غیرت دینى و امر به معروف تسامح و اعتدال در مکتب فاضلین نراقى رحمه ا الله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
«تساهل و تسامح» از جمله مباحثى است که در سالهاى اخیر بسیارى از اندیشمندان، نویسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضعگیرىهاى متفاوتى در این زمینه داشتهاند . شمارى از روشنفکران داخلى به پیروى از اندیشههاى غربى و بدون تامل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمین و انگیزه غربىها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مىکنند تا آن را در همه زمینهها و بدون هیچ حد و مرزى جارى و سارى سازند .
معناى لغوى
تساهل از ریشه: سهل، السین و الهاء و اللام اصل واحد یدل على لین و خلاف حزونة .
تسامح از ریشه: سمح، السین و المیم و الحاء اصل یدل على سلاسة و سهولة . (1)
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاینا .
سامحه فى الامر و بالامر: ساهله و لاینه و وافقه على مطلوبه . (2)
تساهل: سهل گرفتن بر یکدیگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار کردن و سهل انگارى .
تسامح: آسان گرفتن و مدارا کردن، کوتاهى کردن، فروگذار کردن، سهل انگارى . (3)
همان طور که ملاحظه مىشود این دو لفظ مترادف و داراى یک معنا هستند و همراهى این دو لفظ نوعى تنوع در کلام است .
واژه دیگرى که در عربى به معناى تساهل و تسامح مىباشد واژه «تهاون» و «مداهنه» است:
والمدهنة و الادهان: المصانعة و اللین . . . و قال الفراء . . . و فى تنزیل العزیز «ودوا لو تدهن فیدهنون» ودوا لو تلین فى دینکم فیلینون . قال ابوالهیثم: اى ودوا لو تصانعهم فى الدین فیصانعوک» (4)
المداهنة: «انترى منکرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتکبه، او جانب غیره، او لقلة المبالاة بالدین» (5)
براساس تعریفى که پیشتر خواندیم مداهنه به معناى سازشکارى، نرمى و ملایمت در دین و دمفروبستن انسان در برابر منکرات است .
کلمه غربى «تولرانس» [To Lerance] که به معناى تحمل، پذیرش و به دوش کشیدن است و امروزه بیشتر در بىقیدى، رهاسازى، بىتفاوتى و سازش کارى به کار مىرود، همین معنا را دارد . (6)
معناى اصطلاحى
در تساهل و تسامح کنونى، رویارویى و دوسویه بودن نهفته است . در حقیقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد . اگر او آسانگیر و اهل گذشتباشد، به نرمى با او رفتار مىشود و دوطرف باید از این ویژگى برخوردار باشند، ولى «سمحة» و «سهله» اى که روایات از آن سخن گفتهاند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است . اسلام از پیروان خود مىخواهد تا برخورد کریمانه با دیگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را همیشه در همه حال در خود زنده نگهدارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد . البته این نحوه از تسامح به معناى پذیرش باطل نیست، بلکه به معناى ظرفیتها و حدود عقل و ادراک افراد و واقع بینى در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى دیگر است، زیرا ممکن است کسانى حق را درست نفهمیده باشند و براى درک حقیقت، نیازمند مجال و فرصتباشند . (7)
تساهل منفى و تساهل مثبت
در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر، «تساهل منفى» [سلبى] به عدم مداخله در امور مردم و رها کردن مردم به حال خودشان معنا شده است . بر پایه این نظر، هر فرد در ارتباط با مسایل مختلف زندگى، گزینشها و تصمیمگیرىها، کاملا آزاد است و کسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى دیگران را ندارد . این نظریه که از سوى «جان لاک» فیلسوف انگلیسى [در سال 1685 م] . مطرح شد، از سلطه تحدید کننده قانون طبیعى خارج شده و ماهیتى بشرى و مبنایى کاملا عقلانى به خود گرفته است . بر پایه این نظر بود که تساهل مثبت [ایجابى] شکل گرفت . تساهل مثبت پشتیبانى از حقوق و آزادىهاى مردم براى دستیابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ویژه اقلیتها) از فرصتهاى برابر در جامعه است . در سایه به کارگیرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى که از سوى دولت ارایه مىشود، از امکانات موجود در جامعه بهرهمند شوند . (8)
در تبیین این دو مفهوم به همین مقدار اکتفا مىکنیم و بحث و بررسى بیشتر را به وقت مناسب وا مىگذاریم .
تاریخچه بحث
تساهل و تسامح از جمله مباحثى است که به طور گسترده طى چند قرن اخیر در فلسفه سیاسى مغرب زمین مطرح شده است . شروع نهضت اصلاح دینى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانین و حاکمیت کلیسا، نارسایى مفاهیم موجود در انجیل، فقدان فقه حکومتى، اصرار ارباب کلیسا بر حجیتبرداشتهاى مخدوش خود [که تعارض علم و دین را به دنبال داشت] و . . . زمینه به وجود آمدن مکاتب جدیدى را فراهم آورد . از جمله: سکولاریسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و . . . تساهل و تسامح نیز در چنین محیطى رشد کرد . این تفکر در غرب با انگیزههاى اقتصادى و سیاسى پدید . سرمایهداران و کارخانه داران بزرگ انگلیسى، بدون هیچ نگهداشتحد و مرز اخلاقى و دینى و رها از هر قیدى بازار و تلاشهاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولتهاى اروپایى نیز هیچ گونه نظارتى بر تلاشهاى آنان نمىکردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس» (یا تسامح) مىدانستند . . . از این روى بسیارى بر این باورند که هیچ عاملى به اندازه نظام سرمایه دارى از اندیشه تسامح و تساهل سود نبرده است . (9)
جان لاک فیلسوف پرآوازه انگلیسى در سال (1685 م 1064 ه) در رسالهاى با عنوان «مکتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و بابیان این معنا که دولت وکلیسا و افراد نباید در کار یکدیگر مداخله کنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارایه کرد . به اعتقاد لاک، مردم باید از دخالت در افکار، عقاید، شیوه زندگى علایق فرهنگى و آیین عبادى خوددارى کنند و این امر دولت و کلیسا را به طور متقابل در بر مىگیرد . (10)
از آن جا که هدف ما در این نوشتار بررسى بیشتر نظریات جان لاک نیست، به اجمال به موضوع مورد بحث مىپردازیم:
«در نظریه تساهل دینى تلاش مىشود نقش و اهمیت اجتماعى دین و تاثیر مذهب به عنوان یکى از مهمترین عوامل تعیین کننده خط سیر زندگى انسان، به حداقل ممکن برسد و دین به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظریه تساهل سیاسى از هر گونه دخالت دین در سیاست جلوگیرى نموده و این امر جنبه قانونى به خود بگیرد» . (11)
تاریخ تساهل و تسامح و سمحه و سهلهاى که اسلام از آن سخن مىگوید، به صدر اسلام برمىگردد . سیره عملى نبى مکرم اسلامصلى الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام و اخبار و احادیث رسیده از آنان، شاهد این سخن است .
حضرت مىفرمایند:
ان الله تعالى یحب الرفق و یعطى علیه ما لا یعطى على العنف (12)
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چیزهایى عطا مىکند که به درشتى و نامهربانى نمىدهد .
امام علىعلیه السلام مىفرمایند:
سلامة الدین و الدنیا فى مداراة الناس (13)
سلامتى دین و دنیا در مردم دارى است .
