صداقت، لازمه دعوت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن تاریخ وسیره پیامبران در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی اخلاق کاربردی اخلاق دینی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی کلیات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
آرشیو
چکیده
لزوم صداقت و راستگویی در انبیا علیهم السلام و داعیان به دین، امری لازم و ضروری است که موجب اطمینان مردم به وحی و الهام الهی میشود و اگر پیامآور الهی دچار لغزش، خطا و کذب شود، در اذهان مردم نسبت به وحی الهی شک و تردید پدید میآید که در نتیجه، به سلب اعتماد مردم نسبت به سخنان وی و الهامات الهی منجر میشود.بدین ترتیب، غرض الهی از رساندن وحی به انبیا در جهت هدایت جامعه نقض خواهد شد.در این مقاله سعی بر آن است که به شبهات موجود درباره صداقت حضرت ابراهیم(علیه السلام)پاسخ داده شود.متن
پروردگار متعال با وضع قوانینی در جهت هدایت بشر به سوی کمال اعتقادی، اخلاقی و فرهنگی که بر طبیعت و فطرت انسانها منطبق است، آنها را به سوی یکتاپرستی دعوت کرد. او این قوانین را از طریق الهام و وحی بر پیامآوران الهی فرو فرستاد تا ایشان هادی انسانها در راه پرفراز و نشیب زندگی باشند.یکی از خصوصیات بسیار مهم نبی برای حفظ امانت وحی، صداقت است.راستگویی نبی، موجب اطمینان و اعتماد مردم نسبت به وحی میشود و این اعتماد زمینه را برای عمل به دستورات الهی مهیا میسازد.از بزرگترین انبیای الهی، حضرت ابراهیم(ع)است.قیام او به امر الهی در جهت زنده کردن دین فطرت و نشر عقیده توحید بود؛همان هدفی که حضرت نوح(علیه السلام)و سایر انبیا(علیهم السلام)آن را گوشزد کردند و مردم پس از گذشت زمان اندکی، آن را ازیاد بردند.
قرآن کریم در آیات متعدد، لطایف موجود در شیوه دعوت ایشان را بیان کرده است.بر طبق آیات قرآن، وی در راستای دعوت خود به سوی توحید، کمال ادب و احترام را رعایت کرد 1 و با طرح پرسشهایی از ماهیت 2 و فواید بتها 3 ، سعی بر بیداری اذهان خفته مردم بتپرست داشت تا قوم به حقارت و عجز بتها و در نهایت، جهالت خویش اعتراف کنند و بدین وسیله، زمینه را برای معرفی رب حقیقی و دعوت به توحید مهیا سازد.اما هر بار مردم با خشونت و آزاررسانی به ایشان، روی برگرداندند و حتی ایشان را به مرگ 4 تهدید کردند و با سخنان زشت او را مورد خطاب قرار دادند.
با این حال، ابراهیم(علیه السلام)دلسرد نشد و با رعایت ادب و احترام به دعوت و ارشاد مردم پرداخت و در این راه، هر بار شیوه جدیدی در پیش گرفت تا شاید نجاتبخش و راهنمای قوم خویش باشد.او که با موعظهها و اندرزهای فراوان و مناظرات منطقی در شرایط گوناگون حقارت و پستی بتها را به اثبات رسانده بود، اینبار تصمیم گرفت به مردمی که در رفع حاجتهایشان به بتها متمسک و متوسل میشوند، بفهماند، این بتها که حتی قادر به دفع ضرر از خود نیستند، چگونه میتوانند خطر را از جامعه دور کنند و یا حاجتهای آنها را برطرف سازند؟!به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(ع)در دعوت خود به یک شیوه عملی دست زد و با وجود خطرات بسیاری که وی را تهدید میکردند، تصمیم به نابودی بتها به شکل فیزیکی گرفت تا افکار جامد بتپرستان و فطرت خفته آنان را متوجه خدای یکتا کند.
قرآن کریم تصمیم ابراهیم(ع)را از قول وی چنین بیان میفرماید:«و تاللّه لاکیدنّ اصنامکم بعد ان تولّوا مدبرین» 5 : و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشهای برای نابودی بتهایتان میکشم.
سوگند ابراهیم(ع)از تصمیم جدی و عزم و عقیده پا بر جای ایشان خبر میداد.وی برای اجرای تصمیم خود، منتظر فرصتی مناسب بود، تا این که عید بابلیان فرارسید.در این روز، بابلیان برای انجام مراسم عید به خارج از شهر میرفتند، ولی پیش از رفتن بتان را میآراستند و طعامهای رنگین را برای تبرک شدن نزد آنها میگذاشتند تا هنگام بازگشت، از آن غذاها تناول کنند. 6 هنگام خروج از شهر، عدهای از مردم نزد ابراهیم(ع)رفتند و از او خواستند همراهشان برود و مراسم باشکوه آنها را ببیند، اما وی در مقابل درخواست مردم گفت:
«انّی سقیم» 7 ؛یعنی:من بیمارم.
مردم او را واگذاشتند و برای انجام مراسم عید، از شهر بیرون رفتند.در این زمان وی وارد بتخانه شد و از روی تمسخر به بتها گفت:«چرا از غذاهای آماده شده نمیخورید؟» (سپس شدت تمسخر را بیشتر نمود و فرمود)چرا سخن نمیگویید؟ 8 بعد به سوی آنها رفت و ضربهای محکم بر پیکر یکی از آنها فرود آورد(و جز بت بزرگ، همه را در هم شکست). 9 بتپرستان پس از بازگشت، هنگامی که منظره بتها را دیدند، گفتند:«هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعا از ستمگران است(و باید کیفر سخت ببیند)گروهی گفتند:«شنیدیم نوجوانی از(مخالفت با)بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگویند.»(جمعیت)گفتند:«او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهد.»(هنگامیکه ابراهیم را حاضر کردند)گفتند:«تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟» 10
وی در پاسخ فرمود:«بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون» 11 :بلکه این کار را بزرگشان کرده است.از آنها بپرسید، اگر سخن میگویند.
با توجه به این که ابراهیم(ع)خود بتها را شکسته بود، حال این سؤال مطرح است که آیا وی مرتکب خطا شد و دروغ گفت؟پیش از پاسخ به این سؤال، برای روشن شدن مطلب، لازم است به روایات متعددی که در کتابهای روایی فریفین موجود است، نظری افکنیم.
روایات تفسیری شیعه
در روایات تفسیری شیعه چنین آمده است.
1.ابو بصیر از امام صادق(ع)و در روایتی از امام باقر(ع) درباره قول حضرت ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»آورده است که، آن دو بزرگوار فرمودند:«به خدا قسم بیمار نبود و دروغ نگفت.» 12
2.ابو بصیر از امام صادق(ع)آورده که ایشان فرمود: «تقیه، جزو دین است».ابو بصیر گوید:«گفتم از دین خدا؟ فرمود:آری، به خدا قسم از دین خدا، ابراهیم گفت: «انّی سقیم و به خدا قسم که بیمار نبود.»
3.امام صادق(ع) میفرماید:«ما فعله کبیرهم هذا و ما کذب ابراهیم لأنه انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق و ان لم ینطق فلم یفعل کبیرهم هذا شیئا»:بت بزرگ این کار را انجام نداد و ابراهیم دروغ نگفت، بلکه او گفت: بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.» 13
4.صالح بن سعید به نقل از یکی از راویان از امام صادق(ع)روایت نمود که:«از آن حضرت درباره تفسیر فرمایش خدای عز و جل در داستان ابراهیم(ع)قال بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون پرسیدم. حضرت فرمود:بزرگشان بتها را نشکسته و ابراهیم(ع)نیز دروغ نگفته بود.عرض کردم:این چگونه است؟فرمود:جز این نیست که ابراهیم(ع)فرمود:اگر بتها سخن میگویند، این سؤال را از آنها بکنید.اگر سخن گفتند، پس کار بت بزرگ است، و اگر سخن نگفتند، پس بزرگشان کاری نکرده است.آنها سخن نگفتند و ابراهیم هم دروغ نگفته است.» 14
روایات تفسیری اهل سنت
در روایات اهل سنت چنین آمده است:
1.سدی گوید:زمانی که وقت عید نزدیک شد، پدرش به او(ابراهیم)گفت:«یا بنی لو خرجت معنا الی عیدنا لا عجبک دیننا، فخرج معهم، فلما کان ببعض الطریق القی نفسه الی الارض، و قال:انی سقیم»:ای فرزندم اگر همراه ما در روز عید خارج شوی، از دین ما خشنود شوی.پس به همراه آنها خارج شد.وقتی مسافتی را طی کردند، خود را بر زمین انداخت و گفت:من بیمارم. 15
2.ابن اسحاق از ابو احوص از عبد اللّه آورده که وی گفت: «لما خرج قوم ابراهیم الی عیدهم مروا علیه فقالوا:یا ابراهیم الا تخرج معنا؟قال:انی سقیم»:وقتی قوم ابراهیم برای مراسم عید بیرون رفتند، به نزد او آمدند و گفتند:ای ابراهیم همراه ما نمیآیی؟(ابراهیم)گفت:من بیمارم. 16
3.عبد بن حمید از ابن عباس درباره«انی سقیم»آوردهکه وی گفت:«بیمار هستم.» 17
4.عبد بن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم از حسن آوردهاند که وی گفت:«خرج قوم ابراهیم علیه السلام الی عید لهم، و ارادوا ابراهیم علیه السلام علی خروج، فاضطجع علی ظهره و قال:انی سقیم لا استطیع الخروج، و جعل ینظر الی السماء، فلما خرجوا اقبل علی آلهتهم فکسرها»:قوم ابراهیم روز عید خارج شدند و خواستند ابراهیم همراهشان خارج شود.پس او گفت:من بیمارم و نمیتوانم بیایم و نگاه به آسمان کرد.پس هنگامی که قوم خارج شدند، نزد بتهایشان رفت و آنها را شکست. 18
5.ابن عباس در مورد«قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون»گوید:این خبر مشروط است بر«ان کانوا ینطقون»در صورتی که سخن گفتن برای بتها محال است. 19
در برخی روایات آمده که ابراهیم(ع)ابتدا به آسمانها نگریست و سپس فرمود:«انی سقیم»و آن را دلیل بر پیشگویی وی بر اساس نجوم میدانند.برخی از روایات وارده در این زمینه عبارتند از:
6.ابن ابی حاتم از قتاده درباره نگاه ابراهیم(ع)به آسمانها که قرآن میفرماید:«فنظر نظرة فی النّجوم»آورده که وی گفت:«کلمه من کلام العرب، یقول اذا تفکر، نظر فی النجوم»:این از کلام عرب است که وقتی فکر میکنند، میگویند:نگاه در ستارگان کردم. 20
7.ابن ابی حاتم از زید بن اسلم آورده که وی گفت: «ارسل الیه ملکهم فقال:ان غدا عیدنا فاخرج قال:فنظر الی النجم فقال:ان ذا النجم لم یطلع قط الا طلع بسقم لی(فتولوا عنه مدیرین)»:به سوی او(ابراهیم)کسی را فرستادند، پس به او گفت:فردا عید ماست، با ما بیرون بیا.حضرت نگاهی به ستارگان افکند و فرمود:ستاره من طلوع نکرده است که این نشاندهنده بیماری من است. 21 البته این تنها روایتی است که طلوع نکردن ستارهای را دلیل بیماری ابراهیم(ع)میداند. در روایات دیگر، فقط آمده است که ایشان به آسمان یا ستارگان نگاه کرد و فرمود:«من بیمارم.»
