آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

در بحثهاى گذشته، از اصول همگانى و ضرورى سخن رفت.اصولى که دانش تا بیکران در گستره آنها آرمیده و مى‏بالد و شاخ و برگ مى‏گستراند.اصول یاد شده، هم پایه نخستین منطق، هم پایه نخستین فلسفه و دانش کلى و هم پایه نخستین دیگر دانشهایند.
پس از رده اصول ضرورى، رده قضایاى بنیادین مى‏آید.این رده بر همه قضایائى که در همه حوزه‏هاى دانش کاربرد پایه‏اى دارند مشتمل است، چه قضایاى درجه نخست و چه قضایاى درجه دوم.
مجموعه اصول همگانى و قضایاى بنیادین، مایه نخستین دانش حصولى مى‏باشند.هیچ گونه و رشته از دانش، بى‏این درون‏مایه، پیدایش‏پذیر نیست.
این مجموعه، هم راهنماى اندیشه است، هم پیش برنده آن، هم تفسیر کننده مسائل مطلق علم، هم منشأ هر گونه یقین علمى.
بر پایه مجموعه اصول و قضایاى اساسى، سفسطه نفى شده و علم به معناى واقعى که اکتشاف حقیقت است، امکان‏پذیر گشته و راه براى پرداختن نظریه‏هاى علمى گشوده مى‏شود.
هم فلسفه یا علم کلى و هم علوم جزئى و تجربى، در حوزه این مجموعه پاى گرفته و بالیده و پیش مى‏روند.حتى فرضیه‏ها یا انگاره‏ها نیز تنها در حوزه مذکور، امکان‏پذیرند.
افزون بر این، کسانى که در صدد حذف فلسفه از پهنه علوم برآمده و آن را ناممکن یا بى‏معنا انگاشته‏اند، باز ناخواسته به دامن فلسفه بازگشته و براى اثبات یا ایضاح انگاره‏هایشان از مجموعه اصول و قضایاى آن کمک مى‏گیرند.
* تا پژوهنده براستى به حقیقت علم عمومى و کلى یا فلسفه نرسد، به درستى بر این حقیقت آگاه نمى‏شود که تمامیت دستگاه دانش، تنها در حوزه منطق و فلسفه عمومى قرار دارد و بیرون از آن حوزه، هیچ دانشى اندیشیده و معقول نیست.
براى اندیشه‏هایى که به تشکیک در فلسفه یا دیگر علوم خو گرفته و قطعیت یا جزمیت را گونه‏اى از واپسگرایى یا اندیشه غیرعلمى پنداشته‏اند، پذیرفتن این گفته که همه دانشها برخاسته از فلسفه عمومى است، بسى دشوار مى‏باشد.
حتى برخى از خردمندان فلسفه علوم نیز، با همه هوشمندى، شاید در آغاز، این گفته را سنگین بیابند.
اما با شناختى که تاکنون از آنان دارم گمان مى‏کنم که سرانجام بدین نتیجه خواهند رسید.بویژه اگر این رده از نوشته‏ها را بخوبى نگریسته یا در یک مباحثه سالم و تهى از پیشینه‏هاى عقیم، سازنده شرکت جویند.
در این بخش از گفتار، بر آنم تا زیر عنوان«مدخل فلسفه و علوم»، دستگاهى را که پیشینه و بنیاد دانشهاست توضیح دهم.این دستگاه، هم زمینه مشترک فلسفه و علوم است، هم اثبات کننده مبانى نظریه‏ها یا فرضیه‏هاى آزمونى، و هم توضیح دهنده آنها.و افزون بر اینها، سپهر مجموعه دانشها و رابطه آنها را با موضوعهاى عینى و عاملهاى شناخت و نمودهاى میانه موضوعها و عاملها مشخص مى‏کند.
براى توضیح دستگاه مذکور، پژوهش و تفسیر و نقد گمانه‏ها یا پردازه‏ها یا پرداخته‏ها و یا دریافته‏هایى که در این زمینه آورده شده، ضرورت دارد.
برخى از این نظرها، دستگاه مشترک را نادیده گرفته یا کنار مى‏زند که در واقع پیوند میان فلسفه و دیگر علوم را نفى مى‏کند.برخى دیگر کلیت فلسفه را بعنوان تهى بودن از معنا و محتوا بیهوده مى‏پندارد.در برابر این نظرها، نظرى دیگر، ساختمان علوم را، بى‏دستگاه مشترک، ناممکن و نامعقول مى‏داند.
از این گذشته، نظرگاه اساسى گسترده‏ترى هست که هم فلسفه را در چشم اندازش جاى داده، هم دستگاه مشترک را و هم دیگر علوم را.نظرهایى جز اینها نیز هست که در جایش باید بررسى و ارزیابى و سنجیده گردند.
