مقصود از واژه «اله» در قرآن چیست؟ (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بشر در پرتو هدایت فطرت و راهنمایی خرد، برای خویش و جهان، آفریدگاری قائل بود و در هر زبان از این آفریدگار به نحوی تعبیر میشد، چیزی که هست هرگاه بشر موحد بود و تنها به یک خدا معتقد بود، درباره او لفظ جلاله و یا معادل آن در هر زبان، به کار میبرد و اگر مشرک بود و به خدایان متعدد معتقد بود، درباره آنها از لفظ «اله» کمک میگرفت.
بنابر این، این دو لفظ پیوسته دارای یک معنا بوده؛ چیزی که هست در تفهیم خالق جهان و یا به تعبیر دیگر واجب الوجود، لفظ جلاله به کار میبرد، ولی در اشاره به دیگر خدایان که به پندار او در عین مخلوق بودن، سهمی از الوهیت داشتند، از لفظ «اله» بهره گرفت، بنابر این در طول تاریخ عرب لفظ اله معنی عام، و لفظ جلاله (الله) معنی خاص داشته است.
اتّفاقاً در برخی از زبانها نیز این معنی به نوعی رعایت میشود، با این تفاوت کهدر زبان عربی برای تفهیم این دو مطلب از دو لفظ استفاده میشود، ولی مثلاً در زبان انگلیسی از دو نوع کتابت کمک میگیرند.
اگر اهل لغت برای «اله» معانی متعدد ذکر کرده و یا در اشتقاق «الله» از «اله» مناسبتهایی بیان نمودهاند، همگی میتواند مربوط به عصر قبل از نزول قرآن باشد؛ ولی در عصر نزول قرآن همه این مناسبتها به دست فراموشی سپرده شده بود، و هر دو لفظ به نحوی که بیان گردید، معنی واحد داشتهاند؛ تنها تفاوت آنها این بود که لفظ «اله» کلی بوده و لفظ الله، جزئی و علم و نام فردی از آن کلی بوده است. آیات قرآن گواهی میدهد که اله به معنی خدا لکن به صورت کلی، در مقابل لفظ الله به معنی خاص است.
کسانی که لفظ «اله» را به معنی معبود میگیرند، در حقیقت آن را به لوازم معنی اصلی تفسیر میکنند. اینک ما در این جا یک رشته شواهد قرآنی میآوریم که به روشنی ثابت میکنند که «اله» به معنی معبود نیست.
1. «لَوْ کان فِیهِما آلهة اِلاّ الله لَفَسَدَتا...».(1)
«اگر در آسمان و زمین دو خدا بود، آن دو تباه میشدند».
اساس برهان در این آیه این است که اگر در جهان، خدایان متعددی بود، تباهی، جهان را فرا میگرفت. این برهان در صورتی میتواند صحیح باشد که «آلهه» جمع «اله» به معنی خدا گرفته شود. خدایی که از شئون او آفرینش و یا تصرف و تدبیر در جهان است، و به عبارت دیگر: آن کسی که امور جهان در دست او است. تعدد چنین الهی مایه تباهی عالم است، ولی هرگاه اله را که مفرد آلهه است به معنی «معبود» بگیریم، برهان کافی نخواهد بود؛ زیرا هیچگاه تعدد معبود مایه تباهی عالم نیست، به گواه اینکه از زمان نوح به این طرف پیوسته معبودهای متعددی در جهان بود و در جهان تباهی(به مفهومی که منظور آیه است) وجود نداشت.
افرادی که «اله» را به معنی معبود میگیرند، در این مورد و نظایر آن
_______________________________
1. سوره انبیاء، آیه 22.
_______________________________
ناچارمیشوند کلمه «بالحق» را مقدر سازند، و مقصود از معبود به حق، همان خالق و مدبر و متصرف است، مسلماًتعدد آن مایه تباهی جهان میشود.
ولی هیچ دلیلی بر تقدیر کلمه حق نیست، جز این که برهان وارد در آیه را استوار سازیم؛ ولی بنابه نظریه ما که اله به معنی خدا است(البته خدا به مفهوم کلی)، هیچ نیازی بر این تقدیر نیست، زیرا تعدّد «اله» یعنی تعدّد مدبر جهان و متصرف در آن، و یک چنین تعدد مایه تباهی جهان است.
2. «مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَما کانَمَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلی بَعْضُهُمْ علی بَعْضٍ...».(1)
«خدا هرگز فرزندی برنگزیده و با او خدای دیگری نیست، هرگاه چنین بود هر خدایی به تدبیر آفریده خود میپرداخت و برخی بر دیگری برتری پیدا میکرد».
