آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

یکی از مسائلی که ذهن بشر را از قدیم الأیام جلب نموده، مسئله علت غایی است که یک امر فطری بوده و انسان را وادار به کشف اسرار و رموز پدیده‏های عالم و نظام هستی نموده و حتی سبب توسعه تمدن و فرهنگ عظیم بشری گردیده است. اگر نبود چراهای مطرح شده در ذهن انسان، و اگر نبود ذهن هدف طلب و غایت جوی بشر، گره از هیچ مشکل عقیدتی، علمی، سیاسی ، فرهنگی و... در سراسر عالم انسانی، گشوده نمی‏شد و اکنون از صنعت، تکنولوژی، توسعه و تضارب اندیشه‏های بشری خبری نبوده است. مسئله علت غایی علاوه بر تأثیر وصف ناپذیری که در رشد و تولید و توسعه فرهنگ و علوم و تمدن بشری دارد، از زیباترین و ارزشمندترین مسائل فلسفه و حکمت الهی است، چنان که صدرالمتألهین شیرازی در همین باره فرموده‏اند: «اعلم انّ النظر فی العلل الغائیة هو بالحقیقة من الحکمة بل أفضل أجزاء الحکمة...». پس تحقیق، حول این مسئله که از امهات مسائل فلسفه و عرفان است خود از مهم‏ترین غایات مسائل فلسفی و عرفانی است و بررسی و پژوهش در اطراف آن، زیبنده و سزاوار است. در این مقاله، طی چند بخش، این مسئله را بر محور علل چهارگانه(فاعلی، مادی، صوری و غائی) بررسی کرده، سپس به اشکال‏های مطرح شده در این زمینه پاسخ می‏دهیم.

