نقش تربیتى و سیاسى امام
آرشیو
چکیده
متن
از روزگاران بسیار دور تا به امروز، همواره زندگانى و رفتار مردان بزرگ که در بُعدى از ابعاد انسانى برجستگى داشتهاند، مورد توجه بوده است. در این میان، پیامبران الهى و پیشوایان مکتب علوى، یگانه افرادى هستند که تمام صفات برجسته را دارا مىباشند و از سوى پروردگار به عنوان الگوهایى شایسته براى همگان معرّفى شدهاند.
این نوشتار، نگاهى است گذرا به گوشههایى از تلاش فرهنگى «امام حسن عسکرى علیهالسلام »، همراه با بررسى کوتاهى از اوضاع سیاسى و اجتماعى آن دوران.
تولّد و شهادت
امام حسن عسکرى علیهالسلام یازدهمین پیشواى جهان، به سال 232 ق. در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش «امام هادى علیهالسلام » است.
مادر گرامى آن حضرت، «سوسن»1 و «حُدَیْثه»2 مىباشد. او بانویى نیکوکار، پارسا و دانشمند بود که پس از شهادت امام هادى علیهالسلام و امام عسکرى علیهالسلام چندى مسئولیت امور شیعیان را به عهده داشت و پناهگاه شیعیان شمرده مىشد.
از آنجا که امام علیهالسلام همچون پدرش به دستور خلفاى عبّاسى در محلّه «عسکر» (منطقه نظامى) سامرّا ساکن بود، به «عسکرى» معروف گردید.3 کنیهاش «ابومحمّد» و القاب معروفش: «نقى» و «زکى» مىباشد. شش سال امامت نمود و در 28 سالگى به دست «معتمد» عباسى به شهادت رسید.4
جهاد فرهنگى و سیاسى
امام حسن عسکرى علیهالسلام در هدایت مردم و دفاع از اسلام، لحظهاى قرار نداشت. سراسر عمر کوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص داد. اگرچه امام عسکرى علیهالسلام در اوج جوانى به شهادت رسید، لیکن تلاش و مبارزات فراوان آن حضرت در دو جبهه «فرهنگى» و «سیاسى»، ثمرات گوناگونى به همراه داشت.
در بعد فرهنگى، باعث نجات اسلام از کجروىهاى فکرى و بروز عقاید خرافى شد و در بُعد سیاسى نیز چهره شوم حکومتهاى عباسى را ـ که به نام امیرالمؤمنین و یا خلیفه مسلمین، ریاست مىنمودند ـ آشکار ساخت.
پیکار سیاسى
پیکار امام حسن عسکرى علیهالسلام ، از پسوند «عسکر» در نام مبارکشان پیداست. عسکر، در زبان فارسى به معناى لشکر و پادگان به کار برده مىشود. آن حضرت به خاطر ترسى که در دل حاکمان بنىعبّاس ایجاد شده بود، تمام مدّت امامت خود را در محلّه نظامیان، بالاجبار سکونت داشت. «متوکّل»، خلیفه عباسى به خاطر ترس شدیدى که از امام هادى علیهالسلام و فرزند بزرگوارش امام حسن علیهالسلام داشت، آن دو وجود پربرکت را از مدینه به سامرّا تبعید نمود و تا پایان عمر در حلقه و مراقبت لشکریانش نگه داشت.5 بدین ترتیب، امام حسن عسکرى علیهالسلام تمام دوران امامت خود را در تبعید، محاصره مأموران عباسى و یا در زندان سپرى نمود. با این همه، در مدار مخالفت حکومت بنىعباس گام بر مىداشت. نه چون عالمان دربارى براى ماندگارى حکومت، دعا مىکرد و نه در اعیاد سلطنتى مانند دیگر شخصیتهاى مذهبى،به دست بوسى خلیفه مىشتافت. حتى وقتى که خلیفه به مسافرت مىرفت، در هنگام بازگشت که همه چهرههاى علمى، فرهنگى، نظامى و سیاسى به پیشوازش مىرفتند و همه قبایل به ترتیب منزلت خانوادگى بر سر راهش، همراه با پرچمهاى ویژه مىایستادند، امام عسکرى علیهالسلام حضور نمىیافت و بدین گونه، مشروعیت حکومت ظالم عباسى را زیر سؤال مىبرد.
ترس حکومت از امام تا بدانجا بود که جاسوسان مرتّب نزد امام عسکرى علیهالسلام آمد و شد داشتند و تمام رفتار و گفتار آن حضرت را مو به مو گزارش مىکردند. هیچ کس اجازه ورود نزد آن حضرت نداشت. برخى مأموران براى چاپلوسى، امام را نزد پادشاه عباسى خطرناک و در پى دست یازیدن به حکومت، معرّفى مىکردند و از فعّالیتهاى سیاسى و ارتباط ایشان با برخى شیعیان و مخالفان حکومت خبر مىدادند.
