محمد بن ابىعمیر لبان دوخته
آرشیو
چکیده
متن
نام پدر محمدبن ابىعمیر، زیاد بن عیسى و کنیهاش، «ابااحمد» است.1 او از شخصیتهاى بارز و از فقیهان عصر خویش بود. وى نه تنها در فقه شیعه، بلکه در فقه اهل سنّت مهارت داشت؛ لذا مورد قبول آنها نیز مىباشد.2محمدبن ابىعمیر از جمله محدّثانى است که با چهار امام معصوم (امام صادق، امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام ) هم عصر بود.3
گفته شده است که او با سه امام (امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام ) معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیهالسلام همزمان بود که در عصر امام کاظم علیهالسلام فوت کرد.4 قول اوّل را شواهد و قرائن بیشترى تأیید مىکند.
تولّد
سال تولّد محمدبن ابىعمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالاً او بین سالهاى 125 تا 135 ق. چشم به جهان گشوده است.5 او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.6
خاندان
نام محمدبن ابىعمیر در قبیله خاصّى ذکر نشدهاست، ولى چون هم پیمان «مهلب بن ابىصفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.7 جاحظ در کتاب «مفاخرات»، در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى، مردّد است و مىگوید:
از ویژگىها و صفاتى که براى او ذکر گردیدهاست، بر مىآید که از اعراب قحطانى باشد؛ زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.8
صحابى معصومین علیهمالسلام
اگرچه او در عصر چهار امام مىزیست، اما از اصحاب سه امام (امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام ) شمرده مىشود. مورّخان ـ با وجود این که وفات محمدبن ابىعمیر در عصر امامت امام جواد علیهالسلام بود ـ در مورد این که او از اصحاب امام جواد علیهالسلام نیز بوده یا نه، حرفى نزدهاند؛ تنها شیخ طوسى در بعضى نسخههاى کتاب فهرستش او را از اصحاب امام جواد علیهالسلام مىداند. نجاشى او را از اصحاب دو امام (امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ) شمرده است.9
از دیدگاه بزرگان
نجاشى: جلیل القدر، عظیم المنزلة عندنا و عند المخالفین.
شیخ طوسى: او متقىترین، عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آنچه از او رسیده است، را صحیح مىدانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.10
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنّى مطمئنترین افراد است.11
بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابىعمیر فقیهتر، صالحتر و فاضلتر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.12
شاخصهاى شخصیتى
1. الگوى عبادت
ابوفضل محمدبن شاذان نقل مىکند: وارد عراق شدم، دیدم شخصى به همراهش مىگفت: تو زندگىدارى، زن و بچه دارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنا براین بود که با سجدههاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمانِ ابن ابىعمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر مىرود و هنگام ظهر سر از سجده برمىدارد، کور مىشد.13
و نیز نقل مىکند: با پدرم به دیدار ابن ابىعمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل مىکنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابىعمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد؟ گفت: بله.14
همین دو نقل نشان مىدهد که او تا چه حدّى، در عبادت، الگوى دیگران بود.
2. زاهد متّقى
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشه نشینى و عزلت مىدانند، در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع، فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمدبن ابىعمیر که شغلش پارچه فروشى و فردى ثروتمند بود15؛ با آن که در اجتماع، فعالیت مستمر داشت، فردى زاهد و متّقى و بىاعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده، آمده است: محمد بن ابىعمیر پارچه فروشى پردرآمد بود. او به شخصى که نیازمند بود، هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابىعمیر فقیر شدهاست، خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابىعمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود، گفت: این چیست؟
مرد نیازمند گفت:
پولى را که از تو قرض گرفته بودم، آوردهام ادا کنم.
ـ به تو ارث رسیده؟
ـ نه.
ـ کسى به تو بخشیده؟
ـ نه.
ـ قطعه زمین زراعتى را فروختهاى؟
ـ نه.
