، کتاب العقل و الجهل، روایت 12.________________________________________
و عملی معرفت معرفی کرده است.15
شیخ طوسی در بارهی مبادی عقلی معرفت دینی گفته است: «بدان که مراد خطاب الهی را نمیتوان دانست، مگر پس از قبول چند مطلب:
1. خطاب، صادر از خداوند است.
2. لغو و عبث در خطاب الهی راه ندارد، و روا نیست که خداوند از خطاب خود هیچ معنایی را اراده نکند.
3. و نیز روا نیست که خداوند از خطاب خود معنایی را که نارواست اراده نماید.
4. روا نیست که خداوند، بدون ذکر هیچگونه قرینهای، از خطاب خود معنایی را اراده کند که از ظاهر کلام استفاده نمیشود.16
عقل در دین شناسی دو نقش ممتاز را ایفا میکند:
الف: نقش معیار
این نقش مربوط به پارهای از اصول و مبادی عقلی و احکام مترتب بر آنهاست، با توجه به چنین اصول عقلی میتوان دربارهی درستی و نادرستی پارهای دعاوی شرعی داوری کرد، فی المثل اگر کسی دعوی نبوت کند و به دفاع از شرک و بتپرستی وظلم و بیدادگری برخیزد، چون دعوی او با اصول روشن عقلی ناسازگار است، کذب دعوی او اثبات میشود.
ب: نقش کشف و استنباط
این نقش معرفتی عقل مربوط به حقایق و رهآوردهای درونی شریعت است، حجیت و اعتبار عقل در استنباط احکام شریعت سبب شده است که از منابع فقهی احکام اسلامی به شمار آید. استدلالهای عقل در این زمینه گاهی مبتنی بر مبادی تعبدی کتاب و سنت است، و گاهی بر اصول و مبادی مستقل عقلی استوار است. مستقلات و غیر مستقلات عقلی مانند آنچه در مسئله حسن و
_______________________________
15. بالعقل عرف العباد خالقهم...و عرفوا به الحسن من القبیح... مدرک قبل، روایت 35.
16. عدّة الاُصول: 1/174175.________________________________________
قبح عقلی مطرح است، یا آنچه با استناد به قواعد عقلی در جواز یا عدم جواز اجتماع امر و نهی بیان شده است، و نیز اصول و مبادیای که به صورت مخصصهای عقلی به هنگام استفاده از ظواهر نقلی مورد استناد واقع میشود و نظایر آن، همگی مصادیق حضور مبادی عقلی در استنباط احکام دینی است.
این اصول و مبادی اگر از مقدمات و اصولی باشد که اثبات اصل شریعت بر آنها استوار است، در این صورت به کار گرفتن آنها نیازمند تأیید شریعت نیست، زیرا مخالفت شریعت با آنها نامعقول است، ولی برخی از آنها که از اصول قطعی و صریح عقلی نیست، بلکه یک رشته اصول یا ظنون عقلایی است به تأیید شرعی نیاز دارد، و البته از عدم مخالفت شرع با آنها میتوان موافقت او را به دست آورد.17
صواب و خطا در معرفت دینی
در خطا ناپذیری معرفت دینی معصومین تردیدی وجود ندارد، سخن در معرفت دینی دیگران است، در این جا نیز در نخستین مرتبه از معرفت که ابلاغ دین و شریعت در گرو آن است، خطا راه ندارد؛ زیرا خطا پذیر بودن فهم و درک دینی در این مرحله مانع ابلاغ دین به بشر خواهد بود، و در این صورت حجت دینی بر آنان تمام نخواهد شد، چرا که نخستین مرحلهی دینداری در گرو شناخت و فهم این است(اول الدین معرفته). این مطلب را از آیههای 27و28 سوره جنّ نیز میتوان نتیجه گرفت. این دو آیه بر مصونیت وحی در مرحله دریافت و ابلاغ دلالت دارد. و ابلاغ وحی بدون هیچگونه خطا علاوه بر مصونیت دریافت کننده و بیان کننده (پیامبر) به مصونیت دریافت کنندهی آن از پیامرسانی نیز احتیاج دارد. بنابراین، از ظاهر این آیه استفاده میشود که معارف دینی بدون نقص و عیب به متن جامعه میرسد، گرچه بعد از ابلاغ آن، احتمال خطا در تفسیر و تحریف و تغییر توسط افراد بشر وجود دارد، پس نباید پیشفرضها و اندوختههای ذهنی پیشین را مانع درک و فهم مفاهیم اوّلیهی وحی انگاشت.18
پاسخ به یک اشکال
ممکن است گفته شود: درک و فهم مخاطب و شنونده یک کلام و پیام، متناسب با دنیای ذهنی اوست؛ زیرا ذهن او انباشته از یک رشته مفاهیم، تصورات و احکام است و او از منظر همان اندوختههای ذهنی به کلام و پیامی که به وی القا میشود مینگرد، بنابر این، گرچه در حقایق و معارف دینی قبل از ابلاغ و بیان اختلاف، تعارض و خطا راه ندارد،،ولی
_______________________________
17.ر.ک: شریعت در آیینهی معرفت، ص 190193.
18.همان مدرک، ص 56.________________________________________
پس از ابلاغ و بیان، به دلیل این که اندوختههای ذهنی افراد مختلف، متعارض و خطاپذیر است، همهی این اوصاف به معرفت دینی نیز سرایت میکند.
