برهان وجودی (هستی شناختی)(1) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
از دیر زمان ، راههاى گوناگونى از سوى خدا باوران براى اثبات وجود خدا ارایه گردید. با گذشت زمان و پیشرفت علمى و عقلى اندیشمندان، تقاریر مختلفى به بعضى از براهین افزوده شد و برخى از براهین نیز مورد نقد و بررسى قرار گرفتهاند.
یکى از آن براهین، «برهان وجودى براى اثبات وجود خداوند»(1) است که از آن به برهان یا براهین وجود شناختى یا هستى شناختى(2) نیز یاد مىکنند.
این برهان همانند دیگر براهین از زمان پایهگذارى تاکنون، موافقان و مخالفان فراوانى به دست آورد و نیز به تدریج بر نقطه اولیه آن، نکات زیادى افزوده شد و تقاریر مختلفى از آن، ارایه گردیده است.
پایه گذار برهان وجودى
تاریخچه برهان وجودى براى اثبات وجود خداوند به حدود900 سال پیش برمىگردد. پایهگذار آن، یکى از فیلسوفان و متکلمان و کشیشان مسیحى به نام «آنسلم قدیس»(3) است که در قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم میلادى مطابق قرن پنجم هجرى در اروپا مىزیسته است.
«آنسلم»راهب و رئیس دیر «بک»(4) بود و سپس سر اسقف کلیساى کنتربرى شد. وى، نزد کاتولیکان از اولیاى دین محسوب مىشد و به او لقب «پاک» دادهاند. او تصریح کرده که اول باید به حقایق دینى ایمان آورد و سپس در آنها تعقل کرد. او مىگوید: پس از ایمان، تعقل هم لازم است چون حقایق دینى با عقل مخالفت ندارد جز این که تا ایمان نباشد فهم نمىشود.
مشرب فلسفى آنسلم نزدیک به اگوستین است و به همین مناسبت او را «اگوستین دوم»
_______________________________
1. بحار الأنوار: 69/ ص 236.
1. Ontological Argument For the existence of God.
) 2. Ontological Argument.
.(حدود10331109م 3. Saint Anselm
4. «بک» Becدیر ویرانهاى در شهر لوبک الوئن، ولایت اور، در شمال غربى فرانسه... در دوره قدیس آنسلم از مراکز فرهنگى بود...(دایرة المعارف فارسى).________________________________________
لقب دادهاند.
یادگارى که از آنسلم باقى مانده، مجموعه براهینى است که براى اثبات وجود خداوند آورده و از همه آنها پیداست که افکارش تحت تأثیر مُثُل افلاطونى بوده است.(1)
زمینه طرح برهان وجودى
گویا طرح برهان وجودى، متوجّه آیهاى از آیات عهد عتیق(تورات) است که در بخش مزامیر داود، (مزمور 14،آیه 1) چنین آمده است:
«ابله(احمق) با دلِ خود مىگوید که خدایى نیست...».
آنسلم، با نگرش بر سخن «احمق» مزامیر داود که در دل مىگوید: «خدایى نیست»؛ کتابى به نام مونولوگیون) Monologion( یعنى حدیث نفس یا مخاطبه با خود، نوشت و در آن براى اثبات وجود خدا استدلال کرده است.
پس از انتشار کتاب «مونولوگیون»، یکى از کشیشان معاصر به نام گونیلون) Gaunilon(، که سرپرستى دیر «مارموتی»(2) فرانسه را به عهده داشت نقدى بر ناتمام بودن استدلال آنسلم نوشت و کتابش را ) On the behalf of the fool« «از طرف آن احمق» یا «به نیابت احمق» نام نهاد.
آنسلم، در پاسخ به منتقد معاصرش، کتابى نوشت به نام «پروسلوگیون»(3) ) Proslogion( یعنى مخاطبه با دیگرى. وى در این کتاب، در فصلهاى 2و3و4 به تبیین دقیقتر برهان وجودى پرداخت. از همین رو کتاب مذکور مرجع اصلى در باب برهان وجودى آنسلم، قرار گرفت.
توضیحى پیرامون تعریف «خدا»
آنسلم ، مفهوم خدا را (در خطابه، فصل دوم) چنین تعریف کرد: «خدا موجودى است که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد».
