آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

«وَاِذْ ابتلی اِبراهیمَ ربّه بِکَلمات فأتمهنّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لا یَنال عَهدی الظّالمین» (1) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود؛ و او به خوبی از عهده این آزمایش‏ها برآمد؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من (نیز امامانی قرار بده.) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‏رسد.
در این آیه سه مطلب توجه مفسران و متکلمان اسلامی را به خود جلب کرده است: 1. مقصود از کلمات یا آزمون‏هایی که خداوند ابراهیم‏علیه السلام را به واسطه آنها آزموده است چیست؟ 2. مقصود از امامت که خداوند پس از موفّقیت ابراهیم در آزمون‏های الهی به وی عطا کرد چیست؟ 3. مقصود از ظلم که مانع از بهره‏مندی از مقام امامت است چیست؟ به عبارت دیگر، آیا آیه بر لزوم عصمت امام دلالت می‏کند؟
الف: کلمات یا آزمون‏های الهی از ابراهیم: در این باره آرای مختلفی نقل شده است:
أ. از امام صادق‏علیه السلام روایت شده که آزمون ابراهیم‏علیه السلام به واسطه خوابی بود که در آن دید فرزندش اسماعیل‏علیه السلام را ذبح می‏کند.
_______________________________
1.سوره بقره، آیه124.
_______________________________
به نظر می‏رسد آنچه در این روایت آمده یکی از مهم‏ترین آزمون‏های حضرت ابراهیم‏علیه السلام بوده است و مقصود، اختصاص آزمون ابراهیم‏علیه السلام بدان نیست.
ب. از ابن عباس در این باره سه تفسیر نقل شده است:
1. خصال یا سنت‏های دهگانه‏ای است که به نظافت و طهارت بدن ارتباط دارند: مضمضه، استنشاق، مسواک کردن، ختنه کردن ، کوتاه کردن سبیل و....
2. سی خصلت یا دستورالعمل از شریعت اسلامی است که در سوره‏های : توبه/112، احزاب/35، و موءمنون/91 بیان شده است.
3. مناسک حج است.
ج. حسن بصری گفته است: «کلمات» عبارتند از: احتجاج ابراهیم با پرستشگران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیل‏علیه السلام.
د. ابوعلی جبایی گفته است: مقصود آزمون ابراهیم‏علیه السلام به طاعات عقلی و شرعی است.
ه. مجاهد گفته است: مقصود از «کلمات» جمله «قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» و آیات پس از آن است. بر این اساس، امامت یکی از موارد امتحان ابراهیم‏علیه السلام بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.
امین الاسلام طبرسی پس از نقل اقوال یاد شده، گفته است: آیه همه این اقوال را برمی‏تابد.(1)
علاّمه طباطبایی به دلیل این که در قرآن کریم اطلاق «کلمات» بر بخش‏هایی از کلام معهود نیست، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانسته است.(2)
طبری پس از نقل این اقوال (به جز قول اوّل) گفته است: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد و یا برخی از آنها؛ زیرا در این باره روایت معتبری در دست نیست.(3)
_______________________________
1.مجمع البیان، ج1، ص 200.
2.المیزان، ج1، 270.
3.جامع البیان، ج1، ص 608.
_______________________________
ابن کثیر نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است.(1)
قرطبی از ابواسحاق زجاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر «کلمات» ناسازگار نیستند؛ زیرا ابراهیم‏علیه السلام با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است.(2)
هر چند در قرآن کریم مقصود از «کلمات» بیان نشده است، ولی از سیاق آیه به دست می‏آید که «کلمات» هر چه بوده، در اثبات و اظهار شایستگی حضرت ابراهیم برای نیل به مقام امامت تأثیر داشته است.(3)
با توجه به احادیث ائمه اهل بیت‏علیهم السلام، خداوند مقام امامت را پس از مقام خُلّت به ابراهیم عطا کرده است.(4) مقام خلت آن است که انسان غرق در محبت و دوستی خداوند شده به چیزی جز او دل نمی‏بندد.(5) در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچگونه فداکاری دریغ نمی‏ورزد. بر این اساس، می‏توان گفت: امتحان‏هایی چون افکنده شدن در آتش توسط نمرود، هجرت از وطن واسکان ذریه خویش در سرزمین خشک و سوزان عربستان و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمون‏های مورد نظر در آیه است. این نکته نیز روشن است که آزمون‏های یاد شده در دوران نبوت و رسالت ابراهیم‏علیه السلام انجام گرفته است.