کوشش نویسنده بر این است که به کوتاهى و اختصار، در این مدخل، سخنى از آنچه یاد شد آورده و دیدگاهى را که از میان نظرگاههاى گوناگون گزیده، عرضه کرده و توضیح دهد، تا زمینه براى بررسى و ایضاح و نقد گسترده و مشروح فراهم آید.
* بسى مایلم دست‏اندر کران فلسفه علوم، گفتار کنونى را با دقت و شرح صدر بیشترى نگریسته و مورد ملاحظه قرار دهند، تا اگر نقدى یا راهنمایى یا کمکى درباره آنچه در گفتار مى‏آید منظور کردند، از آن بهره‏مند گردم، زیرا از راه نقد و راهنمائى و کمک است که اندیشه آزاد گشته و توانائى خود را یافته و به راههاى درست یا درستتر کشیده مى‏شود.
* در گفتارى که زیر نام مدخل دانش یا مدخل فلسفه و علوم مى‏آید، چندى از بنیادى‏ترین و بایسته‏ترین بحثهاى مطلق دانش، تفسیر و نقد شده و در آن زمینه‏ها نظرگاههاى مختلف به تحقیق و سنجش گرفته مى‏شوند.
در این میان، بویژه دو دیدگاه، محور بحث و تحقیق است:یکى دیدگاهى که مسائل فلسفى را تهى از محتوا مى‏انگارد، دیگر دیدگاه پوپر که آنها را بر پایه آزمون ناپذیرى و ابطال ناپذیرى از مسائل علوم آزمایشى جدا مى‏سازد.
نگارنده در این زمینه(-جدا سازى فلسفه از علوم) نظریه دیگرى جز نظریه‏هاى کنونى دارد، که بخوبى از عهده تفسیر مسائل فلسفه و مسائل علوم بر آمده و ملاک شناخت هر کدام را مشخص و روشن مى‏کند.
در سایه این نظریه تحولى در فلسفه و علوم پدید مى‏آید که بر رده‏اى از قضایاى اساسى آنها اثرى اشکار مى‏گذارد و افزون بر این، گونه‏اى پیوند نوین را میان فلسفه و علم آزمونى فراهم مى‏آورد.
بخشى از این اثرگذارى و ایضاحى از این پیوند منطقى، در دامنه تفسیر نظریه مذکور بخواست خدا عرضه خواهد شد.
اکنون در پایان این پیشگفتار، چندى از واژه‏هایى که در این نوشتار به تکرار بکار مى‏رود به اختصار توضیح داده مى‏شود.
ایضاح چندى از واژه‏ها
1-عقل عام(-عقل عمومى-خرد همگانى):عقل عام یا همگانى، نخستین مرحله از ادراک عقلى است که به رده تصورات و اصول و قضایاى ضرورى و غیراکتسابى تعلق دارد.رده مذکور نیز نخستین مجموعه از مجموعه‏هاى ادراکى و عقلى است.این تعلق و وابستگى به نخستین رده و مجموعه ادراکى و عقلى، خصلت ذاتى ماهیت عقل عام مى‏باشد.
از اینرو هر واحد و هر فرد عقلى تنها و تنها به دلیل ماهیت عقلانى خود این رده از تصورات و اصول و قضایا را ادراک مى‏کند.هیچگونه استدلال یا میانجى شناختى در ادراک آنها دست ندارد.
2-تصورات یا نگاره‏هاى ضرورى و بایسته:این تصورها و نگاره‏ها، ادراکهایى آغازین و بنیادین و برخاسته از سرشت خرد همگانیند که بهتر است در منطق و ریاضیات واژه تعریف ناشدنیهاى مطلق براى گزارش آنها گزیده شود.
3-تصورات عمومى یا نگاره‏هاى همگانى:این دسته از ادراکات، گرچه از طبیعت عقل عام سرچشمه مى‏گیرند، و بدین جهت در همه احاد و افراد عقل یکسانند، اما ضرورت آنها از تیره ضرورتهاى درجه دوم است، نه از تیره ضرورت درجه نخست که به نخستین رده تصورات اختصاص دارد.
در این نوشتار، هر جا واژه عمومى در برابر واژه ضرورى بکار مى‏رود، مقصود همین مفهومى است که از ضرورت درجه دوم بهره‏مند است و آنجا که واژه عمومى بطور آزاد و نه در برابر ضرورى آورده مى‏شود، مقصود از آن معنایى است اعم که ضرورت درجه اول را نیز در برمى‏گیرد.