هرگاه «اله» در این آیه به معنی معبود تفسیر شود، برهان کافی نخواهد بود؛ به دلیل اینکه خدا و معبودهای فراوانی در روی زمین وجود داشته و دارند، ولی تالی فاسدی که آیه مبین آن است، بر آن مترتب نشده است؛ برهان در صورتی استوار میباشد که «اله» در آیه، معادل «الله» باشد؛ البته با قطع نظر از جزئی وعلم بودن «الله» ،و مفهوم آیه این باشد: اگر در صفحه هستی خدایانی، علاوه بر الله وجود داشت...و به عبارت دیگر اگر در هستی جز خدا، متصرف و مدبر دیگری بود،پی آمدی را که در آیه بیان شده است به دنبال داشت.
3. «قُلْلَو کانَ مَعَهُ آلهة کَما یَقُولُون اِذاً لابْتَغوا اِلی ذِی العرش سَبیلاً».(2)
«اگر چنانکه میگویند با خدا، خدایانی دیگری بود، این خدایان به خدای صاحب عرش راه پیدا میکردند».
مسلماً تعدد معبود چنین نتیجهای را به دنبال ندارد، بلکه این نتیجه معلول تعدد خدای متصرف و مدبر است که در پرتو قدرت به سوی صاحب عرش نفوذ پیدا .
_______________________________
1. سوره موءمنون، آیه 91.
2. سوره اسراء، آیه 42.
_______________________________
میکند.
4. «اِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّم اگنْتُمْ لَها واردون*لَو کانَ هوءلاءِ آلهةً ما وَرَدُوها وَکلّ فیها خالِدُونَ».(1)
«شما و آنچه را که جز خدا میپرستید هیزم دوزخ هستید، شما وارد آنجا میشوید و اگر اینها که میپرستید خدا بودند، هرگز وارد دوزخ نمیشدند و همگی در آن جاودانهاند».
این برهان در صورتی استوار است که «آلهه» در این آیه، به مفهوم کلی «الله» باشد که از خلقت و نیروی تصرف و تدبیر برخوردار باشند، زیرا با داشتن چنین ویژگیها هرگز وارد دوزخ نمیشوند، ولی از ورود به دوزخ میتوان نتیجه گرفت که دارای چنین ویژگی نیستند.
البته تصور نشود که ما میگوییم اله به معنی خالق، مدبر، زنده کننده، میراننده، و یا معادل اینها است، بلکه مقصود این است که اله بر یک معنای بسیطی وضع شده که در زبان فارسی از آن به خدا تعبیر میکنیم، چیزی که هست با آن مفهوم بسیط، بر این عناوین اشاره مینماییم و قائلان به تعدد «اله » برای خدایان خود، برخی از این شئون را ثابت میکردند و اگر هم آنها را خالق نمیدانستند، لکن مدبر و متصرف میدانستند.
5. «...وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَة انْتَهُوا خَیراً لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِله واحد سُبْحانَهُ اگنْ یَکُونَ لَه وَلد...».(2)
«نگویید خدا سه تا است، از این گفتار خودداری کنید که برای شما خوب است، بلکه الله خدای واحد است، منزه است که برای او فرزندی باشد».
در این آیه «اله» بر «الله» حمل شده وگفته شده است «الله» همان اله واحد است، و میخواهد بگوید:«اله» خدای واحد است، نه خدایان متعدد، در این جا مسئله وحدت و تعدد معبود مطرح نیست، بلکه تعدد خدا مطرح است. مسیحیان که تثلیث را جزء لا ینفک آیین خود میدانند،
_______________________________
1. سوره انبیاء، آیه 98 99.
2. سوره نساء، آیه 171.
_______________________________
به خدایان سهگانه معتقد بودند و قرآن در انتقاد از این نظر میگوید:«الله» اله واحد است، و این انتقاد در صورتی صحیح است که اله به معنی خدا باشد، نه معبود.
6. «وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فی الارض یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ».(1)
«او است خدا در آسمانها و زمین،پنهان وآشکار شما را میداند و از آنچه که انجام دهید، آگاه است».
در این آیه و آیات مانند آن(2) لفظ جلاله به جای لفظ «اله» به کار رفته و در برخی از آیات برعکس، یعنی اله به جای لفظ جلاله به کار رفته است؛ چنانکه میفرماید:
«وَ هُوَ الّذی فِی السَّماءِ اِله وَ فِی الاگرْضِ اِله وَ هُوَ الحَکیمُ العَلیم».(3)
«او است خدا در آسمانها و خدا در زمین، و او است حکیم و دانا».
در این دو آیه و مشابه آنها، این دو لفظ به صورت مترادف به کار رفتهاند؛ چیزی که هست در یکی معنی عَلَمی منظور شده و در دیگری مفهوم کلی، از این نوع استعمال میتوان حدس زد که این دو لفظ معنی واحدی را میرسانند، جز این که لفظ جلاله عَلَم است، و اله علم نیست.
