تشبیه و تنزیه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تشبیه در لغت به معناى مانند کردن و شبیه ساختن چیزى را به چیزى، یکسانى و مانندگى است، اسم فاعل آن مشبّه یعنى مانند کننده و شبیه سازنده است. و تنزیه خدا عبارت از منزّه دانستن ذات و صفات او از انسانگونه بودن و پرهیز و دورى از نسبت صفات ناپسند، بد و زشت به اوست.
تشبیه در اصطلاح کلام
تشبیه در علم کلام به این گونه است که ذات خدا و یا صفات او را به ذات و یا صفات انسان مانند سازند، بدین سان که مثلاً ذات خدا مانند افراد بشر داراى جسم، گوشت، خون، دست، پا، چشم، گوش و سایر اعضا دارد؛ او با بندگان مصافحه مىکند و او را مىتوان دید؛ صفات خدا مانند صفات انسان ؛ علم و اراده او مانند علم و اراده انسان و کلام او از جنس حروف و اصوات است، بر این پایه عمل مزبور را تشبیه و تشبیه کنندگان را مشبهه نامیدهاند.
در تاریخ علم کلام، مشبّهه به همه گروههایى که در توحید به تشبیه گراییدهاند اعم از مجسّمه، غلاة، حلولیه، بیانیه و... اطلاق گشته است.(1)
تشبیه نزد یهود
تشبیهِ یهود از آن جهت بود که دیدند تورات پر از تشبیهاتى از این قبیل است:خدا صورت دارد؛ آشکارا سخن مىگوید؛ بر طور سینا پایین مىآید؛ از جایى به جاى دیگر منتقل مىشود؛ بر عرش استقرار دارد؛ در بالا مىتوان او را دید؛ او از طور سینا آمده و در کوه ساعیر آشکار شده و در کوههاى فاران ظاهر گشته است. آنان گفتند خداوند چشمانش درد گرفت، ملائکه عیادتش کردند؛ او در طوفان نوح آن قدر گریست که چشم درد گرفته؛ عرش از سنگینى خدا ناله مىکند و از هر طرف به اندازه چهار انگشت بزرگتر از عرش است.(2)
تشبیه در تورات
در تورات مىخوانیم خداوند در قلب خود رنج کشید؛ خداوند رایحه خوش بویید؛ خدا بر قوس و قزح خواهد نگریست؛ او براى دیدن شهر و برج به زیر آمد.(3)
_______________________________
1. عبد القاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، تحقیق محى الدین عبد الحمید، ص 40، 225 و بعد، نشر دار المعرفة، بیروت 2. همان، ص 312، 106، 188.
3. عهد عتیق و لیم گلن، ط لندن، ولیم واطس، سفر پیدایش باب 6، 8، 9، 11.________________________________________
خداوند بر ابرام[ابراهیم] مرئى شد، به فرعون بگو خدا مىفرماید اسرائیل پسر اوّل زاده من است، رایحه خوش شما را نخواهم بویید.(1)
گروهى از یهود مشهور به «قرّاآن»، مشبّهىاند و گویند او بر عرش است، سر، دست، پا، وجمله اعضا دارد، آمد و شد دارد، کفر، فسق، ستم و همه بدىها را از او دانسته و گفتهاند او را مىتوان دید چنان که مجبّره گویند(2) از این رو گفتهاند روح تشبیه بر یهود غالب آمده است.(3)
تشبیه در انجیل
انجیل نیز آسمان را کرسى خدا و زمین را جایگاه قدم او دانسته است. عیسى مسیح علیه السلام پسر خداست(4). ترسایان حضرت عیسى علیه السلام را پسر خدا دانند.(ابن الداعى باب سیم) سطوریّه از نصارى گفتهاند وقتى انسان در عبادت کوشش کند گوهر اوبه ملکوت آسمانها راه مىیابد وخدا را آشکارا خواهد دید، چنان که یعقوبیّه از نصارى گفتهاند: مسیح علیه السلام از دو طبیعت خدا و انسان ترکیب یافته و این دو به هم به گونهاى مخلوط شدهاند که آب به شیر.(5)
تشبیه در قرآن
قرآن مجید نیز با صرف نظر از آیات تنزیه یعنى آیاتى که خداوند را از اوصاف تشبیه منزه و مبرّا دانسته است، و از دیدگاهى ابتدایى، داراى آیات تشبیه است. در این آیات براى خداوند سبحان دست (« ید الله» چنان که در سوره هاى مائده /64؛ ص/75؛ فتح/10) پا «یوم یکشف عن ساق» (قلم/42) چهره و صورت «وجه» (در سورههاى قصص/88؛ الرحمن/27؛ انسان/9) درون و برون«الظاهر والباطن» (حدید/30) دیده مىشود او در سورهءصافات کرده انسان را به خود نسبت داده:«الله خلقکم و ما تعملون» (96). چنان که به عکس گاهى عملى را از انسان نفى و به خود منسوب دانسته است:«وما رمیتَ إذ رمیتَ ولکنّ الله رمى» یعنى:آن گاه که تیر انداختى تو نینداختى بلکه خدا انداخت.(انفال/17) گاهى خداوند از انسان طلب قرض مىکند:«من ذا الّذی یقرض الله » (بقره/245). وگاهى با موسى علیه السلام سخن مىگوید: «کلّم الله موسى تکلیماً» (نساء/164) و زمانى تأسف مىخورد (زخرف/55) او نور آسمانها و زمین است
_______________________________
1. همان، سفر تکوین 12/7، خروج 4/22، لویان26/31.