این اشکال مبتنی بر اصل هرمنوتیک ) Hermenutic( یا مناقشه زبانی و تفسیری است که طبق آن چون ساختمان ذهنی و زبانی افراد متفاوت است، از سخنانی که میشنوند، دریافتهای متفاوت خواهند داشت. ولی این مطلب، گرچه به صورت فیالجمله و در حدّ یک قانون جزیی درست است، لیکن به صورت بالجمله و به عنوان یک قانون کلی پذیرفته نیست؛ چون لازمهی کلیت آن این است که هیچ فهم مشترکی میان افراد بشر نه در حوزه معرفت دینی و نه معرفت غیر دینی وجود نداشته باشد، و لازمهی آن بسته شدن باب تفهیم و تفاهم، و تعلیم و تعلّم است. یعنی هیچگاه، هیچ متکلمی نخواهد توانست مقصود خود را به مخاطبان خویش تفهیم کند، و هیچ مخاطبی نیز قادر به درک مقصود هیچ گوینده یا نویسندهای نخواهد بود.
آری ممکن است شنوندهای به خاطر آگاهیهای بیشتری که از یک پدیدهی طبیعی یا حکم دینی دارد، از سخنی که در مورد آن میشنود، استفادههای بیشتری بکند و فهم وسیعتر و عمیقتر به دست آورد، ولی این گونه تفاوت که طولی و تشکیکی(ذو مراتب) است، با اشتراک در فهم منافات ندارد، فیالمثل با شنیدن لفظ آب، عالم و عامی این حقیقت را که آب جسمی است روان که تشنگی را فرو مینشاند و بدن و جامه و مانند آن را پاکیزه میسازد، درک میکنند، با این تفاوت که عالم آگاه از ترکیبات شیمیایی عناصر که با مفاهیم مولکول و اتم و وزن نوعی و امثال آن آشنایی دارد و از نقش آب در حیات جانداران آگاهی علمی دارد، از کلمهی آب علاوه بر آنچه غیر عالم میفهمد و در آن با وی شریک است، حقایق دیگری را نیز درک میکند.
این مطلب در مورد درک شریعت و فهم معارف و احکام دینی نیز صادق است؛ زیرا معارف دینی نیز درجات و مراتب دارد و هرکس به قدر ظرفیت فهم خود از آن بهره میگیرد، ذو بطون بودن 19 قرآن و این مطلب که درک تأویل آن مخصوص 20 راسخان در علم است، دلیل گویایی بر این حقیقت است. چنان که از تمثیل دقیقی که در آیهی 17 سورهی رعد21 وارد شده است نیز به روشنی استفاده میشود. ولی این تفاوت درجات فهم قرآن و شریعت با اشتراک فهم در مورد نخستین مرتبهی معارف دینی که ابلاغ وحی در گرو آن است، منافات ندارد. و اصولاً درک و فهم عمیقتر وقتی معنا دارد که فهم و درک ثابت و مشترکی وجود داشته باشد تا در مقایسه با آن فهم و درک بیشتر و بهتر تحقق یابد.
وضوح این مطلب تا حدی است که موءلف «قبض و بسط تئوریک شریعت» که طرفداری تحول عمومی معرفت بشری و دینی است، در بخشی از کلام خود آن را پذیرفته و پس از بیان تکامل و تحول فهم دینی گفته است:«بلی در این میان پارهای از فهمها ثابت و مشابه میمانند، امّا این نه بدان دلیل است که کسانی میخواهند آنها را به عمد ثابت نگاه دارند و توفیق مییابند، بلکه بدان دلیل است که اقتضای طبیعی فهمها بدین جا میکشد، و آن ثبات، بدون خواست این و آن، متولد میگردد».22
صواب و خطا در تفسیر معارف و احکام دین
از مطالب پیشین به دست آمد که در مورد فهمِ نخستین مرتبه از معارف و احکام دینی که فهم مشترک و ثابت انسان از دین است و ابلاغ دین در گرو آن است، خطا راه ندارد، خطاپذیری معرفتهای دینی در مرحلهی بعد است که انسان غیر معصوم به تفسیر دین دست میزند. از آنجا که این گونه معرفت دینی محصول سعی و تلاش انسان غیر معصوم و خطاپذیر است، معرفتهای دینی او نیز
_______________________________
19. تفسیر عیاشی:1/1112.
20. آل عمران/7.
21. «اگنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءاً فَسالَتْ اگودِیَة بِقَدَرِها...».
22.قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ اول، ص 147.
مقصود از معرفت دینی چیست؟
معرفت دینی نوعی از معرفت است که با وصف دینی بودن از معرفتهای دیگر متمایز میگردد. مراد از دین در این جا دین وحیانی است؛ یعنی آنچه از طریق وحی بر پیامبران الهی نازل گردیده است.و چون از دیدگاه ما دین اسلام آخرین دین و شریعت آسمانی است؛ مقصود، دین و شریعت اسلام است. قرآن کریم نخستین منبع و سرچشمهی تعالیم و احکام دینی است، وپس از آن سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار دارد که از طریق قول، فعل و تقریر آن حضرت به ما رسیده است. و از آنجا که اهل بیت و عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز طبق دلایل عقلی و نقلی معصوم بودهاند و از طرفی مسئولیت تبیین شریعت از جانب خداوند به آنان واگذار شده است قول، فعل و تقریر آنان نیز، حکم قول، فعل و تقریر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را داشته و تحت عنوان «سنّت» از آن یاد میشود. و بنابر این مجموعهی «کتاب و سنّت» دین و شریعت اسلام را تشکیل میدهد. و اگر احیاناً از آن به «معرفت دینی» تعبیر شود، مقصود معرفتی است که جز از طریق دین (=وحی) به دست نمیآید. آری بخشی از تعالیم و احکام دینی از بدیهیات و مستقلات عقلی است و فهم و درک آنها موقوف بر نزول یا ورود وحی نیست، ولی غرض ما در این جا مجموعهی تعالیم و احکام دینی است به صورت بالجمله نه به صورت فیالجمله، در غیر این صورت لازم است از عقل نیز در کنار کتاب و سنّت به عنوان مأخذ و سرچشمهی دین یاد شود، چنان که علمای اصول و فقه از عقل به عنوان یکی از منابع و مدارک احکام یاد میکنند.
