شرح و تفسیر دعاى مکارم اخلاق
آرشیو
چکیده
متن
شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق
محمدتقى فلسفى
3 جلد، جلد اول 544 صفحه، جلد دوم 528 صفحه جلد سوم533 صفحهناشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، چاپ اول و دوم 1370قطع وزیرى
صحیفه سجادیه، زبور آل محمد(ص) والاتر از آن است که نیازى بهمعرفى داشته باشد و کمتر کسى یافت مىشود که از آن بىخبر باشد.
طنطاوى عالم و مفسر بزرگ مصرى هنگامى که به زیارت قم نایل شد،مرحوم آیهالله نجفى مرعشى(ره) صحیفه سجادیه را به عنوانبهترین هدیه حوزه علمیه قم به او اهدا کرد. طنطاوى پس از تلاوتصحیفه، بارها یادآور مىشد که «و من الشقاء عدم معرفتىللصحیفه...» یکى از بدبختىهاى من، ناآشنایى با صحیفه سجادیهبود.
صحیفه، چاپ و ترجمه و شرحهاى گوناگونى دارد. چاپ کامل و جامعآن، چاپ «مدرسه الامام المهدى (عجلالله تعالىفرجهالشریف»)است.
دعاى مکارم الاخلاق بیستمین دعاى صحیفه است که معمولا در اواخرکتاب مفاتیح الجنان نیز منتشر مىشود.
ادعیه و اذکار معصومان(علیهم السلام) اقیانوسهاى مواج معارفآسمانىاند، ولى هر کدام جهت و برجستگى ویژهاى دارند; مثلامناجات ابوحمزه ثمالى و مناجات خمسه عشر و دعاى کمیل و... رازو نیاز و مناجات دل شدگان است، بخشهایى از دعاى ندبه و افتتاحو زیارت عاشورا و... سیاسى است، زیارت جامعه، عقیدتى وامامشناسى است و دعاى مکارم الاخلاق رنگ اخلاقى دارد. اخلاقى جامعو همهجانبه، شامل مسایل روحى و روانى و اجتماعى معیشتى وخودشناسى و خودسازى و خانوادگى و... این دعا یکى از بهترینمنابع درس اخلاق و موعظه بزرگان است.
شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق اثر مرحوم فلسفى
مرحوم فلسفى در ادامه جلسات فن خطابه، هفتهاى یک جلسه در قمبه شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق مىپرداخت. این شرح و تفسیردر جلسههاى متعددى در تهران ادامه یافت و مدتى نیز صداىجمهورى اسلامى ایران، نوار این درسها را براى علاقمندان دروسمعارف اسلامى پخش کرد.
مجموعه این سخنرانىها، پس از اصلاحات و تغییرات لازم و افزودنبعضى از آیات و روایات، در هشتاد و نه فصل در سه مجلد بارعایت نکات فنى لازم به صورتى زیبا و مناسب و حروفى چشم نوازبه چاپ رسید.
دعاى «مکارم الاخلاق» برنامه انسانسازى است. حضرت امامزینالعابدین(ع) در این دعا خلقیات کریمه و سجایاى انسانى رابیان فرموده است. تاثیر شایسته این دعاى شریف آنچنان است کهاگر مشتاقان به آن خلقیات متخلق گردند، و در عمل آنها را بهکار بندند به مقام رفیع انسانیت نایل مىشوند.