برخی از کتابهای روایی اهل سنت پا را از این فراتر گذاشتهاند و ابراهیم(ع)را به دروغ گفتن مذمت کردهاند. در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
1.ابو هریره از حضرت رسول(ص)نقل میکند که ایشان فرمود:«...یجمع الناس الاولین و الاخرین فی صعید
یکی از خصوصیات بسیار مهم نبی برای حفظ امانت وحی، صداقت است. راستگویی نبی موجب اطمینان و اعتماد مردم نسبت به وحی میشود و این اعتماد زمینه را برای عمل به دستورات الهی مهیا میسازد. از بزرگترین انبیای الهی، حضرت ابراهیم(ع)است. قیام او به امر الهی در جهت زنده کردن دین فطرت و نشر عقیده توحید بود
واحد...فیبلغ الناس من الغم و الکرب ما لا یطیقون و لا یحتملون فیقول الناس الا ترون ما قد بلغکم الا تنظرون من یشفع لکم الی ربکم فیقول بعض الناس لبعض علیکم... بابراهیم فیقولون یا ابراهیم انت نبی اللّه و خلیله من اهل الارض اشفع لنا الی ربک...فیقول ابراهیم...انی قد کنت کذبت ثلاث کذبات...»
در ضمن حدیثی طولانی آورده است که رسول خدا(ص) فرمود:«اهل موقف یکی پس از دیگری به حضور انبیا میرسند و از آنها درخواست شفاعت میکنند؛از جمله حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم.این حضرات هر کدام به لغزشی از لغزشهای خود اشاره مینمایند، لذا اهل موقف را به پیامبر بعد از خود حواله میدهند تا اینکه در نهایت شفاعت همه آنها به حضرت رسول(ص)محول میشود.
به موجب این حدیث، ابراهیم(ع)شفاعت از مردم را به عهده نمیگیرد و به سه لغزش و دروغ خود اعتراف میکند 22 که عبارتند از:سخن وی در«انی سقیم»یعنی من بیمارم، در حالی که بیمار نبود؛قول ایشان در«بل فعله کبیرهم»، یعنی بت بزرگ سایر بتها را شکسته است، در حالی که ابراهیم (ع)خود بتها را شکسته بود؛نیز در مورد ساره که فرمود: «انها اختی»، یعنی ساره خواهر من است، در حالی که همسرایشان بود.
3.فریابی و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از مجاهد درباره قول ابراهیم(ع)در قرآن که میفرماید:«...اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدّین» 23 :امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد، آوردهاند که وی گفت: قوله«انّی سقیم» 24 و قوله«بل فعله کبیرهم هذا» 25 و قوله لساره:انها اختی، حین اراد فرعون من الفراعنه ان یاخذها: (منظور از گناه حضرت ابراهیم در سه جا بود)سخن ایشان زمانی که گفت:من بیمارم و نیز گفته وی زمانی که فرمود: «بلکه این کار را بزرگ آنها انجام داده است.»و همچنین سخن وی در مورد ساره که گفت:«او خواهر من است»، هنگامی که فرعونی از فراعنه قصد او کرده بود. 26
نظر تورات در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)
در تورات آمده است:«ابراهیم به مصر فرود آمد تا در آنجا به سر برد، زیرا که قحط در آن زمین شدت میگرفت. چون نزدیک به ورود مصر شدند، به زن خود سارا گفت: «میدانم»که تو زن نیکو منظری هستی.همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند این زوجه اوست.پس مرا بکشند و تو را زنده نگه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود و جانم به سبب تو زنده بماند.» 27
اگر ابراهیم(ع) در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم میگفت که این بتها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض میکردند و سخن او را نمیپذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چارهای نبود، جز این که خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد
همانطور که ملاحظه میشود، بین تورات و برخی روایات اهل سنت و گاه تاریخ 28 ، در اعتقاد به کاذب بودن ابراهیم(ع)مشابهتهایی به چشم میخورد.به عبارت دیگر، این روایت تأثیر مستقیم تورات تحریف شده بر برخی روایات موجود در کتابهای روایی اهل سنت را میرساند که به آن اسرائیلیات گفته میشود و آنها روایاتی هستند که توسط علمای یهود، به ویژه یهودیان مسلمان شده، نقل شدهاند و در کنار روایات مسلمانان آمدهاند.در حالی که در قرآن کریم، چنین ادعایی که ساره خواهر ابراهیم معرفی شده باشد، نیامده است. 29
لازم به ذکر است که ذهبی در کتاب خود، چهار مصدر را در تفسیر قرآن کریم مورد اعتماد صحابه بیان میکند که عبارتند از:1.قرآن کریم، 2.روایات پیامبر(ص)، 3. اجتهاد و قوه استنباط، 4.اهل کتاب از یهود و نصارا 30 .
بدین طریق، روایات فراوانی از تازه مسلمان شدگان اهل کتاب، از یهود و نصارا، که در اعتقاد خود خالص نبودند، در تفسیر قصص تاریخی و انبیا(علیهم السلام)وارد کتابهای تفسیر روایی شدند.
ذهبی در توجیه این روش گوید:«قرآن کریم در برخی از مسائل با تورات متفق است، به خصوص در داستان پیامبران و آنچه درباره امتهای گذشته ذکر شده است؛با این تفاوت که قرآن کریم ذکر جزئیات ننموده است.» 31
بدین ترتیب، برخی از اهل سنت سخن قرآن کریم و تورات تحریف شده را در مسائلی مانند قصص انبیا یکی دانستند!و متأسفانه در تفسیر آیات قرآن کریم از آن استفاده کردند و بدین ترتیب، باب استفاده از منقولات یهودیان در تفسیر قرآن، به خصوص آیات قصص باز شد.غافل از آن که قسمتهایی از تورات تحریف شده، کاملا مخالف با نص آیات است و قرآن کریم به صراحت تحریف این دو کتاب را در مواضع مختلف بیان کرده و به ذم یهود و نصارا در تحریف کتابشان پرداخته است.
تحلیلی بر روایات
با مقایسه آنچه گذشت، در روایات و منقولات تفسیری شیعه و اهل سنت اختلافاتی جلب توجه میکند.روایات تفسیری شیعه در معنی«انی سقیم»آوردهاند که ابراهیم(ع) دروغ نگفت و بیمار هم نبود.در مورد قول«فعله کبیرهم» نیز آوردهاند که این کلام وی، دروغ نبود، بلکه مشروط بهصدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیامآوران الهی میشود و زمینه را برای پذیرش دعوت آنها میگشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا،
سبب سلب اعتماد مردم از آنها میشود.
قید و شرطی بود.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت، ابراهیم(ع)را در سه مورد کاذب فرض کردهاند.
در بررسی روایات به این مطالب باید توجه داشت:
الف)بررسی جمله«انی سقیم»:
مرحوم مجلسی ذیل آیه «انی سقیم»، طی روایتی طولانی، احتمالاتی را ذکر کرده که برخی بدین شرحند:
1.ابراهیم(ع)به ستارگان نگاه کرد و استدلال آورد که وقت تب او که در زمان معینی بروز میکرد، فرارسیده است. از اینرو، گفت:«من بیمارم.»گویا که فرمود:«من به زودی به ناچار بیمار خواهم شد و وقت آن فرارسیده است که تب عارضم شود.»
