آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

شناخت و معرّفى «اسوه‏هاى آسمانى» نقش بسیار تعیین کننده‏اى در حیات دنیوى و اخروى انسان‏ها دارد. لذا بایسته است به زوایاى گوناگون زندگى و شخصیّت اُسوگان پرداخته و نوع ارتباط و تأثیر آنان با افراد، زمان، مکان و غیره را مورد بررسى قرار دهیم.
بى‏تردید نخستین عنصر تأثیر گذار و تأثیرپذیر در زندگى انسان‏ها، «مادر» بوده و ارتباط عاطفى و تربیتى «فرزند و مادر» از استحکام بیشتر و بهترى برخوردار است.
در این نوشتار به زندگى مادر ارجمند امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏پردازیم؛ باشد که مطالعه آن، بر معرفت و بصیرت همگان بیفزاید و رشد و تعالى را به ارمغان آورد.
ان‏شاءاللّه
نام، کنیه و لقب
در منابع تاریخى و روایى براى مادر گرانقدر امام حسن عسکرى علیه‏السلام چند نام بیان شده، که عبارتند از:
حُدَیْث، حُدَیْثه، حَرْبیّه، سَلیل، سَمانه و سُوسَن.1*
بنا به نوشته عیون المعجزات: «اسم مادر امام علیه‏السلام ، بر اساس آنچه محدّثان بیان نموده‏اند، «سلیل» است...»2
در بخشى از صحیفه حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ که اسامى مبارک چهارده معصوم علیهم‏السلام در آن ثبت شده ـ آمده است:
«ابومحمّد الحسن بن على الرّفیق (الرّقیق) امّه جاریة اسمها سمانة و تکنّى امّ الحسن؛...؛3 مادرش کنیز است، نامش سمانه و کنیه‏اش امّ الحسن.»
تعدّد نام در بین عرب‏ها رایج بوده، به‏ویژه براى کنیزان؛ چرا که ورود آنها به سرزمین غیر مادرى یا به خانه مولا و مالک جدید، زمینه نامگذارى و تغییر اسامى را در پى‏داشته است.4 لذا موّرخان و محدّثان پیش از معرّفى نام این بانوى جلیل القدر، یادآور شده‏اند که: «و امّه امّ ولد یقال لها...؛ و مادر امام عسکرى علیه‏السلام کنیز و جاریه بود که نامیده شده به...».
البتّه برخى نیز بر این باورند که بیشتر این اسامى، از القاب ایشان است.
اکنون زیبنده است که از نام‏هاى فوق، یکى را برگزیده، و صفحات زندگى این بانوى والامقام را مطالعه نماییم.
سوسن علیهاالسلام پس از تولّد فرزندش امام حسن عسکرى علیه‏السلام با کنیه «امّ الحسن» و «امّ ابى‏محمّد» نامیده شد و با تولّد نوه یگانه‏اش (حضرت مهدى علیه‏السلام )، با لقب و عنوان «جدّه» شهرت یافت.
زادگاه
نسب و دودمان سوسن علیهاالسلام چندان مشخّص نیست؛ امّا از تعابیرى چون «امّ ولد» و «حربیّه» مى‏توان نتیجه گرفت که وى به عنوان «کنیز» در مدینه زندگى مى‏کرد و شاید همراه خانواده و اقوامش در یکى از جنگ‏هاى عصر حکومت بنى‏عبّاس به سرزمین مقدّس مدینه آمده است؛ همان‏گونه که برخى گفته‏اند: «وى در ولایت و کشور خودش، پادشاه‏زاده بوده...»5
زمان ولادت او را با توجّه به تاریخ ولادت امام هادى علیه‏السلام (212 ق.) و تولّد امام عسکرى علیه‏السلام (231 ق.) مى‏توان این گونه تخمین زد که: سوسن علیهاالسلام در بین سال‏هاى 218 ـ 215 ق. به دنیا آمده است.
پیوند زندگى
سوسن علیهاالسلام به جهت ویژگى‏هاى اخلاقى، به مرحله‏اى از شایستگى رسید که به خانه امام هادى علیه‏السلام راه پیدا کرد. شاید بتوان گفت که وى در دوره امامت امام جواد علیه‏السلام توفیق اقامت در مدینه را پیدا کرده و سرانجام دست تقدیر، او را به همسرى امام دهم علیه‏السلام مفتخر ساخت.6 وى که سالیان سال به عنوان «کنیز» شناخته مى‏شد، پس از ازدواج با رهبر جهان اسلام و تشیّع، زندگى دوباره و تابناکى را آغاز کرد که هر بانویى لیاقت آن را نداشت. وى بهترین همسر امام علیه‏السلام بوده7 و نسل «امامت» از دامن پاک و مطهّرش ادامه پیدا مى‏کند.
آرى، این بانوى بزرگ‏زاده و پاکدامن در حدود سال‏هاى 225 تا 229 ق. با خاندان نبوّت و امامت ارتباط و پیوند پیدا کرده و جزو «عروسان بنى‏هاشم» قرار گرفت. امام عسکرى علیه‏السلام خاطره نخستین روز آشنایى و زندگى پدر و مادرش را چنین بیان مى‏کند:
زمانى که سلیل ـ مادر امام عسکرى علیه‏السلام ـ به محضر امام هادى علیه‏السلام رسید، آن حضرت (در ستایش و مدح او) فرمود:
«سلیل، مسلولةٌ من الآفات و العاهات و الأرجاس و الأدناس (الأنجاس)؛ سلیل، از بدى‏ها، پلیدى‏ها، زشتى‏ها، ناپاکى‏ها و آلودگى‏ها، پاک و عارى است.»
