آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

مقدمه
«تساهل و تسامح‏» از جمله مباحثى است که در سال‏هاى اخیر بسیارى از اندیشمندان، نویسندگان و اربابان مطبوعات به طرح آن پرداخته و موضع‏گیرى‏هاى متفاوتى در این زمینه داشته‏اند . شمارى از روشنفکران داخلى به پیروى از اندیشه‏هاى غربى و بدون تامل در مفهوم تساهل و تسامح به معناى مصطلح آن در مغرب زمین و انگیزه غربى‏ها از دامن زدن به آن در جامعه اسلامى، تلاش مى‏کنند تا آن را در همه زمینه‏ها و بدون هیچ حد و مرزى جارى و سارى سازند .
معناى لغوى
تساهل از ریشه: سهل، السین و الهاء و اللام اصل واحد یدل على لین و خلاف حزونة .
تسامح از ریشه: سمح، السین و المیم و الحاء اصل یدل على سلاسة و سهولة . (1)
تساهل الرجلان: تسامحا و تلاینا .
سامحه فى الامر و بالامر: ساهله و لاینه و وافقه على مطلوبه . (2)
تساهل: سهل گرفتن بر یکدیگر، آسان گرفتن، به نرمى رفتار کردن و سهل انگارى .
تسامح: آسان گرفتن و مدارا کردن، کوتاهى کردن، فروگذار کردن، سهل انگارى . (3)
همان طور که ملاحظه مى‏شود این دو لفظ مترادف و داراى یک معنا هستند و همراهى این دو لفظ نوعى تنوع در کلام است .
واژه دیگرى که در عربى به معناى تساهل و تسامح مى‏باشد واژه «تهاون‏» و «مداهنه‏» است:
والمدهنة و الادهان: المصانعة و اللین . . . و قال الفراء . . . و فى تنزیل العزیز «ودوا لو تدهن فیدهنون‏» ودوا لو تلین فى دینکم فیلینون . قال ابوالهیثم: اى ودوا لو تصانعهم فى الدین فیصانعوک‏» (4)
المداهنة: «ان‏ترى منکرا و تقدر على دفعه و لم تدفعه حفظا لجانب مرتکبه، او جانب غیره، او لقلة المبالاة بالدین‏» (5)
براساس تعریفى که پیش‏تر خواندیم مداهنه به معناى سازش‏کارى، نرمى و ملایمت در دین و دم‏فروبستن انسان در برابر منکرات است .
کلمه غربى «تولرانس‏» [To Lerance] که به معناى تحمل، پذیرش و به دوش کشیدن است و امروزه بیش‏تر در بى‏قیدى، رهاسازى، بى‏تفاوتى و سازش کارى به کار مى‏رود، همین معنا را دارد . (6)
معناى اصطلاحى
در تساهل و تسامح کنونى، رویارویى و دوسویه بودن نهفته است . در حقیقت نرمى، گذشت، مهرورزى و مدارا به طرف مقابل بستگى دارد . اگر او آسان‏گیر و اهل گذشت‏باشد، به نرمى با او رفتار مى‏شود و دوطرف باید از این ویژگى برخوردار باشند، ولى «سمحة‏» و «سهله‏» اى که روایات از آن سخن گفته‏اند، نگاه از افق بازتر و بالاترى است . اسلام از پیروان خود مى‏خواهد تا برخورد کریمانه با دیگران داشته باشند و روح سماحت و سهولت را همیشه در همه حال در خود زنده نگه‏دارند، اگر چه طرف مقابل بر باطل باشد . البته این نحوه از تسامح به معناى پذیرش باطل نیست، بلکه به معناى ظرفیت‏ها و حدود عقل و ادراک افراد و واقع بینى در مقام عمل و تربیت جامعه و رفتارى همراه با صبر و متانت و مدارا با جاهلان و صاحبان آراى دیگر است، زیرا ممکن است کسانى حق را درست نفهمیده باشند و براى درک حقیقت، نیازمند مجال و فرصت‏باشند . (7)
تساهل منفى و تساهل مثبت
در قلمرو فلسفه سیاسى معاصر، «تساهل منفى‏» [سلبى] به عدم مداخله در امور مردم و رها کردن مردم به حال خودشان معنا شده است . بر پایه این نظر، هر فرد در ارتباط با مسایل مختلف زندگى، گزینش‏ها و تصمیم‏گیرى‏ها، کاملا آزاد است و کسى حق دخالت در محدوده آزادى فردى دیگران را ندارد . این نظریه که از سوى «جان لاک‏» فیلسوف انگلیسى [در سال 1685 م] . مطرح شد، از سلطه تحدید کننده قانون طبیعى خارج شده و ماهیتى بشرى و مبنایى کاملا عقلانى به خود گرفته است . بر پایه این نظر بود که تساهل مثبت [ایجابى] شکل گرفت . تساهل مثبت پشتیبانى از حقوق و آزادى‏هاى مردم براى دست‏یابى به اهداف زندگى و برخوردار شدن آنان (به ویژه اقلیت‏ها) از فرصت‏هاى برابر در جامعه است . در سایه به کارگیرى تساهل مثبت، مردم قادر خواهند بود به مدد خدمات اجتماعى و اقتصادى که از سوى دولت ارایه مى‏شود، از امکانات موجود در جامعه بهره‏مند شوند . (8)
در تبیین این دو مفهوم به همین مقدار اکتفا مى‏کنیم و بحث و بررسى بیش‏تر را به وقت مناسب وا مى‏گذاریم .