4-اصول ضرورى:که نخستین مجموعه اصول قضایاست و هیچ دانش جدا از آنها امکان‏پذیر نیست. در آغاز نوشتار، پنج اصل از مجموعه یاد شده، توضیح و تبیین گردید.
5-اصول عمومى:که طبیعت عقل عام آنها را مى‏یابد.اصول عمومى اگر در برابر اصول ضرورى آورده شود، تنها آن گروه از اصولى را در برمى‏گیرد که از ضرورت درجه دوم برخوردار است و اگر بطور آزاد و نه در برابر اصول ضرورى بکار رود، هم آنها را شامل مى‏شود و هم اصول ضرورى درجه دوم را.
6-قضایاى ضرورى:که دو مجموعه را فرا مى‏گیرد.
الف-قضایایى که ماده و جهت آنها ضرورت باشد، نه امکان.
ب-قضایایى که ثبوت محمول یا تالى در آنها براى موضوع یا بر فرض ثبوت مقدم داراى ضرورت ادراکى و علمى است، گرچه ماده و جهتشان امکان باشد.
7-قضایاى عمومى:که ویژه طبیعت عقل همگانیند و هیچ فرد عقلى بطور حقیقى توان منطقى نفى آنها را ندارد.
در اینجا یادآورى این مطلب لازم است که عمومیها و همگانیها در عین برخوردارى از مطلق ضرورت، مى‏توانند قابل اکتساب از راه برهان عمومى باشند.در گذشته بدین مطلب تصریح شد.
8-منطق عمومى(-منطق عام-دستور همگانى): این منطق، شامل تصورات و اصول و مقولات صورى و ضابطه‏ها و روشهاى ضرورى و همگانى اندیشیدن است. منطق دیرینه و منطق نوین هر دو در ساخت عمومى خود، نه در جنبه‏هاى ویژه، بخشى از آنند.
منطق عمومى هنوز به شکل مدون در نیامده و این براى اول بار است که در دانش به گونه جدا از خصلتهاى خاص و غیرهمگانى مطرح مى‏شود.
نگارنده تاکنون بخشهائى از این منطق را فراهم آورده و در نوشته‏هایش در هر جاى مناسب، به اشاره یا به تصریح، چندى از اصول و ضوابط آن را عرضه کرده.
9-فلسفه عمومى(-فلسفه همگانى یا عام):فلسفه عمومى، مجموعه‏اى از اصول و قواعد و قضایاى همگانى از تیره فلسفى ناب است که هیچ علمى بى‏نیاز از آن نیست.این فلسفه با اینکه بنیاد همه فلسفه‏ها و علمهاى جزئى و تجربى است، حتى منطق نیز بر چندى از پایه‏ها و قانونهایش ایستاده، هنوز تدوین نیافته.
از اینرو، با نظر به نیاز مبرم هر دانشى بدان، بر آن شدم تا با خواست خدا به اندازه توان خویش، این فلسفه بنیادین را که مانند منطق عمومى، ترازوى همه دانشها و افزون بر این کلید همه آنها و بخودى خود نیز دانشى بس شگرف است، مدون سازم.
این مقصود تاکنون در آنچه نوشته‏ام اندکى انجام پذیرفته، در این نوشتار نیز بخش نه چندان کوچکى از فلسفه عمومى در حوزه تبیین فلسفه اخص، بتدوین در مى‏آید.
10-فلسفه حقیقى:هر فلسفه‏اى که بر بنیاد منطق و فلسفه عمومى تحقق پذیرد فلسفه حقیقى است.
11-حکمت متعالیه(-فلسفه متعالى):این واژه، از گذشته کاربرد داشته، آنچه اکنون به خاطر دارم دو مورد براى آن است:
الف-حکمتى که بر بنیادهاى عرفانى استوار باشد.
ب-صدر الدین شیرازى، صاحب اسفار، فلسفه خود را حکمت متعالیه نامیده و بزرگترین اثر فلسفى خویش«اسفار»را نیز بهمین نام موسوم کرده.
ج-کاربردى است که این حقیر در نظر دارد و در پى پرداختش مى‏باشد، در این مورد حکمت متعالیه، آن فلسفه‏اى است که بر اصول و قواعد و عناصر دانش عرفان و منطق و فلسفه عمومى و اصول و قضایاى برآمده از آنها در یک زنجیره منطقى و معقول دریافت و و پرداخت شده باشد و فلسفه علوم و انگاره‏ها و پردازه‏هاى علوم را تفسیر و تبیین و نوع پیوند آنها را با فلسفه معین نماید.و افزون بر اینها باید داراى خصلت نقدى در کلیت خویش بوده و در بخش ویژه و غیر عمومیش درهاى نقد و پیشنهاد و گمانه را گشوده نگهدارد.