ب: امامت ابراهیم‏علیه السلام: درباره مقام امامت ابراهیم نیز آرای مختلفی اظهار شده است:
1. امامت جهانی: پیشوایی حضرت ابراهیم‏علیه السلام از ویژگی‏های او به شمار می‏رود؛ پس از آزمون‏های مهم، به ابراهیم‏علیه السلام امامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنت‏های توحیدی او پیروی می‏کنند.(6) در تأیید این
_______________________________
1.تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص292.
2.الجامع لأحکام القرآن، ج2، ص 95.
3.المیزان، ج1، ص 270.
4.البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص 151 149.
5.النهایة فی غریب الحدیث والأثر، ج2، ص 72.
5.جامع البیان، ج1، ص 610.
_______________________________
نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شده است؛ چنان که در رد ادعای یهود و نصاری در عصر پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیم‏علیه السلام نسبت می‏دادند، یادآور شده است که شایسته‏ترین افراد در انتساب به ابراهیم‏علیه السلام پیامبر اسلام و پیروان او و کسانی‏اند که قبل از اسلام از او پیروی می‏کردند.(1)و در آیه‏ای خداوند به پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند(2) و در آیه‏ای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است(3)
این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
الف. موسی، عیسی و پیامبر اسلام‏علیهم السلام، هر یک شریعت مستقلی داشته‏اند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ شریعت پیش از خود است، نمی‏توان گفت که این پیامبران پیرو شریعت ابراهیم‏علیه السلام بوده‏اند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح وگوهر آیین ابراهیم‏علیه السلام یعنی یکتاپرستی و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است؛ چنان که فرموده است:«اِنَّ الدِّین عِنْدَ اللهِ الاِسْلام»(4) دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
ب. قرآن کریم ابراهیم‏علیه السلام را شیعه نوح‏علیه السلام دانسته است(5) و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوح‏علیه السلام بوده است ، بلکه منظور این است که ابراهیم‏علیه السلام در مسیر توحید و مبارزه با شرک و جاهلیت، روش نوح‏علیه السلام را برگزیده بود؛ پیروی پیامبران پس از ابراهیم‏علیه السلام از آیین او نیز به همین معنا است.
ج. ابراهیم‏علیه السلام مقام امامت را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و معصوم وی عطا نمود؛ چنان که درباره ابراهیم، اسحاق و
_______________________________
1.آل‏عمران/68.
2.نحل/23.
3.حج/78.
4.آل عمران/19.
5.صافات/83.
_______________________________
یعقوب‏علیهم السلام فرموده است: ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت می‏کردند... (1) بنابراین نمی‏توان مقام امامت را از ویژگی‏های ابراهیم‏علیه السلام برشمرد.
2. نبوت و پیامبری:
برخی امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کرده‏اند. فخر رازی در تأیید این دیدگاه گفته است:
أوّلاً: از عبارت «للناس اماماً» به دست می‏آید که ابراهیم‏علیه السلام امام عموم مردم بود که این ویژگی پیامبران صاحب شریعت است؛ زیرا در غیر این صورت او پیرو پیامبر دیگری می‏شد که این با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد. ثانیاً: پیامبران اعم از صاحب شریعت و غیر آن دارای مقام امامت بوده‏اند؛ زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است. ثالثاً: امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر ابراهیم‏علیه السلام مطرح است، از این رو امامت بزرگترین نعمت الهی یعنی نبوت است.(2)
در کلام رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند؛ زیرا در وجه اوّل امامت ابراهیم‏علیه السلام به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شده است. چنان که وجه سوم نیز مدعای وی را اثبات نمی‏کند؛ چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. گذشته از این، بی شک همه یا برخی از آزمون‏هایی که ابراهیم‏علیه السلام پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ داده است؛ در این صورت چگونه می‏توان امامت را به نبوت تفسیر کرد.
نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد می‏کند این است که ابراهیم‏علیه السلام وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد؛ از این درخواست معلوم می‏شود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل نسبت به این که دارای فرزند خواهد شد، اطمینان داشته است؛ زیرا درخواست او
_______________________________
1.انبیاء/73.
2.مفاتیح الغیب، ج4، ص 39.
_______________________________
مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.
از طرفی ابراهیم‏علیه السلام تا زمان کهولت فرزندی نداشته ، و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است. و وقتی فرشتگان الهی به او مژده فرزند دادند، گفت:«آیا با این که مرا پیری فرا رسییده است، بشارتم می‏دهید؟ به چه بشارت می‏دهید؟»(1) بنابراین امامت در اواخر دوران نبوت ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است.(2)
3. الگوی تمام عیار:
مقصود از مقام امامت در آیه، الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیم‏علیه السلام است. شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجه‏ای از کمال معنوی نایل شود که حتی ترک اولی کارهایی که ترکش سزاوارتر است نیز از او سرنزند. اگرچه پیامبران پیش از ابراهیم‏علیه السلام از مقام عصمت برخوردار بوده‏اند ولی چنان که قرآن یادآور شده است گاهی از آنان کارهایی سرزده که ترکش سزاوارتر بوده است(3) این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیم‏علیه السلام عطا گردید، برخوردار نبوده‏اند و نمی‏توان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همه جانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست. ولی ابراهیم‏علیه السلام پس از انجام آزمون‏های سخت به مقامی نایل شد که اسوه والگوی تمام عیار همه انسان‏ها به شمار می‏رود.(4)
چنان که پیش از این یادآور شدیم مقام امامت به فرزندان پاک و معصوم ابراهیم‏علیه السلام همچون اسحاق و یعقوب عطا شده است، و بدون شک مقام و منزلت معنوی و کمال وجودی پیامبران اولوالعزم مانند نوح، موسی و عیسی‏علیهم السلام برتر از چنین پیامبرانی بوده و از مقام امامت بهره‏مند بوده‏اند؛ بر این اساس نمی‏توان تنها ابراهیم‏علیه السلام را الگوی تمام عیار بشریت دانست.
_______________________________
1. حجر/ 55.
2.المیزان، ج1، ص 268 267.
3.طه/115، قصص/15.
4.منشور جاوید، ج5، ص 237 234.
_______________________________
4. ولایت و زعامت سیاسی:
برخی از مفسرین، امامت در آیه را به ولایت و زعامت سیاسی تفسیر کرده‏اند. مبنای تفسیر مزبور این است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون نبوت و رسالت نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از پیامبران علاوه بر مقام نبوت ولایت و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بوده‏اند؛ چنان که ائمه‏علیهم السلام دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده ولی نبوت ندارند. شیخ طوسی در تبیان به این نظریه اشاره کرده است$ وی در ساله‏ای که در این مسئله تألیف کرده گفته است: امام دو کاربرد دارد؛ یکی کسی که در افعال و گفتارش مقتدای دیگران است؛ و دیگری کسی که به تدبیر امت و رهبری سیاسی آن قیام می‏کند. در کاربرد اوّل، نبی با امام شریک است، زیرا هیچ پیامبری نیست مگر این که گفتار و رفتار او برای دیگران اسوه است.ولی در کاربرد دوم چنین نیست؛ چه بسا حکمت الهی اقتضا کند که پیامبری را تنها برای ابلاغ احکام الهی به مردم برانگیزد، ولی او نسبت به رهبری سیاسی جامعه مأموریت نداشته باشد. سپس به تفکیک نبوت از امامت به معنای رهبری سیاسی به مواردی استدلال کرده است .
1. از آیه مربوط به فرمانروایی طالوت به دست می‏آید که پیامبر الهی در آن زمان دارای مقام امامت و فرمانروایی نبوده است زیرا اگر چنین بود، مردم از او نمی‏خواستند که فرمانروایی را برای آنها برگزیند، همچنین اگر وی دارای مقام فرمانروایی بود مردم نمی‏گفتند: ما از طالوت به فرمانروایی سزاوارتریم، بلکه می‏گفتند تو از طالوت به فرمانروایی سزاوارتری.
