شیوه استدلال و نحوه برخورد حضرت ابراهیم با مشرکان و بت پرستان با استناد به آیات قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حضرت ابراهیم(ع)ملقب به خلیل یا خلیل الرحمن، و ابو الانبیاء(پدر پیامبران)دومین پیامبر اولوالعزم(بعد از نوح)، نیای بزرگ عرب از طریق پسرش اسماعیل(ع) و نیز نیای بنی اسرائیل از طریق پسر دیگرش اسحاق(ع) است.
او پرچمدار بزرگ اندیشه توحید و سه دین توحیدی بزرگ عالم، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام شناخته میشود و به همین جهت ادیان ابراهیمی نامیده میشوند.
او بنیانگذار کعبه و سنن بسیاری است که در این سه دین محفوظ مانده است. نام او در سنّت یهودی-مسیحی آبراهام و ابرام تلفظ میشود.در بیست و پنج سوره قرآن به حضرت ابراهیم و رفتار و گفتار او اشاره شده است.
با مشرکان و بتپرستان ...با استناد به آیات قرآن
امین یاری در اینجا به شیوه استدلال و برخورد حضرت ابراهیم(ع)با مشرکان و بتپرستان با استناد به آیات قرآن میپردازیم:
اینهاست حجت ما که به ابراهیم در برابر قومش دادیم (انعام، 74-83).به ابراهیم از پیش، درک و رشد دادیم و به حال او دانا بودیم(انبیاء، 51).در قرآن آمده است که او با قلب سلیم با بتپرستی پدرش آزر به شدت مخالفت کرد(انعام، 74).آنگاه که به پدرش و قومش گفت چه چیزی را میپرستید؟(صافات، 85).آیا به دروغ و دغل در هوای خدایانی به خدا هستید (صافات، 86).پس گمانتان درباره پروردگار چیست؟(صافات، 87).
نیز به سلوک او از توجه به ستارگان به توحید ناب اشاره شده است(انعام، 75).در قرآن بیزاری او از اصنام و بتشکنی او تصریح شده است(ابراهیم، 35-36؛ مریم، 42؛انبیاء، 52، 57، 60؛عنکبوت، 12؛ صافات، 91-98؛زخرف، 26).
ابراهیم به سوی پروردگار دعوت میکند، دعوت خود[را با نکوهش آن قوم آغاز مینماید.آزر، جدّ مادری ابراهیم، از بتپرستان و از تراشندگان و فروشندگان بتهاست، و از این رو هدایت او در حکم ریشهکن ساختن فساد و شرّ و گمراهی است.
ابراهیم(ع)با نیکوترین سبک و اسلوب با او به گفتوگو پرداخت، و با لحن ملایم، مودبانه با او شروع به محاوره کرد، و به آیین ادب برای جلب عواطفش او را پدر خطاب کرد و آنگاه علت بتپرستی او را پرسید: پدر جان چرا چیزی را میپرستی که نمیبیند و نمیشنود و به حال تو سودی ندارد؟(مریم، 42).پدرجان از علم وحی چیزی به من رسیده است، پس از من پیروی کن که تو را به راه راست راهنمایی کنم(مریم، 43).
ابراهیم آزر را از سوء عاقبت بیم داد، و از وبال و تبعات بتپرستی برحذر ساخت و گفت:پدرجان شیطان را مپرست، که شیطان در برابر خدا و خدا رحمان، سرکشی است(مریم، 44).پدرجان میترسم که عذابی از سوی خداوند رحمان به تو برسد و دوستدار شیطان شوی(مریم، 45).
آزر با فساد و کفر، از متابعت رای ابراهیم(ع)اجتناب ورزید.، با تروشرویی و درشت خویی با او مواجه شد، و ادب و انعطاف او را نادیده انگاشت، و از سر تحقیر و عناد با لحنی حاکی از تعجب و تهدید گفت:ابراهیم آیا از خدایان من روی برمیتابی؟اگر دست برنداری سنگسارت میکنم و روزگاری دراز از من دور شو(مریم، 46).ابراهیم(ع)تهدیدهای شدید آزر را با رویی باز و با قلبی پاک و روحی آرام تلقی کرد، و با کمال متانت و مدارا، شرط ادب و آیین تحیّت بهجا آورد و گفت:سلام بر تو، زودا که از پروردگارم برایت آمرزش خواهم که او به من مهربان است(مریم، 47).
و از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید کناره میکنم و پروردگارم را میخوانم، باشد که در دعای پروردگارم سختدل نباشم(مریم، 48).
ابراهیم(ع)چون انکار و عناد آزر را دید، از هدایتش نومید شد، ولی این پیشامد ناگوار و برخورد ناهنجار، او را از ادامه دعوت به حق باز نداشت، و از مبارزه شرک و قوم مشرک خود، سست نساخت.تصمیم گرفت که با کمال سرسختی در برابر عقاید فاسد قوم به پیکار پردازد، هر چند در این راه با رنجهای گران و آزارهای فراوان مواجه شود.