امام هادى علیه‏السلام در ادامه چنین بشارت داد:
«سیهب اللّه حجّته على خلقه یملأ الأرض عدلاً کما ملئت جوراً؛ به زودى خداوند (از دامن و نسل سلیل) حجّت الهى بر خلق خود (مهدى موعود علیه‏السلام ) را موهبت و عطا مى‏کند. او زمین را از عدل و داد پر مى‏نماید، همان طور که از جور و ستم پرشده باشد.»8
فرزندان9
اگر بپذیریم که سوسن تنها همسر امام هادى علیه‏السلام مى‏باشد، فرزندان آنان عبارتند از:
1. امام حسن علیه‏السلام (231 ـ 260 ق.).
2. سیّد محمّد (متوفّاى حدود 252 ق.)؛ مردى جلیل القدر و پارسا که در زمان پدرش رحلت کرد. وى فرزند ارشد خانواده بود.
3. سیّد حسین؛ مردى پرهیزکار و عابد بود که قبل یا بعد از پدرش رحلت کرد.
4. جعفر (226 ـ 271 ق.)؛ وى به سبب عملکرد منفى‏اش به «جعفر کذّاب» معروف شد. لذا امام هادى علیه‏السلام از ولادت او احساس سرور نکرده و از فتنه وى خبر داد.
5. علّیه (عالیه، عایشه)؛ وى تنها دختر امام هادى علیه‏السلام است.
آرامگاه همه فرزندان امام هادى علیه‏السلام در کنار قبر مطهّر پدرشان بوده و فقط سیّد محمّد در خارج از شهر سامرّا ـ نزدیک شهر بلد ـ واقع شده است.
مهر مادرى
با فرا رسیدن ماه ربیع سال 231 ق. (230 یا 232 ق.) دگرباره نسیم بهار، زندگى سوسن علیهاالسلام را عطرآگین ساخت؛ چرا که ولادت فرزندش حسن بن على علیه‏السلام پیام‏آور نور و شادمانى بود؛ به گونه‏اى که آثار خشنودى و سرور در سیماى شوهرش امام هادى علیه‏السلام ، بیش از پیش، مشاهده مى‏شد و مدینه، غرق در شادى بود. سوسن علیهاالسلام آن چنان مورد محبّت امام قرار گرفته بود که بعد از تولّد فرزندش با کنیه «امّ‏الحسن» معروف شد؛ آن هم فرزندى که قرار است در آینده، «رهبرى و امامت» را عهده‏دار شده و فرامین الهى را در عرصه زندگى بشریّت به اجرا درآورد.
بى‏شک بین مادر و فرزند، خاطرات بسیارى وجود دارد؛ امّا متأسّفانه فقط نمونه‏هایى از این داستان‏ها را مى‏توان در میان برگه‏هاى تاریخ جستجو کرد؛ از جمله این که:
یکى از بزرگان شهر سامرّا، به نام «بهلول» در هنگام عبور از کوچه مشاهده مى‏کند که کودکان مشغول بازى هستند؛ امّا کودک خردسالى (امام حسن عسکرى علیه‏السلام ) در گوشه‏اى ایستاده و گریه مى‏کند. لذا نزد وى آمده و قول مى‏دهد که برایش اسباب‏بازى تهیّه کند. آن کودک به بهلول مى‏فرماید که فلسفه خلقت، بازى و سرگرمى نیست بلکه غرض، فراگیرى دانش و معرفت و سپس عبادت است.
بهلول با گفت و گویى کوتاه، از دانش گسترده کودک آگاه شده؛ لذا از وى تقاضاى موعظه و نصیحت مى‏کند. امام عسکرى علیه‏السلام بعد از سرودن چند بیت شعر، مى‏فرماید:
«اى بهلول! عاقل باش. همانا من در کنار مادرم بودم؛ او را دیدم که مى‏خواست براى پختن غذا، چند قطعه هیزم ضخیم را زیر اجاق روشن کند، ولى آنها روشن نمى‏شد تا آن که مادرم مقدارى هیزم باریک و کوچک را روشن کرد و سپس آن هیزم‏هاى بزرگ و ضخیم به وسیله آنها روشن گردید.»
و در پایان فرمود:
«گریه من از این جهت است که مبادا ما جزئى از آن هیزم‏هاى ریز و کوچک دوزخیان قرار گیریم!»10
سکونت اجبارى در سامرّا
هنوز چند سالى از زندگى مشترک وى با امام هادى علیه‏السلام نگذشته بود که محبوبیّت روز افزون امام، باعث هراس دستگاه حکومتى شد. لذا براى کنترل رفت و آمد شیعیان و ایجاد محدودیّت در فعّالیت امام دهم علیه‏السلام خلیفه عبّاسى ایشان را به پایتخت (سامرّا) فراخواند. آن روز، مردم مدینه با اشک و دعا خانواده حضرت را بدرقه نمودند. تاریخ این نقل و انتقال و اقامت آن حضرت در شهر سامرّا، سال 236 ق. (233 یا 243 ق.) بوده است. بنابراین، امام حسن عسکرى علیه‏السلام تا حدود پنج (دو یا دوازده) سالگى همراه والدینش در مدینه اقامت داشت و مراحل دیگر زندگى را در سامرّا گذرانید.11
امام هادى علیه‏السلام و خانواده‏اش پس از ورود به پایتخت و اسکان در محلّه و منطقه نظامى (عسکر) و تحت مراقبت مأموران، فصل جدیدى از زندگى را شروع کردند. از این رو، سوسن علیهاالسلام هر از چندگاهى، محدودیّت و فشارهاى حکومتى را در زندگى شوهر و فرزندانش حس مى‏کرد؛ چرا که حکومت‏هاى غاصب ـ به ویژه بنى‏عبّاس ـ برنامه‏ها و سیاست‏هاى گوناگونى را در حکومت و جامعه اسلامى پیاده مى‏کردند تا به خیال خود، شجره نورانى «امامت» را ریشه کن سازند.