2. هارون با موسی‏علیمها السلام در نبوت شریک بود، ولی مقام امامت به معنای تدبیر امور اجتماعی مردم را نداشت، به دلیل این که موسی‏علیه السلام وقتی می‏خواست به میقات برود او را جانشین خود کرد؛ اگر وی مقام امامت را داشت، به استخلاف نیاز نمی‏بود.
_______________________________
1.تفسیر تبیان، ج1، ص 449.
_______________________________
3. خداوند مقام امامت را به ابراهیم پس از آن که دارای مقام نبوت ورسالت بود و پس از آن که از عهده آزمون‏های الهی به خوبی بیرون آمد عطا کرد، بنابراین، نبوت ابراهیم‏علیه السلام با امامت او ملازم نبوده است.(1)
امین الإسلام طبرسی نیز این دیدگاه را برگزیده است.(2)
در این که می‏توان مقام نبوت و رسالت را جدا از امامت به معنای ولایت وزعامت سیاسی تصور کرد و حتی تحقق خارجی آن دو بدون امامت نیز امکان دارد، سخنی نیست؛ لیکن با توجه به آیات قرآن و فلسفه نبوت از نظر عقل، چنین تفکیکی پذیرفته نمی‏شود. قرآن کریم یکی از اهداف بعثت را قضاوت و داوری در اختلافات دانسته می‏فرماید: خداوند پیامبران را برانگیخت، تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی، که به سوی حق دعوت می‏کرد، با آنها نازل نمود، تا در میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند(3) درست است که حکم کردن در اختلافات مردم به کتاب نسبت داده شده،ولی روشن است که کتاب تنها قانون و معیار داوری را بیان می‏کند و در کنار آن قاضی نیز برای تشخیص مصادق و حاکم هم برای اجرای قانون لازم است تا غرض از نبوت وشریعت تحقق یابد؛ و داور و مجری شریعت افرادی مستقل و در عرض پیامبران نبوده‏اند. بنابراین، پیامبران الهی هر دو معنای امامت را دارا بودند. در آیه‏ای دیگر می‏فرماید: ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادم، و با آنها کتاب و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند...(4) برقراری عدالت در جامعه به دو عامل مهم نیاز دارد: قانونی جامع و عادلانه و زمامداری حکیم، عادل و با صلابت که قانون را به درستی شناخته، آن را به خوبی اجرا کند، و بدون شک پیامبران
_______________________________
1.الرسائل العشر، ص 111 113.
2.مجمع البیان، ج1، 201.
3.بقره/213.
4.حدید/25.
_______________________________
الهی شایسته‏ترین رهبران معنوی و سیاسی عصر خویش بوده‏اند. البته شرایط اجتماعی مناسب برای تحقق مقام زعامت و رهبری سیاسی گروهی از پیامبران فراهم نشده و در نتیجه این مقام فعلیت نیافته است. چنان که زعامت سیاسی در مورد بسیاری از امامان اهل بیت‏علیهم السلام نیز به دلیل فراهم نبودن شرایط اجتماعی تحقق نیافته است.
وجوهی که شیخ الطائفه بر تفکیک نبوت از امامت بیان کرده است، مدعای وی را اثبات نمی‏کند. در مورد پیامبر بنی اسرائیل در عصر طالوت، همین که مردم از پیامبر خواستند تا برای جنگ با دشمنان فرماندهی را برای آنان تعیین کند، دلیل روشن بر این است که آنان فرماندهی کل سپاه را از شئون پیامبر می‏دانستند، و از طرفی پیامبر نیز درخواست آنان را رد نکرد ونگفت این کار خارج از شئون پیامبری است. اما این که مردم خود را برای فرماندهی سزاوارتر از طالوت می‏پنداشتند به این جهت بود که آنان در این باره با معیار مال و ثروت و شهرت قضاوت می‏کردند، بدین جهت پیامبر خدا با بیان توانمندی جسمانی و دانایی طالوت، داوری مردم را رد کرد.
