آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

پس از جریان سقیفه و یارى جستن امیرمومنان(ع) از مبارزان بدرو سابقین صحابه، که به شهادت کوثرالهى فاطمه زهرا(علیهاالسلام) و فرزند پاک وى محسن شش ماهه انجامید، مى‏توان‏قیام حجربن کندى را نخستین حرکت‏خونین شیعه به شمار آورد.
تاریخ دقیق تولد حجربن عدى در دست نیست; ولى برخى از منابع‏تاریخى، از وى به عنوان صحابى کم‏سن و سالى که در کسب فضایل‏انسانى و ملکات نفسانى در ردیف بزرگان آنها بود، نام برده‏اند.
پس اگر سن او را در اواخر حیات رسول خدا (ص) هفده سال بدانیم،مى‏توانیم سن وى را هنگام شهادت حدود 58 سال به شمار آوریم.
اسلام حجر
پس از غزوه بدر، آفتاب اسلام در آسمان مدینه ظاهر شد و دیدگان‏بسیارى را خیره ساخت. دیگر اسلام امرى درونى باورى مخفى نبود;سرود پیکارهاى خونینى بود که در صفوف پولادین مردان سترگ تجلى‏مى‏کرد و ایمان راسخ مومنان راسیتن را در صحنه جهاد به تصویرمى‏کشید. نوید پیروزى توحید که از تکبیر رعد آساى شیرخدا درنبرد احزاب ظاهر شد، پیکر حق جویان را نیرویى تازه بخشید.
صداى دل انگیز اسلام در سراسر جزیره‏العرب پیچید و معارف زلالش‏سمت دلهاى مشتاق سرازیر شد. سیل تشنگان حقیقت از نقاط مختلف‏جهان سوى مدینه شتافتند. برخى مانند سلمان فارسى، ابوذر غفارى‏و اویس قرنى انفرادى و بعضى نیز گروهى نزد پیغمبر اکرم(ص)رفته، در کمال آزادى اسلام را مى‏پذیرفتند. در تاریخ اسلام،کسانى که به صورت گروهى به ملاقات رسول خدا(ص) شتافته، به اسلام‏ایمان مى‏آوردند «وفد» نامیده مى‏شوند. این گروهها به دو دسته‏تقسیم مى‏شود:
1- بزرگانى که از اعتبار سیاسى یا قبیله‏اى بر خوردار بودند،در راس گروهى از طرفدارانشان به مدینه مى‏آمدند و بسیارى ازآنان نیز با شنیدن سخنان رسول خدا(ص) مسلمان مى‏شدند.
2- کسانى که در پى کشف حقایق و خارج شدن از کجروى‏هاى عقیدتى،با یک هم فکرى به حضور فرستاده خداوند شرفیاب شده، به دور ازگرایشهاى قومى و سیاسى به اسلام مى‏پیوستند.
حجر بن عدى نوجوانى حقجو بود و در شمار دسته دوم جاى داشت.
سال دقیق ایمان آوردنش معلوم نیست; ولى مى‏توان گفت: وى همراه‏برادرش هانى بن عدى به مجلس پیغمبر اکرم(ص) آمد و به دست‏مبارک آن حضرت به دین اسلام مشرف شد.
سیماى علمى حجر
برخى از محدثان حجر را از تابعین، یعنى کسانى که با یاران‏رسول خدا(ص) معاشرت نزدیک داشتند، شمرده‏اند; اما بیشتر مورخان‏و محدثان، ضمن تصریح به کم سن بودنش، وى را از بزرگان صحابه‏پیامبراکرم دانسته‏اند. در حقیقت این نکته را مى‏توان دلیل‏روشنى بر وسعت ابعاد علمى و عملى حجر دانست; زیرا هیچ کس بدون‏این دو نمى‏تواند به مقام بلند اصحاب بزرگ نبى اکرم(ص) دست‏یابد. او در این زمینه از چنان درجه‏اى بر خوردار بود که حتى مورخان‏اهل سنت نیز وى را ثقه یعنى کسى‏که در گفتارو کردار مورداعتماد کامل است، شمرده‏اند. در فقه شیعه نیز، ضمن اعتبار همین‏معنا راویى را به این نام مى‏خوانند که در فهم نقل روایت‏گرفتار خطا و فراموشى نشود. افزون بر این، فردى که در جوانى‏بار علمى و عملى سالخوردگان دانشمند را بر دوش گیرد، باید ازهوش و استعداد بالا; انگیزه نیرومند، اراده و کوشش عالى وتزکیه و خود سازى روحى نسبتا کاملى بر خور دار باشد.