بدیهى است که منظور آنسلم از «بزرگتر» همان «کاملتر» و برخوردارى از کمال بیشتر است، نه بزرگتر از لحاظ جسم و مکان داشتن، چه این که ، او در برخى موارد (مانند:«پروسلوگیون»، فصلهاى 14و18) واژه «بهتر» و «برتر)» Melius( را به جاى «بزرگتر)» Malus( به کار برده است.
اصولاً، آنچه که در متون مذهبى از «بزرگى خدا» سخن به میان مىآید، بزرگى کمّى
_______________________________
1. ر.ک: سیر حکمت در اروپا، محمد على فروغى، انتشارات زوّار، چاپ دوم، ج1، ص 112113؛ فرهنگ فارسى، دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر، ج5،ص 68.
2. Marmourtier.
3. به گفته جان هیک، از میان بهترین ترجمههاى انگلیسى از کتاب Proslogion مىتوان از ترجمههاى M. J. Charles Worthدر Anselm s- FacedArgumentو Arthu C. McGillدر The Many- Faced Argumentنام برد.
________________________________________
نیست. چنان که در متون اسلامى گفته مىشود:«الله اکبر» و مقصود از آن «الله اکبر من أن یوصف» است.
نکته دیگرى را که بعضى از نویسندگان معاصرون»(1) آن را ضرورى دانستهاند این است که: «مفهوم کاملترین وجود قابل تصور» متفاوت است از «مفهوم کاملترین وجودى که موجود است». برهان وجودى را نمىتوان بر اساس مفهوم اخیر بنا کرد؛ زیرا اگر چه بنابر تعریف مىتوان گفت: کاملترین وجودى که موجود است وجود دارد» ولى تضمینى ندارد که این وجود همان باشد که آنسلم از خدا اراده مىکند. در نتیجه، در عوض توصیف خداوند به مثابه «کاملترین وجودى که موجود است»، آنسلم خداوند را چون «وجودى بى نهایت کامل که کاملتر از او تصور نمىتوان کرد»، توصیف مىکند.
تقریر اوّل برهان وجودى آنسلم
آنسلم پس از آن که از مفهوم خدا به عنوان «موجودى که چیزى بزرگتر از آن نمىتوان تصور کرد» تعریفى به دست مىدهد، در مرحله بعدى میان آنچه که تنها در ذهن وجود دارد (مثلاًعلیه السلام) و وجود او در عالم واقع، تفاوت مىگذارد.
از آنجا که داشتن تصور چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد مستلزم این است که حداقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنى وجود داشته باشد. مسأله این است که آیا این تصور یا وجود ذهنى، در عالم واقعیت بیرون از ذهن، یعنى در خارج نیز وجود دارد یا نه؟ آنسلم بر آن است که آرى، باید وجود واقعى و خارجى هم داشته باشد. چه این که، اگر کاملترین وجود قابل تصور تنها در ذهن وجود داشته باشد ما با این تناقض مواجه خواهیم شد که ممکن است باز هم بتوان وجود کاملترى را تصور کرد؛ یعنى همان وجود با این وصف که در عالم واقع نیز، مانند عالم ذهن وجود داشته باشد. بنابر این، کاملترین وجود قابل تصور باید هم در ذهن وجود داشته باشد و هم در عالم واقع. به تعبیر جان هیک، صورت بندى این قطعه کلاسیک استدلال فلسفى را مىتوان در فصل دوم Proslogion(=خطابه) یافت:
«بنابر این اگر آنچه که بزرگتر از آن قابل اندیشیدن نیست، تنها در ذهن وجود داشته باشد، همان چیزى که بزرگتر از آن نتوان به تصور درآورد، آن چیزى است که بزرگتر از آن مىتوان تصور کرد. امّا این آشکارا غیر ممکن (=خلف)است. بنابر این، مطلقاً شکى نیست که چیزى که بزرگتر از آن نمىتوان اندیشید هم در ذهن و هم در نفس الامر وجود دارد».(2)
دانشمند فرزانه جناب استاد ملکیان در
_______________________________
1.ر.ک: فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ص 46.
