پرتوى از سیره نبوى(ص) در آینه آیات قرآن
آرشیو
چکیده
متن
سیره پیامبر(ص) ـ نخستین بار که نوشته شدـ بخشى از حدیث نبوى بود که محدثان آن را در ابوابى مستقل جمع آورى و مرتب کردند. در میان کتب ((صحاح(1))) که درباره حدیث پیامبر نوشته شده, کتاب هایى درباره جهاد و سیر و یا مغازى همراه با کتب دیگر فقه و ابواب آن مى یابیم.
در کنار محدثان, برخى از مورخان نیز به تإلیف سیره نبوى پرداخته و سعى خود را در جمع آورى روایات و نقل آن ها مبذول داشتند. البته این مورخان از جمله رجال و راویان حدیث محسوب مى شدند که توجه بسیار آن ها به ثبت سیره پیامبر باعث تخصص آن ها در این زمینه شده بود.
مورخان سیره تنها از یک شهر اسلامى نبودند بلکه در اواخر قرن اول و دوم هجرى بسیارى از شهرها در این امر سهیم شده بودند. از مورخان سیره پیامبر در مدینه, إبان بن عثمان (متوفى در 105ق), عروه بن الزبیر (متوفى در 92ق), شرحبیل بن سعد (متوفى در 123ق), عبدالله بن حزم (متوفى در 135ق), عاصم بن قتاده(متوفى در 120ق), موسى بن عقبه(متوفى در 141ق), محمد بن اسحاق (متوفى در 152ق)و واقدى (متوفى در 207ق) را مى توان نام برد. در مکه, ابن شهاب زهرى (58ـ124ق), در بصره, کوفه, زیاد البکائى (متوفى در 183ق) و در یمن, وهب بن منبه (متوفى در 110ق) به تإلیف سیره پیامبر پرداختند.
اولین بار سیره رسول در کتاب عبدالملک بن هشام به دست ما رسیده که او نیز آن را از سیره ابن اسحاق گرفته است. در حال حاضر چیزى در باره اصل سیره ابن اسحاق نمى دانیم جز این که از آخرین نوشته هاى او درباره پیامبر بود که به دست شاگردش ابن هشام رسید. این سیره گرچه به سیره ابن هشام معروف شده ولى نمى توان منکر فضل نگارنده اصلى آن, ابن اسحاق شد. زیرا اگر روایت و استادى او نبود سیره رسول(ص) که قدیم ترین منبع موثق درباره زندگى پیامبر به شمار مىآید, به صورت امروزى آن به دست ما نمى رسید.
این نکته قابل توجه است که نخستین مورخان و نویسندگان سیره نبوى, از همشهریان پیامبر بودند. نزدیک بودن آنها به پایتخت اسلام ـ بعد از مکه ـ این فرصت رابه آن ها مى داد تا احادیثى را که از نزدیکان پیامبر مى شنیدند, روایت و نقل کنند. آنها در روایت حدیث پیامبر, همانند راویان حدیث در شهرهاى بزرگ اسلامى, از روش ذکر اسناد پیروى مى کردند.
برخى از مورخان سیره از یک سو براى اختصار و از سوى دیگر به منظور پیوستن مطالب به یک دیگر, مجبور به حذف اسناد شدند; ابن اسحاق و واقدى از جمله این مورخان بودند. این اقدام آن ها مورد شک و انتقاد محدثان قرار گرفت. ابن اسحاق نیز از این حملات شدید در امان نماند ولى عده اى از مورخان حدیث به دفاع از او برخاستند و اتهامات وارده را پاسخ گفتند. از جمله این مورخان, ابن سیدالناس الیعمرى[ محمد بن محمد 671 ـ 734 ق] مورخ اندلسى و مولف سیره در قرن هشتم هجرى را نام مى بریم که در کتاب خود ((عیون الاثر)) به دفاع از ابن اسحاق مى پردازد.