برخورد به دور از تکلف و کریمانه اسلام با پیروان دیگر ادیان و نیز با کافران و مشرکان معاند، امر پوشیدهاى نیست . در جریان فتح مکه پیامبرصلى الله علیه وآله تمام بدىهاى قریش را در بیستسال دوران بعثت و دشمنىهاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان نادیده گرفت و همه را در کمال بزرگوارى و کرامتبخشید و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (14) موارد بسیار دیگرى در سراسر زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمهعلیهم السلام وجود دارد که تاریخ، آن را ثبت کرده است .
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى این دو واژه و نگاهى گذرا به سیر تاریخى آن در غرب و شرق، اینک به طرح این بحث از منظر فاضلین نراقى - رحمة الله علیهما - مىپردازیم . این دو عالم بزرگ شیعى، علامه ملا مهدى نراقىرحمه الله و محقق فاضل ملا احمد نراقىرحمه الله از مرزبانان فکرى شیعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضیلت نورافشانى مىکنند . همتبلند و تلاش خستگىناپذیر این پدر و پسر در عرصههاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى که آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به میراث گذاشتند، اما متاسفانه به تعبیر بسیارى از بزرگان در میان ما ناشناختهاند . پژوهش در آثار و افکار و اندیشههاى این دو عالم بزرگ از بایستههاى عصر ماست . ما نیز به سهم و وظیفه خود و با توان بسیار اندک علمى در مقابل آن دو دریاى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غیرت دینى از منظر فاضلین نراقىرحمهم الله» مىپردازیم .
تسامح و غیرت دینى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مىباشد . ما حوزه اخلاق را در سه بخش: اخلاق فردى، اجتماعى و بین المللى مطرح مىکنیم:
الف) اخلاق فردى
در مکتب اسلام، کسب فضایل اخلاقى و رسیدن به کمال، هدف از آفرینش انسان معرفى شده است . بنابراین انسانها براى رسیدن به کمال، باید در جهت کسب صفاتى نظیر: غیرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و . . . تلاش نمایند . از طرف دیگر رذایل و صفات زشتى را که در جهت مخالف کمال است، نظیر: بى غیرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و . . از خود دفع نمایند . اجمالا این که هدف ما در این جهان باید کسب سعادت واقعى; یعنى آسایش در سراى دیگر باشد و نسبتبه دنیا و امور دنیایى که به سهلگیرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پیش بگیریم . سیر اجمالى در دو کتاب گران سنگ «جامع السعادات» و «معراج السعادة» هر جوینده سعادت را به این نتیجه رهنمون مىسازد .
در این جا به ذکر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اکتفا مىکنیم:
1 - غیرت
مقتضى الغیرة و الحمیة فى الدین ان یجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعین . . . و یسعى فى ترویجه و نشر احکامه، و یبالغ فى تبیین حلاله و حرامه، و لا یتسامح فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر (15)
اما غیرت و حمیت در دین، آن است که دین را از بدعتبدعتگذاران حفظ کند و . . . در ترویج احکام دین جدیت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسایل حلال و حرام، نهایت تلاش را بکند و در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکند . (16)
ملا مهدى نراقىرحمه الله در عکس موضوع; یعنى (بى غیرتى) مىفرماید:
عدم الغیرة و الحمیة فى محافظة ما یلزم محافظته من الدین و العرض و الاولاد و الاموال، و هو من نتایج صغر النفس و ضعفها، و من المهلکات العظیمة . (17)
بى غیرتى و بى حمیتى، کوتاهى واهمال در محافظت آنچه حفظ آن لازم است، از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلکات عظیمه و صفات خبیثه است . (18)
2 - غضب
علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبیه به سه دسته تقسیم مىکند:
افراط در خشم این است که این صفت چنان بر آدمى چیره شود که از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فکر و بصیرتى برایش باقى نماند و تفریط این است که این قوه [خشم] را فاقد باشد یا به قدرى در او ضعیف شود که در مواردى که شرعا و عقلا غضب لازم است، هیچ غضب نکند . واعتدال این است که غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد . (19)
ملا مهدى نراقىرحمه الله در پایان نتیجهگیرى کرده مىگوید:
این گونه غضب نیکوست; زیرا اذا الغضب لله لا لنفسک اذا امرک بان تغضب عن مشاهدة المنکر . (20)
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زیرا خداوند فرمان داده که با دیدن زشتىها خشمگین شوید . (21)
نتیجه آن که روایات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نیست، بلکه خشم و غضبى که براى خدا و در راه احیاى دین و پاسدارى از ارزشها باشد «خشم مقدس» است .
3 - امر به معروف و نهى از منکر
ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با این دو فریضه الهى مطرح مىکند و آن را وظیفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مىداند . ایشان هر گونه مسامحه و تساهل در این دو فریضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و . . . دانسته مىگوید:
التهاون و المداهنة فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، او من الطمع المالى ممن یسامحه (22) .
تسامح در امر به معروف و نهى از منکر از چند چیز ناشى مىشود، از ضعف و حقارت نفس یا به دلیل طمع به مالى که از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است .
ملا مهدى نراقى در ادامه به پیامدهایى که از ترک این دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منکر) پدید مىآید پرداخته مىگوید:
و هو من المهلکات التى یعم فسادها و ضرها، و یسرى الى معظم الناس اثرها و شرها، کیف و لو طوى بساط الامر بالمعروف و النهى عن المنکر اضمحلت الدیانة . . . . قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: ان الله تعالى لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له، فقیل له: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لاینهى عن المنکر .
و قیل لهصلى الله علیه وآله : اتهلک القریة و فیها الصالحون؟ قال: نعم قیل: لم یا رسول اللهصلى الله علیه وآله؟ قال: بتهاونهم و سکوتهم عن معاصى الله (23)
سستى و مسامحه در این دو فریضه از مهلکاتى است که فساد و زیانش فراگیر و شرش به همه مردم سرایت مىکند، زیرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر برچیده شود، دین و آیین الهى برچیده مىشود . رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مؤمن ضعیفى که دین ندارد غضب مىکند . پرسیدند: مؤمن ضعیف کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمىکند . به پیامبرصلى الله علیه وآله گفته شد: آیا سرزمینى که در آن مردمى صالح باشند، ممکن استبه هلاکت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه یا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سکوتشان در برابر معاصى خدا .
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منکرات عظیم، نظیر: بدعت در دین، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و . . . بر هر فرد مسلمانى واجب مىدانند که جهت اصلاح خود و دیگران، امر به معروف و نهى از منکر کند . بخشى از کلام ایشان قابل تامل و دقت است:
فلو امکن لمؤمن دین ان یغیر هذه المنکرات کلا، او بعضا بالاحتساب فلیس له ان یقعد فى بیته، بل یجب علیه الخروج للنهى و التعلیم و . . . (24)
پس اگر براى مؤمن دین دارى ممکن باشد که همه یا بعضى از این منکرات را دفع و منع نماید، نباید در خانه بنشیند، بلکه بر او واجب است که براى بازداشتن و تعلیم و آشنا کردن مردم از خانه بیرون آید .
این بخش از سخنان ایشان ذهن و وجدان خواننده را به یک دید تطبیقى نسبتبه منکراتى که در جامعه وجود دارد متوجه مىسازد و انسانهاى غیور را به نوعى شورش، علیه منکرات دعوت مىنماید .
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نیز آشکارا انسانها را به عدالت و ستیز علیه ظلم و استبداد و بى عدالتىهاى شایع در آن زمان، دعوت مىکند و در واقع این مباحث نراقىرحمه الله نوعى صدور اندیشه را در پى دارد .
