آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

برهان حرکت (2)
متفکران الهى راههاى مختلفى بر اثبات وجود خدا اقامه کرده‏اند. یکى ازاین راهها، برهان حرکت مى‏باشد. در قسمت قبل دیدگاه بعضى از فیلسوفان از جمله افلاطون، ارسطو، و توماس آکویناس را در این باره مطرح کردیم واینک نوبت آن است که دیدگاه بعضى از فیلسوفان اسلامى را ارائه دهیم.
فیلسوفان اسلامى این برهان را از زبان حکیم طبیعى مطرح مى‏کنند و منظور آنان این است که برخى از مقدمات این برهان یعنى مساله حرکت از طبیعیات اخذ مى‏شود. اما صدر المتالهین بحث‏حرکت را از مباحث الهیات و تقسیمات هستى مى‏دانست وچنین مطرح کرد که هستى ووجود یا ثابت است و یا سیال و متحرک. از اینرو حرکت‏به عنوان نحوه‏اى از وجودمطرح است. و طرح آن نیز به عهده حکیم الهى است.
رسالت این برهان این است که ما را از مرز ماده به ماوراى ماده برساند . اگر ما از این برهان همین قدر انتظار داشته باشیم، مشاهده مى‏کنیم که در انجام این وظیفه کارآمد و موفق مى‏باشد. و اینک نمونه‏هایى از این برهان:
برهان حرکت از دیدگاه صدرالمتالهین
اما الطبیعیون، فلهم مناهج اخرى ماخوذة من جهة التغیر والاستحالة.
احدها، طریقة الحرکة نفسها، وهو الاستدلال من الحرکات وقد علمت من قبل ان‏المتحرک لا یوجب حرکة بل یحتاج الى محرک غیره، والمحرکات لا محالة تنتهى الى محرک غیر متحرک اصلا دفعا للدور والتسلسل وهو لعدم تغیره وبرائته عن القوة والحدوث، واجب الوجود. (1)
اما طبیعیون، روشهاى دیگرى دارند که از جهت تغییر ودگرگونى، اخذ کرده‏اند.
یکى از آنها، استدلال از راه حرکت است و قبلا دانستى که متحرک موجب حرکت نمى‏شود. (زیرا محرک، فاعل است و متحرک قابل وفاعل حیثیت وجدان دارد وقابل حیثیت فقدان یعنى محرک حرکت مى‏دهد و متحرک حرکت ندارد ومى‏خواهد حرکت را بپذیرد. به تعبیرى فاقد شى‏ء معطى شى‏ء نمى‏شود) پس متحرک احتیاج به محرکى غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگرى نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکى ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل مى‏شویم. چون هر دوى اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک مى‏رسیم.
ملا صدرا در ادامه مى‏فرماید این محرک به علت اینکه تغییر و دگرگونى در آن راه ندارد و از قوه و حدوث مبرا مى‏باشد واجب الوجود است.
البته این امر موجب این اشکال شده است که ما در برهان حرکت‏به محرک نامتحرک مى‏رسیم نه واجب الوجود. زیرا نهایت چیزى که این برهان اثبات مى‏کند محرک غیر متحرک است که مى‏تواند این محرک، از مجردات که غیر متحرکند، باشد و براى نیل به واجب الوجود باید از برهان امکان و وجوب بهره گرفت.
در جواب این اشکال مى‏توان گفت: اگر محرک نخستین را بر حسب غایت و محبوب نهایى تبیین کنیم غایت و محبوب نهایى که فعلیت محض است و هیچ قوه‏اى در آن نیست چیزى جز واجب الوجود بالذات نخواهد بود.و یا احتمالا ملا صدرا حدوث ذاتى وزمانى را نیز جزء حرکات و تغییرات دانسته که در این صورت موجودى که محرک است وهیچ نوع حرکتى را هم دارا نیست همان واجب الوجود است.
برهان حرکت از دیدگاه حاج ملا هادى سبزوارى
حاج ملا هادى سبزوارى در شرح منظومه مى‏فرمایند:
«ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهى الى محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل‏» . (2)
حرکت‏به ناچار به محرک نیازمند است و محرک به ناگزیر باید به محرک غیر متحرک منتهى شود و الا گرفتار دور وتسلسل مى‏شویم.
همانطور که ملاحظه مى‏کنیم برهان حرکت مرحوم سبزوارى چیزى اضافه بر برهان حرکت صدرالمتالهین ندارد و از توضیح آن خودارى مى‏کنیم.