2. ر.ک:همان مدرک ص 46.________________________________________
توصیح این قسمت از سخن آنسلم فرمود:
معادل جمله «موجودى که چیزى کاملتر از آن موجود نیست» حرفعلیه السلام را مىگذاریم.و با یکى از صور قیاس استثنایى چنین مىگوییم:
(مقدمه اول) 9 اگرعلیه السلام فقط وجود ذهنى داشته باشد، آنگاهعلیه السلام ،علیه السلام نیست؛
(مقدمه دوم)9 لکن علیه السلام،علیه السلام است؛
(نتیجه)9 پسعلیه السلام فقط وجود ذهنى ندارد.
این برهان به لحاظ منطق صورى ایرادى ندارد(1) و اگر اشکالى باشد در ماده آن است؛ زیرا مقدمه دوم بدیهى است؛ چرا که اصل هویت از بدیهیات عقل نظرى است و سلب الشیىء عن نفسه، محال مىباشد.
و امّا این که مقدمه اول از کجا آمده است؟ باید گفت: وقتىعلیه السلام تعریف شد، براى شنونده وجود ذهنى نسبت به آن پیدا مىشود و یا بگویید،علیه السلام مفهوم خواهد بود. این مفهومعلیه السلام دو حالت دارد:
الف.علیه السلام داراى وجود عینى و خارجى (هر دو) هست، پس مطلوب ثابت است.
ب. علیه السلام داراى وجود عینى و خارجى نباشد، در این صورت، لازمهاش این است کهعلیه السلام ،علیه السلام نباشد؛ چرا که در این فرض، دوعلیه السلام در نظر گرفته شد: یکى فقط وجود ذهنى دارد و دیگرى هم وجود ذهنى و هم وجود خارجى دارد، و قطعاً علیه السلام دوم اکمل است.
به این ترتیب، اگر علیه السلام داراى وجود عینى نباشد، دیگر کاملترین چیزى که قابل تصور است، نمىباشد و لااقل یک چیز کاملتر از آن وجود دارد و آنعلیه السلام است با فرض وجود ذهنى به علاوه وجود خارجى. و چون در این صورت، خلف فرض لازم مىآید، پس باید گفته شود:علیه السلام فقط وجود ذهنى ندارد؛ بلکه وجود عینى هم دارد در این صورت است که علیه السلام، علیه السلامخواهد بود.(2)
چنان که ملاحظه شد، در تقریر اول برهان وجودى آنسلم، وجود خدا اثبات شد و براى اثبات مسأله وجوب وجود خدا، باید سراغ استدلال دیگرى رفت.
تقریر دوم برهان وجودى آنسلم
آنسلم براى تبیین بیشتر برهان وجودى، بار
_______________________________
1. ر.ک:همان مدرک ص 4647.
2. در قیاس استثنایى، براى قضیه شرطیه چهار حالت متصور است که دو حالت آن نتیجه صحیح به دست مىدهد و دو حالت آن نتیجه غلط.
هرگاه از وضع مقدم، وضع تالى و یا از رفع تالى، رفع مقدم نتیجه گرفته شود، نتیجه صحیح خواهد بود. و هرگاه از رفع مقدم ، رفع تالى و یا از وضع تالى، وضع مقدم نتیجهگیرى گردد، نتیجه آن غلط خواهد بود.
در استدلال مورد بحث، از رفع تالى، رفع مقدم نتیجهگیرى شد و لذا صحیح و منتج است.
دیگر همین برهان را در فصل سوم کتاب «پروسلوگیون» طرح مىکند با این تفاوت که این بار نه تنها آن را در مورد وجود خداوند به کار مىبرد بلکه به وجود واجب و یگانه او نیز متوجه مىگرداند. خداوند به گونهاى تعریف شده که تصور وجود نداشتن او غیر ممکن است. بنیاد مفهوم موجود واجب بر قائم به ذات بودن) aseity( خداوند استوار است، چون خداوند کمال لا یتناهى است، محدود در زمان یا با زمان نیست؛بنابراین، هر دوى این امکانها (فرضها) که خداوند زمانى پا به عرصه هستى گذراده یا زمانى هستى از او رخت بر مىبندد به یکسان مردود شمرده مىشود و عدم وجود خدا ناممکن تلقى مىگردد.