یکی از امتیازات ابراهیم(ع)، برهان قوی و حجّت نیرومندی بود که در برابر خصم به کار میبرد، برهان و قیاسی را چنان با مهارت فراهم میساخت، و دایره استدلال را چنان به تدریج تنگ و محدود میکرد، که ناگهان و به طور غافلگیرانه، خصم را در دام میکشید، و فرار را از هر سو بر او میبست.ابراهیم از قوم پرسید: این تندیسها چیست که شما در خدمتشان معتکف هستید؟(انبیاء، 52).گفتند پدران خود را پرستنده آنها یافتیم(انبیاء، 53).گفت هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید(انبیاء، 54).
ابراهیم(ع)همچون طبیبی که مرکز درد را جستوجو کند، اطراف و جوانب قضیه را جمع و فراهم ساخت، و برای سست کردن اساس ادعای ایشان گفت: شما چه میپرستید؟(شعرا، 70).آیا چون آنان را به پرستش میخوانید، ندای شما را میشنوند؟(شعرا، 72).یا برای شما سود و زیانی دارند؟(شعرا، 73).آیا در آنچه میپرستید تامّل کردهاید؟(شعرا، 75).هم شما و هم نیاکان پیش از شما؟(شعرا، 76).[بدانید]که آنها دشمن من هستند. برخلاف پروردگار جهانیان(شعرا، 77).همان کسی که مرا آفریده است و هموکه هدایتم میکند(شعرا، 78). و همان کسی که مرا سیر و سیراب میکند(شعرا، 79). و چون بیمار شدم مرا شفا میبخشد(شعرا، 80).و همان کسی که مرا میمیراند و سپس[از نو]زندهام میسازد(شعرا، 81).و همان کسی که امید دارم که در روز جزا خطاهای مرا ببخشد(شعرا، 82).پروردگارا به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان بپیوند(شعرا، 83).
قوم درباره بتهای خود به سخن پرداختند، و در جواب ابراهیم سخن را به دراز کشیدند، و به پرستش بتها سرفرازی و به خضوع در برابر آنها افتخار کردند و گفتند:بتهایی را میپرستیم و در خدمت آنها اعتکاف میورزیم(شعرا، 71).پدرانمان را یافتیم که چنین میکردند.(شعرا، 74).
ایشان اقرار کردند که بتها نمیشنوند و مالک نفع و ضرر نیستند، ولی اقتدا به گذشتگان و تعلیم از پیشنیان را مستمسک خود قرار دادند، و قدمت و کهنگی عقاید خود را دلیل فعالیت آن شمردند، و به این ترتیب خویش را از روشنایی نظر صحیح و فکر سلیم، محروم و محجوب ساختند.
ابراهیم گفت:محقق و مسلّم است که شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید(انبیاء، 54).قوم چون در برابر براهین حضرت ابراهیم به زانو در آمدند آغاز ماجراجویی کرده و فریاد برآوردند که ای ابراهیم آیا کار تو به جایی رسیده که از شأن و مقام خدایان ما میکاهی؟ آیا براستی بتهای ما را نکوهش میکنی، یا از راه بازیچه و شوخی درآمدهایی؟(انبیاء، 55).ابراهیم گفت:حق این است که پروردگارتان، پروردگار آسمان و زمین است.همو که آنها را آفریده است و من بر این[سخن] گواهم(انبیاء، 56).
چون دلایل متقن ابراهیم(ع)در قوم موثر نیفتاد، و از دعوتش رخ برتافتند، و آنگاه که بر او تشبث کردند(صافات، 90).و به دامن اوهام خود در آویختند و به پرستش بتها اصرار ورزیدند، در کمین بتها شد.
[او در دل گفت]به خدا پس از آنکه روی برتافتندفکری به حال بتپرستان خواهم کرد(انبیاء، 58). ابراهیم که شهر را خلوت و دشمنان را غافل یافت، آهستهآهسته به سوی بتها روان شد و به معبد درآمد و دورنمای آن صحنه و منظره بتها را تماشا کرد، و طعامها را دید که به پیش روی آنها گسترانیدهاند.پس با ریشخند و تحقیر، رو به خدایان آورد و گفت:چرا [چیزی]نمیخورید؟(صافات، 91).پس چون سکوت مستمر ایشان را دید، بار دیگر لب به استهزاء گشود و گفت:شما را چه میشود چرا سخن نمیگوئید؟ (صافات، 92).چون شعله خشم و انتقام از دلش زبانه کشید، تبری برداشت و به سراغ بتها رفت.پس [نهانی]بر آنان ضربهای به شدّت فرود آورد (صافات، 93).آنها را خرد و ریز کرده مگر بزرگترشان را، باشد که به او روی آورند(انبیاء، 58).
ابراهیم او را باقی گذاشته بود تا پایه احتجاج پرشور و هیجان خودش را بر دوش او استوار سازد، و چون قوم از انجام مراسم عید به شهر باز آیند و از او بپرسند که کدام کس احترام معبدشان را هتک کرده و بتهایشان را درهم شکسته، او را نشان دهد و سرانجام، ایشان را به اعتراف و اقرار آورد که بتها سخن نمیگویند و عقل و اراده ندارند، و قادر بر نفع و ضرر نیستند، تا مگر پس از این اعتراف صریح به خود آیند و از گمراهی بازگردند.
