مفضل کوفى، امین امام
آرشیو
چکیده
متن
بىتردید در بقا و نشر آثار اهل بیت (ع)،شاگردان و یاران باوفائى که زندگىشان را وقف مکتب ولایت و امامت کردند، نقشى انکارناپذیر داشتند. این رادمردان فرزانه، در مقابل حوادث گوناگون روزگار، به پاسدارى از حریم ائمه اطهار (ع) و گسترش فرهنگ دینى، همت گماشتند. «مفضل بن عمر جعفى کوفى» در شمار این نیکان، جاى داشت. او از شاگردان و از یاران صدیق امام صادق و امام کاظم (ع) بود و نزد ائمه اطهار (ع) جایگاهى ویژه داشت. مفضل نماینده خاص امام صادق (ع) در کوفه بود و با اموال امام (ع) مشکلات شیعیان آن سامان را حل و فصل مىکرد. این مرد بزرگ، رازدار حضرت صادق (ع) بود; امام (ع) چهار روز پیاپى در باره توحید با وى به گفتگو پرداخته، فرمان داد آن را بنویسد و در بین مردم منتشر کند. حضرت در پایان این گفتار طولانى، فرمود: «مفضل! هرگاه خواستى، برو و بیا که تو همنشین مایى. تو نزد ما منزلتى والا دارى، جایگاه تو در قلب مومنان چون آب براى تشنه است.»
ولادت:
مفضل در اواخر قرن اول یا آغاز قرن دوم هجرى، در شهر کوفه به دنیا آمد. وى در قرن دوم هجرى زندگى کرد. در پرتو تربیت امام صادق و امام کاظم (ع) بالید و در زمان امامت امام هفتم (ع) ، دنیا را وداع گفت. شیخ طوسى هنگام شمارش اصحاب امام کاظم (ع) از شخصى به نام محمد ابن مفضل بن عمر نام مىبرد که احتمالا از فرزندان مفضل شمرده مىشود.
اسامى و القاب
نامش «مفضل»، نام پدرش «عمر» و کنیهاش «ابو محمد» یا «ابو عبد الله» است. در کتابهاى رجالى و اسناد روایات با نامهاى «مفضل بن عمر» «المفضل الجعفى» «المفضل بن عمر» «ابو عبد الله» «ابو محمد جعفى» «مفضل بن عمر الجعفى الکوفى» از وى یاد شده است.
نماینده امام صادق (ع) در شهر کوفه
محمد بن مقلاص معروف به «ابى الخطاب» نماینده پیشواى ششم در شهر کوفه بود. وقتى او از خط ولایت منحرف شد و ادعاهاى دروغین طرح کرد، مورد لعن امام صادق (ع) قرار گرفت و از سمتخویش برکنار گردید. بعد از عزل او، شیعیان به محضر امام (ع) آمده، گفتند: کسى را به عنوان نماینده خویش معرفى بفرمایید تا در امور دین به او مراجعه کنیم و احکام را از وى بپرسیم. امام صادق (ع) فرمود: نیازى نیست. هر کس مساله و مشکل دینى دارد از من بپرسد پاسخ بشنود. آنها گفتند: این کار، براى همه مقدور نیست. امام (ع) فرمود: مفضل بن عمر را مرجع شما قرار دادم. سخن او را بشنوید و اطاعت کنید; زیرا او جز حق نمىگوید.
زیباترین سیماى صلح و صفا
مفضل، بر اساس فرمان امام صادق (ع) به مشکلات دینى، مالى و اجتماعى مردم کوفه رسیدگى کرد و در زدودن چهره زشت کدورت و خشونت از شیعیان منطقه، کوشید. شیخ کلینى، مؤلف کتاب ارزشمند «کافى»، از زبان یکى از مؤمنان چنین حکایت مىکند: من و دامادم بر سر میراث، اختلاف پیدا کردیم و کار ما به مشاجره کشیده شد. وقتى مفضل از جریان آگاه شد، نزد ما آمد و مدتى باقى ماند. سپس ما را به خانه خویش دعوت کرد، پس از گفتگوى بسیار، اختلاف ما را به کمترین حد خود یعنى چهارصد درهم رساند و ما را به صلح فرا خواند. آنگاه این مبلغ را در اختیار ما قرار داد و از ما تعهد گرفتبعد از این، علیه همدیگر ادعایى نکنیم. بعد گفت: بدانید پولى که به شما پرداختم، از اموال امام صادق (ع) است. آن حضرت اموالى به من سپرده و فرمان داده است: هرگاه دو تن از شیعیان در مسائل مالى اختلاف یافتند، با استفاده از آن، آنها را صلح دهم.