تاریخچه بحث
تساهل و تسامح از جمله مباحثى است که به طور گسترده طى چند قرن اخیر در فلسفه سیاسى مغرب زمین مطرح شده است . شروع نهضت اصلاح دینى در اروپا، به تنگ آمدن مردم از قوانین و حاکمیت کلیسا، نارسایى مفاهیم موجود در انجیل، فقدان فقه حکومتى، اصرار ارباب کلیسا بر حجیت‏برداشت‏هاى مخدوش خود [که تعارض علم و دین را به دنبال داشت] و . . . زمینه به وجود آمدن مکاتب جدیدى را فراهم آورد . از جمله: سکولاریسم، لیبرالیسم، ناسیونالیسم و . . . تساهل و تسامح نیز در چنین محیطى رشد کرد . این تفکر در غرب با انگیزه‏هاى اقتصادى و سیاسى پدید . سرمایه‏داران و کارخانه داران بزرگ انگلیسى، بدون هیچ نگه‏داشت‏حد و مرز اخلاقى و دینى و رها از هر قیدى بازار و تلاش‏هاى اقتصادى را به دست گرفتند و دولت‏هاى اروپایى نیز هیچ گونه نظارتى بر تلاش‏هاى آنان نمى‏کردند و به اصطلاح، آن را ناسازگارى با «تولرانس‏» (یا تسامح) مى‏دانستند . . . از این روى بسیارى بر این باورند که هیچ عاملى به اندازه نظام سرمایه دارى از اندیشه تسامح و تساهل سود نبرده است . (9)
جان لاک فیلسوف پرآوازه انگلیسى در سال (1685 م 1064 ه) در رساله‏اى با عنوان «مکتوبى در باب تساهل و مدارا» به طرح گسترده این مفهوم پرداخت و بابیان این معنا که دولت وکلیسا و افراد نباید در کار یکدیگر مداخله کنند، مفهومى منفى (سلبى) از تساهل و مدارا ارایه کرد . به اعتقاد لاک، مردم باید از دخالت در افکار، عقاید، شیوه زندگى علایق فرهنگى و آیین عبادى خوددارى کنند و این امر دولت و کلیسا را به طور متقابل در بر مى‏گیرد . (10)
از آن جا که هدف ما در این نوشتار بررسى بیش‏تر نظریات جان لاک نیست، به اجمال به موضوع مورد بحث مى‏پردازیم:
«در نظریه تساهل دینى تلاش مى‏شود نقش و اهمیت اجتماعى دین و تاثیر مذهب به عنوان یکى از مهم‏ترین عوامل تعیین کننده خط سیر زندگى انسان، به حداقل ممکن برسد و دین به عنوان امرى فردى و درونى القا شود و به دنبال آن در نظریه تساهل سیاسى از هر گونه دخالت دین در سیاست جلوگیرى نموده و این امر جنبه قانونى به خود بگیرد» . (11)
تاریخ تساهل و تسامح و سمحه و سهله‏اى که اسلام از آن سخن مى‏گوید، به صدر اسلام برمى‏گردد . سیره عملى نبى مکرم اسلام‏صلى الله علیه وآله و ائمه معصومین‏علیهم السلام و اخبار و احادیث رسیده از آنان، شاهد این سخن است .
حضرت مى‏فرمایند:
ان الله تعالى یحب الرفق و یعطى علیه ما لا یعطى على العنف (12)
خداوند متعال مهربانى و نرمى را دوست دارد و به پاس آن، چیزهایى عطا مى‏کند که به درشتى و نامهربانى نمى‏دهد .
امام على‏علیه السلام مى‏فرمایند:
سلامة الدین و الدنیا فى مداراة الناس (13)
سلامتى دین و دنیا در مردم دارى است .
برخورد به دور از تکلف و کریمانه اسلام با پیروان دیگر ادیان و نیز با کافران و مشرکان معاند، امر پوشیده‏اى نیست . در جریان فتح مکه پیامبرصلى الله علیه وآله تمام بدى‏هاى قریش را در بیست‏سال دوران بعثت و دشمنى‏هاى فراوان آنان را با اسلام و مسلمانان نادیده گرفت و همه را در کمال بزرگوارى و کرامت‏بخشید و فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء» (14) موارد بسیار دیگرى در سراسر زندگى پیامبرصلى الله علیه وآله و ائمه‏علیهم السلام وجود دارد که تاریخ، آن را ثبت کرده است .
پس از روشن شدن معناى لغوى و اصطلاحى این دو واژه و نگاهى گذرا به سیر تاریخى آن در غرب و شرق، اینک به طرح این بحث از منظر فاضلین نراقى - رحمة الله علیهما - مى‏پردازیم . این دو عالم بزرگ شیعى، علامه ملا مهدى نراقى‏رحمه الله و محقق فاضل ملا احمد نراقى‏رحمه الله از مرزبانان فکرى شیعه در عصر خود بوده و چون ستارگانى در عالم دانش و فضیلت نورافشانى مى‏کنند . همت‏بلند و تلاش خستگى‏ناپذیر این پدر و پسر در عرصه‏هاى مختلف علوم اسلامى از آنان استادانى ماهر و زبردست در علوم مختلف ساخته بود، به طورى که آثارى ژرف و پرمحتوا از خود به میراث گذاشتند، اما متاسفانه به تعبیر بسیارى از بزرگان در میان ما ناشناخته‏اند . پژوهش در آثار و افکار و اندیشه‏هاى این دو عالم بزرگ از بایسته‏هاى عصر ماست . ما نیز به سهم و وظیفه خود و با توان بسیار اندک علمى در مقابل آن دو دریاى خروشان دانش، به طرح بحث «تسامح و غیرت دینى از منظر فاضلین نراقى‏رحمهم الله‏» مى‏پردازیم .