در واقع ابن اسحاق ـ با وجود دانش و وسعت معلومات خود در روایت ـ خود را ملزم به قبول شرایط محدثان نمى دید و به همین دلیل مورد سرزنش آن ها قرار گرفت. برخلاف مردان حدیث که ((شنیدن)) را شرط ضرورى نقل حدیث مى دانستند, او برخى از روایات را از کتب قدیمى جمع آورى مى کرد. چون ابن اسحاق در این امر صادق بود, مورد سرزنش قرار نگرفت اما توجه زیاد به جمع آورى روایات, او را از تحقیق و اصلاح آنچه جمع آورى کرده بود باز مى داشت, در حالى که لزوم تحقیق و اصلاح کاملا ضرورى بود; مخصوصا در روایاتى که مربوط مى شد به موضوعات علمى و ادبى ـ مانند شعر ـ که در آن ها تخصصى نداشت. ابن اسحاق هر شعرى را که مربوط به احادیث سیره نبوى مى شد ـ گرچه ساختگى هم بود ـ مى پذیرفت. ابن الندیم[محمدبن اسحاق متوفاى 380ق] صاحب کتاب ((الفهرست)) درباره او چنین مى گوید: ((عده اى اشعارى مى سرودند و به او مى دادند تا آن ها را در کتاب خود بگنجاند, و او آن ها را مى پذیرفت تا جایى که کتاب او حاوى اشعارى شد که نزد راویان شعر باعث رسوایى گردید.))
در واقع شاگرد و تدوین کننده سیره او, ابن هشام عاقل تر و محتاطتر از او بود و شرط امانت را در نقل روایات استاد خود به جا آورد. وى درباره برخى از اشعار روایت شده, چنین مى گوید:((این است آنچه که از این قصیده به نظرم درست مىآید, و عده اى از شعرشناسان بیشتر ابیات آن را رد مى کنند.)) در سیره ابن اسحاق ابیاتى به ابن قیس بن الاسلت انصارى نسبت داده شده, ابن هشام درباره این اشعار مى گوید: ((روایت شده که این ابیات به امیه بن ابى الصلت نیز نسبت داده شده است.))
ابن هشام, مورخ سیره نبوى, تنها به انتقاد از اشعار روایت شده در سیره ـ آنچه که استاد او از انجام آن غافل ماند ـ اکتفا نکرد و چه بسیار در سیره او مى بینیم که بعد از ذکر روایت استاد خود ـ براى تصحیح لفظى در عبارات ابن اسحاق, یا براى شرح کلمه اى مبهم, یا نقل روایت دیگرى که مخالف روایت اصلى است و یا ذکر شاهدى براى استعمال لغوى ـ توضیحاتى داده است و حتى خود را مجاز مى دید تا آنچه را که مناسب گنجاندن در کتاب نمى دانست, از اصل سیره حذف کند. عبارتى که نقل مى کنیم نمونه اى از گفتار او است: ((مطلبى را این جا حذف کردیم چون در آن فحاشى کرده است.)) عدالت و انصاف این مورخ در واکنش او نسبت به هجوهاى زننده, ظاهر مى شود که خواه این شعر را یک شاعر مسلمان یا کافر گفته باشد, هردو را به یک چشم مى نگرد و از اصل سیره حذف مى کند. او به هیچ طرفى تعصب یا تمایل نشان نمى دهد زیرا که خود را متقاعد کرده که در موقعیت یک مورخ ناقد است نه یک مورخ متعصب و طرفدار.
این است سیره رسول همان گونه که ابن هشام از استاد خود ابن اسحاق, که در قرن دوم هجرى یگانه دانشمند علم مغازى و سیر به شمار مىآمده, گرفته است.
با گذشت زمان و توالى اعصار, مورخان مسلمان به نگارش سیره نبوى و خلق و خوى محمدى پرداخته و جنبه هاى مختلف شخصیت پیامبر را نمایان ساختند تا مسلمانان آن را مثل اعلى و سر مشق خود سازند. آن ها جنبه هاى متعدد سیره پیامبر را گرفته و شرح و بسط دادند. عده اى جنگ هاى آن حضرت را به تفصیل شرح دادند, عده اى دیگر درباره خصوصیات اخلاقى پیامبر نوشتند و گروهى از فرزندان و نوادگان او صحبت کردند. برخى او را نمونه یک انسان کامل شمردند و در میان ایشان کسانى بودند که سیره نبوى را محور تمام حوادث تاریخ اسلامى و محور اعمال نخستین سازندگان این تاریخ دانستند.