در سایه شاخسار امامت
روایاتى که از محدثان بزرگ نقل شده، جایگاه رفیع مفضل نزد امام صادق (ع) و نیز شدت علاقه امام (ع) به وى را نشان مىدهد. ترجمه شمارى از این روایتها چنین است: 1- امام کاظم (ع) مىفرماید: پدرم حضرت صادق (ع) به من فرمان داد نزد مفضل بروم و سوگ برادرم اسماعیل را به وى تسلیتبگویم; او فرمود: به مفضل سلام برسان و بگو: مصیبت مرگ اسماعیل بر ما وارد شد و صبر کردیم. تو نیز چون ما در این مصیبت، شکیبا باش. ما چیزى خواستیم و خدا چیزى دیگر اراده کرد. ما تسلیم خداى بزرگ شدیم. صاحب کتاب گرانقدر، معجم الرجال، بعد از نقل این حدیث، مىنویسد: این روایت صحیح، شدت علاقه امام صادق (ع) به مفضل بن عمر را نشان مىدهد. 2- وقتى عبد الله بن ابى یعفور، یکى از دوستان نزدیک امام صادق (ع) ، از دنیا رفت، امام (ع) به مفضل بن عمر نامهاى نوشت و ضمن تجلیل از شخصیت عبد الله ابن ابى یعفور، مرگ وى را به مفضل تسلیت گفت. 3- هشام ابن احمد مىگوید: خدمت امام صادق (ع) رفتم تا نظرش را در باره مفضل بپرسم. امام در مزرعهاش مشغول کار بود. آن روز، هوا بسیار گرم بود و عرق از صورت مبارک حضرت به سینهاش مىریخت. وقتى آنجا رسیدم، پیش از آنکه لب به سخن گشایم، امام (ع) بدون مقدمه، فرمود: «آرى، به خدایى که جز او آفریدگارى نیست، مفضل بن عمر جعفى بعد از پدرم امام باقر (ع) ، برایم پدر است. حضرت این جمله را چندین بار تکرار فرمود: هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش مىدهند نزدیکى او به دستگاه امامت و پاى فشارى وى در گسترش فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) بر سودجویان و شهرت طلبان، گران آمد و آنان را به تلاشهاى مذبوحانه واداشت. آنان که نمىتوانستند شخصیت و موقعیت این عاشق فرزانه را درک کنند، به شایعهپراکنى و تهمت و افترا روى آوردند و مفضل و یارانش را به شرابخوارى، ترک نماز، کبوتربازى و حتى به سرقت و راهزنى متهم کردند. این گروه، که ابو الخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده مىشدند، شایع کردند که مفضل افراد بىمبالات و لاابالى را پیرامونش گرد آورده است. وقتى این شایعات به اوج رسید، گروهى از مؤمنان و مقدسان کوفه به محضر امام صادق (ع) چنین نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و کفترباز همنشین است، شایسته استبه وى دستور دهید این افراد را از خود دور سازد.» امام صادق (ع) بدون اینکه با آنان در این باره سخن بگوید، نامهاى براى مفضل نوشت و در پاکت قرار داد، مهر کرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصریح فرمود که نامه را خودشان شخصا به مفضل تحویل دهند. آنان به کوفه برگشتند، دسته جمعى به خانه مفضل شتافتند و نامه امام (ع) را به دست مفضل دادند. وى نامه را گشود و متن آن را قرائت کرد. امام (ع) به مفضل دستور داده بود: چیزهایى بخرد و به محضر امام (ع) ارسال کند. در این نامه حتى مقدار چیزها تعیین نشده بود. مفضل نامه را خواند. آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسید: اکنون چه باید کرد؟ گفتند: این اشیا خیلى هزینه دارد، باید بنشینیم، تبادل نظر کنیم و از شیعیان یارى جوییم. در واقع هدفشان این بود که خانه مفضل را ترک کنند. مفضل گفت: تقاضا مىکنم براى صرف غذا در اینجا بمانید. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادى را به سراغ همان کسانى که از آنها بدگویى شده، و به کارهاى ناروا متهم شده بودند، فرستاد و آنان را احضار کرد. وقتى نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادق (ع) را براى آنان خواند. آنان، با شنیدن کلام امام صادق (ع) براى انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند. پس از مدتى کوتاه، بازگشتند. و در مجموع دوهزار دینار و دههزار درهم در برابر مفضل نهادند. آنگاه مفضل به شکایتکنندگان، که هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند، نگریست و گفت: شما مىگویید افرادى چنین را از خود برانم و گمان مىکنید خدا به نماز و روزه شما نیازمند است؟!
انیس امام هفتم (ع)
محمد بن سنان مىگوید: خدمت امام کاظم (ع) شرفیاب شدم. فرزند بزرگوارش على بن موسى (ع) نیز نزد حضرت بود. پیشواى هفتم به من فرمود: محمد! عرض کردم: بله، بفرمایید. فرمود: محمد! مفضل انیس و همدم و راحتىبخش من بود و تو نیز همدم و سبب راحتى آن دو (امام رضا و امام جواد (ع) هستى.
من کسى مثل او ندارم:
خالد بن نجیح جوان مىگوید: در محضر حضرت موسى بن جعفر (ع) نشسته بودم، امام (ع) فرمود: مردم در باره مفضل بن عمر چه مىگویند؟ عرض کردم: مىگویند چون یهودیان و مسیحیان است، اما در خدمت آقا و سرور شماست. حضرت فرمود: واى بر ایشان، او را در چه مقام پستى انگاشتهاند؟ عقیده من در باره او چنین نیست، من کسى مانند او ندارم.
امین امامت
این دانشمند فرزانه، چنانکه نزد پیشواى ششم مورد اعتماد بود، نزد فرزندش امام کاظم (ع) نیز مورد عنایت قرار گرفت و حضرت از وى به عنوان انیس و همدم خویش یاد مىکرد. هشام ابن احمر مىگوید: روزى اموالى را خدمت پیشواى هفتم بردم. حضرت فرمود: آنها را به مفضل بن عمر تحویل ده. من به خانه مفضل رفتم و در مقابل منزل وى، بارها را پیاده کردم. موسى بن بکر نیز مىگوید: خدمت ابى الحسن (ع) (امام هفتم) بودم و کارهاى آن بزرگوار را انجام مىدادم. هرگز ندیدم، جز مفضل، کسى چیزى خدمت امام (ع) بفرستد. هر کس چیزى براى امام (ع) مىآورد، حضرت مىفرمود: آنها را به مفضل بن عمر بسپار.
در آیینه کلام دانشمندان
شیخ مفید درباره مفضل مىنویسد: او از کسانى است که نص امامت امام موسى کاظم (ع) را از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) نقل کرده است. وى از یاران خاص و گرانقدر امام صادق (ع) و از فقیهان شایسته و مورد اعتماد شمرده مىشود. شیخ طوسى، شاگرد مرحوم مفید، مىگوید: مفضل از اصحاب و یاران واقعى ائمه (ع) و مورد وثوق و اعتماد آنان بود و همواره رهرو راه آنان شمرده مىشد. ابن شهرآشوب، مفضل را از خواص اصحاب امام صادق (ع) مىشمارد. علامه سید صدر الدین عاملى مىنویسد: کسى که به دقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق (ع) بنگرد، درمىیابد که امام (ع) این سخنان بلیغ و معانى شگفت و الفاظ غریب را جز با مردى بزرگ و گرانقدر و دانشمندى با هوش و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف، در میان نمىنهد. این مرد نزد من بسیار با عظمت و بلندمرتبه است.