تسامح و غیرت دینى در دو حوزه فقه و اخلاق مطرح مى‏باشد . ما حوزه اخلاق را در سه بخش: اخلاق فردى، اجتماعى و بین المللى مطرح مى‏کنیم:
الف) اخلاق فردى
در مکتب اسلام، کسب فضایل اخلاقى و رسیدن به کمال، هدف از آفرینش انسان معرفى شده است . بنابراین انسان‏ها براى رسیدن به کمال، باید در جهت کسب صفاتى نظیر: غیرت، غضب ستوده شده، عفو و مدارا، حسن خلق، صبر و . . . تلاش نمایند . از طرف دیگر رذایل و صفات زشتى را که در جهت مخالف کمال است، نظیر: بى غیرتى، غضب مذموم، عجب، سوء خلق و . . از خود دفع نمایند . اجمالا این که هدف ما در این جهان باید کسب سعادت واقعى; یعنى آسایش در سراى دیگر باشد و نسبت‏به دنیا و امور دنیایى که به سهل‏گیرى در مورد آن سفارش شده، راه تساهل در پیش بگیریم . سیر اجمالى در دو کتاب گران سنگ «جامع السعادات‏» و «معراج السعادة‏» هر جوینده سعادت را به این نتیجه رهنمون مى‏سازد .
در این جا به ذکر چند مورد از علامه ملا مهدى نراقى اکتفا مى‏کنیم:
1 - غیرت
مقتضى الغیرة و الحمیة فى الدین ان یجتهد فى حفظه عن بدع المبتدعین . . . و یسعى فى ترویجه و نشر احکامه، و یبالغ فى تبیین حلاله و حرامه، و لا یتسامح فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر (15)
اما غیرت و حمیت در دین، آن است که دین را از بدعت‏بدعت‏گذاران حفظ کند و . . . در ترویج احکام دین جدیت و جهد لازم را به عمل آورد و در نشر مسایل حلال و حرام، نهایت تلاش را بکند و در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکند . (16)
ملا مهدى نراقى‏رحمه الله در عکس موضوع; یعنى (بى غیرتى) مى‏فرماید:
عدم الغیرة و الحمیة فى محافظة ما یلزم محافظته من الدین و العرض و الاولاد و الاموال، و هو من نتایج صغر النفس و ضعفها، و من المهلکات العظیمة . (17)
بى غیرتى و بى حمیتى، کوتاهى واهمال در محافظت آن‏چه حفظ آن لازم است، از دین و عرض و اولاد و اموال و این مرض از مهلکات عظیمه و صفات خبیثه است . (18)
2 - غضب
علامه ملا مهدى نراقى مردم را به حسب قوه غضبیه به سه دسته تقسیم مى‏کند:
افراط در خشم این است که این صفت چنان بر آدمى چیره شود که از اطاعت عقل و شرع بیرون رود و فکر و بصیرتى برایش باقى نماند و تفریط این است که این قوه [خشم] را فاقد باشد یا به قدرى در او ضعیف شود که در مواردى که شرعا و عقلا غضب لازم است، هیچ غضب نکند . واعتدال این است که غضب او به موقع و به جا باشد و در غضب و عدم آن تابع شرع و عقل باشد . (19)
ملا مهدى نراقى‏رحمه الله در پایان نتیجه‏گیرى کرده مى‏گوید:
این گونه غضب نیکوست; زیرا اذا الغضب لله لا لنفسک اذا امرک بان تغضب عن مشاهدة المنکر . (20)
خشم تو براى خداست نه براى نفس خود، زیرا خداوند فرمان داده که با دیدن زشتى‏ها خشمگین شوید . (21)
نتیجه آن که روایات بازدارنده از غضب ناظر به هر گونه غضبى نبوده است و هر خشمى در شرع مقدس اسلام مذموم نیست، بلکه خشم و غضبى که براى خدا و در راه احیاى دین و پاسدارى از ارزش‏ها باشد «خشم مقدس‏» است .
3 - امر به معروف و نهى از منکر
ملا مهدى نراقى بحث مفصلى را در رابطه با این دو فریضه الهى مطرح مى‏کند و آن را وظیفه تمام افراد جامعه و مسلمانان مى‏داند . ایشان هر گونه مسامحه و تساهل در این دو فریضه را ناشى از ضعف نفس و طمع مالى و . . . دانسته مى‏گوید:
التهاون و المداهنة فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر و هو ناش اما من ضعف النفس و صغرها، او من الطمع المالى ممن یسامحه (22) .
تسامح در امر به معروف و نهى از منکر از چند چیز ناشى مى‏شود، از ضعف و حقارت نفس یا به دلیل طمع به مالى که از سوى فرد مورد مسامحه قرار گرفته است .
ملا مهدى نراقى در ادامه به پیامدهایى که از ترک این دو واجب الهى (امر به معروف و نهى از منکر) پدید مى‏آید پرداخته مى‏گوید:
و هو من المهلکات التى یعم فسادها و ضرها، و یسرى الى معظم الناس اثرها و شرها، کیف و لو طوى بساط الامر بالمعروف و النهى عن المنکر اضمحلت الدیانة . . . . قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: ان الله تعالى لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له، فقیل له: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لاینهى عن المنکر .