ب) اخلاق اجتماعى
در محیط خانواده و کار . . . امور و رفتارمان نسبتبه دیگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبتبه فرزندان، مدیر نسبتبه کارمندان و . . . با توجه به اختلاف موارد، نظر کلى و اجمالى اسلام این است که گاهى باید سختگیرى و گاهى باید تغافل و چشم پوشى کرد تا کار غلط و اشتباه به عنوان یک جریان عادى تلقى نشود و اشتباه همیشه «اشتباه» شناخته شود و در هر حال باید رعایت جانب اعتدال را کرد .
ج) اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
«در بینش توحیدى اسلام «بشریت» داراى یک جوهر است . . . اسلام با نفى تعصبهاى نژادى و قومى و تاکید بر جهان منشى به عنوان یک نظام کامل الهى، زمینه بسیارى از کژاندیشىها و تنگنظرىها را از میان برد .» (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهمترین سببها و عوامل رشد و شکوفایى اسلام به حساب آورد . حضور گسترده اهل کتاب در جوامع اسلامى و مذاکرات و مباحث و گفتوگوهایى که علماى آنها با ائمهعلیهم السلام و اصحاب آنان داشتهاند . شاهد مدعاى ماست . بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیکى و عدل است که خداوند فرموده است:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (26)
«خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبتبه کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمىکند، چرا که خداوند دادگران را دوست دارد .»
اندکى تامل و دقت در آیه شریفه، مسلمانان را به سوى این حقیقت که غیرمسلمانان اعم از کافران و مشرکان و پیروان دیگر ادیان بر دو دستهاند، هدایت مىکند . دسته اول: کسانى که در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر کشورها زندگى مىکنند و کارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند . سفارش قرآن کریم این است که به آنان نیکى کنید و نسبتبه آنها به عدالت رفتار کنید .
اما دسته دوم: کسانىاند که علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مىکنند . در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است:
«و لاتجادلوا اهل الکتاب الا باللتى هى احسن» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن» (28)
جدال احسن، فرصتى استبراى اینان، باشد که هدایتبشوند، اما اگر عمل و رفتار اینها موجب فساد در زمین شد و قصد کوتاه آمدن هم ندارند، آیا باز هم باید برخورد مسامحهکارانه داشته باشیم؟ !
علامه ملا محمد مهدى نراقى مىفرمایند:
ثم ینبغى الا یتواضع للمتکبرین، اذ الانکسار و التذلل لمن یتکبر و یتعذر مع کونه من التخاس و المذلة المذمومة، یوجب اضلال هذا المتکبر، و تقریره على تکبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تکبروا علیه ربما تنبه و ترک التکبر . . . و لذا قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتکبرین فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغار (29)
سزاوار است که متکبران را تواضع نکنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متکبر علاوه بر این که تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تکبر متکبر مىشود و وقتى مردم براى او تواضع نکنند و بر او تکبر نمایند، بسا که متنبه شود و تکبر را رها کند . به همین جهت رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببینید، براى ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید، بر آنها تکبر کنید که این باعث ذلت و کوچکى آنهاست .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است که علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشتهاند; لذا نه تنها کوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلکه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مىباشد; یعنى باید با تکبر و از موضع قدرت با آنها برخورد شود . البته اسلام به این حد اکتفا نکرده و لعن و نفرین این گروه از کفار و مشرکان را جایز، بلکه مستحب مىداند .
ملا مهدى نراقى در این باره مىفرمایند:
و اما اللعن فلا ریب فى کونه مذموما لانه عبارة عن الطرد و الابعاد من الله تعالى . . . و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الکافرین، و الظالمین، و الفاسقین کما ورد فى القرآن . . . و ما قیل من عدم جواز ذلک الا على من تثبت لعنه فى الشرع کفرعون و ابىجهل و . . . کلام ینبغى ان یطوى و لا یروى ; اذ المستفاد من کلام الله عزوجل و کلام رسولصلى الله علیه وآله و کلام ائمتنا الراشدینعلیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب . قال الله سبحانه: «ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین» (31)
و اما لعن شکى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور کردن از خداى تعالى . . . لعنى که شرع مقدس تجویز کرده، لعن بر کافران، ظالمان و فاسقان است، چنان که در قرآن وارد شده است . این که بعضى گفتهاند: لعن کسى جایز نیست، مگر این که لعن او از طرف شرع ثابتشده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و . . . سخنى است که قابل قبول نمىباشد، زیرا آنچه از کلام خداى - عزوجل - استفاده مىشود این است که لعن بعضى از منکران و معاندان از محبوبترین عبادات و بهترین راههاى تقرب به خداى تعالى است . خداوند سبحان مىفرماید: کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنتخدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد .
ملا مهدى نراقىرحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه طاهرینعلیهم السلام که افراد و یا گروه هایى را لعن کردهاند، استشهاد کرده و در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند:
و بالجملة اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالکفر و الفسوق جائز، بل مستحب .
لعن سران ستم و گمراهى و کسانى که در راه گسترش کفر و عصیان تلاش مىکنند جایز، بلکه مستحب است .
قرآن کریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئهگر صریحا بیان مىدارد، آن جا که مىفرماید:
«قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاتسغفرن لک» (32)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم [مشرک] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم . ما نسبتبه شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آذر] گفت که براى تو آمرزش طلب مىکنم .
ابراهیمعلیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا که به پدرش [عمویش] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به کفار وعده استغفار هم ندهید، کارى که ابراهیمعلیه السلام کرد . البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش، پیش از اظهار کفر از سوى عمویش آذر بود .
قرآن در جاى دیگرى مىفرماید:
«فکلما تبین له انه عدو لله تبرا منه» (33)
هنگامى که براى او روشن شد که وى [عمویش آذر] دشمن خداست، از او بیزارى جست .
آیات دیگرى که درباره منافقان و برخى از اهل کتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله درباره آنان، بحث مستقلى مىطلبد .
تسامح در حوزه فقه
شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشههاى خود استفاده مىکنند و به طور کلى رفع موانع فعالیتهاى فرهنگى اعم از سخنرانىها و برگزارى مجالس، انتشار کتاب و مطبوعات، فیلم و . . . و مخالفتبا هر نوع برخورد فیزیکى در این زمینه، دفاع از آزادى و . . . را خواستارند . این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسک مىکنند:
«و ما جعل علیکم فى الدین من حرج» (34) «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (35) «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (36) «و ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج» (37)
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرموده است:
«دین محمد حنیف» (39) «لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لکن بعثنى بالحنیفیة السمحة» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مىباشد .
از جمله فقیهانى که به طور دقیق و موشکافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است . وى این بحث را در کتاب عوائد الایام مفصل مطرح مىفرمایند . ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحثبه اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مىپردازیم . ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحثبه بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى کرده، مىفرماید:
آنچه که عقل و اجماع بر آن قائم شده این است که تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبتبه بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است که از وسع و طاقت افراد خارج و تکلیف به مالایطاق باشد .
از آیات نیز به آنچه که قبلا ذکر کردیم استناد مىکنند و از اخبار هجده روایت را ذکر کرده که در واقع مواردى از استشهادات ائمهعلیهم السلام به قاعده فوق مىباشد . محقق نراقى سپس به ذکر معانى شش گانه: طلاقه، سعة، استطاعة، اصر، حرج و عسر مىپردازند و مراتب هر یک را بیان مىدارند . (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند:
مقتضاى ظواهر آنچه که از ادله گفتیم این است که عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است .
