آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

می‏دانیم که در قرن چهارم هجری، دانشمندانی چون قاضی عبد الجبار معتزلی(م 415 ه)درباره اعجاز قرآن، کتاب نوشته و جلد شانزدهم کتاب مفصل و با ارزش خود را به نام«المغنی فی ابواب التوحید و العدل» به بحث اعجاز قرآن، اختصاص داده و نیز مانند باقلانی (م 403 ه)کتاب«اعجاز القرآن»نوشته‏اند.علاوه بر آنها سه رساله دیگر هم در باب اعجاز قرآن و علوم بلاغی به نام«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»نوشته شده که به همت والای استادان محقق:محمد خلف الله و دکتر محمد زغلول سلام، در مصر در مجموعه‏ای چاپ شده است.
یکی از سه رساله مزبور، نوشته ابوالحسن علی بن عیسی الرمانی * (م 386 ه)است.
*حافظ ابو بکر احمد بن علی خطیب بغدادی(م 463 ه)در جلد دوازدهم صفحات 16 و 17 تاریخ بغداد، چاپ 1349 ه-1931 م چهارده جلدی، سال فوت رمانی را 384 هجری نوشته و افزوده است که وی، فقه-لغت- قرآن-نحو و علم کلام را[به روش معتزله بخوبی می‏دانسته‏]است.
ابن خلکان در جلد دوم صفحه 461 و فیات الاعیان، چاپ قاهره، تاریخ فوت رمانی را 384 یا 382 نوشته و افزوده است که اصل رمانی از شهر«سرمن رآی» [-سامرای کنونی‏]بوده است.ولی معلوم نیست که نسبت رمانی برای او به مناسبت«قصر الرمان»شهر واسط بوده و یا جهت اینکه خود وی و یا یکی از اجدادش فرشنده رمان [-انار]بوده‏اند.
سمعانی در جلد ششم صفحه 165 کتاب«الانساب» چاپ حیدرآباد دکن نوشته که رمانی نحوی متکلم بوده و تصانیف فراوانی در فقه و قرآن و نحو و لغت و کلام [بنابر مذهب معتزله‏]دارد.
رمانی:به ضم راء و تشدید میم در آخر آن، نون بعد از الف، نسبت است به رمان(-انار)در شهر واسط هم، قصر معروفی است که به آن، قصر الرمان گویند.
مصطفی صادق الرافعی درباره وی، نوشته است: (1)
رمانی، پس از جاحط * (م 255 ه)و واسطی ** (م 306 ه)سومین کسی است که دربار اعجاز قرآن، معتقد به اسلوب و نظم است و در واقع، اعجاز قرآن را در تناسب و هم‏آهنگی و تلاؤم الفاظ می‏داند.
ابن سنان خفاجی(م 466 ه)در کتاب «سر الفصاحه»نوشته (2) که رمانی برای تألیف کلام و تناسب و هم‏آهنگی کلمات سه مرتبه قائل است:
1-متنافر 2-متلائم در مرتبه وسطی 3-متلائم در مرتبه علیا.
عبارات قرآنی و آیات کلام ربانی همه متلائم و هم‏آهنگ و متناسب در مرتبه علیاست و با اندکی تأمل، تفاوت میان گفتار خدایی و گفتار دیگران درک می‏شود و نتیجه‏گیری می‏شود که اعجاز قرآن در تناسب و هم‏آهنگی و تلاوم الفاظ و کلمات است.
نویسنده کتاب«الطراز»عقیده رمانی را در جلد سوم«الطراز»در فصل اعجاز قرآن، در مبحث معتقدان به اعجاز قرآن از جنبه بلاغی، نقل کرده ولی عقیده رمانی را در این باره به طور کامل توضیح نداده و نگفته است که به عقیده رمانی، اعجاز قرآن از جنبه بلاغی، به معنی مربوط می‏شود و یا به لفظ وابستگی دارد. (3)
اظهار نظر سیوطی در کتاب«الاتقان»درباره رمانی و سخنان او درباره اعجاز قرآن از گفته دیگران روشن‏تر و به صواب نزدیک‏تر است. (4)
از تفسیر بزرگی که رمانی تألیف کرده، تنها بخش آخر تفسیر(یعنی جزء سی‏ام)به ما رسیده است، ولی از رساله معروف او به نام«النکت فی اعجاز القرآن» که در مصر در مجموعه‏ای به اسم«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»با تحقیقات و تعلیقات استاد محمد خلف الله و دکتر محمد زغلول سلام، چاپ شده، چنین استنباط می‏شود که رمانی اعجاز قرآن را از راه بلاغت آن ثابت کرده و معجزه بودن قرآن را در بلاغت آن دانسته و برای بلاغت هم سه مرحله قائل است که عالی‏ترین مرحله آن درجه بلاغت قرآن است. (5)
رمانی بلاغت را در این نمی‏داند که گوینده بلیغ، مفهوم ذهنی خود را به کسی برساند و یا مفهوم و معنایی را به شنونده‏ای تفهیم کند، بلکه بلاغت را رساندن معنا به قلب شنونده می‏داند در نیکوترین لفظی، و نمونه عالی‏ترین نوع بلاغت را هم در قرآن مجید.