هارون، اگر چه دارای شأن و مقام امامت بود ولی با وجود حضرت موسی که پیامبر اولوالعزم بود و زعامت سیاسی جامعه در دست وی بود، زمینه‏ای برای اعمال امامت سیاسی توسط هارون وجود نداشت، چنان که امامت امیرالموءمنین‏علیه السلام در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسن وامام حسین‏علیمها السلام در زمان امیرالموءمنین‏علیه السلام و امام حسین‏علیه السلام در زمان امام حسن‏علیه السلام همین گونه بوده است.
درباره امامت حضرت ابراهیم که در آیه مورد بحث مطرح شده است یادآور می‏شویم، اگر مقصود از آن رهبری سیاسی بود به چنان آزمون‏های دشواری نیاز نبود. در زعامت سیاسی، علاوه بر صلاحیت‏های معنوی درایت و کاردانی در رهبری جامعه لازم است، که پیامبران الهی به مقتضای این که شایسته‏ترین انسان‏های عصر خود بودند، چنین ویژگی‏هایی را دارا بودند، به ویژه آن که از مقام عصمت درعلم و عمل نیز برخوردار بودند.
5. هدایت باطنی:
از دیدگاه علاّمه طباطبایی‏رحمه الله امامت در این آیه به معنای هدایت باطنی است. این هدایت از سنخ راهنمایی و ارایه طریق نبوده، از مقوله ایصال به مطلوب و رساندن به مقصود است. چنین هدایت‏گری در گرو برخورداری از کمال وجودی و مقام معنوی ویژه‏ای است که پس از مجاهدت‏های بسیار به دست می‏آید. وی برای اثبات این نظریه به دسته‏ای از آیات قرآن استناد کرده است:
الف. آیاتی که پس از اشاره به مقام امامت پیامبران از هدایت‏گری آنان سخن گفته است: و از آنان (بنی اسرائیل) امامانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می‏کردند؛ چون شکیبایی نمودند و به آیات ما یقین داشتند.(1)
ب. آیاتی که امر الهی را تبیین کرده است: فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنهابه آن می‏گوید: موجود باش، آن نیز بی درنگ موجود می‏شود پس منزه است خداوندی که مالکیت و حاکمیت همه چیز در دست اوست؛ و شما را به سوی او باز می‏گرداند.(2)
ج. آیاتی که بیانگر این است که معرفت کامل و یقین ناب در گرو آن است که انسان از ظاهر جهان گذشته، ملکوت وباطن اشیاء را مشاهده کند؛ چنان که درباره ابراهیم علیه السلام فرموده است:این چنین، ملکوت آسمان‏ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا اهل یقین گردد.(3)
از مجموع این آیات نکات زیر به دست می‏آید:
الف. امامت با هدایت ملازمه دارد، یعنی هدایت وصف ویژه امامت و معرف آن است؛ پس امامت بدون هدایت، و هدایت بدون امامت نخواهد بود.
ب. هدایت یاد شده به امر خاص
_______________________________
1.سجده/24 و نیز انبیا/73.
2.یس/83 82 ونیز قمر/50.
3.انعام/75 و نیز تکاثر/6، مطففین/21 18.
_______________________________
الهی تحقق می‏یابد.
ج. رسیدن به مقام امامت و هدایت‏گری به امر خاص الهی، از رهگذر دو چیز به دست می‏آید: صبر در راه خدا و یقین به آیات الهی؛ و چون صبر به صورت مطلق آمده است، شامل هر نوع شکیبایی در راه خدا و تحمل شداید و استواری در آزمون‏های الهی می‏شود. این صبر نتیجه معرفت کامل و یقین به آیات الهی است.
