قیام توابین (4)
آرشیو
چکیده
متن
9 - پیشنهاد دوبارهى فرماندار کوفه
سپاه توابین صبحگاه، از کربلا به سوى شامحرکت کرد و از «حصاصه» گذشت و به «قیاره»رسید در قیاره، نامهاى از فرماندار کوفه رسیدکه خواستار بازگشت توابین به کوفه بود.عبدالله بن یزید بار دیگر از توابین خواستهبود که قیام را به تاخیر بیاندازند تا با فراهمآوردن نیروها و امکانات بیشتر، در کناریکدیگر به نبرد با قاتلان امام حسینعلیه السلامبپردازند. سلیمان پیشنهاد فرماندار کوفه رابار دیگر نپذیرفت و خطاب به یارانش گفت:
«... وقتى در شهرمان... بودیم، این پیشنهادرا نپذیرفتیم. اینک که... دل برجنگ نهادهایمو به سرزمین دشمن نزدیک شدهایم، تصمیمدرست، بازگشت نیست.... نظر من این استکه هیچ گاه مانند امروز به یکى از این دونیکویى پیروزى; یا شهادت، نزدیک نشدهایم.
اینها(فرماندارکوفه) اگر پیروز شوند، ما رادعوت مىکند که همراه ابن زبیر جهاد کنیم وجهاد همراه ابن زبیر را گمراهى مىدانم. اگر ماپیروز شدیم، کار را به اهلش مىسپاریم و اگرکشته شدیم، به وظیفهى خود عمل کردهایم واز گناهان توبه کردهایم. ما را راهى است و ابنزبیر را راهى دیگر...» (1)
سلیمان بن صرد همکارى با ابن زبیر راضلالت نامید و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراین او حاضر نبود به هیچ قیمتى، بازبیرىها همکارى کند. او شکست و شهادترا سزاوارتر مىدانست تا همکارى با ابن زبیر،پیروزى و کشتن قاتلان امام حسینعلیه السلام را.
سلیمان بن صرد براین باور بود که تنها بایدبه وظیفه اندیشید و فرجام عمل هرچهخواهد باشد.
در قرقیسیاء
سپاه توابین به شهر «قرقیسیاء» نزدیک شدو در بیرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازههاى شهر را ببندند.همهى مردم از ترس به داخل قلعه پناه بردهبودند. مردم شهر قرقیسیاء گمان کردند کهسپاهى که از دور نمایان بود، قصد حمله بهشهر آنها را دارد. زفربن حارث کلابىفرماندار شهر بود. وى به همهى سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالاىدیوار قلعهها نگاهبانى مىدادند.
توابین که پشت دروازههاى شهر اردو زدهبودند به استراحت پرداختند. سلیمان بنصرد دستور داد تا مسیب بن نجبه با فرماندارقرقیسیاء ملاقات کند و به او بگوید که به هیچوجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسیب بننجبه به دیدار فرماندار رفت و به او گفت کهآنها براى جنگ با شام بسیجشدهاند.فرماندار قیسیاء وقتى از قصد توابین آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابینآذوقهى خود را از بازار شهر خریدارى کردند وخود را آمادهى ادامهى حرکت کردند.
فرماندار قرقیسیاء استقبال گرمى از توابیننمود و به آنها کمک مالى کرد. زفربن حارثبه سلیمان بن صرد گفت: لشگر عبیدالله بنزیاد در «رقه» هستند و پیشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوى عراق در حرکتند. فرمانداربه سلیمان بن صرد پیشنهاد کرد که از ادامهىسفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهیهى نیرو و امکانات بیشتر، با کمکسربازان او و مردم شهر، با یکدیگر، به جنگ باعبیدالله بن زیاد بروند. سلیمان بن صردخزاعى پیشنهاد او را نپذیرفت و به سپاهدستور حرکت داد.
فرماندار قرقیسیاء جزو فرماندهان لشگرمعاویه در جنگ صفین بود، یعنى در اینجنگ رو به روى سلیمان بن صرد خزاعى بود.سلیمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهانسپاه امام علىعلیه السلام بود. زفربن حارث در زمانحکومتیزید، فرماندار «قنسرین» و «عوام» بودو با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود. وى درزمان حکومت مروان، در جنگ مروان باضحاک، فرماندار دمشق که او نیز با عبدالله بنزبیر بیعت کرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاک بود و پس از شکست ضحاک، بهقرقیسیاء گریخت.
فرماندار که سالیان دراز در جنگهاىفراوان شرکت کرده بود و تجربهى نظامىزیادى داشت و از همه مهمتر با منطقه بهخوبى آشنا بود، به سلیمان بن صرد پیشنهادکرد:
1 - پیش از لشگر عبیدالله بن زیاد، خود رابه «عین الورده» برسانند.
2 - موقعیتخود در عین الورده را طورىقرار دهد که شهر قرقیسیاء پشتسر آنهاباشد تا بتوانند از عقبه، تدارکات لازم را تهیهکنند.
3 - جنگ را در دشت قرارندهند، زیرانیروى دشمن آنها بیشتر است و امکاناتمحاصرهى آنها وجود دارد.