ابراهیم تودههای بتهای شکسته را از خود به جای گذاشت، و با دلی شاد و روی آرام از معبد بیرون رفت.
قوم به شهر باز آمدند و حال تباه خود را مشاهده کردند.هول آن منظره چنان عظیم بود که مدتی ایشان را مبهوت ساخت.پس از آنکه از حال بهت بیرون آمدند، گفتند:چه کسی این کار را در حق خدایان ما انجام داده است،بیشک او از ستمکاران است(انبیاء، 59).در این میان یک تن گفت:شنیدیم جوانی که به او ابراهیم گفته میشد، از نابود کردن آنان سخن میگفت (انبیاء، 60).او ما را از پرستش بتها سرزنش میکرد، و ایشان را تحقیر مینمود.آنگاه شتابان روی به سوی او آوردند(صافات، 94).
آتش خشم و انتقام در دلهای قوم زبانه کشید و فریادکنان، احضار او را خواستار شدند تا محاکمه و کیفرش را تماشا کنند.گفتند او را پیش چشمان مردم، حاضر کنید تا آنان حاضر و ناظر باشند.(انبیاء، 61).
مسلّم است که اجتماع یک قوم در یک سرزمین، یکی از آرزوهای ابراهیم بود که مدّتها در انتظار آن به سر میبرد، تا برملا و در حضور همه افراد قوم، حجّت خود را بر بطلان عقیده ایشان بیان کند.
[آوردنش و]گفتند ای ابراهیم آیا تو این کار را با خدایان ما کردی؟(انبیاء، 62).با کمال قوّت قلب و قدرت منطق، برخلاف آنچه قوم میپنداشتند و انتظار داشتند، جهت محاکمه را تغییر داد و به جای آنکه به عمل خود اعتراف کند، در جواب گفت:نه بلکه بزرگترشان چنین کاری کرده است، اگر سخن میگویند از آنها بپرسید(انبیاء، 63).
این حجّت، که با حکمت و سرزنش و استهزاء آمیخته بود، در گوش جمعیت انبوه، اثری عجیب و عظیم به وجود آورد.البته اینگونه سخن گفتن صرفا برای الزام خصم و اثبات حق بود.
در برابر منطق ابراهیم(ع)، دچار حیرت شدند و از سرگشتگی، زبانشان از گفتار فرو ماند.سپس سرهایشان را تکان دادند و[گفتند]خوب میدانی که اینها سخن نمیگویند(انبیاء، 65).در این هنگام ابراهیم(ع)پس از وضوح حق، آنان را به شدت توبیخ کرد و به تفکر و تعمق در امور دعوت نمود و گفت:آیا به جای خداوند چیزی را که نه سودی به شما میرساند و نه زیانی، میپرستید؟ (انبیاء، 66).آیا چیزی را که با[دست خود]تراشیدهاید میپرستید؟اف بر شما و بر آنچه به جای خداوند میپرستید، آیا اندیشه نمیکنید(انبیاء، 67).و حال آنکه خداوند شما را و چیزهایی را که بر سر آنها کار میکنید آفریده است(صافات، 96).
آن قوم که پرده بر چشم و سنگینی در گوش و حجاب بر دل داشتند چون در ارایهی برهان و آوردن حجت فرو ماندند، راه مناظره را فرو گذاشتند و به زور متوسل شدند، تا قیافه سست شکست خود را در زیر پرده قدرت بپوشانند از این رو اعلام را مینمودند که:او را بسوزانید و اگر میتوانید خدایانتان را یاری دهید(انبیاء، 69).
قوم تصمیم گرفتند که ابراهیم(ع)را به جرم توحید و مبارزه با بتپرستی و دشمنی با بتها به آتش بسپارند. اندیشه سوختن ابراهیم در دلها جای گرفت.زمین وسیعی را محصور ساختند و در آن آتش به پا کردند.آتش زبانه کشید و شعلههای سهمگین به آسمان برخاست. در این هنگام ابراهیم را دست بسته، درون آتش پرتاب کردند و فریاد شادی در زوایای آن وادی طنین انداخت.
ابراهیم(ع)که دلی لبریز از ایمان شدید و اتصال وثیق به خدای تعالی داشت، خود را تسلیم آتش کرد.ابراهیم در کام امواج آتش و دود فرورفت.در سرگذشت ابراهیم، آیتی بزرگ از آیات حق و معجزه عظیم از معجزات لایتناهی بر آن قوم ظاهر شد:گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو(انبیاء، 69).و در حق او بد سگالی کردند، آنگاه آنان را زیان کارترین[مردم] گردانیدیم(انبیاء، 70).
در نتیجه جز عدهایی معدود، به او ایمان نیاوردند و این عده نیز از ترس جباران، ایمان خود را پوشیده و مکتوم داشتند.