د. امر الهی همان جنبه ملکوتی اشیاء است و هر موجودی از جنبه ملکوتی و باطنی وجود خود با خداوند ارتباط دارد. بنابراین امام باید از اصحاب یقین باشد، یعنی ملکوت عالم را مشاهده کند و در پرتو چنین معرفتی می‏تواند از طریق باطن قلب‏های مستعد، در آنان نفوذ کرده، به سوی خدا هدایت می‏کند. بر این اساس، حرکت انسان‏ها به سوی خدا و وصول آنان به کمال مطلوب به واسطه تأثیر درونی و معنوی امام تحقق می‏یابد، چنان که در حیات ظاهری نیز امام راه سعادت را به بشر را نشان می‏دهد. از این رو هدایت‏گری امام دو جنبه ظاهری و باطنی دارد.(1)
در این جا اشکالی به نظر می‏رسد و آن است این که ابراهیم‏علیه السلام مقام امامت را برای فرزندان خود نیز درخواست کرد و خداوند درخواست او را نسبت به فرزندان صالحش برآورد. چنان که در آیات دیگر بر امامت اسحاق و یعقوب تصریح شده است. از این رو امامت عطا شده به ابراهیم‏علیه السلام از ویژگی‏های او به شمار نمی‏رود؛ در این صورت باید گفت نبوت از امامت جدا نمی‏شود، با این که امامت ابراهیم‏علیه السلام پس از نبوت او و در دوره پیری تحقق یافته است یعنی او در دوره‏ای از زندگی خود دارای مقام نبوت بود ولی امام نبود و این دو مطلب با یکدیگر ناسازگارند. علاّمه طباطبایی در پاسخ این اشکال عمومیت امامت را در حق پیامبران الهی نپذیرفته و به آیاتی از قرآن(2) استشهاد کرده است که در آنها از تعدادی از پیامبران که غالباً از فرزندان ابراهیم‏اند، یاد شده بی آن که از
_______________________________
1.المیزان، ج1، ص 273 272.
2.انعام/90 84.
_______________________________
هدایتگری آنان (امامت) سخنی به میان آمده باشد.(1)
با توجه به آیات 72 و 73 سوره انبیاء که امامت را برای اسحاق و یعقوب ثابت می‏کند و عدم مزیت این دو پیامبر بر پیامبران دیگر همچون داود، سلیمان، ایوب، یوسف، هارون، زکریا، یحیی، الیاس، اسماعیل، یونس، الیسع و لوط نسبت به مقام امامت و قطعی بودن امامت پیامبران اولواالعزم، نمی‏توان عمومیت امامت را در حق پیامبران الهی انکار کرد. البته امامت به معنای هدایت‏گری باطنی و ایصال به مطلوب، مراتب و درجات مختلفی متناسب با مراتب و درجات وجودی هر یک از پیامبران الهی دارد؛ و همه آنان از این مقام بهره‏مندند.
ج: نحوه دلالت آیه بر عصمت امام: فخر رازی از جمله «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» من تو را امام و پیشوای مردم قرار می‏دهم، بر عصمت ابراهیم‏علیه السلام به عنوان امام چنین استدلال کرده که امام کسی است که به او اقتدا می‏شود، اگر از او گناهی سرزند، پیروی از او در آن گناه واجب می‏شود؛ ولی این باطل است؛ زیرا لازمه معصیت بودن فعل حرمت آن است، و از طرفی چون پیروی از امام واجب است، انجام آن واجب خواهد شد؛ وجمع میان حرمت ووجوب در یک فعل و یک زمان محال است.(2)
متکلمان و مفسران امامیه با استناد به جمله «لا یَنالُ عَهدی الظالمین» پیمان من به ستمکاران نمی‏رسد، چنین استدلال کرده‏اند که کسی‏که مرتکب گناه شود، ظلم کرده است؛ زیرا حدود الهی را نقض نموده و به نص قرآن«... و هر کس از حدود الهی تجاوز کند،ستمکار است»(3) و خداوند فرموده است:«لا یَنالُ عَهدی الظالمین» ومقصود از عهد، امامت است؛ زیرا پیش از آن، جمله «اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» آمده است، و ابراهیم‏علیه السلام مقام امامت را برای فرزندان خود درخواست کرد و خداوند در پاسخ فرمود:
_______________________________
1.المیزان، ج1، ص 275.
2.مفاتیح الغیب، ج4، ص 40.
3.بقره/229.