در اوج علم و دانش
این فقیه شایسته در سایه آموزشها و عنایتهاى امام صادق (ع) به مرتبهاى رسید که مورد تحسین و تشویق امام (ع) قرار گرفت. پیشواى ششم (ع) گاه مىفرمود: کاش همه شیعیانش در فهم و دانش، مانند مفضل بودند. عبد الله بن فضل هاشمى مىگوید: در محفل حضرت صادق (ع) حضور داشتم که مفضل بن عمر وارد شد. حضرت، در حالى که از دیدن او خوشحال به نظر مىرسید، فرمود: مفضل! بیا کنارم بنشین. به خدا سوگند، تو را دوست دارم و به هرکه تو را دوستبدارد نیز مهر مىورزم. اى مفضل! اگر همه اصحابم آنچه تو مىدانى، مىدانستند، هیچ کس با دیگرى اختلاف پیدا نمىکرد. مفضل گفت: یا بن رسول الله! گمان مىکنم مرا بیش از آنچه هستم، مىستایید! امام (ع) فرمود: نه، من تو را، به اندازهاى که خداوند برایت قرار داده، ستودم. جامه کعبه را که مىبوسند اونه از کرم پیله نامى شد با عزیزى نشست روزى چند لاجرم همچو او گرامى شد
کلام آرامشبخش
فیض ابن مختار مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:جانم فداى شما باد، وقتى در میان گروههاى اندیشمندان کوفهمىنشینم، گاه از بسیارى اختلاف عقیدهشان در تردید فرو مىروم;ولى هنگامى که به مفضل بن عمر روى مىآورم، مرا چنان آگاهمىکند که دلم آرام مىگیرد. امام صادق (ع) فرمود:آرى، اى فیض!حقیقت چنان است که مىگویى. براى شناخت دانش مفضل، کافى است تنها به کتاب «توحید» وى رجوع شود; کتابى که نجاشى آن را کتاب فکر و اندیشه مىخواند; بزرگى دیگر، این کتاب را گنجینه حقایق و معارف مىنامد و سید بن طاووس همراه داشتن، تدبر و دقت در آن را به مسافران گوشزد مىنماید. دانش مفضل چنان بود که امام جعفر صادق (ع) به وى فرمود: «اکتب و بث علمک فی اخوانک فان مت فاورث کتبک بنیک» اى مفضل! آموختههاى خویش را بنویس و در میان برادران دینىات منتشر کن. و اگر مرگت فرا رسید، نوشتههایت را براى فرزندانتبه ارث بگذار.
استادان و شاگردان
مفضل بن عمر، افزون بر استفاده فراوان از محفل انس امامان ششم و هفتم (علیهما السلام) و به خاطر سپردن سخنان آن دو بزرگوار، از یاران و اصحاب ائمه (ع) مانند: ابو ایوب عطار، اسماعیل بن ابى فدیک، ثابت ثمالى، جابر بن یزید جعفى، یونس بن ظبیان و خیبرى، بهره مىگرفت و روایت مىشنید. او همچنین اندوختههاى روایى خویش را نیز براى شاگردانش نقل مىکرد. نامهاى برخى از شاگردان وى، چنین است: محمد بن سنان، معلى بن خنیس، ابوسعید خیبرى، عبد الرحمان بن کثیر، منصور بن یونس، مفضل بن زائده، اسحاق بن عیسى، ابراهیم بن خلف، خلف بن حماد، عبد الرحمن بن سالم و... شاگردان مفضل در موضوعات مهمى چون: تفسیر، فلسفه احکام، توحید، معاد، مهدویت، اخلاق، آداب جبهه و... و شیوه زندگى از آن بزرگوار، روایت نقل کردهاند.
گنجینه حقایق
یکى از مهمترین عوامل شهرت و امتیاز او، اثر جذاب و آموزنده «توحید مفضل» است. حضرت امام جعفر صادق (ع) این اثر را در چهار جلسه براى مفضل بیان کرد. این روایت درباره شگفتیهاى آفرینش انسان، حیوان، رازهاى طبیعت و فلسفه ناملایمات و مصایب، سخن مىگوید. پیشواى ششم شیعیان در این اثر، از موضع یک اندیشمند و متفکر برجسته و آگاه که به رازهاى آفرینش کاملا احاطه داشته، به بررسى جهان مىپردازد. کتابشناس مشهور، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: علاوه بر کتاب توحید مفضل، که حضرت امام صادق (ع) بر مفضل املا کرد، کتاب دیگرى هم به نام «رساله اهلیلجیه» از مفضل به یادگار مانده است. این کتاب نیز از کلمات گهربار صادق آل محمد (ص) است. با این تفاوت که رساله اهلیلجیه را امام (ع) در پاسخ به پرسشهاى کتبى مفضل مرقوم فرموده است. حضرت در این نوشتار، علاوه بر پاسخ به پرسشهاى مفضل در مسائل کلامى، اعتقادى و طبیعى، به مناظره خویش با یک پزشک هندى، اشاره کرده است. علامه مجلسى (ره) این دو کتاب را به طور کامل در باب «توحید بحار الانوار» آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته است. گروهى از دانشمندان مسلمان، کتاب توحید مفضل را شرح و ترجمه کرده و تعلیقههایى بدان نوشتهاند. آیت الله العظمى خویى (ره) فقیه و مفسر و رجالى بزرگ جهان شیعه در قرن معاصر، مىنویسد: در جلالت و عظمت مفضل همین قدر کافى است که امام صادق (ع) او را مورد چنین لطف و عنایتى قرار داد و کتاب مشهور به توحید مفضل را به او املا کرد. این کتاب همان است که «نجاشى» آن را کتاب «اندیشه» نامیده است. این امر، آشکارا نشان مىدهد که مفضل از خواص اصحاب امام صادق (ع) و مورد عنایت وى بود. بار توحید هر کسى نکشد طعم توحید هر خسى نچشد
نکوهش مفضل