7. قرآن در برخی از آیات لفظ «اله» را جایگزین الفاظی مانند «خالق» و «باری» و «مدبر» میسازد و این گواه بر این است که «اله» به معنی معبود نیست، بلکه از نظر مفاد، همسنگ الفاظ یاد شده است و معبود بودن از لوازم آن میباشد، چنانکه میفرماید:
«قُلْ اگرَاگیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمداً اِلی یَومِ القِیامَةِ مَنْ اِله غَیْرُ اللهِ یَاْتِیکُمْ بِضیاءٍ اگفَلا تَسْمَعُونَ *قُلْ اگرَاگیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَسَرْمداً اِلی یَومِ القِیامَةِ مَنْ اِله غَیْرُاللهِ یَاْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنونَ فیهِ اگفَلا تُبْصِرونَ».(4)
«بگو چه میاندیشید، اگرخدا بخواهد
_______________________________
1. سوره انعام، آیه 3.
2. سوره حشر، آیه 2423.
3. سوره زخرف، آیه84.
8. سوره قصص، آیه 71 72.
_______________________________
تاریکی شما را برای شما تا روز قیامت استمرار بخشد، کیست خدایی جز خدا که نور (روز) برای شما بیاورد، چرا نمیشنوید. بگو چه میاندیشید، اگر خدا روشنی روز را برای شما تا روز قیامت مستمر سازد، کیست خدایی جز خدا که شب را که در آن استراحت میکنید بیاورد، چرا نمیبینید(چرا متوجه نیستید)».
کیفیت استفاده از معنی اله در این دو آیه از دو راه محتمل است:
الف. در این موارد لفظ اله به جای خالق و مدبر قرار گرفته است، و در حقیقت چنین میگوید:«مَنْ خالق، من مدبر غیر الله یأتیکم بضیاء یأتیکم بلیل؟» و این حاکی از آن است که اله در این آیات به معنی معبود نیست، بلکه معنی خاصی دارد که تصرف در جهان از شئون او است.
ب. جمله «مَنْ اِله غَیْرُ الله» استثناء و یا در حکم استثنا است، و به حکم دخول مستثنی در مستثنی منه باید گفت:الله یکی از مصادیق إله است، و تفاوت آن دو به شخصی وکلّی بودن است. هرگاه لفظ جلاله به معنی خدا و نام خاص او است، قهراً لفظ «إله» به همین معنا، ولی با ویژگی کلی است، تا بتواند مستثنی وغیره را در خود جای دهد.
خلاصه گاهی بشر به حکم فطرت و یا در پرتو تعالیم پیامبران، پی به خدای واقعی میبرد که برای او شریک و نظیری نیست، در این صورت از آن به لفظ «الله» تعبیر میکرد، و گاهی درمسیر معرفت دچار گمراهی میشد، خدانماها را نیز خدا میانگاشت، و یا آنها را اله و آلهه مینامید و در حقیقت هر دو لفظ به یک معنا ناظراند، جز این که یکی اسم خاص و دیگری اسم عام است.
8. از زمان بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جمله «لا إله إلاّ الله» کلمه اخلاص تلقی شده و گوینده آن موحد خالص به شمار میرود، در حالی که اگر «اله» را در این جمله به معنی معبود بگیریم، با حقیقت تطبیق نخواهد کرد، زیرا در جهان غیر از خدا معبودهای بسیاری هست و درنتیجه اخلاص نیز منتفی خواهد شد؛ لذا افرادی که «اله» را به معنی معبود میگیرند، ناچار شدهاند لفظ «بحق» را مقدر سازند، و اینخود تکلفی است که دلیلی بر آن نیست.
***
در این جا دلایل ما به پایان میرسد، ولی کسانی که آن را به معبود تفسیر میکنند، به این آیه استدلال میکنند:
«وَ قالَ المَلاءُ مِنْ قَومِ فِرْعَونَ اگتَذَرُ مُوسی وَ قَومَه لِیُفْسِدوا فِی الارضِ وَ یَذرک وَآلهتک».(1)
«اشراف قوم فرعون گفتند آیا موسی و قوم اورا رها میکنی تا در زمین فساد کنند، و پرستش تو را ترک کنند».
پایه استدلال این است که در قرائت شاذّ به جای «آلهتک» (خدایان تو)، «إلهتک» (عبادت تو) وارد شده است.