12-منطق متعالى یا دستور برین(-برین دستور):این منطق از دو بخش فراهم آمده:نخست- بخش منطق عمومى، دوم-بخش منطق خاص یا دستور ویژه‏اى که پیوند استنتاجى با منطق عمومى داشته باشد.
13-فلسفه خاص یا ویژه:هر فلسفه‏اى است که جدا از فلسفه همگانى پردازه‏هایى دیگر داشته باشد، خواه آنها با فلسفه همگانى پیوند استنتاج داشته باشند، یا نه.
14-منطق خاص:هر منطقى است که جدا از منطق عمومى پردازه‏هایى داشته باشد، چه از منطق عمومى گسسته باشد و چه پیوسته.
15-فلسفه اخص:مقصود این نوشته از آن هر فلسفه‏اى است که در حوزه فلسفه عمومى، از متون دینى، استنتاج‏پذیر باشد.
16-منطق اخص:مقصود این نوشته از آن هر منطقى است که در حوزه منطق عمومى، از متون دینى، استنتاج‏پذیر باشد.
17-عقل نظرى(-خردپندارى):جنبه‏اى از عقل است که به درک دانستنیهاى غیرکردارى اختصاص دارد.
18-عقل عملى(-خرد کردارى):جنبه‏اى از عقل است که به درک دانستنیهاى کردارى ناب و تهى از هر گونه ویژگى پندارى و نظرى اختصاص دارد. تفسیر هر کدام از عقل نظرى و عقل عملى، بدانگونه که ابهامى در تمایز آن دو در میان نماند، از جمله کارهاى دشوار در مسائل فلسفى است.تفسیرهاى گوناگونى از طرف محققان فلسفه، چه در غرب و چه در شرق به انجام رسیده.نگارنده نیز در پى آن تفسیرها و با بهره‏یابى از آنها تفسیر دیگرى در این زمینه دارد که به گمان وى ابهامهاى دیرینه این مشکل را مى‏زداید.
19-عقل خاص در برابر عقل عام:مقصود آن مرحله یا جنبه از عقل است که به دریافت تصورات خاص و قضایاى ویژه و غیرعام، نائل مى‏شود.
20-تصورها یا نگاره‏هاى خاص:این رده از تصورات، همان مجموعه تصورات اکتسابى است که در مرحله عقل عمومى دریافت نمى‏شوند، آنچه در مرحله عقل عمومى درک مى‏شود، یا ضرورى درجه نخست است، یا عمومى و ضرورى درجه دوم که با این وصف قابل کسب و استنتاج مى‏باشد، گرچه به هیچ روى به رده تصورات اکتسابى وابستگى ندارد.
21-گزاره‏ها یا قضیه‏هاى ویژه و غیرعام:آن دسته از تصدیقات که به اکتساب نیاز دارد و از ماهیت عقل عام برنیامده و در آن مرحله یا جنبه، دریافت یا پرداخت یا انگار نمى‏شود، در منطق به نام تصدیقات اکتسابى نامیده شده.قضیه‏هاى خاص و غیرعام، به همین دسته از تصدیقات تعلق دارد.قضایاى خاص در دستگاههاى گوناگون عقل، یا از صمیم قضایاى عام و اصول عمومى استخراج مى‏شود، یا به کمک آنها و یارى دیگر ابزارهاى دانش به مرحله دریافت یا پرداخت یا انگار یا گمانه‏زنى مى‏رسد.اینگونه از قضایا، هم اثبات پذیرند و هم ابطال‏پذیر، مگر آن دسته از قضایاى خاص که فاقد شروط گزاره منطقى باشند.
22-اثبات‏پذیرى و ابطال‏پذیرى:این دو واژه، در فلسفه علوم، بسى رواج دارند و مى‏توان گفت:از گذشته دور کاربرد داشته‏اند، اما آنچه آنها را از گذشته جدا مى‏سازد، ویژگیهایى است که در روزگار اخیر از یمن پژوهش و تحقیق اندیشمندان دارا شده‏اند.
شاید بتوان گفت:در میان این اندیشمندان «پوپر»بیشترین بهره را در سروسامان دادن عقلى بدین دو واژه بویژه واژه ابطال‏پذیرى دارد.وى ابطال‏پذیرى را از مختصات علوم قرار داد و بر این پایه، فلسفه را از جرگه علوم به یکسو نهاد.علاوه بر این، از اثبات‏پذیرى، تفسیرى تجربى بعمل آورد و آن را همدوش ابطال‏پذیرى کرد، تا همراه یکدیگر براى انبوه مسائل علوم تصمیم‏گیرى نمایند.