سخن رمانی چنین است:«و انما البلاغة ایصال *جاحظ بصری در نظم قرآن و اسلوب شگفت‏آور آن، کتاب «نظم القرآن»را نوشته و در آن از وجوه اعجاز و اسرار شگفتی‏های قرآن بحث کرده و محسنات و زیباییهای کلام خدا را با کلام عرب مقایسه کرده و برتری آن را ثابت نموده است ولی متأسفانه این کتاب از میان رفته و به دست ما نرسیده و فقط جاحظ خود در کتاب«الحیوان» در بحث از ایجاز، از آن کتاب اسم برده و گفته است: «ولی کتاب جمعت فیه آیا من القرآن، لتعرف بها ما بین الایجاز و الحذف و بین الزوائد و الفضول و الاستعارات، فاذا قرأتها رأیت فضلها فی الایجاز و الجمع للمعانی الکثیرة بالالفاظ القلیلة فمنها...»(رک:جاحظ، الحیوان تحقیق از فوزی عطوی، الطبعة الثانیة 1397 ه-1978 م بیروت، ج 3، ص 428).
ابن الندیم هم در کتاب«الفهرست»مؤلف به سال 377 هجری، در فصل کتب تألیف شده در باب قرآن، از کتاب «نظم القرآن»جاحظ اسم برده است.(برای آگاهی بیشتر رجوع شود به الفهرست، بیروت، نشر دار المعرفه، ص 57).
**ابو عبد الله محمد بن یزید واسطی از اجله متکلمان است.وی از ابو علی جبائی علم آموخته و در روزگار استادش هم بلند آوازه(-علی الصوت)بوده است، ابن الندیم در صفحه 245 الفهرست درباره واسطی نوشته که وی درباره اعجاز قرآن کتابی نوشته که متأسفانه هم‏اکنون در دست نیست، ولی عبد القاهر جرجانی دو شرح یکی مختصر و دیگری مفصل بر آن کتاب نوشته و شرح مبسوط را المعتضد، نامیده است.
حاج خلیفه هم در جلد یکم، صفحه 120 کشف الظنون، ضمن اینکه نام پدر واسطی را زید ثبت کرده و نه«یزید» نوشته است که واسطی کتاب«اعجاز القرآن»را نوشته و عبد القاهر جرجانی دو شرح بر آن نوشته و شرح کبیر را «معتضد»نامیده است.
المعنی الی القلب فی احسن صورة من اللفظ فاعلاها طبقة فی الحسن بلاغة القرآن و اعلی طبقات البلاغة للقرآن خاصة». (6)
رمانی بلاغت را در ده چیز به شرح زیر می‏داند: ایجاز-تشبیه-استعاره-تلاؤم-فواصل-تجانس- تصریف-تضمین-مبالغه-حسن بیان.
او در آغاز، هر یک از این مباحث را تعریف کرده و اقسام آن را بیان نموده و سپس برای هر یک از موضوعات ده گانه، مثالی از آیات قرآنی آورده است. مثلا در باب ایجاز گفته است (7) :ایجاری که تقلیل‏الکلام من غیر اخلال بالمعنی باشد، از مقوله بلاغت است و افزوده است که اگر گوینده، مفهوم ذهنی خود را در عبارات مفصلی بیان کند، بلیغ نیست، بلکه آن گوینده‏ای بلیغ است که بتواند همان مفهوم را در الفاظ کمتری بیان کند.