4 - جنگ را به میان خرابههاى عین الوردهبکشانند تا بتوانند در پناه دیوارها قرار داشتهباشند.
5 - تاکتیک نظامى را به صورت جنگ وگریز قرار دهد، چون تعداد نیروهاى آنهابسیار کمتر از لشگر عبیدالله بن زیاد است.
توابین با بدرقهى فرماندار قرقیسیاء بهسوى عین الورده حرکت کردند. سلیمان بنصرد از میهمان نوازى فرماندار تشکر کرد و بهتوابین دستور داد تا با سرعتبه سوى محلنبرد حرکت کنند. سپاه توابین از «سانح»گذشت و به عین الورده رسید. (2)
جنگ در عین الورده
سپاه توابین پیش از لشگر شام به عینالورده رسید و در غرب آنجا اردو زد. سلیمانبن صرد که داراى تجربهى فرماندهى نظامىبود، موقعیتسوق الجیشى منطقه را بررسىکرد و محل اردو را طورى قرار داد که تنها ازیک طرف مىتوانست مورد حملهى دشمنقرار بگیرد و از سه طرف دیگر، موانع طبیعىمانع نفوذ دشمن به اردوى آنها مىشد.
پنج روز گذشت و توابین بهاستراحت پرداختند. تمرینات نظامىتوابین هر روز ادامه داشت. سرانجامطلیعهى نیروهاى لشگر شام به عینالورده رسید. سلیمان بن صرد نیروهارا جمع کرد و براى آنها سخنرانىکرد. در بخشى از سخنان او آمدهاست:
خداوند دشمن را که روزها و شبها،سوى او رهسپار بودید، سوى شماآورده است... در جنگ با آنها با تمامتوان بجنگید و صابر باشید که خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نکنیدمگر این که این کار یک تاکتیک نظامىباشد. فرارىها و مجروحان را نکشید.اسیر مسلمان رانکشید، مگر این کهپس از اسارات، بخواهد به شما حملهکند و یا اگر جزو قاتلان برادران شمادر کربلا باشد که رحمتخداوند برشهیدان کربلا باد. روش امیرمؤمنان علىبنابىطالبعلیه السلام در جنگ این بود.
اگر من کشته شدم، فرماندهى سپاه مسیببن نجبه است و اگر او کشته شد، عبدالله بنسعدبن نفیل و اگر اوکشته شد، عبدالله بنوال و اگر او هم کشته شد، رفاعةبن شدادفرماندهى سپاه خواهد بود. خداوند رحمتکند کسى را که به پیمان خود وفا کند.
چهارصد نفر از توابین به فرماندهى مسیببن نجبه مامور شدند تا در یورشى برق آسا،نخستین ضربه را به دشمن وارد سازند.سلیمان به جانشین اول خود گفت: به دشمنحمله کنید، اگر پیروز شدید که ما به شماملحق خواهیم شد و اگر شکستخوردید،سریع عقب نشینى کنید. در هر صورت، هیچیک از نیروها را تنها مگذار. بکوش که همهنیروها برگردند.
گردان خط شکن توابین یک شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسیب بن نجبهدو گروه شناسایى را پیشاپیش نیروها بهسمت دشمن فرستاده بود. نیروهاى گشتىتوابین در بین راه، از یک صحرا نشین دربارهى لشگر عبیدالله بن زیاد سؤال کردند.صحرانشین به آنها گفت: نزدیکترین اردوىآنها، نیروهاى ابن ذوالکلاع است که بین او وحصین بن نمیر بر سر فرماندهى اختلافاست. نیروهاى ابن ذوالکلاع یک میل با شمافاصله دارند.
نیروهاى خط شکن توابین در یک حملهىغافلگیرانه بر طلایه داران لشگر شام یورشبردند و آنها را تارومار کردند. بسیارى ازنیروهاى دشمن کشته، زخمى و اسیر شدند وبقیه آنها عقب نشینى کردند. توابین نیز بهعقب برگشتند و به استراحت پرداختند.
در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنیروى تازه نفس که به کمک نیروهاى حصینبن نمیر آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفرى توابین صف کشیدند. سلیمان بنصرد به نیروها آرایش نظامى داد و خود درقلب سپاه ایستاد و فرماندهى جناح میانى رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرماندهىجناح راست و مسیب بن نجبه فرماندهىجناح چپ توابین بود.
لشگر شام قبل از نبرد، به توابین پیشنهادصلح و بیعتبا عبدالملک بن مروان (×) را دادند.توابین هم به آنها پیشنهاد کردند کهعبدالملک را از خلافت عزل و عبیدالله بن زیاد را به آنها تسلیم کنند و در مقابل، توابینهم کارگزاران عبدالله بن زبیر در عراق را ازحکومت عزل مىکنند و حکومت را به خاندانپیامبر واگذار مىکنند.