بنابراین، گاهی کسی را که مشرف به چیزی باشد، میگویند در آن داخل شده است؛چنان که خداوند تعالی میفرماید:«إنّک میّت و انّهم میّتون» 32 :تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد(البته با توجه به روایات شیعه، حضرت بیمار نبود).
2.ابراهیم(ع)مانند بتپرستان به ستارگان نگاه کرد تا آنها گمان کنند که گفتار او مانند گفتار ایشان است.پس در این هنگام گفت:«من بیمارم.»از این رو بتپرستان به گمان اینکه ستاره او بر بیماریاش دلالت میکند، او را ترک کردند.این گفتار نیز دروغ گفتن را از وی ساقط نمیکند. در حالی که روایات شیعه که از امامان معصوم(علیهم السلام) است، دلالت بر این مطلب دارند که ابراهیم(ع)بیمار نبود و دروغ هم نگفت.
3.شاید خداوند با وحی خود ابراهیم را آگاه گرداند که در آینده نزدیک بیمار خواهد شد و نشانه آن را، طلوع ستارهای در وجه مخصوصی و یا پیوستن ستارهای به ستارهای دیگر، به گونهای خاص قرار داد.وقتی ابراهیم این علامت را مشاهده کرد، برای تصدیق آنچه خداوند تعالی خبر داده بود گفت:«من بیمارم.»
4.معنای سخن ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»، این است که قلب من بیمار است یا فکر من حزین و پریشان است؛زیرا قوم من در عبادت بتهایی پافشاری میکنند که نه میشنوند و نه میبینند.بنابراین، تفکر ابراهیم درباره ستارگان به این جهت بوده است که آنها حادث و مخلوق و تدبیر شده دست دیگری هستند و در شگفت بود که چگونه عقلا از این حقیقت غافل شدهاند و آنها را عبادت میکنند.
5.ابراهیم با نظر تفکر در ستارهها نگاه کرد و از این راه استدلال کرد که این ستارگان نه خدا هستند و نه قدیم، بلکه حادث هستند.ابراهیم با گفتن جمله:«من بیمارم»، میخواست بگوید که دارای یقین در امر و سلامت از علم نیستم؛چرا که گاهی به گمان و شک، «مرض»، و به علم و دانش، «شفا و سلامت»گفته میشود.این طرز تفسیر از ابو مسلم است.(این گفتار ضعیف است، زیرا ابراهیم(ع) در سلامت عقیده به سر میبرد و پیش از آن آزر و قوم بتپرست را به سوی خدای یکتا دعوت کرده بود.)
6.شاید به سبیل استهزا باشد.
7.ابراهیم خواست بدین طریق سخن بتپرستان در ربوبیت کواکب را باطل کند؛زیرا میدانست آنها بدون دلیل مقلد اسلافشان هستند؛به طوری که وقتی حضرت آنها را به سوی اللّه دعوت کرد، از او نپذیرفتند و توجهی نکردند. 33
ب)بررسی جمله«بل فعله کبیرهم»:روایات در مورد جمله«بل فعله کبیرهم»متفاوتند.شیعه آن را مشروط به «فسئلوهم ان کانوا ینطقون»میداند. 34 چنانچه در روایات شیعه گذشت، ابراهیم(ع)فرمود:بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت آن را دروغی از جانب ابراهیم(ع) میشمارند.
در مراجعه به قرآن کریم درمییابیم که کلام وی مشروطبه«ان کانوا ینطقون»است.بدین معنی که چون سخن گفتن بتها محال است، موجب کذب ابراهیم(ع)نمیشود.به عبارت دیگر، چون کلام به شرط محال تعلیق شده، موجب دروغ نمیشود که منافی عصمت است.خلاصه، معنی آیه این است که بت بزرگ سایر بتها را شکسته، اگر به سخن آید و پاسخ شما را بدهد.لیکن چون جواب گفتن ایشان محال است، پس این که بزرگ ایشان آنها را شکسته باشد نیز محال است؛زیرا تعلیق امری بر محال، محال است، و طلب سؤال نیز مشروط بر گویایی ایشان است. 35
این سنخ سخن گفتن دروغ محسوب نمیشود، بلکه منظور از آن اسکات خصم و وادار کردن او در اعتراف به بطلان معبودهای دروغین و بیدار کردن فطرتهای خفته است.اگر ابراهیم(ع)قصد دروغ گفتن داشت، میتوانست بدون به کار بردن قید و شرط در کلام و به راحتی و وضوح بگوید که این عمل را انجام نداده است.اگر ابراهیم(ع)در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم میگفت که این بتها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض میکردند و سخن او را نمیپذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چارهای نبود، جز اینکه خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد. 36 او با شکستن بتها و به خصوص با نحوه پاسخ دادنش، مردم را متوجه عدم قدرت بتها در دفاع از خود کرد؛بتهایی که معبود مردم بودند و آمال و آرزوهای مردم به آنها منتهی میشد؛بتهایی که مردم فرزندانشان را به نذر برپایی آنها قربانی میکردند.حال این سؤال در اذهان مردم به وجود آمده بود که چرا بت بزرگ در دفاع از خود به سخن درنمیآید!؟و سؤالهایی از این دست که قوم بتپرست را دچار شک و تردید میکرد.
لازم به ذکر است که اینگونه تعبیرات در مخاصمات و مناظرات فراوان دیده میشود.در نتیجه، ابراهیم(ع) خواست با این سخن قوم خود را متنبه و آگاه سازد و آنها را در عبادت معبودهایی که نه میشنوند، نه میبینند و نه قدرت سخن گفتن دارند و از نفس خود قادر به خبر دادن نیستند، سرزنش کند. 37
لزوم صداقت در انبیا
بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی به چشم میخورد، صداقت است، تا آنها فرمان پروردگار را بیکم و کاست به بندگان خدا برسانند. 38
صدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیامآوران الهی میشود و زمینه را برای پذیرش دعوت آنها میگشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا، سبب سلب اعتماد مردم از آنها میشود.
علامه طبرسی معتقد است:«دلایل عقلی غیرقابل تأویل دلالت دارند بر اینکه پیامبران دروغ نمیگویند، اگرچه قصدشان فریب و ضرر نباشد؛چنانکه جایز نیست در اخبار، مردم را گمراه نمایند یا تقیه کنند، زیرا اینها سبب میشوند که مطالب و اعمال آنها ایجاد شک و تردید کند.» 39
صدق ابراهیم(ع)در قرآن
به فرمایش قرآن کریم، نخستین ویژگی هر پیامبر، پیش از نبوت، صداقت وی است.چنانکه در مورد ابراهیم(ع) آمده است.«و اذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدّیقا نبیّا» 40 : در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر(خدا)بود.
همانطور که در این آیه مبارک به وضوح دیده میشود، کلمه«صدیق»پیش از نبی آمده است؛گویا صداقت زمینهساز نبوت است.به عبارت دیگر، نبوت بر پایه صداقت استوار است و کسی که صادق نباشد، نمیتواند پیامرسان قابل اعتمادی باشد؛به خصوص پیام الهی که از ضرورت خاصی برخوردار است.
صدیق به کسی گفته میشود که تمام آنچه خداوند و پیامبرش امر کند، تصدیق کند و نیز عمل و قولش یکی باشد. 41 همانگونه که میدانیم، صدیق کسی را گویند که در صدق مبالغه کند؛یعنی آنچه را انجام میدهد میگوید، و آنچه را میگوید، انجام میدهد و میان گفتار و کردارش تناقضی نباشد، و نیز کثیر التصدیق نسبت به حق باشد. ابراهیم(ع)چنین بود.وی حق را، هم به زبان تصدیق میکرد و هم به عمل. 42
ابو مسلم در اینباره گوید:«صدیق یعنی بسیار راستگو».
ابو علی جبائی نیز صدیق را تصدیق کننده امور دین میداند. 43
بنابر معانی ذکر شده درباره کلمه صدیق، ابراهیم(ع) عملا و قولا حق و امور دینی را تصدق کرد.خداوند متعال زمانی کلمه صدیق را در مورد فردی به کار میبرد که این خصوصیت در آن شخص ثابت و پابرجا باشد.وجود خصوصیات و صفاتی این چنین در ابراهیم(ع)، موجب شدکه خداوند وی را با مقام«خلت» 44 فضیلت بخشد 45 و در نهایت، او را برای تمام نسلها و عصرها اسوه و الگوی حسنه 46 معرفی کند.نبوت را در ذریه او قرار دهد، به وی علم و حکمت و شریعت عطا فرماید و هدایت جامعه را بر عهده او نهد.خود و خاندانش را مشمول رحمت خویش قرار دهد و در نهایت، او را به تنهایی یک امت 47 خواند. بنابراین، روایاتی که ابراهیم(ع)را کاذب شمردهاند، مردود و مخالف آیات قرآن کریم هستند.
نشان دادن عجز بتها
هدف ابراهیم(ع)در شکستن بتها نشان دادن ضعف و عجز آنها در دفاع از خود، به مردم جاهل بتپرست بود، تا بدین طریق، بتپرستان را متوجه سازد که این ساختههای دست آنان قادر به دفاع از خود نیستند، حال چگونه به رفع حاجتهای آنها میپردازند؟وی در تکمیل هدفش به گونهای پاسخ داد که عدم قدرت بتها را حتی در سخن گفتن که سادهترین راه در دفاع از خود است، نیز به نمایش گذاشت.به عبارت دیگر، وی نه تنها دروغ نگفت، بلکه با شیوه جدیدی به ارشاد و راهنمایی مردم پرداخت.