باران اشک
در طول زندگى سوسن علیهاالسلام حوادث گوناگونى به وجود آمد، همانند رحلت فرزندش سیّد محمّد؛ امّا آنچه که قلب وى را بیشتر نگران کرده بود، توطئه‏هاى خلیفه عبّاسى و عوامل حکومتى بود؛ چرا که هر از چندگاهى، امام هادى علیه‏السلام مورد شکنجه جسمى و روحى قرار مى‏گرفت و گزارش‏هاى غم‏انگیزى، مبنى بر غارت اموال شیعیان، حبس، شکنجه و شهادت اصحاب نیز قلب رئوف امام را به شدّت آزار مى‏داد.12 بى‏گمان، سوسن علیهاالسلام به عنوان «شریک زندگى»، با غم‏هاى شوهرش مى‏سوخت و هم‏ناله مى‏شد.
سرانجام، امام دهم علیه‏السلام در سال 254 ق. توسّط دشمنان مسموم شده و به شهادت مى‏رسد و شهر سامرّا در فقدان آن رهبر یگانه و کریم، به سوگ مى‏نشیند و بنى‏هاشم، شیعیان و گروه بسیارى از مردم و مقامات کشورى و لشکرى در مراسم تشییع شرکت کرده13 و این مصیبت جانسوز را به بازماندگان حضرت ـ به ویژه همسر مکرّمش ـ تعزیت مى‏دهند. اما آنچه که باعث تسلاّى دل این بانوى سوگمند است؛ تلاوت قرآن، دعا، خاطرات شیرین زندگى، زیارت آرامگاه امام و نگریستن به چهره تابناک فرزندش امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏باشد.
کانون محبّت
با آغاز امامت امام حسن عسکرى علیه‏السلام مرحله سرنوشت‏سازى شکل گرفت؛ زیرا براساس روایات متواتر، جانشین و اوصیاى پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم دوازده نفر مى‏باشند. و اینک یازدهمین حجّت الهى، پیشوایى امّت اسلام را بر عهده دارد. این موضوع، براى «جهان تشیّع» نویدبخشِ تولّد مهدى موعود علیه‏السلام بوده و در نقطه مقابل آن، گروه‏هاى باطل و ستمگر را دچار وحشت نموده است؛ لذا عوامل حکومتى بیش از گذشته به توطئه، مراقبت و جاسوسى مى‏پردازند.
سیّد بن طاووس در این باره مى‏گوید:
«سه نفر از پادشاهان زمان حضرت عسکرى علیه‏السلام خواستند او را به قتل برسانند، چون شنیده بودند که مهدى علیه‏السلام از صلب او خواهد بود و چندین بار او را به زندان انداختند...»14
شیخ عبّاس قمى نیز مى‏گوید:
«از روایات استفاده مى‏شود که حضرت عسکرى علیه‏السلام بیشتر اوقات، محبوس و از معاشرت، ممنوع بود و پیوسته به عبادت خدا اشتغال داشت.»15
حال، مى‏توان وضعیّت روحى و ذهنى مادر امام علیه‏السلام را به خوبى دریافت که آن بانوى جلیل القدر در این رخدادها، لحظات زندگى را چگونه گذرانده و نسبت به افراد خاندان عسکرى و شیعیان، چه مدیریّت و برنامه‏اى را به اجرا در آورده است.
موعود آفرینش
براى یک مادر، شیرین‏ترین خاطره زندگى، مراسم عروسى فرزند و تولّد نوادگان مى‏باشد. سوسن علیهاالسلام در طول زندگى‏اش به این آرزوها رسیده بود؛ ولیکن ازدواج بهترین پسرش امام حسن علیه‏السلام با دخترى شایسته و ممتاز؛ یعنى نرگس علیهاالسلام بهترین مراسم جشن و سرور بود.
سوسن علیهاالسلام همانند دیگر افراد خاندان بنى‏هاشم، براى تولّد آخرین حجّت الهى لحظه شمارى مى‏کرد؛ امّا رفت و آمد مأموران و زنان جاسوس، موجى از نگرانى را در دل‏هاى بنى هاشم و شیعیان پدیدار ساخته بود. با این وجود، در نیمه شعبان 255 ق. زنگ میلاد نواخته شد و «موعود آفرینش» دیده به جهان گشود.
حال، جاى این سؤال است که: آیا سوسن علیهاالسلام در هنگامه ولادت نوه معصومش در شهر سامرّا و در خانه فرزند و عروسش حضور داشت یا نه؟
با بررسى روایات، متوجّه مى‏شویم که نامى از وى در این ماجرا بیان نشده است و حتّى عمّه امام عسکرى علیه‏السلام نیز در پاسخ به برخى از شیعیان ـ پیرامون ولادت حضرت مهدى علیه‏السلام ـ بیان نموده است:
«کتب الى امّه یعلمها بولادة القائم علیه‏السلام 16؛ امام عسکرى علیه‏السلام به مادرش نامه نوشت و او را از ولادت امام مهدى علیه‏السلام خبردار نمود.»