سیماى معنوى، اجتماعى و نظامى
حجر بن عدى افزون بر فضیلتهاى علمى، در بعد ایمان و بندگى‏پروردگار نیز مقامى والا داشت. عرفان عملى آن مرد خدا چنان بودکه بسیارى از مخالفان تشیع، که در عدم انصاف شهره‏اند،کرامتهاى روحى آن شیعه مخلص را تا مرز مستجاب الدعوه بودن‏نگاشته‏اند. او در بعد اجتماعى نیز چهره‏اى شاخص داشت و نفوذمردمى‏اش در تمام مراحل قیامش به چشم مى‏خورد. حمایت گسترده‏عمومى و استقامت پسندیده وى در برابر دو چهره فریبکار وخونریز تاریخ بشر، معاویه و فرزند ابیه نشان دهنده نفوذ والاى‏حجربن عدى است. بسیارى از منابع تاریخى اهل سنت‏به معروف‏بودنش به «حجرالخیر» گواهى داده‏اند. هنگام نماز و دفن‏ابوذر، در ربذه همراه مالک اشتر بود. حضور وى در رده‏هاى بالاى‏فرماندهى سپاه امیرمومنان(ع) و حکومتهاى پیشین بخشى دیگر ازویژگیهاى شایسته او را نمایان مى‏سازد. در جنگ صفین، از سوى‏امام(ع) به فرماندهى قبیله بزرگ کنده برگزیده شد و در حماسه‏نهروان، در سمت ریاست میسره ارتش نیرومند آن حضرت لشکرگمراهان را به خاک مذلت افکند. حدود شایستگیهاى انسانى وى‏افزون بر گنجایش این گفتار است.
بنابراین، بدانچه گذشت‏بسنده مى‏کنم و سخن را در باره قیام‏تاریخى حجر پى مى‏گیریم.
در سال 41 هجرى مغیره بن شعبه از سوى معاویه حاکم کوفه شد. به‏شهادت تاریخ و حتى صاحب نظران غیر مسلمان، معاویه نخستین کسى‏بود که به نام خلیفه اسلامى، به رسم شاهان ایران و امپراطوران‏روم باستان، حکومت کرد. او ضمن فرمانى به مغیره به نکات زیرتاکید ورزید:
1- به کار بردن تازیانه بر مردم ضرورى است.
2- از ناسزاگفتن به امیرمومنان(ع) و تحقیر پیروانش خود دارى‏نگردد.
3- از شیعیان عیب‏جویى کرده، بر تکریم عثمان و هواخواهانش‏افزوده شود.
اولین درسى که فرزند هند به کارگزاران خود داد، استفاده اززور و حاکمیت‏شلاق براى کوبیدن جسم و جان مردم بود و جالب‏اینکه او این عمل ظالمانه را از ویژگیهاى سیاست و خردمندى‏مى‏شمارد.
خداوند حق را به آب روان و حیات‏بخش تشبیه کرده که سرسبزى‏طبیعت و شادابى مردم در گرو وجود او است. و براى باطل نیزکفهاى سبک و بى ارزش را مثال آورده که روى جریان آب در هیئتى‏خیره کننده ظاهر مى‏شود و سرانجام با تمام ابهت کاذبش از میان‏مى‏رود. معاویه که حق را شناخته و از باطل بودن خود به خوبى‏آگاه بود، تمام سعى خویش را در مبارزه با حق به کار برد تابتواند چند روزى به بقاى ظاهرى حکومتش ادامه دهد. مبارزه‏پیگیر معاویه با نام على(ع) که تجسم همه نیکیها و تجلى تمام‏زیباییهاى هستى است; گویاى نهایت پستى و پلیدى اوست. اومى‏دانست امیرمومنان(ع) کسى نیست که با مرگ به نیستى بپیوندد.
و دیگر هیچ اثرى بر جامعه ننهد. بنا براین، جلوه دادن نام على‏و از میان بردن عظمت‏یادش رادر راس برنامه‏هاى خود قرار داد.