هر چند مفضل نزد ائمه (ع) جایگاه رفیع داشت; ولى روایاتى در نکوهش وى نیز وجود دارد. این روایات به گونهاى است که بعضى از دانشمندان، بر اساس آنها، مفضل را سست ایمان و صاحب اعتقادات نادرست معرفى کردهاند. ناگفته پیداست که نمىتوان تنها به سبب چند روایت، شخصیتى چون مفضل را به ضعف ایمان متهم کرد. زیرا: 1- روایات فراوانى بر جلالتشان و منزلت وى دلالت دارد. شمار این روایات به اندازهاى است که غالبا علم اجمالى به صدور آنها از معصوم (ع) حاصل مىشود. در میان چند حدیثى که در نکوهش مفضل نقل شده، تنها سه حدیث صحیح وجود دارد. پس در مقابل احادیثبسیارى که در فضایل وى رسیده، روایات نکوهشکننده، خیلى اندک است. 2- سخنانى چنین در باره زراره و محمد بن مسلم، که عدالت و وثاقت آنها بر همگان ثابت است، نیز دیده مىشود. امام صادق (ع) براى نجات یاران خویش گاه در ظاهر به نکوهش آنها مىپرداخت. چنانکه آن حضرت در پیام خویش به زراره بر این امر، تصریح فرموده است. پس این احادیثبه عنوان تقیه از امام (ع) صادر شده است. در عظمتشان مفضل همین بس که تنها او براى نوشتن کتاب توحید برگزیده شده است. افزون بر این، ابن قولویه و شیخ مفید و شیخ طوسى او را تایید کردهاند. بىتردید اگر کسى در آخرین بخشهاى توحید مفضل دقت کند و سخنان امام صادق (ع) خطاب به مفضل را بنگرد، هرگز در منزلت والاى او تردید نخواهد کرد. حضرت در آخرین بخشهاى کتاب توحید، خطاب به مفضل مىگوید: اى مفضل! آنچه بتو دادم، بگیر و حفظ کن; خدایت را در برابر نعمتهایش سپاس گوى و از اولیاى بزرگوارش، پیروى کن. و... اى مفضل! دل خود را فارغ ساز و آرامشت را حفظ کن. در آینده، دانش ملکوت آسمانها و زمین و آفرینش اعجابآور آنها را چنان برایتبازگو خواهم کرد که آنچه اکنون مىدانى تنها بخشى از آن شمرده شود. هرگاه مىخواهى برو و بیا که تو همنشین و مصاحب مایى. تو نزد ما منزلتى بس والا دارى. جایگاه و موقعیت تو در قلب مؤمنان بسان آب براى تشنه است. در اینجا براى عاشقان دانش و علوم جعفرى (ع) چند نمونه از احادیث نورانى بازگو شده به وسیله مفضل را یادآورى مىکنیم به امید آن که مورد بهرهبردارى و توجه عزیزان، قرار گیرد.
آیین دوستیابى
1- امام صادق (ع) فرمود: «اختبروا اخوانکم بخصلتین فان کانتا فیهم و الا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب المحافظة على الصلوات فى مواقیتها، و البر بالاخوان فى العسر و الیسر» برادران دینى خویش را با دو ویژگى بیازمایید; اگر آن دو صفت را در آنها یافتید، چه بهتر و گرنه از آنها فاصله بگیرید، فاصله بگیرید; مواظبت آنان به نماز در اول وقت، نیکى به دوستان و برادران دینى در دشوارى و راحتى.
ریاستطلبى
2- امام ششم (ع) فرمود: «من طلب الرئاسة هلک» هر کس در پى ریاستباشد، نابود خواهد شد.
آبروى مؤمن
حضرت صادق (ع) فرمود: «من روى على مؤمن روایة یرید بها شینه و هدم مروته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایة الشیطان فلا یقبله الشیطان» هر کس به زیان مؤمنى داستانى بگوید و هدفش عیبجویى و ریختن آبروى وى باشد تا او از چشم مردم بیفتد، خداوند وى را از دوستى خود به دوستى شیطان مىراند و شیطان هم او را نمىپذیرد.
وفات مفضل
سرانجام مفضل ابن عمر، بعد از تحمل مشکلات فراوان در راه حمایت از ولایت و به یادگار گذاشتن آثارى زرین براى شیعیان، در زمان امام کاظم (ع) در شهر کوفه وفات کرد. او در طول زندگانى بابرکتخویش رضایتسه امام بزرگوار را به دست آورد; و با این کار، در جهتخشنودى پروردگار گام برداشت. با مرگ او یکى از درخشانترین ستارگان آسمان دانش و تقوا افول کرده و امام هفتم (ع) برایش رحمت فرستاد. عیسى بن سلیمان مىگوید: به امام هفتم (ع) عرض کردم: خدا مرا فدایتسازد; وقتى از دوستشما مفضل جدا شدم، بیمار بود، امیدوارم برایش دعا کنید. حضرت فرمود: خداوند مفضل را رحمت کند، او راحتشد. عیسى بن سلیمان مىگوید: وقتى پیش دوستانم آمدم; گفتم: به خدا سوگند، مفضل از دنیا رفت. بعد از سه روز وارد کوفه شدیم و دریافتیم مفضل سه روز قبل وفات کرده است. موسى بن بکر مىگوید: زمانى که خبر وفات مفضل بن عمر را به امام هفتم (ع) دادند، فرمود: خدا او را رحمت کند، بعد از رحلت پدرم، به جاى پدرم بود. همانا او راحتشد.
وصیت مفضل
مفضل خطاب به شیعیان چنین وصیت کرد: بر شما باد فهمیدن دین خدا و کنارگیرى از محرمات وى و خوشرفتارى با اطرافیان خویش. پارسایى را در اعلاترین درجه آن داشته باشید، زیرا ملاک دیندارى، تقواست. نمازها را در وقت آن بخوانید و واجبات را طبق فرمانهاى الهى انجام دهید. به فقراى شیعه تحقیر و ستم روا مدارید; به آنها لطف و احسان کنید. آنان را از حقى که خدا برایشان در اموال شما قرار داده، محروم نکنید. آل محمد (ص) را وسیله معاش خویش قرار ندهید; زیرا از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود : مردم درباره ما، سه گروهند: 1- آنها که ما را دوست دارند و انتظار قائم ما را مىکشند تا از دنیاى ما بهرهور شوند. عقیده ما را دارند و کلام ما را حفظ مىکنند; ولى از عمل ما کوتاهى مىکنند. البته که خداوند اینان را به دوزخ مىبرد. 2- دستهاى که ما را دوست دارند و کلام ما را مىشنوند و مانند ما عمل مىکنند تا به وسیله ما از مردم بخورند و ما را وسیله کسب معاش خویش قرار دادهاند، خداوند شکم آنها را از آتش جهنم پر مىکند و گرسنگى و تشنگى را بر آنها مسلط خواهد ساخت. 3- دستهاى که ما را دوست دارند، گفتههاى ما را حفظ مىکنند، امر ما را اطاعت مىکنند و در عمل با ما مخالفت نمىورزند. آنان از ما هستند و ما از آنها. اى شیعیان! دنیا و نعمت و شکوفایى و خرمى و ملک آن، شما را نفریبد; زیرا شایسته شما نیست. به خدا سوگند، براى اهل دنیا هم خوشى ندارد.