در 22 جمادى الاول 65 ه . نبرد سهمگینبین توابین و لشگرشام آغاز شد. نیروهاىتوابین چون کمتر از لشگر شام بودند بهصورت جنگهاى چریکى (جنگ و گریز) بادشمن مىجنگیدند. ضربه به دشمن و عقبنشینى، تاکتیک نظامى توابین بود.دستههاى کوچک توابین در حملات برق آسابه صفوف فشردهى دشمن حمله مىکردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقبمىنشستند و سپس دستهاى دیگر از توابینبه قسمتى دیگر از لشگر دشمن حملهمىکردند. عملیات سپاه توابین باعث ایجادترس، دلهره و شکاف در صفوف به همپیوستهى لشگر شام شد. پیروزى ابتدایىجنگ با توابین بود. تاریکى شب اعلان پایاننبرد و آغاز ستراحتبود.
توابین و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداواى مجروحان مشغولبودند. روزهاى نخست، پیروزى با توابین بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نیروى کمکىدشمن وارد عین الورده شد. جنگى بسیارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ مىشستند. رفاعةبن شداد و دو نفردیگر از توابین، در طول نبرد و در هنگاماستراحت در شب، با سخنرانىهاى حماسىخویش، نیروها را به مقاومت فرا مىخواندند.
گرچه شمار نیروهاى دشمن بسیار بیشتراز توابین بود ولى ایمان و شجاعت توابینتوانستباعثبرترى آنها در روزهاى نخستجنگ شود. ساز و برگ نظامى دشمن همبسیار بهتر و بیشتر از توابین بود. نیروهاىسواره نظام لشگر شام، شمار تیراندازان وشمار اسلحهى دشمن به مراتب بیشتر ازتوابین بود.
سرانجام ورق جنگ برگشت و پیروزىهاىلشگر شام آغاز شد. ده هزار نیروى تازه نفسبه فرماندهى «ابن نمیر» و «ادهم بن محرزباهلى» در برابر نیروهاى خسته و مجروحتوابین قرار گرفتند. سواره نظام توابین به سهنفر رسیده بود. بسیارى از توابین شهید وزخمى شده بودند. تیراندازان دشمن درپیروزى آنها نقش مؤثر داشتند.
بالاخره توابین در محاصرهى لشگر شامقرار گرفتند. بیشتر توابین در چهار روز نبردسهمگین به شهادت رسیده بودند. شمارمجروحان نیز فراوان بود. سلیمان بن صردبراى شکستن حلقهى محاصره از اسب پایینآمد و بانگ برآورد:
اى بندگان خدا! هرکه مىخواهد زودتر بهپیشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه کند و بهپیمان خود وفا نماید; نزد من بیاید. اىشیعیان اهلبیت محمدصلى الله علیه وآله! اى افرادى کهخواهان خونخواهى فرزند شهید فاطمهعلیها السلامهستید، مژده باد برشما به کرامتخداوند!سوگند به خدا! بین شما و شهادت و بهشت وآسودگى از این دنیا، فاصلهاى نیست مگرجدایى جانها، توبه و وفاکردن به پیمان.
توابین شمشیرها را از نیام کشیدند وشمشیرهاى لخت را به دست گرفته دورتا دورسلیمان بن صرد حلقه زدند و به دشمنیورش بردند. شمارى از لشگر دشمن را کشتهو زخمى کردند و شجاعانه پیش رفتند.تیراندازان دشمن، توابین را تیرباران کردند.حلقهى محاصره تنگترشد. یزید بن حصیننیزهاى به سوى سلیمان بن صرد پرتاب کرد وسلیمان بن صرد را نقش برزمین کرد.سلیمان بن صرد در حالى که غرق به خونبود، آرام گفت: «فزت و رب الکعبه»; بهخداى کعبه سوگند که رستگار شدم.
سلیمان بن صرد خزاعى از شیعیانمخلص امام علىعلیه السلام بود. در آخرین لحظاتعمر به یادآورد که امام علىعلیه السلام در جنگصفین به او فرموده بود: سلیمان! تو از افرادىهستى که به انتظار شهادت به سر مىبرند وهرگز تغییرى در عهد و پیمان خود نمىدهى.
سلیمان بن صرد چنان شیفته مولاىخویش بود که هنگام وصال به آرزوى خویش،همان جملهاى را بر زبان آورد که مولایش درلحظهى وصال گفته بود.
مسیب بن نجبه پس از شهادت سلیمان بنصرد، فرماندهى توابین را برعهده گرفت و بهجنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بنسعد فرماندهى توابین را عهدهدار شد. در اینزمان، سه نفر اسب سوار از سوى قرقیسیاء بهکمک توابین آمدند. آنها پیک شیعیان بصرهو مدائن بودند که براى کمک به توابین در بینراه بودند. پیک شیعیان بصره و مدائن بهتوابین خبر دادند که شیعیان بصره و مدائندر نزدیکى قرقیسیاء هستند و به زودى بهکمک آنها خواهند آمد.
عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بنسعد فرماندهى توابین را به عهده گرفت و پساز شهادت او، رفاعةبن شداد فرماندهى توابینشد. آخرین روز نبرد نیز به پایان رسید. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بیشتر زندهنمانده بودند. رفاعةبن شداد ادامهى نبرد رابىفاید دانست و شبانه دستور عقب نشینى راء;ءداد. توابین شبانه عقب نشینى کردند و بهقرقیسیاء برگشتند. فرماندار قرقیسیاء بهگرمى از آنها پذیرایى کرد و دستور داد تاپزشکان به مداواى مجروحان بپردازند.