نکتههایى در باره این کتاب
اول) این اثر اگر چه حاصل سخنرانىهاى مرحوم فلسفى است ولىکاملا متفاوت از آثار دیگر آن مرحوم است. این اثر به نوشتارتحقیقى بیشتر شباهت دارد تا گفتار. به رغم این که بر این اثرنام گفتار نهاده شده و خود آن مرحوم نیز هنگام ارجاع، از آنبه «سخنرانى» یاد مىکند، مثلا گفته است: «سخنرانى هفتم...»ولى از تمام مزایاى نوشتار تحقیقى برخوردار است. (1) دوم) از آن مرحوم- به جز مقالههایى که براى کنگرهها وبزرگداشتها نگارش یافته - هشت اثر، به ترتیب زیر منتشر شدهاست:
1) کودک از نظر وراثت و تربیت در دو مجلد;2) جوان از نظر عقل و احساسات در دو مجلد;3) بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات در دو مجلد;4) آیهالکرسى پیام آسمانى توحید در یک جلد;5) اخلاق از نظر همزیستى و ارزشهاى انسانى در دو مجلد;6) معاد از نظر روح و جسم در سه مجلد;7) سخن و سخنورى از نظر بیان و فن خطابه در یک جلد;8) شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق در سه مجلد;کتاب اخیر از آخرین آثار آن مرحوم است، از این رو بسیارسنجیده، بهجا و پخته ارایه شده است. یکى از فضلاى حوزه - درعهد شباب - مىگفت:
مرحوم فلسفى سفارش مىکرد تا توانا و پخته نشدهاید آثار خویشرا منتشر نکنید زیرا چند صباح بعد که از علماى اعلام شدید و درباره برخى آرا و مطالب خودتان تجدیدنظر کردید یا به سطحى بودنبرخى مطالب پى بردید، شرمنده مىشوید.
سوم این اثر علاوه بر فهرست تفصیلى مطالب در آغاز فهرست اعلام وکتب در انجام، گاهى به پارهاى مطالب مرتبط و متناسب، که درجاى دیگر آمده ارجاع و اشاره دارد، از این رو داراى انسجام وانتظام و فایده بیشترى است.
به عنوان نمونه در مبحث «شرک در طاعت و عبادت» در جلد دوم،درس چهل و سوم صفحه دویست و بیست و یک خاطرنشان مىکند:
در سخنرانى هفتم، جلد اول این کتاب، به بعضى از آیات و روایاتاشاره شد و در این جا نیز قسمتى از آنها ذکر مىشود.
در این کتاب از داستانهاى جالب و واقعى، یا حکایات تاریخى، درتبیین مطالب پیچیده، استفاده شده است، همچنین از شعر وضربالمثل بهره گرفته است.
چهارم) در نقل روایات گاهى به شرایط زمانى و مکانى و فضاىسیاسى حاکم بر عهد صدور روایتیا برخى ویژگىهاى روانى راوى،اشاراتى - که در فهم حدیثبسیار راهگشا است- دارد. به عنواننمونه در جلد دوم صفحه دویست و بیست و سه آورده است:
...پیشواى بزرگ اسلام، در سخنرانى حساس [در مراسم حج] در مسجدخیف سه مطلب را خاطر نشان ساخت... سفیان ثورى - مردىتحصیلکرده و حافظ احادیث - او مکرر حضور امام صادق(ع) شرفیابشده و مطالبى را فراگرفته، اما در باطن به آن حضرت، دلبستگى وعلاقه نداشت...
پنجم) از کاستىهاى این اثر، استفاده نکردن از کتب قدیمى لغت،براى شرح واژههاى مشکل است. براى درک درست واژگانى که در زبانوحى و عصمت آمده است، باید از قراینى سود جست که معناى واژهرا در همان عصر بنمایاند، مراجعه به کتابهایى مانند«المنجد» براى این هدف، بهجا و رسا نیست. بلکه باید از کتابالعین اثر خلیل بن احمد فراهیدى، م 175 ق و المحیط فى اللغهاثر صاحب اسماعیل بن عباد، م 385 ق و مجمل اللغه و مقاییساللغه اثر احمدبن فارس، م 395 ق و تهذیب اللغه اثر محمدبناحمد ازهرى، م 370، المخصص و المحکم و المحیط الاعظم اثر علىبن اسماعیل بن سیده، م 458 ق و صحاح جوهرى و دیگر قاموسهاىلغت که زمان تالیف آن نزدیکتر به صدر اسلام است، استفاده شود.