ولادت:
مفضل در اواخر قرن اول یا آغاز قرن دوم هجرى، در شهر کوفه به دنیا آمد. وى در قرن دوم هجرى زندگى کرد. در پرتو تربیت امام صادق و امام کاظم (ع) بالید و در زمان امامت امام هفتم (ع) ، دنیا را وداع گفت. شیخ طوسى هنگام شمارش اصحاب امام کاظم (ع) از شخصى به نام محمد ابن مفضل بن عمر نام مىبرد که احتمالا از فرزندان مفضل شمرده مىشود.
اسامى و القاب
نامش «مفضل»، نام پدرش «عمر» و کنیهاش «ابو محمد» یا «ابو عبد الله» است. در کتابهاى رجالى و اسناد روایات با نامهاى «مفضل بن عمر» «المفضل الجعفى» «المفضل بن عمر» «ابو عبد الله» «ابو محمد جعفى» «مفضل بن عمر الجعفى الکوفى» از وى یاد شده است.
نماینده امام صادق (ع) در شهر کوفه
محمد بن مقلاص معروف به «ابى الخطاب» نماینده پیشواى ششم در شهر کوفه بود. وقتى او از خط ولایت منحرف شد و ادعاهاى دروغین طرح کرد، مورد لعن امام صادق (ع) قرار گرفت و از سمتخویش برکنار گردید. بعد از عزل او، شیعیان به محضر امام (ع) آمده، گفتند: کسى را به عنوان نماینده خویش معرفى بفرمایید تا در امور دین به او مراجعه کنیم و احکام را از وى بپرسیم. امام صادق (ع) فرمود: نیازى نیست. هر کس مساله و مشکل دینى دارد از من بپرسد پاسخ بشنود. آنها گفتند: این کار، براى همه مقدور نیست. امام (ع) فرمود: مفضل بن عمر را مرجع شما قرار دادم. سخن او را بشنوید و اطاعت کنید; زیرا او جز حق نمىگوید.
زیباترین سیماى صلح و صفا
مفضل، بر اساس فرمان امام صادق (ع) به مشکلات دینى، مالى و اجتماعى مردم کوفه رسیدگى کرد و در زدودن چهره زشت کدورت و خشونت از شیعیان منطقه، کوشید. شیخ کلینى، مؤلف کتاب ارزشمند «کافى»، از زبان یکى از مؤمنان چنین حکایت مىکند: من و دامادم بر سر میراث، اختلاف پیدا کردیم و کار ما به مشاجره کشیده شد. وقتى مفضل از جریان آگاه شد، نزد ما آمد و مدتى باقى ماند. سپس ما را به خانه خویش دعوت کرد، پس از گفتگوى بسیار، اختلاف ما را به کمترین حد خود یعنى چهارصد درهم رساند و ما را به صلح فرا خواند. آنگاه این مبلغ را در اختیار ما قرار داد و از ما تعهد گرفتبعد از این، علیه همدیگر ادعایى نکنیم. بعد گفت: بدانید پولى که به شما پرداختم، از اموال امام صادق (ع) است. آن حضرت اموالى به من سپرده و فرمان داده است: هرگاه دو تن از شیعیان در مسائل مالى اختلاف یافتند، با استفاده از آن، آنها را صلح دهم.
در سایه شاخسار امامت
روایاتى که از محدثان بزرگ نقل شده، جایگاه رفیع مفضل نزد امام صادق (ع) و نیز شدت علاقه امام (ع) به وى را نشان مىدهد. ترجمه شمارى از این روایتها چنین است: 1- امام کاظم (ع) مىفرماید: پدرم حضرت صادق (ع) به من فرمان داد نزد مفضل بروم و سوگ برادرم اسماعیل را به وى تسلیتبگویم; او فرمود: به مفضل سلام برسان و بگو: مصیبت مرگ اسماعیل بر ما وارد شد و صبر کردیم. تو نیز چون ما در این مصیبت، شکیبا باش. ما چیزى خواستیم و خدا چیزى دیگر اراده کرد. ما تسلیم خداى بزرگ شدیم. صاحب کتاب گرانقدر، معجم الرجال، بعد از نقل این حدیث، مىنویسد: این روایت صحیح، شدت علاقه امام صادق (ع) به مفضل بن عمر را نشان مىدهد. 2- وقتى عبد الله بن ابى یعفور، یکى از دوستان نزدیک امام صادق (ع) ، از دنیا رفت، امام (ع) به مفضل بن عمر نامهاى نوشت و ضمن تجلیل از شخصیت عبد الله ابن ابى یعفور، مرگ وى را به مفضل تسلیت گفت. 3- هشام ابن احمد مىگوید: خدمت امام صادق (ع) رفتم تا نظرش را در باره مفضل بپرسم. امام در مزرعهاش مشغول کار بود. آن روز، هوا بسیار گرم بود و عرق از صورت مبارک حضرت به سینهاش مىریخت. وقتى آنجا رسیدم، پیش از آنکه لب به سخن گشایم، امام (ع) بدون مقدمه، فرمود: «آرى، به خدایى که جز او آفریدگارى نیست، مفضل بن عمر جعفى بعد از پدرم امام باقر (ع) ، برایم پدر است. حضرت این جمله را چندین بار تکرار فرمود: هر که در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش مىدهند نزدیکى او به دستگاه امامت و پاى فشارى وى در گسترش فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام) بر سودجویان و شهرت طلبان، گران آمد و آنان را به تلاشهاى مذبوحانه واداشت. آنان که نمىتوانستند شخصیت و موقعیت این عاشق فرزانه را درک کنند، به شایعهپراکنى و تهمت و افترا روى آوردند و مفضل و یارانش را به شرابخوارى، ترک نماز، کبوتربازى و حتى