روایات ابو هریره
با دقت در برخی روایات اهل سنت که از قول پیامبر(ص) در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)آمده است، این نکته مهم جلب نظر میکند که تمامی روایات به طرق متفاوت به ابو هریره منتهی میشوند.وی فرد مورد اطمینانی در کتابهای رجال نیست.
نتیجه اقدامات ابراهیم(ع)
پس از آنکه ابراهیم(ع)به شیوه جدیدی در عمل(شکستن بتها)و در گفتار(نحوه پاسخ دادن به ایشان)پرداخت، اذهان مردم را به حرکت واداشت و سؤالاتی در افکارشان مطرح شد.قرآن کریم در اینباره میفرماید:«فرجعوا الی انفسهم فقالوا انّکم انتم الظّالمون ثّم نکسوا علی رؤسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون» 48 :آنها به وجدان خویش بازگشتند و(به خود) گفتند:حقّا که شما ستمگرید.سپس بر سرهایشان واژگونه شدند، (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:تو میدانی که اینها سخن نمیگویند.آنها به عقل خود مراجعه کردند و به تدبر پرداختند. 49
گویا ابراهیم(ع)تمام تلاش خود را برای بیداری اذهان و افکار خفته و پوشیده از غبار جهالت صرف کرد تا مردم به این نکته مهم راه یابند که معبود دروغینشان قدرت دفاع از خود ندارد.به عبارت دیگر، تمامی پیامبران با مدد الهی و از طریق استدلال و برهان و منطق در اعصار گوناگون به هدایت جامعه به سوی توحید و یکتاپرستی پرداختند.
ابراهیم(ع)وقتی مردم را متوجه عجز بتها کرد، فرصت را غنیمت شمرد و به معرفی«رب»حقیقی پرداخت. قرآن کریم سخن وی را چنین آورده است که فرمود:«قال اتعبدون ما تنحتون و اللّه خلقکم و ما تعلمون». 50 :آیا چیزی را میپرستید که با دست خود میتراشید؟با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی را که میسازید.بدین ترتیب، ابراهیم(ع)یک بار دیگر پس از انبیای سلف، خالقشان را که سزاوار پرستش است، به آنها معرفی کرد.
زیر نویس
(1).مریم، 42 تا 45.
(2).الشعراء، 70
(3).الشعراء، 72 و 73
(4).مریم، 46
(5).الانبیا، 57
(6).منهج الصادقین، 6 تا 79؛با اندکی تلخیص.
(7).الصافات، 89
(8).الصافات، 90-93
(9).الانبیا، 59-62
(10).الانبیا، 63
(11).عیاشی، تفسیر العیاشی/2/1014؛محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار/2/206؛محمد بن یعقوب، کلینی، الکافی/2/217؛ حر عاملی، وسایل الشیعه/20/195؛مورد، مستدرک/9/95.
(12).مجلسی، بحار الانوار/12/55؛برقی، المحاسن/1/258.
(13).جزائری، قصص الانبیا/103؛مجلسی، بحار الانوار/12/31. و نیز بنگرید به:فیض کاشانی، الصافی/3/343، به نقل از عیون اخبار الرضا.
(14).جزائری، القصص الانبیا/13؛صدوق، معانی الأخبار/209؛ طبرسی احتجاج/2/354.
(15).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/569، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(16).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/570، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(17).همان مأخذ و صفحه.
(18).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(19).ابن شهر آشوب، متشابه القرآن/1/219.
(20).سیوطی، الدرالمنثور/5/525، ذیل:88 الصافات.
(21).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(22).این حدیث به طرق متفاوت در کتابهای اهل سنت آمده است. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:صحیح بخاری/کتاب تفسیر القرآن /حدیثهای 4116 و 4343؛کتاب احادیث الانبیا/حدیث 3108؛ کتاب نکاح/حدیث 4694؛صحیح مسلم/کتاب الفضائل/حدیث4371؛کتاب الایمان/حدیثهای 284، 286، 287 و 288؛سنن ترمذی/کتاب تفسیر القرآن/حدیثهای 3090 و 3166؛سنن ابو داود/ کتاب الطلاق/حدیث 1891؛مسند احمد/کتاب باقی مسند المکثرین، حدیثهای 8873 و 13073؛و نیز کتاب مسند العشره المبشرین بالجنه/ حدیث 15.
(23).الشعراء، 82.
(24).الصافات، 29.
(25).الانبیا، 63.
(26).سیوطی، الدرالمنثور/5/165، ذیل 82/شعراء
(27).کتاب مقدس سفر پیدایش، باب یازدهم/16
(28).طبری، تاریخ طبری/1/126.
(29).حکیم، علوم القرآن/120.
(30).ذهبی، التفسیر و المفسرون/1/40.
(31).همان/1/65.
(32).الزمر/30.
(33).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/26؛علامه مجلسی، بحار الانوار/12/47، با اندکی تلخیص؛و نیز بنگرید به: جزائری، قصص الانبیا/108.
(34).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(35).فتح الله کاشانی، منهج الصادقین/6/81.
(36).فخار، إیمان أبی طالب/360.
(37).علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(38).مکارم شیرازی، نمونه/13/76.
(39).طبرسی، مجمع البیان/4/53.
(40).مریم/41.
(41).فراهیدی، کتاب العین/5/56.
(42).علامه طباطبائی، المیزان/14/58.
(43).طبرسی، مجمع البیان/15/173.و نیز:علامه مجلسی، بحار الانوار /12/20.
(44).النساء/125.
(45).قطب الدین راوندی، الخرایج و الجرائح/2/904.
(46).الممتحنه/4.
(47).النحل/120.
(48).الانبیا/64 و 65.
(49).علامه مجلسی، بحار الأنوار/12/22.
(50).الصافات/95 و 96.
منابع
1.القرآن الکریم.ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازی.قم.دارالقرآن الکریم و دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.چاپ اول.1373 شمسی.
2.کتاب مقدس.ترجمه انجمن کتاب مقدس.چاپ و صحافی فرهنگ، چاپ اول، 1987 میلادی.
3.طبرسی، ابو منصور احمد بن علی.الاحتجاج.مشهد.نشر مرتضی. 1403 قمری.
4.ابن حنبل، ابو عبد اللّه احمد بن محمد.مسند احمد بن حنبل.
5.ابن کثیر القرشی الدمشقی، عماد الدین ابو الفداء اسماعیل. تفسیر القرآن العظیم.دارالفکر للطباعه و التوزیع و النشر.چاپ اول. 1400 هجری(1980 میلادی).
6.آشوب مازندرانی، محمد بن علی.متشابه القرآن و مختلفه.انتشارات بیدار.1328 شمسی.
7.البخاری الجعفی، ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره ابی بردز.صحیح بخاری.طبع بمطبعه دارالکتب العربیه الکبری.
8.برقی، احمد بن ابی عبد اللّه.المحاسن.قم.دارالکتب الاسلامیه. چاپ دوم.1371 قمری.
9.جزائری، سید نعمت اللّه.قصص الانبیا.قم.کتابخانه آیت اللّه مرعشی.1404 قمری.
10.الحر العاملی، محمد بن حسن.تفضیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه.قم.مؤسسه آل البیت قم.چاپ اول.1409 قمری.
11.حکیم.سید محمد باقر.علوم القرآن.تهران.المجمع العلمی الاسلامی.1403 قمری.
12.الذهبی، محمد حسین.التفسیر و المفسرون.بیروت(لبنان). دارالقلم.چاپ اول.
13.سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر.الدر المنثور فی التفسیر الماثور.بیروت(لبنان).دارالکتب العلمیه.چاپ اول.1990 میلادی.
14.شانهچی، کاظم.علم الحدیث.دفتر انتشارات اسلامی.چاپ پنجم.1372 شمسی.
15.صدوق، محمد بن علی.معانی الاخبار.قم.انتشارات جامعه مدرسین.1361 شمسی.
16.طباطبائی، سید محمد حسین.المیزان فی تفسیر القرآن.ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی.انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.1363 شمسی.
17.الطبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن.مجمع البیان فی تفسیر القرآن. ترجمه احمد بهشتی و دیگران، انتشارات فراهانی.چاپ اول.1360- 1350 شمسی.
18.طبری، ابو جعفر محمد بن جریر.تاریخ الامم و الملوک تاریخ الطبری.ترجمه ابو القاسم پاینده.چاپ دیبا.چاپ پنجم.1375 شمسی.
19.علم الهدی، سید مرتضی.تنزیه الانبیا و الائمه(ع).قم.انتشارات شریف رضی.1250 شمسی.
20.عیاشی، ابو نصر محمد بن مسعود بن عیاش المسلمی.تفسیر العیاشی.چاپخانه علمیه.1380 قمری.
21.فخار بن معد موسی، سید شمس الدین.ایمان ابی طالب.قم. انتشارات سید الشهداء.چاپ اول.1410 قمری.
22.فراهیدی، ابو عبد الرحمن خلیل بن احمد.العین.تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرائی.قم.دارالهجره.
23.فیض کاشانی، محمد بن مرتضی.الصافی فی تفسیر کلام اللّه. مشهد.دارالمرتضی للنشر.چاپ اول.
24.قشیری نیشابوری، ابو الحسین مسلم بن حجاج.صحیح مسلم. دارالاحیاء التراث العربی.
25.قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه.الخرائج و الجرائح.قم. مؤسسه امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه.چاپ اول.1409 قمری.
26.کاشانی، ملا فتح اللّه.منهج الصادقین فی الزام المخالفین. کتابفروشی اسلامیه.چاپ دوم.1344 شمسی.