و قیل له‏صلى الله علیه وآله : اتهلک القریة و فیها الصالحون؟ قال: نعم قیل: لم یا رسول الله‏صلى الله علیه وآله؟ قال: بتهاونهم و سکوتهم عن معاصى الله (23)
سستى و مسامحه در این دو فریضه از مهلکاتى است که فساد و زیانش فراگیر و شرش به همه مردم سرایت مى‏کند، زیرا اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر برچیده شود، دین و آیین الهى برچیده مى‏شود . رسول گرامى اسلام فرمودند: خداوند متعال بر مؤمن ضعیفى که دین ندارد غضب مى‏کند . پرسیدند: مؤمن ضعیف کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمى‏کند . به پیامبرصلى الله علیه وآله گفته شد: آیا سرزمینى که در آن مردمى صالح باشند، ممکن است‏به هلاکت و نابودى افتند؟ فرمود: آرى! گفتند: براى چه یا رسول الله؟ فرمود: به سبب سستى و سکوتشان در برابر معاصى خدا .
مرحوم ملا مهدى نراقى با برشمردن برخى از منکرات عظیم، نظیر: بدعت در دین، ظلم، جهل به اصول و فروع اعتقادى و . . . بر هر فرد مسلمانى واجب مى‏دانند که جهت اصلاح خود و دیگران، امر به معروف و نهى از منکر کند . بخشى از کلام ایشان قابل تامل و دقت است:
فلو امکن لمؤمن دین ان یغیر هذه المنکرات کلا، او بعضا بالاحتساب فلیس له ان یقعد فى بیته، بل یجب علیه الخروج للنهى و التعلیم و . . . (24)
پس اگر براى مؤمن دین دارى ممکن باشد که همه یا بعضى از این منکرات را دفع و منع نماید، نباید در خانه بنشیند، بلکه بر او واجب است که براى بازداشتن و تعلیم و آشنا کردن مردم از خانه بیرون آید .
این بخش از سخنان ایشان ذهن و وجدان خواننده را به یک دید تطبیقى نسبت‏به منکراتى که در جامعه وجود دارد متوجه مى‏سازد و انسان‏هاى غیور را به نوعى شورش، علیه منکرات دعوت مى‏نماید .
مطالعه مباحث ظلم و عدالت در جامع السعادات نیز آشکارا انسان‏ها را به عدالت و ستیز علیه ظلم و استبداد و بى عدالتى‏هاى شایع در آن زمان، دعوت مى‏کند و در واقع این مباحث نراقى‏رحمه الله نوعى صدور اندیشه را در پى دارد .
ب) اخلاق اجتماعى
در محیط خانواده و کار . . . امور و رفتارمان نسبت‏به دیگران به حسب موارد، متفاوت است، پدر نسبت‏به فرزندان، مدیر نسبت‏به کارمندان و . . . با توجه به اختلاف موارد، نظر کلى و اجمالى اسلام این است که گاهى باید سخت‏گیرى و گاهى باید تغافل و چشم پوشى کرد تا کار غلط و اشتباه به عنوان یک جریان عادى تلقى نشود و اشتباه همیشه «اشتباه‏» شناخته شود و در هر حال باید رعایت جانب اعتدال را کرد .
ج) اخلاق مسلمانان با غیر مسلمانان (روابط بین الملل)
«در بینش توحیدى اسلام «بشریت‏» داراى یک جوهر است . . . اسلام با نفى تعصب‏هاى نژادى و قومى و تاکید بر جهان منشى به عنوان یک نظام کامل الهى، زمینه بسیارى از کژاندیشى‏ها و تنگ‏نظرى‏ها را از میان برد .» (25)
پرهیز از برخورد غیر منطقى با آرا و عقاید سایر ملل و پیروان دیگر ادیان، در صدر اسلام را باید از مهم‏ترین سبب‏ها و عوامل رشد و شکوفایى اسلام به حساب آورد . حضور گسترده اهل کتاب در جوامع اسلامى و مذاکرات و مباحث و گفت‏وگوهایى که علماى آن‏ها با ائمه‏علیهم السلام و اصحاب آنان داشته‏اند . شاهد مدعاى ماست . بنابراین در برخورد مسلمانان با دیگر جوامع اصل بر نیکى و عدل است که خداوند فرموده است:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین‏» (26)
«خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت‏به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، نهى نمى‏کند، چرا که خداوند دادگران را دوست دارد .»
اندکى تامل و دقت در آیه شریفه، مسلمانان را به سوى این حقیقت که غیرمسلمانان اعم از کافران و مشرکان و پیروان دیگر ادیان بر دو دسته‏اند، هدایت مى‏کند . دسته اول: کسانى که در نظام اسلامى و یا در بیرون نظام اسلامى در سایر کشورها زندگى مى‏کنند و کارى به نظام اسلامى و مسلمانان ندارند . سفارش قرآن کریم این است که به آنان نیکى کنید و نسبت‏به آن‏ها به عدالت رفتار کنید .
اما دسته دوم: کسانى‏اند که علیه نظام اسلامى و مسلمانان توطئه مى‏کنند . در این جا برخورد مسلمانان و جامعه اسلامى چگونه باید باشد؟
خداوند متعال، براى برخورد با اینان به گفت و گو فرمان داده است:
«و لاتجادلوا اهل الکتاب الا باللتى هى احسن‏» (27) «و جادلهم بالتى هى احسن‏» (28)
جدال احسن، فرصتى است‏براى اینان، باشد که هدایت‏بشوند، اما اگر عمل و رفتار این‏ها موجب فساد در زمین شد و قصد کوتاه آمدن هم ندارند، آیا باز هم باید برخورد مسامحه‏کارانه داشته باشیم؟ !