یکى از پژوهشگران معاصر مى‏نویسد:
گاهى از حکیمه خاتون سؤال مى‏کردند و ایشان نیز خبر ولادت را کاملاً از مادر امام عسکرى علیه‏السلام نقل مى‏کرد و مى‏گفت: «از او بپرسید، که من هم از او شنیدم.» با اینکه مسلّماً حکیمه خاتون در شب ولادت، حضور داشت... بى‏تردید این گونه روایات، بیانگر جوّ خفقان و موضوع «استتار و تقیّه» مى‏باشد.17 آرى، شخصیتى چون عمّه امام نیز براى مخفى نگه‏داشتن ولادت حضرت مهدى علیه‏السلام و مصون ماندن خاندان عسکرى و بنى‏هاشم از مزاحمت‏ها و اذیّت‏هاى دشمنان، تولّد آن حضرت را مستند به شنیدن از سوسن علیهاالسلام مى‏نماید؛ زیرا موقعیّت زمانى و مکانى را براى بیان تمام حقایق، مناسب نمى‏بیند. بنابراین، دو احتمال وجود دارد:
الف) سوسن علیهاالسلام در سامرّا و یا در خانه عروسش، به عللى، حضور نداشت.
ب) وى در آن سال‏ها در مدینه یا منقطه‏اى دیگر، زندگى مى‏کرد.
به هرحال، از نیمه شعبان 255 ق. به کنیه قبلى این بانوى گرامى (امّ الحسن؛ امّ ابى‏محمّد)، «جدّه» نیز افزوده شد.
تسلاّى دل
از آنجا که هر روز فشارها و تهدیدهاى حکومت بنى‏عبّاس نسبت به حضرت عسکرى علیه‏السلام افزایش پیدا مى‏کرد، امام نیز حوادث آینده (حبس و شهادت) را براى برخى از افراد خانواده و اصحاب، بیان مى‏نمود که در این میان، ایجاد آمادگى قلبى «مادر» در اولویّت بوده است. سوسن علیهاالسلام نقل مى‏کند:
یک روز ابو محمّد به من فرمود: «سال 260 (60 ق.) سوزشى در دلم (بر اثر زهر) پدید مى‏آید، مى‏ترسم رنج و سختى به من برسد. اما در صورت سالم ماندن، (قضا و قدر الهى) در سال 270 (70 ق.) محقّق خواهد شد.»
با شنیدن این پیشگویى، بیتابى کرده و گریستم. در این موقع، به من فرمود:
«لابدّ (لى) من وقوع امر اللّه فلاتجزعى؛ (اى مادر!) بیتابى مکن؛ زیرا از تحقّق امر خداوند، چاره‏اى نیست.»18
آرى پس از آن، نگریستن به جمال نورانى فرزند و تصوّر حادثه، دل مادر را مى‏سوزاند و در این میان «عبادت و صبر»، مرهم همیشگى غم‏هاى او بود.
همسفر خورشید
امام عسکرى علیه‏السلام قبل از فرا رسیدن «سال شهادت»، جهت ایمن ساختن خانواده و استمرار ولایت، امورى را به انجام رسانید. در این باره، صحابى گرانقدرش احمد بن اسحاق نقل مى‏کند که به محضر امام علیه‏السلام شرفیاب شده و آن حضرت در خصوص شهادتش، وقوع فتنه‏ها و استمرار امامت، مطالبى را بیان فرمود. وى در ادامه مى‏گوید:
آن حضرت در سال 259 ق. مادر را به «حجّ» فرستاد و به او خبر داد که در سال 260 ق. حادثه (حبس و شهادت) اتّفاق مى‏افتد. آنگاه امام مهدى علیه‏السلام را احضار نمود و ایشان را وصىّ خود گردانید و اسم اعظم، مواریث امامت و سلاح را به وى تسلیم کرد. و مادر امام عسکرى علیه‏السلام با حضرت صاحب علیه‏السلام همگى به مکّه مشرّف شدند؛ در حالى که «ابوعلى احمد بن محمّد بن مطهّر» عهده‏دار و متولّى مایحتاج آنها و وکیل حضرت بود.19* *
خانواده امام عسکرى علیه‏السلام در یکى از منازل بین راه، توقّف کرده بودند که گروهى از اعراب به آنها رسیده و خبر دادند: «به سبب کمى آب و شدّت خوف، بسیارى از مردم در راه مانده و در حال برگشتن هستند.»20
ابوعلى مطهّرى نقل مى‏کند:
من از منطقه «قادسیّه» نامه‏اى براى امام حسن عسکرى علیه‏السلام نوشتم، مبنى بر اینکه: کاروان‏هاى حجّ منصرف شده‏اند و من نیز به واسطه ترس از عدم دسترسى به آب، رفتن به حجّ را صلاح نمى‏دانم.
آن حضرت در نامه‏اش فرموده بود:
«امضوا ولاخوف علیکم ان‏شاءاللّه؛ بروید. چرا که به خواست خداوند، ترس و خطرى متوجّه شما نخواهد بود.»
امام مهدى(ع) را احضار نمود و ایشان را وصىّ خود گردانید و اسم اعظم، مواریث امامت و سلاح را به وى تسلیم کرد. و مادر امام عسکرى(ع) با حضرت صاحب(ع) همگى به مکّه مشرّف شدند.
کاروان حجّ در معیّت خانواده امام رهسپار شده و با سلامتى کامل به مکّه رسیدند.21
به راستى چه دلپذیر و خوشایند است براى مادر بزرگى که عزیزترین کودک را در آغوش گرفته و در حریم امن الهى، به مناسک حجّ مى‏پردازد!
سوسن علیهاالسلام بر اساس صلاحدید و سفارش فرزندش بعد از اتمام حجّ، به مدینه آمد تا در کنار آرامگاه مقدّس پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم و ائمّه بقیع علیهم‏السلام وظائف محوّله را به خوبى انجام دهد...