قرینه دیگرى که براى فهم «نصوص» در دسترس است، بررسى چگونگىکاربرد لغتیا عبارت در سایر آیات و روایات و دعاها است.
مرحوم مولف در این وادى خبره است، او عمرى به ایراد سخنرانىمىپرداخته و با سخنان معصومان(علیهم السلام) مانوس بوده، همبه معجمهایى مثل سفینه البحار و میزان الحکمه مراجعه مىکرده،هم در تنظیم یادداشت و فیشبردارى، روشهاى کارآمدى را اعمالمىکرد و همان روشها را در کلاس فن خطابه، آموزش مىداد، با اینهمه همچنان بر فراگیرى حدیث تاکید داشت، یکى از فضلا از مرحومفلسفى نقل کرد:
من نذر کردهام روزى چهار حدیثحفظ کنم
ششم) از دیگر کاستىهاى این اثر نداشتن نمایه موضوعى است، اگردر چاپهاى بعدى، چنین نمایهاى تهیه شود، این کتاب مرجعىکارآمد براى مبلغان خواهد شد.
هفتم) گاهى یک روایتیا آیه مکرر ذکر شده، به عنوان مثال درجلد سوم، صفحه دویست و هشت روایتى در باره حقوق فرزند آمدهاست و قبلا همین روایت در باره فرزند در جلد اول، صفحه صد و ششآورده شده است. همچنین در جلد سوم صفحه چهارصد و شصت و هشت وشش.
هشتم) از آموزندگىهاى این اثر ادب در گفتار است. در سراسر ایناثر به هیچ کس اسائه ادب نشده و نام صنف یا گروهى به زشتىبرده نشده است. از طرفى نام پیامبر اکرم(ص) و قرآن کریم وشخصیتها، بسیار موقر و محترمانه ذکر شده است، مثلا پیامبرگرامى اسلام، پیامبر اکرم، قرآن شریف، قرآن مجید، حدیثشریف،دعاى شریف مکارم الاخلاق این کتاب آسمانى.
نهم) نظم منطقى و مشخص بودن موضوع در هر جلسه، درس، از نکاتآموزنده دیگر کتاب است. نگارنده هر گاه در چند فصل سخنمىگوید، از همان آغاز، این نکته را خاطر نشان مىکند و هر گاهمبحثى تمام مىشود، پیش از ورود در بخش دیگر به روشنى مخاطب راباخبر مىکند و او را آگاهانه به همراه خود مىبرد.
گلچینى از تفسیر دعا
اللهم صل على محمد و آل محمد
امام سجاد(ع) در آغاز همه دعاهاى صحیفه، بر پیامبر(ص) و اهلبیت گرامیش(ع) درود مىفرستد.
در جمله اول دو مطلب قابل بحث است، یکى مشروعیت اصل دعا و آندیگر، درود بر نبى معظم اسلام قبل از آغاز دعا.