علامه ملا محمد مهدى نراقى مى‏فرمایند:
ثم ینبغى الا یتواضع للمتکبرین، اذ الانکسار و التذلل لمن یتکبر و یتعذر مع کونه من التخاس و المذلة المذمومة، یوجب اضلال هذا المتکبر، و تقریره على تکبره، و اذا لم یتواضع له الناس و تکبروا علیه ربما تنبه و ترک التکبر . . . و لذا قال رسول الله‏صلى الله علیه وآله: اذا رایتم المتواضعین من امتى فتواضعوا لهم و اذا رایتم المتکبرین فتکبروا علیهم فان ذلک لهم مذلة و صغار (29)
سزاوار است که متکبران را تواضع نکنند، زیرا فروتنى و تذلل براى متکبر علاوه بر این که تن به پستى و ذلت دادن است موجب گمراهى و زیادى تکبر متکبر مى‏شود و وقتى مردم براى او تواضع نکنند و بر او تکبر نمایند، بسا که متنبه شود و تکبر را رها کند . به همین جهت رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: هرگاه متواضعان امت مرا ببینید، براى ایشان تواضع کنید و هرگاه متکبران را ببینید، بر آن‏ها تکبر کنید که این باعث ذلت و کوچکى آن‏هاست .
این منطق اسلام در برابر دشمنانى است که علنا پرچم مبارزه علیه نظام اسلامى برافراشته‏اند; لذا نه تنها کوتاه آمدن در مقابل اینان روا نیست، بلکه توصیه و سفارش اسلام مقابله به مثل مى‏باشد; یعنى باید با تکبر و از موضع قدرت با آن‏ها برخورد شود . البته اسلام به این حد اکتفا نکرده و لعن و نفرین این گروه از کفار و مشرکان را جایز، بلکه مستحب مى‏داند .
ملا مهدى نراقى در این باره مى‏فرمایند:
و اما اللعن فلا ریب فى کونه مذموما لانه عبارة عن الطرد و الابعاد من الله تعالى . . . و المجوز من الشرع انما هو اللعن على الکافرین، و الظالمین، و الفاسقین کما ورد فى القرآن . . . و ما قیل من عدم جواز ذلک الا على من تثبت لعنه فى الشرع کفرعون و ابى‏جهل و . . . کلام ینبغى ان یطوى و لا یروى ; اذ المستفاد من کلام الله عزوجل و کلام رسول‏صلى الله علیه وآله و کلام ائمتنا الراشدین‏علیهم السلام جواز نسبته الى الشخص المعین، بل المستفاد منها ان اللعن على بعض اهل الجمود و العناد من احب العبادات، و اقرب . قال الله سبحانه: «ان الذین کفروا و ماتوا و هم کفار اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین‏» (31)
و اما لعن شکى در مذموم بودن آن نیست، زیرا لعن عبارت است از راندن و دور کردن از خداى تعالى . . . لعنى که شرع مقدس تجویز کرده، لعن بر کافران، ظالمان و فاسقان است، چنان که در قرآن وارد شده است . این که بعضى گفته‏اند: لعن کسى جایز نیست، مگر این که لعن او از طرف شرع ثابت‏شده باشد، مانند فرعون و ابوجهل و . . . سخنى است که قابل قبول نمى‏باشد، زیرا آنچه از کلام خداى - عزوجل - استفاده مى‏شود این است که لعن بعضى از منکران و معاندان از محبوب‏ترین عبادات و بهترین راه‏هاى تقرب به خداى تعالى است . خداوند سبحان مى‏فرماید: کسانى که کافر شدند و در حال کفر از دنیا رفتند، لعنت‏خدا و فرشتگان و همه مردم بر آنان باد .
ملا مهدى نراقى‏رحمه الله در ادامه به روایاتى از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله و ائمه طاهرین‏علیهم السلام که افراد و یا گروه هایى را لعن کرده‏اند، استشهاد کرده و در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند:
و بالجملة اللعن على رؤساء الظلم و الضلال و المجاهدین بالکفر و الفسوق جائز، بل مستحب .
لعن سران ستم و گمراهى و کسانى که در راه گسترش کفر و عصیان تلاش مى‏کنند جایز، بلکه مستحب است .
قرآن کریم وظیفه مسلمانان را در برابر دشمنان معاند و توطئه‏گر صریحا بیان مى‏دارد، آن جا که مى‏فرماید:
«قد کانت لکم اسوة حسنة فى ابراهیم و الذین معه اذا قالوا لقومهم انا براوا منکم و مما تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم العداوة و البغضاء ابدا حتى تؤمنوا بالله وحده الا قول ابراهیم لابیه لاتسغفرن لک‏» (32)
براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامى که به قوم [مشرک] خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا مى‏پرستید بیزاریم . ما نسبت‏به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید، جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [عمویش آذر] گفت که براى تو آمرزش طلب مى‏کنم .
ابراهیم‏علیه السلام اسوه و سرمشق خوبى است، مگر در آن جا که به پدرش [عمویش] وعده طلب آمرزش داد; یعنى حتى به کفار وعده استغفار هم ندهید، کارى که ابراهیم‏علیه السلام کرد . البته وعده ابراهیم براى طلب آمرزش، پیش از اظهار کفر از سوى عمویش آذر بود .