البته معاویه واقعا از قتل عثمان متاثر نبود. عبدالفتاح‏عبدالمقصود، که خود از محققان معاصر اهل سنت است، در جلد دوم‏کتاب على(ع) مى‏نویسد: «براى معاویه زندگى و خلافت عثمان مطرح‏نیست. او به حکومت‏خود مى‏اندیشد. زمانى که بقاى ریاست‏خود رادر قوام خلافت عثمان بداند، از او دفاع مى‏کند; و روزى هم که‏تشخیص دهد از بر افراشتن علم خونخواهى خلیفه به مقاصد خودبهتر مى‏رسد، مقدماتش را فراهم مى‏سازد. چنانکه وقتى استمداد اورا شنید، با آنکه یکصد هزار مرد جنگى در اختیار داشت، التفاتى‏به کمک خواهى وى نکرد. چون خبر قتل عثمان به او رسید، او که‏منتظر چنان لحظه‏اى بود به تحریک مردم پرداخت; چه اینکه تحریک‏از انگیزه‏هاى نفسانى و تجارت معاویه سرسلسله امویان بود که‏این بار نیز غریزه تجارت پیشه‏اش وى را به تاخیر در کمک به‏عثمان و هدفهاى وسیعتر و سودمندترى راهنمایى کرد.
مغیره بن‏شعبه، که ابن اثیر در جلد دوم تاریخ معروف خود وى را در شمارچند مرد با هوش عرب قرار داده است، مردى فریبکار و نیرنگ بازبود. جرجى زیدان مسیحى مى‏نویسد: «واما مغیره اگر شهر هفت‏دروازه‏اى باشد و از هیچ دروازه آن کسى بدون فریب و فسون بیرون‏آمدن نتواند، مغیره از تمام آن هفت دروازه بیرون مى‏جهد.
این‏بار عقل تجارت‏گر آن پیر تبهکار سود ظاهرى‏اش را در پیروى ازتمایلات پسر ابوسفیان دید و فرمان حاکم شام را اطاعت کرد.حقوق پیروان مکتب علوى را به تاخیر مى‏انداخت و گاه از اصل‏پرداخت آن نیز خود دارى مى‏ورزید. او، چون دیگر فرمانروایان‏دستگاه اموى، به مسجد و منبر به عنوان ابزار مصالح شخصى و حب‏و بغضهاى فردى مى‏نگریست. روزى در خطبه نماز جمعه به امیرمومنان(ع) و خاندان وحى ناسزاگفت. ناگاه صداى اعتراض حجر بن‏عدى کلامش را برید. هرچند جملات حجر کوتاه بود، ولى بسیار پرمحتوا و شورانگیز مى‏نمود. «تو حق ندارى حقوق ما را به تاخیراندازى و در اموال مردم بدون اجازه آنان تصرف کنى.تو نمى‏توانى به امیرمومنان(ع) یعنى به بهترین مخلوق خداونداهانت روا دارى.»
آنگاه بر روان على(ع) دورد فرستاد و معاویه‏و حاکم بى‏شرمش را لعن و نفرین کرد.چون مغیره به مرکز فرمانرواى‏اش رسید، هواخواهان بنى امیه ونیز فرومایگانى که هر روز در پى موقعیتهاى ویژه به مدح‏قدرتهاى تازه مشغولند، نزدش شتافتند; بر کشتن حجر و یارانش‏تاکید کردند و گفتند: «چنانچه حجر و شیعیان مخالف را تنبیه‏نکنى، سبب شورش دیگران مى‏شوند. و امیر شام از تو دلگیر خواهدشد.»
مغیره در آخرین روزهاى زندگى، مانند بیشتر جنایتکاران‏جهان که خود را در آخر خط مشاهده مى‏کنند، حقایقى را به زبان‏آورد که عمرى به خاطر سود جویى بیشتر به جنگ آنان رفته بود.ولى افسوس که حقایق پس از ناتوانى جنایتکاران آشکار مى‏گردد.در حالى که سران قبایل گرد بسترش حلقه زده بودند، گفت: «اجل‏من فرا رسیده، نمى‏خواهم نیکان این شهر را بکشم تا آنها خوشبخت‏و من بدبخت‏باشم. معاویه در این دنیا عزیز و مغیره در آخرت‏ذلیل گردد.
او، که به گفته مسعودى و طبرى به دلیل شیوع بیمارى طاعون ازآن شهر گریخته بود و سرانجام پس از بازگشت‏به سبب همان بلاى‏عمومى از دنیا رفت. سیاست‏بازى ماهر بود که به هر چیز از دیدسود شخصى مى‏نگریست و در این راه از هیچ کردار پستى کوتاهى‏نمى‏کرد.
 

تبلیغات