توابین پس از استراحت در قرقیسیاء، بهسوى کوفه حرکت کردند و به روستاى«صندوداء» که نزدیک «هیت» واقع شده بود،رسیدند و در آنجا با شیعیان بصره و مداین کهبه کمک آنها آمده بودند، مواجه شدند.شیعیان بصره و مداین وقتى از شهادتتوابین آگاه شدند، به همراه بازماندگان قیامدر صندوداء به عزادارى براى شهیدان قیامپرداختند. روز بعد، توابین به کوفه برگشتند.هنگامى که توابین به کوفه رسیدند، مختارثقفى در زندان بود. مختار ثقفى از زندان براىتوابین پیغام داد و به تعریف از سلیمان بنصرد و شهداى قیام پرداخت و به آنها نویدداد که پس از آزادى، به خونخواهى امامحسینعلیه السلام قیام خواهد کرد.
شاعر معاصر نهضت توابین، «اعشىهمدان» قصیدهاى در بارهى قیام توابینسرود که تا مدتها، مردم پنهانى آن رامىخواندند. در قسمتى از سرودهاى او آمدهاست:
هرچند من روزگار عشق و جوانى رافراموش نمىکنم، ولى بیشتر ازآن به یادمصیبت آن بزرگوار هستم.
او به تقوا و پرهیزگارى، از روى صدق نزدخداوند توسل و تقرب جست. خداپرستى وپرهیزگارى بهترین کالاى کاسب است.
او دنیا را ترک کرد. به دنیا اعتنا نکرد. نزدخداوند بلند مرتبه توبه کرد.
او از بار دنیا سبک شد و گفت: من این دنیارا ترک کردهام و تا زنده هستم به دنیا دلنخواهم بست و از عقیدهى خود بر نمىگردم.
من مانند مردمى که بر فقدان دنیا افسوسمىخورند و براى به دست آوردن آنمىکوشند، نخواهم بود و غبتبه آن وبرگشتبه سوى آن نخواهم داشت.
او با مردمى پرهیزگار، خردمند، برگزیده ونجیب روانه شد...
آنها روانه شدند در حالى که بعضى از آنهاتقوا را طالب و برخى از گناه گذشته، توبهکردند.
آنها در عین الورده، با لشگر جنگجو رو بهرو شدند که آنها را با شمشیرهاى برندهدروکردند...
... کسى از آنها نجات نیافت جز جماعتى.
رئیس آنها که خزاعى بود کشته و به خونآغشته شد...
همچنین رئیس بنى شمخ (مسیب بننجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبدالله بن سعد)و فرماندهى دیگر که تیمى بود (عبدالله بنوال)...
از هرقومى رئیس و پیشواى بزرگى کشتهشد...
آنها ابا داشتند که چیزى جز جنگ کهسرها را مىشکافد، قبول کنند...
اى بهترین لشگرهاى عراق! اىپرهیزگارترین و پاکترین مردم عراق! ابرهاىرحمتشما را سیراب کند...
آنها کشته نشدند مگر زمانى که جمعى ازتبهکاران و روادارندگان حرام را کشتند و خودمانند شیران شرژه، پس از دلیرى جاندادند. (3)
پىنوشتها:
1 - تاریخ طبرى، ج 7، ص 327 - 3229 ; تاریخ الاسلام،ج5، ص47.
2 - همان، ص 3231 - 3234; کامل تاریخ اسلام و ایران، ج6، ص 22 و 23; مروج الذهب، ج 3، ص 108; تاریخ الاسلام، ج5، ص 47; الفتوح، ج 6، ص 78; تذکرةالخواص، ص 283.
× در هنگام جنگ خبر رسید که مروان مرد و پسرش،عبدالملک به خلافت رسید.
3 - تاریخ طبرى، ج 7، ص 3234 - 3248; کامل تاریخبرزگ اسلام و ایران، ج 6، ص 23 - 331; تاریخ الاسلام، ج 5،ص 48; تذکرةالخواص، ص 283 و 284; ذوب النضار فىشرحالثار، ص 87 و 89; انساب الاشراف، ج 5، ص 210; تجاربالامم، ج 2، ص 109 - 112; الفتوح، ج 6، ص 82; مروج الذهب،ج 3، ص 108 - 110; طبقات الکبرى، ج 4، ص 292; تاریخمختصرالدول، ص 111 و 112; التنبیه و الاشراف، ص 269;شذرات الذهب، ج 1، ص 73.
سپاه توابین صبحگاه، از کربلا به سوى شامحرکت کرد و از «حصاصه» گذشت و به «قیاره»رسید در قیاره، نامهاى از فرماندار کوفه رسیدکه خواستار بازگشت توابین به کوفه بود.عبدالله بن یزید بار دیگر از توابین خواستهبود که قیام را به تاخیر بیاندازند تا با فراهمآوردن نیروها و امکانات بیشتر، در کناریکدیگر به نبرد با قاتلان امام حسینعلیه السلامبپردازند. سلیمان پیشنهاد فرماندار کوفه رابار دیگر نپذیرفت و خطاب به یارانش گفت:
«... وقتى در شهرمان... بودیم، این پیشنهادرا نپذیرفتیم. اینک که... دل برجنگ نهادهایمو به سرزمین دشمن نزدیک شدهایم، تصمیمدرست، بازگشت نیست.... نظر من این استکه هیچ گاه مانند امروز به یکى از این دونیکویى پیروزى; یا شهادت، نزدیک نشدهایم.