معرفتهای دینی اثباتی و تبیینی
با توجّه به آنچه بیان گردید میتوان معرفتهای دینی را به دو نوع: اثباتی و تبیینی تقسیم کرد.
معرفتهای اثباتی؛ یعنی آنچه اصل دین را اثبات میکند؛ یعنی وجود خداوند، شریعت، تعالیم و احکام دینی را نتیجه میدهد(=دین و شریعت) این نوع از معرفت چنان که بیان گردید دو مأخذ و سرچشمه دارد:الف. وحی و ب. عقل.
معرفتهای تبیینی آن است که به شرح و تبیین معرفتهای قسم اول (=دین و شریعت) و دفاع از آنها میپردازد، خواه توسط پیامبر و امام معصوم انجام گیرد، نظیر آنچه از آنان در زمینهی صفات خداوند وارد شده است، و خواه توسط علمای دینی صورت پذیرد؛ تنها فرقی که میان این دو وجود دارد، خطاپذیری و خطا ناپذیری است. ولی از نظر موضوع وغایت یکسانند، موضوع آن دو، دین و شریعت است و غایت آن دو، تفسیر، تبیین، هدایت و ارشاد.
از مطالب یاد شده به دست میآید که علوم: تفسیر، کلام و فقه اضلاع اصلی علوم و معرفتهای دینی را تشکیل میدهند، و علومی از قبیل: اصول فقه، رجال، درایه، صرف و نحو و غیره مقدمات خاص یا عام آنها محسوب میگردند. و در هر حال آنچه در مبحث معرفت شناسیِ معرفت دینی مقصود و منظور است، همانا معرفتهای غیر مستند به وحی و عصمت است.
معرفت شناسی چیست؟
معرفت شناسی که در فرهنگ غربی از آن به «تئوری شناخت1» و «اپیستمولوژی2» یاد
_______________________________
1. Theory of knowledge.
2. Epistemology.________________________________________
میشود، به بحث درباره معرفت و شناخت انسان میپردازد، ومسایلی چون: مبادی معرفت، ابزار شناخت، ارزش و اعتبار معرفت و معیار صدق و کذب در معرفت را بررسی میکند. موءلفان کتاب کلیات فلسفه در طرح بحث معرفت شناسی گفتهاند: «یکی از مهمترین شاخههای فلسفه،«شناخت شناسی» یا نظریههای مربوط به شناسایی است. فیلسوفان کوشیدهاند وسیلهی کسب معرفت و حدود و وسعت شناسایی و مقیاسها یا ملاکهایی را که بدان وسیله میتوان با اطمینان دربارهی حقیقت یا خطای شناسایی داوری کرده کشف کنند».3
این گونه بحث گاهی مربوط به معرفتهای غیر دینی است، یعنی معرفتهای انسان در قلمرو شناخت فلسفه و علوم طبیعی، تاریخی، اجتماعی و غیره، و گاهی مربوط به معرفتهای دینی است؛ یعنی معرفتهایی که از طریق حس و عقل در حوزهی دین شناسی پدید آمده است. و سرفصلهای مباحث مربوط به مسئلهی اخیر که دربارهی آنها به بحث و تحقیق خواهیم پرداخت عبارت است از:
1. اصول عقلی شناخت؛ این بحث گرچه به معرفت شناسی دینی اختصاص ندارد، ولی چون از مبادی و پیشفرضهای هرگونه معرفت و شناختی محسوب میگردد، طرح آن در این جا سودمند و لازم است.
2. ابزارهای شناخت در معرفت دینی؛
3. صواب و خطا در معرفت دینی؛
4. حجیت و قداست معرفت دینی؛
5. نقش معرفتهای غیر دینی در معرفت دینی؛
6. تحول و تکامل در معرفت دینی.
اصول عقلی شناخت
حصول شناخت برای بشر به طور عام و حصول شناخت تجربی به طور خاص بر یک سلسله اصول و مبادی مسلّم و عقلی استوار است که در این مقال به بررسی آنها میپردازیم از این اصول برخی مربوط به قواعد صوری و ساختاری شناخت و برخی دیگر مربوط به مبادی فلسفی و محتوایی شناخت میباشند.
1. اصل امتناع تناقض: این اصل را میتوان به صورت دو گزاره حملی صورت بندی کرد:
الف: اجتماع دو امر متناقض در یک مورد مشخص محال است؛ مانند اجتماع سلب و ایجاب (وجود و عدم) طلوع خورشید در یک لحظه معین.
ب: ارتفاع دو امر متناقض در یک مورد مشخص محال است، مانند ارتفاع سلب و
_______________________________
3. کلیات فلسفه، ص 260.________________________________________
ایجاب(وجود و عدم) یک دانشجو در کلاس درس در یک زمان.
همچنین اصل امتناع تناقض را میتوان در شکل یک گزاره شرطی (انفصالی حقیقی) صورتبندی کرد:
پیوسته در یک مورد خاص یا سلب صادق است یا ایجاب.
چنانکه میتوان آن را در شکل چهار گزاره شرطی اتصالی نیز بیان نمود.