مبارزه دلیرانه و تلاش خستگىناپذیر حضرت عسکرى علیهالسلام باعث شد تا نیمى از شش سال امامتش، در زندان سپرى گردد و در زندان مخوف عباسى زیر شدیدترین شکنجه قرار گیرد.
یکى از روشهاى شکنجه، تنورى بود از چوب و پر از میخ؛ بدین گونه که میخها را از بیرون کشیده بودند، چنانکه نوک تیز آن به مقدار دو یا سه سانتىمتر از جداره داخل تنور پیدا بود. امام عسکرى علیهالسلام و برخى شیعیان آن حضرت را درون آن قرار مىدادند و درپوشى بر آن مىنهادند و آن را به سرعت روى زمین مىغلطانیدند. میخها در بدن فرو مىرفت و دردى جانکاه داشت.6
عوامل دشمنى با امام عسکرى علیهالسلام
دشمنى بنىعباس با امام علیهالسلام در سه محور کلّى قابل بررسى است:
1. عزّت نفس، آزاد اندیشى، مسئولیتپذیرى و مبارزه خستگىناپذیر امام حسن عسکرى علیهالسلام بر ضدّ خلفاى ستمگر.
2. دشمنى دیرینه بنىعباس با علویان.
عباسیان کسانى بودند که با شعار «الرّضاء من آل محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم » حمایت مردم را به خود جلب کرده و بر اریکه قدرت تکیه زدند. بزرگترین دستآویز آنان نیز در مدّت شصت سال تلاش و تبلیغ، بهرهگیرى از خون پاک سرور شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام بود. آنان به خوبى مىدانستند که وارثان حقیقى خلافت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم «امامان شیعه» مىباشند. از این رو، علویان را همواره یگانه رقیب خویش در حکومت مىشمردند و تمام سعى خود را در نابودى آنها به کار مىگرفتند. زندانهاى خود را از مردان و زنان علوى پر ساخته و حتّى بزم عیّاشى خود را در کاخهایى مىچیدند که دیوارهاى آن، مدفن جوانان علوى بود و در زیر سنگفرشهاى ایوان و تالارهاى آن، صدها جوان زیباى علوى زنده به گور شده بودند.
خلفا و کارگزاران بنىعبّاس تمام دارائى علویان را گرفته بودند، چنانکه از فقر و نادارى، چهرهاى رنجور و قامتى ضعیف داشتند. با این همه، آتش دشمنى عباسیان جز با نابودى کامل و حتى زدودن نام و یاد علویان از دلها، خاموش نمىشد.
3. ویژگىهاى شخصى امام حسن عسکرى علیهالسلام .
ویژگىهاى برجسته آن حضرت فراوان است، اما دو چیز بیشتر از همه موجب دشمنى بنىعباس مىشد:
الف) شخصیّت آن حضرت.
امام حسن عسکرى علیهالسلام در میان مسلمانان آگاه و دیندار، مقامى بلند و منزلتى نیکوداشت. آوازه دانش و فضل وى در سراسر بلاد پهناور اسلام پیچیده بود. مقام معنوى امام در گستره جهان اسلام، براى خلفاى عباسى بسیار گران مىآمد؛ به ویژه اینکه مىدیدند بسیارى از درباریان، فرماندهان و بزرگان مسلمان از حجاز، عراق و ایران و حتى برخى شخصیّتهاى عباسى شیفته آن بزرگوار شده و از ایشان به چشمهسار علم، زهد، پارسایى، سخاوت، فتوّت، سیادت و عظمت یاد مىنمایند، در آتش رشک و حسد مىسوختند. چنانکه حسادت و حسّاسیت نسبت به امام حسن عسکرى علیهالسلام بر چهره همه پادشاهان عباسى پیدا بود.
ب) وجود مبارک امام زمان علیهالسلام .
در میان مردم، اخبارى که از وجود مبارک امام زمان علیهالسلام خبر مىداد، به تواتر مىرسید. و از اینکه همگان شنیده بودند که به وسیله ایشان جهان پر از عدل و داد مىگردد، موجى از شادى و افقى از امیدوارى در میان آگاهان و ستمدیدگان مىگشود.