ادامه برهان مذکور از زبان آنسلم چنین است:
«زیرا مىتوان تصور کرد چیزى وجود دارد که نمىتوان اندیشید وجود نداشته باشد. از این رو ، اگر آنچه را که بزرگتر از آن نمىتوان تصور کرد همان چیزى که بزرگتر از آن نمىتوان اندیشید نیست که خلف و خلاف مدعا و فرض اولیه است. بنابر این، «چیزى که هیچ چیز از آن بزرگتر نمىتوان تصور کرد» چندان وجود واقعى دارد که وجود نداشتن او را نمىتوان صورت بست».(1)
در این بیان ، آنسلم به موجود سرمدى که همواره تامّ الوجود است مىپردازد و احتجاج مىکند اگر چنین موجودى ، به تصور آید، باید وجود هم داشته باشد، زیرا تصور یک موجود سرمدى که یا دیگر وجود ندارد یا هنوز به وجود نیامده است، متناقض با خویش است.(2)
پس شکل منظقى برهان شبیه تقریر اول چنین خواهد بود:
(مقدمه اول)9 اگرعلیه السلام بتواند که نباشد آنگاه علیه السلام،علیه السلام نیست؛
(مقدمه دوم)9 امّا علیه السلام،علیه السلام است؛
(نتیجه)9 پس علیه السلام حتماً موجود است و نمىتوان که موجود نباشد.
همان طور که ملاحظه فرمودید، آنسلم سعى دارد با این بیان هم اثبات وجود خدا کند و هم اثبات وجوب وجود خدا. از زمانى که آنسلم برهان وجودى را مطرح ساخت، انتقادهایى از سوى مخالفان بر استدلال وى صورت گرفت و از طرف دیگر موافقان نیز پاسخهایى داده و احیاناً در صدد تکمیل برهان وى برآمدهاند.
ادامه دارد
_______________________________
1. جزوه «مسائل جدید کلام»، استاد ملکیان، دوره تخصصى علم کلام اسلامى، حوزه علمیه قم، موءسسه امام صادق علیه السلام ، درس 29، مورخه 14/1/1372(با تغییر اندک).
2. فلسفه دین، ص 4748.
3 ر.ک: خدا در فلسفه، بهاء الدین خرّمشاهى، ص 44.
یکى از آن براهین، «برهان وجودى براى اثبات وجود خداوند»(1) است که از آن به برهان یا براهین وجود شناختى یا هستى شناختى(2) نیز یاد مىکنند.
این برهان همانند دیگر براهین از زمان پایهگذارى تاکنون، موافقان و مخالفان فراوانى به دست آورد و نیز به تدریج بر نقطه اولیه آن، نکات زیادى افزوده شد و تقاریر مختلفى از آن، ارایه گردیده است.
پایه گذار برهان وجودى
تاریخچه برهان وجودى براى اثبات وجود خداوند به حدود900 سال پیش برمىگردد. پایهگذار آن، یکى از فیلسوفان و متکلمان و کشیشان مسیحى به نام «آنسلم قدیس»(3) است که در قرن یازدهم و اوایل قرن دوازدهم میلادى مطابق قرن پنجم هجرى در اروپا مىزیسته است.
«آنسلم»راهب و رئیس دیر «بک»(4) بود و سپس سر اسقف کلیساى کنتربرى شد. وى، نزد کاتولیکان از اولیاى دین محسوب مىشد و به او لقب «پاک» دادهاند. او تصریح کرده که اول باید به حقایق دینى ایمان آورد و سپس در آنها تعقل کرد. او مىگوید: پس از ایمان، تعقل هم لازم است چون حقایق دینى با عقل مخالفت ندارد جز این که تا ایمان نباشد فهم نمىشود.
مشرب فلسفى آنسلم نزدیک به اگوستین است و به همین مناسبت او را «اگوستین دوم»
_______________________________
1. بحار الأنوار: 69/ ص 236.
1. Ontological Argument For the existence of God.
) 2. Ontological Argument.
.(حدود10331109م 3. Saint Anselm
4. «بک» Becدیر ویرانهاى در شهر لوبک الوئن، ولایت اور، در شمال غربى فرانسه... در دوره قدیس آنسلم از مراکز فرهنگى بود...(دایرة المعارف فارسى).________________________________________
لقب دادهاند.