27.کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب.الکافی.دارالکتب الاسلامیه. چاپ چهارم.1365 شمسی.
28.مجلسی، محمدباقر.بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار.بیروت(لبنان).مؤسسة الوفاء.1404 قمری.
29.مکارم شیرازی، ناصر و عدهای از علماء.تفسیر نمونه.دارالکتب الاسلامیه.1366 شمسی.
30.نوری، میرزا حسین.مستدرک الوسائل.قم.مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.چاپ اول.1408 قمری.
با این حال، ابراهیم(علیه السلام)دلسرد نشد و با رعایت ادب و احترام به دعوت و ارشاد مردم پرداخت و در این راه، هر بار شیوه جدیدی در پیش گرفت تا شاید نجاتبخش و راهنمای قوم خویش باشد.او که با موعظهها و اندرزهای فراوان و مناظرات منطقی در شرایط گوناگون حقارت و پستی بتها را به اثبات رسانده بود، اینبار تصمیم گرفت به مردمی که در رفع حاجتهایشان به بتها متمسک و متوسل میشوند، بفهماند، این بتها که حتی قادر به دفع ضرر از خود نیستند، چگونه میتوانند خطر را از جامعه دور کنند و یا حاجتهای آنها را برطرف سازند؟!به عبارت دیگر، حضرت ابراهیم(ع)در دعوت خود به یک شیوه عملی دست زد و با وجود خطرات بسیاری که وی را تهدید میکردند، تصمیم به نابودی بتها به شکل فیزیکی گرفت تا افکار جامد بتپرستان و فطرت خفته آنان را متوجه خدای یکتا کند.
قرآن کریم تصمیم ابراهیم(ع)را از قول وی چنین بیان میفرماید:«و تاللّه لاکیدنّ اصنامکم بعد ان تولّوا مدبرین» 5 : و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشهای برای نابودی بتهایتان میکشم.
سوگند ابراهیم(ع)از تصمیم جدی و عزم و عقیده پا بر جای ایشان خبر میداد.وی برای اجرای تصمیم خود، منتظر فرصتی مناسب بود، تا این که عید بابلیان فرارسید.در این روز، بابلیان برای انجام مراسم عید به خارج از شهر میرفتند، ولی پیش از رفتن بتان را میآراستند و طعامهای رنگین را برای تبرک شدن نزد آنها میگذاشتند تا هنگام بازگشت، از آن غذاها تناول کنند. 6 هنگام خروج از شهر، عدهای از مردم نزد ابراهیم(ع)رفتند و از او خواستند همراهشان برود و مراسم باشکوه آنها را ببیند، اما وی در مقابل درخواست مردم گفت:
«انّی سقیم» 7 ؛یعنی:من بیمارم.
مردم او را واگذاشتند و برای انجام مراسم عید، از شهر بیرون رفتند.در این زمان وی وارد بتخانه شد و از روی تمسخر به بتها گفت:«چرا از غذاهای آماده شده نمیخورید؟» (سپس شدت تمسخر را بیشتر نمود و فرمود)چرا سخن نمیگویید؟ 8 بعد به سوی آنها رفت و ضربهای محکم بر پیکر یکی از آنها فرود آورد(و جز بت بزرگ، همه را در هم شکست). 9 بتپرستان پس از بازگشت، هنگامی که منظره بتها را دیدند، گفتند:«هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعا از ستمگران است(و باید کیفر سخت ببیند)گروهی گفتند:«شنیدیم نوجوانی از(مخالفت با)بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگویند.»(جمعیت)گفتند:«او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهد.»(هنگامیکه ابراهیم را حاضر کردند)گفتند:«تو این کار را با خدایان ما کردهای، ای ابراهیم؟» 10
وی در پاسخ فرمود:«بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون» 11 :بلکه این کار را بزرگشان کرده است.از آنها بپرسید، اگر سخن میگویند.
با توجه به این که ابراهیم(ع)خود بتها را شکسته بود، حال این سؤال مطرح است که آیا وی مرتکب خطا شد و دروغ گفت؟پیش از پاسخ به این سؤال، برای روشن شدن مطلب، لازم است به روایات متعددی که در کتابهای روایی فریفین موجود است، نظری افکنیم.
روایات تفسیری شیعه
در روایات تفسیری شیعه چنین آمده است.
1.ابو بصیر از امام صادق(ع)و در روایتی از امام باقر(ع) درباره قول حضرت ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»آورده است که، آن دو بزرگوار فرمودند:«به خدا قسم بیمار نبود و دروغ نگفت.» 12
2.ابو بصیر از امام صادق(ع)آورده که ایشان فرمود: «تقیه، جزو دین است».ابو بصیر گوید:«گفتم از دین خدا؟ فرمود:آری، به خدا قسم از دین خدا، ابراهیم گفت: «انّی سقیم و به خدا قسم که بیمار نبود.»
3.امام صادق(ع) میفرماید:«ما فعله کبیرهم هذا و ما کذب ابراهیم لأنه انما قال فعله کبیرهم هذا ان نطق و ان لم ینطق فلم یفعل کبیرهم هذا شیئا»:بت بزرگ این کار را انجام نداد و ابراهیم دروغ نگفت، بلکه او گفت: بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.» 13
4.صالح بن سعید به نقل از یکی از راویان از امام صادق(ع)روایت نمود که:«از آن حضرت درباره تفسیر فرمایش خدای عز و جل در داستان ابراهیم(ع)قال بل فعله کبیرهم هذا فاسألوهم ان کانوا ینطقون پرسیدم. حضرت فرمود:بزرگشان بتها را نشکسته و ابراهیم(ع)نیز دروغ نگفته بود.عرض کردم:این چگونه است؟فرمود:جز این نیست که ابراهیم(ع)فرمود:اگر بتها سخن میگویند، این سؤال را از آنها بکنید.اگر سخن گفتند، پس کار بت بزرگ است، و اگر سخن نگفتند، پس بزرگشان کاری نکرده است.آنها سخن نگفتند و ابراهیم هم دروغ نگفته است.» 14
روایات تفسیری اهل سنت
در روایات اهل سنت چنین آمده است:
1.سدی گوید:زمانی که وقت عید نزدیک شد، پدرش به او(ابراهیم)گفت:«یا بنی لو خرجت معنا الی عیدنا لا عجبک دیننا، فخرج معهم، فلما کان ببعض الطریق القی نفسه الی الارض، و قال:انی سقیم»:ای فرزندم اگر همراه ما در روز عید خارج شوی، از دین ما خشنود شوی.پس به همراه آنها خارج شد.وقتی مسافتی را طی کردند، خود را بر زمین انداخت و گفت:من بیمارم. 15
2.ابن اسحاق از ابو احوص از عبد اللّه آورده که وی گفت: «لما خرج قوم ابراهیم الی عیدهم مروا علیه فقالوا:یا ابراهیم الا تخرج معنا؟قال:انی سقیم»:وقتی قوم ابراهیم برای مراسم عید بیرون رفتند، به نزد او آمدند و گفتند:ای ابراهیم همراه ما نمیآیی؟(ابراهیم)گفت:من بیمارم. 16
3.عبد بن حمید از ابن عباس درباره«انی سقیم»آوردهکه وی گفت:«بیمار هستم.» 17
4.عبد بن حمید و ابن منذر و ابن ابی حاتم از حسن آوردهاند که وی گفت:«خرج قوم ابراهیم علیه السلام الی عید لهم، و ارادوا ابراهیم علیه السلام علی خروج، فاضطجع علی ظهره و قال:انی سقیم لا استطیع الخروج، و جعل ینظر الی السماء، فلما خرجوا اقبل علی آلهتهم فکسرها»:قوم ابراهیم روز عید خارج شدند و خواستند ابراهیم همراهشان خارج شود.پس او گفت:من بیمارم و نمیتوانم بیایم و نگاه به آسمان کرد.پس هنگامی که قوم خارج شدند، نزد بتهایشان رفت و آنها را شکست. 18
5.ابن عباس در مورد«قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون»گوید:این خبر مشروط است بر«ان کانوا ینطقون»در صورتی که سخن گفتن برای بتها محال است. 19
در برخی روایات آمده که ابراهیم(ع)ابتدا به آسمانها نگریست و سپس فرمود:«انی سقیم»و آن را دلیل بر پیشگویی وی بر اساس نجوم میدانند.برخی از روایات وارده در این زمینه عبارتند از:
6.ابن ابی حاتم از قتاده درباره نگاه ابراهیم(ع)به آسمانها که قرآن میفرماید:«فنظر نظرة فی النّجوم»آورده که وی گفت:«کلمه من کلام العرب، یقول اذا تفکر، نظر فی النجوم»:این از کلام عرب است که وقتی فکر میکنند، میگویند:نگاه در ستارگان کردم. 20
7.ابن ابی حاتم از زید بن اسلم آورده که وی گفت: «ارسل الیه ملکهم فقال:ان غدا عیدنا فاخرج قال:فنظر الی النجم فقال:ان ذا النجم لم یطلع قط الا طلع بسقم لی(فتولوا عنه مدیرین)»:به سوی او(ابراهیم)کسی را فرستادند، پس به او گفت:فردا عید ماست، با ما بیرون بیا.حضرت نگاهی به ستارگان افکند و فرمود:ستاره من طلوع نکرده است که این نشاندهنده بیماری من است. 21 البته این تنها روایتی است که طلوع نکردن ستارهای را دلیل بیماری ابراهیم(ع)میداند. در روایات دیگر، فقط آمده است که ایشان به آسمان یا ستارگان نگاه کرد و فرمود:«من بیمارم.»