اثبات‏پذیرى یا تأییدپذیرى، بدین معنا است که یک گمانه در چرخه آزمون مورد نقض نیافته، بل رویدادها موافق تفسیر آن تحقق پذیرند، هر آزمون موافق براى گمانه یک درجه اثبات یا تأیید به همراه دارد.
براى تحقیق مفهوم اثبات‏پذیرى و اختصاص دادنش به پهنه علوم و دور ساختنش از انگاره‏ها یا پردازه‏هاى مبهم و فراگیر توصیفى، تفسیر خاصى منظور گردیده که آن را تنگاتنگ ابطال‏پذیرى قرار مى‏دهد.
ابطال‏پذیرى که بخش دیگرى از خصلت مسأله علمى در نظر پوپر و دیگر همفکران اوست، بدین معنا است که گمانه نسبت به رویدادها و آزمونها اثرپذیر و سخت نگران است، اگر در این میان حتى یک رویداد بر خلاف آن انجام گیرد، گمانه مورد نظر ابطال مى‏شود.
از باب نمونه، این گمانه که مى‏گوید:مدارهاى منظومه خورشیدى به شکل دائره است، گمانه‏اى ابطال‏پذیر مى‏باشد، زیرا از راه رصد و مطالعه و آزمون و محاسبه مختصات کیهانى مى‏توان از پى ابطالش برآمد و این کار هم تاکنون بارها انجام گرفته.
این گمانه، هماغوش ابطال‏پذیرى، اثبات‏پذیر یا تأییدپذیر هم مى‏باشد.بدین معنا که از راه پایش و رصد و آزمون و محاسبه مى‏توان بر اثبات یا تأییدش، دلیل، گواه یا نشانه آورد.
پوپر، بر ویژگى ابطال‏پذیرى، بسى پافشرده و آن را بسان نشان رخشانى از سرشت مسائل علوم ارج مى‏نهد.
نگارنده در زمینه تمایز علوم از علم محض عقلى یا فلسفه و هم در تفسیر ابطال‏پذیرى و اثبات‏پذیرى قضایاى علوم، دیدگاه دیگرى جز دیدگاههاى کنونى دارد که در گزارش مدخل اندکى از آن سخن خواهد آمد.
* بارى در اینجا بجاست اشاره‏اى به چند معنایى که از دو واژه یاد شده در این نوشتار منظور مى‏شود، انجام گیرد، تا پیشینه‏اى باشد براى کاربردهاى گوناگون این دو واژه.
کاربرد اثبات‏پذیرى و ابطال‏پذیرى
موارد کاربرد اثبات‏پذیرى و ابطال‏پذیرى، به ترتیبى است که در ذیل مى‏آید:
1-منطق و فلسفه محض و ریاضیات(-علوم عقلى محض).
2-گزاره‏هاى بیرون از حوزه مطلق علم.
3-علوم تجربى یا دانشهاى آزمونى.
4-گزاره‏هاى شخصى تعمیم‏ناپذیر.
5-گزاره‏هاى شخصى تعمیم پذیر.
بحثى در مدخل فلسفه و علوم
مدخل هر دانشى، باید عهده‏دار تبیین و تدلیل مبانى آن باشد.تدوین یک دانش بى‏تبیین و تدلیل مبانى آن کارى است نارسا و غیرعلمى، و آمیختن تقریر مبانى با تقریر مسائل خود علم، موجب آشفتگى مى‏شود.
از اینرو ضرورت دارد براى هر شاخه‏اى از دانش، مدخلى جداگانه منظور گردد.و چون مجموعه دانشها، چه فلسفه و ریاضیات و چه دیگر علوم، مشترکاتى دارند که بى‏شناختشان هیچ علمى پاى نمى‏گیرد، پس لازم است در زمینه مشترکات مجموعه علوم، مدخلى جامع و مانع تدوین کرد که عهده‏دار بیان آنها بسان آغازه‏ها و پایه‏ها یا مبانى باشد.
تدوین چنین مدخلى، مانند هر تدوین دیگر، بر دو پایه استوار است:
یکم:مجموعه‏اى از قضایاى ضرورى و عام، بسان ماده دانش.
دوم:استدلال منطقى که شامل استدلال ریاضى نیز مى‏شود، بسان صورت دانش.