ایشان دو سؤال را مطرح مىکنند که موجب اخلال در نتیجه فوق مىباشد و مسیر جدیدى را براى بحثباز مىکنند که عبارت اند از:
1 - انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تکالیف سخت و احکام مشکلى که عرف شکى در عسر و حرج بودن آنها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و . . . .
2 - شارع مقدس در بسیارى از تکالیف راضى به کمترین مشقتى براى مکلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تکالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمهعلیهم السلام آن را نفى نکردهاند . (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى که فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح کردهاند پرداخته و تمام آنها را نقد مىکنند و نتیجهگیرى مىکند که:
و التحقیق انه لا حاجة الى ارتکاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعدة نفى العسر و الحرج کما فى سائر العمومات المخصصة الواردة فى الکتاب الکریم، و الاخبار الواردة فى الشرع القویم، فان ادلة نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما کلیة لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم . (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است که خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تکالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التکلیف ببعض الامور الشاقة، و التکالیف الصعبة ایضا .
اشکال: تکالیف شاقه و سخت در اسلام یکى دو تا نیستند و اگر همه آنها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج کنیم، تخصیص کثیر لازم مىآید .
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات کثیر و زیاد «لیس بعزیز» کم نیست، بلکه امرى شایع در ادله احکام مىباشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد . بنابراین نتیجه آن که قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج - مادامى که مخصصى نباشد - عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مىکنیم و تمام تکالیف شاقه از این باب هستند . (44)
اما پاسخ به سؤال دوم که ائمهعلیهم السلام در بعضى از امور راضى به کمترین مشتقى نبودهاند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى کردهاند . این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیتبعضى از اشیاء استبه قول خداوند متعال که «قل لا اجد . . .» . (45)
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اولرحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مىفرماید . (46)
نتیجه آن که دین اسلام به خودى خود شریعتسمحه و سهله است نه این که ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه کنیم .
نکته دیگر مشهود در کلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیکى با افراد و گروهها بود که باید گفت که اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است .
محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبتبراى فقیه ثابت دانسته و ادلهاى نیز بر آن اقامه مىکند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصر غیبتبر فقیه جامع الشرائط واجب مىداند:
و هل ذلک [ثبوت الولایة] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایة [که خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترک الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعدة الناس لهم و هو کذلک . (47)
ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است که اگر حدود ترک شوند، جامعه را فساد مىگیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى کنند .»
عقل آدمى نیز به این حکم مىکند که اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است که جامعه اسلامى به لجن کشیده شود و امنیت رنگ بازد .
اگر واقعا در این گونه امور که زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مىکند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در کار بود، حداقل در صدر اسلام نسبتبه مسجد سازى اعمال مىشد; در آیه کریمه مىخوانیم:
«والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى «و الله یشهد انهم لکاذبون× لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آنها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقهافکنى میان مؤمنان و کمینگاهى براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود . آنها سوگند یاد مىکنند که جز نیکى نظرى نداشتهایم، اما خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند . هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوشآیندى انسانها از تمام احکام نیست و نفى کامل هر گونه مشقت در احکام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور که گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست .
استاد شهید مطهرى مىفرمایند:
«[پیغمبر اکرم] در مسایل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشتبود . گذشتهاى بزرگ و تاریخىاش یکى از علل پیشرفتش بود، اما در مسایل اصولى و عمومى آن جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مىداد و دیگر جاى گذشت نمىدانست . پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدىهایى که قریش در طول بیستسال نسبتبه خود او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت . . . اما در همان فتح مکه زنى از قبیله بنىمخزوم مرتکب سرقتشده بود و جرمش محرز گردید . خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مىکردند، سختبه تکاپو افتادند که رسول خداصلى الله علیه وآله از اجراى حد صرفنظر کند . بعضى از محترمین، صحابه را به شفاعتبرانگیختند . رنگ رسول خداصلى الله علیه وآله از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهتسقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون الهى تبعیض مىکردند . هر گاه یکى از اقویا مرتکب جرم مىشد، معاف مىشد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مىشد، مجازات مىگشت . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ کس سستى نمىکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)
نتیجه
اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاکید مىکند، اما در دفاع از حقانیتخود و اجراى حدود و احکام الهى و حفظ ارزشهاى اسلامى، هیچ گونه تسامحى نمىورزد و ایستادگى در برابر توطئهها و دشمنىها را بالاترین ارزشها مىداند .
امید آن که توانسته باشیم در این کوتاه سخن، حق مطلب را ادا کرده باشیم . از خداوند متعال مىخواهیم که به ما توفیق شناخت هر چه بیشتر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را به همگان عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشتبرین در کنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید . ان شاء الله .
پىنوشت:
1) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، صص 99 - 110، ماده: «سهل» و «سمح» .
2) المنجد، ماده: «سهل» و «سمح» .
3) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح» .
4) لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن» .
5) سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن» .
6) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى .
7) همان .
8) سید على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، کیهان فرهنگى، سال دوم، ش 2 .
9) قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهید مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مینوى، «تسامح آرى یا نه» ، ص 130، (مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر).
10) جواد پور روستایى، نقدى بر نظریه تساهل دینى و سیاسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحلیل عوامل مکتوب جان لاک در باب تساهل و مدارا» ، کیهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2 .
11) همان .
12) مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاینده، ح 142، ص 2735 و ر . ک: معراج السعادة، ج 1، بحث رفق و مدارا .
13) همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى» ، (تصحیح جلال الدین محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران .
14) همان، ص 155، به نقل از: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت .
15) جامع السعادات، ج 1، ص 302 .
16) لازم به تذکر است در مواردى که نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نیز با پدر یکى مىباشد، ترجمه را از معراج السعادة نقل کردهایم، ر . ک: معراج السعادة، (مؤسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221 .
17) جامع السعادات، ج 1، ص 300 .
18) معراج السعادة، ص 220 .
19) جامع السعادات، ج 1، صص 322 - 323 و ر . ک: معراج السعادة، ص 237 .
20) جامع السعادات، ج 1، ص 389 .
21) همان، ج 2، صص 240 - 241 .
22) همان .
23) همان .
24) همان .
25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس .
26) ممتحنه (60) : 8 .
27) عنکبوت (29) : 46 .
28) نحل (16) : 125 .
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399 .
30) همان، صص 353 - 352 .
31) بقره (2) : 161 و ر . ک: معراج السعادة، ص 261 .
32) ممتحنه (60) : 4 .
33) توبه (9) : 114 .
34) حج (22) : 78، و در دین [اسلام] کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد .
35) بقره (2) : 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را .
36) بقره (2) : 286، خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمىکند .
37) مائده (5) : 6، خداوند نمىخواهد براى شما سختى قرار دهد .
38) کافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شدهام بر شریعتسهل و آسان .
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمدصلى الله علیه وآله، مستقیم است .
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشهگیرى و انزوا نفرستاده است، بلکه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شدهام .
41) عوائد الایام، (تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، مرکز النشر، 1375)، صص 181 - 186 .
42) همان، ص187 .
43) همان، ص 192 .
44) همان، ص 193 .
45) انعام (6) : 145 .
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123 .
47) همان، ص 553 و ر . ک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16 .
48) توبه (9) : 108 - 107 .