برخى از مورخان, سیره پیامبر را به طور جداگانه در کتابى مخصوص و مستقل نگاشتند که از آن جمله اند: القاضى عیاض بن موسى496[ ـ 542 ق] در کتاب خود ((الشفا فى تعریف حقوق المصطفى)), ابن سیدالناس الیعمرى (متوفى در 734ق) در کتاب ((عیون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر)), مغلطاى بن قلیچ (متوفى در 762ق) در کتاب خود ((الزهر الباسم, فى سیره ابى القاسم)), مقریزى[ احمد ابن على 766ـ845ق] درکتاب ((امتاع الاسماع)) (در این کتاب وقایعى از زندگى پیامبر نقل شده که در کتب دیگر یافت نمى شوند), شهاب الدین قسطلانى[ احمد بن محمد 851ـ923ق] در کتاب خود ((المواهب اللدنیه, فى المنح المحمدیه)), نورالدین الحلبى[ على ابن ابراهیم 975ـ1044ق] در کتاب ((انسان العیون فى سیره الامین المإمون)) (این کتاب براى امکان تشخیص بین آن و سیره ابن هشام به السیره الحلبیه معروف است.) و مرحوم شیخ محمد الخضرى1872[ـ]1927, نویسنده معاصر در کتاب خود ((نورالیقین, فى سیره سیدالمرسلین))(2)
اما عده اى دیگر سیره رسول را در بخشى از کتاب تاریخ عمومى خود جاى دادند که از آن میان, طبرى مورخ[محمد بن جریر224ـ310ق], ابن جوزى, (متوفى در 597ق), ابن اثیر[على بن محمد 555 ـ 630 ق] در کتاب خود ((الکامل)), ذهبى مورخ, حافظ و ناقد معروف (متوفى در 748ق) در کتاب مفصل خود ((تاریخ الاسلام)), ابن کثیر[ اسماعیل بن عمر 700ـ774ق] در کتاب قطور خود ((البدایه و النهایه)) و الدیاربکرى[ حسین بن محمد متوفى در ]983 در کتاب ((الخمیس فى احوال انفس نفیس)) را نام مى بریم. مثلا ابن کثیر بیش از دو جلد از کتاب خود را به سیره رسول اختصاص داد و دو جلد بزرگ از کتاب ابن اثیر نیز درباره سیره پیامبر نوشته شده است.
تإلیفات این مورخان ـ و عده اى دیگر که هدف ما در این جا ذکر اسامى آن ها نیست ـ که شرح حال رسول(ص) را نوشته اند, در مجموع کتابهاى سیره پیامبر را تشکیل مى دهند.
در این کتب, بسیارى از روایات و حوادث سیره نبوى شبیه هم بوده و تکرار مى شوند. زیرا همه از منبع یگانه اى سرچشمه گرفته اند. و علاوه بر سیره ابن هشام که سیره اصلى است, مورخان از منابع دیگر هم استفاده کرده اند. چنان که در کتاب طبرى روایات بسیارى دیده مى شوند که از ابن اسحاق نقل شده است, گرچه این روایات در سیره ابن هشام نیامده است زیرا ابن هشام ـ چنانچه قبلا ذکر کردیم ـ بسیارى از روایات ابن اسحاق را اختصار و تهذیب کرده است.
سیره نبوى مجموعه اى از شرح ها, تلخیص ها و ذیل هایى دارد که در باره آن ها در بخش مختص به خود صحبت مى کنیم. ولى در این قسمت لازم است که از ابوالقاسم عبدالرحمن السهیلى (متوفى در مراکش, در 581 ق) ذکرى کرده باشیم. او تفسیرى بر سیره ابن هشام در کتاب خود ((الروض الانفس)) نوشته که شرح مفصلى است و سیره ابن هشام, قدیم ترین اثر در تاریخ رسول اکرم(ص) را تکمیل مى کند.
برخى از نویسندگان معاصر گوشه اى از سیره پیامبر را به طور جداگانه تجزیه و تحلیل کرده و به آن جلوه واضحى داده اند که از آن جمله اند: عباس محمود العقاد در کتاب خود ((عبقریه محمد)), استاد مورخ محمد جمیل بیهم در کتاب ((فلسفه تاریخ محمد)), استاد عبدالرحمن الشرقاوى در کتاب ((محمد رسول الحریه)), استاد محمد شوکت التونى در کتاب ((محمد فى طفولته و صباه)) و محمد عزه دروزه1889[ ـ] در کتاب ((عصرالنبى و بیئته قبل البعثه)), محمد فرج در کتاب ((محمد المحارب)), محمد احمد جادالمولى در کتاب ((محمدالمثل الکامل)) و امین دویدار در کتاب ((صورمن حیاه الرسول)).