این اخبار، ذهن حاکمان بنىعباس را نیز به خود مشغول مىنمود. چنانکه جاسوسان فراوانى در اطراف خانه امام گماشته بودند تا بلکه خبر میلاد «مهدى موعود» را به گوش آنان برسانند. با این همه، امام عسکرى علیهالسلام هم ارتباط خود با شیعیان را حفظ مىنمود و هم در پنهان ساختن وجود مبارک امام زمان علیهالسلام موفّق بود.7
امام؛ احیاگر اسلام
دوره عباسى ـ به ویژه در زمان امام حسن عسکرى علیهالسلام ـ از هر نظر بدترین دوره اسلامى بود؛ چرا که به علّت عیّاشى و ستمپیشگى حاکمان و منصبداران و نیز بىخبرى و فقر عمومى در سایر بلاد اسلام، بسیارى از ارزشهاى اسلامى از بین رفته بود و اگر تلاش شبانهروزى امام عسکرى علیهالسلام یارىگر اسلام نمىگردید، نام و یاد اسلام در ورطه سیاستهاى حکومت عباسى به نابودى کشیده مىشد.
امام عسکرى علیهالسلام به حَسَب سختى زمان و اقتضاى شرایط مکان ـ که طوفان بىدینى و لاابالىگرى بر سرزمینهاى اسلامى مىوزید ـ از نیروى «کرامت» که خداوند آن را در وجود اولیاى خاصّ خود قرار مىدهد، در راه تقویت ایمان شیعیان و دیگر شیفتگان وادى حق، بهره مىجست.
معجزات و کراماتى که با نیروى معنوى آن حضرت رخ مىنمود، نقش اساسى در هدایت مسلمانان به سوى ارزشهاى اسلامى داشت. چنانکه در همان فضاى آلوده و تاریک، که در سراسر سرزمینهاى اسلامى جریان داشت، بسیارى از اندیشمندان و آگاهان، امام را به عنوان حقیقت زلال اسلام مىدانستند و در مشکلات مادّى و معنوى به امام حسن علیهالسلام پناه مىبردند.
گرچه امام عسکرى علیهالسلام زیر نظر مستقیم دولت عباسى قرار داشت؛ لیکن درایت و کاردانى آن حضرت چنان بود که در بیشتر سرزمینهاى اسلامى «نماینده» داشت و از حال مسلمانان آگاه بود. برخى از مساجد و اماکن دینى در شهرها به امر مبارک ایشان ساخته شد؛ از جمله مسجد امام حسن عسکرى علیهالسلام (مسجد جامع) در قم. این مطلب، نشانگر آن است که آن بزرگوار به وسیله نمایندگان خود و با نیروى امامت، از تمام کاستىها و مشکلات مردم آگاه بوده است.
دانشگاه مخفى امام علیهالسلام ، حوزه آگاهى و رشد اسلامى همگان به شمار مىرفت که ثمره آن، پرورش صدها دانشمند و اسلامشناس بود. چنانکه از کتب رجال و حدیث پیداست، حدّاقل 500 نفر از جویندگان و علاقهمندان به مسائل اسلامى، از محضر آن حضرت بهره بردهاند. در کتابهاى رجالى نام 107 نفر آمده که به عنوان اصحاب خاصّ امام علیهالسلام از آن وجود مبارک، روایت کردهاند8 و این، نشانه حجمى گسترده و چشمگیر از تلاش علمى امام علیهالسلام در بدترین دوران حکومت عباسى است. تا زمانى که آنجناب زنده بود، هیچ کس قدرت سوء استفاده و تحریف مسائل اسلامى را نداشت.
آن حضرت در گستره سیاسى نیز میزان حق و باطل بود. از هر قیام ضدّ دولتى که در جهت عدالت و حقوق مردم انجام مىگرفت، مخفیانه حمایت مىکرد و اگر کسانى در پى بهرهگیرى از نیروى مردمى براى مقاصد سیاسى خویش دست به فعّالیتى مىزدند، حضرت قاطعانه مىایستاد و دسیسه آنان را آشکار و خنثى مىنمود.
در زمان امامت آن حضرت، فردى به نام «یحیى بن عمر طالبى» بر ضدّ خلیفه عباسى به پا خاست؛ هدفش چنانکه از لا به لاى سخنان و شعارهایش پیدا مىشود، عدالت اجتماعى و تقسیم غنائم میان ضعیفان و تهىدستان مسلمان بود. در جنگى که بین «یحیى» و «مستعین»، پادشاه ستمگر عباسى درگرفت، یحیى کشته شد و به دستور مستعین و بعد «معتزّ» جنازه او را بر دروازه بغداد نصب نمودند و مردم را وادار به اظهار بیزارى و بدگویى از قیام کنندگان کردند. در میان بزرگان و چهرههاى برجسته اسلامى، تنها امام عسکرى علیهالسلام است که از زبان مبارکش کلمهاى بر ضدّ قیام کنندگان شنیده نشد.9
رهبرى قیام زنگیان، با فردى به نام «على بن عبدالرّحیم» از قبیله عبدالقیس بود. او خود را علوى و از نوادگان «زید شهید» مىنامید. مردم را به یارى فرا مىخواند؛ برخى به وى گرویدند و شعار خود را دفاع از مردم قرار دادند. چون از ناحیهاى از شامات به نام «زنج» بود، به این نام نیز معروف شد. امام حسن عسکرى علیهالسلام فرمود:
«صاحب الزّنج لیس منّا اهلالبیت».10
جمال امامت در آینه کرامت
«ابوهاشم جعفرى»، از یاران امام عسکرى علیهالسلام ، مىگوید:
در زندان بودیم که امام عسکرى علیهالسلام را به زندان آوردند. برادرش «جعفر» نیز همراه او بود. دورش جمع شدیم و از هر موضوعى پرسش نمودیم. اتفاقاً مردى «جمحى» در زندان بود که خود را علوى معرّفى مىنمود. امام، نگاهى به سوى او کرد و فرمود:
«اگر غیر خودى در میان ما نبود، زمان آزادى هر یک از شما را مىگفتم.»