2. سید مرتضى ابن الداعى رازى،تبصرة العوام، باب 3.
3. فخر رازى، اعتقادات فرق مسلمین، ط الأزهر، ص 127.
4. عهد جدید، متى 5/35؛ مرقس 1/1؛ لوقا1/31.
5. شهرستانى، همان:1/225 و بعد، ،فخر رازى، همان، ص 132.________________________________________
«الله نور السَّموات والأرض» (نور/35) از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.(ق/16) داراى چشم(هود /37؛ موءمنون/27؛طور/45) و پهلو است(زمر /56) رفت و شد دارد (بقره/210؛ انعام/158؛ فجر/22) و بر عرش نشسته است (اعراف/57؛ یونس/3؛ رعد/2؛طه/5؛ فرقان/59؛ سجده/4؛ حدید/4).
پیدایش تشبیه و مشبهه در اسلام
برخى اصل تشبیه را از یحیى بن معین، احمد حنبل، (امام حنبلیان) سفیان ثورى، اسحاق بن راهویه دانسته و گفتهاند احمد حنبل گفت:« استوى» در آیه ء «الرَّحمن على العرش استوى» به معناى استقرار یافتن و نشستن است. به گفتهءابن الداعی آنان براى خدا جا و مکان اثبات کنند، گویند بر عرش نشسته، پاها بر کرسى نهاده، سر و دست وجمله اعضا دارد، و چون خواست آدم را بیافریند آینه پیش خود نهاد، نظر در آن کرد و آدم را به صورت خود بیافرید، او چون از حساب خلق فارغ شود با گروهى از فرشتهها نزدیک بهشت روند و بر اهل بهشت سلام کنند:«سلام قولاًمن ربّرحیم» (یس/58) و گویند جمله دل هاى بنى آدم میان دو انگشت خداست آن سان که خواهد مىگرداند، او هر شب جمعه بر الاغى سوار و به زمین فرود آید، در مساجد «مشبهّه» نزول کند، طعام و شراب خورد و پیش از طلوع صبح به عرش رود(1) همه مشبهّه پذیرفتهاند که عرش خداوند در جهت فوق آسمان ها است .
حنبلیان و یاران داود بن على اصفهانى به اتّفاق نظر گفتند خداوند داراى اوصافى است مانند اوصاف حسّى جسمانى، و به ظاهر آیات و اخبار بسنده کردند به ویژه اخبارى که در اسلام از طریق دسیسه و جعل وارد شده است چنان که ما بدانها اشاره خواهیم داشت . از این رو، گفتند خدا جسم است (مجسّمه) چشمى دارد چون چشمهاى ما و دستهاى او مانند دستهاى ماست از آسمان پایین مىآید و در برخى افراد حلول مىکند(حلولیّه).(2)
کرامیّه: پیروان محمد بن کرام (م255) بر این باورند که خدا جسم است از این رو آنان را «مجسّمه» نامیدهاند. آنان معتقدند که خداوند محلّحوادث است ، این گروه میان جبر و تشبیه را جمع کردند. همچنین مشبهه و آنان که خدا را دیدنى مىدانند نوعاً جبرى مسلکاند.(3) از دیگر اعتقادات آنان چنین است که خداوند حدّ، نهایت و ملاقات با اجسام دارد، و مکان مخصوص او بالاى عرش است نه این گروه در تفسیر جسم بر آنند که جسم چیزى است موجود و قایم بالذات ، امّا از شش جهت نهایت دارد وحوادثى در ذات او
_______________________________
1. رک: ابن الداعى، همان، فصل 11، قزوینى، همان، ص 306.
2. شهرستانى، همان:1/108 وبعد.