دعا یکى از قطعىترین امور دینى و از جمله ضروریات اسلام است،در ادیان انبیاى گذشته و نزد پیامبران سلف نیز دعا امرى حتمىبوده است. دعا گاهى قابل استجابت است و گاهى به علل و مصالحىقابل پذیرفتن نیست، اما آنچه در بین تمام دعاها که همیشهمستجاب مىشود، دعاى صلوات است. در روایات آمده که چون دعاىدرود بر پیغمبر مورد پذیرش است، براى این که دعاهایتان مستجابشود، در آغاز دعا، به رسول اکرم(ص) و اهلبیتش صلوات بفرستید وسپس تقاضاى خود را بگویید. حضرت على(ع) مىفرماید:
«کل دعاء محجوب عن السماء حتى یصلى على محمد واله». (2)
و امام صادق(ع) مىفرماید: وقتى یکى از شما در پیشگاه خداونددعا مىکند البته تقاضاى خود را با صلوات بر پیامبر(ص) آغازکند، چه آن که درود بر پیامبر(ص)، مقبول درگاه الهى است وچنین نیست که خداوند دعایى را که شامل چند مطلب است و باصلوات بر نبى آغاز شده، قسمتى را بپذیرد و قسمت دیگر را ردکند. (3) در روایت دیگرى است: «در پایان دعا هم درود بفرستد». (4)
دعاى ناشدنى
گاهى افراد از روى عدم توجه، دعاهایى مىکنند که از نظر حفظنظام عالم عملى نیست و ائمه معصومین(علیهم السلام) در مواقعىبه افراد تذکر دادهاند و آن تذکرات به صورت حدیث در کتب اخلاقآمده، تا مردمى که از آن به بعد مىآیند و پیرو اسلاماند، متوجهآن دقایق و نکات شوند. در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است،دعا کننده نگوید: اللهم لا تحوجنى الى احد من خلقک فانه لیس مناحد الا هو محتاج الى الناس بل یقول: اللهم لا تحوجنى الى شرارخلقک، ولا یقول: اللهم انى اعوذبک من الفتنه بل یقول: من مضلاتالفتن و ان لا یسال فوق قدره فانه یستحق الحرمان. (5) در هنگامدعا نباید بگوید: بارالها مرا محتاج به هیچیک از مخلوقات خودمنما، زیرا هر انسانى محتاج به دیگران است. بلکه بگوید:
خداوندا! مرا به اشرار خلقت محتاج منما; و نگوید: خدایا! ازفتنه و امتحان به تو پناه مىبرم. زیرا آزمایش و امتحان الهىقطعى است، بلکه در مقام دعا بگوید: خدایا از آن امتحاناتى کهموجب لغزش و باعث گمراهى و کجروى مىشود، به تو پناه مىبرم.
دعا کننده، از خدا بالاتر از ارزش و قدر و منزلتخود تقاضاننماید، که شایسته محرومیت است.
دو دیدگاه در معنى ایمان
«و بلغ بایمانى اکمل الایمان»
جمعى از محققان را عقیده بر آن است که: ایمان از ماده «امن»و آن حالت آرامش و اطمینان خاطرى است که در باطن انسان تحققمىیابد. پس ایمان تنها عقیده قلبى است. اقرار به زبان و عملبه بدن، از شرایط ایمان است. این گروه به آیات زیر استشهادمىکنند. (کتب فى قلوبهم الایمان) (6)
ایمان را در دلهاى آنان [حزب الله] نوشته است.
(قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمایدخل الایمان فى قلوبکم) (7)
اعراب بادیهنشین گفتند: ما ایمان آوردیم، بگو ایماننیاوردهاید، بلکه اسلام آوردهاید و هنوز ایمان در دلهاى شماداخل نشده است. در آیاتى هم (وعملوا الصالحات) بر (الذینآمنوا) (8) عطف شده است. اگر عمل صالح جزء ایمان و مجموع عقد قلبو عمل یک چیز باشد، آن گاه «عمل صالح» که خودش جزء ایماناست عطف بر نفس خود، یعنى ایمان شده، در حالى که عطف شى بهنفس خود از نظر ادبى غلط است، پس باید گفت: «عمل صالح»ایمان نیست. در مقابل آنان، محققانى هستند که مىگویند: ایمانهم عقد قلب است و هم عمل جوارح. این گروه به آیات و روایاتىنظیر حدیث نبوى زیر استدلال مىکنند: «الایمان معرفه بالقلب وقول باللسان و عمل بالا رکان». (9) ایمان عبارت از عرفان قلب وعقیده باطنى و همچنین گفتار زبان و عمل جوارح و ارکان است. درتاریخ، افراد فراوانى بودهاند که حق را شناخته و منکر شدهاند،مانند: ابلیس و ابوجهل و فرعون. آیات متعددى در قرآن نیز ایننظریه را تایید مىکند. (10)
امام صادق(ع) در این باره فرموده است: تمام ایمان عمل است، اگر برادران و خواهران مسلمانبخواهند طبق گفته قرآن شریف، واجد ایمان باشند، باید هر سهمرتبه ایمان را در نظر داشته باشند، از جهت زبان، اعتراف، ودر مقام عمل اوامر الهى را اطاعت کنند، تا بتوانند جایگاه خودرا در صف مردم با ایمان و مؤمنین راستین قرار دهند. (11)
بهترین اعمال
امام سجاد(ع) به خداوند عرضه مىدارد:
خداوندا، نیت مرا به بهترین نیتها منتهى بفرما و عمل مرا بهبهترین اعمال پایان ده.