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114
«تساهل و تسامح» از جمله مباحثى است که در سالهاى اخیر بسیارى از اندیشمندان، نویسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضعگیرىهاى متفاوتى در این زمینه داشتهاند . شمارى از روشنفکران داخلى به پیروى از اندیشههاى غربى و بدون تامل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمین و انگیزه غربىها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مىکنند تا آن را در همه زمینهها و بدون هیچ حد و مرزى جارى و سارى سازند .
معناى لغوى
تساهل از ریشه: سهل، السین و الهاء و اللام اصل واحد یدل على لین و خلاف حزونة .
تسامح از ریشه: سمح، السین و المیم و الحاء اصل یدل على سلاسة و سهولة . (1)
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاینا .
سامحه فى الامر و بالامر: ساهله و لاینه و وافقه على مطلوبه . (2)
تساهل: سهل گرفتن بر یکدیگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار کردن و سهل انگارى .
تسامح: آسان گرفتن و مدارا کردن، کوتاهى کردن، فروگذار کردن، سهل انگارى . (3)
همان طور که ملاحظه مىشود این دو لفظ مترادف و داراى یک معنا هستند و همراهى این دو لفظ نوعى تنوع در کلام است .
واژه دیگرى که در عربى به معناى تساهل و تسامح مىباشد واژه «تهاون» و «مداهنه» است:
والمدهنة و الادهان: المصانعة و اللین . . . و قال الفراء . . . و فى تنزیل العزیز «ودوا لو تدهن فیدهنون» ودوا لو تلین فى دینکم فیلینون . قال ابوالهیثم: اى ودوا لو تصانعهم فى الدین فیصانعوک» (4)
المداهنة: «انترى منکرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتکبه، او جانب غیره، او لقلة المبالاة بالدین» (5)
براساس تعریفى که پیشتر خواندیم مداهنه به معناى سازشکارى، نرمى و ملایمت در دین و دمفروبستن انسان در برابر منکرات است .
کلمه غربى «تولرانس» [To Lerance] که به معناى تحمل، پذیرش و به دوش کشیدن است و امروزه بیشتر در بىقیدى، رهاسازى، بىتفاوتى و سازش کارى به کار مىرود، همین معنا را دارد . (6)
معناى اصطلاحى
در تساهل و تسامح کنونى، رویارویى و دوسویه بودن نهفته است . در حقیقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد . اگر او آسانگیر و اهل گذشتباشد، به نرمى با او رفتار مىشود و دوطرف باید از این ویژگى برخوردار باشند، ولى «سمحة» و «سهله» اى که روایات از آن سخن گفتهاند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است . اسلام از پیروان خود مىخواهد تا برخورد کریمانه با دیگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را همیشه در همه حال در خود زنده نگهدارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد . البته این نحوه از تسامح به معناى پذیرش باطل نیست، بلکه به معناى ظرفیتها و حدود عقل و ادراک افراد و واقع بینى در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى دیگر است، زیرا ممکن است کسانى حق را درست نفهمیده باشند و براى درک حقیقت، نیازمند مجال و فرصتباشند . (7)
تساهل منفى و تساهل مثبت
در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر، «تساهل منفى» [سلبى] به عدم مداخله در امور مردم و رها کردن مردم به حال خودشان معنا شده است . بر پایه این نظر، هر فرد در ارتباط با مسایل مختلف زندگى، گزینشها و تصمیمگیرىها، کاملا آزاد است و کسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى دیگران را ندارد . این نظریه که از سوى «جان لاک» فیلسوف انگلیسى [در سال 1685 م] . مطرح شد، از سلطه تحدید کننده قانون طبیعى خارج شده و ماهیتى بشرى و مبنایى کاملا عقلانى به خود گرفته است . بر پایه این نظر بود که تساهل مثبت [ایجابى] شکل گرفت . تساهل مثبت پشتیبانى از حقوق و آزادىهاى مردم براى دستیابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ویژه اقلیتها) از فرصتهاى برابر در جامعه است . در سایه به کارگیرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى که از سوى دولت ارایه مىشود، از امکانات موجود در جامعه بهرهمند شوند . (8)
در تبیین این دو مفهوم به همین مقدار اکتفا مىکنیم و بحث و بررسى بیشتر را به وقت مناسب وا مىگذاریم .
تاریخچه بحث
تساهل و تسامح از جمله مباحثى است که به طور گسترده طى چند قرن اخیر در فلسفه سیاسى مغرب زمین مطرح شده است . شروع نهضت اصلاح دینى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانین و حاکمیت کلیسا، نارسایى مفاهیم موجود در انجیل، فقدان فقه حکومتى، اصرار ارباب کلیسا بر حجیتبرداشتهاى مخدوش خود [که تعارض علم و دین را به دنبال داشت] و . . . زمینه به وجود آمدن مکاتب جدیدى را فراهم آورد . از جمله: سکولاریسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و . . . تساهل و تسامح نیز در چنین محیطى رشد کرد . این تفکر در غرب با انگیزههاى اقتصادى و سیاسى پدید . سرمایهداران و کارخانه داران بزرگ انگلیسى، بدون هیچ نگهداشتحد و مرز اخلاقى و دینى و رها از هر قیدى بازار و تلاشهاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولتهاى اروپایى نیز هیچ گونه نظارتى بر تلاشهاى آنان نمىکردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس» (یا تسامح) مىدانستند . . . از این روى بسیارى بر این باورند که هیچ عاملى به اندازه نظام سرمایه دارى از اندیشه تسامح و تساهل سود نبرده است . (9)
جان لاک فیلسوف پرآوازه انگلیسى در سال (1685 م 1064 ه) در رسالهاى با عنوان «مکتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و بابیان این معنا که دولت وکلیسا و افراد نباید در کار یکدیگر مداخله کنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارایه کرد . به اعتقاد لاک، مردم باید از دخالت در افکار، عقاید، شیوه زندگى علایق فرهنگى و آیین عبادى خوددارى کنند و این امر دولت و کلیسا را به طور متقابل در بر مىگیرد . (10)
از آن جا که هدف ما در این نوشتار بررسى بیشتر نظریات جان لاک نیست، به اجمال به موضوع مورد بحث مىپردازیم:
«در نظریه تساهل دینى تلاش مىشود نقش و اهمیت اجتماعى دین و تاثیر مذهب به عنوان یکى از مهمترین عوامل تعیین کننده خط سیر زندگى انسان، به حداقل ممکن برسد و دین به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظریه تساهل سیاسى از هر گونه دخالت دین در سیاست جلوگیرى نموده و این امر جنبه قانونى به خود بگیرد» . (11)
تاریخ تساهل و تسامح و سمحه و سهلهاى که اسلام از آن سخن مىگوید، به صدر اسلام برمىگردد . سیره عملى نبى مکرم اسلامصلى الله علیه وآله و ائمه معصومینعلیهم السلام و اخبار و احادیث رسیده از آنان، شاهد این سخن است .
حضرت مىفرمایند:
ان الله تعالى یحب الرفق و یعطى علیه ما لا یعطى على العنف (12)
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چیزهایى عطا مىکند که به درشتى و نامهربانى نمىدهد .
امام علىعلیه السلام مىفرمایند:
سلامة الدین و الدنیا فى مداراة الناس (13)
سلامتى دین و دنیا در مردم دارى است .