پاسخ این استدلال روشن است، اوّلاً قرائت متواتر «آلهتک» است، و فرعون در حالی که خود را اله معرفی میکرد، به خدایان ما فوق و برتر نیز معتقد بود، و به تعبیر دیگر اگر خود را رب اعلای مردم مصر معرفی کرده و میگفت: «اگنَا رَبُّکُمُالاگعلی» (2)، ولی برای جهان و خود، خدایان دیگری نیز معتقد بود، و چون حضرت کلیم، جز خدا، همه خدایان را حذف کرد،و برای انسان و جهان جز یک خدا معرفی ننمود، اشراف قوم فرعون به او گفتند: نه تنها موسی تو را حذف میکند، بلکه خدایان را نیز ترک مینماید.
ثانیاً: فرض میکنیم قرائت شاذ صحیح است، ولی لفظ «الهتک» به معنی عبادت نیست، بلکه به معنی خدایی فرعون است که آیه «اگنَا رَبُّکُمُالاگعلی» منعکس کننده آن است، یعنی نتیجه آزادی موسی در دعوت، نادیده گرفتن خدایی تو میباشد.
آری برخی از اهل لغت مانند راغب، «اله» را به معنی معبود تفسیر میکنند؛ ولی کلام راغب بر اهل بینش قابل تأویل است، و در غیر این صورت چون با آیات پیشین در تضاد است از این نظر قابل پذیرش نمیباشد.
_______________________________
1. سوره اعراف، آیه127.
2. سوره نازعات، آیه 24.
_______________________________
تقسیمی به نام توحید ربوبی والوهی
در کتابهای وهابیان توحید به دو قسم «توحید ربوبی» و «توحید الوهی» تقسیم شده است، و از واژه نخست، خالقیت، و از دومی، عبادت اراده میشود؛ در حالی که هر دو اصطلاح برخلاف واقع است، زیرا ربوبیت به معنی تدبیر و کارگردانی جهان است نه خالقیت، و قرآن علاوه بر توحید خالقیت بر توحید در تدبیر نیز اصرار میورزد. در باره توحید در خالقیت میفرماید:«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ». (1)
و در باره توحید در تدبیر میفرماید:
«اِنَّ رَبّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّماوات وَ الاگرض فِی سِتَّةِ اگیّامٍ ثُمَّ استَوی عَلَی العَرْشِ یُدَبِّرُ الأمر».(2)
«پروردگار شما کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، آنگاه بر عرش مستولی شد، او مدبر امر جهان است».
و نیز «الوهیت» به معنی عبادت نیست و بایددر توحید در عبادت همان لفظ «عبادت» را به کار برد، نه لفظ «الوهیت» و دلایل پیشین ثابت کرد که معنای مطابقی آن، همان خدا است.و معبود بودن از لوازم آن است نه معنی مطابقی آن.
اشتباهی دیگر
سلفیهای امروز که در سلک وهابیان تجلی کردهاند، میگویند: نمیتوان لفظ جلاله را به صورت مفرد به کار برد، بلکه باید آن را در ضمن جملهای گفت؛ زیرا این لفظ در تمام اذکار که در قرآن و سنت وارد شده، در ضمن جمله آمده است. مانند:«لا إله إلاّ الله» و «أستغفر الله»، ازاین جهت نمیتوان لفظ الله را به صورت مفرد به کار برد، آنگاه ابن تیمیه میافزاید:«استمرار بر ذکر الله به صورت جدا، چه بسا گوینده را به اوهامی از قبیل حلول و وحدت وجود سوق میدهد».(3)
_______________________________
1. سوره فاطر، آیه 3.
2. سوره یونس، آیه 3.
3. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج10، ص 556.
_______________________________
این اندیشه در نهایت سستی است، اوّلاً اطلاقاتی که در مورد ذکر خدا آمده است، در ردّ این ادعا کافی است، چنان که میفرماید:
«وَآذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ اگصِیلاً».(1)
«نام خدایت را صبح و عصر یاد کن».
یعنی بدون قید و شرط خواه مفرد باشد یا در ضمن جمله.(2)
ثانیاً در برخی از آیات دستور میدهد که الله را به صورت مفرد بگوییم، مانند: «...قُلِ الله ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوضِهِمْ یَلْعَبُون».(3)
:«بگو:«خدا» سپس آنها را در گفتگوی لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند».
امّا اینکه ابن تیمیه میافزاید ذکر نام الله به صورت مفرد ممکن است عواقب خوبی نداشته باشد، علاوه بر این که اجتهاد در مقابل نص است، سبب میشود که دیگر الفاظ نیز به صورت مفرد گفته نشود، این مطلب چه اختصاص به لفظ «الله» دارد؟
_______________________________
1. سوره انسان، آیه 25.
2. همچنین است دیگر آیات مانند: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالغُدُوِّ وَالاعلیها السلامصال وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین»(اعراف/205): «نام خدای خود را نزد خود از روی تضرع و خوف و آهسته به هنگام صبح و عصر یاد کن و از غافلان مباش».