ـ پس از کجا آوردهاى؟
ـ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابىعمیر ـ به نقل از ذریح المحاربى ـ گفت: امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ کس به خاطر قرضى که دارد، نباید از خانهاش خارج شود و خانهاش را بفروشد». به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم، اما از این پول حتى یک درهم وارد خانهام نمىکنم.16
3. اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر علیهالسلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود. شیعیان مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمدبن ابىعمیر از شخصیتهاى بازر علمى ـ اخلاقى آن زمان است که مورد احترام مخالفان نیز قرار داشت و شیعیان را هم مىشناخت. انقلابیون را با بهانههاى مختلف به زندان مىبردند تا اسامى شیعیان و اصحاب اهلبیت علیهمالسلام را بگویند. او در زمان حکومت هارون چهار سال17 و در عصر مأمون نیز چهار سال به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل مىکند: ابن ابىعمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سؤال شد، گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابىعمیر مىگوید: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محلّ شیعیان و اسامى آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدّت درد، نزدیک بود لب گشایم، که صداى محمد بن یونس را شنیدم که مىگفت: محمدبن ابىعمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.18
بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ بازهم او را به زندان بردند و وقتى علتش سؤال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.19 او علىرغم همه فشارها و سختىها، هیچگاه حاضر به همکارى و افشاى اسامى شیعیان نشد.
4. عالم ربّانى
غیر از آثار گرانبهاى او ـ که دلالت برمکانت بلند علمى او داردـ نشانههاى دیگرى نیز این مطلب را تأیید مىکند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم ـ دو صحابى بزرگ امام صادق علیهالسلام ـ مراوده و مجالستهاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام باهم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمدبن ابىعمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره، شرط کرد که این مناظره اوج مقام علمى او را نشان مىدهد.
او از اصحاب اجماع است، یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه، آنهارا قبول دارند.20
5. اساتید
او از محضر قریب به 100 استاد استفاده کرد؛ اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر، عبدالرحمان بن حجاج، مفضل بن مزید، ابن مسکان، عبداللّه بن مغیره، هشام بن سالم و عبداللّه بن سنان.21
6. شاگردان
از محضر محمدبن ابىعمیر بیش از 70 محدّث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او 2921 روایت نقل کردهاست. احمدبن محمدبن عیسى، فضل بن شاذان، صفوان بن یحیى و حسن بن محبوب نیز از شاگردان او هستند.22
7. تألیفات
بنابرنقل ابن بطّه، محمدبن ابىعمیر 94 کتاب درباره عقاید و حدیث تألیف کرد.23 او علاوه بر این تألیفات، نام 100 نفر از محدّثان ـ که از امام صادق علیهالسلام حدیث نقل کردند ـ را با نام کتابهاىشان حفظ داشت.24
متأسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات، از بین رفت!
خواهرانش: «سعیده» و «منّه» نیز محدّث بودند و براى زنان احکام مىگفتند. ابن ابىعمیر وقتى در عصر مأمون به زندان افتاد، کتابهایش را به یکى از خواهرانش سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او به دست مأموران حکومت بیفتد، کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از 4 سال حبس، وقتى به سراغ کتابها آمد، دید تمام کتابهایش از بین رفته است. از آن به بعد، احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت، مىخواند یا از حفظ مىگفت. لذا برخى از روایات او بدون سند یا ناقص السند است، اما اکثر علما آنها را قبول دارند و به آن عمل مىکنند.25
از آثار ارزشمند او، اسامى چند کتاب در دست است، همچون:
1 ـ کتاب الاستطاعة 2 ـ کتاب الحج 3 ـ فضائل الحج4 ـ مناسک الحج 5 ـ الصلوة 6 ـ الصیام 7 ـ المتعة 8 ـ النکاح 9 ـ الطلاق 10 ـ التوحید 11 ـ الکفر و الایمان 12 ـ الامامة 13 ـ الاحتجاج فى امامة امیرالمؤمنین علیهالسلام 14 ـ کلامه مع الخوارج 15ـ النوادر الکبیر الحسن 16 ـ کتاب البداء 17 ـ الرّد على اهل القدر و الجبر 18 ـ الانفال 19 ـ الافاعیل 20 ـ المغازى 21 ـ المعارف 22 ـ الیوم و اللیله 23 ـ الملاحم 24 ـ مسائله عن علىّ بن موسى الرضا علیهالسلام 25 ـ اختلاف الحدیث.26
روایاتى از او
1. محمد بن ابىعمیر از سماعه نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهد کم»، فرمود:
«مراد از «اوفوا بعهدى» ولایت امیرمؤمنان است و مراد از «اوف بعهدکم» بهشت است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفاکند و ولایت على علیهالسلام را برگردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفامىکند و بهشت را به او خواهد داد.»27
2. محمدبن ابىعمیر از ابان بن عثمان نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن. فرمود:
«اگرخدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس بُخل چرا؟ اگر عقوبت از آتش حتمى است، معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عُجب چرا؟ اگر هرکارى که اتفاق مىافتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ و اگر دنیا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟»28
3. محمدبن ابىعمیر مىگوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست:
1 ـ اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر.