براى روشنى برهان حرکت، بحثهاى ذیل لازم است:
1. تعریف حرکت: هر چند حرکت را نمى‏توان تعریف حدى کرد ولى تعریفى که مقبول فیلسوفان اسلامى است‏به این صورت است. خروج تدریجى شى‏ء از قوه به فعل. (3)
2. هر حرکتى به شش چیز نیازمند است وبدون این شش امر، حرکت امکان ندارد:
1. محرک، 2. متحرک، 3. مبدا، 4. غایت، 5. مسافت، 6. زمان. (4)
بعضى فیلسوفان بر آنند که مبدا و غایت‏براى حرکت لازم نیست زیرا ممکن است‏حرکتى ازلى و ابدى باشد یعنى هر چند حرکت‏بر آن صدق مى‏کند ولى مبدا و منتها ندارد. بنابراین حرکت از این جهت که محدود است‏به مبدا و غایت نیازمند است.
3. حرکت در اعراض و جوهر
عقیده مشهور بر آن است که تا قبل از صدرالمتالهین، فیلسوفى به صورت مستدل حرکت جوهرى را مطرح نکرده است. البته در یونان باستان، هراکلیت، حرکتى را مطرح مى‏کند که مى‏تواند منطبق با حرکت جوهرى باشد. بعضى دیگر مى‏گویند حرکت جوهرى در زمان ابن سینا مطرح بوده است وعده‏اى قائل به حرکت جوهرى بوده‏اند ولى ابن سینا به دلیل ادله‏اى که علیه آن داشته است، نمى‏توانسته آن را بپذیرد. چنانکه در شفاء مى‏فرماید: (5)
اما الجوهر فان‏قولنا ان‏فیه حرکة هو قول مجازى فان هذه المقولة لا یعرض فیها الحرکة .اما جوهر اگر بگوییم حرکت در آن واقع مى‏شود بر سبیل مجاز است و در جوهر حرکت واقع نمى‏شود.
به هر جهت فیلسوفى مانند صدرالمتالهین حرکت جوهرى را به این صورت مستدل مطرح نکرده است و تقدم و تاخر اعتقاد به آن چندان تاثیرى در بحث نمى‏گذارد. مشهور فیلسوفان بر آن بودند که حرکت فقط در چهار مقوله عرضى یعنى حرکت در کم، کیف، مکان، ووضع واقع مى‏شود. ما ابتدا به توضیح حرکات در اعراض و سپس حرکت در جوهر مى‏پردازیم:
الف: حرکات در اعراض
حرکت عرضى، حرکتى است که ما به طور محسوس آن را مشاهده مى‏کنیم که براى توضیح بیشتر آنها را به صورت مجزا ذکر مى‏کنیم.
حرکت مکانى: روشنترین نوع حرکت عرضى، حرکت در مکان است مانند حرکت‏یک جسم از یک مکان به مکان دیگر.
حرکت وضعى: مانند حرکت کره به دور محور خود. هر چند مکان کل کره تغییر نمى‏کند ولى نسبت اجزا به همدیگر در حال تغییر مى‏باشد.
حرکت کیفى : مانند تغییر رنگ و مزه اشیاء. با توجه به انواع مقوله کیف اقسام جزیى‏ترى براى حرکت کیفى در نظر گرفته‏اند. حرکت در کیف نفسانى مانند این که هر کسى درخود تغییر تدریجى علاقه و محبت نسبت‏به دیگرى را در خود حس مى‏کند. حرکت در کیفیات محسوسه مانند حرکت در رنگها.حرکت در کیفیات مخصوص به کمیات مثل تغییر در شکل یک شى‏ء که گاهى مستقیم و گاهى منحنى و گاهى به شکل دیگر است.
حرکت کمى: مصداق روشن حرکت کمى، رشد گیاهان و جانوران است. (6)
دلایل حرکت جوهرى
صدر المتالهین براى اثبات حرکت جوهرى به سه صورت استدلال مى‏کند که ما به دوتاى آن اشاره مى‏کنیم:
1. علامه طباطبایى استدلال اول را چنین تقریر مى‏کند:
من اوضحها ان الحرکات العرضیة بوجودها سیالة متغیرة وهى معلولة للطبائع والصور النوعیة...وعلة المتغیر یجب ان تکون متغیرة والا لزم تخلف المعلول بتغیره عن علته وهو محال فالطبائع والصور الجوهریة التى هى الاسباب القریبة للاعراض اللاحقة التى فیها الحرکة متغیرة فى وجودها متجددة فى جوهرها وان کان ثابتة بماهیتها قارة فى ذاتها لان الذاتى لا یتغیر. (7)
اولین استدلال صدرا بر دومقدمه مبتنى است:
1. حرکات عرضى معلول طبیعت نوعیه و جوهرى آنهاست.
2. علت قریب و طبیعى حرکت‏باید متحرک باشد.