3. ابن مرتضى همان، ص 49، 61.________________________________________
رخ مىدهد.(1)
برخى دیگر گفتهاند نخستین گروهى که گرفتار گمراهى تشبیه شدند «غلاة» از سبائیه بودند. این گروه على علیه السلام را خدا دانسته و ذات او را به ذات خدا تشبیه کردند، و چون على علیه السلام گروهى از آنان را به آتش مجازات کرد گفتند: «الاعلیها السلامن دانستیم که تو خدایى؛ زیرا جز خدا کسى به آتش عذاب نمىدهد». از معتقدات آنان بود که على علیه السلام کشته نشده، نمرده، و کشته نخواهد شد تا زمین را از عدل و داد پر کند. غلاة نه تنها على علیه السلام را خدا قلمداد کردند بلکه به امامان و پیشوایان از ذریّه او نیز نسبت الوهیت، نبوت و فرشته بودن دادند و در توصیف فضایل از حدّ گذشتند (2) از این رو على علیه السلام در باره آنان دستور سوزاندن داد ، وا ئمه علیهم السلام نیز حکم به کفر و خروج از دین آنان را صادر کردند.(3)
حشویه: دسته دیگرى از این گروه اعتقاد داشتند انسان مىتواند با خدا مصافحه کند و ملامست با خدا جایز است؛ اخلاص پیشهگان در دنیا هرگاه به سر حدّ اخلاص برسند مىتوانند در دنیا و آخرت اورا ببیند وحتى با او متحد گردند.(4)
مغیریه: پیروان مغیرة بن سعید عجلىاند او خود را به خدا تشبیه کرد و گمان داشت به آسمان صعود کرده و خدا دستش را به سر او کشیده و گفته است: پسرم از ناحیه من تبلیغ کن. چنان که «حلولیه» گفتهاند خدا در ائمه علیهم السلام حلول کرده است امّا «بیانیّه» که پیروان بیان بن سمعان بودند و او ادعا داشت جزیى از خدا در على علیه السلام و سپس در پسرش محمّد حنفیه حلول کرده است نیز از مشبهه به شمار رفتهاند، سایر فرقههاى مشبهه عبارتاند ازکربیّه و از جمله آنان حمزة بن عمار بربرى است که امام صادق علیه السلام او را لعن کرد؛ «ابراهیمه» پیروان ابراهیم بن أبى یحیى؛ «حابطیه» پیروان احمد بن حابط از معتزله؛ «منصوریه» پیروان ابومنصور عجلى، نامبرده را امام صادق علیه السلام سه نوبت لعن کرد.
«هشامیه» را که سرگروه آنان هشام بن حکم بوده است جزء مجسّمه دانستهاند؛ زیرا هشام بن حکم گفته است خدا جسم است امّا نه مانند سایر اجسام «جسم لا کالأجسام» بلکه بدین معنا که او شیىء موجود است، یعنى جسم رابه معناى شیىء موجود گرفته است.(5).
امّا سخن درباره هشام بن حکم و از
_______________________________
1. بغدادى، همان، ص 228؛ بزدوى، اصول دین، ص 252؛ شهرستانى،همان: 1/109.
2. بغدادى، همان، ص 225؛ حسن بن موسى نوبختى فرق الشیعة ، ط دار اضواء، ص 2236؛ سعد بن عبدالله اشعرى قمى، المقالات و الفرق، ص 19، مقالات الإسلامیین، ص 1544.
3. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، نشر کنگره جهانى، ص 131.
4. شهرستانى، همان: 1/105، یحیى امین، معجم الفرق الإسلامیه، نشر دار اضواء، ص 225.
5. نوبختى همان، ص 38 وبعد؛ اشعرى قمى، همان ص 46؛و مقالات الإسلامیین، ص 9، 31 و ...________________________________________
مجسمه شمردن او از دیرباز مورد نقد قرار گرفته است. غیر از دانشمندان شیعى فن کلام و فلسفه ، شمارى از کارشناسان خارجى این فنّ نمىپذیرند که هشام بن حکم از مجسّمه و مشبهّه باشد.
دکتر شترتمان ) R. Strothmann( مىنویسد: موضع ما در برابر هشام بن حکم (م199ه /814م) بسیار مشکل است؛ زیرا اوّلاً تألیفات او به دست ما نرسیده است، ثانیاً ابوالحسن اشعرى سخنان او را در مقالات الإسلامیین نقل کرده و در جمع بندى و نتیجهگیرى گاهى گفته است او از تشبیه برىء بوده و پرهیز داشته است و گاهى اثبات تشبیه کرده است، چنان که نوشتههاى طولانى شیعه و اظهار نظر آنان نیز در این باره خالى از تناقض نیست، گرچه کوشش هشام بیشتر در دورى از تشبیه بوده است، زیرا گفته است «جسم لا کالأجسام» و به تصریح او جسم به معناى موجود بودن است، یعنى خدا موجودى است نه مانند سایر موجودات. بنابر این، باید فرق گذاشت میان تجسیم و تشبیه؛ ثالثاً: در زمان هشام بن حکم عقاید مسلمانان پراکندگى و اضطرابى شدید دچار شده بود، از این رو مىبینیم هشام بن حکم در یک سال درباره خدا پنج نظر متفاوت اعلام داشت و چنین چیزى از مردى تیزهوش چون هشام که از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است نباید امرى شگفت باشد، گواه این سخن قدرت و قوت مناظره و بحث او پیرامون کلام با سایر دانشمندان است.(1)
بنابراین، به نظر مىرسد در برابر سایر دانشمندان اگر گاهى سخن از تجسیم بر زبان مىرانده از باب جدل یا مماشاة و همراهى بوده که در جاى مناسب نظر آنان را ردّ کند.