این سرگذشت حیرتافزا و معجزه بزرگ، نمرود را جز طغیان و عصیان نیفزود.بنابراین ابراهیم را به سوی خویش خواند و با او به مجادله و محاجّه نشست:آیا [داستان]کسی را که از[سرمستی]آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه میکرد ندانستهای؟چون ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زندگی میبخشد و میمیراند، او[نمرود]گفت من[نیز]زندگی میبخشم و میمیرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمیآورد، تو از مغربش برآور.آن کفرپیشه سرگشته[وخاموش]ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمیکند(بقره، 258).
در اینجا سنگ احتجاج نیرومند ابراهیم، دندان اوهام نمرود را در هم شکست؛ولی در برابر این برهان قاطع و ظاهر چه میتوانست انجام دهد؟ناچار او را به حال خود گذاشت و در انتظار فرصت انتقام نشست.جاسوسان خود را به هر سو پراکنده ساخته تا مردم را از پیروی ابراهیم برحذر سازند.ابراهیم به فکر هجرت افتاد، و فیض دعوت خود را از آن سرزمین بیبرکت که در برابر نسیم توحید، گلی بر شاخسارش نشکفت، بازگرداند و قوم خود را در محیط استحقاق عذاب، پشت سر نهاد، و آهنگ فلسطین کرد ولی در مسیر خود مدتی در شهر «حرّان»توقف نمود.
انحراف و گمراهی مردم آن شهر را دریافت، پس اراده کرد که ایشان را به خطای خود متوجه سازد و فساد عقایدشان را بازنماید و برای این کار راه عقل و حجت را پیش گرفت.
شب فرا رسید و پرده ظلمت اطراف را فرو پوشاند. ابراهیم دید که قوم یکی از ستارگان را میپرستیدند.پس برای آنکه آنان متوجه حقایق شوند و از گمراهی رهایی یابند، منطق ملایم را پیش گرفت و جمله ایشان را بر زبان آورد:زمانی که شب بر او پرده انداخت، ستارهایی دید و گفت این پروردگار من است، و چون افول کرد گفت افولکنندگان را دوست ندارم(انعام، 77).
این نوع دیگر از استدلال و ارشاد حکیمانه ابراهیم است.ابراهیم به قصد هدایت قوم در آغاز برای آنکه عواطفشان را به خود جلب کند با ایشان مدارا و هماهنگی میکند، و هیچ گونه مخالفتی اظهار نمیدارد؛زیرا این رویه را برای فهماندن حجّت خود مناسبتر مییابد.
پس از آنکه چون ماه را دید که میدرخشد، باز برای هماهنگی با قوم، آن جمله را تکرار کرد:آنگاه چون ماه را تابان دید، گفت این پروردگار من است، چون افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند از گمراهان خواهم شد.(انعام، 77).
ابراهیم چون سکوت و توبه ایشان را دید فرصت را مغتنم شمرد و تعریض خود را بر عقیده ایشان تا حدی آشکارتر ساخت و نارضایتی خود را از آن عقاید، صریحتر بیان کرد و به زبان دعا از خدای تعالی مسئلت نمود که او را از آن گمراهی برهاند.
موقع صبح فرا رسید و چهره تابناک خورشید از افق شرق طلوع کرد.بار دیگر ابراهیم از روی مماشات با قوم خود گفت:این پروردگار من است، این بزرگتر است، و چون افول کرد، گفت:ای قوم من، من از شرکی که میورزید، بری و برکنارم(انعام، 78).
ابراهیم چون احتجاج خود را به اینجا رساند، و بیزار از خدایان قوم شد، سخن را به معبود حقیقی معطوف ساخت:من از روی اخلاص روی به سوی کسی که آسمانها را و زمین را آفریده است مینمایم، و من از مشرکان نیستم(انعام، 79).
در این هنگام قوم به امید آنکه او را از عقیده خود باز دارند با او به احتجاج پرداختند.ابراهیم در مقام جواب قوم گفت:آیا درباره خداوند با من محاجّه میکنید، و حال آنکه مرا به راه راست هدایت کرده است.و از[شرّ] شرک شما نمیترسم مگر آنکه پروردگارم چیزی[و خوف و خطری برایم]خواسته باشد، پروردگار من بر همه چیز احاطه دارد؛آیا پند نمیگیرید؟(انعام، 80).
قوم چون از احتجاج ابراهیم(ع)بازماندند به تهدید و انذارش پرداختند و او را از خشم خدایان خود بیم دادند؛ ولی ابراهیم از نوع برخورد آنان تعجب نمود که او را از موجود بیاراده بیم میدهند.
ابراهیم مدتی در مصر به سر برد ولی آزارش کردند. بنابراین آهنگ رحیل کرد، و دوباره به سوی سرزمین فلسطین رهسپار شد و در آنجا رحل اقامت افکند.
در تدوین این مقاله، عمدتا کتابهای ذیل مورد مطالعه واقع شدهاند:
1)قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار لکتب الاسلامیه، ج 1، سال 1352.
2)بلاغی، صدر الدین، قصص قرآن، تهران، امیرکبیر.
3)خرمشاهی، بهاء الدین، ترجمه و توضیح قرآن کریم، انتشارات نیلوفر.