نتیجه اینکه: طبیعت نوعیه و جوهرى که علت‏حرکات عرضى به شمار مى‏رود باید متحرک باشد.
حال اگر علت قریب و بى‏واسطه معلول متحرک امر ثابتى باشد و یا اگر معلول; متغیر باشد و علت ثابت، لازمه آن تخلف معلول از علت‏خود است که امرى محال است.
ممکن است اشکال شود که معتقدین به حرکت جوهریه هم ناچارند حرکت در جوهر را به فاعل مجردى نسبت دهند که ثابت وغیر متحرک است پس چرا استناد حرکات عرضیه را به جوهر ثابت که صور نوعیه باشد صحیح نمى‏دانند. جوابى که به این اشکال داده شده است این است که اعراض وجود فى نفسه لغیره دارند. وحرکت آنها موضوعى را متصف به حرکت مى‏کند زیرا که وجود اعراض مستقل نیست. اما وجود جواهر وجود فى نفسه لنفسه است و ایجاد جوهر همان ایجاد حرکت است. یا به تعبیرى اعراض احتیاج به علت طبیعى دارند که باید متغیر باشد ولى جواهر احتیاج به علت الهى دارند که جعل هستى آنها همان جعل حرکت است.
استدلال دوم: حجة اخرى: الاعراض من مراتب وجود الجواهر لما تقدم ان وجودها فى نفسها عین وجودها لموضوعاتها فتغیرها و تجددها لا یتم الامع تغیر موضوعاتها الجوهریة وتجددها فالحرکات العرضیة دلیل حرکة الجوهر. (8)
این استدلال از دو مقدمه تشکیل مى‏شود: 1. اعراض از مراتب و شانى از شوءون جواهر هستند ووجود مستقلى از موضوعاتشان ندارند، 2. هرگونه تغییر و حرکتى که در شوءون و مراتب یک موجود روى دهد، علامتى است که در خود آن موجود نیز حرکت واقع شده است.
مانند کسى که رخساره و سیماى او رنگارنگ مى‏شود، این امر نشانه و علامت تغییرات درونى اوست.
بنابراین حرکات عرضى دلیل حرکت جوهرى مى‏باشد.
حرکت جوهرى نتایج زیادى را در پى دارد که ما در اینجا یکى از آنها را مورد بحث قرار مى‏دهیم.
1 نیاز دائمى و مستمر کل عالم ماده به محرک غیر جسمانى.
چون براساس حرکت جوهرى اثبات شد که کل عالم ماده در حالت‏حرکت و دگرگونى مى‏باشد، این حرکت ذاتى عالم ماده که جلوه‏هاى آن را به صورت حرکت در اعراض مشاهده مى‏کنیم نیازمند محرکى است . این محرک اگر خود جسم باشد از تغییر درونى در امان نیست و باز نیاز به محرک دارد چون سلسله محرکها نمى‏تواند تا بى‏نهایت ادامه داشته باشد بنابراین باید به محرک غیر متحرک برسیم که علت‏حرکت است ولى خود متحرک نیست واین محرک دیگر نمى‏تواند واجد قوه و شانیت تغییر ودگرگونى را دارا باشد. از این رو آن متحرک از سنخ عالم ماده نیست‏بلکه غیر مادى مى‏باشد و کمالات مختص به خود را به صورت بالفعل واجد است.
صدرالمتالهین مطرح مى‏کند که نخستین کسى که حرکت در جوهر را ثابت کرده است‏خداوند حکیم است که در قرآن فرموده است:
«وترى الجبال تحسبها جامدة وهى تمر مرالسحاب‏» . (نمل/88) «کوهها را مى‏بینى و آنها را جامد و بى‏حرکت مى‏پندارى در حالى که آنها مانند حرکت ابرها در حال حرکت مى‏باشند» .
پى‏نوشت‏ها:
1. صدر المتالهین، اسفار: 6/423.
2. حاج ملا هادى سبزوارى، شرح منظومه، قم، مکتبة مصطفوى، ص 147.
3. همان، ص 238، علامه طباطبایى، نهایة الحکمة، ص 178.
4. صدر المتالهین، اسفار: 6/75.
5. ابن سینا، شفاء، طبیعیات، فصل سوم ازمقاله دوم از فن اول طبیعیات.
6. علامه طباطبایى، پیشین، ص 182، محمد تقى مصباح یزدى، آموزش فلسفه، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى ، ص 296 300; اسفار: 3/80.
7. علامه طباطبایى، پیشین، ص 184 و اسفار: 3/ 61.
8. علامه طباطبایى، پیشین، ص 185; اسفار: 3/ 103.

تبلیغات