2 ـ وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد.
3 ـ نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوبى باشند و چه بد.»29
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگىناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد صلىاللهعلیهوآله در عصر امام جواد علیهالسلام ـ 217 ق. ـ چشم از جهان فرو بست و به وصال یار رسید.30
یادش گرامى و نامش جاودانه باد.
پىنوشتها:
1. رجال، نجاشى، ص 326؛ رجال، شیخ طوسى، ص 388.
2. فهرست، شیخ طوسى، ص 142.
3. تنقیح المقال فىاحوال الرجال، ، ج 2، ص 63، نجف؛ جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص 50.
4. معجم رجالالحدیث، خوئى، ج 14، ص 276؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 7.
5. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
6. رجال، نجاشى، ص 326 و 327.
7. همان؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 140.
8. فهرست، ص 142.
9. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
10. رجال، علاّمه حلّى، ص 141.
11. هدیةالاحباب، شیخ عباسى قمى، ص 54.
12. مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 120.
13. همان؛ رجال، کشّى، ص 591.
14. مجمع الرجال، ج 5، ص 120.
15. همان؛ رجال، نجاشى، ص 327.
16. هدیةالاحباب، ص 54.
17. لغتنامه دهخدا، واژه «ابن ابىعمیر».
18. رجال، نجاشى، ص 326؛ اختیارمعرفةالرجال، ص 592.
19. مجمع الرجال، ج 5، ص 121.
20. معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283 و 284.
21 و 22. مشایخ الثقات، ج 1، ص 31.
23. فهرست، ص 142.
24. همان؛ رجال، نجاشى، ص 326.
25. رجال، نجاشى، ص 326 ـ 327.
26. همان؛ فهرست، شیخ طوسى، ص 142؛ کشّى، ص 592؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 142.
27. کافى، کلینى، ج 1، ص 431.
28. خصال، صدوق، ج 2، ص 450.
29. کافى، ج 5، ص 132.
30. رجال، نجاشى، ص 326؛ فهرست، ص 142؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 50.
گفته شده است که او با سه امام (امام کاظم، امام رضا و امام جواد علیهمالسلام ) معاصر بود. و شخصى دیگر به همین نام با امام صادق علیهالسلام همزمان بود که در عصر امام کاظم علیهالسلام فوت کرد.4 قول اوّل را شواهد و قرائن بیشترى تأیید مىکند.
تولّد
سال تولّد محمدبن ابىعمیر در تاریخ درج نشده است. احتمالاً او بین سالهاى 125 تا 135 ق. چشم به جهان گشوده است.5 او بغدادى الاصل و ساکن بغداد بود.6
خاندان
نام محمدبن ابىعمیر در قبیله خاصّى ذکر نشدهاست، ولى چون هم پیمان «مهلب بن ابىصفره» از قبیله ازد بود، مشهور به «ازدى» است.7 جاحظ در کتاب «مفاخرات»، در این که او از اعراب قحطانى است یا عدنانى، مردّد است و مىگوید:
از ویژگىها و صفاتى که براى او ذکر گردیدهاست، بر مىآید که از اعراب قحطانى باشد؛ زیرا آنان صاحب تمدن و فرهنگى غنى بودند.8
صحابى معصومین علیهمالسلام
اگرچه او در عصر چهار امام مىزیست، اما از اصحاب سه امام (امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهمالسلام ) شمرده مىشود. مورّخان ـ با وجود این که وفات محمدبن ابىعمیر در عصر امامت امام جواد علیهالسلام بود ـ در مورد این که او از اصحاب امام جواد علیهالسلام نیز بوده یا نه، حرفى نزدهاند؛ تنها شیخ طوسى در بعضى نسخههاى کتاب فهرستش او را از اصحاب امام جواد علیهالسلام مىداند. نجاشى او را از اصحاب دو امام (امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام ) شمرده است.9
از دیدگاه بزرگان
نجاشى: جلیل القدر، عظیم المنزلة عندنا و عند المخالفین.
شیخ طوسى: او متقىترین، عابدترین و معتبرترین افراد است.