برخورد به دور از تکلف و کریمانه اسلام با پیروان دیگر ادیان و نیز با کافران و مشرکان معاند، امر پوشیدهاى نیست . در جریان فتح مکه پیامبرصلى الله علیه وآله تمام بدىهاى قریش را در بیستسال دوران بعثت و دشمنىهاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان نادیده گرفت و همه را در کمال بزرگوارى و کرامتبخشید و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (14) موارد بسیار دیگرى در سراسر زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمهعلیهم السلام وجود دارد که تاریخ، آن را ثبت کرده است .
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى این دو واژه و نگاهى گذرا به سیر تاریخى آن در غرب و شرق، اینک به طرح این بحث از منظر فاضلین نراقى - رحمة الله علیهما - مىپردازیم . این دو عالم بزرگ شیعى، علامه ملا مهدى نراقىرحمه الله و محقق فاضل ملا احمد نراقىرحمه الله از مرزبانان فکرى شیعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضیلت نورافشانى مىکنند . همتبلند و تلاش خستگىناپذیر این پدر و پسر در عرصههاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى که آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به میراث گذاشتند، اما متاسفانه به تعبیر بسیارى از بزرگان در میان ما ناشناختهاند . پژوهش در آثار و افکار و اندیشههاى این دو عالم بزرگ از بایستههاى عصر ماست . ما نیز به سهم و وظیفه خود و با توان بسیار اندک علمى در مقابل آن دو دریاى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غیرت دینى از منظر فاضلین نراقىرحمهم الله» مىپردازیم .
تسامح و غیرت دینى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مىباشد . ما حوزه اخلاق را در سه بخش: اخلاق فردى، اجتماعى و بین المللى مطرح مىکنیم:
الف) اخلاق فردى
در مکتب اسلام، کسب فضایل اخلاقى و رسیدن به کمال، هدف از آفرینش انسان معرفى شده است . بنابراین انسانها براى رسیدن به کمال، باید در جهت کسب صفاتى نظیر: غیرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و . . . تلاش نمایند . از طرف دیگر رذایل و صفات زشتى را که در جهت مخالف کمال است، نظیر: بى غیرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و . . از خود دفع نمایند . اجمالا این که هدف ما در این جهان باید کسب سعادت واقعى; یعنى آسایش در سراى دیگر باشد و نسبتبه دنیا و امور دنیایى که به سهلگیرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پیش بگیریم . سیر اجمالى در دو کتاب گران سنگ «جامع السعادات» و «معراج السعادة» هر جوینده سعادت را به این نتیجه رهنمون مىسازد .
در این جا به ذکر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اکتفا مىکنیم:
1 - غیرت
مقتضى الغیرة و الحمیة فى الدین ان یجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعین . . . و یسعى فى ترویجه و نشر احکامه، و یبالغ فى تبیین حلاله و حرامه، و لا یتسامح فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر (15)
اما غیرت و حمیت در دین، آن است که دین را از بدعتبدعتگذاران حفظ کند و . . . در ترویج احکام دین جدیت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسایل حلال و حرام، نهایت تلاش را بکند و در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکند . (16)
ملا مهدى نراقىرحمه الله در عکس موضوع; یعنى (بى غیرتى) مىفرماید:
عدم الغیرة و الحمیة فى محافظة ما یلزم محافظته من الدین و العرض و الاولاد و الاموال، و هو من نتایج صغر النفس و ضعفها، و من المهلکات العظیمة . (17)
بى غیرتى و بى حمیتى، کوتاهى واهمال در محافظت آنچه حفظ آن لازم است، از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلکات عظیمه و صفات خبیثه است . (18)
2 - غضب
علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبیه به سه دسته تقسیم مىکند:
افراط در خشم این است که این صفت چنان بر آدمى چیره شود که از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فکر و بصیرتى برایش باقى نماند و تفریط این است که این قوه [خشم] را فاقد باشد یا به قدرى در او ضعیف شود که در مواردى که شرعا و عقلا غضب لازم است، هیچ غضب نکند . واعتدال این است که غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد . (19)
ملا مهدى نراقىرحمه الله در پایان نتیجهگیرى کرده مىگوید:
این گونه غضب نیکوست; زیرا اذا الغضب لله لا لنفسک اذا امرک بان تغضب عن مشاهدة المنکر . (20)
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زیرا خداوند فرمان داده که با دیدن زشتىها خشمگین شوید . (21)
نتیجه آن که روایات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نیست، بلکه خشم و غضبى که براى خدا و در راه احیاى دین و پاسدارى از ارزشها باشد «خشم مقدس» است .
3 - امر به معروف و نهى از منکر
ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با این دو فریضه الهى مطرح مىکند و آن را وظیفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مىداند . ایشان هر گونه مسامحه و تساهل در این دو فریضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و . . . دانسته مىگوید:
التهاون و المداهنة فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، او من الطمع المالى ممن یسامحه (22) .
تسامح در امر به معروف و نهى از منکر از چند چیز ناشى مىشود، از ضعف و حقارت نفس یا به دلیل طمع به مالى که از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است .
ملا مهدى نراقى در ادامه به پیامدهایى که از ترک این دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منکر) پدید مىآید پرداخته مىگوید:
و هو من المهلکات التى یعم فسادها و ضرها، و یسرى الى معظم الناس اثرها و شرها، کیف و لو طوى بساط الامر بالمعروف و النهى عن المنکر اضمحلت الدیانة . . . . قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: ان الله تعالى لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له، فقیل له: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لاینهى عن المنکر .
و قیل لهصلى الله علیه وآله : اتهلک القریة و فیها الصالحون؟ قال: نعم قیل: لم یا رسول اللهصلى الله علیه وآله؟ قال: بتهاونهم و سکوتهم عن معاصى الله (23)
سستى و مسامحه در این دو فریضه از مهلکاتى است که فساد و زیانش فراگیر و شرش به همه مردم سرایت مىکند، زیرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر برچیده شود، دین و آیین الهى برچیده مىشود . رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مؤمن ضعیفى که دین ندارد غضب مىکند . پرسیدند: مؤمن ضعیف کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمىکند . به پیامبرصلى الله علیه وآله گفته شد: آیا سرزمینى که در آن مردمى صالح باشند، ممکن استبه هلاکت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه یا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سکوتشان در برابر معاصى خدا .
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منکرات عظیم، نظیر: بدعت در دین، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و . . . بر هر فرد مسلمانى واجب مىدانند که جهت اصلاح خود و دیگران، امر به معروف و نهى از منکر کند . بخشى از کلام ایشان قابل تامل و دقت است:
فلو امکن لمؤمن دین ان یغیر هذه المنکرات کلا، او بعضا بالاحتساب فلیس له ان یقعد فى بیته، بل یجب علیه الخروج للنهى و التعلیم و . . . (24)
پس اگر براى مؤمن دین دارى ممکن باشد که همه یا بعضى از این منکرات را دفع و منع نماید، نباید در خانه بنشیند، بلکه بر او واجب است که براى بازداشتن و تعلیم و آشنا کردن مردم از خانه بیرون آید .
این بخش از سخنان ایشان ذهن و وجدان خواننده را به یک دید تطبیقى نسبتبه منکراتى که در جامعه وجود دارد متوجه مىسازد و انسانهاى غیور را به نوعى شورش، علیه منکرات دعوت مىنماید .
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نیز آشکارا انسانها را به عدالت و ستیز علیه ظلم و استبداد و بى عدالتىهاى شایع در آن زمان، دعوت مىکند و در واقع این مباحث نراقىرحمه الله نوعى صدور اندیشه را در پى دارد .