گفتم: اى پسر رسول خدا! مگر این، از ما نیست؟ او خود را علوى مىنامد!
فرمود: «این مرد، جاسوس است و زیر لباسش کاغذى است که اسامى زندانیان نوشته شده و همه سخنان شما را گزارش مىکند.»
ابوهاشم مىگوید: لباس او را گشتیم؛ لیستى که امام به آن اشاره فرموده بود را، پیدا کردیم.11
«على بن ابراهیم» مىگوید:
در زندان بودیم. امام حسن عسکرى علیهالسلام هم در زندان با ما بود. هر روز غلام امام از منزل ایشان بستهاى مىآورد و همه ما روزه خود را با آن افطار مىکردیم. چند روز بعد، من به قسمت دیگر زندان منتقل شدم و نمىتوانستم از غذاى امام افطار کنم. نان خشکى بیش نداشتم و هر روز با آن افطار مىکردم. یک روز از شدت ضعف، حالم دگرگون شد. نزد امام عسکرى علیهالسلام رفتم. هنوز چیزى نگفته بودم که به غلام خود فرمود: «براى علىبن ابراهیم غذا بیاور که روزه نیست.» سپس به من فرموند: «روزه با نان خالى، بدن را ضعیف مىکند و توان آدم را به تحلیل مىبرد. گاهى از گوشت استفاده کن تا بدین حال دچار نشوى. گوشت، باعث مىشود تا بهتر روزه بگیرى و توفیق بیشترى در عبادت پروردگار متعال داشته باشى.»
من از این برخورد امام تعجّب کردم؛ زیرا کسى از وضع من خبر نداشت و به هیچ کس هم حرفىنزده بودم. روز بعد، چیزى پیش آمد که بر شگفتى من افزوده شد. امام علیهالسلام روزها روزه داشت و شبها به عبادت مشغول بود و کمتر سخن مىگفت. صبح روز بعد، غلام ایشان به عادت همیشه غذا آورد. امام علیهالسلام فرمود تا غذاها را به ما تحویل دهد. سپس فرمود: «من امروز آزاد مىشوم و این غذاها روزىِ شماست!»
به خدا سوگند! هیچ حرف و سخنى از آزادى نبود. اما آن حضرت عصر همان روز از زندان آزاد گردید.12
روشنى دیدگان
با تولّد امام زمان علیهالسلام شادى، چهره مبارک امام حسن عسکرى علیهالسلام را فرا گرفت و فرمود:
«سپاس خداوندى را که به من فرزندى داد که: اشبه النّاس برسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم خَلْقاً و خُلْقاً یحفظه اللّه تبارک و تعالى فى غیبته ثمّ یظهر، یملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً؛ او از نظر صورت و سیرت، شبیهترین مردم به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است و خداوند پس از یک غیبت طولانى، آشکارش مىنماید و زمین را پر از عدل و داد مىکند، در حالى که پر از بىعدالتى و ستم پیشگى مىباشد.»13
پىنوشتها:
1. اصول کافى، ج 1، ص 503؛ کشف الغمّة فىمعرفة الائمة، ج 3، ص 284.
2. ارشاد، شیخ مفید، ص 654، البته نامهاى دیگرى نیز براى مادر آن حضرت نوشتهاند. (اعلام الورى، علامه طبرسى، ص 366.)
3. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 65.
4. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، ص 223.
5. مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 429؛ اعلام الورى، ص 351.
6. المحاسن و المساوى، ص 531؛ تاریخ الفخرى، ابن طقطقا، ص 214.
7. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 194.
8. ر.ک: رجال طوسى؛ الغیبه؛ رجال کشّى؛ معجم رجال الحدیث.
9. منتهى الآمال، ج 2، ص 66 ـ 64، انتشارات علمى و ایران، تهران.
10. حیاةالامام العسکرى(ع)، ص 283 ـ 277.