بدین جهت، تدوین مدخلى براى فلسفه و علوم منطقا جز پس از تقریر چندى از اصول و قضایاى فلسفه و منطق عمومى ممکن نیست، گو اینکه خود مدخل یاد شده بخشى از فلسفه و منطق عمومى است که از جهت لزوم پیش درآمدن آموزه‏هایش بعنوان مدخل از دیگر بخشهاى فلسفه و منطق، جدا و افراز گردیده، از اینرو تقریر اصول فلسفه عمومى در آغاز این نوشتار انجام گرفت، تا پایه و محورى باشد براى همه مجموعه‏هاى اصول یا قضایا که از آن پس مى‏آید.
بحث کنونى از مدخل فلسفه و علوم، گرچه در برگیرنده همه مسائل نیست، ولى بخش ارزنده‏اى از آنها را در بردارد.در این بخش، ماهیت فلسفه و تمایز آن با دیگر علوم، شناسایى شده و چندى از نظریاتى که در آن باره عرضه گشته، بررسى و نقد مى‏گردند.
در روند این بحثها و نقدها، برد هر کدام از فلسفه و دیگر دانشها شناسایى و به اختصار تعیین و تبیین مى‏شود.در پایان، دیدگاه فلسفه اخص نیز در حدود متون ارائه مى‏گردد.
* براى ایضاح بیشتر باید گفت:ارزنده‏ترین کارهائى که در مدخل انجام مى‏پذیرند، در چند رده بحثى قابل سروسامان گرفتند.
1-بحث در شناخت ماهیت و چیستى هر کدام از رده مسائل فلسفى و رده مسائل غیرفلسفى که به دیگر علوم تعلق دارد.و به دیگر سخن بحث در شناخت ملاکها و مایه‏هاى تمایز مسائل فلسفه یا متافیزیک از مسائل دیگر رشته‏هاى دانش.
2-تحقیق در برد و میدان شعاع هر کدام از متافیزیک و دیگر رشته‏ها.در این تحقیق باید برد عقل و مرزهاى کار خرد و نیز حدود حواس درونى و بیرونى بگونه‏اى منطقى و هم موافق با اصول عامه عقل، روشن و دانسته و مشخص گردد.
زیرا اگر توانائیها و اندازه برد خرد و حواس از پیش دانسته نگردد، پرداخت هیچ گونه دانش-نه متافیزیکى و نه جز آن-امکان‏پذیر نمى‏باشد، چون هر دانشى براى بشر و دیگر همانندهاى او در ادراک بر پایه خرد و حواس درونى و بیرونى استوار است.
در این رده بحثى، آموزه‏هایى چند سزاوار پژوهش و سنجش و روشنگرى‏اند، بویژه آموزه کانت که بسى بحث‏انگیز و در خور ایضاح و نقد مشروح و گسترده است. با نقد و ارزیابى این آموزه‏ها، راه براى پیشتازى منطق و فلسفه همگانى در میدانهاى دانش گشوده مى‏گردد.
3-تنظیم صورتها و مایه‏هاى نخستین و بنیادین دانش در دو مجموعه:نخست-مجموعه صورتها و نسبتهاى اندیشیدن.این صورتها که همان قالبها و ابزارهاى تفکرند، شرط لازم و منطقى هر گونه تفکر بوده، بگونه‏اى که هیچ تعریف یا قضیه یا استدلالى بى‏آنها ممکن نیست.
دوم-مجموعه مایه‏هاى بنیادین و مشترک فلسفه و دیگر دانشها.این مایه‏ها یا مواد، داراى دو رده‏اند:
الف-رده تصورات عمومى(-نگاره‏ها و تصورهاى همگانى).
ب-رده تصدیقات یا قضایاى ضرورى و عام (-گزاره‏هاى بایسته و همگانى).
تنظیم مجموعه صور و طرق اندیشیدن، کار منطق عمومى است.و تنظیم مجموعه مواد بنیادى از دو رده تصورها و تصدیقها بر دوش فلسفه عمومى مى‏باشد. بدین دلیل مدخل فلسفه و علوم فرآورده‏اى است معقول از دو بخش منطقى و فلسفى.
در اینجا، توجه بدین مطلب لازم است که هر کدام از منطق و فلسفه از دو بخش همگانى و ویژه فراهم آمده. و آنچه در مدخل عام و آغازین مطلق دانش مى‏تواند بیاید، تنها بخش همگانى و عمومى هر کدام از آنها است.
بخش ویژه و غیرعمومى منطق، خود دانش آلى و ابزارى و خاص است که مانند هر دانش ویژه دیگرى باید مسائل آن را بررسى و ارزیابى کرد، تا روشن شود که مى‏توانند به اثبات برسند یا نه.