از رسول اکرم(ص) در روایت زیر، عملى را نیک مىدانند که با سنتهماهنگ باشد و مىفرمایند:
«لا یقبل قول الا بالعمل ولا یقبل قول و عمل الا بنیه ولا یقبلقول و عمل و نیه الا باصابه السنه». (12)
سخن پذیرفته نمىشود، مگر با عمل، سخن همراه با عمل قبولنمىشود مگر با نیت و سخن و عمل و نیت مقبول نیست، مگر آن کهمنطبق با سنتباشد. خداوند از اعمال نیک، خرسند مىشود. اماگاهى در حالى که انسان عمل صالحى را انجام مىدهد عملشایستهترى که نزد خدا محبوبیتبیشترى دارد، پیش مىآید، در اینحال، افراد باایمان بهتر است که از پى انجام کارى که نزد خدامحبوبتر استبروند. به عنوان نمونه در چندین روایت آمده است:
اگر فردى در حال طواف است و مسلمانى براى استمداد به نزد اومىآید و تمناى کمک فورى مىکند، باید طواف کننده در پى به جاآوردن حاجت آن برادر مسلمان رود، زیرا اجابتبرادر مسلمان درنزد خدا محبوبتر است - و هر گاه مشکل او را برطرف و او رادلشاد کرد، برگردد و به طواف خود ادامه دهد. در روایت ابوحمزهاز حضرت سجاد(ع) است، که مىفرماید: «ان احبکم الى الله عز وجل احسنکم عملا و ان اعظمکم عندالله عملا اعظمکم فیما عنداللهرغبه». (13)
عبادت منفور
اگر فردى وظیفهشناس نباشد و اولویتهاى اوامر الهى را مراعاتنکند، گاه ممکن است عمل خوبى که بدان مشغول است، مطرود درگاهالهى بشود و حتى موجب سقوط او گردد.
امام صادق(ع) در این باره مىفرمایند:
پیرمرد مقدسى در بنى اسراییل خدا را عبادت مىکرد. در یکى ازمواقع عبادت، دید که دو کودک خروسى را گرفته و پر و بال او رامىکنند و خروس فریاد مىزند، ولى این پیرمرد عابد همچنان بهعبادت خود ادامه داد و به این امر مهم توجه نکرد که باید آندو کودک را از این عمل ناروا منع کند، از این رو خداوند او رامجازات کرد. (14)
یقین
«واجعل یقینى افضل الیقین»
راه وصول به ایمان کامل در حدیثى از امام موسى بنجعفر(علیهماالسلام) چنین بیان شده است. «وجدت علم الناس فىاربع: اولها ان تعرف ربک والثانى ان تعرف ما صنع بک والثالثان تعرف ما اراد منک و الرابع ان تعرف ما یخرجک من دینک». (15)
علم مردم را در چهار چیز یافتهام: اول آن که خدایت را بشناسى،دوم آن که بدانى در تو چه آفرینشى را به کار برده، سوم آن کهبدانى در آفرینش تو چه ارادهاى داشته، چهارم آن که بدانى چهچیز تو را از دینتبیرون مىبرد.