11. بحارالانوار، ج 20، ص 159.
12. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 46.
13. سیرى در تاریخ تشیّع، به نقل از: کمال الدّین، شیخ صدوق، ج 2، ص 409.
این نوشتار، نگاهى است گذرا به گوشههایى از تلاش فرهنگى «امام حسن عسکرى علیهالسلام »، همراه با بررسى کوتاهى از اوضاع سیاسى و اجتماعى آن دوران.
تولّد و شهادت
امام حسن عسکرى علیهالسلام یازدهمین پیشواى جهان، به سال 232 ق. در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش «امام هادى علیهالسلام » است.
مادر گرامى آن حضرت، «سوسن»1 و «حُدَیْثه»2 مىباشد. او بانویى نیکوکار، پارسا و دانشمند بود که پس از شهادت امام هادى علیهالسلام و امام عسکرى علیهالسلام چندى مسئولیت امور شیعیان را به عهده داشت و پناهگاه شیعیان شمرده مىشد.
از آنجا که امام علیهالسلام همچون پدرش به دستور خلفاى عبّاسى در محلّه «عسکر» (منطقه نظامى) سامرّا ساکن بود، به «عسکرى» معروف گردید.3 کنیهاش «ابومحمّد» و القاب معروفش: «نقى» و «زکى» مىباشد. شش سال امامت نمود و در 28 سالگى به دست «معتمد» عباسى به شهادت رسید.4
جهاد فرهنگى و سیاسى
امام حسن عسکرى علیهالسلام در هدایت مردم و دفاع از اسلام، لحظهاى قرار نداشت. سراسر عمر کوتاه خود را به جهاد و مبارزه در راه خدا اختصاص داد. اگرچه امام عسکرى علیهالسلام در اوج جوانى به شهادت رسید، لیکن تلاش و مبارزات فراوان آن حضرت در دو جبهه «فرهنگى» و «سیاسى»، ثمرات گوناگونى به همراه داشت.
در بعد فرهنگى، باعث نجات اسلام از کجروىهاى فکرى و بروز عقاید خرافى شد و در بُعد سیاسى نیز چهره شوم حکومتهاى عباسى را ـ که به نام امیرالمؤمنین و یا خلیفه مسلمین، ریاست مىنمودند ـ آشکار ساخت.
پیکار سیاسى
پیکار امام حسن عسکرى علیهالسلام ، از پسوند «عسکر» در نام مبارکشان پیداست. عسکر، در زبان فارسى به معناى لشکر و پادگان به کار برده مىشود. آن حضرت به خاطر ترسى که در دل حاکمان بنىعبّاس ایجاد شده بود، تمام مدّت امامت خود را در محلّه نظامیان، بالاجبار سکونت داشت. «متوکّل»، خلیفه عباسى به خاطر ترس شدیدى که از امام هادى علیهالسلام و فرزند بزرگوارش امام حسن علیهالسلام داشت، آن دو وجود پربرکت را از مدینه به سامرّا تبعید نمود و تا پایان عمر در حلقه و مراقبت لشکریانش نگه داشت.5 بدین ترتیب، امام حسن عسکرى علیهالسلام تمام دوران امامت خود را در تبعید، محاصره مأموران عباسى و یا در زندان سپرى نمود. با این همه، در مدار مخالفت حکومت بنىعباس گام بر مىداشت. نه چون عالمان دربارى براى ماندگارى حکومت، دعا مىکرد و نه در اعیاد سلطنتى مانند دیگر شخصیتهاى مذهبى،به دست بوسى خلیفه مىشتافت. حتى وقتى که خلیفه به مسافرت مىرفت، در هنگام بازگشت که همه چهرههاى علمى، فرهنگى، نظامى و سیاسى به پیشوازش مىرفتند و همه قبایل به ترتیب منزلت خانوادگى بر سر راهش، همراه با پرچمهاى ویژه مىایستادند، امام عسکرى علیهالسلام حضور نمىیافت و بدین گونه، مشروعیت حکومت ظالم عباسى را زیر سؤال مىبرد.
ترس حکومت از امام تا بدانجا بود که جاسوسان مرتّب نزد امام عسکرى علیهالسلام آمد و شد داشتند و تمام رفتار و گفتار آن حضرت را مو به مو گزارش مىکردند. هیچ کس اجازه ورود نزد آن حضرت نداشت. برخى مأموران براى چاپلوسى، امام را نزد پادشاه عباسى خطرناک و در پى دست یازیدن به حکومت، معرّفى مىکردند و از فعّالیتهاى سیاسى و ارتباط ایشان با برخى شیعیان و مخالفان حکومت خبر مىدادند.
مبارزه دلیرانه و تلاش خستگىناپذیر حضرت عسکرى علیهالسلام باعث شد تا نیمى از شش سال امامتش، در زندان سپرى گردد و در زندان مخوف عباسى زیر شدیدترین شکنجه قرار گیرد.