رمانی، ایجاز را به دو نوع:ایجاز حذف و ایجاز قصر، تقسیم کرده است.و برای ایجاز قصر مثالهایی را آورده است، همچون آیه:«و لکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب...»(بقره/179).
او توضیح داده که در آیه مزبور، معنای بسیار در لفظ کم اداء شده است.رمانی سپس آیه را با عبارت معروف متداول در میان عرب جاهلی یعنی«القتل انفی للقتل»مقایسه کرده و نتیجه گرفته است:
اولا-«القصاص حیاة»موجزتر است و کلمات و حروف آن کمتر، زیرا تعداد حروف«القصاص حیاة» ده است و شماره حروف عبارت معروف متداول میان اعراب(-قبل از نزول آیه)چهارده حرف می‏باشد.
ثانیا-در آیه تکرار نیست ولی در عبارت معروف اعراب تکرار هست و تکرار هم خود از عیوب فصاحت است و در عبارت معروف اعراب گفته شده«القتل انفی للقتل»و کلمه«قتل»تکرار شده است.
ثالثا-در آیه صنعت طباق که از محسنات کلام است وجود دارد، زیرا قصاص ضد حیات است و در عبارت معروف اعراب، چنین صنعتی وجود ندارد.
رابعا-در آیه غرض اصلی که ابقاء حیات است ذکر شده، در صورتی که در عبارت معروف اعراب«نفی قتل»غرض اصلی دانسته شده است (8)
نکته گفتنی در ذیل بحث از آیه مزبور این است که قرآن مجید، ضمن اینکه قصاص را مایه حیات دانسته و پایه زندگی قرار داده و آن را برای حفظ جامعه، لازم شمرده، در آیه پیشین * از گذشت و عفو سخن به میان *آیه پیش از آیه مورد بحث این است:«یا ایها الذین آمنو کتب علیکم القصاص فی القتلی الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی فمن عفی له من اخیه شئ فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان ذلک تخفیف من ربکم و رحمة فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم.»(بقره/178).
در این آیه، قرآن مجید، می‏خواهد بگوید مسأله قصاص برای اولیای مقتول حقی است و هرگز یک حکم الزامی نیست و اگر اولیای مقتول مایل باشند می‏توانند قائل را ببخشند«فمن عفی له من اخیه شئ فاتباع بالمعروف...» در واقع این آیه اولا راه عفو و گذشت را بر روی مردم نبسته و ثانیا احترام خون را نیز کاهش نداده و قاتلان را جسور و گستاخ بر خونریزی نکرده است.(برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:تفسیر نمونه، ج 1، ص 603) آورده و عفو و بخشش را کاری نیکو دانسته است.
***
یکی دیگر از رسائل موجود در مجموعه«ثلاث رسائل فی اعجاز القران»رساله«بیان اعجاز القران» می‏باشد که خطابی * (م 388 ه)نوشته است، او از متکلمان قرن چهارم هجری است و چند کتاب و رساله نوشته است.
رساله«بیان اعجاز القرآن»خطابی نیز در همان مجموعه«ثلاث رسائل فی اعجاز القران»و به وسیله محمد خلف الله و دکتر محمد زغلول سلام، چاپ شده است.
خطّابی در رساله مزبور ** ، وجوه مختلف اعجاز قرآن را بازگفته و سرانجام عقیده اکثریت را پذیرفته که گفته‏اند:اعجاز قرآن در بلاغت آن است، آنهم بلاغت فائقه‏ای که تبیین و تشریح آن برای ما کاملا میسر نیست، زیرا نظیره گویی بدان ناممکن است، چون آیات قرآنی، هم از لحاظ الفاظ استوار است و محکم، و هم از جهت معنا در بردارنده مفاهیم عالی است.به عبارت دیگر، این کتاب آسمانی، زیبایی لفظی و حسن نظم و معانی عالیه را با هم دارد، زیرا گفتار خدای علیم قدیر است.
خطابی که اعجاز قرآن را، در بلاغت آن دانسته، افزوده است:این بلاغت متفاوت و مباین با کلام دیگر بلغاست.و این تفاوت را در تأثیر آیات و اثرگذاری آنها در نفوس و قلوب دانسته و بر آن است که نمی‏توان کلام منظوم یا منثور دیگری را جست که همچون قرآن در اذهان و نفوس، اثر گذارد. (9)
«و لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیته خاشعا متصدعا من خشیة الله...»(حشر/21).