1. هرگاه سلب یک شییء درست است، اثبات آن نادرست است؛
2. هرگاه ایجاب یک شییء درست است، سلب آن نادرست است؛
3. هرگاه سلب یک شییء درست نیست، اثبات آن درست است؛
4. هرگاه ایجاب یک شییء درست نیست، اثبات آن درست است؛
بدون اعتقاد به اصل امتناع تناقض هیچگونه شناختی در هیچ زمینهای امکان پذیر نخواهد بود، نه شناخت یقینی و نه معرفت احتمالی (=ظنی)، نه معرفت بدیهی و نه معرفت کسبی.
بدین جهت آن را «اصل الاصولِ» شناخت و «اُم القضایا» نامیدهاند.
2. اصل جهت کافی: مفاد این اصل این است که هر چیزی از جهت کافی و ثابتی برخوردار است، و به عبارت دیگر: هر موجودی از نظر خرد تبیین پذیر است، و بدین جهت آن را اصل «معقولیت عام» نامیدهاند. بر پایه اعتقاد به این اصل است که بشر پیوسته در صدد تبیین هستی در قلمرو طبیعت و ماورای طبیعت برآمده است.
3. اصل علیت: اعتقاد به اصل علیت نیز از اصول عقلی و بدیهی تفکر است،و مفاد آن این است که موجودی که سابقه عدم دارد،و متکی به ذات نیست در پیدایش خود به موجود دیگری نیازمند است، و از این جاست که انسان وجود اثر را دلیل عقلی بر وجود موءثر میداند.
اصل علیت در حقیقت متفرع بر اصل جهت کافی است، یعنی اگر وجود هر موجودی تبیین و تفسیر خردپسند دارد، وجود معلول وحادثه نیز تبیین پذیر است، و تبیین عقلی آن همان قانون علیت است.
از طرفی انکار اصل علیت مستلزم تناقض است؛ زیرا فرض این است که وجود معلول متکی به ذات خود او نیست و از این لحاظ هستی از آن سلب میشود، و از طرف دیگر موجود است، و هستی برای آن اثبات میشود. و اثبات و سلب هستی برای معلول اگر به لحاظ ذات او باشد، اجتماع تناقض لازم میآید، ناچار باید گفت: اثبات هستی برای معلول به لحاظ ذات او نیست، بلکه به لحاظ غیر است، و این همان قانون علیت است.
کارل پوپر4 دربارهی جایگاه علیت در پژوهشهای علمی میگوید: «آیا جهان با قوانین قاطع اداره میشود؟ من این پرسش را پرسشی متافیزیکی میدانم، قوانینی که به دست میآوریم همیشه فرضیهها هستند؛ یعنی میتوانند جانشینی پیدا کنند و این امکان هست که از تخمینهای احتمال استنباط شوند، ولی منکر اصل علیت شدن بدان میماند که کسی بکوشد تا سازندهی نظریه را از پژوهش و جستجویی که میکند باز دارد، و این که چنین کوششی نمیتواند پشتوانهای شبیه یک برهان داشته باشد».5
یادآوری این نکته لازم است که اصل جهت کافی از اصل علیت اعم است؛ زیرا اصل علیت فقط موجودات ممکن و معلول را شامل میشود، ولی اصل جهت کافی مطلق هستی اعم از واجب الوجود و ممکن الوجود را در برمیگیرد، بر این اساس گرچه وجود خداوند علت ندارد، ولی تبیین پذیر است. و براهین اثبات وجود خدا که فلاسفه و متکلمان دینی اقامه کردهاند همگی در صدد تبیین عقلی وجود خداوند میباشد.
4. اصل یکنواختی طبیعت: برای کشف قوانین علمی تنها اعتقاد به اصل علیت کافی
_______________________________
4. Karl R. Popper.
5. منطق اکتشاف علمی، نوشته کارل پوپر، ترجمه احمد آرام، ص 242.________________________________________
نیست، بلکه اعتقاد به اصل یکنواختی طبیعت نیز لازم است، یعنی پس از آن که ثابت شد که حادثه Aعلت حادثه Bمیباشد، با استناد به این که طبیعت ثابتی را میپیماید، و در همه جا و هر زمان علتهای مثابه معلولهای مشابه دارند، نتیجه حاصل از طریق استقراء و آزمایش رنگ کلی گرفته و به صورت قانون علمی عرضه میشود.
فیلیسین شاله6 دربارهی این اصل میگوید: «معمولاً در این که استقراء بر یکسان بودن طبیعت مبتنی است بین دانشمندان توافق حاصل است، یعنی اگر طبیعت همیشه یک جریان را بپیماید کافی است که ما در یک زمان و مکان معین بین حوادث رابطهای ملاحظه کنیم و از آنجا پی ببریم که این رابطه همیشه و در همه جا برقرار خواهد بود.
حاصل آن که: اساس استقراء و علوم تجربی دو چیز است:
1. طبیعت دارای نظم و قانون است واتفاق و تصادف در آن رخ نمیدهد(اصل علیت).
2. هر علت همیشه با اجتماع شرایط یکسان، باعث همان معلول میشود (اصل سنخیت میان علت ومعلول= یکنواختی طبیعت)».7
ایان باربور آنجا که از پیشفرضهای پژوهش علمی بحث کرده، گفته است:«برخی
_______________________________
6. Felicien Challaye.
7.شناخت روشهای علوم، تألیف فلیسین شاله، ترجمه یحیی مهدوی، ص 110 116، شایان ذکر است که وی از فلاسفه اصالت تجربه است و اصول عقلی و ما قبل تجربی را منکر است، بدین جهت خواسته است، اصل علیت ویکنواختی طبیعت را بر پایه منطق تجربی تفسیر کند، ولی سرانجام موفق نشده است. جهت آگاهی بیشتر در این باره به اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج2، ص 103 105 رجوع شود.________________________________________
از سجایا لازمه پژوهش بارور در هر رشتهای است، نظیر کنجکاوی، تخیل، امانتداری، آزادی فکر و تبادل نظر، ولی آنچه به طور اخص در پژوهش علمی اهمیت دارد، اعتقاد راسخ اهل علم به فهم پذیری و سامانمندی جهان است، پژوهشگر علم نمیپرسد: «آیا بیماری علت دارد؟» میپرسد علت این بیماری چیست؟یعنی پاسخ پرسش اول را مسلم میگیرد.