از باب نمونه، مسأله پرسش برانگیز استقراء یا جستار را یادآور مى‏شویم، این مسأله جزئى از ساختار منطق است، اما به قسمت عمومى آن تعلق ندارد، بل از رده مسائل قسمت ویژه منطق است که درستى و ارزشش بعنوان یک روش منطقى نیاز به دلیل دارد، از اینرو در پیرامونش نظرگاههاى مختلف پدید آمده و برخى آن را یکسره از سپهر منطق حذف کرده‏اند.
بخش ویژه فلسفه هم، چنانکه نیاز به یادآورى ندارد، دانشى خاص و نیازمند به دلیل است.در این بخش بدلائل چندى که در جایش باید تفسیر گردند، اختلافهاى ژرف و بسیارى پدیدار گشته که در برخى از گردابها به نظرگاههاى هم زداى * و متناقض کشیده شده است.
اکنون پس از ایضاح یاد شده پیرامون مدخل، آموزه‏ها و پردازه‏هایى را که در مدخل، مورد تبیین و نقد قرار داده مى‏شود، در یک فهرست شمرده، سپس بحث در آنها را بخواست خدا آغاز مى‏کنیم.
سر خط هر کدام از آموزه‏ها و پردازه‏هاى مدخل به گزارش و ترتیب ذیل مى‏آید.
(*)واژه هم زداى، واژه‏اى است آمیخته از پیشوند«هم»و کلمه «زداى»(ساده زاینده)این واژه بعنوان مرادف واژه متناقض در این نوشتار برگزیده شده.
جدول پردازه‏هاى مدخل
1-آموزه دیرینه بر پایه شناخت موضوعات و جهات و عوارض آنها در زمینه شناسائى فلسفه از سایر علوم.
این آموزه مى‏گوید:هر دانشى را باید از راه موضوع و حیثیات و عوارض موضوع آن شناسایى کرد و از دیگر دانشها جدا و متمایز ساخت.شناخت و تفکیک در سایه موضوع، گذشته‏اى پیش از دوره فلاسفه اسلامى دارد.اما مى‏توان گفت:در دوره فیلسوفان مسلمان بسى پرداخته‏تر شد.متکلمان دوره اسلامى نیز پابپاى فلاسفه در همین راه براى شناخت و تفکیک گام نهادند.
بر این اساس، هر دانشى از مجموعه دانشها از راه موضوع و جهت و عوارض یا محمولات آن شناسائى گشته و در پرتو آنها از علوم دیگر متمایز مى‏شود.
در فصلى مختص به این آموزه، تفسیر و نیز نقدى نو از آن به انجام خواهد رسید.
2-پرداخته * نفى معنا که کارناپ و، ویتگتنشاین و دیگر همفکران آنان از حلقه وین آن را همچون راهى براى شناخت مسائل علمى از مسائل غیرعلمى عرضه کرده‏اند.مسائل متافیزیکى در اینان برابر و معادل است با مسائل غیرعلمى.
پرداخته نفى معنا سختترین یورش در درازاى تاریخ بر متافیزیک است، زیرا بجاى هر گونه نقد تمامیت محتواى آن را نفى کرده و متافیزیک را بعنوان پرداخته‏ى تهى از معنا و فاقد قابلیت تصدیق و تکذیب از سپهر اندیشه کنار مى‏گذارد.
3-نقد پرداخته نفى معنا از راه تحلیل محتوا و محک زدن برآیندهاى تحلیل با ملاکهاى عام که خود پرداخته مذکور نیز تنها در گستره آنها فرض‏پذیر است.
سنجش و ارزیابى این پرداخته یا دیدگاه نافى متافیزیک، بنیادى‏ترین کار براى آغاز فلسفه‏اى سنجیده و منطقى و تفسیر کننده و تفسیر دهنده و بدور از جزمیتهاى نسنجیده در بخش ویژه متافیزیک است.
4-آموزه اصالت تحصل با تحقق(positivisme پوزیتیویسم)، این آموزه در یک طرح بگونه متافیزیکى ارائه گردیده و منظورش از اعتبار انداختن استدلالهاى عقلى بریده از تجربه و مشاهده است.آنچه از این آموزه برمى‏آید، پى افکندن یک فلسفه علمى تهى از مفهومها و ملاکهاى متافیزیک است، کارى که بسیار کسان در پى آن برآمده و تاکنون کامیاب نشده‏اند.
در تبیین و نقد آموزه تحصلى یا پوزیتیویستى، اندازه کامیابى یا شکست آموزه تحصلى در رویارویى با متافیزیک و گریز از آن دانسته مى‏گردد.
5-نقد آموزه پوزیتیویسم یا اصالت تحصل:در این نقد، آموزه مذکور در سه زمینه منطقى، فلسفى و علمى بررسى و پژوهیده گشته و ارزش علمى آن به معناى مطلق تعیین خواهد شد.