اشاعره و تشبیه
اشاعره از طرفى جسم داشتن خدا را نفى کردهاند امّا از جانب دیگر چون حکم عقل را نادیده گرفتند دچار گرداب تشبیه شده و تا امروز در آن غرق شدهاند، آنان اصرار دارند که خدا را مىتوان دید؛ زیرا موجود است و هر موجودى دیدنى است . ابوالحسن اشعرى نوشته است خدا جسم نیست ولى بر عرش استقرار دارد بدون کیف، او نور است، صورت دارد، روز قیامت مىآید، و در خبر است که به آسمان دنیا پایین مىآید، عقل حقِ هیچگونه تصرّف در این معانى را ندارد. بنابر این، تأویلات معتزله در این باره که استواء خدا به معناى استیلا و دست او به معنى قدرت و سلطنت است پذیرفته نمىشود.(2)
اشاعره مىپندارند امکان روءیت خدا،
_______________________________
1. دائرة المعارف الإسلامیة، ذیل تشبیه: 5/257.
2. اشعرى، مقالات ص 217 وبعد؛ اشعرى، الإبانة، ص 37، فصل 9؛ قزوینى، همان، ص 447، 550؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیة، چاپ تبریز، ص 82.________________________________________
چهره و صورت داشتن او، استقرار و نشستن بر عرش ودست داشتن، همه با جمله بدون کیف «بلا کیف» حلّ مىشود، غافل از این که به عقیده بسیارى از دانشمندان از جمله ابن حزم در «الفصل» با این وجود باز در مجسّمه داخلاند(1)؛ اشکال دیگر این عقیده را ما در بررسى علل تشبیه ذکرخواهیم کرد.
وهابیت و تشبیه
وهابیّون صریحاً از عقاید ابن تیمیّه (728661ه) پیروى وجانبدارى مىکنند او بر این باور است که خدا در بالاى آسمانها بر عرش نشسته است و از آفریدههایش جداست. از این رو، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم هم فرمود: «اللّهمّ أنتَ الظاهر فلیس فوقک شیء»؛ خدایا تو آشکارى و فوق تو چیزى نیست. این جمله تصریح در آن است که او فوق همه مخلوقات است، و این است معناى «الرحمن على العرش استوى» بعد مىافزاید: نصوص و احادیثى که دلالت بر اثبات این گونه صفات دارد فراوان است از جمله در کتاب «السنّة» تألیف امام عبد الله بن احمد حنبل.(2)
ما در آیندهاى نزدیک این کتاب را نیز مورد پژوهش قرار خواهیم داد.
وهابیّون گفتهاند قرآن براى خداوند صفاتى برشمرده که عبارت است از استقرار، آمدن، رضا، غضب و محبت؛ و اگر هدف ، اثبات این صفات براى خدا نیست پس چه مقصودى مىتوان بر آنها یافت؟ شایسته نیست خدا را جز به صفاتى که خود برشمرده توصیف کرد، دست و صورت او شبیه به چیزى نیست جز این که او دست و صورت دارد، مىایستد، از رحمت اوست که هر شب به آسمان دنیا پایین مىآید و تا ثلث پایانى شب حاجات بندگان به او عرضه مىشود و موءمنان آشکارا پروردگارشان را مىبینند، و نعمت دیدن پروردگار بس نعمتى بزرگ است، اینها همه صفاتى است که براى خداوند ثابت است، گرچه لازم نیست عقلاً ما کیفیت این صفات را بدانیم.(3)
باز مىبینیم وهابیون ارزشى براى حکم عقل قایل نیستند وبه گونه دیگرى در تشبیه قرار گرفتهاند.
در ادامه مقال إن شاء الله علل گرایش به تشبیه به نظر شیعه اثنى عشر به پیروى از ائمه طاهرین علیهم السلام ، نظر متکلمان و نظر عرفا بررسى خواهد شد.
***
_______________________________
1. دائرة المعارف اسلامیه، همانجا.
2. احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، مجموعة التوحید،ص 40، 41؛ و نیز اقتضاء الصراط المستقیم ص 336، و 465 ، همو و دیگران ، الجامع الفرید لأئمة التوحید، دار اصفهانى، جده، ص 337.