دانشمندان درباره مسلم انگاشتن اصل یکسانی و یکنواختی طبیعت به تفصیل بحث کردهاند، برخی (مانند جان استوارت میل) آن را به عنوان یک تعمیم تجربی از مشاهدات توجیه کردهاند، وسیله انگاران آن را یک توصیه روش شناختی مفید (در پی انگارههای تکرار شونده باش) میدانند، تا یک مدعای متافیزیکی مطلق راجع به واقعیت (طبیعت همواره قانونمند است).
در پاسخ آنان باید گفت: این صرفاً یک دستور العمل دلخواهانه نیست، زیرا خط مشیای که توصیه میکند فقط از آن روی مفید و نتیجهبخش است که جهان در واقع منظم و سامانمند است، اعتماد به یک خط مشی عملی، حاکی از مسلم انگاریهای متافیزیکی مسکوت است. سامانمندی طبیعت، اصل مسلم ضمنی علم است این یک پیشفرض صوری یا مقدمه منطقی نیست، وهرگز در طی تحقیقات علمی نیز ذکری از آن به میان نمیآید، بلکه به سادگی در عرف اهل علم و در فرهنگی که محیط بر آن است، مقبول و مسلم گرفته شده است، ولی اگر چنین اصلی رسماً بیان نمیشود به این معنا نیست که تأثیر آن کم است».8
لایب نیتس (لایب نیز)9 درباره نقش اصول عقلی در شناخت و استدلال گفته است:
«این اصول برای استدلال ضروری است همچنان که عضلات و رباطات برای راه رفتن ضرورت دارد، هرچند انسان به هنگام راه رفتن هیچ توجهی به آنها نداشته باشد».
و پاسکال 10 دربارهی بداهت و برهان ناپذیری اصول عقلی گفته است:«چون علتی که این اصول را برهان ناپذیرمیسازد، نه خفا و ابهام، بلکه شدت وضوح آنهاست، پس فقدان حجت و دلیل، برای اثبات آنها نه تنها نقض نیست بلکه کمال نیز هست».11
_______________________________
8. علم و دین، ص 218.
9. Leibniz(17161646) فیلسوف و ریاضیدان آلمانی.
10. Pascal(16621623) ریاضیدان نامی فرانسوی.
11. فلسفه عمومی، پل فولکیه، ترجمه دکتر یحیی مهدوی، ص 86.________________________________________
5. استلزام منطقی
اصول یاد شده همگی مربوط به ماده و محتوای شناخت بودند، و اصل استلزام منطقی مربوط به شکل و ساختار شناخت است. برتراند راسل این اصل را چنین تعریف کرده است:«هرگاه چنین باشد که اگر این درست است آن هم درست است، میگوییم این مستلزم آن است، و آن از این لازم میآید، برحسب این اصل کلی، اگر این مستلزم آن باشد و این صادق باشد آن هم صادق است. به عبارت دیگر: هر امری که از قضیه صادقه لازم آید، صادق است.
این اصل در هر نوع استدلالی موجود است، و هر جا امری را که بدان اعتقاد داریم برای اثبات امر دیگری که بعداً به آن اعتقاد پیدا میکنیم به کار بریم، این اصل جاری خواهد بود، هرکس بپرسد: چرا باید نتیجه استدلال صحیح را که مبتنی بر مقدمات صادقه است قبول کرد؟ در جواب فقط به این اصل میتوان اشاره نمود. در واقع انکار درستی این اصل غیر ممکن و وضوح و بداهت آن به حدی است که در بادی نظر تقریباًغیر مفید و به منزله توضیح واضحات مینماید».12
بنابر این، این همه قوانین صوری و ساختاری استدلال که در منطق صوری بیان شدهاند نیز از پیشفرضها و مبادی تفکر و شناخت بشری به شمار میروند.
ابزارهای شناخت در معرفت دینی
ابزارهای عادی شناخت به دوگونهی حسی و عقلی تقسیم میشوند. قرآن کریم نیز یادآور شده است که انسان در آغاز تولد فاقد هرگونه معرفت و شناخت است و خداوند برای این که او بتواند نسبت به حقایق هستی به معرفت و شناخت دست یابد، به اوگوش، چشم و قلب داده است چنان که میفرماید:«وَاللهُ اگخرجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَجعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاگبْصارَوَالاگفْئِدَة لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُون» (نحل/78).
«خداوند شما را از درون شکم مادرانتان بیرون آورد، در حالی که چیزی را نمیدانستید، وبرای شما گوشها، دیدهها و دلها (خردها) قرار داد، شاید سپاسگزار باشید».
_______________________________
12. مسائل فلسفه، تألیف برتراند راسل، ترجمه منوچهر بزرگمهر، ص 97 98.
________________________________________
نظیر این آیه است آیههای 36 سوره اسراء، 78 سوره موءمنون، 9 سوره سجده، 26 سوره احقاف، و 23 سوره ملک.