یادگارى که از آنسلم باقى مانده، مجموعه براهینى است که براى اثبات وجود خداوند آورده و از همه آنها پیداست که افکارش تحت تأثیر مُثُل افلاطونى بوده است.(1)
زمینه طرح برهان وجودى
گویا طرح برهان وجودى، متوجّه آیهاى از آیات عهد عتیق(تورات) است که در بخش مزامیر داود، (مزمور 14،آیه 1) چنین آمده است:
«ابله(احمق) با دلِ خود مىگوید که خدایى نیست...».
آنسلم، با نگرش بر سخن «احمق» مزامیر داود که در دل مىگوید: «خدایى نیست»؛ کتابى به نام مونولوگیون) Monologion( یعنى حدیث نفس یا مخاطبه با خود، نوشت و در آن براى اثبات وجود خدا استدلال کرده است.
پس از انتشار کتاب «مونولوگیون»، یکى از کشیشان معاصر به نام گونیلون) Gaunilon(، که سرپرستى دیر «مارموتی»(2) فرانسه را به عهده داشت نقدى بر ناتمام بودن استدلال آنسلم نوشت و کتابش را ) On the behalf of the fool« «از طرف آن احمق» یا «به نیابت احمق» نام نهاد.
آنسلم، در پاسخ به منتقد معاصرش، کتابى نوشت به نام «پروسلوگیون»(3) ) Proslogion( یعنى مخاطبه با دیگرى. وى در این کتاب، در فصلهاى 2و3و4 به تبیین دقیقتر برهان وجودى پرداخت. از همین رو کتاب مذکور مرجع اصلى در باب برهان وجودى آنسلم، قرار گرفت.
توضیحى پیرامون تعریف «خدا»
آنسلم ، مفهوم خدا را (در خطابه، فصل دوم) چنین تعریف کرد: «خدا موجودى است که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد».
بدیهى است که منظور آنسلم از «بزرگتر» همان «کاملتر» و برخوردارى از کمال بیشتر است، نه بزرگتر از لحاظ جسم و مکان داشتن، چه این که ، او در برخى موارد (مانند:«پروسلوگیون»، فصلهاى 14و18) واژه «بهتر» و «برتر)» Melius( را به جاى «بزرگتر)» Malus( به کار برده است.
اصولاً، آنچه که در متون مذهبى از «بزرگى خدا» سخن به میان مىآید، بزرگى کمّى
_______________________________
1. ر.ک: سیر حکمت در اروپا، محمد على فروغى، انتشارات زوّار، چاپ دوم، ج1، ص 112113؛ فرهنگ فارسى، دکتر محمد معین، انتشارات امیرکبیر، ج5،ص 68.
2. Marmourtier.
3. به گفته جان هیک، از میان بهترین ترجمههاى انگلیسى از کتاب Proslogion مىتوان از ترجمههاى M. J. Charles Worthدر Anselm s- FacedArgumentو Arthu C. McGillدر The Many- Faced Argumentنام برد.
________________________________________
نیست. چنان که در متون اسلامى گفته مىشود:«الله اکبر» و مقصود از آن «الله اکبر من أن یوصف» است.
نکته دیگرى را که بعضى از نویسندگان معاصرون»(1) آن را ضرورى دانستهاند این است که: «مفهوم کاملترین وجود قابل تصور» متفاوت است از «مفهوم کاملترین وجودى که موجود است». برهان وجودى را نمىتوان بر اساس مفهوم اخیر بنا کرد؛ زیرا اگر چه بنابر تعریف مىتوان گفت: کاملترین وجودى که موجود است وجود دارد» ولى تضمینى ندارد که این وجود همان باشد که آنسلم از خدا اراده مىکند. در نتیجه، در عوض توصیف خداوند به مثابه «کاملترین وجودى که موجود است»، آنسلم خداوند را چون «وجودى بى نهایت کامل که کاملتر از او تصور نمىتوان کرد»، توصیف مىکند.
تقریر اوّل برهان وجودى آنسلم
آنسلم پس از آن که از مفهوم خدا به عنوان «موجودى که چیزى بزرگتر از آن نمىتوان تصور کرد» تعریفى به دست مىدهد، در مرحله بعدى میان آنچه که تنها در ذهن وجود دارد (مثلاًعلیه السلام) و وجود او در عالم واقع، تفاوت مىگذارد.