به سرقت و راهزنى متهم کردند. این گروه، که ابو الخطاب معزول و طرفدارانش از فعالان آن شمرده مىشدند، شایع کردند که مفضل افراد بىمبالات و لاابالى را پیرامونش گرد آورده است. وقتى این شایعات به اوج رسید، گروهى از مؤمنان و مقدسان کوفه به محضر امام صادق (ع) چنین نوشتند: «مفضل با افراد رذل و شرابخوار و کفترباز همنشین است، شایسته استبه وى دستور دهید این افراد را از خود دور سازد.» امام صادق (ع) بدون اینکه با آنان در این باره سخن بگوید، نامهاى براى مفضل نوشت و در پاکت قرار داد، مهر کرد و به آنان سپرد تا به مفضل برسانند. حضرت تصریح فرمود که نامه را خودشان شخصا به مفضل تحویل دهند. آنان به کوفه برگشتند، دسته جمعى به خانه مفضل شتافتند و نامه امام (ع) را به دست مفضل دادند. وى نامه را گشود و متن آن را قرائت کرد. امام (ع) به مفضل دستور داده بود: چیزهایى بخرد و به محضر امام (ع) ارسال کند. در این نامه حتى مقدار چیزها تعیین نشده بود. مفضل نامه را خواند. آن را به دست همه حاضران داد تا بخوانند. سپس از آنان پرسید: اکنون چه باید کرد؟ گفتند: این اشیا خیلى هزینه دارد، باید بنشینیم، تبادل نظر کنیم و از شیعیان یارى جوییم. در واقع هدفشان این بود که خانه مفضل را ترک کنند. مفضل گفت: تقاضا مىکنم براى صرف غذا در اینجا بمانید. آنان به انتظار غذا نشستند. مفضل افرادى را به سراغ همان کسانى که از آنها بدگویى شده، و به کارهاى ناروا متهم شده بودند، فرستاد و آنان را احضار کرد. وقتى نزد مفضل آمدند، نامه حضرت صادق (ع) را براى آنان خواند. آنان، با شنیدن کلام امام صادق (ع) براى انجام فرمان حضرت از خانه خارج شدند. پس از مدتى کوتاه، بازگشتند. و در مجموع دوهزار دینار و دههزار درهم در برابر مفضل نهادند. آنگاه مفضل به شکایتکنندگان، که هنوز از صرف غذا فارغ نشده بودند، نگریست و گفت: شما مىگویید افرادى چنین را از خود برانم و گمان مىکنید خدا به نماز و روزه شما نیازمند است؟!
انیس امام هفتم (ع)
محمد بن سنان مىگوید: خدمت امام کاظم (ع) شرفیاب شدم. فرزند بزرگوارش على بن موسى (ع) نیز نزد حضرت بود. پیشواى هفتم به من فرمود: محمد! عرض کردم: بله، بفرمایید. فرمود: محمد! مفضل انیس و همدم و راحتىبخش من بود و تو نیز همدم و سبب راحتى آن دو (امام رضا و امام جواد (ع) هستى.
من کسى مثل او ندارم:
خالد بن نجیح جوان مىگوید: در محضر حضرت موسى بن جعفر (ع) نشسته بودم، امام (ع) فرمود: مردم در باره مفضل بن عمر چه مىگویند؟ عرض کردم: مىگویند چون یهودیان و مسیحیان است، اما در خدمت آقا و سرور شماست. حضرت فرمود: واى بر ایشان، او را در چه مقام پستى انگاشتهاند؟ عقیده من در باره او چنین نیست، من کسى مانند او ندارم.
امین امامت
این دانشمند فرزانه، چنانکه نزد پیشواى ششم مورد اعتماد بود، نزد فرزندش امام کاظم (ع) نیز مورد عنایت قرار گرفت و حضرت از وى به عنوان انیس و همدم خویش یاد مىکرد. هشام ابن احمر مىگوید: روزى اموالى را خدمت پیشواى هفتم بردم. حضرت فرمود: آنها را به مفضل بن عمر تحویل ده. من به خانه مفضل رفتم و در مقابل منزل وى، بارها را پیاده کردم. موسى بن بکر نیز مىگوید: خدمت ابى الحسن (ع) (امام هفتم) بودم و کارهاى آن بزرگوار را انجام مىدادم. هرگز ندیدم، جز مفضل، کسى چیزى خدمت امام (ع) بفرستد. هر کس چیزى براى امام (ع) مىآورد، حضرت مىفرمود: آنها را به مفضل بن عمر بسپار.
در آیینه کلام دانشمندان
شیخ مفید درباره مفضل مىنویسد: او از کسانى است که نص امامت امام موسى کاظم (ع) را از پدر بزرگوارش امام صادق (ع) نقل کرده است. وى از یاران خاص و گرانقدر امام صادق (ع) و از فقیهان شایسته و مورد اعتماد شمرده مىشود. شیخ طوسى، شاگرد مرحوم مفید، مىگوید: مفضل از اصحاب و یاران واقعى ائمه (ع) و مورد وثوق و اعتماد آنان بود و همواره رهرو راه آنان شمرده مىشد. ابن شهرآشوب، مفضل را از خواص اصحاب امام صادق (ع) مىشمارد. علامه سید صدر الدین عاملى مىنویسد: کسى که به دقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق (ع) بنگرد، درمىیابد که امام (ع) این سخنان بلیغ و معانى شگفت و الفاظ غریب را جز با مردى بزرگ و گرانقدر و دانشمندى با هوش و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف، در میان نمىنهد. این مرد نزد من بسیار با عظمت و بلندمرتبه است.
