رابطه بین تجارب نامطلوب دوران کودکی و افسردگی : نقش واسطه ای ذهن آگاهی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
روش ها و مدل های روان شناختی سال سیزدهم زمستان ۱۴۰۱ شماره ۵۰
107 - 118
مقدمه و هدف: تجارب نامطلوب دوران کودکی ممکن است توانایی فرد برای ایجاد مکانیسم های مقابله ای سالم و سازنده و همچنین منابع ذهنی لازم برای مدیریت استرس های بعدی زندگی را مختل کند. این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین تجارب نامطلوب دوران کودکی و افسردگی (نقش واسطه ای ذهن آگاهی) انجام شد. مواد و روش ها: پژوهش حاضر از لحاظ هدف کاربردی، از لحاظ روش زمینه یابی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری کلیه جوانان شهر تهران در سال 1400، نمونه آماری 280 نفر و ابزار مورد استفاده پرسشنامه تجارب نامطلوب دوران کودکی (2004، پرسشنامه افسردگی (2010) و پرسشنامه ذهن آگاهی (2006) بود. یافته ها: نتایج نشان داد مدل پیشنهادی ارائه شده مورد تایید بوده، چرا که مقدار ریشه میانگین مجذور خطای برآورد (RMSEA) در حد مطلوب (کمتر از 08/0) قرار داشته و علاوه بر آن شاخص های برازندگی (NFI، IFI، CFI و GFI) مطلوب بودند (بیشتر از 9/0). مطابق یافته ها، تجارب نامطلوب دوران کودکی بر افسردگی با نقش میانجی ذهن آگاهی (مشاهده، توصیف، عمل با آگاهی، عدم قضاوت و عدم واکنش) تاثیرگذار بوده است. بحث و نتیجه گیری: نتایج نشان داد که جنبه های ذهن آگاهی رابطه بین تجارب نامطلوب دوران کودکی و افسردگی را به طور قابل توجهی واسطه می کنند. شناخت های منفی مرتبط با تجارب نامطلوب دوران کودکی ممکن است به توانایی فرد برای توصیف موثر احساسات و آگاهی کامل از لحظه حال آسیب برساند، که ممکن است به علائم افسردگی کمک کند.