شاید خطابی، این نکته را از جاحظ اقتباس کرده باشد، زیرا جاحظ، اعجاز قرآن را در نظم و اسلوب شگفت‏آور آن دانسته که با اسلوب و روش خاص کلام منظوم و منثور عرب، مباین است.اصل سخن جاحظ در این باره، چنین است:«...و کیف خالف القرآن جمیع الکلام الموزون و المنثور و هو المنثور غیر مقفی علی مخارج الاشعار و السجاع و کیف صار نظمه من اعظم البرهان و تألیفه من اکبر الحجج». (10)
خلاصه اینکه، خطابی، بلاغت قرآن را در زیبایی کلمات و نظم آنها از لحاظ ترکیب و دربر داشتن معانی عالیه دانسته و گفته است (11) «و اعلم ان القرآن انما صار تعجزا لانه جاء بافصح الالفاظ فی احسن نظوم التألیف مضمنا اصح المعانی...»
و این همان سخنی است که باقلانی هم یکی از وجوه اعجاز قرآن را بلاغت آن دانسته و بلاغت را نیز در نظم بدیع و گفته است (12) :سیوطی هم، نظریات خطابی را در باب اعجاز قرآن در کتاب«الاتقاق»بازگفته (13) و اعتقاد دارد که آیات قرآنی، هم از لحاظ لفظ در غایت استواری است، و هم از جهت ترکیب در نهایت خوبی می‏باشد، و هم دربردارنده عالیترین معانی است.
سخن سیوطی چنین است:«و اذا تأملت القرآن وجدت هذه الامور منه فی غایة الشرف و الفضیلة حتی لا تری شیئا من الالفاظ افصح و لا اجزل و لا اعذب من الفاظه، و لا تری نظما احسن تألیفا و اشد تلاؤما و تشاکلا من نظمه، و اما معانیه فکل ذی لب یشهد له بالتقدم فی ابوابه و الترقی الی اعلی درجاته. (14)
***
رساله سوم مجموعه مورد بحث«الرسالة الشافیة فی الاعجاز»است و نویسنده آن، عبد القاهر جرجانی(م 472 ه)می‏باشد که در فرهنگ اسلامی به امام بلاغت معروف است.باید دانست که رساله مزبور، بجز کتاب *ابو سلیمان حمد بن محمد بن ابراهیم الخطابی، نامش «حمد»(بدون الف)است ولی برخی نام او را«احمد» نوشته‏اند و الفی به«حمد»افزوده‏اند.
**سخن خطابی در صفحه 24«ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن»چنین است«و زعم اخرون ان اعجازه من جهة البلاغه و هم الاکثرون من علماء اهل النظر.» «دلائل الاعجاز»اوست.
در رساله«الشافیة فی الاعجاز»عبد القاهر بعضی از جنبه‏های اعجاز قرآن را بازگفته و در نظر داشته که اعجاز قرآن را از راه عجز و ناتوانی عرب که نتوانستند حتی یک آیه نظیر قرآن بیاورند ثابت کند.
در این رساله، عبد القاهر داستانی را نقل می‏کند بدین گونه:روزی ابن مغیره به نزد قریش آمد و گفت در اجتماع فردا که قریش گرد هم آیند چنانچه درباره این شخصیت(منظورش پیامبر اکرم(ص)بود)از شما بپرسند، چه جواب خواهید داد؟آنان گفتند که می‏گوییم:او مجنون است.ابن مغیره گفت:این نسبت درست نیست، زیرا او سخن خواهد گفت و معلوم شود که فصیح است و بخوبی سخن می‏گوید و در این صورت، کذب شما معلوم گردد.سپس گفتند:می‏گوییم او شاعر است.ابن مغیره گفت ما در میان خود شاعرانی داریم که شعر هم بسیار سروده‏اند ولی سخنان او هیچ شباهتی به شعر ندارد و اگر او را شاعر بدانید دروغگو معرفی خواهید شد.سرانجام، آنان گفتند:خواهیم گفت او کاهنی است از کاهنان عرب.ابن مغیره گفت:سخنان او به سخن کهنه شباهت ندارد و اگر او را کاهن بدانید عرب نمی‏پذیرد و شما را دروغگو خواهد دانست.