تإلیف این کتب در شرح جنبه هایى از زندگى پیامبر ـ که مولفان قبلى به طور مختصر از آن ها یاد کرده ولى امروزه در معرض مطالعات دقیق و عمیق قرار گرفته اند ـ موجب غناى ادبیات معاصر عرب گردید. سیره پیامبر علاوه بر این که از قدیم موضوعى براى مطالعه و تحقیق نزد اعراب گردیده, زمینه اى نیز براى تحقیقات و مطالعات مستشرقان فراهم آورده که برخى از این تحقیقات به زبان عربى برگردانده شده اند, از جمله این مطالعات مى توان از تإلیفات ولیام مویر, درباره زندگى محمد, کارلایل, مارگلیوث, درمنگهم, اشپرنگر, نولدکه, و ونسینک, درباره محمد و قوم یهود و واکنش محمد(ص) نسبت به یهودیان مدینه, ولهاوزن, بارتلمى سنت هیلیر, درباره محمد و قرآن, دینیه با همکارى سلیمان بن ابراهیم جزائرى, دیمومبین, گابرییلى, و آندراى, درباره زندگى و عقاید محمد, واشینگتون ایروینگ و بودلى را نام برد.
پى نوشت ها:
1. صحاح سته: مراد شش کتاب ((صحیح)) در احادیث اهل سنت است که مقبول آنان واقع شده و آن ها عبارتند از: الجامع الصحیح تإلیف محمدبن اسماعیل بخارى, صحیح تإلیف ابوالحسین مسلم بن حجاج نیشابورى, سنن ابن ماجه, سنن ابن داود, جامع ترمذى, سنن نسائى.(فرهنگ معین)
2. در این جا باید به دو کتاب جدید در باره زندگى نامه پیامبر اشاره کنیم که مولفان در تإلیف آن ها شیوه تحقیق و جستجو و مقابله روایات و تعمق در بررسى حوادث و مغازى را پیش گرفتند. این دو کتاب یکى کتاب حیاه محمد اثر دکتر محمد حسین هیکل و دیگرى کتاب محمد اثر مرحوم استاد محمد رضا است. کتاب على هامش السیره تإلیف دکتر طه حسین نیز سیره پیامبر و حوادث آن را به سبکى ادبى و بسیار زنده و پر تحرک ارائه مى دهد.
[ این کتاب با عنوان پیرامون سیره نبوى توسط آقاى بدرالدین به فارسى ترجمه و منتشر شده است. (اصفهان, 1335ـ1336)م]
در کنار محدثان, برخى از مورخان نیز به تإلیف سیره نبوى پرداخته و سعى خود را در جمع آورى روایات و نقل آن ها مبذول داشتند. البته این مورخان از جمله رجال و راویان حدیث محسوب مى شدند که توجه بسیار آن ها به ثبت سیره پیامبر باعث تخصص آن ها در این زمینه شده بود.
مورخان سیره تنها از یک شهر اسلامى نبودند بلکه در اواخر قرن اول و دوم هجرى بسیارى از شهرها در این امر سهیم شده بودند. از مورخان سیره پیامبر در مدینه, إبان بن عثمان (متوفى در 105ق), عروه بن الزبیر (متوفى در 92ق), شرحبیل بن سعد (متوفى در 123ق), عبدالله بن حزم (متوفى در 135ق), عاصم بن قتاده(متوفى در 120ق), موسى بن عقبه(متوفى در 141ق), محمد بن اسحاق (متوفى در 152ق)و واقدى (متوفى در 207ق) را مى توان نام برد. در مکه, ابن شهاب زهرى (58ـ124ق), در بصره, کوفه, زیاد البکائى (متوفى در 183ق) و در یمن, وهب بن منبه (متوفى در 110ق) به تإلیف سیره پیامبر پرداختند.
اولین بار سیره رسول در کتاب عبدالملک بن هشام به دست ما رسیده که او نیز آن را از سیره ابن اسحاق گرفته است. در حال حاضر چیزى در باره اصل سیره ابن اسحاق نمى دانیم جز این که از آخرین نوشته هاى او درباره پیامبر بود که به دست شاگردش ابن هشام رسید. این سیره گرچه به سیره ابن هشام معروف شده ولى نمى توان منکر فضل نگارنده اصلى آن, ابن اسحاق شد. زیرا اگر روایت و استادى او نبود سیره رسول(ص) که قدیم ترین منبع موثق درباره زندگى پیامبر به شمار مىآید, به صورت امروزى آن به دست ما نمى رسید.