از آنجا که داشتن تصور چیزى که بزرگتر از آن نتوان تصور کرد مستلزم این است که حداقل در اذهان ما به عنوان یک واقعیت ذهنى وجود داشته باشد. مسأله این است که آیا این تصور یا وجود ذهنى، در عالم واقعیت بیرون از ذهن، یعنى در خارج نیز وجود دارد یا نه؟ آنسلم بر آن است که آرى، باید وجود واقعى و خارجى هم داشته باشد. چه این که، اگر کاملترین وجود قابل تصور تنها در ذهن وجود داشته باشد ما با این تناقض مواجه خواهیم شد که ممکن است باز هم بتوان وجود کاملترى را تصور کرد؛ یعنى همان وجود با این وصف که در عالم واقع نیز، مانند عالم ذهن وجود داشته باشد. بنابر این، کاملترین وجود قابل تصور باید هم در ذهن وجود داشته باشد و هم در عالم واقع. به تعبیر جان هیک، صورت بندى این قطعه کلاسیک استدلال فلسفى را مىتوان در فصل دوم Proslogion(=خطابه) یافت:
«بنابر این اگر آنچه که بزرگتر از آن قابل اندیشیدن نیست، تنها در ذهن وجود داشته باشد، همان چیزى که بزرگتر از آن نتوان به تصور درآورد، آن چیزى است که بزرگتر از آن مىتوان تصور کرد. امّا این آشکارا غیر ممکن (=خلف)است. بنابر این، مطلقاً شکى نیست که چیزى که بزرگتر از آن نمىتوان اندیشید هم در ذهن و هم در نفس الامر وجود دارد».(2)
دانشمند فرزانه جناب استاد ملکیان در
_______________________________
1.ر.ک: فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ص 46.
2. ر.ک:همان مدرک ص 46.________________________________________
توصیح این قسمت از سخن آنسلم فرمود:
معادل جمله «موجودى که چیزى کاملتر از آن موجود نیست» حرفعلیه السلام را مىگذاریم.و با یکى از صور قیاس استثنایى چنین مىگوییم:
(مقدمه اول) 9 اگرعلیه السلام فقط وجود ذهنى داشته باشد، آنگاهعلیه السلام ،علیه السلام نیست؛
(مقدمه دوم)9 لکن علیه السلام،علیه السلام است؛
(نتیجه)9 پسعلیه السلام فقط وجود ذهنى ندارد.
این برهان به لحاظ منطق صورى ایرادى ندارد(1) و اگر اشکالى باشد در ماده آن است؛ زیرا مقدمه دوم بدیهى است؛ چرا که اصل هویت از بدیهیات عقل نظرى است و سلب الشیىء عن نفسه، محال مىباشد.
و امّا این که مقدمه اول از کجا آمده است؟ باید گفت: وقتىعلیه السلام تعریف شد، براى شنونده وجود ذهنى نسبت به آن پیدا مىشود و یا بگویید،علیه السلام مفهوم خواهد بود. این مفهومعلیه السلام دو حالت دارد:
الف.علیه السلام داراى وجود عینى و خارجى (هر دو) هست، پس مطلوب ثابت است.
ب. علیه السلام داراى وجود عینى و خارجى نباشد، در این صورت، لازمهاش این است کهعلیه السلام ،علیه السلام نباشد؛ چرا که در این فرض، دوعلیه السلام در نظر گرفته شد: یکى فقط وجود ذهنى دارد و دیگرى هم وجود ذهنى و هم وجود خارجى دارد، و قطعاً علیه السلام دوم اکمل است.
به این ترتیب، اگر علیه السلام داراى وجود عینى نباشد، دیگر کاملترین چیزى که قابل تصور است، نمىباشد و لااقل یک چیز کاملتر از آن وجود دارد و آنعلیه السلام است با فرض وجود ذهنى به علاوه وجود خارجى. و چون در این صورت، خلف فرض لازم مىآید، پس باید گفته شود:علیه السلام فقط وجود ذهنى ندارد؛ بلکه وجود عینى هم دارد در این صورت است که علیه السلام، علیه السلامخواهد بود.(2)
چنان که ملاحظه شد، در تقریر اول برهان وجودى آنسلم، وجود خدا اثبات شد و براى اثبات مسأله وجوب وجود خدا، باید سراغ استدلال دیگرى رفت.