کشى: او از کسانى است که اصحاب و علما آنچه از او رسیده است، را صحیح مىدانند و همه به فقیه بودن و عالم بودنش اقرار دارند.10
شیخ عباس قمى: در منظر شیعه و سنّى مطمئنترین افراد است.11
بنابر روایتى از ابوعمرو، ابن ابىعمیر فقیهتر، صالحتر و فاضلتر از یونس بن عبدالرحمان (راوى مشهور) است.12
شاخصهاى شخصیتى
1. الگوى عبادت
ابوفضل محمدبن شاذان نقل مىکند: وارد عراق شدم، دیدم شخصى به همراهش مىگفت: تو زندگىدارى، زن و بچه دارى، به دنبال کسب برو و کمتر عبادت کن. اگر بخواهى همین طور ادامه دهى و سر بر سجدههاى طولانى بگذارى، چشمانت کور خواهد شد. همراهش در جواب گفت: اگر بنا براین بود که با سجدههاى طولانى چشمانم نابینا شود، تا به حال باید چشمانِ ابن ابىعمیر که بعد از نماز صبح به سجده شکر مىرود و هنگام ظهر سر از سجده برمىدارد، کور مىشد.13
و نیز نقل مىکند: با پدرم به دیدار ابن ابىعمیر رفتیم، دیدم شخصى در بالاخانه نشسته است و اطرافش بزرگانى هستند که او را تعظیم و تجلیل مىکنند. گفتم: پدر! این کیست؟ گفت: ابن ابىعمیر. گفتم: همان مرد صالح و عابد؟ گفت: بله.14
همین دو نقل نشان مىدهد که او تا چه حدّى، در عبادت، الگوى دیگران بود.
2. زاهد متّقى
بعضى زهد و ایمان را مساوى با فقر و گوشه نشینى و عزلت مىدانند، در حالى که همیشه این طور نیست. هنر آن است که انسان در عرصه اجتماع، فعالیت داشته باشد و زاهد هم باشد. محمدبن ابىعمیر که شغلش پارچه فروشى و فردى ثروتمند بود15؛ با آن که در اجتماع، فعالیت مستمر داشت، فردى زاهد و متّقى و بىاعتنا به زخارف دنیا بود.
در روایتى که شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه نقل کرده، آمده است: محمد بن ابىعمیر پارچه فروشى پردرآمد بود. او به شخصى که نیازمند بود، هزار درهم قرض داد. بعدها ورشکست و فقیر شد. وقتى آن شخص نیازمند آگاه شد که ابن ابىعمیر فقیر شدهاست، خانه مسکونى خود را به بهاى هزار درهم فروخت و به سوى خانه ابن ابىعمیر حرکت کرد. محمد درب را گشود، گفت: این چیست؟
مرد نیازمند گفت:
پولى را که از تو قرض گرفته بودم، آوردهام ادا کنم.
ـ به تو ارث رسیده؟
ـ نه.
ـ کسى به تو بخشیده؟
ـ نه.
ـ قطعه زمین زراعتى را فروختهاى؟
ـ نه.
ـ پس از کجا آوردهاى؟
ـ خانه مسکونى خود را فروختم تا قرضم را بدهم.
محمد بن ابىعمیر ـ به نقل از ذریح المحاربى ـ گفت: امام صادق علیهالسلام فرمود: «هیچ کس به خاطر قرضى که دارد، نباید از خانهاش خارج شود و خانهاش را بفروشد». به خدا قسم که محتاج یک درهم هستم، اما از این پول حتى یک درهم وارد خانهام نمىکنم.16
3. اسوه مقاومت
عصر امام موسى بن جعفر علیهالسلام عصر خفقان، ظلم و جور دستگاه حکومتى بود. شیعیان مجبور به مخفى کردن مذهب خود بودند. محمدبن ابىعمیر از شخصیتهاى بازر علمى ـ اخلاقى آن زمان است که مورد احترام مخالفان نیز قرار داشت و شیعیان را هم مىشناخت. انقلابیون را با بهانههاى مختلف به زندان مىبردند تا اسامى شیعیان و اصحاب اهلبیت علیهمالسلام را بگویند. او در زمان حکومت هارون چهار سال17 و در عصر مأمون نیز چهار سال به زندان افتاد.