قرآن در جاى دیگرى مى‏فرماید:
«فکلما تبین له انه عدو لله تبرا منه‏» (33)
هنگامى که براى او روشن شد که وى [عمویش آذر] دشمن خداست، از او بیزارى جست .
آیات دیگرى که درباره منافقان و برخى از اهل کتاب وجود دارد و نیز سیره عملى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله درباره آنان، بحث مستقلى مى‏طلبد .
تسامح در حوزه فقه
شمارى از صاحبان اندیشه از اصل تسامح به عنوان ابزارى براى گسترش و رواج اندیشه‏هاى خود استفاده مى‏کنند و به طور کلى رفع موانع فعالیت‏هاى فرهنگى اعم از سخنرانى‏ها و برگزارى مجالس، انتشار کتاب و مطبوعات، فیلم و . . . و مخالفت‏با هر نوع برخورد فیزیکى در این زمینه، دفاع از آزادى و . . . را خواستارند . این دسته در مقام ارائه دلیل بر مدعایشان به ادله ذیل تمسک مى‏کنند:
«و ما جعل علیکم فى الدین من حرج‏» (34) «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» (35) «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (36) «و ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج‏» (37)
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرموده است:
«دین محمد حنیف‏» (39) «لم یرسلنى الله بالرهبانیة و لکن بعثنى بالحنیفیة السمحة‏» (40)
به مقتضاى آیات و روایات فوق هر گونه عسر و حرجى در دین منتفى است و اسلام دین سهولت و سماحت مى‏باشد .
از جمله فقیهانى که به طور دقیق و موشکافانه به بحث و بررسى قاعده عسر و حرج در فقه اسلامى پرداخته است، محقق فاضل ملا احمد نراقى است . وى این بحث را در کتاب عوائد الایام مفصل مطرح مى‏فرمایند . ما نیز به جهت روشن شدن زوایاى این بحث‏به اختصار به طرح آن از دیدگاه این فقیه مدقق و محقق مى‏پردازیم . ایشان در عائده نوزدهم، ضمن چند بحث‏به بررسى عسر و حرج پرداخته، در مبحث اول ادله نفى عسر و حرج و مشقت را بررسى کرده، مى‏فرماید:
آنچه که عقل و اجماع بر آن قائم شده این است که تحمیل عسر و حرج در برخى موارد و نسبت‏به بعضى از افراد قبیح است و مراد هم از عسر و حرج آن مقدارى است که از وسع و طاقت افراد خارج و تکلیف به مالایطاق باشد .
از آیات نیز به آنچه که قبلا ذکر کردیم استناد مى‏کنند و از اخبار هجده روایت را ذکر کرده که در واقع مواردى از استشهادات ائمه‏علیهم السلام به قاعده فوق مى‏باشد . محقق نراقى سپس به ذکر معانى شش گانه: طلاقه، سعة، استطاعة، اصر، حرج و عسر مى‏پردازند و مراتب هر یک را بیان مى‏دارند . (41)
محقق فاضل ملا احمد نراقى در پایان چنین نتیجه‏گیرى مى‏کند:
مقتضاى ظواهر آنچه که از ادله گفتیم این است که عسر و حرج راسا منتفى هستند و تشخیص موارد نیز با عرف است .
ایشان دو سؤال را مطرح مى‏کنند که موجب اخلال در نتیجه فوق مى‏باشد و مسیر جدیدى را براى بحث‏باز مى‏کنند که عبارت اند از:
1 - انتفاى عسر و حرج عموما چگونه با تکالیف سخت و احکام مشکلى که عرف شکى در عسر و حرج بودن آن‏ها ندارد، قابل جمع است، مثل روزه گرفتن در روزهاى گرم و طویل تابستان، جهاد و . . . .
2 - شارع مقدس در بسیارى از تکالیف راضى به کم‏ترین مشقتى براى مکلفین نیست و اخبار شاهد ماست، ولى در عین حال در بسیارى دیگر از تکالیف عسر و حرج وجود دارد و ائمه‏علیهم السلام آن را نفى نکرده‏اند . (42)
محقق نراقى سپس به توجیهات و تاویلاتى که فقها در پاسخ به این دو سؤال مطرح کرده‏اند پرداخته و تمام آن‏ها را نقد مى‏کنند و نتیجه‏گیرى مى‏کند که:
و التحقیق انه لا حاجة الى ارتکاب امثال هذه التاویلات و التوجیهات، بل الامر فى قاعدة نفى العسر و الحرج کما فى سائر العمومات المخصصة الواردة فى الکتاب الکریم، و الاخبار الواردة فى الشرع القویم، فان ادلة نفى العسر و الحرج تدلان على انتفائهما کلیة لانهما لفظان مطلقان فیفیدان العموم . (43)
بنابراین، قاعده عسر و حرج اصلى است که خروج از آن احتیاج به دلیل خاص دارد و تکالیف شاقه و سخت نیز داراى ادله خاص هستند: و قد ورد فى الشرع التکلیف ببعض الامور الشاقة، و التکالیف الصعبة ایضا .
اشکال: تکالیف شاقه و سخت در اسلام یکى دو تا نیستند و اگر همه آن‏ها را از تحت قاعده عسر و حرج خارج کنیم، تخصیص کثیر لازم مى‏آید .