انتظارى سخت
با فرا رسیدن ماه صفر سال 260 ق. اندوهى شدید در قلب این مادر مهربان پدیدار شد؛ آن چنان که آرام نداشت، برمى‏خاست و مى‏نشست. لذا از شهر مدینه خارج شده و در مسیر کوهستان، «اخبار سامرّا» را از طریق شیعیان پى‏گیرى مى‏کرد. سرانجام خبر دستگیرى و زندانى شدن امام علیه‏السلام به مادر حضرت رسید22 و سرشک غم از دیدگان وى سرازیر شد. امّا آنچه که دل محزونش را تسکین مى‏داد، انجام عبادت، زیارت، دعا و شکیبایى بود.
فصل اشک و فراق
در هشتم ربیع الاوّل 260 ق. امام عسکرى علیه‏السلام توسّط خلیفه عبّاسى مسموم شده و در 28 (29) سالگى به شهادت رسید. آن روز شهر سامرّا، یکپارچه سوگوار گشته و دسته‏هاى عزادار به سوى خانه حضرت رهسپار شدند تا در مراسم تشییع شرکت کنند... به ناگاه متوجّه شدند کودکى پیشاپیش نمازگزاران ایستاده و بر پیکر مطهّر حضرت، نماز را اقامه مى‏کند... طولى نکشید که عوامل حکومتى در یک سازماندهى و عملیّات ضربتى، تمام خانه‏هاى اطراف را جست و جو کردند تا به خیال خام خود، فرزند و جانشین امام عسکرى علیه‏السلام را شناسایى و دستگیر کنند. با وجود تفتیش اتاق‏ها، دستگیرى برخى از افراد و بازجویى از آنان، هیچ نشانى از وى به دست نیاوردند؛ چرا که بستگان و اصحاب حضرت از تولّد فرزند امام، اظهار بى‏اطلاعى کرده و روش «تقیّه» و «کتمان» را در پیش گرفته بودند.23
طوفان فتنه
بعد از شهادت امام عسکرى علیه‏السلام ، فتنه‏اى سهمگین به وقوع پیوست؛ زیرا جعفر ـ برادر آن حضرت ـ با شگردهاى گوناگون، مدّعى «امامت» شد. در این راستا، برخى از کارگزاران بنى‏عبّاس و افراد لاابالى و اوباش نیز به ترویج و تبلیغ «رهبرى جعفر» کمک کرده و با ادلّه دروغین و جلسات مستمر، مسأله امامت وى را بسترسازى و تقویت مى‏کردند...
جعفر کذّاب در مجالس عزادارى، خود را به عنوان وصىّ و جانشین برادرش قلمداد مى‏نمود و متأسّفانه گروهى از مردم نیز دچار انحراف شده و به شاخه‏هاى متعدّدى تقسیم شدند.
جعفر کذّاب براى تحقّق آرزوهایش، اموال و میراث امام علیه‏السلام را تصاحب کرده و نسبت به افراد خاندان عسکرى و شیعیان، ستم‏ها و محدودیّت‏هایى روا داشت؛ به گونه‏اى که بسیارى از آنها پراکنده شده و مخفیانه زندگى مى‏کردند.24
تدبیرى شجاعانه
هنوز مدّت زمانى از شهادت امام عسکرى علیه‏السلام نگذشته بود که این خبر به مردم مدینه رسید و بنى‏هاشم و شیعیان در شهادت امام خود، سوگوار شده و مصیبت وارده را به مادر آن حضرت تعزیت گفتند...
امّ ابى‏محمّد براى زیارت قبر مطهّر فرزندش و خاموش کردن فتنه‏هایى که به وجود آمده بود، فوراً همراه عدّه‏اى از شیعیان به جانب عراق رهسپار شد. وى بعد از رسیدن به سامرّا و شنیدن تمام وقایع و مشاهده عملکرد منفى جعفر، در یک اقدام شجاعانه اعلام نمود که: «من، وصىّ پسرم حسن بن على هستم و به عنوان وارث، مى‏خواهم حقّم را بگیرم.»
جعفر و پیروانش براى باطل کردن این ادّعا، از هیچ تلاشى فروگذار نکردند، متقابلاً آن بانوى خردمند و شجاع هم براى اثبات حقّ خود، مدارک کتبى و شفاهى را به دادگاه تقدیم کرده و در نتیجه، قاضى‏القضات پایتخت نیز به نفع وى حکم صادر نمود.25
آرى با ورود همسر امام هادى علیه‏السلام و مادر امام عسکرى علیه‏السلام به سامرّا، نور امید در دل‏هاى شیعیان پرفروغ‏تر شده و فضاى ابهام آلود و خفقان نیز آرام، آرام، به وضعیّت عادى برمى‏گشت.
دفاع از جدّه
در جریان «تقسیم میراث»، جعفر از دادن سهم مادرش امتناع مى‏کرد و خود را تنها وارث امام عسکرى علیه‏السلام معرّفى مى‏نمود؛ در همین هنگام بود که امام مهدى علیه‏السلام آشکار شده و خطاب به عمویش فرمود: «اى جعفر! براى چه متعرّض حقوق من مى‏شوى؟»...26
دست نوازشگر
بعد از ثبوت وصىّ بودن امّ ابى‏محمّد و صدور حکم قضائى، محبوبیّت و قدرت جعفر نیز دچار کاهش و زوال شد؛ به نحوى که وى تمام دارایى‏اش را به مصرف رسانده و به فلاکت رسید. در این موقعیت، مادر حکیم و مهربان، چتر حمایتى خود را بر زندگى فرزند مغرور و خطاکارش مى‏گستراند تا زمینه «بازگشت و توبه» را براى وى فراهم سازد.