_______________________________
عهد من به ظالمان نمی‏رسد؛ اگر مقصود از عهد، امامت نباشد، پاسخ با سوءال هماهنگ نخواهد بود.(1)
گفته شده ظالم کسی است که اوّلاً مرتکب گناه کبیره شود، و ثانیاً از گناه خود توبه نکند؛ امّا بر گناهکاری که توبه نماید، عنوان ظالم صدق نمی‏کند.(2)
پاسخ این است که نفی در آیه«لا یَنالُ عَهدی الظالمین» اطلاق دارد، و مفادش این است که بر هر کس در لحظه‏ای از زندگی خود عنوان ظالم منطبق گردد، از عهد امامت بهره‏ای نخواهد داشت، و تقیید این اطلاق به دلیل دگری نیاز دارد که چنین دلیلی در دست نیست.(3)
علاوه بر این در این جا قرینه‏ای قطعی وجود دارد بر این که کسانی که مرتکب گناه گردند و سپس توبه کنند از عهد امامت بهره‏ای نخواهند داشت و آن این است که ذریه ابراهیم‏علیه السلام را در یک تقسیم بندی کلی به چهار دسته می‏توان تقسیم کرد:
1. کسانی که در آغاز زندگی ظالم بوده، سپس توبه می‏کنند و تا پایان زندگی راه صواب را می‏پویند.
2. کسانی که در آغاز زندگی ظالم نیستند ولی در ادامه ظالم می‏شوند و این رویه تا پایان زندگی آنان ادامه می‏یابد.
3. کسانی که از آغاز تا پایان زندگی راه ظلم را می‏پویند.
4. کسانی که هیچگاه مصداق ظالم واقع نمی‏شوند.
بدون شک، حضرت ابراهیم‏علیه السلام برای دسته دوم و سوم از ذریّه خود از خداوند درخواست امامت نکرده است، آنچه مورد درخواست او قرار گرفته دسته اول وچهارم است، از سوی دیگر، جمله«لا یَنالُ عَهدی الظالمین» بیانگر این است که گروه نخست از عهد امامت بهره‏ای ندارند. بنابراین، تنها گروه چهارم بهره‏مند از امامت می‏باشند. یعنی کسانی که هیچگاه مرتکب کاری نمی‏شوند که مصداق ظالم
_______________________________
1. اللوامع الالهیة، ص 333، 332؛ الشافی، ج3، ص 141.
2.شرح المواقف، ج8، ص 351؛ المغنی ، ج20، ص 194؛ مفاتیح الغیب، ج4، ص 42؛ شرح العقائد النسفیة، ص 113.
3.التبیان، ج1، ص 449؛ الشافی، ج3، ص 139؛ مجمع البیان، ج1، ص 202.
_______________________________
باشند.(1)
گفته شده است استدلال مزبور در صورتی لزوم عصمت امام را نتیجه می‏دهد که عصمت به خلق نکردن گناه در مکلف تفسیر شود چنان که اشاعره می‏گویند ؛ ولی اگر عصمت به ملکه ترک گناه تعریف شود، از استدلال یاد شده نمی‏توان چنین نتیجه‏ای گرفت؛ زیرا مرتکب نشدن گناه دلیل بر وجود این ملکه در انسان نیست، چون ممکن است به دلایل دیگری از گناه دوری کند.(2)
در پاسخ گفته می‏شود اوّلاً هرگاه فردی در طول زندگی خود، در نهان و آشکار از گناه دوری کند، می‏توان فهمید که او دارای ملکه عصمت است. ثانیاً اشاعره که عصمت را به عدم خلق گناه در انسان تعریف کرده‏اند، باید دلالت آیه را بر عصمت بپذیرند. ثالثاً از نظر متکلمان عدلیه عصمت لطف الهی در حق مکلف است که داعی و انگیزه گناه در او پدید نیامده و صدور گناه از وی ممتنع می‏شود.(3) زیرا صدور گناه با نبودن داعی آن تحقق معلول بدون علت تامه آن و محال است؛ از طرفی، تحقق نیافتن معلول دلیل عدم تحقق علت تامه آن است، و چون علت تامه گناه قدرت مکلف و داعی او بر انجام گناه بوده و قدرت بر انجام آن وجود دارد، معلوم می‏شود عدم صدور گناه از وی به دلیل عدم وجود داعی در او بوده و در نتیجه وی معصوم است.
_______________________________
1.المیزان، ج1، ص 274.
2.شرح المقاصد، ج5، ص 251؛ النبراس، ص 533.
3.اللوامع الالهیه، ص 243.

تبلیغات