3. رضا بن نسعان معطى، علاقة الاثبات و التفویض، مطابع التراث مکه، ط، 5، 37، 41تا 45؛ مقدمه توحید ابن عبد الوهاب همراه القول السدید سعدى، ص 7، 8.
تشبیه در اصطلاح کلام
تشبیه در علم کلام به این گونه است که ذات خدا و یا صفات او را به ذات و یا صفات انسان مانند سازند، بدین سان که مثلاً ذات خدا مانند افراد بشر داراى جسم، گوشت، خون، دست، پا، چشم، گوش و سایر اعضا دارد؛ او با بندگان مصافحه مىکند و او را مىتوان دید؛ صفات خدا مانند صفات انسان ؛ علم و اراده او مانند علم و اراده انسان و کلام او از جنس حروف و اصوات است، بر این پایه عمل مزبور را تشبیه و تشبیه کنندگان را مشبهه نامیدهاند.
در تاریخ علم کلام، مشبّهه به همه گروههایى که در توحید به تشبیه گراییدهاند اعم از مجسّمه، غلاة، حلولیه، بیانیه و... اطلاق گشته است.(1)
تشبیه نزد یهود
تشبیهِ یهود از آن جهت بود که دیدند تورات پر از تشبیهاتى از این قبیل است:خدا صورت دارد؛ آشکارا سخن مىگوید؛ بر طور سینا پایین مىآید؛ از جایى به جاى دیگر منتقل مىشود؛ بر عرش استقرار دارد؛ در بالا مىتوان او را دید؛ او از طور سینا آمده و در کوه ساعیر آشکار شده و در کوههاى فاران ظاهر گشته است. آنان گفتند خداوند چشمانش درد گرفت، ملائکه عیادتش کردند؛ او در طوفان نوح آن قدر گریست که چشم درد گرفته؛ عرش از سنگینى خدا ناله مىکند و از هر طرف به اندازه چهار انگشت بزرگتر از عرش است.(2)
تشبیه در تورات
در تورات مىخوانیم خداوند در قلب خود رنج کشید؛ خداوند رایحه خوش بویید؛ خدا بر قوس و قزح خواهد نگریست؛ او براى دیدن شهر و برج به زیر آمد.(3)
_______________________________
1. عبد القاهر بغدادى، الفرق بین الفرق، تحقیق محى الدین عبد الحمید، ص 40، 225 و بعد، نشر دار المعرفة، بیروت 2. همان، ص 312، 106، 188.
3. عهد عتیق و لیم گلن، ط لندن، ولیم واطس، سفر پیدایش باب 6، 8، 9، 11.________________________________________
خداوند بر ابرام[ابراهیم] مرئى شد، به فرعون بگو خدا مىفرماید اسرائیل پسر اوّل زاده من است، رایحه خوش شما را نخواهم بویید.(1)
گروهى از یهود مشهور به «قرّاآن»، مشبّهىاند و گویند او بر عرش است، سر، دست، پا، وجمله اعضا دارد، آمد و شد دارد، کفر، فسق، ستم و همه بدىها را از او دانسته و گفتهاند او را مىتوان دید چنان که مجبّره گویند(2) از این رو گفتهاند روح تشبیه بر یهود غالب آمده است.(3)
تشبیه در انجیل
انجیل نیز آسمان را کرسى خدا و زمین را جایگاه قدم او دانسته است. عیسى مسیح علیه السلام پسر خداست(4). ترسایان حضرت عیسى علیه السلام را پسر خدا دانند.(ابن الداعى باب سیم) سطوریّه از نصارى گفتهاند وقتى انسان در عبادت کوشش کند گوهر اوبه ملکوت آسمانها راه مىیابد وخدا را آشکارا خواهد دید، چنان که یعقوبیّه از نصارى گفتهاند: مسیح علیه السلام از دو طبیعت خدا و انسان ترکیب یافته و این دو به هم به گونهاى مخلوط شدهاند که آب به شیر.(5)
تشبیه در قرآن
قرآن مجید نیز با صرف نظر از آیات تنزیه یعنى آیاتى که خداوند را از اوصاف تشبیه منزه و مبرّا دانسته است، و از دیدگاهى ابتدایى، داراى آیات تشبیه است. در این آیات براى خداوند سبحان دست (« ید الله» چنان که در سوره هاى مائده /64؛ ص/75؛ فتح/10) پا «یوم یکشف عن ساق» (قلم/42) چهره و صورت «وجه» (در سورههاى قصص/88؛ الرحمن/27؛ انسان/9) درون و برون«الظاهر والباطن» (حدید/30) دیده مىشود او در سورهءصافات کرده انسان را به خود نسبت داده:«الله خلقکم و ما تعملون» (96). چنان که به عکس گاهى عملى را از انسان نفى و به خود منسوب دانسته است:«وما رمیتَ إذ رمیتَ ولکنّ الله رمى» یعنى:آن گاه که تیر انداختى تو نینداختى بلکه خدا انداخت.(انفال/17) گاهى خداوند از انسان طلب قرض مىکند:«من ذا الّذی یقرض الله » (بقره/245). وگاهى با موسى علیه السلام سخن مىگوید: «کلّم الله موسى تکلیماً» (نساء/164) و زمانى تأسف مىخورد (زخرف/55) او نور آسمانها و زمین است
_______________________________
1. همان، سفر تکوین 12/7، خروج 4/22، لویان26/31.