3. سوره انعام، آیه 91.
بنابر این، این دو لفظ پیوسته دارای یک معنا بوده؛ چیزی که هست در تفهیم خالق جهان و یا به تعبیر دیگر واجب الوجود، لفظ جلاله به کار میبرد، ولی در اشاره به دیگر خدایان که به پندار او در عین مخلوق بودن، سهمی از الوهیت داشتند، از لفظ «اله» بهره گرفت، بنابر این در طول تاریخ عرب لفظ اله معنی عام، و لفظ جلاله (الله) معنی خاص داشته است.
اتّفاقاً در برخی از زبانها نیز این معنی به نوعی رعایت میشود، با این تفاوت کهدر زبان عربی برای تفهیم این دو مطلب از دو لفظ استفاده میشود، ولی مثلاً در زبان انگلیسی از دو نوع کتابت کمک میگیرند.
اگر اهل لغت برای «اله» معانی متعدد ذکر کرده و یا در اشتقاق «الله» از «اله» مناسبتهایی بیان نمودهاند، همگی میتواند مربوط به عصر قبل از نزول قرآن باشد؛ ولی در عصر نزول قرآن همه این مناسبتها به دست فراموشی سپرده شده بود، و هر دو لفظ به نحوی که بیان گردید، معنی واحد داشتهاند؛ تنها تفاوت آنها این بود که لفظ «اله» کلی بوده و لفظ الله، جزئی و علم و نام فردی از آن کلی بوده است. آیات قرآن گواهی میدهد که اله به معنی خدا لکن به صورت کلی، در مقابل لفظ الله به معنی خاص است.
کسانی که لفظ «اله» را به معنی معبود میگیرند، در حقیقت آن را به لوازم معنی اصلی تفسیر میکنند. اینک ما در این جا یک رشته شواهد قرآنی میآوریم که به روشنی ثابت میکنند که «اله» به معنی معبود نیست.
1. «لَوْ کان فِیهِما آلهة اِلاّ الله لَفَسَدَتا...».(1)
«اگر در آسمان و زمین دو خدا بود، آن دو تباه میشدند».
اساس برهان در این آیه این است که اگر در جهان، خدایان متعددی بود، تباهی، جهان را فرا میگرفت. این برهان در صورتی میتواند صحیح باشد که «آلهه» جمع «اله» به معنی خدا گرفته شود. خدایی که از شئون او آفرینش و یا تصرف و تدبیر در جهان است، و به عبارت دیگر: آن کسی که امور جهان در دست او است. تعدد چنین الهی مایه تباهی عالم است، ولی هرگاه اله را که مفرد آلهه است به معنی «معبود» بگیریم، برهان کافی نخواهد بود؛ زیرا هیچگاه تعدد معبود مایه تباهی عالم نیست، به گواه اینکه از زمان نوح به این طرف پیوسته معبودهای متعددی در جهان بود و در جهان تباهی(به مفهومی که منظور آیه است) وجود نداشت.
افرادی که «اله» را به معنی معبود میگیرند، در این مورد و نظایر آن
_______________________________
1. سوره انبیاء، آیه 22.
_______________________________
ناچارمیشوند کلمه «بالحق» را مقدر سازند، و مقصود از معبود به حق، همان خالق و مدبر و متصرف است، مسلماًتعدد آن مایه تباهی جهان میشود.
ولی هیچ دلیلی بر تقدیر کلمه حق نیست، جز این که برهان وارد در آیه را استوار سازیم؛ ولی بنابه نظریه ما که اله به معنی خدا است(البته خدا به مفهوم کلی)، هیچ نیازی بر این تقدیر نیست، زیرا تعدّد «اله» یعنی تعدّد مدبر جهان و متصرف در آن، و یک چنین تعدد مایه تباهی جهان است.
2. «مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ وَما کانَمَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ کُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلی بَعْضُهُمْ علی بَعْضٍ...».(1)
«خدا هرگز فرزندی برنگزیده و با او خدای دیگری نیست، هرگاه چنین بود هر خدایی به تدبیر آفریده خود میپرداخت و برخی بر دیگری برتری پیدا میکرد».
هرگاه «اله» در این آیه به معنی معبود تفسیر شود، برهان کافی نخواهد بود؛ به دلیل اینکه خدا و معبودهای فراوانی در روی زمین وجود داشته و دارند، ولی تالی فاسدی که آیه مبین آن است، بر آن مترتب نشده است؛ برهان در صورتی استوار میباشد که «اله» در آیه، معادل «الله» باشد؛ البته با قطع نظر از جزئی وعلم بودن «الله» ،و مفهوم آیه این باشد: اگر در صفحه هستی خدایانی، علاوه بر الله وجود داشت...و به عبارت دیگر اگر در هستی جز خدا، متصرف و مدبر دیگری بود،پی آمدی را که در آیه بیان شده است به دنبال داشت.