ابراهیم بن داحه نقل مىکند: ابن ابىعمیر را در عصر هارون الرشید به زندان بردند. وقتى علت حبس او سؤال شد، گفتند: او را به دلیل نپذیرفتن قضاوت حبس کردیم. ابن ابىعمیر مىگوید: مرا 100 ضربه شلاق زدند تا محلّ شیعیان و اسامى آنها را بگویم. ابتدا امتناع کردم، اما از شدّت درد، نزدیک بود لب گشایم، که صداى محمد بن یونس را شنیدم که مىگفت: محمدبن ابىعمیر! تقوا پیشه کن و منزلگاه خود را نزد خدا به یادآور. پس صبر کردم تا فرج حاصل شد.18
بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام ـ در عصر خلافت مأمون ـ بازهم او را به زندان بردند و وقتى علتش سؤال شد، همان بهانه (قبول نکردن قضاوت) را آوردند. در مدت حبس نیز از آزار و اذیت در امان نماند و اموالش نیز به نفع حکومت جور، مصادره شد.19 او علىرغم همه فشارها و سختىها، هیچگاه حاضر به همکارى و افشاى اسامى شیعیان نشد.
4. عالم ربّانى
غیر از آثار گرانبهاى او ـ که دلالت برمکانت بلند علمى او داردـ نشانههاى دیگرى نیز این مطلب را تأیید مىکند. او با هشام بن سالم و هشام بن حکم ـ دو صحابى بزرگ امام صادق علیهالسلام ـ مراوده و مجالستهاى زیادى داشت. روزى هشام بن سالم و هشام بن حکم خواستند در مورد مسائل علم کلام باهم مناظره کنند. هشام بن سالم حضور محمدبن ابىعمیر را به عنوان نفر سوم در مناظره، شرط کرد که این مناظره اوج مقام علمى او را نشان مىدهد.
او از اصحاب اجماع است، یعنى از نزدیکان ائمه و کسانى که همه، آنهارا قبول دارند.20
5. اساتید
او از محضر قریب به 100 استاد استفاده کرد؛ اساتیدى چون: ابان بن عثمان الاحمر، عبدالرحمان بن حجاج، مفضل بن مزید، ابن مسکان، عبداللّه بن مغیره، هشام بن سالم و عبداللّه بن سنان.21
6. شاگردان
از محضر محمدبن ابىعمیر بیش از 70 محدّث بهره بردند. ابراهیم بن هاشم از او 2921 روایت نقل کردهاست. احمدبن محمدبن عیسى، فضل بن شاذان، صفوان بن یحیى و حسن بن محبوب نیز از شاگردان او هستند.22
7. تألیفات
بنابرنقل ابن بطّه، محمدبن ابىعمیر 94 کتاب درباره عقاید و حدیث تألیف کرد.23 او علاوه بر این تألیفات، نام 100 نفر از محدّثان ـ که از امام صادق علیهالسلام حدیث نقل کردند ـ را با نام کتابهاىشان حفظ داشت.24
متأسفانه آثار گرانبهاى او در حین مبارزات، از بین رفت!
خواهرانش: «سعیده» و «منّه» نیز محدّث بودند و براى زنان احکام مىگفتند. ابن ابىعمیر وقتى در عصر مأمون به زندان افتاد، کتابهایش را به یکى از خواهرانش سپرد و به زندان رفت. خواهرش از ترس این که مبادا آثار او به دست مأموران حکومت بیفتد، کتب او را زیر خاک دفن کرد. محمد بعد از 4 سال حبس، وقتى به سراغ کتابها آمد، دید تمام کتابهایش از بین رفته است. از آن به بعد، احادیث را یا از آثارى که در دست مردم داشت، مىخواند یا از حفظ مىگفت. لذا برخى از روایات او بدون سند یا ناقص السند است، اما اکثر علما آنها را قبول دارند و به آن عمل مىکنند.25
از آثار ارزشمند او، اسامى چند کتاب در دست است، همچون:
1 ـ کتاب الاستطاعة 2 ـ کتاب الحج 3 ـ فضائل الحج4 ـ مناسک الحج 5 ـ الصلوة 6 ـ الصیام 7 ـ المتعة 8 ـ النکاح 9 ـ الطلاق 10 ـ التوحید 11 ـ الکفر و الایمان 12 ـ الامامة 13 ـ الاحتجاج فى امامة امیرالمؤمنین علیهالسلام 14 ـ کلامه مع الخوارج 15ـ النوادر الکبیر الحسن 16 ـ کتاب البداء 17 ـ الرّد على اهل القدر و الجبر 18 ـ الانفال 19 ـ الافاعیل 20 ـ المغازى 21 ـ المعارف 22 ـ الیوم و اللیله 23 ـ الملاحم 24 ـ مسائله عن علىّ بن موسى الرضا علیهالسلام 25 ـ اختلاف الحدیث.26