این نکته قابل توجه است که نخستین مورخان و نویسندگان سیره نبوى, از همشهریان پیامبر بودند. نزدیک بودن آنها به پایتخت اسلام ـ بعد از مکه ـ این فرصت رابه آن ها مى داد تا احادیثى را که از نزدیکان پیامبر مى شنیدند, روایت و نقل کنند. آنها در روایت حدیث پیامبر, همانند راویان حدیث در شهرهاى بزرگ اسلامى, از روش ذکر اسناد پیروى مى کردند.
برخى از مورخان سیره از یک سو براى اختصار و از سوى دیگر به منظور پیوستن مطالب به یک دیگر, مجبور به حذف اسناد شدند; ابن اسحاق و واقدى از جمله این مورخان بودند. این اقدام آن ها مورد شک و انتقاد محدثان قرار گرفت. ابن اسحاق نیز از این حملات شدید در امان نماند ولى عده اى از مورخان حدیث به دفاع از او برخاستند و اتهامات وارده را پاسخ گفتند. از جمله این مورخان, ابن سیدالناس الیعمرى[ محمد بن محمد 671 ـ 734 ق] مورخ اندلسى و مولف سیره در قرن هشتم هجرى را نام مى بریم که در کتاب خود ((عیون الاثر)) به دفاع از ابن اسحاق مى پردازد.
در واقع ابن اسحاق ـ با وجود دانش و وسعت معلومات خود در روایت ـ خود را ملزم به قبول شرایط محدثان نمى دید و به همین دلیل مورد سرزنش آن ها قرار گرفت. برخلاف مردان حدیث که ((شنیدن)) را شرط ضرورى نقل حدیث مى دانستند, او برخى از روایات را از کتب قدیمى جمع آورى مى کرد. چون ابن اسحاق در این امر صادق بود, مورد سرزنش قرار نگرفت اما توجه زیاد به جمع آورى روایات, او را از تحقیق و اصلاح آنچه جمع آورى کرده بود باز مى داشت, در حالى که لزوم تحقیق و اصلاح کاملا ضرورى بود; مخصوصا در روایاتى که مربوط مى شد به موضوعات علمى و ادبى ـ مانند شعر ـ که در آن ها تخصصى نداشت. ابن اسحاق هر شعرى را که مربوط به احادیث سیره نبوى مى شد ـ گرچه ساختگى هم بود ـ مى پذیرفت. ابن الندیم[محمدبن اسحاق متوفاى 380ق] صاحب کتاب ((الفهرست)) درباره او چنین مى گوید: ((عده اى اشعارى مى سرودند و به او مى دادند تا آن ها را در کتاب خود بگنجاند, و او آن ها را مى پذیرفت تا جایى که کتاب او حاوى اشعارى شد که نزد راویان شعر باعث رسوایى گردید.))
در واقع شاگرد و تدوین کننده سیره او, ابن هشام عاقل تر و محتاطتر از او بود و شرط امانت را در نقل روایات استاد خود به جا آورد. وى درباره برخى از اشعار روایت شده, چنین مى گوید:((این است آنچه که از این قصیده به نظرم درست مىآید, و عده اى از شعرشناسان بیشتر ابیات آن را رد مى کنند.)) در سیره ابن اسحاق ابیاتى به ابن قیس بن الاسلت انصارى نسبت داده شده, ابن هشام درباره این اشعار مى گوید: ((روایت شده که این ابیات به امیه بن ابى الصلت نیز نسبت داده شده است.))
ابن هشام, مورخ سیره نبوى, تنها به انتقاد از اشعار روایت شده در سیره ـ آنچه که استاد او از انجام آن غافل ماند ـ اکتفا نکرد و چه بسیار در سیره او مى بینیم که بعد از ذکر روایت استاد خود ـ براى تصحیح لفظى در عبارات ابن اسحاق, یا براى شرح کلمه اى مبهم, یا نقل روایت دیگرى که مخالف روایت اصلى است و یا ذکر شاهدى براى استعمال لغوى ـ توضیحاتى داده است و حتى خود را مجاز مى دید تا آنچه را که مناسب گنجاندن در کتاب نمى دانست, از اصل سیره حذف کند. عبارتى که نقل مى کنیم نمونه اى از گفتار او است: ((مطلبى را این جا حذف کردیم چون در آن فحاشى کرده است.)) عدالت و انصاف این مورخ در واکنش او نسبت به هجوهاى زننده, ظاهر مى شود که خواه این شعر را یک شاعر مسلمان یا کافر گفته باشد, هردو را به یک چشم مى نگرد و از اصل سیره حذف مى کند. او به هیچ طرفى تعصب یا تمایل نشان نمى دهد زیرا که خود را متقاعد کرده که در موقعیت یک مورخ ناقد است نه یک مورخ متعصب و طرفدار.