3. «قُلْلَو کانَ مَعَهُ آلهة کَما یَقُولُون اِذاً لابْتَغوا اِلی ذِی العرش سَبیلاً».(2)
«اگر چنانکه میگویند با خدا، خدایانی دیگری بود، این خدایان به خدای صاحب عرش راه پیدا میکردند».
مسلماً تعدد معبود چنین نتیجهای را به دنبال ندارد، بلکه این نتیجه معلول تعدد خدای متصرف و مدبر است که در پرتو قدرت به سوی صاحب عرش نفوذ پیدا .
_______________________________
1. سوره موءمنون، آیه 91.
2. سوره اسراء، آیه 42.
_______________________________
میکند.
4. «اِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدونَ مِنْ دُونِ اللهِ حَصَبُ جَهَنَّم اگنْتُمْ لَها واردون*لَو کانَ هوءلاءِ آلهةً ما وَرَدُوها وَکلّ فیها خالِدُونَ».(1)
«شما و آنچه را که جز خدا میپرستید هیزم دوزخ هستید، شما وارد آنجا میشوید و اگر اینها که میپرستید خدا بودند، هرگز وارد دوزخ نمیشدند و همگی در آن جاودانهاند».
این برهان در صورتی استوار است که «آلهه» در این آیه، به مفهوم کلی «الله» باشد که از خلقت و نیروی تصرف و تدبیر برخوردار باشند، زیرا با داشتن چنین ویژگیها هرگز وارد دوزخ نمیشوند، ولی از ورود به دوزخ میتوان نتیجه گرفت که دارای چنین ویژگی نیستند.
البته تصور نشود که ما میگوییم اله به معنی خالق، مدبر، زنده کننده، میراننده، و یا معادل اینها است، بلکه مقصود این است که اله بر یک معنای بسیطی وضع شده که در زبان فارسی از آن به خدا تعبیر میکنیم، چیزی که هست با آن مفهوم بسیط، بر این عناوین اشاره مینماییم و قائلان به تعدد «اله » برای خدایان خود، برخی از این شئون را ثابت میکردند و اگر هم آنها را خالق نمیدانستند، لکن مدبر و متصرف میدانستند.
5. «...وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَة انْتَهُوا خَیراً لَکُمْ اِنَّما اللهُ اِله واحد سُبْحانَهُ اگنْ یَکُونَ لَه وَلد...».(2)
«نگویید خدا سه تا است، از این گفتار خودداری کنید که برای شما خوب است، بلکه الله خدای واحد است، منزه است که برای او فرزندی باشد».
در این آیه «اله» بر «الله» حمل شده وگفته شده است «الله» همان اله واحد است، و میخواهد بگوید:«اله» خدای واحد است، نه خدایان متعدد، در این جا مسئله وحدت و تعدد معبود مطرح نیست، بلکه تعدد خدا مطرح است. مسیحیان که تثلیث را جزء لا ینفک آیین خود میدانند،
_______________________________
1. سوره انبیاء، آیه 98 99.
2. سوره نساء، آیه 171.
_______________________________
به خدایان سهگانه معتقد بودند و قرآن در انتقاد از این نظر میگوید:«الله» اله واحد است، و این انتقاد در صورتی صحیح است که اله به معنی خدا باشد، نه معبود.
6. «وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فی الارض یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَجَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ».(1)
«او است خدا در آسمانها و زمین،پنهان وآشکار شما را میداند و از آنچه که انجام دهید، آگاه است».
در این آیه و آیات مانند آن(2) لفظ جلاله به جای لفظ «اله» به کار رفته و در برخی از آیات برعکس، یعنی اله به جای لفظ جلاله به کار رفته است؛ چنانکه میفرماید:
«وَ هُوَ الّذی فِی السَّماءِ اِله وَ فِی الاگرْضِ اِله وَ هُوَ الحَکیمُ العَلیم».(3)
«او است خدا در آسمانها و خدا در زمین، و او است حکیم و دانا».
در این دو آیه و مشابه آنها، این دو لفظ به صورت مترادف به کار رفتهاند؛ چیزی که هست در یکی معنی عَلَمی منظور شده و در دیگری مفهوم کلی، از این نوع استعمال میتوان حدس زد که این دو لفظ معنی واحدی را میرسانند، جز این که لفظ جلاله عَلَم است، و اله علم نیست.