در اوج علم و دانش
این فقیه شایسته در سایه آموزشها و عنایتهاى امام صادق (ع) به مرتبهاى رسید که مورد تحسین و تشویق امام (ع) قرار گرفت. پیشواى ششم (ع) گاه مىفرمود: کاش همه شیعیانش در فهم و دانش، مانند مفضل بودند. عبد الله بن فضل هاشمى مىگوید: در محفل حضرت صادق (ع) حضور داشتم که مفضل بن عمر وارد شد. حضرت، در حالى که از دیدن او خوشحال به نظر مىرسید، فرمود: مفضل! بیا کنارم بنشین. به خدا سوگند، تو را دوست دارم و به هرکه تو را دوستبدارد نیز مهر مىورزم. اى مفضل! اگر همه اصحابم آنچه تو مىدانى، مىدانستند، هیچ کس با دیگرى اختلاف پیدا نمىکرد. مفضل گفت: یا بن رسول الله! گمان مىکنم مرا بیش از آنچه هستم، مىستایید! امام (ع) فرمود: نه، من تو را، به اندازهاى که خداوند برایت قرار داده، ستودم. جامه کعبه را که مىبوسند اونه از کرم پیله نامى شد با عزیزى نشست روزى چند لاجرم همچو او گرامى شد
کلام آرامشبخش
فیض ابن مختار مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم:جانم فداى شما باد، وقتى در میان گروههاى اندیشمندان کوفهمىنشینم، گاه از بسیارى اختلاف عقیدهشان در تردید فرو مىروم;ولى هنگامى که به مفضل بن عمر روى مىآورم، مرا چنان آگاهمىکند که دلم آرام مىگیرد. امام صادق (ع) فرمود:آرى، اى فیض!حقیقت چنان است که مىگویى. براى شناخت دانش مفضل، کافى است تنها به کتاب «توحید» وى رجوع شود; کتابى که نجاشى آن را کتاب فکر و اندیشه مىخواند; بزرگى دیگر، این کتاب را گنجینه حقایق و معارف مىنامد و سید بن طاووس همراه داشتن، تدبر و دقت در آن را به مسافران گوشزد مىنماید. دانش مفضل چنان بود که امام جعفر صادق (ع) به وى فرمود: «اکتب و بث علمک فی اخوانک فان مت فاورث کتبک بنیک» اى مفضل! آموختههاى خویش را بنویس و در میان برادران دینىات منتشر کن. و اگر مرگت فرا رسید، نوشتههایت را براى فرزندانتبه ارث بگذار.
استادان و شاگردان
مفضل بن عمر، افزون بر استفاده فراوان از محفل انس امامان ششم و هفتم (علیهما السلام) و به خاطر سپردن سخنان آن دو بزرگوار، از یاران و اصحاب ائمه (ع) مانند: ابو ایوب عطار، اسماعیل بن ابى فدیک، ثابت ثمالى، جابر بن یزید جعفى، یونس بن ظبیان و خیبرى، بهره مىگرفت و روایت مىشنید. او همچنین اندوختههاى روایى خویش را نیز براى شاگردانش نقل مىکرد. نامهاى برخى از شاگردان وى، چنین است: محمد بن سنان، معلى بن خنیس، ابوسعید خیبرى، عبد الرحمان بن کثیر، منصور بن یونس، مفضل بن زائده، اسحاق بن عیسى، ابراهیم بن خلف، خلف بن حماد، عبد الرحمن بن سالم و... شاگردان مفضل در موضوعات مهمى چون: تفسیر، فلسفه احکام، توحید، معاد، مهدویت، اخلاق، آداب جبهه و... و شیوه زندگى از آن بزرگوار، روایت نقل کردهاند.
گنجینه حقایق
یکى از مهمترین عوامل شهرت و امتیاز او، اثر جذاب و آموزنده «توحید مفضل» است. حضرت امام جعفر صادق (ع) این اثر را در چهار جلسه براى مفضل بیان کرد. این روایت درباره شگفتیهاى آفرینش انسان، حیوان، رازهاى طبیعت و فلسفه ناملایمات و مصایب، سخن مىگوید. پیشواى ششم شیعیان در این اثر، از موضع یک اندیشمند و متفکر برجسته و آگاه که به رازهاى آفرینش کاملا احاطه داشته، به بررسى جهان مىپردازد. کتابشناس مشهور، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: علاوه بر کتاب توحید مفضل، که حضرت امام صادق (ع) بر مفضل املا کرد، کتاب دیگرى هم به نام «رساله اهلیلجیه» از مفضل به یادگار مانده است. این کتاب نیز از کلمات گهربار صادق آل محمد (ص) است. با این تفاوت که رساله اهلیلجیه را امام (ع) در پاسخ به پرسشهاى کتبى مفضل مرقوم فرموده است. حضرت در این نوشتار، علاوه بر پاسخ به پرسشهاى مفضل در مسائل کلامى، اعتقادى و طبیعى، به مناظره خویش با یک پزشک هندى، اشاره کرده است. علامه مجلسى (ره) این دو کتاب را به طور کامل در باب «توحید بحار الانوار» آورده و به شرح و توضیح آن پرداخته است. گروهى از دانشمندان مسلمان، کتاب توحید مفضل را شرح و ترجمه کرده و تعلیقههایى بدان نوشتهاند. آیت الله العظمى خویى (ره) فقیه و مفسر و رجالى بزرگ جهان شیعه در قرن معاصر، مىنویسد: در جلالت و عظمت مفضل همین قدر کافى است که امام صادق (ع) او را مورد چنین لطف و عنایتى قرار داد و کتاب مشهور به توحید مفضل را به او املا کرد. این کتاب همان است که «نجاشى» آن را کتاب «اندیشه» نامیده است. این امر، آشکارا نشان مىدهد که مفضل از خواص اصحاب امام صادق (ع) و مورد عنایت وى بود. بار توحید هر کسى نکشد طعم توحید هر خسى نچشد
نکوهش مفضل
هر چند مفضل نزد ائمه (ع) جایگاه رفیع داشت; ولى روایاتى در نکوهش وى نیز وجود دارد. این روایات به گونهاى است که بعضى از دانشمندان، بر اساس آنها، مفضل را سست ایمان و صاحب اعتقادات نادرست معرفى کردهاند. ناگفته پیداست که نمىتوان تنها به سبب چند روایت، شخصیتى چون مفضل را به ضعف ایمان متهم کرد. زیرا: 1- روایات فراوانى بر جلالتشان و منزلت وى دلالت دارد. شمار این روایات به اندازهاى است که غالبا علم اجمالى به صدور آنها از معصوم (ع) حاصل مىشود. در میان چند حدیثى که در نکوهش مفضل نقل شده، تنها سه حدیث صحیح وجود دارد. پس در مقابل احادیثبسیارى که در فضایل وى رسیده، روایات نکوهشکننده، خیلى اندک است. 2- سخنانى چنین در باره زراره و محمد بن مسلم، که عدالت و وثاقت آنها بر همگان ثابت است، نیز دیده مىشود. امام صادق (ع) براى نجات یاران خویش گاه در ظاهر به نکوهش آنها مىپرداخت. چنانکه آن حضرت در پیام خویش به زراره بر این امر، تصریح فرموده است. پس این احادیثبه عنوان تقیه از امام (ع) صادر شده است. در عظمتشان مفضل همین بس که تنها او براى نوشتن کتاب توحید برگزیده شده است. افزون بر این، ابن قولویه و شیخ مفید و شیخ طوسى او را تایید کردهاند. بىتردید اگر کسى در آخرین بخشهاى توحید مفضل دقت کند و سخنان امام صادق (ع) خطاب به مفضل را بنگرد، هرگز در منزلت والاى او تردید نخواهد کرد. حضرت در آخرین بخشهاى کتاب توحید، خطاب به مفضل مىگوید: اى مفضل! آنچه بتو دادم، بگیر و حفظ کن; خدایت را در برابر نعمتهایش سپاس گوى و از اولیاى بزرگوارش، پیروى کن. و... اى مفضل! دل خود را فارغ ساز و آرامشت را حفظ کن. در آینده، دانش ملکوت آسمانها و زمین و آفرینش اعجابآور آنها را چنان برایتبازگو خواهم کرد که آنچه اکنون مىدانى تنها بخشى از آن شمرده شود. هرگاه مىخواهى برو و بیا که تو همنشین و مصاحب مایى. تو نزد ما منزلتى بس والا دارى. جایگاه و موقعیت تو در قلب مؤمنان بسان آب براى تشنه است. در اینجا براى عاشقان دانش و علوم جعفرى (ع) چند نمونه از احادیث نورانى بازگو شده به وسیله مفضل را یادآورى مىکنیم به امید آن که مورد بهرهبردارى و توجه عزیزان، قرار گیرد.