تقریر دوم برهان وجودى آنسلم
آنسلم براى تبیین بیشتر برهان وجودى، بار
_______________________________
1. ر.ک:همان مدرک ص 4647.
2. در قیاس استثنایى، براى قضیه شرطیه چهار حالت متصور است که دو حالت آن نتیجه صحیح به دست مىدهد و دو حالت آن نتیجه غلط.
هرگاه از وضع مقدم، وضع تالى و یا از رفع تالى، رفع مقدم نتیجه گرفته شود، نتیجه صحیح خواهد بود. و هرگاه از رفع مقدم ، رفع تالى و یا از وضع تالى، وضع مقدم نتیجهگیرى گردد، نتیجه آن غلط خواهد بود.
در استدلال مورد بحث، از رفع تالى، رفع مقدم نتیجهگیرى شد و لذا صحیح و منتج است.
دیگر همین برهان را در فصل سوم کتاب «پروسلوگیون» طرح مىکند با این تفاوت که این بار نه تنها آن را در مورد وجود خداوند به کار مىبرد بلکه به وجود واجب و یگانه او نیز متوجه مىگرداند. خداوند به گونهاى تعریف شده که تصور وجود نداشتن او غیر ممکن است. بنیاد مفهوم موجود واجب بر قائم به ذات بودن) aseity( خداوند استوار است، چون خداوند کمال لا یتناهى است، محدود در زمان یا با زمان نیست؛بنابراین، هر دوى این امکانها (فرضها) که خداوند زمانى پا به عرصه هستى گذراده یا زمانى هستى از او رخت بر مىبندد به یکسان مردود شمرده مىشود و عدم وجود خدا ناممکن تلقى مىگردد.
ادامه برهان مذکور از زبان آنسلم چنین است:
«زیرا مىتوان تصور کرد چیزى وجود دارد که نمىتوان اندیشید وجود نداشته باشد. از این رو ، اگر آنچه را که بزرگتر از آن نمىتوان تصور کرد همان چیزى که بزرگتر از آن نمىتوان اندیشید نیست که خلف و خلاف مدعا و فرض اولیه است. بنابر این، «چیزى که هیچ چیز از آن بزرگتر نمىتوان تصور کرد» چندان وجود واقعى دارد که وجود نداشتن او را نمىتوان صورت بست».(1)
در این بیان ، آنسلم به موجود سرمدى که همواره تامّ الوجود است مىپردازد و احتجاج مىکند اگر چنین موجودى ، به تصور آید، باید وجود هم داشته باشد، زیرا تصور یک موجود سرمدى که یا دیگر وجود ندارد یا هنوز به وجود نیامده است، متناقض با خویش است.(2)
پس شکل منظقى برهان شبیه تقریر اول چنین خواهد بود:
(مقدمه اول)9 اگرعلیه السلام بتواند که نباشد آنگاه علیه السلام،علیه السلام نیست؛
(مقدمه دوم)9 امّا علیه السلام،علیه السلام است؛
(نتیجه)9 پس علیه السلام حتماً موجود است و نمىتوان که موجود نباشد.
همان طور که ملاحظه فرمودید، آنسلم سعى دارد با این بیان هم اثبات وجود خدا کند و هم اثبات وجوب وجود خدا. از زمانى که آنسلم برهان وجودى را مطرح ساخت، انتقادهایى از سوى مخالفان بر استدلال وى صورت گرفت و از طرف دیگر موافقان نیز پاسخهایى داده و احیاناً در صدد تکمیل برهان وى برآمدهاند.
ادامه دارد
_______________________________
1. جزوه «مسائل جدید کلام»، استاد ملکیان، دوره تخصصى علم کلام اسلامى، حوزه علمیه قم، موءسسه امام صادق علیه السلام ، درس 29، مورخه 14/1/1372(با تغییر اندک).
2. فلسفه دین، ص 4748.
3 ر.ک: خدا در فلسفه، بهاء الدین خرّمشاهى، ص 44.