معیار سعادت
حضرت على(ع) درباره معیار سعادت فرموده است:
«الدنیا کلها جهل الا مواقع العلم، والعلم کله حجه الا ما عملبه، و العمل کله ریاء الا ما کان مخلصا، والاخلاص على خطر حتىینظر العبد بما یختم له». (16) جمیع شوون دنیا براى ما ناشناختهاست، مگر مواردى که به آنها عالم شده باشیم و تمام علمهاى ما،در نزد خدا حجت است و با آن علم در قیامتبا ما احتجاج مىکند،مگر آن علمى که بر طبق آن عمل شده باشد و تمامى اعمال ماخودنمایى است، مگر آنهایى که همراه خلوص نیت و پاکى ضمیرباشد. پس از آن مىفرماید: اخلاص در عمل را خطرى بزرگ تهدیدمىکند، تا روزى که انسان ببیند که چگونه وضعاش ختم مىشود وعمرش پایان مىپذیرد.
عالىترین سجایاى انسانى
«وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الفخر».
بار الها به من برترین اخلاق را عطا فرما و از فخر و مباهات بهمکارم اخلاق، در بین مردم مصون و محفوظم بدار.
رسول گرامى(ص) فرموده:
خداوند دوستدار اخلاق برجسته است و از فرومایگى و خلقیات پستبیزار است. (17)
مکارم و محاسن اخلاقى
محاسن اخلاق و مکارم اخلاق با یکدیگرمتفاوت هستند.
(محاسن اخلاق) بهمعناى (خوى خوب و پسندیده) است و (مکارم اخلاق)به معناى «بزرگوارى و کرامت نفس».
در روایات زیادى آمده است که، عموم اخلاق حمیده و به ویژهمکارم اخلاق در قیامت، کفه اعمال خوب را سنگین مىکند و موجبنجات و رستگارى مىشود. علاوه بر این در روایتى آمده است که،تخلق به مکارم اخلاق همچنین مایه سعادت و رستگارى در زندگىدنیوى است. عن امیرالمؤمنین(ع) قال:
«لو کنا لا نرجوا جنه ولا نخشى نارا ولا ثوابا ولا عقابا لکانینبغى لنا ان نطلب مکارم الاخلاق، فانها مما تدل على سبیلالنجاح». (18) اگر به فرض، به بهشت امید نمىداشتیم و از عذابالهى خایف نمىبودیم، شایسته انسانیت آن بود که در پى مکارماخلاق باشیم، زیرا کرامتخلق، ما را به راه رستگارى هدایتمىکند و موجبات سعادت را فراهم مىآورد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شورهزار خس
اما امیرالمؤمنین(ع) در توصیه به مکارم اخلاق و پرهیز از مدارا بانااهل مىفرمایند: «احمل نفسک من اخیک عند صرمه على الصله وعند صدوده على اللطف و المقاربه و عند جموده على البذل و عندتباعده على الدنو و عند شدته على اللین و ایاک ان تضع ذلک فىغیر موضعه او ان تفعله بغیر اهله». (19) خود را در باره برادرتوادار کن که وقتى از تو جدا مىشود به او بپیوندى و در هنگامروگردانىاش با لطف و محبتبه او نزدیک شوى و زمانى که دچاربخل و امساک مىشود به او کرامت کنى و چون از تو دورى کند توبه او نزدیک شوى و موقع تندى و شدتش، تو با نرمى و ملایمتبااو سخن گویى و بپرهیز از این که تذکرات مرا نابجا و بى موردبه کار بندى و آنها را با افراد نااهل که لایق فضیلت اخلاقىنیستند اعمال کنى.
کفایت امور
«واکفنى ما یشغلنى الاهتمام به».
بار الها کفایت کن مرا در چیزى که اگر خود به انجام آن همتگمارم وقتم را اشغال و از کارهاى اساسى بازم مىدارد.
این جمله از دعا در باره کارهایى است که هدف از آنها فقطانجام عمل است و شخص معینى در انجام آنها مورد نظر نیست. چهبسا افرادى که لایق و شایسته اعمال بزرگ هستند اما قسمت مهمىاز عمرشان در کارهایى صرف مىشود که دیگرى هم مىتواند بهنیابتشان آن را انجام دهد.