7. قرآن در برخی از آیات لفظ «اله» را جایگزین الفاظی مانند «خالق» و «باری» و «مدبر» میسازد و این گواه بر این است که «اله» به معنی معبود نیست، بلکه از نظر مفاد، همسنگ الفاظ یاد شده است و معبود بودن از لوازم آن میباشد، چنانکه میفرماید:
«قُلْ اگرَاگیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمداً اِلی یَومِ القِیامَةِ مَنْ اِله غَیْرُ اللهِ یَاْتِیکُمْ بِضیاءٍ اگفَلا تَسْمَعُونَ *قُلْ اگرَاگیْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَسَرْمداً اِلی یَومِ القِیامَةِ مَنْ اِله غَیْرُاللهِ یَاْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنونَ فیهِ اگفَلا تُبْصِرونَ».(4)
«بگو چه میاندیشید، اگرخدا بخواهد
_______________________________
1. سوره انعام، آیه 3.
2. سوره حشر، آیه 2423.
3. سوره زخرف، آیه84.
8. سوره قصص، آیه 71 72.
_______________________________
تاریکی شما را برای شما تا روز قیامت استمرار بخشد، کیست خدایی جز خدا که نور (روز) برای شما بیاورد، چرا نمیشنوید. بگو چه میاندیشید، اگر خدا روشنی روز را برای شما تا روز قیامت مستمر سازد، کیست خدایی جز خدا که شب را که در آن استراحت میکنید بیاورد، چرا نمیبینید(چرا متوجه نیستید)».
کیفیت استفاده از معنی اله در این دو آیه از دو راه محتمل است:
الف. در این موارد لفظ اله به جای خالق و مدبر قرار گرفته است، و در حقیقت چنین میگوید:«مَنْ خالق، من مدبر غیر الله یأتیکم بضیاء یأتیکم بلیل؟» و این حاکی از آن است که اله در این آیات به معنی معبود نیست، بلکه معنی خاصی دارد که تصرف در جهان از شئون او است.
ب. جمله «مَنْ اِله غَیْرُ الله» استثناء و یا در حکم استثنا است، و به حکم دخول مستثنی در مستثنی منه باید گفت:الله یکی از مصادیق إله است، و تفاوت آن دو به شخصی وکلّی بودن است. هرگاه لفظ جلاله به معنی خدا و نام خاص او است، قهراً لفظ «إله» به همین معنا، ولی با ویژگی کلی است، تا بتواند مستثنی وغیره را در خود جای دهد.
خلاصه گاهی بشر به حکم فطرت و یا در پرتو تعالیم پیامبران، پی به خدای واقعی میبرد که برای او شریک و نظیری نیست، در این صورت از آن به لفظ «الله» تعبیر میکرد، و گاهی درمسیر معرفت دچار گمراهی میشد، خدانماها را نیز خدا میانگاشت، و یا آنها را اله و آلهه مینامید و در حقیقت هر دو لفظ به یک معنا ناظراند، جز این که یکی اسم خاص و دیگری اسم عام است.
8. از زمان بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جمله «لا إله إلاّ الله» کلمه اخلاص تلقی شده و گوینده آن موحد خالص به شمار میرود، در حالی که اگر «اله» را در این جمله به معنی معبود بگیریم، با حقیقت تطبیق نخواهد کرد، زیرا در جهان غیر از خدا معبودهای بسیاری هست و درنتیجه اخلاص نیز منتفی خواهد شد؛ لذا افرادی که «اله» را به معنی معبود میگیرند، ناچار شدهاند لفظ «بحق» را مقدر سازند، و اینخود تکلفی است که دلیلی بر آن نیست.
***
در این جا دلایل ما به پایان میرسد، ولی کسانی که آن را به معبود تفسیر میکنند، به این آیه استدلال میکنند:
«وَ قالَ المَلاءُ مِنْ قَومِ فِرْعَونَ اگتَذَرُ مُوسی وَ قَومَه لِیُفْسِدوا فِی الارضِ وَ یَذرک وَآلهتک».(1)
«اشراف قوم فرعون گفتند آیا موسی و قوم اورا رها میکنی تا در زمین فساد کنند، و پرستش تو را ترک کنند».
پایه استدلال این است که در قرائت شاذّ به جای «آلهتک» (خدایان تو)، «إلهتک» (عبادت تو) وارد شده است.
پاسخ این استدلال روشن است، اوّلاً قرائت متواتر «آلهتک» است، و فرعون در حالی که خود را اله معرفی میکرد، به خدایان ما فوق و برتر نیز معتقد بود، و به تعبیر دیگر اگر خود را رب اعلای مردم مصر معرفی کرده و میگفت: «اگنَا رَبُّکُمُالاگعلی» (2)، ولی برای جهان و خود، خدایان دیگری نیز معتقد بود، و چون حضرت کلیم، جز خدا، همه خدایان را حذف کرد،و برای انسان و جهان جز یک خدا معرفی ننمود، اشراف قوم فرعون به او گفتند: نه تنها موسی تو را حذف میکند، بلکه خدایان را نیز ترک مینماید.