این است سیره رسول همان گونه که ابن هشام از استاد خود ابن اسحاق, که در قرن دوم هجرى یگانه دانشمند علم مغازى و سیر به شمار مىآمده, گرفته است.
با گذشت زمان و توالى اعصار, مورخان مسلمان به نگارش سیره نبوى و خلق و خوى محمدى پرداخته و جنبه هاى مختلف شخصیت پیامبر را نمایان ساختند تا مسلمانان آن را مثل اعلى و سر مشق خود سازند. آن ها جنبه هاى متعدد سیره پیامبر را گرفته و شرح و بسط دادند. عده اى جنگ هاى آن حضرت را به تفصیل شرح دادند, عده اى دیگر درباره خصوصیات اخلاقى پیامبر نوشتند و گروهى از فرزندان و نوادگان او صحبت کردند. برخى او را نمونه یک انسان کامل شمردند و در میان ایشان کسانى بودند که سیره نبوى را محور تمام حوادث تاریخ اسلامى و محور اعمال نخستین سازندگان این تاریخ دانستند.
برخى از مورخان, سیره پیامبر را به طور جداگانه در کتابى مخصوص و مستقل نگاشتند که از آن جمله اند: القاضى عیاض بن موسى496[ ـ 542 ق] در کتاب خود ((الشفا فى تعریف حقوق المصطفى)), ابن سیدالناس الیعمرى (متوفى در 734ق) در کتاب ((عیون الاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر)), مغلطاى بن قلیچ (متوفى در 762ق) در کتاب خود ((الزهر الباسم, فى سیره ابى القاسم)), مقریزى[ احمد ابن على 766ـ845ق] درکتاب ((امتاع الاسماع)) (در این کتاب وقایعى از زندگى پیامبر نقل شده که در کتب دیگر یافت نمى شوند), شهاب الدین قسطلانى[ احمد بن محمد 851ـ923ق] در کتاب خود ((المواهب اللدنیه, فى المنح المحمدیه)), نورالدین الحلبى[ على ابن ابراهیم 975ـ1044ق] در کتاب ((انسان العیون فى سیره الامین المإمون)) (این کتاب براى امکان تشخیص بین آن و سیره ابن هشام به السیره الحلبیه معروف است.) و مرحوم شیخ محمد الخضرى1872[ـ]1927, نویسنده معاصر در کتاب خود ((نورالیقین, فى سیره سیدالمرسلین))(2)
اما عده اى دیگر سیره رسول را در بخشى از کتاب تاریخ عمومى خود جاى دادند که از آن میان, طبرى مورخ[محمد بن جریر224ـ310ق], ابن جوزى, (متوفى در 597ق), ابن اثیر[على بن محمد 555 ـ 630 ق] در کتاب خود ((الکامل)), ذهبى مورخ, حافظ و ناقد معروف (متوفى در 748ق) در کتاب مفصل خود ((تاریخ الاسلام)), ابن کثیر[ اسماعیل بن عمر 700ـ774ق] در کتاب قطور خود ((البدایه و النهایه)) و الدیاربکرى[ حسین بن محمد متوفى در ]983 در کتاب ((الخمیس فى احوال انفس نفیس)) را نام مى بریم. مثلا ابن کثیر بیش از دو جلد از کتاب خود را به سیره رسول اختصاص داد و دو جلد بزرگ از کتاب ابن اثیر نیز درباره سیره پیامبر نوشته شده است.
تإلیفات این مورخان ـ و عده اى دیگر که هدف ما در این جا ذکر اسامى آن ها نیست ـ که شرح حال رسول(ص) را نوشته اند, در مجموع کتابهاى سیره پیامبر را تشکیل مى دهند.