2. سید مرتضى ابن الداعى رازى،تبصرة العوام، باب 3.
3. فخر رازى، اعتقادات فرق مسلمین، ط الأزهر، ص 127.
4. عهد جدید، متى 5/35؛ مرقس 1/1؛ لوقا1/31.
5. شهرستانى، همان:1/225 و بعد، ،فخر رازى، همان، ص 132.________________________________________
«الله نور السَّموات والأرض» (نور/35) از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.(ق/16) داراى چشم(هود /37؛ موءمنون/27؛طور/45) و پهلو است(زمر /56) رفت و شد دارد (بقره/210؛ انعام/158؛ فجر/22) و بر عرش نشسته است (اعراف/57؛ یونس/3؛ رعد/2؛طه/5؛ فرقان/59؛ سجده/4؛ حدید/4).
پیدایش تشبیه و مشبهه در اسلام
برخى اصل تشبیه را از یحیى بن معین، احمد حنبل، (امام حنبلیان) سفیان ثورى، اسحاق بن راهویه دانسته و گفتهاند احمد حنبل گفت:« استوى» در آیه ء «الرَّحمن على العرش استوى» به معناى استقرار یافتن و نشستن است. به گفتهءابن الداعی آنان براى خدا جا و مکان اثبات کنند، گویند بر عرش نشسته، پاها بر کرسى نهاده، سر و دست وجمله اعضا دارد، و چون خواست آدم را بیافریند آینه پیش خود نهاد، نظر در آن کرد و آدم را به صورت خود بیافرید، او چون از حساب خلق فارغ شود با گروهى از فرشتهها نزدیک بهشت روند و بر اهل بهشت سلام کنند:«سلام قولاًمن ربّرحیم» (یس/58) و گویند جمله دل هاى بنى آدم میان دو انگشت خداست آن سان که خواهد مىگرداند، او هر شب جمعه بر الاغى سوار و به زمین فرود آید، در مساجد «مشبهّه» نزول کند، طعام و شراب خورد و پیش از طلوع صبح به عرش رود(1) همه مشبهّه پذیرفتهاند که عرش خداوند در جهت فوق آسمان ها است .
حنبلیان و یاران داود بن على اصفهانى به اتّفاق نظر گفتند خداوند داراى اوصافى است مانند اوصاف حسّى جسمانى، و به ظاهر آیات و اخبار بسنده کردند به ویژه اخبارى که در اسلام از طریق دسیسه و جعل وارد شده است چنان که ما بدانها اشاره خواهیم داشت . از این رو، گفتند خدا جسم است (مجسّمه) چشمى دارد چون چشمهاى ما و دستهاى او مانند دستهاى ماست از آسمان پایین مىآید و در برخى افراد حلول مىکند(حلولیّه).(2)
کرامیّه: پیروان محمد بن کرام (م255) بر این باورند که خدا جسم است از این رو آنان را «مجسّمه» نامیدهاند. آنان معتقدند که خداوند محلّحوادث است ، این گروه میان جبر و تشبیه را جمع کردند. همچنین مشبهه و آنان که خدا را دیدنى مىدانند نوعاً جبرى مسلکاند.(3) از دیگر اعتقادات آنان چنین است که خداوند حدّ، نهایت و ملاقات با اجسام دارد، و مکان مخصوص او بالاى عرش است نه این گروه در تفسیر جسم بر آنند که جسم چیزى است موجود و قایم بالذات ، امّا از شش جهت نهایت دارد وحوادثى در ذات او
_______________________________
1. رک: ابن الداعى، همان، فصل 11، قزوینى، همان، ص 306.
2. شهرستانى، همان:1/108 وبعد.