اینها(فرماندارکوفه) اگر پیروز شوند، ما رادعوت مىکند که همراه ابن زبیر جهاد کنیم وجهاد همراه ابن زبیر را گمراهى مىدانم. اگر ماپیروز شدیم، کار را به اهلش مىسپاریم و اگرکشته شدیم، به وظیفهى خود عمل کردهایم واز گناهان توبه کردهایم. ما را راهى است و ابنزبیر را راهى دیگر...» (1)
سلیمان بن صرد همکارى با ابن زبیر راضلالت نامید و راه خود را از راه او جدا دانست.بنابراین او حاضر نبود به هیچ قیمتى، بازبیرىها همکارى کند. او شکست و شهادترا سزاوارتر مىدانست تا همکارى با ابن زبیر،پیروزى و کشتن قاتلان امام حسینعلیه السلام را.
سلیمان بن صرد براین باور بود که تنها بایدبه وظیفه اندیشید و فرجام عمل هرچهخواهد باشد.
در قرقیسیاء
سپاه توابین به شهر «قرقیسیاء» نزدیک شدو در بیرون شهر اردو زد. فرماندار شهردستورداده بود دروازههاى شهر را ببندند.همهى مردم از ترس به داخل قلعه پناه بردهبودند. مردم شهر قرقیسیاء گمان کردند کهسپاهى که از دور نمایان بود، قصد حمله بهشهر آنها را دارد. زفربن حارث کلابىفرماندار شهر بود. وى به همهى سربازان خوددستور آماده باش داده بود. سربازان بالاىدیوار قلعهها نگاهبانى مىدادند.
توابین که پشت دروازههاى شهر اردو زدهبودند به استراحت پرداختند. سلیمان بنصرد دستور داد تا مسیب بن نجبه با فرماندارقرقیسیاء ملاقات کند و به او بگوید که به هیچوجه قصد حمله به شهر را ندارند. مسیب بننجبه به دیدار فرماندار رفت و به او گفت کهآنها براى جنگ با شام بسیجشدهاند.فرماندار قیسیاء وقتى از قصد توابین آگاه شد،دستور داد تا بازار شهر گشوده شود. توابینآذوقهى خود را از بازار شهر خریدارى کردند وخود را آمادهى ادامهى حرکت کردند.
فرماندار قرقیسیاء استقبال گرمى از توابیننمود و به آنها کمک مالى کرد. زفربن حارثبه سلیمان بن صرد گفت: لشگر عبیدالله بنزیاد در «رقه» هستند و پیشاهنگان لشگر او درپنج دسته به سوى عراق در حرکتند. فرمانداربه سلیمان بن صرد پیشنهاد کرد که از ادامهىسفر منصرف شوند و در شهر بمانند تا پس ازتهیهى نیرو و امکانات بیشتر، با کمکسربازان او و مردم شهر، با یکدیگر، به جنگ باعبیدالله بن زیاد بروند. سلیمان بن صردخزاعى پیشنهاد او را نپذیرفت و به سپاهدستور حرکت داد.
فرماندار قرقیسیاء جزو فرماندهان لشگرمعاویه در جنگ صفین بود، یعنى در اینجنگ رو به روى سلیمان بن صرد خزاعى بود.سلیمان بن صرد در آن جنگ جزء فرماندهانسپاه امام علىعلیه السلام بود. زفربن حارث در زمانحکومتیزید، فرماندار «قنسرین» و «عوام» بودو با عبدالله بن زبیر بیعت کرده بود. وى درزمان حکومت مروان، در جنگ مروان باضحاک، فرماندار دمشق که او نیز با عبدالله بنزبیر بیعت کرده بود، جزو فرماندهان لشگرضحاک بود و پس از شکست ضحاک، بهقرقیسیاء گریخت.
فرماندار که سالیان دراز در جنگهاىفراوان شرکت کرده بود و تجربهى نظامىزیادى داشت و از همه مهمتر با منطقه بهخوبى آشنا بود، به سلیمان بن صرد پیشنهادکرد:
1 - پیش از لشگر عبیدالله بن زیاد، خود رابه «عین الورده» برسانند.
2 - موقعیتخود در عین الورده را طورىقرار دهد که شهر قرقیسیاء پشتسر آنهاباشد تا بتوانند از عقبه، تدارکات لازم را تهیهکنند.
3 - جنگ را در دشت قرارندهند، زیرانیروى دشمن آنها بیشتر است و امکاناتمحاصرهى آنها وجود دارد.
4 - جنگ را به میان خرابههاى عین الوردهبکشانند تا بتوانند در پناه دیوارها قرار داشتهباشند.