ابن مغیره به خانه خود رفت، مردم پنداشتند که او اسلام آورده و به دین محمد(ص)تمایل پیدا کرده است. البته اگر او گرایشی به اسلام پیدا می‏کرد، دیگران نیز مسلمان می‏شدند.پسر برادر او-ابو جهل بن هشام بن مغیره-به مرم گفت:من از عهده این مهم برمی‏آیم و جریان را برای شما روشن خواهم کرد.
سپس ابو جهل غمگینانه به نزد عمو رفت.ابن مغیره گفت:ای برادرزاده چرا نگرانی؟ابو جهل گفت: قریش می‏پندارد که تو مسلمان شده‏ای.ابن مغیره گفت:چنین نیست، سپس خود به نزد قریش آمد و به آنان گفت:شما گفتید که محمد مجنون است، در صورتی که چنین نیست.و گفتید که شاعر است، ولی آیا می‏تواند یکی از شاعران قریش بدین‏سان سخن گوید که محمد می‏گوید؟گفتید که محمد کاهن است، چگونه چنین چیزی ممکن است به کسی نسبت داده شود، زیرا او برای هر کاری که می‏خواهد در آینده انجام دهد«ان شاء الله»می‏گوید.
آنگاه قریش گفتند:پس به اعتقاد تو چه نسبتی باید بدو داد؟گفت:من می‏گویم که او ساحر است، زیرا وی همچون سحره بابل می‏تواند میان زن و شوهر و دو برادر و پدر و پسر جدایی بیندازد.قریش سخن او را پسندیدند و بر آن شدند که بگویند محمد ساحر است، زیرا به پندار آنان همانطور که سحر اثر می‏کند و میان دو دوست جدایی می‏افکند و یا بالعکس میان دو دشمن، دوستی ایجاد می‏کند، سخنان محمد و آیات قرآنی هم چنین کاری می‏کند.
و چون این نقشه پس از مطالعه و بررسی و اندیشه، گفته شد، قرآن هم از این جریان به‏«انه فکر و قدر» (مدثر/18)تعبیر کرده که بسیار بلیغ است و جالب توجه (15) .
البته قرآن مجید پس از آیه مزبور، درباره مردی که در مسیر کفر و فساد و شیطنت، اندیشه خود را به کار انداخت و مطلب را در ذهن خود خوب پروراند، گفته است:«فقتل کیف قدر»(مدثر/20)یعنی مرگ بر او باد که به عنوان تأکید، قرآن تکرار کرد و افزود:«ثم قتل کیف قدر».
ابن مغیره، چون به یاران پیامبر اکرم رسید، اصحاب گفتند:آیا تو توحید را پذیرفتی؟ابن مغیره گفت:«ما یقول صاحبکم الا سحرا و ما هو الا قول البشریرویه عن غیره» (16) .
قرآن مجید گفته است * :ابن مغیره، بار دیگر اندیشه خود را بررسی کرد و چهره درهم کشید و سپس از حق *اشارتی است به آیات:«ثم نظر.ثم عبس و بسر.ثم ادبرواستکبر. فقال ان هذا الا سحر یؤثر.»آیات 21 تا 24 سوره مدثر.
روگردانید و تکبر ورزید و سرانجام گفت:«ان هذا الا سحر یؤثر»یعنی این آیات جز یک سحر مؤثر، چیزی دیگری نیست.
خلاصه اینکه، ابن مغیره پس از بررسی مطالعه و تفکر شیطانی با گفتن«ان هذا الا سحر یؤثر»بی‏آنکه خود دریابد، ثابت کرد که قرآن مجید دارای جاذبه فوق‏العاده‏ای است که قلب هر انسانی را تسخیر می‏کند و دلها را مسحور می‏سازد و به جهت حلاوت و جاذبه‏اش در دلها اثر می‏کند و به قول نویسندگان محترم تفسیر نمونه (17) ، یک اعتراف ضمنی است به اعجاز قرآن.