روایاتى از او
1. محمد بن ابىعمیر از سماعه نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام در مورد قول خدا: «اوفوا بعهدى اوف بعهد کم»، فرمود:
«مراد از «اوفوا بعهدى» ولایت امیرمؤمنان است و مراد از «اوف بعهدکم» بهشت است؛ یعنى کسى که به عهد خدا وفاکند و ولایت على علیهالسلام را برگردن بگیرد، خدا هم به عهدش وفامىکند و بهشت را به او خواهد داد.»27
2. محمدبن ابىعمیر از ابان بن عثمان نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام در جواب مردى که گفت: پدر و مادرم فدایت! مرا موعظه کن. فرمود:
«اگرخدا کفایت رزق و روزى ما را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد براى چیست؟ اگر رزق تقسیم شده و براى هر فردى مشخص است، پس حرص براى چیست؟ اگر حساب و قیامت حق است، پس جمع کردن مال دنیا چرا؟ اگر عوض و جبران کردن از طرف خداست، پس بُخل چرا؟ اگر عقوبت از آتش حتمى است، معصیت چرا؟ اگر مرگ یقینى است، شادمانى چرا؟ اگر همه در پیشگاه خدا حاضریم، مکر و حیله چرا؟ اگر عبور از پل صراط حق است، پس عُجب چرا؟ اگر هرکارى که اتفاق مىافتد، حکمتى دارد، پس حزن و اندوه چرا؟ و اگر دنیا فانى و نابود شدنى است، پس راحت زیستن چرا؟»28
3. محمدبن ابىعمیر مىگوید: با چند واسطه شنیدم که امام صادق علیهالسلام فرمود:
«در سه چیز براى هیچ کس عذرى نیست:
1 ـ اداى امانت؛ چه امانت دهنده خوب باشد، چه انسانى فاجر.
2 ـ وفاى به عهد؛ چه عهدتان با آدم خوبى باشد، چه بد.
3 ـ نیکى به پدر و مادر؛ چه آن دو انسان خوبى باشند و چه بد.»29
وفات
او عاقبت بعد از عمرى تلاش و مقاومت خستگىناپذیر در راه نشر فرهنگ آل محمد صلىاللهعلیهوآله در عصر امام جواد علیهالسلام ـ 217 ق. ـ چشم از جهان فرو بست و به وصال یار رسید.30
یادش گرامى و نامش جاودانه باد.
پىنوشتها:
1. رجال، نجاشى، ص 326؛ رجال، شیخ طوسى، ص 388.
2. فهرست، شیخ طوسى، ص 142.
3. تنقیح المقال فىاحوال الرجال، ، ج 2، ص 63، نجف؛ جامع الرواة، اردبیلى، ج 2، ص 50.
4. معجم رجالالحدیث، خوئى، ج 14، ص 276؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 7.
5. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
6. رجال، نجاشى، ص 326 و 327.
7. همان؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 140.
8. فهرست، ص 142.
9. تنقیح المقال، ج 2، ص 64.
10. رجال، علاّمه حلّى، ص 141.
11. هدیةالاحباب، شیخ عباسى قمى، ص 54.
12. مجمع الرجال، قهپائى، ج 5، ص 120.
13. همان؛ رجال، کشّى، ص 591.
14. مجمع الرجال، ج 5، ص 120.
15. همان؛ رجال، نجاشى، ص 327.
16. هدیةالاحباب، ص 54.
17. لغتنامه دهخدا، واژه «ابن ابىعمیر».
18. رجال، نجاشى، ص 326؛ اختیارمعرفةالرجال، ص 592.
19. مجمع الرجال، ج 5، ص 121.
20. معجم رجال الحدیث، ج 14، ص 283 و 284.
21 و 22. مشایخ الثقات، ج 1، ص 31.
23. فهرست، ص 142.
24. همان؛ رجال، نجاشى، ص 326.
25. رجال، نجاشى، ص 326 ـ 327.
26. همان؛ فهرست، شیخ طوسى، ص 142؛ کشّى، ص 592؛ رجال، علاّمه حلّى، ص 142.
27. کافى، کلینى، ج 1، ص 431.
28. خصال، صدوق، ج 2، ص 450.
29. کافى، ج 5، ص 132.
30. رجال، نجاشى، ص 326؛ فهرست، ص 142؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 50.