ب) اخلاق اجتماعى
در محیط خانواده و کار . . . امور و رفتارمان نسبتبه دیگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبتبه فرزندان، مدیر نسبتبه کارمندان و . . . با توجه به اختلاف موارد، نظر کلى و اجمالى اسلام این است که گاهى باید سختگیرى و گاهى باید تغافل و چشم پوشى کرد تا کار غلط و اشتباه به عنوان یک جریان عادى تلقى نشود و اشتباه همیشه «اشتباه» شناخته شود و در هر حال باید رعایت جانب اعتدال را کرد .
ج) اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
«در بینش توحیدى اسلام «بشریت» داراى یک جوهر است . . . اسلام با نفى تعصبهاى نژادى و قومى و تاکید بر جهان منشى به عنوان یک نظام کامل الهى، زمینه بسیارى از کژاندیشىها و تنگنظرىها را از میان برد .» (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهمترین سببها و عوامل رشد و شکوفایى اسلام به حساب آورد . حضور گسترده اهل کتاب در جوامع اسلامى و مذاکرات و مباحث و گفتوگوهایى که علماى آنها با ائمهعلیهم السلام و اصحاب آنان داشتهاند . شاهد مدعاى ماست . بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیکى و عدل است که خداوند فرموده است:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (26)
«خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبتبه کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمىکند، چرا که خداوند دادگران را دوست دارد .»
اندکى تامل و دقت در آیه شریفه، مسلمانان را به سوى این حقیقت که غیرمسلمانان اعم از کافران و مشرکان و پیروان دیگر ادیان بر دو دستهاند، هدایت مىکند . دسته اول: کسانى که در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر کشورها زندگى مىکنند و کارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند . سفارش قرآن کریم این است که به آنان نیکى کنید و نسبتبه آنها به عدالت رفتار کنید .
اما دسته دوم: کسانىاند که علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مىکنند . در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است:
«و لاتجادلوا اهل الکتاب الا باللتى هى احسن» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن» (28)
جدال احسن، فرصتى استبراى اینان، باشد که هدایتبشوند، اما اگر عمل و رفتار اینها موجب فساد در زمین شد و قصد کوتاه آمدن هم ندارند، آیا باز هم باید برخورد مسامحهکارانه داشته باشیم؟ !
علامه ملا محمد مهدى نراقى مىفرمایند:
ثم ینبغى الا یتواضع للمتکبرین، اذ الانکسار و التذلل لمن یتکبر و یتعذر مع کونه من التخاس و المذلة المذمومة، یوجب اضلال هذا المتکبر، و تقریره على تکبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تکبروا علیه ربما تنبه و ترک التکبر . . . و لذا قال رسول اللهصلى الله علیه وآله: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتکبرین فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغار (29)
سزاوار است که متکبران را تواضع نکنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متکبر علاوه بر این که تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تکبر متکبر مىشود و وقتى مردم براى او تواضع نکنند و بر او تکبر نمایند، بسا که متنبه شود و تکبر را رها کند . به همین جهت رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببینید، براى ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید، بر آنها تکبر کنید که این باعث ذلت و کوچکى آنهاست .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است که علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشتهاند; لذا نه تنها کوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلکه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مىباشد; یعنى باید با تکبر و از موضع قدرت با آنها برخورد شود . البته اسلام به این حد اکتفا نکرده و لعن و نفرین این گروه از کفار و مشرکان را جایز، بلکه مستحب مىداند .
ملا مهدى نراقى در این باره مىفرمایند:
و اما اللعن فلا ریب فى کونه مذموما لانه عبارة عن الطرد و الابعاد من الله تعالى . . . و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الکافرین، و الظالمین، و الفاسقین کما ورد فى القرآن . . . و ما قیل من عدم جواز ذلک الا على من تثبت لعنه فى الشرع کفرعون و ابىجهل و . . . کلام ینبغى ان یطوى و لا یروى ; اذ المستفاد من کلام الله عزوجل و کلام رسولصلى الله علیه وآله و کلام ائمتنا الراشدینعلیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب . قال الله سبحانه: «ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین» (31)
و اما لعن شکى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور کردن از خداى تعالى . . . لعنى که شرع مقدس تجویز کرده، لعن بر کافران، ظالمان و فاسقان است، چنان که در قرآن وارد شده است . این که بعضى گفتهاند: لعن کسى جایز نیست، مگر این که لعن او از طرف شرع ثابتشده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و . . . سخنى است که قابل قبول نمىباشد، زیرا آنچه از کلام خداى - عزوجل - استفاده مىشود این است که لعن بعضى از منکران و معاندان از محبوبترین عبادات و بهترین راههاى تقرب به خداى تعالى است . خداوند سبحان مىفرماید: کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنتخدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد .
ملا مهدى نراقىرحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله و ائمه طاهرینعلیهم السلام که افراد و یا گروه هایى را لعن کردهاند، استشهاد کرده و در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند:
و بالجملة اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالکفر و الفسوق جائز، بل مستحب .
لعن سران ستم و گمراهى و کسانى که در راه گسترش کفر و عصیان تلاش مىکنند جایز، بلکه مستحب است .
قرآن کریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئهگر صریحا بیان مىدارد، آن جا که مىفرماید:
«قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاتسغفرن لک» (32)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم [مشرک] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مىپرستید بیزاریم . ما نسبتبه شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آذر] گفت که براى تو آمرزش طلب مىکنم .
ابراهیمعلیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا که به پدرش [عمویش] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به کفار وعده استغفار هم ندهید، کارى که ابراهیمعلیه السلام کرد . البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش، پیش از اظهار کفر از سوى عمویش آذر بود .
قرآن در جاى دیگرى مىفرماید:
«فکلما تبین له انه عدو لله تبرا منه» (33)
هنگامى که براى او روشن شد که وى [عمویش آذر] دشمن خداست، از او بیزارى جست .
آیات دیگرى که درباره منافقان و برخى از اهل کتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله درباره آنان، بحث مستقلى مىطلبد .
تسامح در حوزه فقه
شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشههاى خود استفاده مىکنند و به طور کلى رفع موانع فعالیتهاى فرهنگى اعم از سخنرانىها و برگزارى مجالس، انتشار کتاب و مطبوعات، فیلم و . . . و مخالفتبا هر نوع برخورد فیزیکى در این زمینه، دفاع از آزادى و . . . را خواستارند . این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسک مىکنند:
«و ما جعل علیکم فى الدین من حرج» (34) «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (35) «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (36) «و ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج» (37)
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرموده است:
«دین محمد حنیف» (39) «لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لکن بعثنى بالحنیفیة السمحة» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مىباشد .
از جمله فقیهانى که به طور دقیق و موشکافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است . وى این بحث را در کتاب عوائد الایام مفصل مطرح مىفرمایند . ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحثبه اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مىپردازیم . ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحثبه بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى کرده، مىفرماید:
آنچه که عقل و اجماع بر آن قائم شده این است که تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبتبه بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است که از وسع و طاقت افراد خارج و تکلیف به مالایطاق باشد .
از آیات نیز به آنچه که قبلا ذکر کردیم استناد مىکنند و از اخبار هجده روایت را ذکر کرده که در واقع مواردى از استشهادات ائمهعلیهم السلام به قاعده فوق مىباشد . محقق نراقى سپس به ذکر معانى شش گانه: طلاقه، سعة، استطاعة، اصر، حرج و عسر مىپردازند و مراتب هر یک را بیان مىدارند . (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجهگیرى مىکند:
مقتضاى ظواهر آنچه که از ادله گفتیم این است که عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است .