شیخ ذبیح اللّه محلاّتى مى‏نویسد:
«هنگامى که جعفر دستش از مال دنیا تهى شد، جدّه علیهاالسلام متکفّل جمیع مخارج خانواده او گردید؛ زیرا جعفر کارش به جایى رسیده بود که تکّه نانى هم براى رفع گرسنگى نداشت و جدّه علیهاالسلام گندم، آرد، گوشت، پوشاک، مایحتاج و حتّى علوفه حیواناتش را نیز تأمین مى‏کرد.»27
«جدّه» و «مهدویّت»
بدعت و گمراهى
بعد از شهادت امام عسکرى علیه‏السلام مردم به چند گروه تقسیم شدند؛ از جمله اینکه:
1. عدّه‏اى رحلت حضرت را انکار نموده و ادّعا کردند که او، همان «امام قائم و موعود» مى‏باشد.
2. برخى شهادت وى را قبول کرده اما مدّعى شدند که او دوباره زنده مى‏شود و همان «امام منتظر» است.
3. بعضى معتقد شدند که «امامت» بر اساس وصیّت امام علیه‏السلام ، در وجود برادرش جعفر تحقّق یافته است.
4. گروهى نیز چنین ترویج کردند که «امامت» از آل محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم بیرون آمده و به امّت و مردم، واگذار شده است.28
جبهه حقّ و باطل
دشمنان پس از مأیوس شدن از شناسایى و دستگیرى امام مهدى علیه‏السلام از اختلافات مذهبى مردم، بهره‏بردارى نموده و به تقویّت فرقه‏هاى جدید و منحرف مى‏پرداختند. در این میان، مسئولیّت بازماندگان امام عسکرى علیه‏السلام و اصحابش بسیار خطیر و سنگین شده بود؛ چرا که «سقیفه»هاى پنهان و آشکار، ضربات سهمگینى بر اسلام و تشیّع وارد مى‏ساخت!
امّ ابى‏محمّد و حکیمه علیهماالسلام در یک اقدام هماهنگ، مدیریّت این «بحران» را عهده‏دار شده و در جلسات پرسش و پاسخ، تولّد و امامت حضرت مهدى علیه‏السلام را تبلیغ و ترویج مى‏کردند.
زینب دوران
احمد بن ابراهیم مى‏گوید:
من در سال 262 (282) ق. در مدینه نزد حکیمه (حلیمه یا خدیجه) ـ دختر امام جواد علیه‏السلام و خواهر امام هادى علیه‏السلام ـ رفتم و از پشت پرده با وى سخن گفتم و سؤالات دینى را پرسیدم. بین من و عمّه امام عسکرى علیه‏السلام گفت و گویى صورت گرفت:
ـ برایم بفرمایید که امروزه، شما به امامت چه کسى معتقد هستید؟
ـ پسر حسن بن على علیهماالسلام (سپس نامش را بیان نمود).
ـ خداوند، مرا فداى شما گرداند! آیا شما ایشان را دیده‏اید یا خبرش را شنیده‏اید؟
ـ من شنیده‏ام؛ چرا که امام عسکرى علیه‏السلام در نامه‏اى به مادرش موضوع ولادت و امامت پسرش را خبر داده است.
ـ اکنون، آن کودک کجاست؟
ـ پنهان مى‏باشد (؛ زیرا جانش از سوى حکومت عبّاسى، در معرض خطر است).
ـ فَإلى مَنْ تَفْزَعُ الشّیعَةُ؛ پس اکنون شیعیان به چه شخصى پناه ببرند؟
ـ اِلىَ الْجَدَّةِ؛ به مادر بزرگش، مادر امام عسکرى علیه‏السلام .
ـ یعنى الآن من باید به کسى (امام مهدى علیه‏السلام ) اقتدا کنم که وصىّ او، یک خانم مى‏باشد؟!
ـ آرى! شما در این شرایط، به شیوه امام حسین علیه‏السلام عمل کنید؛ چرا که آن حضرت در ظاهر، خواهرش «زینب» علیهاالسلام را به عنوان «وصىّ» انتخاب کرده بود، در حالى که زینب علیهاالسلام هر آنچه امام سجّاد علیه‏السلام از علم الهى بیان مى‏فرمود، انجام مى‏داد و گفتار و رفتار وى، مستند به دانش حضرت بود و فلسفه این کار، حفاظت از وجود مقدّس امام سجّاد علیه‏السلام بود.
راوى در ادامه مى‏گوید:
حکیمه علیهاالسلام به من فرمود: همانا تو جزو محدّثان هستى! مگر شما گروه راویان، این حدیث را نقل نمى‏کنید که: «اِنَّ التّاسِعَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه‏السلام یُقْسَمُ میراثُهُ وَ هُوَ فِى‏الْحَیاةِ؛ به درستى نهمین فرزند از نسل امام حسین علیه‏السلام (حضرت مهدى علیه‏السلام ) میراث و اموالش بین بستگانش تقسیم مى‏شود، در حالى که وى زنده است.»؟29
پناهگاه تشیّع
شهید مطهّرى درباره شخصیّت والاى این بانوى اندیشمند، مى‏فرماید:
«... تنها «جدّه بودن» سبب شهرتش نشد، مقامى دارد، عظمتى دارد، جلالتى دارد، شخصیّتى دارد که... بعد از امام عسکرى علیه‏السلام «مَفْزَعُ الشّیعه» بود؛ یعنى ملجأ شیعه، این بزرگوار بود. قهراً در آن وقت ـ چون امام عسکرى علیه‏السلام 28 ساله بوده‏اند که از دنیا رفته‏اند، على‏القاعده مطابق سنّ امام‏هادى علیه‏السلام هم حساب بکنیم ـ زنى بین پنجاه و شصت بوده است. این قدر زن باجلالت و با کمالى بوده است که «شیعه» هر مشکلى برایش پیش مى‏آمد، به این زن عرضه مى‏داشت.»
