آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

در بخش اول بیان شد که حضرت موسی در رهیافت خویش از وحی آگاهی یافت که شخصیتی بر روی زمین زندگی می‌کند که از اسرار و باطن امور با اطلاع است. موسی اشتیاق یافت که با آن شخصیت دیدار کند و سرانجام نیز خود را به او رسانید و با تعهّدی که در شکیبایی و مراعات سکوت سپرده بود، ولی در همان قدم اول طاقت نیاورد و به سوراخ کردن کشتی اعتراض کرد. در عین‌حال حضرت خضر عذر او را پذیرفت و بار دیگر اجازه داد تا در مراحل بعدی نیز با او همراهی کند. اینک دنباله ماجرا:
خضر و موسی کشتی را ترک کردند و به‌راه افتادند تا به نوجوانی خوش‌سیما رسیدند که با همسالان خود بازی می‌کرد. خضر او را نزد خود خواند و بجایی دور‌دست برد و به زمین انداخت و بکشت! موسی از تماشای این منظره عجیب بی‌تاب شد و قرارش را از کف داد، زیرا بچشم خود دید که پسری نورس و خوش‌سیما که شاید یگانه فرزند و مایه امید پدر و مادرش بود، به دست مردی الهی و پیشوایی از پیشوایان، بی‌گناه کشته شد. از این‌رو پیمان و تعهد خود را فراموش کرد و این‌بار با لحن شدید‌تری اعتراض کرد که شگفتا! طفل بی‌گناهی را کشتی؟! این چه گناه بزرگی است که انجام دادی؟ راستی که کار بس ناپسندی مرتکب شدی! در این هنگام خضر با خونسردی خاص خود، نگاهی پر‌معنا به موسی انداخت و با تأکید بیشتر گفت: آیا نگفتم که تو در صحبت با من تاب شکیبایی نداری؟! این‌بار نیز موسی از اعتراض خود شرمنده شد و دانست که همراهی او با آن بنده صالح، گران و ناگوار است و حق این بود که ازدیدن آن منظره صبر می‌کرد و زبان به اعتراض نمی‌گشود تا در پایان، خود پرده از این معما بر‌دارد و راز کار را آشکار سازد. بار دیگر زبان به عذر‌خواهی گشود و باز بر سر شرط و پیمان رفت و متعهّد شد که دیگر بار شتاب نکند و گرنه خضر حق داشته باشد که رشته صحبت بگسلد و از او دوری گزیند. در پایان خضر از رمز این رفتار نیز پرده برداشت و اظهار نمود که آن پسرک نیک‌منظر، کودکی وقیح و بد‌رفتار بود و پدر و مادری مؤمن و نیکوکار داشت و چون والدین به حکم فطرت، فرزندان خود را دوست دارند و چه به حق و چه به باطل از ایشان دفاع می‌کنند، بیم آن بود که این علاقه کار آن دو را به کفر و طغیان کشد. از این‌رو برای حفظ دین آن دو، او را بکشتم و امید آن دارم که خدا بجای او فرزندی پاکیزه و مهربان به ایشان عنایت کند.
تحلیل و برداشت:
1. صلاحیت والدین باعث عنایت خدا گشته و فرزند ناصالح را از آنان باز می‌ستاند و در عوض فرزندی شایسته و پاک عطا می‌کند.
2. تأثیر متقابل پدر و مادر بر فرزند و فرزند بر پدر و مادر. همان‌گونه که پدر و مادر در طفولیت و کودکی در فرزند تأثیر بسزا دارند بر‌عکس، فرزند به هنگام کهولت پدر و مادر برآنها تأثیر فراوان دارد و چه بسا آنان را بطور کلی به دنبال خود رهسپار کند.
3. نقش عواطف خانوادگی در نادیده گرفتن حق و باطل .
4. چه بسا رویدادهای مالی و جانی که ظاهری تاریک و زننده دارد، امّا باطن آنها زیبا و درخشان است. «عَسی أن تَکرهُوا شَیئاً وَهُوَ خَیر لَکُم». (سوره بقره، آیه 216).
5 . آینده‌نگری و تحلیل نسبت به آنچه پیش خواهد آمد و چاره‌اندیشی کردن جهت پیش‌گیری.
6. فرزندان شایسته، پاک و صالح بوده و نسبت به والدین مهرورزی فزون‌تری خواهند داشت.
7. حمایت از ایمان مؤمنان و تلاش برای تضعیف نشدن آن.
8. ایمان گوهری است گرانبها که هیچ چیز با آن برابری نمی‌کند. بگونه‌ای که حتی فرزند دلبندی را باید فدای آن ساخت تا محفوظ بماند.
9. از امام صادق درباره این سخن خدا «فأردنا أن یبدِلَهما ربّها خَیر مِنه…» روایت شده که فرموده‌اند: «همانا، برای آن دو (پدر و مادر مقتول) دختری متولد شد و آن دختر، پسری به دنیا آورد که پیامبر شد.»1
10. گاهی سؤال کمال است و گاهی کمال در مراعات سکوت است.
11. انصاف در قضاوت و انتقاد از خود قد بلغت من لدنی عذر.
12. عذر‌پذیری از صفات اولیای الهی است.
1. تفسیر عیاشی، ج2، ص‌‌336؛ نور الثقلین، ج‌3، ص 286.

تبلیغات