ایشان دو سؤال را مطرح مىکنند که موجب اخلال در نتیجه فوق مىباشد و مسیر جدیدى را براى بحثباز مىکنند که عبارت اند از:
1 - انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تکالیف سخت و احکام مشکلى که عرف شکى در عسر و حرج بودن آنها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و . . . .
2 - شارع مقدس در بسیارى از تکالیف راضى به کمترین مشقتى براى مکلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تکالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمهعلیهم السلام آن را نفى نکردهاند . (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى که فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح کردهاند پرداخته و تمام آنها را نقد مىکنند و نتیجهگیرى مىکند که:
و التحقیق انه لا حاجة الى ارتکاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعدة نفى العسر و الحرج کما فى سائر العمومات المخصصة الواردة فى الکتاب الکریم، و الاخبار الواردة فى الشرع القویم، فان ادلة نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما کلیة لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم . (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است که خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تکالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التکلیف ببعض الامور الشاقة، و التکالیف الصعبة ایضا .
اشکال: تکالیف شاقه و سخت در اسلام یکى دو تا نیستند و اگر همه آنها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج کنیم، تخصیص کثیر لازم مىآید .
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات کثیر و زیاد «لیس بعزیز» کم نیست، بلکه امرى شایع در ادله احکام مىباشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد . بنابراین نتیجه آن که قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج - مادامى که مخصصى نباشد - عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مىکنیم و تمام تکالیف شاقه از این باب هستند . (44)
اما پاسخ به سؤال دوم که ائمهعلیهم السلام در بعضى از امور راضى به کمترین مشتقى نبودهاند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى کردهاند . این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیتبعضى از اشیاء استبه قول خداوند متعال که «قل لا اجد . . .» . (45)
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اولرحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مىفرماید . (46)
نتیجه آن که دین اسلام به خودى خود شریعتسمحه و سهله است نه این که ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه کنیم .
نکته دیگر مشهود در کلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیکى با افراد و گروهها بود که باید گفت که اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است .
محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبتبراى فقیه ثابت دانسته و ادلهاى نیز بر آن اقامه مىکند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصر غیبتبر فقیه جامع الشرائط واجب مىداند:
و هل ذلک [ثبوت الولایة] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایة [که خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترک الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعدة الناس لهم و هو کذلک . (47)
ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است که اگر حدود ترک شوند، جامعه را فساد مىگیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى کنند .»
عقل آدمى نیز به این حکم مىکند که اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است که جامعه اسلامى به لجن کشیده شود و امنیت رنگ بازد .
اگر واقعا در این گونه امور که زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مىکند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در کار بود، حداقل در صدر اسلام نسبتبه مسجد سازى اعمال مىشد; در آیه کریمه مىخوانیم:
«والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى «و الله یشهد انهم لکاذبون× لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آنها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقهافکنى میان مؤمنان و کمینگاهى براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود . آنها سوگند یاد مىکنند که جز نیکى نظرى نداشتهایم، اما خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند . هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوشآیندى انسانها از تمام احکام نیست و نفى کامل هر گونه مشقت در احکام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور که گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست .
استاد شهید مطهرى مىفرمایند:
«[پیغمبر اکرم] در مسایل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشتبود . گذشتهاى بزرگ و تاریخىاش یکى از علل پیشرفتش بود، اما در مسایل اصولى و عمومى آن جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مىداد و دیگر جاى گذشت نمىدانست . پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدىهایى که قریش در طول بیستسال نسبتبه خود او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت . . . اما در همان فتح مکه زنى از قبیله بنىمخزوم مرتکب سرقتشده بود و جرمش محرز گردید . خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مىکردند، سختبه تکاپو افتادند که رسول خداصلى الله علیه وآله از اجراى حد صرفنظر کند . بعضى از محترمین، صحابه را به شفاعتبرانگیختند . رنگ رسول خداصلى الله علیه وآله از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهتسقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون الهى تبعیض مىکردند . هر گاه یکى از اقویا مرتکب جرم مىشد، معاف مىشد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مىشد، مجازات مىگشت . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ کس سستى نمىکنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)
نتیجه
اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاکید مىکند، اما در دفاع از حقانیتخود و اجراى حدود و احکام الهى و حفظ ارزشهاى اسلامى، هیچ گونه تسامحى نمىورزد و ایستادگى در برابر توطئهها و دشمنىها را بالاترین ارزشها مىداند .
امید آن که توانسته باشیم در این کوتاه سخن، حق مطلب را ادا کرده باشیم . از خداوند متعال مىخواهیم که به ما توفیق شناخت هر چه بیشتر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را به همگان عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشتبرین در کنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید . ان شاء الله .
پىنوشت:
1) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، صص 99 - 110، ماده: «سهل» و «سمح» .
2) المنجد، ماده: «سهل» و «سمح» .
3) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح» .
4) لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن» .
5) سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن» .
6) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى .
7) همان .
8) سید على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، کیهان فرهنگى، سال دوم، ش 2 .
9) قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهید مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مینوى، «تسامح آرى یا نه» ، ص 130، (مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر).
10) جواد پور روستایى، نقدى بر نظریه تساهل دینى و سیاسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحلیل عوامل مکتوب جان لاک در باب تساهل و مدارا» ، کیهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2 .
11) همان .
12) مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاینده، ح 142، ص 2735 و ر . ک: معراج السعادة، ج 1، بحث رفق و مدارا .
13) همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى» ، (تصحیح جلال الدین محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران .
14) همان، ص 155، به نقل از: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت .
15) جامع السعادات، ج 1، ص 302 .
16) لازم به تذکر است در مواردى که نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نیز با پدر یکى مىباشد، ترجمه را از معراج السعادة نقل کردهایم، ر . ک: معراج السعادة، (مؤسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221 .
17) جامع السعادات، ج 1، ص 300 .
18) معراج السعادة، ص 220 .
19) جامع السعادات، ج 1، صص 322 - 323 و ر . ک: معراج السعادة، ص 237 .
20) جامع السعادات، ج 1، ص 389 .
21) همان، ج 2، صص 240 - 241 .
22) همان .
23) همان .
24) همان .
25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس .
26) ممتحنه (60) : 8 .
27) عنکبوت (29) : 46 .
28) نحل (16) : 125 .
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399 .
30) همان، صص 353 - 352 .
31) بقره (2) : 161 و ر . ک: معراج السعادة، ص 261 .
32) ممتحنه (60) : 4 .
33) توبه (9) : 114 .
34) حج (22) : 78، و در دین [اسلام] کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد .
35) بقره (2) : 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را .
36) بقره (2) : 286، خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمىکند .
37) مائده (5) : 6، خداوند نمىخواهد براى شما سختى قرار دهد .
38) کافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شدهام بر شریعتسهل و آسان .
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمدصلى الله علیه وآله، مستقیم است .
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشهگیرى و انزوا نفرستاده است، بلکه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شدهام .
41) عوائد الایام، (تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، مرکز النشر، 1375)، صص 181 - 186 .
42) همان، ص187 .
43) همان، ص 192 .
44) همان، ص 193 .
45) انعام (6) : 145 .
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123 .
47) همان، ص 553 و ر . ک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16 .
48) توبه (9) : 108 - 107 .
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114