4)مجمع البیان، شیخ طبرسی(آیات مورد اشاره).
5)المیزان، علامه طباطبایی(آیات مورد اشاره).
او پرچمدار بزرگ اندیشه توحید و سه دین توحیدی بزرگ عالم، یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام شناخته میشود و به همین جهت ادیان ابراهیمی نامیده میشوند.
او بنیانگذار کعبه و سنن بسیاری است که در این سه دین محفوظ مانده است. نام او در سنّت یهودی-مسیحی آبراهام و ابرام تلفظ میشود.در بیست و پنج سوره قرآن به حضرت ابراهیم و رفتار و گفتار او اشاره شده است.
با مشرکان و بتپرستان ...با استناد به آیات قرآن
امین یاری در اینجا به شیوه استدلال و برخورد حضرت ابراهیم(ع)با مشرکان و بتپرستان با استناد به آیات قرآن میپردازیم:
اینهاست حجت ما که به ابراهیم در برابر قومش دادیم (انعام، 74-83).به ابراهیم از پیش، درک و رشد دادیم و به حال او دانا بودیم(انبیاء، 51).در قرآن آمده است که او با قلب سلیم با بتپرستی پدرش آزر به شدت مخالفت کرد(انعام، 74).آنگاه که به پدرش و قومش گفت چه چیزی را میپرستید؟(صافات، 85).آیا به دروغ و دغل در هوای خدایانی به خدا هستید (صافات، 86).پس گمانتان درباره پروردگار چیست؟(صافات، 87).
نیز به سلوک او از توجه به ستارگان به توحید ناب اشاره شده است(انعام، 75).در قرآن بیزاری او از اصنام و بتشکنی او تصریح شده است(ابراهیم، 35-36؛ مریم، 42؛انبیاء، 52، 57، 60؛عنکبوت، 12؛ صافات، 91-98؛زخرف، 26).
ابراهیم به سوی پروردگار دعوت میکند، دعوت خود[را با نکوهش آن قوم آغاز مینماید.آزر، جدّ مادری ابراهیم، از بتپرستان و از تراشندگان و فروشندگان بتهاست، و از این رو هدایت او در حکم ریشهکن ساختن فساد و شرّ و گمراهی است.
ابراهیم(ع)با نیکوترین سبک و اسلوب با او به گفتوگو پرداخت، و با لحن ملایم، مودبانه با او شروع به محاوره کرد، و به آیین ادب برای جلب عواطفش او را پدر خطاب کرد و آنگاه علت بتپرستی او را پرسید: پدر جان چرا چیزی را میپرستی که نمیبیند و نمیشنود و به حال تو سودی ندارد؟(مریم، 42).پدرجان از علم وحی چیزی به من رسیده است، پس از من پیروی کن که تو را به راه راست راهنمایی کنم(مریم، 43).
ابراهیم آزر را از سوء عاقبت بیم داد، و از وبال و تبعات بتپرستی برحذر ساخت و گفت:پدرجان شیطان را مپرست، که شیطان در برابر خدا و خدا رحمان، سرکشی است(مریم، 44).پدرجان میترسم که عذابی از سوی خداوند رحمان به تو برسد و دوستدار شیطان شوی(مریم، 45).
آزر با فساد و کفر، از متابعت رای ابراهیم(ع)اجتناب ورزید.، با تروشرویی و درشت خویی با او مواجه شد، و ادب و انعطاف او را نادیده انگاشت، و از سر تحقیر و عناد با لحنی حاکی از تعجب و تهدید گفت:ابراهیم آیا از خدایان من روی برمیتابی؟اگر دست برنداری سنگسارت میکنم و روزگاری دراز از من دور شو(مریم، 46).ابراهیم(ع)تهدیدهای شدید آزر را با رویی باز و با قلبی پاک و روحی آرام تلقی کرد، و با کمال متانت و مدارا، شرط ادب و آیین تحیّت بهجا آورد و گفت:سلام بر تو، زودا که از پروردگارم برایت آمرزش خواهم که او به من مهربان است(مریم، 47).
و از شما و آنچه به جای خداوند میپرستید کناره میکنم و پروردگارم را میخوانم، باشد که در دعای پروردگارم سختدل نباشم(مریم، 48).
ابراهیم(ع)چون انکار و عناد آزر را دید، از هدایتش نومید شد، ولی این پیشامد ناگوار و برخورد ناهنجار، او را از ادامه دعوت به حق باز نداشت، و از مبارزه شرک و قوم مشرک خود، سست نساخت.تصمیم گرفت که با کمال سرسختی در برابر عقاید فاسد قوم به پیکار پردازد، هر چند در این راه با رنجهای گران و آزارهای فراوان مواجه شود.
یکی از امتیازات ابراهیم(ع)، برهان قوی و حجّت نیرومندی بود که در برابر خصم به کار میبرد، برهان و قیاسی را چنان با مهارت فراهم میساخت، و دایره استدلال را چنان به تدریج تنگ و محدود میکرد، که ناگهان و به طور غافلگیرانه، خصم را در دام میکشید، و فرار را از هر سو بر او میبست.ابراهیم از قوم پرسید: این تندیسها چیست که شما در خدمتشان معتکف هستید؟(انبیاء، 52).گفتند پدران خود را پرستنده آنها یافتیم(انبیاء، 53).گفت هم شما و هم پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید(انبیاء، 54).