شهید مطهّرى بعد از نقل فرمایش حکیمه علیهاالسلام مى‏گوید:
«... وصىّ امام عسکرى علیه‏السلام در باطن، این فرزندى است که مخفى است؛ ولى در ظاهر که نمى‏شد بگوید وصىّ من اوست؛ در ظاهر وصىّ خودش را این زن با جلالت قرار داده است.»30
عروج
در سال‏هاى آغازینِ «غیبت صغرا» شهر سامرّا و خانه امام عسکرى علیه‏السلام مورد توجّه شیفتگان حضرت مهدى علیه‏السلام بود؛ به گونه‏اى که بزرگ بانوى خاندان عسکرى، دستورات نوه گرانقدرش را اجرا نموده و موضوع ولادت، غیبت و ظهور امام دوازدهم علیه‏السلام را براى برخى از شیعیان بیان مى‏کرد. امّا چند سالى از شهادت امام عسکرى علیه‏السلام سپرى نشده بود که آن بانوى گرامى بیمار گردید و آثار رحلت در وجودش پدیدار شد. از این رو، «وصیّت» نمود کنار آرامگاه شوهر و پسرش، حضرت عسکریّین علیهماالسلام به خاک سپرده شود.
سرانجام سوسن علیهاالسلام چشم از جهان بربست و روح ملکوتى‏اش در فردوس برین سُکنا گزید؛ آن روز سرزمین «سُرَّمَنْ رَأى» یکبار دیگر سیه پوش شد و امام زمان علیه‏السلام در فقدان جدّه ارجمندش داغدار گردید...
هنگام خاکسپارى، به ناگاه جعفر کذّاب حاضر شد و در یک اقدام ناباورانه اعلام کرد: این مکان، خانه من است؛ او را اینجا دفن نکنید.
شیعیان ـ به ویژه بنى‏هاشم ـ با جعفر به گفت و گو پرداختند؛ امّا وى همچنان مدّعى ملکیّت بود و از دفن پیکر مطهّر مادر امام عسکرى علیه‏السلام جلوگیرى مى‏کرد. در همین هنگام، امام مهدى علیه‏السلام از بین جمعیّت تشییع کننده عبور نموده و در مقابل جعفر کذّاب ایستاد و فرمود:
«یا جَعْفَر! دارُکَ هِىَ أمْ دارى؛ اى جعفر! آیا اینجا، خانه تو است یا خانه من؟»
آنگاه امام از دید حاضران پنهان شد، در حالى که جعفر و عوامل نفوذى به میان جمعیّت سوگوار رفته تا آن حجّت الهى را دستگیر کنند،31 غافل از آنکه وى هماره در حفاظت خدا خواهد بود.
شایان توجّه اینکه: از بین مادران امامان علیهم‏السلام فقط آرامگاه مادر امام عسکرى علیه‏السلام و مادر امام مهدى علیه‏السلام در شهر سامرّا و مابقى در مدینه منوّره قرار گرفته است.32
بر اساس روایت احمد بن ابراهیم ـ که در سال 262 ق. نزد حکیمه خاتون علیهاالسلام آمده و ایشان، پناهگاه شیعه را «جدّه» معرّفى کرده است ـ تاریخ رحلت آن بانوى جلیل القدر، در سال 262 ق. یا بعد از آن مى‏باشد. امّا طبق نقل «کمال الدّین» (تصحیح استاد على‏اکبر غفّارى، ص 501)، گفت و گوى راوى با عمّه امام علیه‏السلام در سال 282 ق. بود؛ از این رو، وفات مادر امام عسکرى علیه‏السلام در همان سال یا بعد از آن مى‏باشد.
البته در روایت جعفر بن عمرو نیز ـ بدون اشاره به تاریخ ـ آمده است:
«من به سوى عسکر رفتم، در حالى که امّ ابى‏محمّد علیه‏السلام زنده بود و با من جماعتى بودند... امام زمان علیه‏السلام به ما اجازه داد که به پیشگاهش شرفیاب شویم.»33
اسوه عفاف و دانایى
در وصف حضرت سوسن علیهاالسلام مى‏توان به این گفتار بسنده نمود:
امام هادى علیه‏السلام در حقّش فرموده است: «از هرگونه آفات، عیب، آلایش و پلیدى، منزّه و مبرّا است.»34
در زیارتنامه معصومان علیهم‏السلام آمده است:
«اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نوراً فى‏الأصلاب الشّامخة و الأرحام المطهّرة...»
آرى، دامن پاک و مطهّر وى، محلّ پرورش امام حسن عسکرى علیه‏السلام بوده و امام مهدى علیه‏السلام نیز از نسل آن بانوى قُدسى مى‏باشد.
شیخ صدوق: «این نهایت شرف، جلال، فضل و کرامت است که وى واسطه بین امام (عجّ) و امّت بوده و شایستگى حفظ اسرار امامت و وصیّت را داشته است.»35
حسین بن عبدالوّهاب، نویسنده عیون المعجزات: «وى از عارفات و صالحات زنان اهل بیت علیهم‏السلام بود.»36
علاّمه مجلسى: «وى در نهایت ورع، تقوا، عفاف و صلاح بود.»37
شیخ عبّاس قمى: «او از زنان با معرفت و صالحه بود... در فضل او کافى است که پس از شهادت امام عسکرى علیه‏السلام پناه شیعیان بود.»38
عمادزاده اصفهانى: «وى از زنان پاک طینت و مربّیان بزرگ به شمار مى‏رفت و ایمان کاملى به مقام نبوّت و خاندان ولایت داشت.»39
پى‏نوشت‏ها:
1. الارشاد، ج 2، ص 301؛ بحارالانوار، ج 50، ص 236 و 237؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ابوالقاسم سحاب، ج 2، ص 9 و 13؛ مسندالامام العسکرى(ع)، عزیزاللّه عُطاردى، ص 49.