5 - تاکتیک نظامى را به صورت جنگ وگریز قرار دهد، چون تعداد نیروهاى آنهابسیار کمتر از لشگر عبیدالله بن زیاد است.
توابین با بدرقهى فرماندار قرقیسیاء بهسوى عین الورده حرکت کردند. سلیمان بنصرد از میهمان نوازى فرماندار تشکر کرد و بهتوابین دستور داد تا با سرعتبه سوى محلنبرد حرکت کنند. سپاه توابین از «سانح»گذشت و به عین الورده رسید. (2)
جنگ در عین الورده
سپاه توابین پیش از لشگر شام به عینالورده رسید و در غرب آنجا اردو زد. سلیمانبن صرد که داراى تجربهى فرماندهى نظامىبود، موقعیتسوق الجیشى منطقه را بررسىکرد و محل اردو را طورى قرار داد که تنها ازیک طرف مىتوانست مورد حملهى دشمنقرار بگیرد و از سه طرف دیگر، موانع طبیعىمانع نفوذ دشمن به اردوى آنها مىشد.
پنج روز گذشت و توابین بهاستراحت پرداختند. تمرینات نظامىتوابین هر روز ادامه داشت. سرانجامطلیعهى نیروهاى لشگر شام به عینالورده رسید. سلیمان بن صرد نیروهارا جمع کرد و براى آنها سخنرانىکرد. در بخشى از سخنان او آمدهاست:
خداوند دشمن را که روزها و شبها،سوى او رهسپار بودید، سوى شماآورده است... در جنگ با آنها با تمامتوان بجنگید و صابر باشید که خداوندبا صابران است. به دشمن پشت نکنیدمگر این که این کار یک تاکتیک نظامىباشد. فرارىها و مجروحان را نکشید.اسیر مسلمان رانکشید، مگر این کهپس از اسارات، بخواهد به شما حملهکند و یا اگر جزو قاتلان برادران شمادر کربلا باشد که رحمتخداوند برشهیدان کربلا باد. روش امیرمؤمنان علىبنابىطالبعلیه السلام در جنگ این بود.
اگر من کشته شدم، فرماندهى سپاه مسیببن نجبه است و اگر او کشته شد، عبدالله بنسعدبن نفیل و اگر اوکشته شد، عبدالله بنوال و اگر او هم کشته شد، رفاعةبن شدادفرماندهى سپاه خواهد بود. خداوند رحمتکند کسى را که به پیمان خود وفا کند.
چهارصد نفر از توابین به فرماندهى مسیببن نجبه مامور شدند تا در یورشى برق آسا،نخستین ضربه را به دشمن وارد سازند.سلیمان به جانشین اول خود گفت: به دشمنحمله کنید، اگر پیروز شدید که ما به شماملحق خواهیم شد و اگر شکستخوردید،سریع عقب نشینى کنید. در هر صورت، هیچیک از نیروها را تنها مگذار. بکوش که همهنیروها برگردند.
گردان خط شکن توابین یک شبانه روز درراه بودند تا به دشمن برسند. مسیب بن نجبهدو گروه شناسایى را پیشاپیش نیروها بهسمت دشمن فرستاده بود. نیروهاى گشتىتوابین در بین راه، از یک صحرا نشین دربارهى لشگر عبیدالله بن زیاد سؤال کردند.صحرانشین به آنها گفت: نزدیکترین اردوىآنها، نیروهاى ابن ذوالکلاع است که بین او وحصین بن نمیر بر سر فرماندهى اختلافاست. نیروهاى ابن ذوالکلاع یک میل با شمافاصله دارند.
نیروهاى خط شکن توابین در یک حملهىغافلگیرانه بر طلایه داران لشگر شام یورشبردند و آنها را تارومار کردند. بسیارى ازنیروهاى دشمن کشته، زخمى و اسیر شدند وبقیه آنها عقب نشینى کردند. توابین نیز بهعقب برگشتند و به استراحت پرداختند.
در روز دوم نبرد، لشگر شام با دوازده هزارنیروى تازه نفس که به کمک نیروهاى حصینبن نمیر آمده بودند، در برابر سپاه چهارهزارنفرى توابین صف کشیدند. سلیمان بنصرد به نیروها آرایش نظامى داد و خود درقلب سپاه ایستاد و فرماندهى جناح میانى رابه دست گرفت. عبدالله بن سعد فرماندهىجناح راست و مسیب بن نجبه فرماندهىجناح چپ توابین بود.
لشگر شام قبل از نبرد، به توابین پیشنهادصلح و بیعتبا عبدالملک بن مروان (×) را دادند.توابین هم به آنها پیشنهاد کردند کهعبدالملک را از خلافت عزل و عبیدالله بن زیاد را به آنها تسلیم کنند و در مقابل، توابینهم کارگزاران عبدالله بن زبیر در عراق را ازحکومت عزل مىکنند و حکومت را به خاندانپیامبر واگذار مىکنند.