جواب: تخصیص عمومات به مخصصات کثیر و زیاد «لیس بعزیز» کم نیست، بلکه امرى شایع در ادله احکام مى‏باشد و سیره فقها نیز بر همین روش ادامه دارد . بنابراین نتیجه آن که قاعده عسر و حرج عمومیت و شمول دارد و در همه موارد عسر و حرج - مادامى که مخصصى نباشد - عمل به این قاعده واجب است، اما با آمدن مخصص به قاعده تخصیص عمل مى‏کنیم و تمام تکالیف شاقه از این باب هستند . (44)
اما پاسخ به سؤال دوم که ائمه‏علیهم السلام در بعضى از امور راضى به کم‏ترین مشتقى نبوده‏اند و با استدلال به قاعده عسر و حرج در آن، بعضى موارد را منتفى کرده‏اند . این احتجاج مثل استدلال ائمه براى حلیت‏بعضى از اشیاء است‏به قول خداوند متعال که «قل لا اجد . . .» . (45)
محقق نراقى در پایان به نقل از شهید اول‏رحمه الله موارد شمول این قاعده را نقل مى‏فرماید . (46)
نتیجه آن که دین اسلام به خودى خود شریعت‏سمحه و سهله است نه این که ما به استناد اخبار و آیات موجود در این رابطه، هر گونه عملى را توجیه کنیم .
نکته دیگر مشهود در کلام قائلان به تسامح، نفى هر گونه برخورد فیزیکى با افراد و گروه‏ها بود که باید گفت که اسلام دین حد و حدود و تعزیرات است .
محقق نراقى ولایت در حدود و تعزیرات را در زمان غیبت‏براى فقیه ثابت دانسته و ادله‏اى نیز بر آن اقامه مى‏کند و اقامه حدود و تعزیرات را در عصر غیبت‏بر فقیه جامع الشرائط واجب مى‏داند:
و هل ذلک [ثبوت الولایة] لهم على سبیل الوجوب او الجواز؟ الظاهر من القائلین بثبوت الولایة [که خود ایشان هم جزء قائلین است] الاول [یعنى الوجوب] حیث استدلوا باطلاقات الاوامر، و بافضاء ترک الحدود الى المفاسد، و صرحوا بوجوب مساعدة الناس لهم و هو کذلک . (47)
ثبوت ولایت در حدود و تعزیرات بر سبیل وجوب است و استدلال آقایان این است که اگر حدود ترک شوند، جامعه را فساد مى‏گیرد و بر مردم هم واجب است فقیه جامع الشرائط را بر این امر یارى کنند .»
عقل آدمى نیز به این حکم مى‏کند که اجراى حدود وتعزیرات بهتر از این است که جامعه اسلامى به لجن کشیده شود و امنیت رنگ بازد .
اگر واقعا در این گونه امور که زمینه انحراف مسلمانان را فراهم مى‏کند و فساد جامعه را به دنبال دارد، تسامحى در کار بود، حداقل در صدر اسلام نسبت‏به مسجد سازى اعمال مى‏شد; در آیه کریمه مى‏خوانیم:
«والذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصادا لمن حارب الله و رسوله من قبل و لیحلفن ان اردنا الا الحسنى «و الله یشهد انهم لکاذبون× لا تقم فیه ابدا» (48)
[گروهى دیگر از آن‏ها] کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان رساندن [به مسلمانان] و [تقویت] کفر و تفرقه‏افکنى میان مؤمنان و کمین‏گاهى براى کسى که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود . آن‏ها سوگند یاد مى‏کنند که جز نیکى نظرى نداشته‏ایم، اما خداوند گواهى مى‏دهد که آن‏ها دروغ‏گو هستند . هرگز در آن [مسجد به عبادت] نایست‏» .
بنابراین سمحه و سهله بودن دین به معناى خوش‏آیندى انسان‏ها از تمام احکام نیست و نفى کامل هر گونه مشقت در احکام اسلامى منافى با هدف دین است و همان طور که گذشت تساهل و تسامح در اصول جارى نیست .
استاد شهید مطهرى مى‏فرمایند:
«[پیغمبر اکرم] در مسایل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود نرم و ملایم بود و با گذشت‏بود . گذشت‏هاى بزرگ و تاریخى‏اش یکى از علل پیشرفتش بود، اما در مسایل اصولى و عمومى آن جا که حریم قانون بود، سختى و صلابت نشان مى‏داد و دیگر جاى گذشت نمى‏دانست . پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدى‏هایى که قریش در طول بیست‏سال نسبت‏به خود او مرتکب شده بودند، نادیده گرفت . . . اما در همان فتح مکه زنى از قبیله بنى‏مخزوم مرتکب سرقت‏شده بود و جرمش محرز گردید . خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حد سرقت را توهین به خود تلقى مى‏کردند، سخت‏به تکاپو افتادند که رسول خداصلى الله علیه وآله از اجراى حد صرف‏نظر کند . بعضى از محترمین، صحابه را به شفاعت‏برانگیختند . رنگ رسول خداصلى الله علیه وآله از خشم برافروخته شد و فرمود: چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مى‏توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع، سخنرانى کرد و فرمود: اقوام و ملل پیشین از آن جهت‏سقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون الهى تبعیض مى‏کردند . هر گاه یکى از اقویا مرتکب جرم مى‏شد، معاف مى‏شد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مى‏شد، مجازات مى‏گشت . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست در اجراى [عدل] درباره هیچ کس سستى نمى‏کنم، هر چند از نزدیک‏ترین خویشاوندان خودم باشد» . (49)
نتیجه
اسلام دین سمحه و سهله است و بر صلح و دوستى و رفتار نرم و رفق و مدارا با دیگران تاکید مى‏کند، اما در دفاع از حقانیت‏خود و اجراى حدود و احکام الهى و حفظ ارزش‏هاى اسلامى، هیچ گونه تسامحى نمى‏ورزد و ایستادگى در برابر توطئه‏ها و دشمنى‏ها را بالاترین ارزش‏ها مى‏داند .