برخی از کتابهای روایی اهل سنت پا را از این فراتر گذاشتهاند و ابراهیم(ع)را به دروغ گفتن مذمت کردهاند. در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
1.ابو هریره از حضرت رسول(ص)نقل میکند که ایشان فرمود:«...یجمع الناس الاولین و الاخرین فی صعید
یکی از خصوصیات بسیار مهم نبی برای حفظ امانت وحی، صداقت است. راستگویی نبی موجب اطمینان و اعتماد مردم نسبت به وحی میشود و این اعتماد زمینه را برای عمل به دستورات الهی مهیا میسازد. از بزرگترین انبیای الهی، حضرت ابراهیم(ع)است. قیام او به امر الهی در جهت زنده کردن دین فطرت و نشر عقیده توحید بود
واحد...فیبلغ الناس من الغم و الکرب ما لا یطیقون و لا یحتملون فیقول الناس الا ترون ما قد بلغکم الا تنظرون من یشفع لکم الی ربکم فیقول بعض الناس لبعض علیکم... بابراهیم فیقولون یا ابراهیم انت نبی اللّه و خلیله من اهل الارض اشفع لنا الی ربک...فیقول ابراهیم...انی قد کنت کذبت ثلاث کذبات...»
در ضمن حدیثی طولانی آورده است که رسول خدا(ص) فرمود:«اهل موقف یکی پس از دیگری به حضور انبیا میرسند و از آنها درخواست شفاعت میکنند؛از جمله حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم.این حضرات هر کدام به لغزشی از لغزشهای خود اشاره مینمایند، لذا اهل موقف را به پیامبر بعد از خود حواله میدهند تا اینکه در نهایت شفاعت همه آنها به حضرت رسول(ص)محول میشود.
به موجب این حدیث، ابراهیم(ع)شفاعت از مردم را به عهده نمیگیرد و به سه لغزش و دروغ خود اعتراف میکند 22 که عبارتند از:سخن وی در«انی سقیم»یعنی من بیمارم، در حالی که بیمار نبود؛قول ایشان در«بل فعله کبیرهم»، یعنی بت بزرگ سایر بتها را شکسته است، در حالی که ابراهیم (ع)خود بتها را شکسته بود؛نیز در مورد ساره که فرمود: «انها اختی»، یعنی ساره خواهر من است، در حالی که همسرایشان بود.
3.فریابی و عبد بن حمید و ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم از مجاهد درباره قول ابراهیم(ع)در قرآن که میفرماید:«...اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدّین» 23 :امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد، آوردهاند که وی گفت: قوله«انّی سقیم» 24 و قوله«بل فعله کبیرهم هذا» 25 و قوله لساره:انها اختی، حین اراد فرعون من الفراعنه ان یاخذها: (منظور از گناه حضرت ابراهیم در سه جا بود)سخن ایشان زمانی که گفت:من بیمارم و نیز گفته وی زمانی که فرمود: «بلکه این کار را بزرگ آنها انجام داده است.»و همچنین سخن وی در مورد ساره که گفت:«او خواهر من است»، هنگامی که فرعونی از فراعنه قصد او کرده بود. 26
نظر تورات در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)
در تورات آمده است:«ابراهیم به مصر فرود آمد تا در آنجا به سر برد، زیرا که قحط در آن زمین شدت میگرفت. چون نزدیک به ورود مصر شدند، به زن خود سارا گفت: «میدانم»که تو زن نیکو منظری هستی.همانا چون اهل مصر تو را بینند، گویند این زوجه اوست.پس مرا بکشند و تو را زنده نگه دارند.پس بگو که تو خواهر من هستی تا به خاطر تو برای من خیریت شود و جانم به سبب تو زنده بماند.» 27
اگر ابراهیم(ع) در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم میگفت که این بتها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض میکردند و سخن او را نمیپذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چارهای نبود، جز این که خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد
همانطور که ملاحظه میشود، بین تورات و برخی روایات اهل سنت و گاه تاریخ 28 ، در اعتقاد به کاذب بودن ابراهیم(ع)مشابهتهایی به چشم میخورد.به عبارت دیگر، این روایت تأثیر مستقیم تورات تحریف شده بر برخی روایات موجود در کتابهای روایی اهل سنت را میرساند که به آن اسرائیلیات گفته میشود و آنها روایاتی هستند که توسط علمای یهود، به ویژه یهودیان مسلمان شده، نقل شدهاند و در کنار روایات مسلمانان آمدهاند.در حالی که در قرآن کریم، چنین ادعایی که ساره خواهر ابراهیم معرفی شده باشد، نیامده است. 29
لازم به ذکر است که ذهبی در کتاب خود، چهار مصدر را در تفسیر قرآن کریم مورد اعتماد صحابه بیان میکند که عبارتند از:1.قرآن کریم، 2.روایات پیامبر(ص)، 3. اجتهاد و قوه استنباط، 4.اهل کتاب از یهود و نصارا 30 .
بدین طریق، روایات فراوانی از تازه مسلمان شدگان اهل کتاب، از یهود و نصارا، که در اعتقاد خود خالص نبودند، در تفسیر قصص تاریخی و انبیا(علیهم السلام)وارد کتابهای تفسیر روایی شدند.
ذهبی در توجیه این روش گوید:«قرآن کریم در برخی از مسائل با تورات متفق است، به خصوص در داستان پیامبران و آنچه درباره امتهای گذشته ذکر شده است؛با این تفاوت که قرآن کریم ذکر جزئیات ننموده است.» 31
بدین ترتیب، برخی از اهل سنت سخن قرآن کریم و تورات تحریف شده را در مسائلی مانند قصص انبیا یکی دانستند!و متأسفانه در تفسیر آیات قرآن کریم از آن استفاده کردند و بدین ترتیب، باب استفاده از منقولات یهودیان در تفسیر قرآن، به خصوص آیات قصص باز شد.غافل از آن که قسمتهایی از تورات تحریف شده، کاملا مخالف با نص آیات است و قرآن کریم به صراحت تحریف این دو کتاب را در مواضع مختلف بیان کرده و به ذم یهود و نصارا در تحریف کتابشان پرداخته است.
تحلیلی بر روایات
با مقایسه آنچه گذشت، در روایات و منقولات تفسیری شیعه و اهل سنت اختلافاتی جلب توجه میکند.روایات تفسیری شیعه در معنی«انی سقیم»آوردهاند که ابراهیم(ع) دروغ نگفت و بیمار هم نبود.در مورد قول«فعله کبیرهم» نیز آوردهاند که این کلام وی، دروغ نبود، بلکه مشروط بهصدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیامآوران الهی میشود و زمینه را برای پذیرش دعوت آنها میگشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا،
سبب سلب اعتماد مردم از آنها میشود.
قید و شرطی بود.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت، ابراهیم(ع)را در سه مورد کاذب فرض کردهاند.
در بررسی روایات به این مطالب باید توجه داشت:
الف)بررسی جمله«انی سقیم»:
مرحوم مجلسی ذیل آیه «انی سقیم»، طی روایتی طولانی، احتمالاتی را ذکر کرده که برخی بدین شرحند:
1.ابراهیم(ع)به ستارگان نگاه کرد و استدلال آورد که وقت تب او که در زمان معینی بروز میکرد، فرارسیده است. از اینرو، گفت:«من بیمارم.»گویا که فرمود:«من به زودی به ناچار بیمار خواهم شد و وقت آن فرارسیده است که تب عارضم شود.»
بنابراین، گاهی کسی را که مشرف به چیزی باشد، میگویند در آن داخل شده است؛چنان که خداوند تعالی میفرماید:«إنّک میّت و انّهم میّتون» 32 :تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد(البته با توجه به روایات شیعه، حضرت بیمار نبود).
2.ابراهیم(ع)مانند بتپرستان به ستارگان نگاه کرد تا آنها گمان کنند که گفتار او مانند گفتار ایشان است.پس در این هنگام گفت:«من بیمارم.»از این رو بتپرستان به گمان اینکه ستاره او بر بیماریاش دلالت میکند، او را ترک کردند.این گفتار نیز دروغ گفتن را از وی ساقط نمیکند. در حالی که روایات شیعه که از امامان معصوم(علیهم السلام) است، دلالت بر این مطلب دارند که ابراهیم(ع)بیمار نبود و دروغ هم نگفت.
3.شاید خداوند با وحی خود ابراهیم را آگاه گرداند که در آینده نزدیک بیمار خواهد شد و نشانه آن را، طلوع ستارهای در وجه مخصوصی و یا پیوستن ستارهای به ستارهای دیگر، به گونهای خاص قرار داد.وقتی ابراهیم این علامت را مشاهده کرد، برای تصدیق آنچه خداوند تعالی خبر داده بود گفت:«من بیمارم.»
4.معنای سخن ابراهیم(ع)که فرمود:«انّی سقیم»، این است که قلب من بیمار است یا فکر من حزین و پریشان است؛زیرا قوم من در عبادت بتهایی پافشاری میکنند که نه میشنوند و نه میبینند.بنابراین، تفکر ابراهیم درباره ستارگان به این جهت بوده است که آنها حادث و مخلوق و تدبیر شده دست دیگری هستند و در شگفت بود که چگونه عقلا از این حقیقت غافل شدهاند و آنها را عبادت میکنند.