از مطالعهی مجموع آیاتی که در آنها کلمهی «فوءاد» و «اگفئدة» به کار رفته است به دست میآید که این واژه ناظر به دو مرکز ادراکی و احساسی است، یعنی ادراک عقلانی و احساس درونی، که از آن به درک وجدانی یا ضمیر خودآگاه تعبیر میشود، و قرآن کریم گاهی از آن به «قلب» نیز تعبیر نموده است. از این روی میتوان گفت«فوءاد»از نظر مصداق در کاربرد قرآنی آن مساوق با روح و نفس انسان است که به اصطلاح اهل منطق، فصل مقوّم و ممیّز انسان را تشکیل میدهد و دارای دو بعد یا دو جنبه است که یکی از مقولهی تعقل و تفکر، و دیگری از مقولهی احساس و درک وجدانی است، وجامع آن دو این است که ابزار یا سرچشمهی معرفت و آگاهیاند.
اگر چه حواس بیرونی و ظاهری انسان منحصر در گوش و چشم نیست، ولی از آنجا که این دو حس در زمینهی معرفت حسی نقش کلیدیتری دارند، و در نظام تعلیم و تربیت نیز، معرفت سمعی و بصری رکن و پایهی آموزش محسوب میگردد، قرآن کریم تنها آن دو را ذکر نموده است.
با توجه به نکات یاد شده ابزار معرفت دینی بدین قرار است:
الف: حواس ظاهری
حسّ بینایی در معرفت دینی نقش مهمی دارد، مشاهدهی آیات تکوینی، خواه در حدّ مشاهدههای عادی و سطحی یا مشاهدههای دقیق و علمی زمینه تفکر و تعقل در دستگاه عظیم طبیعت را فراهم میسازد، و از این طریق براهین عقلی حدوث، حرکت و نظم برای اثبات وجود خدا و صفات کمال او صورت بندی میشود. همین گونه است مشاهدهی معجزه در باب نبوت و امامت و حقانیت آیین و شریعت.
حس شنوایی نیز در معرفت دینی نقش عمیق و گستردهای دارد، اصولاً طریق نقل در معرفتهای دینی وابسته به آن است.
نمونههایی از این گونه معرفتها عبارت است از:
1. دعوی نبوت از طرف پیامبران الهی برای کسانی که آنها را ندیدهاند، مثلاً مسلمانان پس از عصر رسالت این مطلب که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دعوی نبوت کرده است را از طریق نقل دریافت کردهاند.
2. علم به صدق دعوی نبوت از طریق معجزه برای کسانی که در غیر عصر پیامبران زندگی کردهاند.
3. نزول کتابهای آسمانی بر پیامبران الهی برای آنان که در عصر رسالت نبودهاند، مثلاً ادعای این که قرآن کلام خداوند است که بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل گردیده و آن حضرت آن را به عنوان سند نبوت خود معرفی کرده، و مخالفان نبوت با این که در فن فصاحت وبلاغت برجسته و ممتاز بودند از معارضه با قرآن فرو ماندند و به فوق بشری بودن آن اعتراف نمودند. همهی این مطالب از طریق نقل اثبات میشود.
4. نقل سنّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و احادیث ائمّه اهل بیت علیهم السلام.
5. توثیق و تضعیف راویان و ناقلان احادیث معصومین و سنّت آنان.
درموارد یاد شده، و نیز موارد مشابه آن، طریق نقل، یگانه راهی است که عالم دین شناس و دین باور میتواند از حقانیت دین یا نصوص دینی آگاه شود، حال در پارهای موارد باید نقل در حد تواتر باشد.(آنجا که مربوط به اعتقادات دینی است) و در پارهای دیگر نقل غیر متواتر نیز، هرگاه ناقل آن موثق باشد، کافی است(در غیر اعتقادات دینی).
ب. یافتههای وجدانی
از راه دل ووجدان نیز میتوان، هم در زمینهی معرفتهای اثباتی و هم در مورد معرفتهای تبیینی بهره گرفت، آنچه انسان در درون خود وجدان میکند و با وضوح و روشنی مییابد، به گونهای که شک و تردید را بر نمیتابد، برای او معتبر و سودمند است. در ارتباط با این نوع معرفت دو نکته را یادآور میشویم:
1. این درک وجدانی و معرفت شهودی و درونی آنگاه معتبر و سودمند است که با مسلمات عقلی و شرعی تعارض نداشته باشد، و به عبارت دیگر: با بعد برین حیات انسان که همانا حیات عقلانی اوست ناسازگار نباشد.
بدین جهت است که اساتید عرفان به دانش آموزان مکتب شهود و اشراق هشدار دادهاند که از رهزنیهای شیطان و تسویلات نفس امّاره، قبل از وصول به مراحل عالی عرفان، برحذر باشند؛ زیرا ممکن است در این میان حالاتی را شهود کنند و یا سخنانی را بشنوند که شیطانی و باطل است، برای نجات از چنین ورطههای هولناکی باید از پیر طریق یا عقل صریح مدد جست، پس باید به توصیهی آنان توجه کرد که:
طی این مرحله بی رهبری خضر مکن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
حکیم عبدالرزاق لاهیجی در این باره چنین گفته است:
«طریقهی سلوک باطن مسبوق است به سلوک ظاهر، پس صوفی نخست باید یا حکیم باشد یا متکلم، و پیش از استحکام علم حکمت وکلام و بالجمله پیش از استکمال طریقهی نظر ادعای تصوف، عوام فریبی و صیادی باشد».13
2.درک وجدانی و معرفت شهودی از قبیل علم حضوری است وجنبهی شخصی و فردی دارد، و برای دیگران حجیت و اعتبار ندارد، مگر آن که به گونهای به معرفت عقلی و حصولی بازگردد. در این باره در بحث مربوط به «دین و فطرت» توضیحِ لازم خواهد آمد.