یکى از روشهاى شکنجه، تنورى بود از چوب و پر از میخ؛ بدین گونه که میخها را از بیرون کشیده بودند، چنانکه نوک تیز آن به مقدار دو یا سه سانتىمتر از جداره داخل تنور پیدا بود. امام عسکرى علیهالسلام و برخى شیعیان آن حضرت را درون آن قرار مىدادند و درپوشى بر آن مىنهادند و آن را به سرعت روى زمین مىغلطانیدند. میخها در بدن فرو مىرفت و دردى جانکاه داشت.6
عوامل دشمنى با امام عسکرى علیهالسلام
دشمنى بنىعباس با امام علیهالسلام در سه محور کلّى قابل بررسى است:
1. عزّت نفس، آزاد اندیشى، مسئولیتپذیرى و مبارزه خستگىناپذیر امام حسن عسکرى علیهالسلام بر ضدّ خلفاى ستمگر.
2. دشمنى دیرینه بنىعباس با علویان.
عباسیان کسانى بودند که با شعار «الرّضاء من آل محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم » حمایت مردم را به خود جلب کرده و بر اریکه قدرت تکیه زدند. بزرگترین دستآویز آنان نیز در مدّت شصت سال تلاش و تبلیغ، بهرهگیرى از خون پاک سرور شهیدان، حضرت امام حسین علیهالسلام بود. آنان به خوبى مىدانستند که وارثان حقیقى خلافت رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم «امامان شیعه» مىباشند. از این رو، علویان را همواره یگانه رقیب خویش در حکومت مىشمردند و تمام سعى خود را در نابودى آنها به کار مىگرفتند. زندانهاى خود را از مردان و زنان علوى پر ساخته و حتّى بزم عیّاشى خود را در کاخهایى مىچیدند که دیوارهاى آن، مدفن جوانان علوى بود و در زیر سنگفرشهاى ایوان و تالارهاى آن، صدها جوان زیباى علوى زنده به گور شده بودند.
خلفا و کارگزاران بنىعبّاس تمام دارائى علویان را گرفته بودند، چنانکه از فقر و نادارى، چهرهاى رنجور و قامتى ضعیف داشتند. با این همه، آتش دشمنى عباسیان جز با نابودى کامل و حتى زدودن نام و یاد علویان از دلها، خاموش نمىشد.
3. ویژگىهاى شخصى امام حسن عسکرى علیهالسلام .
ویژگىهاى برجسته آن حضرت فراوان است، اما دو چیز بیشتر از همه موجب دشمنى بنىعباس مىشد:
الف) شخصیّت آن حضرت.
امام حسن عسکرى علیهالسلام در میان مسلمانان آگاه و دیندار، مقامى بلند و منزلتى نیکوداشت. آوازه دانش و فضل وى در سراسر بلاد پهناور اسلام پیچیده بود. مقام معنوى امام در گستره جهان اسلام، براى خلفاى عباسى بسیار گران مىآمد؛ به ویژه اینکه مىدیدند بسیارى از درباریان، فرماندهان و بزرگان مسلمان از حجاز، عراق و ایران و حتى برخى شخصیّتهاى عباسى شیفته آن بزرگوار شده و از ایشان به چشمهسار علم، زهد، پارسایى، سخاوت، فتوّت، سیادت و عظمت یاد مىنمایند، در آتش رشک و حسد مىسوختند. چنانکه حسادت و حسّاسیت نسبت به امام حسن عسکرى علیهالسلام بر چهره همه پادشاهان عباسى پیدا بود.
ب) وجود مبارک امام زمان علیهالسلام .
در میان مردم، اخبارى که از وجود مبارک امام زمان علیهالسلام خبر مىداد، به تواتر مىرسید. و از اینکه همگان شنیده بودند که به وسیله ایشان جهان پر از عدل و داد مىگردد، موجى از شادى و افقى از امیدوارى در میان آگاهان و ستمدیدگان مىگشود.
این اخبار، ذهن حاکمان بنىعباس را نیز به خود مشغول مىنمود. چنانکه جاسوسان فراوانى در اطراف خانه امام گماشته بودند تا بلکه خبر میلاد «مهدى موعود» را به گوش آنان برسانند. با این همه، امام عسکرى علیهالسلام هم ارتباط خود با شیعیان را حفظ مىنمود و هم در پنهان ساختن وجود مبارک امام زمان علیهالسلام موفّق بود.7
امام؛ احیاگر اسلام
دوره عباسى ـ به ویژه در زمان امام حسن عسکرى علیهالسلام ـ از هر نظر بدترین دوره اسلامى بود؛ چرا که به علّت عیّاشى و ستمپیشگى حاکمان و منصبداران و نیز بىخبرى و فقر عمومى در سایر بلاد اسلام، بسیارى از ارزشهاى اسلامى از بین رفته بود و اگر تلاش شبانهروزى امام عسکرى علیهالسلام یارىگر اسلام نمىگردید، نام و یاد اسلام در ورطه سیاستهاى حکومت عباسى به نابودى کشیده مىشد.