5.ابراهیم با نظر تفکر در ستارهها نگاه کرد و از این راه استدلال کرد که این ستارگان نه خدا هستند و نه قدیم، بلکه حادث هستند.ابراهیم با گفتن جمله:«من بیمارم»، میخواست بگوید که دارای یقین در امر و سلامت از علم نیستم؛چرا که گاهی به گمان و شک، «مرض»، و به علم و دانش، «شفا و سلامت»گفته میشود.این طرز تفسیر از ابو مسلم است.(این گفتار ضعیف است، زیرا ابراهیم(ع) در سلامت عقیده به سر میبرد و پیش از آن آزر و قوم بتپرست را به سوی خدای یکتا دعوت کرده بود.)
6.شاید به سبیل استهزا باشد.
7.ابراهیم خواست بدین طریق سخن بتپرستان در ربوبیت کواکب را باطل کند؛زیرا میدانست آنها بدون دلیل مقلد اسلافشان هستند؛به طوری که وقتی حضرت آنها را به سوی اللّه دعوت کرد، از او نپذیرفتند و توجهی نکردند. 33
ب)بررسی جمله«بل فعله کبیرهم»:روایات در مورد جمله«بل فعله کبیرهم»متفاوتند.شیعه آن را مشروط به «فسئلوهم ان کانوا ینطقون»میداند. 34 چنانچه در روایات شیعه گذشت، ابراهیم(ع)فرمود:بزرگشان این کار را انجام داده است، اگر سخن بگوید و اگر سخن نگوید، بزرگشان این کار را انجام نداده است.در حالی که برخی روایات تفسیری اهل سنت آن را دروغی از جانب ابراهیم(ع) میشمارند.
در مراجعه به قرآن کریم درمییابیم که کلام وی مشروطبه«ان کانوا ینطقون»است.بدین معنی که چون سخن گفتن بتها محال است، موجب کذب ابراهیم(ع)نمیشود.به عبارت دیگر، چون کلام به شرط محال تعلیق شده، موجب دروغ نمیشود که منافی عصمت است.خلاصه، معنی آیه این است که بت بزرگ سایر بتها را شکسته، اگر به سخن آید و پاسخ شما را بدهد.لیکن چون جواب گفتن ایشان محال است، پس این که بزرگ ایشان آنها را شکسته باشد نیز محال است؛زیرا تعلیق امری بر محال، محال است، و طلب سؤال نیز مشروط بر گویایی ایشان است. 35
این سنخ سخن گفتن دروغ محسوب نمیشود، بلکه منظور از آن اسکات خصم و وادار کردن او در اعتراف به بطلان معبودهای دروغین و بیدار کردن فطرتهای خفته است.اگر ابراهیم(ع)قصد دروغ گفتن داشت، میتوانست بدون به کار بردن قید و شرط در کلام و به راحتی و وضوح بگوید که این عمل را انجام نداده است.اگر ابراهیم(ع)در ابتدا و آغاز دعوت، به مردم میگفت که این بتها هیچ سود و ضرری ندارد، مردم از او اعراض میکردند و سخن او را نمیپذیرفتند.لذا برای رسیدن به غرض نهایی چارهای نبود، جز اینکه خود را با مردم هماهنگ نشان دهد و سپس با دلیل و برهان به انکار عقاید آنان بپردازد. 36 او با شکستن بتها و به خصوص با نحوه پاسخ دادنش، مردم را متوجه عدم قدرت بتها در دفاع از خود کرد؛بتهایی که معبود مردم بودند و آمال و آرزوهای مردم به آنها منتهی میشد؛بتهایی که مردم فرزندانشان را به نذر برپایی آنها قربانی میکردند.حال این سؤال در اذهان مردم به وجود آمده بود که چرا بت بزرگ در دفاع از خود به سخن درنمیآید!؟و سؤالهایی از این دست که قوم بتپرست را دچار شک و تردید میکرد.
لازم به ذکر است که اینگونه تعبیرات در مخاصمات و مناظرات فراوان دیده میشود.در نتیجه، ابراهیم(ع) خواست با این سخن قوم خود را متنبه و آگاه سازد و آنها را در عبادت معبودهایی که نه میشنوند، نه میبینند و نه قدرت سخن گفتن دارند و از نفس خود قادر به خبر دادن نیستند، سرزنش کند. 37
لزوم صداقت در انبیا
بارزترین صفتی که در پیامبران و حاملان وحی الهی به چشم میخورد، صداقت است، تا آنها فرمان پروردگار را بیکم و کاست به بندگان خدا برسانند. 38
صدق در گفتار و اعمال انبیا، موجب جلب اطمینان مردم به پیامآوران الهی میشود و زمینه را برای پذیرش دعوت آنها میگشاید.به عبارت دیگر، اعتقاد به دروغ گفتن انبیا، سبب سلب اعتماد مردم از آنها میشود.
علامه طبرسی معتقد است:«دلایل عقلی غیرقابل تأویل دلالت دارند بر اینکه پیامبران دروغ نمیگویند، اگرچه قصدشان فریب و ضرر نباشد؛چنانکه جایز نیست در اخبار، مردم را گمراه نمایند یا تقیه کنند، زیرا اینها سبب میشوند که مطالب و اعمال آنها ایجاد شک و تردید کند.» 39
صدق ابراهیم(ع)در قرآن
به فرمایش قرآن کریم، نخستین ویژگی هر پیامبر، پیش از نبوت، صداقت وی است.چنانکه در مورد ابراهیم(ع) آمده است.«و اذکر فی الکتاب ابراهیم انّه کان صدّیقا نبیّا» 40 : در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر(خدا)بود.
همانطور که در این آیه مبارک به وضوح دیده میشود، کلمه«صدیق»پیش از نبی آمده است؛گویا صداقت زمینهساز نبوت است.به عبارت دیگر، نبوت بر پایه صداقت استوار است و کسی که صادق نباشد، نمیتواند پیامرسان قابل اعتمادی باشد؛به خصوص پیام الهی که از ضرورت خاصی برخوردار است.
صدیق به کسی گفته میشود که تمام آنچه خداوند و پیامبرش امر کند، تصدیق کند و نیز عمل و قولش یکی باشد. 41 همانگونه که میدانیم، صدیق کسی را گویند که در صدق مبالغه کند؛یعنی آنچه را انجام میدهد میگوید، و آنچه را میگوید، انجام میدهد و میان گفتار و کردارش تناقضی نباشد، و نیز کثیر التصدیق نسبت به حق باشد. ابراهیم(ع)چنین بود.وی حق را، هم به زبان تصدیق میکرد و هم به عمل. 42
ابو مسلم در اینباره گوید:«صدیق یعنی بسیار راستگو».
ابو علی جبائی نیز صدیق را تصدیق کننده امور دین میداند. 43
بنابر معانی ذکر شده درباره کلمه صدیق، ابراهیم(ع) عملا و قولا حق و امور دینی را تصدق کرد.خداوند متعال زمانی کلمه صدیق را در مورد فردی به کار میبرد که این خصوصیت در آن شخص ثابت و پابرجا باشد.وجود خصوصیات و صفاتی این چنین در ابراهیم(ع)، موجب شدکه خداوند وی را با مقام«خلت» 44 فضیلت بخشد 45 و در نهایت، او را برای تمام نسلها و عصرها اسوه و الگوی حسنه 46 معرفی کند.نبوت را در ذریه او قرار دهد، به وی علم و حکمت و شریعت عطا فرماید و هدایت جامعه را بر عهده او نهد.خود و خاندانش را مشمول رحمت خویش قرار دهد و در نهایت، او را به تنهایی یک امت 47 خواند. بنابراین، روایاتی که ابراهیم(ع)را کاذب شمردهاند، مردود و مخالف آیات قرآن کریم هستند.
نشان دادن عجز بتها
هدف ابراهیم(ع)در شکستن بتها نشان دادن ضعف و عجز آنها در دفاع از خود، به مردم جاهل بتپرست بود، تا بدین طریق، بتپرستان را متوجه سازد که این ساختههای دست آنان قادر به دفاع از خود نیستند، حال چگونه به رفع حاجتهای آنها میپردازند؟وی در تکمیل هدفش به گونهای پاسخ داد که عدم قدرت بتها را حتی در سخن گفتن که سادهترین راه در دفاع از خود است، نیز به نمایش گذاشت.به عبارت دیگر، وی نه تنها دروغ نگفت، بلکه با شیوه جدیدی به ارشاد و راهنمایی مردم پرداخت.
روایات ابو هریره
با دقت در برخی روایات اهل سنت که از قول پیامبر(ص) در مورد کاذب بودن ابراهیم(ع)آمده است، این نکته مهم جلب نظر میکند که تمامی روایات به طرق متفاوت به ابو هریره منتهی میشوند.وی فرد مورد اطمینانی در کتابهای رجال نیست.
نتیجه اقدامات ابراهیم(ع)
پس از آنکه ابراهیم(ع)به شیوه جدیدی در عمل(شکستن بتها)و در گفتار(نحوه پاسخ دادن به ایشان)پرداخت، اذهان مردم را به حرکت واداشت و سؤالاتی در افکارشان مطرح شد.قرآن کریم در اینباره میفرماید:«فرجعوا الی انفسهم فقالوا انّکم انتم الظّالمون ثّم نکسوا علی رؤسهم لقد علمت ما هؤلاء ینطقون» 48 :آنها به وجدان خویش بازگشتند و(به خود) گفتند:حقّا که شما ستمگرید.سپس بر سرهایشان واژگونه شدند، (و حکم وجدان را به کلی فراموش کردند و گفتند:تو میدانی که اینها سخن نمیگویند.آنها به عقل خود مراجعه کردند و به تدبر پرداختند. 49
گویا ابراهیم(ع)تمام تلاش خود را برای بیداری اذهان و افکار خفته و پوشیده از غبار جهالت صرف کرد تا مردم به این نکته مهم راه یابند که معبود دروغینشان قدرت دفاع از خود ندارد.به عبارت دیگر، تمامی پیامبران با مدد الهی و از طریق استدلال و برهان و منطق در اعصار گوناگون به هدایت جامعه به سوی توحید و یکتاپرستی پرداختند.