در 22 جمادى الاول 65 ه . نبرد سهمگینبین توابین و لشگرشام آغاز شد. نیروهاىتوابین چون کمتر از لشگر شام بودند بهصورت جنگهاى چریکى (جنگ و گریز) بادشمن مىجنگیدند. ضربه به دشمن و عقبنشینى، تاکتیک نظامى توابین بود.دستههاى کوچک توابین در حملات برق آسابه صفوف فشردهى دشمن حمله مىکردند وپس از وارد ساختن تلفات به دشمن عقبمىنشستند و سپس دستهاى دیگر از توابینبه قسمتى دیگر از لشگر دشمن حملهمىکردند. عملیات سپاه توابین باعث ایجادترس، دلهره و شکاف در صفوف به همپیوستهى لشگر شام شد. پیروزى ابتدایىجنگ با توابین بود. تاریکى شب اعلان پایاننبرد و آغاز ستراحتبود.
توابین و لشگر شام روزها را به نبرد و شبهارا به استراحت و مداواى مجروحان مشغولبودند. روزهاى نخست، پیروزى با توابین بود.در روز سوم نبرد، هشت هزار نیروى کمکىدشمن وارد عین الورده شد. جنگى بسیارسخت درگرفت. تنها هنگام نماز، دست ازجنگ مىشستند. رفاعةبن شداد و دو نفردیگر از توابین، در طول نبرد و در هنگاماستراحت در شب، با سخنرانىهاى حماسىخویش، نیروها را به مقاومت فرا مىخواندند.
گرچه شمار نیروهاى دشمن بسیار بیشتراز توابین بود ولى ایمان و شجاعت توابینتوانستباعثبرترى آنها در روزهاى نخستجنگ شود. ساز و برگ نظامى دشمن همبسیار بهتر و بیشتر از توابین بود. نیروهاىسواره نظام لشگر شام، شمار تیراندازان وشمار اسلحهى دشمن به مراتب بیشتر ازتوابین بود.
سرانجام ورق جنگ برگشت و پیروزىهاىلشگر شام آغاز شد. ده هزار نیروى تازه نفسبه فرماندهى «ابن نمیر» و «ادهم بن محرزباهلى» در برابر نیروهاى خسته و مجروحتوابین قرار گرفتند. سواره نظام توابین به سهنفر رسیده بود. بسیارى از توابین شهید وزخمى شده بودند. تیراندازان دشمن درپیروزى آنها نقش مؤثر داشتند.
بالاخره توابین در محاصرهى لشگر شامقرار گرفتند. بیشتر توابین در چهار روز نبردسهمگین به شهادت رسیده بودند. شمارمجروحان نیز فراوان بود. سلیمان بن صردبراى شکستن حلقهى محاصره از اسب پایینآمد و بانگ برآورد:
اى بندگان خدا! هرکه مىخواهد زودتر بهپیشگاه خداوند برود، از گناه خود توبه کند و بهپیمان خود وفا نماید; نزد من بیاید. اىشیعیان اهلبیت محمدصلى الله علیه وآله! اى افرادى کهخواهان خونخواهى فرزند شهید فاطمهعلیها السلامهستید، مژده باد برشما به کرامتخداوند!سوگند به خدا! بین شما و شهادت و بهشت وآسودگى از این دنیا، فاصلهاى نیست مگرجدایى جانها، توبه و وفاکردن به پیمان.
توابین شمشیرها را از نیام کشیدند وشمشیرهاى لخت را به دست گرفته دورتا دورسلیمان بن صرد حلقه زدند و به دشمنیورش بردند. شمارى از لشگر دشمن را کشتهو زخمى کردند و شجاعانه پیش رفتند.تیراندازان دشمن، توابین را تیرباران کردند.حلقهى محاصره تنگترشد. یزید بن حصیننیزهاى به سوى سلیمان بن صرد پرتاب کرد وسلیمان بن صرد را نقش برزمین کرد.سلیمان بن صرد در حالى که غرق به خونبود، آرام گفت: «فزت و رب الکعبه»; بهخداى کعبه سوگند که رستگار شدم.
سلیمان بن صرد خزاعى از شیعیانمخلص امام علىعلیه السلام بود. در آخرین لحظاتعمر به یادآورد که امام علىعلیه السلام در جنگصفین به او فرموده بود: سلیمان! تو از افرادىهستى که به انتظار شهادت به سر مىبرند وهرگز تغییرى در عهد و پیمان خود نمىدهى.
سلیمان بن صرد چنان شیفته مولاىخویش بود که هنگام وصال به آرزوى خویش،همان جملهاى را بر زبان آورد که مولایش درلحظهى وصال گفته بود.
مسیب بن نجبه پس از شهادت سلیمان بنصرد، فرماندهى توابین را برعهده گرفت و بهجنگ ادامه داد. پس از شهادت او، عبدالله بنسعد فرماندهى توابین را عهدهدار شد. در اینزمان، سه نفر اسب سوار از سوى قرقیسیاء بهکمک توابین آمدند. آنها پیک شیعیان بصرهو مدائن بودند که براى کمک به توابین در بینراه بودند. پیک شیعیان بصره و مدائن بهتوابین خبر دادند که شیعیان بصره و مدائندر نزدیکى قرقیسیاء هستند و به زودى بهکمک آنها خواهند آمد.