ج: عقل و خرد
عقل و خرد یکی از مهمترین ابزارهای شناخت در معرفتهای دینی است، چرا که:
اوّلاً در معرفتهای اثباتگر دین، راهی جز استدلال عقلی وجود ندارد؛ زیرا نه دین و حقایق دینی از محسوسات است تا بتوان از طریق حس و تجربه آن را اثبات کرد، و نه اثبات آنها از طریق وحی پذیرفته است، چون فرض این است که هنوز وحی ثابت نشده است.
و ثانیاً: در معرفتهای تبیینی و مدافعهگر نیز عقل و احتجاج عقلی نقش تعیین کننده دارد.
و ثالثاً: بدون میانجیگری عقل و اصول عقلی، معرفتهای حسی نیز به دست نخواهد آمد.
به خاطر چنین نقش تعیین کنندهای است که از عقل به عنوان «حجت باطنی» خداوند بر بشر در کنار حجت ظاهری که پیامبران و امامان هستند یاد شده است14، و امام صادق علیه السلام عقل را وسیله شناخت اصول نظری
_______________________________
13. گوهر مراد، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص 38.
14.«إنّ لله علی الناس حجّتین، حجّة ظاهرة، وحجّة باطنة، أمّا الظاهرة فالرسل و الأنبیاء و الأئمّة علیهم السلام و أمّا الباطنة فالعقول» اصول کافی:ج 1، کتاب العقل و الجهل، روایت 12.________________________________________
و عملی معرفت معرفی کرده است.15
شیخ طوسی در بارهی مبادی عقلی معرفت دینی گفته است: «بدان که مراد خطاب الهی را نمیتوان دانست، مگر پس از قبول چند مطلب:
1. خطاب، صادر از خداوند است.
2. لغو و عبث در خطاب الهی راه ندارد، و روا نیست که خداوند از خطاب خود هیچ معنایی را اراده نکند.
3. و نیز روا نیست که خداوند از خطاب خود معنایی را که نارواست اراده نماید.
4. روا نیست که خداوند، بدون ذکر هیچگونه قرینهای، از خطاب خود معنایی را اراده کند که از ظاهر کلام استفاده نمیشود.16
عقل در دین شناسی دو نقش ممتاز را ایفا میکند:
الف: نقش معیار
این نقش مربوط به پارهای از اصول و مبادی عقلی و احکام مترتب بر آنهاست، با توجه به چنین اصول عقلی میتوان دربارهی درستی و نادرستی پارهای دعاوی شرعی داوری کرد، فی المثل اگر کسی دعوی نبوت کند و به دفاع از شرک و بتپرستی وظلم و بیدادگری برخیزد، چون دعوی او با اصول روشن عقلی ناسازگار است، کذب دعوی او اثبات میشود.
ب: نقش کشف و استنباط
این نقش معرفتی عقل مربوط به حقایق و رهآوردهای درونی شریعت است، حجیت و اعتبار عقل در استنباط احکام شریعت سبب شده است که از منابع فقهی احکام اسلامی به شمار آید. استدلالهای عقل در این زمینه گاهی مبتنی بر مبادی تعبدی کتاب و سنت است، و گاهی بر اصول و مبادی مستقل عقلی استوار است. مستقلات و غیر مستقلات عقلی مانند آنچه در مسئله حسن و
_______________________________
15. بالعقل عرف العباد خالقهم...و عرفوا به الحسن من القبیح... مدرک قبل، روایت 35.
16. عدّة الاُصول: 1/174175.________________________________________
قبح عقلی مطرح است، یا آنچه با استناد به قواعد عقلی در جواز یا عدم جواز اجتماع امر و نهی بیان شده است، و نیز اصول و مبادیای که به صورت مخصصهای عقلی به هنگام استفاده از ظواهر نقلی مورد استناد واقع میشود و نظایر آن، همگی مصادیق حضور مبادی عقلی در استنباط احکام دینی است.
این اصول و مبادی اگر از مقدمات و اصولی باشد که اثبات اصل شریعت بر آنها استوار است، در این صورت به کار گرفتن آنها نیازمند تأیید شریعت نیست، زیرا مخالفت شریعت با آنها نامعقول است، ولی برخی از آنها که از اصول قطعی و صریح عقلی نیست، بلکه یک رشته اصول یا ظنون عقلایی است به تأیید شرعی نیاز دارد، و البته از عدم مخالفت شرع با آنها میتوان موافقت او را به دست آورد.17
صواب و خطا در معرفت دینی
در خطا ناپذیری معرفت دینی معصومین تردیدی وجود ندارد، سخن در معرفت دینی دیگران است، در این جا نیز در نخستین مرتبه از معرفت که ابلاغ دین و شریعت در گرو آن است، خطا راه ندارد؛ زیرا خطا پذیر بودن فهم و درک دینی در این مرحله مانع ابلاغ دین به بشر خواهد بود، و در این صورت حجت دینی بر آنان تمام نخواهد شد، چرا که نخستین مرحلهی دینداری در گرو شناخت و فهم این است(اول الدین معرفته). این مطلب را از آیههای 27و28 سوره جنّ نیز میتوان نتیجه گرفت. این دو آیه بر مصونیت وحی در مرحله دریافت و ابلاغ دلالت دارد. و ابلاغ وحی بدون هیچگونه خطا علاوه بر مصونیت دریافت کننده و بیان کننده (پیامبر) به مصونیت دریافت کنندهی آن از پیامرسانی نیز احتیاج دارد. بنابراین، از ظاهر این آیه استفاده میشود که معارف دینی بدون نقص و عیب به متن جامعه میرسد، گرچه بعد از ابلاغ آن، احتمال خطا در تفسیر و تحریف و تغییر توسط افراد بشر وجود دارد، پس نباید پیشفرضها و اندوختههای ذهنی پیشین را مانع درک و فهم مفاهیم اوّلیهی وحی انگاشت.18
پاسخ به یک اشکال
ممکن است گفته شود: درک و فهم مخاطب و شنونده یک کلام و پیام، متناسب با دنیای ذهنی اوست؛ زیرا ذهن او انباشته از یک رشته مفاهیم، تصورات و احکام است و او از منظر همان اندوختههای ذهنی به کلام و پیامی که به وی القا میشود مینگرد، بنابر این، گرچه در حقایق و معارف دینی قبل از ابلاغ و بیان اختلاف، تعارض و خطا راه ندارد،،ولی
_______________________________
17.ر.ک: شریعت در آیینهی معرفت، ص 190193.