ابراهیم(ع)همچون طبیبی که مرکز درد را جستوجو کند، اطراف و جوانب قضیه را جمع و فراهم ساخت، و برای سست کردن اساس ادعای ایشان گفت: شما چه میپرستید؟(شعرا، 70).آیا چون آنان را به پرستش میخوانید، ندای شما را میشنوند؟(شعرا، 72).یا برای شما سود و زیانی دارند؟(شعرا، 73).آیا در آنچه میپرستید تامّل کردهاید؟(شعرا، 75).هم شما و هم نیاکان پیش از شما؟(شعرا، 76).[بدانید]که آنها دشمن من هستند. برخلاف پروردگار جهانیان(شعرا، 77).همان کسی که مرا آفریده است و هموکه هدایتم میکند(شعرا، 78). و همان کسی که مرا سیر و سیراب میکند(شعرا، 79). و چون بیمار شدم مرا شفا میبخشد(شعرا، 80).و همان کسی که مرا میمیراند و سپس[از نو]زندهام میسازد(شعرا، 81).و همان کسی که امید دارم که در روز جزا خطاهای مرا ببخشد(شعرا، 82).پروردگارا به من حکمت ببخش و مرا به شایستگان بپیوند(شعرا، 83).
قوم درباره بتهای خود به سخن پرداختند، و در جواب ابراهیم سخن را به دراز کشیدند، و به پرستش بتها سرفرازی و به خضوع در برابر آنها افتخار کردند و گفتند:بتهایی را میپرستیم و در خدمت آنها اعتکاف میورزیم(شعرا، 71).پدرانمان را یافتیم که چنین میکردند.(شعرا، 74).
ایشان اقرار کردند که بتها نمیشنوند و مالک نفع و ضرر نیستند، ولی اقتدا به گذشتگان و تعلیم از پیشنیان را مستمسک خود قرار دادند، و قدمت و کهنگی عقاید خود را دلیل فعالیت آن شمردند، و به این ترتیب خویش را از روشنایی نظر صحیح و فکر سلیم، محروم و محجوب ساختند.
ابراهیم گفت:محقق و مسلّم است که شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بودهاید(انبیاء، 54).قوم چون در برابر براهین حضرت ابراهیم به زانو در آمدند آغاز ماجراجویی کرده و فریاد برآوردند که ای ابراهیم آیا کار تو به جایی رسیده که از شأن و مقام خدایان ما میکاهی؟ آیا براستی بتهای ما را نکوهش میکنی، یا از راه بازیچه و شوخی درآمدهایی؟(انبیاء، 55).ابراهیم گفت:حق این است که پروردگارتان، پروردگار آسمان و زمین است.همو که آنها را آفریده است و من بر این[سخن] گواهم(انبیاء، 56).
چون دلایل متقن ابراهیم(ع)در قوم موثر نیفتاد، و از دعوتش رخ برتافتند، و آنگاه که بر او تشبث کردند(صافات، 90).و به دامن اوهام خود در آویختند و به پرستش بتها اصرار ورزیدند، در کمین بتها شد.
[او در دل گفت]به خدا پس از آنکه روی برتافتندفکری به حال بتپرستان خواهم کرد(انبیاء، 58). ابراهیم که شهر را خلوت و دشمنان را غافل یافت، آهستهآهسته به سوی بتها روان شد و به معبد درآمد و دورنمای آن صحنه و منظره بتها را تماشا کرد، و طعامها را دید که به پیش روی آنها گسترانیدهاند.پس با ریشخند و تحقیر، رو به خدایان آورد و گفت:چرا [چیزی]نمیخورید؟(صافات، 91).پس چون سکوت مستمر ایشان را دید، بار دیگر لب به استهزاء گشود و گفت:شما را چه میشود چرا سخن نمیگوئید؟ (صافات، 92).چون شعله خشم و انتقام از دلش زبانه کشید، تبری برداشت و به سراغ بتها رفت.پس [نهانی]بر آنان ضربهای به شدّت فرود آورد (صافات، 93).آنها را خرد و ریز کرده مگر بزرگترشان را، باشد که به او روی آورند(انبیاء، 58).
ابراهیم او را باقی گذاشته بود تا پایه احتجاج پرشور و هیجان خودش را بر دوش او استوار سازد، و چون قوم از انجام مراسم عید به شهر باز آیند و از او بپرسند که کدام کس احترام معبدشان را هتک کرده و بتهایشان را درهم شکسته، او را نشان دهد و سرانجام، ایشان را به اعتراف و اقرار آورد که بتها سخن نمیگویند و عقل و اراده ندارند، و قادر بر نفع و ضرر نیستند، تا مگر پس از این اعتراف صریح به خود آیند و از گمراهی بازگردند.