6-آموزه نقدى ایمانوئل کانت، فیلسوف نقاد آلمانى که سهم بسیارى در پرداخت تمامیت فلسفه جدید دارد.این آموزه بدانگونه که خود کانت نظر داده، دیدگاه کهن در فلسفه و علوم را دگرگون ساخت و طرحى نو از اندیشه و اندیشیده در انداخت و انقلابى بسان انقلاب کوپرنیکى در کلیت دیدگاه دانش پدید آورد.
* اینکه کانت در طرح خود از کلیت دانش تا چه مقدار کامیاب بوده و دیدگاهش تا چه اندازه با نفس الامر مطابقت داشته، مسأله‏اى است که بسى پرسشها و نقدها برانگیخته و تعیین حدود آن نیازمند نقدى مشروح و گسترده است.بخشى از این نقد در مدخل خواهد آمد.
(*)واژه پرداخته، در این نوشتار، براى نظریه‏ها و دیدگاههایى بکار مى‏رود که یا منطقا از مفهومى معقول تهى بوده، یا زمینه برهانى نداشته و یا با مغالطه، یا مشاغبه یا خطابه و یا هنر شعرى سر و سامان گرفته است.
7-نقد آموزه کانت:این نقد به اختصار انجام مى‏گیرد، اما با این وصف، کوشش خواهد شد تا در بردارنده چند بخش بنیادى از کلیت نقد آموزه کانت باشد.
8-آموزه جدید در جداسازى دانش تجربى از دانش عقلى ناب یا متافیزیک، این آموزه گویا بنحو رسمى بدست فرانسیس بیکن پیشنهاد شد.آموزه بیکن، گرچه در تاریخ دانش پیشینه‏اى دراز دارد، اما بعنوان یک آموزه پرداخته و جداگانه با طیفى از مختصات و با گونه‏اى مقابله با متافیزیک، شاید از روزگار بیکن آغاز شده باشد.
بارى هر چه باشد این آموزه به دلیل تأثیر چشمگیرى که در پیدایش دانش جدید داشته، هماره توجه ویژه‏اى را بخود انگیخته، تا بدانجا که بسیارى گمان برده‏اند ساختار دانش بر آن استوار است.
آموزه بیکن را مى‏توان خواستگاه همه آموزه‏هایى دانست که گرایش تجربى داشته و بگونه‏اى تجربه و استقراء را بنیاد علم پنداشته‏اند.
9-نقد آموزه جدید:آموزه‏اى که دست کم از روزگار بیکن و بدست وى آوازه گرفت، با همه گیرایى نمى‏تواند یک آموزه منطقى یا علمى باشد، گو اینکه شنیدن این سخن براى گوشهایى که به نقد خوى نگرفته یا گرفتار تار و پودهاى تلقینها و جزمیتهاى نسنجیده و بریده از خردمندى شده‏اند، بسى دشوار است.در فصلى که به نقد آموزه مذکور اختصاص دارد، چندى و چونى ناسازگار بودن این آموزه با دستگاه منطق و علم تبیین مى‏شود.در روند گزارش و نقد آموزه‏ها و پردازه‏ها پیرامون دانش، راه براى دستیابى به نظریه‏اى سنجیده‏تر و سازگارتر با منطق و دستگاه مشترک دانش گشوده‏تر و هموارتر مى‏گردد.
10-نظریه پوپر:این نظریه در فلسفه علوم و شناخت مسائل علمى از غیرعلمى و دادن طرحى نو از قضایاى علمى، کارى ارزنده به انجام رسانید.و بیراه نیست اگر بگوئیم:به دانش نو تکانى نو داد و بسیارى از اسطوره‏ها و پندارهاى تهى را که به نام علم بلند آوازه گشته بودند، از سپهر دانش بیرون راند.
نگارنده با اینکه بر نظریه پوپر نقدى بنیادى داشته، آن را از جمله نظریه‏هاى سنجیده تاریخ علوم مى‏داند.این نظریه، گذشته از گشایشهائى که در گستره علوم داده، در جنبه اخلاق علمى نیز سودمند بوده.
11-نقد نظریه پوپر:در فصلى که بکار نقد آموزه مذکور اختصاص دارد ایضاحى از بخشها و مختصات آن به انجام خواهد رسید.
12-نظریه نگارنده:این نظریه افزون بر دادن تفسیر از ماهیت متافیزیک و دیگر علوم، طرحى دیگر جز آنچه تاکنون ارائه شده، در مورد نظریه‏هاى فلسفى و علمى عرضه مى‏کند.و بخواست خدا مختصاتش تبیین خواهد شد.

تبلیغات