3. ابن مرتضى همان، ص 49، 61.________________________________________
رخ مىدهد.(1)
برخى دیگر گفتهاند نخستین گروهى که گرفتار گمراهى تشبیه شدند «غلاة» از سبائیه بودند. این گروه على علیه السلام را خدا دانسته و ذات او را به ذات خدا تشبیه کردند، و چون على علیه السلام گروهى از آنان را به آتش مجازات کرد گفتند: «الاعلیها السلامن دانستیم که تو خدایى؛ زیرا جز خدا کسى به آتش عذاب نمىدهد». از معتقدات آنان بود که على علیه السلام کشته نشده، نمرده، و کشته نخواهد شد تا زمین را از عدل و داد پر کند. غلاة نه تنها على علیه السلام را خدا قلمداد کردند بلکه به امامان و پیشوایان از ذریّه او نیز نسبت الوهیت، نبوت و فرشته بودن دادند و در توصیف فضایل از حدّ گذشتند (2) از این رو على علیه السلام در باره آنان دستور سوزاندن داد ، وا ئمه علیهم السلام نیز حکم به کفر و خروج از دین آنان را صادر کردند.(3)
حشویه: دسته دیگرى از این گروه اعتقاد داشتند انسان مىتواند با خدا مصافحه کند و ملامست با خدا جایز است؛ اخلاص پیشهگان در دنیا هرگاه به سر حدّ اخلاص برسند مىتوانند در دنیا و آخرت اورا ببیند وحتى با او متحد گردند.(4)
مغیریه: پیروان مغیرة بن سعید عجلىاند او خود را به خدا تشبیه کرد و گمان داشت به آسمان صعود کرده و خدا دستش را به سر او کشیده و گفته است: پسرم از ناحیه من تبلیغ کن. چنان که «حلولیه» گفتهاند خدا در ائمه علیهم السلام حلول کرده است امّا «بیانیّه» که پیروان بیان بن سمعان بودند و او ادعا داشت جزیى از خدا در على علیه السلام و سپس در پسرش محمّد حنفیه حلول کرده است نیز از مشبهه به شمار رفتهاند، سایر فرقههاى مشبهه عبارتاند ازکربیّه و از جمله آنان حمزة بن عمار بربرى است که امام صادق علیه السلام او را لعن کرد؛ «ابراهیمه» پیروان ابراهیم بن أبى یحیى؛ «حابطیه» پیروان احمد بن حابط از معتزله؛ «منصوریه» پیروان ابومنصور عجلى، نامبرده را امام صادق علیه السلام سه نوبت لعن کرد.
«هشامیه» را که سرگروه آنان هشام بن حکم بوده است جزء مجسّمه دانستهاند؛ زیرا هشام بن حکم گفته است خدا جسم است امّا نه مانند سایر اجسام «جسم لا کالأجسام» بلکه بدین معنا که او شیىء موجود است، یعنى جسم رابه معناى شیىء موجود گرفته است.(5).
امّا سخن درباره هشام بن حکم و از
_______________________________
1. بغدادى، همان، ص 228؛ بزدوى، اصول دین، ص 252؛ شهرستانى،همان: 1/109.
2. بغدادى، همان، ص 225؛ حسن بن موسى نوبختى فرق الشیعة ، ط دار اضواء، ص 2236؛ سعد بن عبدالله اشعرى قمى، المقالات و الفرق، ص 19، مقالات الإسلامیین، ص 1544.
3. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، نشر کنگره جهانى، ص 131.
4. شهرستانى، همان: 1/105، یحیى امین، معجم الفرق الإسلامیه، نشر دار اضواء، ص 225.
5. نوبختى همان، ص 38 وبعد؛ اشعرى قمى، همان ص 46؛و مقالات الإسلامیین، ص 9، 31 و ...________________________________________
مجسمه شمردن او از دیرباز مورد نقد قرار گرفته است. غیر از دانشمندان شیعى فن کلام و فلسفه ، شمارى از کارشناسان خارجى این فنّ نمىپذیرند که هشام بن حکم از مجسّمه و مشبهّه باشد.
دکتر شترتمان ) R. Strothmann( مىنویسد: موضع ما در برابر هشام بن حکم (م199ه /814م) بسیار مشکل است؛ زیرا اوّلاً تألیفات او به دست ما نرسیده است، ثانیاً ابوالحسن اشعرى سخنان او را در مقالات الإسلامیین نقل کرده و در جمع بندى و نتیجهگیرى گاهى گفته است او از تشبیه برىء بوده و پرهیز داشته است و گاهى اثبات تشبیه کرده است، چنان که نوشتههاى طولانى شیعه و اظهار نظر آنان نیز در این باره خالى از تناقض نیست، گرچه کوشش هشام بیشتر در دورى از تشبیه بوده است، زیرا گفته است «جسم لا کالأجسام» و به تصریح او جسم به معناى موجود بودن است، یعنى خدا موجودى است نه مانند سایر موجودات. بنابر این، باید فرق گذاشت میان تجسیم و تشبیه؛ ثالثاً: در زمان هشام بن حکم عقاید مسلمانان پراکندگى و اضطرابى شدید دچار شده بود، از این رو مىبینیم هشام بن حکم در یک سال درباره خدا پنج نظر متفاوت اعلام داشت و چنین چیزى از مردى تیزهوش چون هشام که از اصحاب امام صادق علیه السلام بوده است نباید امرى شگفت باشد، گواه این سخن قدرت و قوت مناظره و بحث او پیرامون کلام با سایر دانشمندان است.(1)
بنابراین، به نظر مىرسد در برابر سایر دانشمندان اگر گاهى سخن از تجسیم بر زبان مىرانده از باب جدل یا مماشاة و همراهى بوده که در جاى مناسب نظر آنان را ردّ کند.