عبد القاهر جرجانی در«الرسالة الشافیة»سرگذشت دیگری را که بر عظمت قرآن دلالت می‏کند و نشان می‏دهد که آیات تا چه حد پر جاذبه و تکان دهنده است، نقل کرده و از قول محمد بن کعب قرطی روایت کرده است: (18)
عتبة بن ربیعه * -بزرگ قریش-پس از گرویدن حمزه به اسلام و فزونی یافتن یاران پیامبر، به نزد پیامبر آمد و او را در مسجد تنها یافت و با خطاب«ابی اخی»به پیامبر اکرم گفت:تو میان جماعت قریش تفرقه انداخته و افکار ما قریشان را نادرست دانسته و بر خدایان ما خرده می‏گیری و آباء ما را کافر می‏دانی، اکنون به تو می‏گویم: دست از این کارها بردار، اگر مال می‏خواهی ما می‏توانیم مال فراوانی در اختیار تو بگذاریم و اگر طالب ریاست هستی ما می‏توانیم ریاست قریش را به تو بسپاریم.پس از آنکه سخنان عتبه بن ربیعه پایان یافت پیامبر گفت:«او قد فرغت؟قال نعم.»
پیامبر فرمود:به این آیات گوش فرا ده:بسم اللّه الرحمن الرحیم، حم، تنزل من الرحمن الرحیم.کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون.بشیرا و نذیرا فاعرض اکثرهم فهم لا یسمعون»(ایات 4-1/فصلت). پس از قراءت آیات، پیامبر اکرم به عتبه گفت:«قد سمعت ما سمعت فانت و ذاک».عتبه به نزد قریش آمد، یکی از قریشیان گفت:بگو چه شد؟و چه شنیدی از محمد(ص)؟عتبه گفت:«انی سمعت قولا و اللّه ما سمعت بمثله قط و ما هو بالشعر و لا السحر و لا الکهانت».
اگر خوب دقت شود به این نتیجه می‏رسیم که آیات بینات تا چه حد در عتبة بن ربیعه عنود متعصب اثر گذاشته ناچار گفته است:«و الله ما سمعت بمثله قط».
عبد القاهر جرجانی برای اثبات اعجاز قرآن و تأثیر آن در نفوس، داستان اسلام آوردن ابوذر را نیز نقل کرده و گفته است: (19) ابو ذر، برادر شاعری داشت به نام«انیس»که برای انجام کاری به مکه رفته بود، پس از بازگشت، ابو ذر از او پرسید:در مکه چه خبر بود؟و چه دیدی؟انیس گفت:شخصی را ملاقات کردم که می‏گفت:خدا مرا به رسالت فرستاده، ابو ذر گفت:مردم درباره او چه می‏گفتند؟انیس گفت:مردم او را شاعر، ساحر، کاهن می‏دانستند ولی من سخنان او را برتر یافتم و گفتارش، به سخن کاهنان هیچ شباهتی نداشت و باید بگویم:«و الله انه لصادق و انهم لکاذبون»به خدا قسم که او راست می‏گفت و مردم دروغ می‏گفتند.
و نیز عبد القاهر در«الرسالة الشافیة»درباره تأثیر قرآن گفته است که ولید بن عقبه به نزد پیامبر اکرم آمد و گفت:«اقرأ»، پیامبر برای او این آیه را قرائت کرد: «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی یعظکم لعلکم تذکرون.» ** (سورة النحل/90)ولید از پیامبر خواست *در همین مورد برخی از مفسران، شخص مراجعه کننده به پیامبر ارکم را«ولید بن مغیره»نوشته‏اند.(رک:تفسیر نمونه، ج 20، ص 207).
**در این آیه، سه دستور اثباتی و نیز سه دستور نفیی برای مسلمانها وجود دارد بنا به نوشته ابو السعود(م 951 ه)در تفسیرش از قول ابن مسعود نقل کرده است.
«هی اجمع آیة فی القرآن للخیر و للشر و لو لم یکن فیه غیر هذه الآیة الکریمة لکفت فی کونه تبیانا لکل شئ و هدی».(رک:تفسیر ابی السعود-ارشاد العقل السلیم الی مزایا القرآن الکریم-معروف به: تفسیر ابی السعود، محمد بن محمد العمادی، قاهره، 9 جلد در 5 مجلد، جزء پنجم، ص 136).
که دوباره بخواند، پیامبر اکرم خواند، سپس ولید گفت: «و الله ان له لحلاوة و ان علیه لطلاوة...و ما یقول هذا بشر.»سرانجام، عبد القاهر نتیجه گرفته و گفته است: (20) اگر مشرکان و معاندان، پس از شنیدن آیات قرآنی و اندیشیدن، تعصب و عناد را کنار می‏گذاشتند به این نتیجه می‏رسیدند که آیات قرآنی، گفتاری است آسمانی و فوق گفتار بشر و معجزه می‏باشد.