ابراهیم تودههای بتهای شکسته را از خود به جای گذاشت، و با دلی شاد و روی آرام از معبد بیرون رفت.
قوم به شهر باز آمدند و حال تباه خود را مشاهده کردند.هول آن منظره چنان عظیم بود که مدتی ایشان را مبهوت ساخت.پس از آنکه از حال بهت بیرون آمدند، گفتند:چه کسی این کار را در حق خدایان ما انجام داده است،بیشک او از ستمکاران است(انبیاء، 59).در این میان یک تن گفت:شنیدیم جوانی که به او ابراهیم گفته میشد، از نابود کردن آنان سخن میگفت (انبیاء، 60).او ما را از پرستش بتها سرزنش میکرد، و ایشان را تحقیر مینمود.آنگاه شتابان روی به سوی او آوردند(صافات، 94).
آتش خشم و انتقام در دلهای قوم زبانه کشید و فریادکنان، احضار او را خواستار شدند تا محاکمه و کیفرش را تماشا کنند.گفتند او را پیش چشمان مردم، حاضر کنید تا آنان حاضر و ناظر باشند.(انبیاء، 61).
مسلّم است که اجتماع یک قوم در یک سرزمین، یکی از آرزوهای ابراهیم بود که مدّتها در انتظار آن به سر میبرد، تا برملا و در حضور همه افراد قوم، حجّت خود را بر بطلان عقیده ایشان بیان کند.
[آوردنش و]گفتند ای ابراهیم آیا تو این کار را با خدایان ما کردی؟(انبیاء، 62).با کمال قوّت قلب و قدرت منطق، برخلاف آنچه قوم میپنداشتند و انتظار داشتند، جهت محاکمه را تغییر داد و به جای آنکه به عمل خود اعتراف کند، در جواب گفت:نه بلکه بزرگترشان چنین کاری کرده است، اگر سخن میگویند از آنها بپرسید(انبیاء، 63).
این حجّت، که با حکمت و سرزنش و استهزاء آمیخته بود، در گوش جمعیت انبوه، اثری عجیب و عظیم به وجود آورد.البته اینگونه سخن گفتن صرفا برای الزام خصم و اثبات حق بود.
در برابر منطق ابراهیم(ع)، دچار حیرت شدند و از سرگشتگی، زبانشان از گفتار فرو ماند.سپس سرهایشان را تکان دادند و[گفتند]خوب میدانی که اینها سخن نمیگویند(انبیاء، 65).در این هنگام ابراهیم(ع)پس از وضوح حق، آنان را به شدت توبیخ کرد و به تفکر و تعمق در امور دعوت نمود و گفت:آیا به جای خداوند چیزی را که نه سودی به شما میرساند و نه زیانی، میپرستید؟ (انبیاء، 66).آیا چیزی را که با[دست خود]تراشیدهاید میپرستید؟اف بر شما و بر آنچه به جای خداوند میپرستید، آیا اندیشه نمیکنید(انبیاء، 67).و حال آنکه خداوند شما را و چیزهایی را که بر سر آنها کار میکنید آفریده است(صافات، 96).
آن قوم که پرده بر چشم و سنگینی در گوش و حجاب بر دل داشتند چون در ارایهی برهان و آوردن حجت فرو ماندند، راه مناظره را فرو گذاشتند و به زور متوسل شدند، تا قیافه سست شکست خود را در زیر پرده قدرت بپوشانند از این رو اعلام را مینمودند که:او را بسوزانید و اگر میتوانید خدایانتان را یاری دهید(انبیاء، 69).
قوم تصمیم گرفتند که ابراهیم(ع)را به جرم توحید و مبارزه با بتپرستی و دشمنی با بتها به آتش بسپارند. اندیشه سوختن ابراهیم در دلها جای گرفت.زمین وسیعی را محصور ساختند و در آن آتش به پا کردند.آتش زبانه کشید و شعلههای سهمگین به آسمان برخاست. در این هنگام ابراهیم را دست بسته، درون آتش پرتاب کردند و فریاد شادی در زوایای آن وادی طنین انداخت.
ابراهیم(ع)که دلی لبریز از ایمان شدید و اتصال وثیق به خدای تعالی داشت، خود را تسلیم آتش کرد.ابراهیم در کام امواج آتش و دود فرورفت.در سرگذشت ابراهیم، آیتی بزرگ از آیات حق و معجزه عظیم از معجزات لایتناهی بر آن قوم ظاهر شد:گفتیم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت شو(انبیاء، 69).و در حق او بد سگالی کردند، آنگاه آنان را زیان کارترین[مردم] گردانیدیم(انبیاء، 70).
در نتیجه جز عدهایی معدود، به او ایمان نیاوردند و این عده نیز از ترس جباران، ایمان خود را پوشیده و مکتوم داشتند.
این سرگذشت حیرتافزا و معجزه بزرگ، نمرود را جز طغیان و عصیان نیفزود.بنابراین ابراهیم را به سوی خویش خواند و با او به مجادله و محاجّه نشست:آیا [داستان]کسی را که از[سرمستی]آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه میکرد ندانستهای؟چون ابراهیم گفت: پروردگار من کسی است که زندگی میبخشد و میمیراند، او[نمرود]گفت من[نیز]زندگی میبخشم و میمیرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمیآورد، تو از مغربش برآور.آن کفرپیشه سرگشته[وخاموش]ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمیکند(بقره، 258).