آیین دوستیابى
1- امام صادق (ع) فرمود: «اختبروا اخوانکم بخصلتین فان کانتا فیهم و الا فاعزب ثم اعزب ثم اعزب المحافظة على الصلوات فى مواقیتها، و البر بالاخوان فى العسر و الیسر» برادران دینى خویش را با دو ویژگى بیازمایید; اگر آن دو صفت را در آنها یافتید، چه بهتر و گرنه از آنها فاصله بگیرید، فاصله بگیرید; مواظبت آنان به نماز در اول وقت، نیکى به دوستان و برادران دینى در دشوارى و راحتى.
ریاستطلبى
2- امام ششم (ع) فرمود: «من طلب الرئاسة هلک» هر کس در پى ریاستباشد، نابود خواهد شد.
آبروى مؤمن
حضرت صادق (ع) فرمود: «من روى على مؤمن روایة یرید بها شینه و هدم مروته لیسقط من اعین الناس اخرجه الله من ولایته الى ولایة الشیطان فلا یقبله الشیطان» هر کس به زیان مؤمنى داستانى بگوید و هدفش عیبجویى و ریختن آبروى وى باشد تا او از چشم مردم بیفتد، خداوند وى را از دوستى خود به دوستى شیطان مىراند و شیطان هم او را نمىپذیرد.
وفات مفضل
سرانجام مفضل ابن عمر، بعد از تحمل مشکلات فراوان در راه حمایت از ولایت و به یادگار گذاشتن آثارى زرین براى شیعیان، در زمان امام کاظم (ع) در شهر کوفه وفات کرد. او در طول زندگانى بابرکتخویش رضایتسه امام بزرگوار را به دست آورد; و با این کار، در جهتخشنودى پروردگار گام برداشت. با مرگ او یکى از درخشانترین ستارگان آسمان دانش و تقوا افول کرده و امام هفتم (ع) برایش رحمت فرستاد. عیسى بن سلیمان مىگوید: به امام هفتم (ع) عرض کردم: خدا مرا فدایتسازد; وقتى از دوستشما مفضل جدا شدم، بیمار بود، امیدوارم برایش دعا کنید. حضرت فرمود: خداوند مفضل را رحمت کند، او راحتشد. عیسى بن سلیمان مىگوید: وقتى پیش دوستانم آمدم; گفتم: به خدا سوگند، مفضل از دنیا رفت. بعد از سه روز وارد کوفه شدیم و دریافتیم مفضل سه روز قبل وفات کرده است. موسى بن بکر مىگوید: زمانى که خبر وفات مفضل بن عمر را به امام هفتم (ع) دادند، فرمود: خدا او را رحمت کند، بعد از رحلت پدرم، به جاى پدرم بود. همانا او راحتشد.
وصیت مفضل
مفضل خطاب به شیعیان چنین وصیت کرد: بر شما باد فهمیدن دین خدا و کنارگیرى از محرمات وى و خوشرفتارى با اطرافیان خویش. پارسایى را در اعلاترین درجه آن داشته باشید، زیرا ملاک دیندارى، تقواست. نمازها را در وقت آن بخوانید و واجبات را طبق فرمانهاى الهى انجام دهید. به فقراى شیعه تحقیر و ستم روا مدارید; به آنها لطف و احسان کنید. آنان را از حقى که خدا برایشان در اموال شما قرار داده، محروم نکنید. آل محمد (ص) را وسیله معاش خویش قرار ندهید; زیرا از امام صادق (ع) شنیدم که مىفرمود : مردم درباره ما، سه گروهند: 1- آنها که ما را دوست دارند و انتظار قائم ما را مىکشند تا از دنیاى ما بهرهور شوند. عقیده ما را دارند و کلام ما را حفظ مىکنند; ولى از عمل ما کوتاهى مىکنند. البته که خداوند اینان را به دوزخ مىبرد. 2- دستهاى که ما را دوست دارند و کلام ما را مىشنوند و مانند ما عمل مىکنند تا به وسیله ما از مردم بخورند و ما را وسیله کسب معاش خویش قرار دادهاند، خداوند شکم آنها را از آتش جهنم پر مىکند و گرسنگى و تشنگى را بر آنها مسلط خواهد ساخت. 3- دستهاى که ما را دوست دارند، گفتههاى ما را حفظ مىکنند، امر ما را اطاعت مىکنند و در عمل با ما مخالفت نمىورزند. آنان از ما هستند و ما از آنها. اى شیعیان! دنیا و نعمت و شکوفایى و خرمى و ملک آن، شما را نفریبد; زیرا شایسته شما نیست. به خدا سوگند، براى اهل دنیا هم خوشى ندارد.