***
خلاصه گفتار در باب سه رساله مزبور اینکه:رساله «بیان اعجاز القرآن»خطابی که از صفحه 19 تا 72 کتاب را مشتمل است، درباره اعجاز قرآن سخن گفته و بر آن است که اصولا درباره اعجاز قرآن سخن فراوان گفته شده و پیامبر اکرم، عرب را به نظیره گویی فرا خوانده و آنان هم حتی از آوردن یک آیه، نظیر آیات قرآنی، ناتوان بودند و درمانده شدند و نتوانستند بدان نظیره گویی کنند، زیرا قرآن معجزه‏ای است که«جاء بافصح الالفاظ فی احسن نظوم التألیف متضمنا اصح المعانی»و از طرفی تأثیر آیات قرآن در قلوب و نفوس هم خود موضوعی است که برای آشنایان به زبان عربی، روشن است.
رساله دوم که به:«النکت فی اعجاز القرآن» موسوم است و از آن رمانی می‏باشد و صفحات 73 تا 113 کتاب را دربر دارد، در آغاز از وجوه اعجاز قرآن سخن گفته و بر آن است که وجوه اعجاز قرآن از هفت جهت می‏تواند باشد که یکی از آن وجوه، بلاغت قرآن است و بلاغت هم سه مرتبه دارد و عالیترین مرتبه آن‏که معجزه است به قرآن اختصاص دارد.
رمانی مسائل بلاغی را در ده باب شرح داده که باب اول، ایجاز است و در این باب پس از تعریف ایجاز، اقسام آن را بیان کرده است.
وی در باب دوم کتاب، از تشبیه سخن گفته و آن را به اقسام مختلف تقسیم کرده و از تشبیه بلاغی همچون تشبیه اعمال کفار به سراب، بحث کرده و مثالهایی هم از تشبیهات قرآنی، ذکر کرده و از تشبیهاتی که فهم و درک آنها، به تأمل و اندیشه بیشتر نیاز دارد و بالبدیهه درک نمی‏شود، مثالهایی آورده است.
در باب سوم از استعاره سخن رانده و آن را چنین تعریف کرده است: (21) «الاستعارة تعلیق العبارة علی غیر ما وضعت له فی اصل اللغة علی جهة النقل للابانة»و شاید تعریف رمانی از استعاره، قدیم‏ترین و نخستین تعریف، از استعاره باشد.
البته پیش از رمانی، ابن معتز(م 296 ه)که کتاب«البدیع»را در سال 274 هجری تصنیف کرده، باب اول کتاب خود را به استعاره، اختصاص داده و نوشته است«الباب الاول من البدیع الاستعاره».ولی ابن معتز، از استعاره تعریفی ذکر نکرده و فقط به آوردن مثالهایی اکتفا کرده است. (22)
رمانی به تفاوت میان استعاره و تشبیه نیز اشاره کرده و آنگاه ارکان استعاره را برشمرده و مثالهای فراوانی از استعارات قرآنی هم آورده است. (23)
رمانی باب چهارم کتاب را به«تلاؤم»که تقیض تنافر است، اختصاص داده و تلاؤم را«تعدیل الحروف فی التألیف»دانسته و برای آن سه مرتبه قائل شده و کلام متلائم مرتبه عالی را خاص قرآن دانسته است و از این جهت آن را مهم می‏داند که سخن متلائم در اذهان بیشتر اثر می‏کند و بهتر بر دل می‏نشیند و جنبه پذیرش آن زیادتر است.
رمانی در باب پنجم از«فواصل»(سجع قرآن را فاصله گویند)که از مقوله بلاغت است، سخن رانده و بر آن است که«فواصل بلاغة و الاسجاع عیب»زیرا در اسجاع، معانی تابع الفاظ است و به اصطلاح معنا فدای لفظ می‏شود، در صورتی که در فواصل، چنین نیست.