در این کتب, بسیارى از روایات و حوادث سیره نبوى شبیه هم بوده و تکرار مى شوند. زیرا همه از منبع یگانه اى سرچشمه گرفته اند. و علاوه بر سیره ابن هشام که سیره اصلى است, مورخان از منابع دیگر هم استفاده کرده اند. چنان که در کتاب طبرى روایات بسیارى دیده مى شوند که از ابن اسحاق نقل شده است, گرچه این روایات در سیره ابن هشام نیامده است زیرا ابن هشام ـ چنانچه قبلا ذکر کردیم ـ بسیارى از روایات ابن اسحاق را اختصار و تهذیب کرده است.
سیره نبوى مجموعه اى از شرح ها, تلخیص ها و ذیل هایى دارد که در باره آن ها در بخش مختص به خود صحبت مى کنیم. ولى در این قسمت لازم است که از ابوالقاسم عبدالرحمن السهیلى (متوفى در مراکش, در 581 ق) ذکرى کرده باشیم. او تفسیرى بر سیره ابن هشام در کتاب خود ((الروض الانفس)) نوشته که شرح مفصلى است و سیره ابن هشام, قدیم ترین اثر در تاریخ رسول اکرم(ص) را تکمیل مى کند.
برخى از نویسندگان معاصر گوشه اى از سیره پیامبر را به طور جداگانه تجزیه و تحلیل کرده و به آن جلوه واضحى داده اند که از آن جمله اند: عباس محمود العقاد در کتاب خود ((عبقریه محمد)), استاد مورخ محمد جمیل بیهم در کتاب ((فلسفه تاریخ محمد)), استاد عبدالرحمن الشرقاوى در کتاب ((محمد رسول الحریه)), استاد محمد شوکت التونى در کتاب ((محمد فى طفولته و صباه)) و محمد عزه دروزه1889[ ـ] در کتاب ((عصرالنبى و بیئته قبل البعثه)), محمد فرج در کتاب ((محمد المحارب)), محمد احمد جادالمولى در کتاب ((محمدالمثل الکامل)) و امین دویدار در کتاب ((صورمن حیاه الرسول)).
تإلیف این کتب در شرح جنبه هایى از زندگى پیامبر ـ که مولفان قبلى به طور مختصر از آن ها یاد کرده ولى امروزه در معرض مطالعات دقیق و عمیق قرار گرفته اند ـ موجب غناى ادبیات معاصر عرب گردید. سیره پیامبر علاوه بر این که از قدیم موضوعى براى مطالعه و تحقیق نزد اعراب گردیده, زمینه اى نیز براى تحقیقات و مطالعات مستشرقان فراهم آورده که برخى از این تحقیقات به زبان عربى برگردانده شده اند, از جمله این مطالعات مى توان از تإلیفات ولیام مویر, درباره زندگى محمد, کارلایل, مارگلیوث, درمنگهم, اشپرنگر, نولدکه, و ونسینک, درباره محمد و قوم یهود و واکنش محمد(ص) نسبت به یهودیان مدینه, ولهاوزن, بارتلمى سنت هیلیر, درباره محمد و قرآن, دینیه با همکارى سلیمان بن ابراهیم جزائرى, دیمومبین, گابرییلى, و آندراى, درباره زندگى و عقاید محمد, واشینگتون ایروینگ و بودلى را نام برد.
پى نوشت ها:
1. صحاح سته: مراد شش کتاب ((صحیح)) در احادیث اهل سنت است که مقبول آنان واقع شده و آن ها عبارتند از: الجامع الصحیح تإلیف محمدبن اسماعیل بخارى, صحیح تإلیف ابوالحسین مسلم بن حجاج نیشابورى, سنن ابن ماجه, سنن ابن داود, جامع ترمذى, سنن نسائى.(فرهنگ معین)
2. در این جا باید به دو کتاب جدید در باره زندگى نامه پیامبر اشاره کنیم که مولفان در تإلیف آن ها شیوه تحقیق و جستجو و مقابله روایات و تعمق در بررسى حوادث و مغازى را پیش گرفتند. این دو کتاب یکى کتاب حیاه محمد اثر دکتر محمد حسین هیکل و دیگرى کتاب محمد اثر مرحوم استاد محمد رضا است. کتاب على هامش السیره تإلیف دکتر طه حسین نیز سیره پیامبر و حوادث آن را به سبکى ادبى و بسیار زنده و پر تحرک ارائه مى دهد.
[ این کتاب با عنوان پیرامون سیره نبوى توسط آقاى بدرالدین به فارسى ترجمه و منتشر شده است. (اصفهان, 1335ـ1336)م]