* در ضمن، اسم مادر امام هادى(ع) «سمانه» بوده و یکى از اسامى مادر امام مهدى(عجّ) نیز «سوسن» مى‏باشد. (ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 117 ـ 114 و ج 51، ص 18 ـ 15).
2. همان، ج 50، ص 238.
3. همان، ج 36، ص 193 و 194؛ کمال الدّین، (اکمال الدّین)، ترجمه کمره‏اى، ج 1، ص 423 و 424.
4. ر.ک: ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 24؛ داستان ازدواج معصومین(ع)، ابراهیم بابائى آملى، ص 231، نشر نجبا، قم، دوم، 1381 ش.
5. منتهى‏الآمال، ج 2، ص 449؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج 2، ص 13.
6. زنان مردآفرین تاریخ، محمد محمدى اشتهاردى، ص 185.
7. گویا امام(ع) جز سوسن، همسرى نداشت.
8. اثبات الوصیّة، مسعودى، ص 236، انتشارات بصیرتى، قم؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج 2، ص 6؛ محدّثات شیعه، دکتر نهلا غروى نائینى، ص 223.
9. ر.ک: تاریخ سامرّا، شیخ ذبیح اللّه محلاّتى، ج 1، ص 253، ج 2، ص 303 ـ 268؛ اعیان الشّیعه، ج 2، ص 37؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج 1، ص 133 ـ 121؛ منتهى‏الآمال، ج 2، ص 445 ـ 442.
10. حیاة‏الامام العسکرى(ع)، محمّد جواد طبسى، ص 113 و 114؛ چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکرى(ع)، عبداللّه صالحى، ص 16 و 17، انتشارات مهدى‏یار، قم، اوّل، 1381 ش (تلخیص).
11. مسند الامام العسکرى(ع)، ص 13؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج 2، ص 7؛ دایرة‏المعارف تشیّع، ج 2، ص 370؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 432.
12. منتهى‏الآمال، ج 2، ص 439 ـ 432؛ زندگانى عسکریّین(ع)، ج 2، ص 121 و 122.
13. منتهى‏الآمال، ج 2، ص 441 ـ 439.
14. زندگانى رهبران اسلام (انوار البهیّه)، شیخ عبّاس قمى، ترجمه سیّد محمّد صحفى، اسلامیّه، تهران، 1360 ش، ص 348.
15. همان، ص 347 و 348.
16. کمال الدّین، ج 2، ص 178.
17. سیماى آفتاب (سیرى در زندگانى حضرت مهدى(عجّ))، حبیب اللّه طاهرى، ص 183، نشر مشهور، قم، اوّل، 1378 ش.
18. ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 313 و 330؛ مسند الامام العسکرى(ع)، ص 35؛ زندگانى رهبران اسلام، ص 367 و 368.
19. بحارالانوار، ج 50، ص 335 و 336؛ اثبات الوصیّة، ص 247 و 248.
* *. ابوعلى مطهّرى، کارگزار امور امام عسکرى(ع) بود؛ این مسئله، بیانگر فوق عدالت اوست... (اعیان الشّیعه، ج 3، ص 153 و 154.)
20. زندگانى عسکریّین(ع)، ج 2، ص 32 (با تغییر).
21. همان، ص 35 (با تغییر).
22. بحارالانوار، ج 50، ص 313، 330 و 331؛ مسندالامام العسکرى(ع)، ص 35.
23. ر.ک: زندگانى رهبران اسلام، ص 363 و 364؛ بحارالانوار، ج 50، ص 331 و 336؛ حیاة‏الامام العسکرى(ع)، ص 435 ـ 433.
24. ر.ک: کمال الدّین، ج 2، ص 152 ـ 148؛ حیاة‏الامام العسکرى(ع)، ص 434 و 435؛ مهدى موعود، ترجمه على دوانى، ص 393.
25. ر.ک: کمال الدّین، ج 2، ص 149؛ بحارالانوار، ج 50، ص 331؛ حیاة‏الامام العسکرى(ع)، ص 434 و 435.
26. کمال الدّین، ج 2، ص 115 و 116؛ ریاحین الشّریعة، ج 3، ص 24.
27. ر.ک: ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 25؛ تاریخ سامرّا، ج 1، ص 252.
28. بحارالانوار، ج 50، پاورقى ص 336 و 337.
29. ر.ک: کمال الدّین، ترجمه کمره‏اى، ج 2، ص 178 و تصحیح غفّارى، ص 501؛ بحارالانوار، ج 46، ص 19 و 20، ج 51، ص 364؛ زندگانى رهبران اسلام، ص 333 و 334.
30. سیرى در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص 249 و 250.
31. ر.ک: کمال الدّین، ج 2، ص 115 و 116؛ مهدى موعود(ع)، ص 774.
32. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 24.
33. بحارالانوار، ج 51، ص 334.
34. مسندالامام العسکرى(ع)، ص 13.
35. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 25 (به نقل از اکمال الدّین).
36. داستان ازدواج معصومین(ع)، ص 231.
37. ریاحین الشّریعه، ج 3، ص 25 (به نقل از جلاء العیون).
38. زندگانى رهبران اسلام، ص 333.
39. داستان ازدواج معصومین(ع)، ص 231.

تبلیغات