بازجویى الهى
«واستعملنى بما تشالنى غدا عنه»
بار الها مرا عامل کارهایى قرار ده که فرداى قیامت در بارهآنها از من سؤال خواهى فرمود.
امام صادق(ع) فرمود: از جمله مواعظ لقمان به فرزندش این است:
«واعلم انک ستسال غدا اذا وقفتبین یدى الله عز و جل عناربع: شبابک فیما بلیته و عمرک فیما افنیته و مالک ممااکتسبته و فیما انفقته». (20)
در قیامت، وقتى در جایگاه حساب قرار گرفتى، چهار چیز را از تومىپرسند: جوانیت را چگونه گذراندى؟ عمرت را در چه راهى صرفکردى؟ مالت را از کجا به دست آوردى؟ و آن را در چه راهى مصرفکردى؟
هادى بندگان
«واجعلنى... و من ادله الرشاد و من صالحى العباد»بار الها مرا از راهنمایان رشد و از بندگان صالح و شایستهقرار ده. دعوت مردم به خداوند و هدایت آنان به صراط مستقیم،بس گرانقدر و مهم است، قرآن شریف در این باره مىفرماید:
(و من احسن قولا ممن دعا الىالله). (21)
کدام انسان نیکوسخنتر از کسى است که خلق را به خالق دعوتمىکند و با گفتههاى خود بذر ایمان در قلوبشان مىافشاند.
این وظیفه مقدس در وهله اول بر عهده رسول اکرم(ص) و جانشینانبر حق اوست. کسى که در این راه قدم بر مىدارد در واقع، راهرسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(علیهم السلام) را مىپیماید. اینکار بزرگ، هدایتیافته را از گمراهى مىرهاند و هدایت کننده رادر پیشگاه الهى سربلند مىکند به شرط آن که هدایت و ارشاد واجدشرایط لازم باشد.
شرایط ارشاد
1) ارشاد کننده باید - به موضوع دعوت خود - آگاه باشد و بابینش سخن گوید. قرآن شریف مىفرماید:
(قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیره انا و من اتبعنى) (22)
پیغمبر گرامى بگو! این است راه من، مردم را با بینش و بصیرتبه سوى خدا مىخوانم و پیروان من نیز دعوتشان به سوى خداوند،آگاهانه و با بصیرت است.
عن زراره بن اعین قال:
«سالت اباجعفر(ع) ما حق الله على العباد؟ قال ان یقولوا مایعلمون و یقفوا عند ما لا یعلمون» (23)
زراره مىگوید: از امام باقر(ع) پرسیدم، حق خداوند بر بندگانچیست؟ در جواب فرمود: آن را که مىدانند بگویند و در چیزى کهاطلاع ندارند و نمىدانند توقف نمایند.
این وظیفه مهم و حق بزرگ الهى در یکى از آیات قرآن شریف باتعبیر خاصى این چنین بیان شده است:
«ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفواد کلاولئک کان عنه مسوولا». (24)
هرگز به آنچه در باره آن علم ندارى اعتماد مکن و ناآگاه قدمبر ندار که گوش و چشم و دل آدمى در پیشگاه الهى مواخذ ومسوولاند.
امام سجاد(ع) مىفرماید:
«لیس لک ان تتکلم بما شئت لا ن رسول الله(ص) قال: رحم اللهعبدا قال خیرا فغنم اوصمت فسلم). (25)
نباید هر چه را که خواستى، بگویى، زیرا رسول گرامى اسلام(ص)فرموده است: مشمول رحمت الهى باد آن کس که سخن خوب بگوید وسود برد یا سکوت کند و سالم بماند.
2) سخن از عمق دل باشد.