امید آن که توانسته باشیم در این کوتاه سخن، حق مطلب را ادا کرده باشیم . از خداوند متعال مى‏خواهیم که به ما توفیق شناخت هر چه بیش‏تر عالمان شیعى و پیمودن راه و روش آنان را به همگان عنایت فرماید و این دو عالم بزرگ را در بهشت‏برین در کنار سفره بهترین بندگانش مهمان فرماید . ان شاء الله .
پى‏نوشت:
1) ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، صص 99 - 110، ماده: «سهل‏» و «سمح‏» .
2) المنجد، ماده: «سهل‏» و «سمح‏» .
3) محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 1078، ماده «تسامح‏» .
4) لسان العرب، ج 4، ص 434، ماده «دهن‏» .
5) سعید الخورى الشرتونى، اقرب الموارد، ماده: «دهن‏» .
6) مجله حوزه، ش 97، به نقل از مجله «نامه فرهنگ‏» شماره 28، ص 28، و همان صص 147 و 150 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى .
7) همان .
8) سید على محمودى، تساهل منفى و تساهل مثبت، کیهان فرهنگى، سال دوم، ش 2 .
9) قلمرو تساهل وتسامح در نظر شهید مطهرى، مجله حوزه، ش 97، نقل از: مجتبى مینوى، «تسامح آرى یا نه‏» ، ص 130، (مؤسسه فرهنگى اندیشه معاصر).
10) جواد پور روستایى، نقدى بر نظریه تساهل دینى و سیاسى، جمهورى اسلامى، مرداد 1377، به نقل از «تحلیل عوامل مکتوب جان لاک در باب تساهل و مدارا» ، کیهان فرهنگى سال هشتم، شماره 9 و تساهل مثبت و منفى، سال دهم، شماره 2 .
11) همان .
12) مجله حوزه، شماره 97، ص 150، نقل از «نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاینده، ح 142، ص 2735 و ر . ک: معراج السعادة، ج 1، بحث رفق و مدارا .
13) همان، ص 151، به نقل از آقا جمال خوانسارى، «شرح غرر و درر آمدى‏» ، (تصحیح جلال الدین محدث ارموى)، ج 4، ص 140 دانشگاه تهران .
14) همان، ص 155، به نقل از: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 60، دار صادر، بیروت .
15) جامع السعادات، ج 1، ص 302 .
16) لازم به تذکر است در مواردى که نظر محقق فاضل، ملا احمد نراقى نیز با پدر یکى مى‏باشد، ترجمه را از معراج السعادة نقل کرده‏ایم، ر . ک: معراج السعادة، (مؤسسه انتشارات هجرت، 1376)، ص 221 .
17) جامع السعادات، ج 1، ص 300 .
18) معراج السعادة، ص 220 .
19) جامع السعادات، ج 1، صص 322 - 323 و ر . ک: معراج السعادة، ص 237 .
20) جامع السعادات، ج 1، ص 389 .
21) همان، ج 2، صص 240 - 241 .
22) همان .
23) همان .
24) همان .
25) مجله حوزه، شماره 97، ص 159، به نقل از: مارسل بوازار، انسان دوستى در اسلام (ترجمه غلام حسین یوسفى و محمد حسن مهدوى اردبیلى)، ص 132، نشر طوس .
26) ممتحنه (60) : 8 .
27) عنکبوت (29) : 46 .
28) نحل (16) : 125 .
29) جامع السعادات، ج 1، ص 399 .
30) همان، صص 353 - 352 .
31) بقره (2) : 161 و ر . ک: معراج السعادة، ص 261 .
32) ممتحنه (60) : 4 .
33) توبه (9) : 114 .
34) حج (22) : 78، و در دین [اسلام] کار سنگین و سختى بر شما قرار نداد .
35) بقره (2) : 185، خداوند اراده دارد راحتى شما را و نه زحمت و سختى شما را .
36) بقره (2) : 286، خداوند هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمى‏کند .
37) مائده (5) : 6، خداوند نمى‏خواهد براى شما سختى قرار دهد .
38) کافى، ج 5، ص 494، ح 1، (دار التعارف، بیروت) : مبعوث شده‏ام بر شریعت‏سهل و آسان .
39) همان، ج 3، ص 395، ح 8: دین پیامبر خدا محمدصلى الله علیه وآله، مستقیم است .
40) همان، ج 5، ص 494، ح 1: خداوند مرا به گوشه‏گیرى و انزوا نفرستاده است، بلکه به آیینى مستقیم، آسان و با گذشت مبعوث شده‏ام .
41) عوائد الایام، (تحقیق مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، مرکز النشر، 1375)، صص 181 - 186 .
42) همان، ص‏187 .
43) همان، ص 192 .
44) همان، ص 193 .
45) انعام (6) : 145 .
46) همان، ص 202، به نقل از القواعد و الفوائد، ج 1، ص 123 .
47) همان، ص 553 و ر . ک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 377، ابواب حد الزنا، ب 16 .
48) توبه (9) : 108 - 107 .
49) مجله حوزه، ش 97 مقاله: قلمرو تساهل در نظر شهید مطهرى نقل از: مجموعه آثار شهید مطهرى، ج 2، ص 257; صحیح مسلم، ج 5، ص 114

تبلیغات