امام عسکرى علیهالسلام به حَسَب سختى زمان و اقتضاى شرایط مکان ـ که طوفان بىدینى و لاابالىگرى بر سرزمینهاى اسلامى مىوزید ـ از نیروى «کرامت» که خداوند آن را در وجود اولیاى خاصّ خود قرار مىدهد، در راه تقویت ایمان شیعیان و دیگر شیفتگان وادى حق، بهره مىجست.
معجزات و کراماتى که با نیروى معنوى آن حضرت رخ مىنمود، نقش اساسى در هدایت مسلمانان به سوى ارزشهاى اسلامى داشت. چنانکه در همان فضاى آلوده و تاریک، که در سراسر سرزمینهاى اسلامى جریان داشت، بسیارى از اندیشمندان و آگاهان، امام را به عنوان حقیقت زلال اسلام مىدانستند و در مشکلات مادّى و معنوى به امام حسن علیهالسلام پناه مىبردند.
گرچه امام عسکرى علیهالسلام زیر نظر مستقیم دولت عباسى قرار داشت؛ لیکن درایت و کاردانى آن حضرت چنان بود که در بیشتر سرزمینهاى اسلامى «نماینده» داشت و از حال مسلمانان آگاه بود. برخى از مساجد و اماکن دینى در شهرها به امر مبارک ایشان ساخته شد؛ از جمله مسجد امام حسن عسکرى علیهالسلام (مسجد جامع) در قم. این مطلب، نشانگر آن است که آن بزرگوار به وسیله نمایندگان خود و با نیروى امامت، از تمام کاستىها و مشکلات مردم آگاه بوده است.
دانشگاه مخفى امام علیهالسلام ، حوزه آگاهى و رشد اسلامى همگان به شمار مىرفت که ثمره آن، پرورش صدها دانشمند و اسلامشناس بود. چنانکه از کتب رجال و حدیث پیداست، حدّاقل 500 نفر از جویندگان و علاقهمندان به مسائل اسلامى، از محضر آن حضرت بهره بردهاند. در کتابهاى رجالى نام 107 نفر آمده که به عنوان اصحاب خاصّ امام علیهالسلام از آن وجود مبارک، روایت کردهاند8 و این، نشانه حجمى گسترده و چشمگیر از تلاش علمى امام علیهالسلام در بدترین دوران حکومت عباسى است. تا زمانى که آنجناب زنده بود، هیچ کس قدرت سوء استفاده و تحریف مسائل اسلامى را نداشت.
آن حضرت در گستره سیاسى نیز میزان حق و باطل بود. از هر قیام ضدّ دولتى که در جهت عدالت و حقوق مردم انجام مىگرفت، مخفیانه حمایت مىکرد و اگر کسانى در پى بهرهگیرى از نیروى مردمى براى مقاصد سیاسى خویش دست به فعّالیتى مىزدند، حضرت قاطعانه مىایستاد و دسیسه آنان را آشکار و خنثى مىنمود.
در زمان امامت آن حضرت، فردى به نام «یحیى بن عمر طالبى» بر ضدّ خلیفه عباسى به پا خاست؛ هدفش چنانکه از لا به لاى سخنان و شعارهایش پیدا مىشود، عدالت اجتماعى و تقسیم غنائم میان ضعیفان و تهىدستان مسلمان بود. در جنگى که بین «یحیى» و «مستعین»، پادشاه ستمگر عباسى درگرفت، یحیى کشته شد و به دستور مستعین و بعد «معتزّ» جنازه او را بر دروازه بغداد نصب نمودند و مردم را وادار به اظهار بیزارى و بدگویى از قیام کنندگان کردند. در میان بزرگان و چهرههاى برجسته اسلامى، تنها امام عسکرى علیهالسلام است که از زبان مبارکش کلمهاى بر ضدّ قیام کنندگان شنیده نشد.9
رهبرى قیام زنگیان، با فردى به نام «على بن عبدالرّحیم» از قبیله عبدالقیس بود. او خود را علوى و از نوادگان «زید شهید» مىنامید. مردم را به یارى فرا مىخواند؛ برخى به وى گرویدند و شعار خود را دفاع از مردم قرار دادند. چون از ناحیهاى از شامات به نام «زنج» بود، به این نام نیز معروف شد. امام حسن عسکرى علیهالسلام فرمود:
«صاحب الزّنج لیس منّا اهلالبیت».10
جمال امامت در آینه کرامت
«ابوهاشم جعفرى»، از یاران امام عسکرى علیهالسلام ، مىگوید:
در زندان بودیم که امام عسکرى علیهالسلام را به زندان آوردند. برادرش «جعفر» نیز همراه او بود. دورش جمع شدیم و از هر موضوعى پرسش نمودیم. اتفاقاً مردى «جمحى» در زندان بود که خود را علوى معرّفى مىنمود. امام، نگاهى به سوى او کرد و فرمود:
«اگر غیر خودى در میان ما نبود، زمان آزادى هر یک از شما را مىگفتم.»