18.همان مدرک، ص 56.________________________________________
پس از ابلاغ و بیان، به دلیل این که اندوختههای ذهنی افراد مختلف، متعارض و خطاپذیر است، همهی این اوصاف به معرفت دینی نیز سرایت میکند.
این اشکال مبتنی بر اصل هرمنوتیک ) Hermenutic( یا مناقشه زبانی و تفسیری است که طبق آن چون ساختمان ذهنی و زبانی افراد متفاوت است، از سخنانی که میشنوند، دریافتهای متفاوت خواهند داشت. ولی این مطلب، گرچه به صورت فیالجمله و در حدّ یک قانون جزیی درست است، لیکن به صورت بالجمله و به عنوان یک قانون کلی پذیرفته نیست؛ چون لازمهی کلیت آن این است که هیچ فهم مشترکی میان افراد بشر نه در حوزه معرفت دینی و نه معرفت غیر دینی وجود نداشته باشد، و لازمهی آن بسته شدن باب تفهیم و تفاهم، و تعلیم و تعلّم است. یعنی هیچگاه، هیچ متکلمی نخواهد توانست مقصود خود را به مخاطبان خویش تفهیم کند، و هیچ مخاطبی نیز قادر به درک مقصود هیچ گوینده یا نویسندهای نخواهد بود.
آری ممکن است شنوندهای به خاطر آگاهیهای بیشتری که از یک پدیدهی طبیعی یا حکم دینی دارد، از سخنی که در مورد آن میشنود، استفادههای بیشتری بکند و فهم وسیعتر و عمیقتر به دست آورد، ولی این گونه تفاوت که طولی و تشکیکی(ذو مراتب) است، با اشتراک در فهم منافات ندارد، فیالمثل با شنیدن لفظ آب، عالم و عامی این حقیقت را که آب جسمی است روان که تشنگی را فرو مینشاند و بدن و جامه و مانند آن را پاکیزه میسازد، درک میکنند، با این تفاوت که عالم آگاه از ترکیبات شیمیایی عناصر که با مفاهیم مولکول و اتم و وزن نوعی و امثال آن آشنایی دارد و از نقش آب در حیات جانداران آگاهی علمی دارد، از کلمهی آب علاوه بر آنچه غیر عالم میفهمد و در آن با وی شریک است، حقایق دیگری را نیز درک میکند.
این مطلب در مورد درک شریعت و فهم معارف و احکام دینی نیز صادق است؛ زیرا معارف دینی نیز درجات و مراتب دارد و هرکس به قدر ظرفیت فهم خود از آن بهره میگیرد، ذو بطون بودن 19 قرآن و این مطلب که درک تأویل آن مخصوص 20 راسخان در علم است، دلیل گویایی بر این حقیقت است. چنان که از تمثیل دقیقی که در آیهی 17 سورهی رعد21 وارد شده است نیز به روشنی استفاده میشود. ولی این تفاوت درجات فهم قرآن و شریعت با اشتراک فهم در مورد نخستین مرتبهی معارف دینی که ابلاغ وحی در گرو آن است، منافات ندارد. و اصولاً درک و فهم عمیقتر وقتی معنا دارد که فهم و درک ثابت و مشترکی وجود داشته باشد تا در مقایسه با آن فهم و درک بیشتر و بهتر تحقق یابد.
وضوح این مطلب تا حدی است که موءلف «قبض و بسط تئوریک شریعت» که طرفداری تحول عمومی معرفت بشری و دینی است، در بخشی از کلام خود آن را پذیرفته و پس از بیان تکامل و تحول فهم دینی گفته است:«بلی در این میان پارهای از فهمها ثابت و مشابه میمانند، امّا این نه بدان دلیل است که کسانی میخواهند آنها را به عمد ثابت نگاه دارند و توفیق مییابند، بلکه بدان دلیل است که اقتضای طبیعی فهمها بدین جا میکشد، و آن ثبات، بدون خواست این و آن، متولد میگردد».22
صواب و خطا در تفسیر معارف و احکام دین
از مطالب پیشین به دست آمد که در مورد فهمِ نخستین مرتبه از معارف و احکام دینی که فهم مشترک و ثابت انسان از دین است و ابلاغ دین در گرو آن است، خطا راه ندارد، خطاپذیری معرفتهای دینی در مرحلهی بعد است که انسان غیر معصوم به تفسیر دین دست میزند. از آنجا که این گونه معرفت دینی محصول سعی و تلاش انسان غیر معصوم و خطاپذیر است، معرفتهای دینی او نیز
_______________________________
19. تفسیر عیاشی:1/1112.
20. آل عمران/7.
21. «اگنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءاً فَسالَتْ اگودِیَة بِقَدَرِها...».
22.قبض و بسط تئوریک شریعت، چاپ اول، ص 147.