عبدالله بن وال، پس از شهادت عبدالله بنسعد فرماندهى توابین را به عهده گرفت و پساز شهادت او، رفاعةبن شداد فرماندهى توابینشد. آخرین روز نبرد نیز به پایان رسید. ازچهارهزار نفر، تنها چند نفر بیشتر زندهنمانده بودند. رفاعةبن شداد ادامهى نبرد رابىفاید دانست و شبانه دستور عقب نشینى راء;ءداد. توابین شبانه عقب نشینى کردند و بهقرقیسیاء برگشتند. فرماندار قرقیسیاء بهگرمى از آنها پذیرایى کرد و دستور داد تاپزشکان به مداواى مجروحان بپردازند.
توابین پس از استراحت در قرقیسیاء، بهسوى کوفه حرکت کردند و به روستاى«صندوداء» که نزدیک «هیت» واقع شده بود،رسیدند و در آنجا با شیعیان بصره و مداین کهبه کمک آنها آمده بودند، مواجه شدند.شیعیان بصره و مداین وقتى از شهادتتوابین آگاه شدند، به همراه بازماندگان قیامدر صندوداء به عزادارى براى شهیدان قیامپرداختند. روز بعد، توابین به کوفه برگشتند.هنگامى که توابین به کوفه رسیدند، مختارثقفى در زندان بود. مختار ثقفى از زندان براىتوابین پیغام داد و به تعریف از سلیمان بنصرد و شهداى قیام پرداخت و به آنها نویدداد که پس از آزادى، به خونخواهى امامحسینعلیه السلام قیام خواهد کرد.
شاعر معاصر نهضت توابین، «اعشىهمدان» قصیدهاى در بارهى قیام توابینسرود که تا مدتها، مردم پنهانى آن رامىخواندند. در قسمتى از سرودهاى او آمدهاست:
هرچند من روزگار عشق و جوانى رافراموش نمىکنم، ولى بیشتر ازآن به یادمصیبت آن بزرگوار هستم.
او به تقوا و پرهیزگارى، از روى صدق نزدخداوند توسل و تقرب جست. خداپرستى وپرهیزگارى بهترین کالاى کاسب است.
او دنیا را ترک کرد. به دنیا اعتنا نکرد. نزدخداوند بلند مرتبه توبه کرد.
او از بار دنیا سبک شد و گفت: من این دنیارا ترک کردهام و تا زنده هستم به دنیا دلنخواهم بست و از عقیدهى خود بر نمىگردم.
من مانند مردمى که بر فقدان دنیا افسوسمىخورند و براى به دست آوردن آنمىکوشند، نخواهم بود و غبتبه آن وبرگشتبه سوى آن نخواهم داشت.
او با مردمى پرهیزگار، خردمند، برگزیده ونجیب روانه شد...
آنها روانه شدند در حالى که بعضى از آنهاتقوا را طالب و برخى از گناه گذشته، توبهکردند.
آنها در عین الورده، با لشگر جنگجو رو بهرو شدند که آنها را با شمشیرهاى برندهدروکردند...
... کسى از آنها نجات نیافت جز جماعتى.
رئیس آنها که خزاعى بود کشته و به خونآغشته شد...
همچنین رئیس بنى شمخ (مسیب بننجبه) و پهلوان قوم شنواء (عبدالله بن سعد)و فرماندهى دیگر که تیمى بود (عبدالله بنوال)...
از هرقومى رئیس و پیشواى بزرگى کشتهشد...
آنها ابا داشتند که چیزى جز جنگ کهسرها را مىشکافد، قبول کنند...
اى بهترین لشگرهاى عراق! اىپرهیزگارترین و پاکترین مردم عراق! ابرهاىرحمتشما را سیراب کند...
آنها کشته نشدند مگر زمانى که جمعى ازتبهکاران و روادارندگان حرام را کشتند و خودمانند شیران شرژه، پس از دلیرى جاندادند. (3)
پىنوشتها:
1 - تاریخ طبرى، ج 7، ص 327 - 3229 ; تاریخ الاسلام،ج5، ص47.
2 - همان، ص 3231 - 3234; کامل تاریخ اسلام و ایران، ج6، ص 22 و 23; مروج الذهب، ج 3، ص 108; تاریخ الاسلام، ج5، ص 47; الفتوح، ج 6، ص 78; تذکرةالخواص، ص 283.
× در هنگام جنگ خبر رسید که مروان مرد و پسرش،عبدالملک به خلافت رسید.
3 - تاریخ طبرى، ج 7، ص 3234 - 3248; کامل تاریخبرزگ اسلام و ایران، ج 6، ص 23 - 331; تاریخ الاسلام، ج 5،ص 48; تذکرةالخواص، ص 283 و 284; ذوب النضار فىشرحالثار، ص 87 و 89; انساب الاشراف، ج 5، ص 210; تجاربالامم، ج 2، ص 109 - 112; الفتوح، ج 6، ص 82; مروج الذهب،ج 3، ص 108 - 110; طبقات الکبرى، ج 4، ص 292; تاریخمختصرالدول، ص 111 و 112; التنبیه و الاشراف، ص 269;شذرات الذهب، ج 1، ص 73.