ثانیاً: فرض میکنیم قرائت شاذ صحیح است، ولی لفظ «الهتک» به معنی عبادت نیست، بلکه به معنی خدایی فرعون است که آیه «اگنَا رَبُّکُمُالاگعلی» منعکس کننده آن است، یعنی نتیجه آزادی موسی در دعوت، نادیده گرفتن خدایی تو میباشد.
آری برخی از اهل لغت مانند راغب، «اله» را به معنی معبود تفسیر میکنند؛ ولی کلام راغب بر اهل بینش قابل تأویل است، و در غیر این صورت چون با آیات پیشین در تضاد است از این نظر قابل پذیرش نمیباشد.
_______________________________
1. سوره اعراف، آیه127.
2. سوره نازعات، آیه 24.
_______________________________
تقسیمی به نام توحید ربوبی والوهی
در کتابهای وهابیان توحید به دو قسم «توحید ربوبی» و «توحید الوهی» تقسیم شده است، و از واژه نخست، خالقیت، و از دومی، عبادت اراده میشود؛ در حالی که هر دو اصطلاح برخلاف واقع است، زیرا ربوبیت به معنی تدبیر و کارگردانی جهان است نه خالقیت، و قرآن علاوه بر توحید خالقیت بر توحید در تدبیر نیز اصرار میورزد. در باره توحید در خالقیت میفرماید:«هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ». (1)
و در باره توحید در تدبیر میفرماید:
«اِنَّ رَبّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السَّماوات وَ الاگرض فِی سِتَّةِ اگیّامٍ ثُمَّ استَوی عَلَی العَرْشِ یُدَبِّرُ الأمر».(2)
«پروردگار شما کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، آنگاه بر عرش مستولی شد، او مدبر امر جهان است».
و نیز «الوهیت» به معنی عبادت نیست و بایددر توحید در عبادت همان لفظ «عبادت» را به کار برد، نه لفظ «الوهیت» و دلایل پیشین ثابت کرد که معنای مطابقی آن، همان خدا است.و معبود بودن از لوازم آن است نه معنی مطابقی آن.
اشتباهی دیگر
سلفیهای امروز که در سلک وهابیان تجلی کردهاند، میگویند: نمیتوان لفظ جلاله را به صورت مفرد به کار برد، بلکه باید آن را در ضمن جملهای گفت؛ زیرا این لفظ در تمام اذکار که در قرآن و سنت وارد شده، در ضمن جمله آمده است. مانند:«لا إله إلاّ الله» و «أستغفر الله»، ازاین جهت نمیتوان لفظ الله را به صورت مفرد به کار برد، آنگاه ابن تیمیه میافزاید:«استمرار بر ذکر الله به صورت جدا، چه بسا گوینده را به اوهامی از قبیل حلول و وحدت وجود سوق میدهد».(3)
_______________________________
1. سوره فاطر، آیه 3.
2. سوره یونس، آیه 3.
3. ابن تیمیه، مجموع الفتاوی، ج10، ص 556.
_______________________________
این اندیشه در نهایت سستی است، اوّلاً اطلاقاتی که در مورد ذکر خدا آمده است، در ردّ این ادعا کافی است، چنان که میفرماید:
«وَآذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَ اگصِیلاً».(1)
«نام خدایت را صبح و عصر یاد کن».
یعنی بدون قید و شرط خواه مفرد باشد یا در ضمن جمله.(2)
ثانیاً در برخی از آیات دستور میدهد که الله را به صورت مفرد بگوییم، مانند: «...قُلِ الله ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوضِهِمْ یَلْعَبُون».(3)
:«بگو:«خدا» سپس آنها را در گفتگوی لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند».
امّا اینکه ابن تیمیه میافزاید ذکر نام الله به صورت مفرد ممکن است عواقب خوبی نداشته باشد، علاوه بر این که اجتهاد در مقابل نص است، سبب میشود که دیگر الفاظ نیز به صورت مفرد گفته نشود، این مطلب چه اختصاص به لفظ «الله» دارد؟
_______________________________
1. سوره انسان، آیه 25.
2. همچنین است دیگر آیات مانند: «وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالغُدُوِّ وَالاعلیها السلامصال وَلا تَکُنْ مِنَ الْغافِلین»(اعراف/205): «نام خدای خود را نزد خود از روی تضرع و خوف و آهسته به هنگام صبح و عصر یاد کن و از غافلان مباش».
3. سوره انعام، آیه 91.