اشاعره و تشبیه
اشاعره از طرفى جسم داشتن خدا را نفى کردهاند امّا از جانب دیگر چون حکم عقل را نادیده گرفتند دچار گرداب تشبیه شده و تا امروز در آن غرق شدهاند، آنان اصرار دارند که خدا را مىتوان دید؛ زیرا موجود است و هر موجودى دیدنى است . ابوالحسن اشعرى نوشته است خدا جسم نیست ولى بر عرش استقرار دارد بدون کیف، او نور است، صورت دارد، روز قیامت مىآید، و در خبر است که به آسمان دنیا پایین مىآید، عقل حقِ هیچگونه تصرّف در این معانى را ندارد. بنابر این، تأویلات معتزله در این باره که استواء خدا به معناى استیلا و دست او به معنى قدرت و سلطنت است پذیرفته نمىشود.(2)
اشاعره مىپندارند امکان روءیت خدا،
_______________________________
1. دائرة المعارف الإسلامیة، ذیل تشبیه: 5/257.
2. اشعرى، مقالات ص 217 وبعد؛ اشعرى، الإبانة، ص 37، فصل 9؛ قزوینى، همان، ص 447، 550؛ فاضل مقداد، اللوامع الإلهیة، چاپ تبریز، ص 82.________________________________________
چهره و صورت داشتن او، استقرار و نشستن بر عرش ودست داشتن، همه با جمله بدون کیف «بلا کیف» حلّ مىشود، غافل از این که به عقیده بسیارى از دانشمندان از جمله ابن حزم در «الفصل» با این وجود باز در مجسّمه داخلاند(1)؛ اشکال دیگر این عقیده را ما در بررسى علل تشبیه ذکرخواهیم کرد.
وهابیت و تشبیه
وهابیّون صریحاً از عقاید ابن تیمیّه (728661ه) پیروى وجانبدارى مىکنند او بر این باور است که خدا در بالاى آسمانها بر عرش نشسته است و از آفریدههایش جداست. از این رو، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم هم فرمود: «اللّهمّ أنتَ الظاهر فلیس فوقک شیء»؛ خدایا تو آشکارى و فوق تو چیزى نیست. این جمله تصریح در آن است که او فوق همه مخلوقات است، و این است معناى «الرحمن على العرش استوى» بعد مىافزاید: نصوص و احادیثى که دلالت بر اثبات این گونه صفات دارد فراوان است از جمله در کتاب «السنّة» تألیف امام عبد الله بن احمد حنبل.(2)
ما در آیندهاى نزدیک این کتاب را نیز مورد پژوهش قرار خواهیم داد.
وهابیّون گفتهاند قرآن براى خداوند صفاتى برشمرده که عبارت است از استقرار، آمدن، رضا، غضب و محبت؛ و اگر هدف ، اثبات این صفات براى خدا نیست پس چه مقصودى مىتوان بر آنها یافت؟ شایسته نیست خدا را جز به صفاتى که خود برشمرده توصیف کرد، دست و صورت او شبیه به چیزى نیست جز این که او دست و صورت دارد، مىایستد، از رحمت اوست که هر شب به آسمان دنیا پایین مىآید و تا ثلث پایانى شب حاجات بندگان به او عرضه مىشود و موءمنان آشکارا پروردگارشان را مىبینند، و نعمت دیدن پروردگار بس نعمتى بزرگ است، اینها همه صفاتى است که براى خداوند ثابت است، گرچه لازم نیست عقلاً ما کیفیت این صفات را بدانیم.(3)
باز مىبینیم وهابیون ارزشى براى حکم عقل قایل نیستند وبه گونه دیگرى در تشبیه قرار گرفتهاند.
در ادامه مقال إن شاء الله علل گرایش به تشبیه به نظر شیعه اثنى عشر به پیروى از ائمه طاهرین علیهم السلام ، نظر متکلمان و نظر عرفا بررسى خواهد شد.
***
_______________________________
1. دائرة المعارف اسلامیه، همانجا.
2. احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، مجموعة التوحید،ص 40، 41؛ و نیز اقتضاء الصراط المستقیم ص 336، و 465 ، همو و دیگران ، الجامع الفرید لأئمة التوحید، دار اصفهانى، جده، ص 337.
3. رضا بن نسعان معطى، علاقة الاثبات و التفویض، مطابع التراث مکه، ط، 5، 37، 41تا 45؛ مقدمه توحید ابن عبد الوهاب همراه القول السدید سعدى، ص 7، 8.