ابراهیم(ع)وقتی مردم را متوجه عجز بتها کرد، فرصت را غنیمت شمرد و به معرفی«رب»حقیقی پرداخت. قرآن کریم سخن وی را چنین آورده است که فرمود:«قال اتعبدون ما تنحتون و اللّه خلقکم و ما تعلمون». 50 :آیا چیزی را میپرستید که با دست خود میتراشید؟با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بتهایی را که میسازید.بدین ترتیب، ابراهیم(ع)یک بار دیگر پس از انبیای سلف، خالقشان را که سزاوار پرستش است، به آنها معرفی کرد.
زیر نویس
(1).مریم، 42 تا 45.
(2).الشعراء، 70
(3).الشعراء، 72 و 73
(4).مریم، 46
(5).الانبیا، 57
(6).منهج الصادقین، 6 تا 79؛با اندکی تلخیص.
(7).الصافات، 89
(8).الصافات، 90-93
(9).الانبیا، 59-62
(10).الانبیا، 63
(11).عیاشی، تفسیر العیاشی/2/1014؛محمد باقر، مجلسی، بحار الانوار/2/206؛محمد بن یعقوب، کلینی، الکافی/2/217؛ حر عاملی، وسایل الشیعه/20/195؛مورد، مستدرک/9/95.
(12).مجلسی، بحار الانوار/12/55؛برقی، المحاسن/1/258.
(13).جزائری، قصص الانبیا/103؛مجلسی، بحار الانوار/12/31. و نیز بنگرید به:فیض کاشانی، الصافی/3/343، به نقل از عیون اخبار الرضا.
(14).جزائری، القصص الانبیا/13؛صدوق، معانی الأخبار/209؛ طبرسی احتجاج/2/354.
(15).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/569، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(16).ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم/4/570، ذیل:57 تا 63/الانبیا.
(17).همان مأخذ و صفحه.
(18).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(19).ابن شهر آشوب، متشابه القرآن/1/219.
(20).سیوطی، الدرالمنثور/5/525، ذیل:88 الصافات.
(21).سیوطی، الدرالمنثور/5/526، ذیل:88/الصافات.
(22).این حدیث به طرق متفاوت در کتابهای اهل سنت آمده است. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:صحیح بخاری/کتاب تفسیر القرآن /حدیثهای 4116 و 4343؛کتاب احادیث الانبیا/حدیث 3108؛ کتاب نکاح/حدیث 4694؛صحیح مسلم/کتاب الفضائل/حدیث4371؛کتاب الایمان/حدیثهای 284، 286، 287 و 288؛سنن ترمذی/کتاب تفسیر القرآن/حدیثهای 3090 و 3166؛سنن ابو داود/ کتاب الطلاق/حدیث 1891؛مسند احمد/کتاب باقی مسند المکثرین، حدیثهای 8873 و 13073؛و نیز کتاب مسند العشره المبشرین بالجنه/ حدیث 15.
(23).الشعراء، 82.
(24).الصافات، 29.
(25).الانبیا، 63.
(26).سیوطی، الدرالمنثور/5/165، ذیل 82/شعراء
(27).کتاب مقدس سفر پیدایش، باب یازدهم/16
(28).طبری، تاریخ طبری/1/126.
(29).حکیم، علوم القرآن/120.
(30).ذهبی، التفسیر و المفسرون/1/40.
(31).همان/1/65.
(32).الزمر/30.
(33).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/26؛علامه مجلسی، بحار الانوار/12/47، با اندکی تلخیص؛و نیز بنگرید به: جزائری، قصص الانبیا/108.
(34).سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(35).فتح الله کاشانی، منهج الصادقین/6/81.
(36).فخار، إیمان أبی طالب/360.
(37).علم الهدی، تنزیه الأنبیا و الائمه(ع)/23.
(38).مکارم شیرازی، نمونه/13/76.
(39).طبرسی، مجمع البیان/4/53.
(40).مریم/41.
(41).فراهیدی، کتاب العین/5/56.
(42).علامه طباطبائی، المیزان/14/58.
(43).طبرسی، مجمع البیان/15/173.و نیز:علامه مجلسی، بحار الانوار /12/20.
(44).النساء/125.
(45).قطب الدین راوندی، الخرایج و الجرائح/2/904.
(46).الممتحنه/4.
(47).النحل/120.
(48).الانبیا/64 و 65.
(49).علامه مجلسی، بحار الأنوار/12/22.
(50).الصافات/95 و 96.
منابع
1.القرآن الکریم.ترجمه آیت اللّه مکارم شیرازی.قم.دارالقرآن الکریم و دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.چاپ اول.1373 شمسی.
2.کتاب مقدس.ترجمه انجمن کتاب مقدس.چاپ و صحافی فرهنگ، چاپ اول، 1987 میلادی.
3.طبرسی، ابو منصور احمد بن علی.الاحتجاج.مشهد.نشر مرتضی. 1403 قمری.
4.ابن حنبل، ابو عبد اللّه احمد بن محمد.مسند احمد بن حنبل.
5.ابن کثیر القرشی الدمشقی، عماد الدین ابو الفداء اسماعیل. تفسیر القرآن العظیم.دارالفکر للطباعه و التوزیع و النشر.چاپ اول. 1400 هجری(1980 میلادی).
6.آشوب مازندرانی، محمد بن علی.متشابه القرآن و مختلفه.انتشارات بیدار.1328 شمسی.
7.البخاری الجعفی، ابو عبد اللّه محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن المغیره ابی بردز.صحیح بخاری.طبع بمطبعه دارالکتب العربیه الکبری.
8.برقی، احمد بن ابی عبد اللّه.المحاسن.قم.دارالکتب الاسلامیه. چاپ دوم.1371 قمری.
9.جزائری، سید نعمت اللّه.قصص الانبیا.قم.کتابخانه آیت اللّه مرعشی.1404 قمری.
10.الحر العاملی، محمد بن حسن.تفضیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه.قم.مؤسسه آل البیت قم.چاپ اول.1409 قمری.
11.حکیم.سید محمد باقر.علوم القرآن.تهران.المجمع العلمی الاسلامی.1403 قمری.
12.الذهبی، محمد حسین.التفسیر و المفسرون.بیروت(لبنان). دارالقلم.چاپ اول.
13.سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر.الدر المنثور فی التفسیر الماثور.بیروت(لبنان).دارالکتب العلمیه.چاپ اول.1990 میلادی.
14.شانهچی، کاظم.علم الحدیث.دفتر انتشارات اسلامی.چاپ پنجم.1372 شمسی.
15.صدوق، محمد بن علی.معانی الاخبار.قم.انتشارات جامعه مدرسین.1361 شمسی.
16.طباطبائی، سید محمد حسین.المیزان فی تفسیر القرآن.ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی.انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.1363 شمسی.
17.الطبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن.مجمع البیان فی تفسیر القرآن. ترجمه احمد بهشتی و دیگران، انتشارات فراهانی.چاپ اول.1360- 1350 شمسی.
18.طبری، ابو جعفر محمد بن جریر.تاریخ الامم و الملوک تاریخ الطبری.ترجمه ابو القاسم پاینده.چاپ دیبا.چاپ پنجم.1375 شمسی.
19.علم الهدی، سید مرتضی.تنزیه الانبیا و الائمه(ع).قم.انتشارات شریف رضی.1250 شمسی.
20.عیاشی، ابو نصر محمد بن مسعود بن عیاش المسلمی.تفسیر العیاشی.چاپخانه علمیه.1380 قمری.
21.فخار بن معد موسی، سید شمس الدین.ایمان ابی طالب.قم. انتشارات سید الشهداء.چاپ اول.1410 قمری.
22.فراهیدی، ابو عبد الرحمن خلیل بن احمد.العین.تحقیق دکتر مهدی مخزومی و دکتر ابراهیم سامرائی.قم.دارالهجره.
23.فیض کاشانی، محمد بن مرتضی.الصافی فی تفسیر کلام اللّه. مشهد.دارالمرتضی للنشر.چاپ اول.
24.قشیری نیشابوری، ابو الحسین مسلم بن حجاج.صحیح مسلم. دارالاحیاء التراث العربی.
25.قطب الدین راوندی، سعید بن عبد اللّه.الخرائج و الجرائح.قم. مؤسسه امام مهدی عجل اللّه تعالی فرجه.چاپ اول.1409 قمری.
26.کاشانی، ملا فتح اللّه.منهج الصادقین فی الزام المخالفین. کتابفروشی اسلامیه.چاپ دوم.1344 شمسی.
27.کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب.الکافی.دارالکتب الاسلامیه. چاپ چهارم.1365 شمسی.
28.مجلسی، محمدباقر.بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار.بیروت(لبنان).مؤسسة الوفاء.1404 قمری.
29.مکارم شیرازی، ناصر و عدهای از علماء.تفسیر نمونه.دارالکتب الاسلامیه.1366 شمسی.
30.نوری، میرزا حسین.مستدرک الوسائل.قم.مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.چاپ اول.1408 قمری.