رمانی سجع بافی را هنر کهان دانسته که کلمات بی‏معنا به هم می‏بافتند و شنوندگان را سرگرم می‏کردند، در صورتی که«فواصل القرآن کلها بلاغة و حکمة». (24)
رمانی در باب شمم، از تجانس سخن گفته و تجانس را از مقوله بلاغت دانسته زیرا در یک عبارت چنانچه کلمات متجانس به کار رود، بر شیوایی و زیبایی عبارت افزوده می‏گردد، همچون آیه:«...فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم...»(بقره /194)و نیز آیه:«ان المنافقین یخادعون الله و هو خادعهم...»(النساء/142).
دیگر از ابواب مورد بحث رمانی«مبالغه» می‏باشد که از مقوله بلاغت است و اقسامی دارد، بدین معنا که گاه مفهوم مبالغه از صیغ معروف مبالغه که بر کثرت و فراوانی دلالت می‏کند، استنباط می‏شود، همچون اوزان:فعلان-فعاّل-فعول-فعیل-مفعل- مفعال-نظیر:رحمن-غفاّر-تواب-علاّم-غفور-شکور- ودود-قدیر-رحیم-علیهم-مطعن-مطعام که در آیات قرآنی فراوان هست. (25)
قسم دوم از مبالغه که بر کثرت دلالت می‏کند ولی نه به صیغه خاص مبالغه، مانند:«...الا هو خالق کل شئ...»(انعام/102).
سرانجام آخرین بابی را که رمانی در رساله «النکت فی اعجاز القرآن»مورد بحث قرار داده«باب البیان»است و بیان یعنی ابراز و اظهار ما فی الضمیر که وسیله درک و تشخیص چیزی می‏شود و در نظر رمانی چهار قسم است:کلام-حال-اشاره-علامت.
یادداشتها
1-رک:مصطفی صادق الرافعی، اعجاز القرآن و البلاغة النبویه، الطبعه الثامنه 1348 ه-1965 م، چاپ مصر، ص 171.
2-رک:ابو محمد عبد الله بن محمد بن سعید بن سنان الخفاجی، سر الفصاحه، شرح و تصحیح:عبد المتعال الصعیدی، مصر، مکتبه و مطبعه محمد علی صبح و اولاده، 1389 ه-1969 م، ص 88.
3-رک:یحیی بن حمزة بن علی بن ابراهیم العلوی، الطراز المتضمن لاسرار البلاغة و علوم حقائق الاعجاز، افست تهران از روی چاپ مصر، مطبعة المقتطف 1322 ه- 1914 م(در سه مجلد)ج 3، ص 401 و 402.
4-رک:حافظ جلال الدین عبد الرحمن سیوطی(م 911)، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق:محمد ابو الفضل ابراهیم، قاهره، الطبعة الاولی 1387 ه-1967، مکتبة و مطبعة المشهد الحسینی(چهار جلد در 2 مجلد)ج 2، ص 15.
5-رک:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، للرمانی و خطابی و عبد القاهر الجرجانی، تحقیق و تعلیق:محمد خلف الله- دکتر محمد زغلول سلام، الطبعة الثانیه، دار المعارف بمصر، 1387 ه-1968 م، ص 75.
6-مأخذ سابق، همان صفحه.
7-مأخذ سابق، ص 76.
8-برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:مأخذ سابق، ص 77 و 78.
9-مأخذ سابق، ص 25.
10-رک:البیان و التبیین، چاپ عبد السلام محمد هارون، مکتبة الخانجی بمصر، الطبعة الرابعة 1395 ه-1975 م، چهار جلد در 2 مجلد، ج 1، ص 383.
11-ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 27.
12-ابو بکر محمد بن الطیب الباقلانی، اعجاز القرآن، تحقیق:السید احمد صقر، الطبعة الثالثه، دار المعارف بمصر، بدون تاریخ، ص 403.
13-الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 12.
14-مأخذ سابق، ج 2، ص 13.
15-ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 122 و 123.
16-مأخذ سابق، ص 123.
17-تفسیر نمونه، ج 25، ص 231.
18-ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 123 و 124.
19-مأخذ سابق، ص 124 و 125.
20-مأخذ سابق، ص 125.
21-مأخذ پیشین، ص 85.
22-عبد الله بن المعتز، کتاب البدیع، تحقیق:کراتشقوفسکی، افست بغداد از چاپ لنینگراد، ص 3-25.
23-برای آگاهی بیشتر رجوع شود به:ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن، ص 85-94.
24-مأخذ سابق، ص 98.
25-مأخذ سابق، ص 104.

تبلیغات