گفتم: اى پسر رسول خدا! مگر این، از ما نیست؟ او خود را علوى مىنامد!
فرمود: «این مرد، جاسوس است و زیر لباسش کاغذى است که اسامى زندانیان نوشته شده و همه سخنان شما را گزارش مىکند.»
ابوهاشم مىگوید: لباس او را گشتیم؛ لیستى که امام به آن اشاره فرموده بود را، پیدا کردیم.11
«على بن ابراهیم» مىگوید:
در زندان بودیم. امام حسن عسکرى علیهالسلام هم در زندان با ما بود. هر روز غلام امام از منزل ایشان بستهاى مىآورد و همه ما روزه خود را با آن افطار مىکردیم. چند روز بعد، من به قسمت دیگر زندان منتقل شدم و نمىتوانستم از غذاى امام افطار کنم. نان خشکى بیش نداشتم و هر روز با آن افطار مىکردم. یک روز از شدت ضعف، حالم دگرگون شد. نزد امام عسکرى علیهالسلام رفتم. هنوز چیزى نگفته بودم که به غلام خود فرمود: «براى علىبن ابراهیم غذا بیاور که روزه نیست.» سپس به من فرموند: «روزه با نان خالى، بدن را ضعیف مىکند و توان آدم را به تحلیل مىبرد. گاهى از گوشت استفاده کن تا بدین حال دچار نشوى. گوشت، باعث مىشود تا بهتر روزه بگیرى و توفیق بیشترى در عبادت پروردگار متعال داشته باشى.»
من از این برخورد امام تعجّب کردم؛ زیرا کسى از وضع من خبر نداشت و به هیچ کس هم حرفىنزده بودم. روز بعد، چیزى پیش آمد که بر شگفتى من افزوده شد. امام علیهالسلام روزها روزه داشت و شبها به عبادت مشغول بود و کمتر سخن مىگفت. صبح روز بعد، غلام ایشان به عادت همیشه غذا آورد. امام علیهالسلام فرمود تا غذاها را به ما تحویل دهد. سپس فرمود: «من امروز آزاد مىشوم و این غذاها روزىِ شماست!»
به خدا سوگند! هیچ حرف و سخنى از آزادى نبود. اما آن حضرت عصر همان روز از زندان آزاد گردید.12
روشنى دیدگان
با تولّد امام زمان علیهالسلام شادى، چهره مبارک امام حسن عسکرى علیهالسلام را فرا گرفت و فرمود:
«سپاس خداوندى را که به من فرزندى داد که: اشبه النّاس برسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم خَلْقاً و خُلْقاً یحفظه اللّه تبارک و تعالى فى غیبته ثمّ یظهر، یملأ الأرض عدلاً و قسطاً کما مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً؛ او از نظر صورت و سیرت، شبیهترین مردم به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است و خداوند پس از یک غیبت طولانى، آشکارش مىنماید و زمین را پر از عدل و داد مىکند، در حالى که پر از بىعدالتى و ستم پیشگى مىباشد.»13
پىنوشتها:
1. اصول کافى، ج 1، ص 503؛ کشف الغمّة فىمعرفة الائمة، ج 3، ص 284.
2. ارشاد، شیخ مفید، ص 654، البته نامهاى دیگرى نیز براى مادر آن حضرت نوشتهاند. (اعلام الورى، علامه طبرسى، ص 366.)
3. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 65.
4. دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، ص 223.
5. مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 429؛ اعلام الورى، ص 351.
6. المحاسن و المساوى، ص 531؛ تاریخ الفخرى، ابن طقطقا، ص 214.
7. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 194.
8. ر.ک: رجال طوسى؛ الغیبه؛ رجال کشّى؛ معجم رجال الحدیث.
9. منتهى الآمال، ج 2، ص 66 ـ 64، انتشارات علمى و ایران، تهران.
10. حیاةالامام العسکرى(ع)، ص 283 ـ 277.
11. بحارالانوار، ج 20، ص 159.
12. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 46.
13. سیرى در تاریخ تشیّع، به نقل از: کمال الدّین، شیخ صدوق، ج 2، ص 409.