در اینجا سنگ احتجاج نیرومند ابراهیم، دندان اوهام نمرود را در هم شکست؛ولی در برابر این برهان قاطع و ظاهر چه میتوانست انجام دهد؟ناچار او را به حال خود گذاشت و در انتظار فرصت انتقام نشست.جاسوسان خود را به هر سو پراکنده ساخته تا مردم را از پیروی ابراهیم برحذر سازند.ابراهیم به فکر هجرت افتاد، و فیض دعوت خود را از آن سرزمین بیبرکت که در برابر نسیم توحید، گلی بر شاخسارش نشکفت، بازگرداند و قوم خود را در محیط استحقاق عذاب، پشت سر نهاد، و آهنگ فلسطین کرد ولی در مسیر خود مدتی در شهر «حرّان»توقف نمود.
انحراف و گمراهی مردم آن شهر را دریافت، پس اراده کرد که ایشان را به خطای خود متوجه سازد و فساد عقایدشان را بازنماید و برای این کار راه عقل و حجت را پیش گرفت.
شب فرا رسید و پرده ظلمت اطراف را فرو پوشاند. ابراهیم دید که قوم یکی از ستارگان را میپرستیدند.پس برای آنکه آنان متوجه حقایق شوند و از گمراهی رهایی یابند، منطق ملایم را پیش گرفت و جمله ایشان را بر زبان آورد:زمانی که شب بر او پرده انداخت، ستارهایی دید و گفت این پروردگار من است، و چون افول کرد گفت افولکنندگان را دوست ندارم(انعام، 77).
این نوع دیگر از استدلال و ارشاد حکیمانه ابراهیم است.ابراهیم به قصد هدایت قوم در آغاز برای آنکه عواطفشان را به خود جلب کند با ایشان مدارا و هماهنگی میکند، و هیچ گونه مخالفتی اظهار نمیدارد؛زیرا این رویه را برای فهماندن حجّت خود مناسبتر مییابد.
پس از آنکه چون ماه را دید که میدرخشد، باز برای هماهنگی با قوم، آن جمله را تکرار کرد:آنگاه چون ماه را تابان دید، گفت این پروردگار من است، چون افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند از گمراهان خواهم شد.(انعام، 77).
ابراهیم چون سکوت و توبه ایشان را دید فرصت را مغتنم شمرد و تعریض خود را بر عقیده ایشان تا حدی آشکارتر ساخت و نارضایتی خود را از آن عقاید، صریحتر بیان کرد و به زبان دعا از خدای تعالی مسئلت نمود که او را از آن گمراهی برهاند.
موقع صبح فرا رسید و چهره تابناک خورشید از افق شرق طلوع کرد.بار دیگر ابراهیم از روی مماشات با قوم خود گفت:این پروردگار من است، این بزرگتر است، و چون افول کرد، گفت:ای قوم من، من از شرکی که میورزید، بری و برکنارم(انعام، 78).
ابراهیم چون احتجاج خود را به اینجا رساند، و بیزار از خدایان قوم شد، سخن را به معبود حقیقی معطوف ساخت:من از روی اخلاص روی به سوی کسی که آسمانها را و زمین را آفریده است مینمایم، و من از مشرکان نیستم(انعام، 79).
در این هنگام قوم به امید آنکه او را از عقیده خود باز دارند با او به احتجاج پرداختند.ابراهیم در مقام جواب قوم گفت:آیا درباره خداوند با من محاجّه میکنید، و حال آنکه مرا به راه راست هدایت کرده است.و از[شرّ] شرک شما نمیترسم مگر آنکه پروردگارم چیزی[و خوف و خطری برایم]خواسته باشد، پروردگار من بر همه چیز احاطه دارد؛آیا پند نمیگیرید؟(انعام، 80).
قوم چون از احتجاج ابراهیم(ع)بازماندند به تهدید و انذارش پرداختند و او را از خشم خدایان خود بیم دادند؛ ولی ابراهیم از نوع برخورد آنان تعجب نمود که او را از موجود بیاراده بیم میدهند.
ابراهیم مدتی در مصر به سر برد ولی آزارش کردند. بنابراین آهنگ رحیل کرد، و دوباره به سوی سرزمین فلسطین رهسپار شد و در آنجا رحل اقامت افکند.
در تدوین این مقاله، عمدتا کتابهای ذیل مورد مطالعه واقع شدهاند:
1)قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دار لکتب الاسلامیه، ج 1، سال 1352.
2)بلاغی، صدر الدین، قصص قرآن، تهران، امیرکبیر.
3)خرمشاهی، بهاء الدین، ترجمه و توضیح قرآن کریم، انتشارات نیلوفر.
4)مجمع البیان، شیخ طبرسی(آیات مورد اشاره).
5)المیزان، علامه طباطبایی(آیات مورد اشاره).