ارشاد کننده باید از عمق دل سخن گوید. قرآن مىفرماید:
(آمن الرسول بما انزل الیه من ربه). (26)
پیغمبر گرامى(ص) به آنچه از طرف خداوند بر وى نازل شده است،ایمان دارد. از این رو آن حضرت به ایمان آوردن مردم علاقه شدیدداشت و تمام همتش در این راه مصروف مىشد. و مىخواست جامعه رابه خداوند، متوجه نماید. مرشد و راهنما هم باید این چنین باشدو هدفش هدایتباشد والا مشمول این روایتحضرت مسیح(ع) هستند کهمىفرمایند:
«بحق اقول لکم: لا تکونوا کالمنخل یخرج الدقیق الطیب و یمسکالنخاله. کذلک انتم، تخرجون الحکمه من افواهکم و یبقى الغل فىصدورکم». (27)
از روى حق به شما مىگویم، همانند الک آردبیز نباشید که آردخوب و خالص را از خود بیرون مىدهد و سبوس را نگاه مىدارد، شمانیز مطالب حکیمانه را از دهان بیرون مىدهید و در دلتاناندیشههاى مضر باقى مىماند.
3) هدایت از راه عمل
از شرایط ارشاد کننده این است که خود عامل به گفتارش باشد.
عمل، مایه اطمینان قلبى کسانى است که مىخواهند راه هدایت وسعادت را بیابند و ارشاد شوند. على(ع) در این باره مىفرمایند:
«علموا الناس الخیر بغیر السنتکم و کونوا دعاه القوم بفعلکمو الزموا الصدق والورع». (28)
خیرو خوبى را با غیر زبان به مردم بیاموزید، و دعوتتان بهوسیله عمل باشد و هرگز از راستى و تقوا جدا نشوید.
قرآن کریم مىفرماید:
(کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون). (29)
نزد خدا سخت ناپسند است که چیزى را بگویید و انجام ندهید.
یکى از علل تاثیر و نفوذ عمیق اولیاى گرامى اسلام در قلوبمؤمنین واقعى این بود که خودشان در انجام وظایف دینى پیشقدمبودند و به همه دستورهایى که به مردم مىدادند، عمل مىنمودند.
على(ع) مىفرماید:
«ایها الناس والله ما احثکم على طاعه الا و اسبقکم الیها ولاانها کم عن معصیه الا و اتناهى قبلکم عنها». (30)
قسم به خدا که هیچ وقتشما را به طاعتى ترغیب ننمودم، مگر آنکه پیش از شما به آن سبقت جستم، و از هیچ گناهى نهىتانننمودم، جز آن که خود قبل از شما، از آن اجتناب داشتم.
پىنوشتها:
1. شرح و تفسیر دعاى مکارم الاخلاق، ج 2، ص 221.
2. سفینه البحار، ضمن شرح کلمه «دعا».
3. امالى شیخ صدوق، ج 1، ص157.
4. سفینه البحار، ص 448 واژه «دعا».
5. سفینه البحار، ج 1، ص447.
6. مجادله (58): 22.
7. حجرات (49): 14.
8. بقره (2): 25 و277، عصر(103): 1.
9. میزان الحکمه، ج 1، ص 301.
10. (27): آیه 14 (2): آیه146 و143.
11. عصاره سخنرانى اول.
12. مستدرک الوسایل، ج 1، ص 8.
13. روضه کافى، ص 68.
14. مجموعه ورام، ج 2، ص 80.
15. بحارالانوار، ج 75، ص 328.
16. سفینه البحار، ج 1، ص 401، ماده خطر.
17. میزان الحکمه، ج3، ص146.
18. مستدرک الوسایل، ج 2، ص283.
19. نهجالبلاغه، نامه 31.
20. کافى، ج 2، ص 135.
21. فصلت (41):33.
22. یوسف (12): 108.
23. میزان الحکمه، ج 5، ص 14.
24. اسرا (17):36.
25. تفسیر صافى، ص 315.
26. بقره (2): 285.
27. تحف العقول، ص 510.
28. تاریخ یعقوبى، ص 152.
29. صف (61):3.
30. نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه 175.