متن

الف: بررسی علل چهارگانه
و مقایسه آنها با یکدیگر
1. تاریخچه علت غایی در مقام وجود شناسی
انسان موجودی است فهیم و شاعر و کمال طلب، در مسیر زندگی خود با هر پدیده‏ای که برخورد می‏کند، سوءالات و چراهای متعددی برای او پیش می‏آید. مثلاً هرگاه از رودخانه‏ای در حال عبور باشد و به طور ناگهانی، آب رودخانه کم یا قطع شود، سوءالی در ذهن عابر از رودخانه مطرح می‏شود که چرا آب، کم یا قطع شد؟ و منظور او از این چراها به چهار حالت ممکن است بیان شود:
الف. چه کسی یا چه چیزی سبب کاهش و قطع آب گردیده است؟ که در این صورت اگر منظور از آن کس یا آن چیز، معدم و نابود کننده آب باشد، سوءال از علت فاعلی شده است و اگر منظورش چیز دیگری باشد در احتمال دوم مطرح می‏شود.
ب. فاعل، در کاستن یا قطع آب از چه ابزاری استفاده کرده است؟ که آن ابزار را علت مادی می‏گویند.
ج. انگیزه و هدف یا قصد و نیّت فاعل چه بوده؟ که آن هدف یا قصد را علت غایی می‏گویند.
د. چرا وقتی آب، کم یا قطع می‏شود، هیأت و شکل مخصوصی در عالم واقعی و نفس الامری برای آب پیدا و محقق می‏شود یا یک هیأت و حالتی از بین می‏رود؟ که هیأت و شکل عمل را علّت صوری می‏گویند.
پس این سوءالات از لوازم لا ینفک اندیشه بشری و ناشی از ذهن کاوشگر انسان بوده و برگرفته از سرشت و جبلّت و فطرت او می‏باشد و تا زمانی که انسان، انسان بوده است همین ذهن و سرشت را داشته و بحث از علت اشیاء از جمله علت غایی، همیشه برای انسان مطرح بوده است و در مقام وجود خارجی، هیچگاه علت غایی و از جمله هدف یابی او در میان موجودات، از ذهن بشر منقطع و بریده نبوده است.
2. تاریخچه بحث به لحاظ معرفت شناسی
در تاریخ حکمت و فلسفه‏ای معروف است که علل چهارگانه، از مبانی ما بعدالطّبیعی فلسفه ارسطو است.
ولی خود ارسطو می‏گوید علت اولیه «واقعیت» در نزد وی برشمرده شده است و این هم مسلم است که ارسطو تنها فیزیکدان فیلسوف نبوده است، بلکه فیزیکدان معروفی قبل از ارسطو نیز بوده‏اند که به فلسفه نیز پرداخته‏اند. بنابراین ارسطو صرفاً فیلسوفی نیست که کاشف علل باشد.
ارسطو مدعی است که هیچ فیلسوفی قبل از او چیزی علاوه بر علل اربعه نشمرده است و حتّی معتقد است که تنقیح علل به نحوی که وی برشمرده از عهده کسی دیگر برنیامده است.
وی خود را خلف اسلاف می‏داند منتها به نحوی که فلسفه وی عالی‏تر از فلسفه اسلاف است. ارسطو علت غایی را در حکمت اعلی، عین آن حکمت می‏داند و اعتقاد دارد که افلاطون، صرفاً دو علت را به کار برده که عبارتند از:«علت ذات (صوری) و علت مادی).
او بیان می‏دارد که فلاسفه قبل از او، فقط در مورد علت مادی و گاهی هم عقل را به منزله لفافه‏ای برای نادانی خود بحث نموده‏اند. امّا افلاطون در رساله «تیمائوس»، مفهوم «دمیورژ» را به عنوان علت فاعلی به کار برده و نیز علت غایی را در «صیرورت» عبارت از «تحقق خیر» می‏داند.
افلاطون را باید دارای مقام نازل‏تر از مادی‏گراهای قبل از او و باید او را حکیمی غیر الهی خواند اگر واقعاً (آن گونه که ارسطو می‏گوید) علت فاعلی و غایی را قبول نکرده باشد.
ارسطو همان گونه که علت فاعلی یک حرکت و یک فعل را گاهی بیرون و گاهی درونی می‏دانست، علت غایی را نیز گاهی بیرونی (در فاعل با شعور) و گاهی درونی (در فاعل‏های طبییعی) می‏داند. مثلاً رشد یک علف برای تغذیه گوسفند و به هدف سیر کردن آن تحقق پیدا نمی‏کند بلکه همین که آخرین سیر تکاملی خود را طی کرد، غایت آن که همان رسیدن به آخرین مرحله کمال و بلوغ است تحقق می‏یابد. یعنی در واقع علت صوری یا صورت اخیری که علت پیدا می‏کند، همان علت غایی یا غایت هم محسوب می‏شود.(1)
حکما می‏گویند: شی‏ء مرکب حتم
_______________________________
1. جهت اطلاع بیشتر از موارد یاد شده، به کتاب «تاریخ فلسفه»(یونان و روم) فریدریک کاپلستون، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ تهران، انتشارات علمی و فرهنگی سروش، سال 1368، ص 333 مراجعه شود.
_______________________________
سه علت لازم دارد که عبارتند از :«علت مادی، علت صوری و علت فاعلی».(2)
امّا در مورد معلول، معتقدند که چهار علت لازم است و آنها عبارتند از سه علت یاد شده برای شی‏ء مرکب به علاوه «علت غایی».
آنان علت مادی و صوری را علل داخلی یا قوام و علت فاعلی و غایی را علل خارجی یا علل وجود می‏گویند.
3. علل چهارگانه و تعریف آن‏ها
علل چهارگانه فاعلی، مادی، صوری و غایی در فلسفه الهی در نهایت شهرت بوده و برای هر کدام تعریفی ذکر گردیده که به شرح ذیل بیان می‏شود:
صدرالمتألهین شیرازی درباره تقسیم و تعریف علل اربعه می‏فرمایند:
وربّما یقولون: أنّ العلّة إمّا أن یکون جزءاً للشّی‏ء أو لا یکون، والجزء ینقسم إلی ما به یکون الشّی‏ء بالفعل وهی الصورة، وإلی ما به یکون الشّی‏ء بالقوّة وهی المادّة والّتی لیست بجزء إمّا أن یکون ما لأجله وهی الغایة أو ما یکون به الشّی‏ء وهو الفاعل...».(3)
معنای سخن صدرا این است که گاهی درباره علل چنین می‏گویند که علت یا داخل در معلول و جزء آن است و یا خارج از معلول می‏باشد و جزء آن نیست. علتی که جزء معلول است دو قسم است یا چیزی است که معلول با توجه به آن «بالقوه» محسوب می‏شود و آن همان «ماده» است و یا معلول با توجه به آن «بالفعل» محسوب می‏شود و آن را «صورت» می‏گویند. علت بیرون از معلول که جزء معلول نباشد نیز دو قسم است، یا چیزی است که صدور معلول، به واسطه آن است و به عبارت دیگر صدور معلول به خاطر آن است و آن همان «غایت» است و یا چیزی است که صدور معلول از آن است که آن همان «فاعل» است.
می‏توان علت فاعلی را «ما به الشّی‏ء» یا «ما منه الشّی‏ء» و علت غایی را «ما لأجله
_______________________________
2. شرح اشارات و تنبیهات (خواجه طوسی)، انتشارات نشر البلاغه، قم، سال 1375، ص 11.
3. الأسفار الأربعة، قم، انتشارات مصطفوی، ج2، ص 8128
_______________________________
الشّی‏ء» یا «ما له الشّی‏ء» و علت مادی را «ما به الشّی‏ء بالقّوة» و علت صوری را «ما به الشّی‏ء بالفعل» نامید.
4. روابط علل چهارگانه با یکدیگر
بر اساس عقیده حکماء، هرگاه علل را با یکدیگر سنجیده و بین آنها نوعی مقایسه انجام دهیم روابطی بین آنها پیدا می‏کنیم و بر همین اساس، اسامی و عناوین گوناگونی از آن‏ها به دست می‏آید. مثلاً علت صوری در مقایسه با جسم که مرکب (از ماده و صورت) است، علت صوری محسوب می‏شود و نسبت به ماده که (آن صورت) رفع ابهام از ماده می‏کند، صورت نام دارد و نیز نسبت به این که تحقق ماده بدون صورت امکان پذیر نیست، صورت یا علت صوری را از این حیث شریک علت فاعلی برای ماده به حساب می‏آورند.
ماده نیز نسبت به مرکب (جسم)، علت مادی و نسبت به صورت، ماده و نسبت به این که ماده، یک امر شخصی وواحد بالخصوص است ولی صورت، امری عمومی وواحد بالعموم است و اگر صورت بخواهد از حالت واحد بالعموم خارج و به واحد شخصی مبدل شود، محتاج ماده است، بنابراین به این اعتبار، ماده را شریک علت فاعلی برای صورت به حساب آورده‏اند.
علت غایی هم نسبت به فاعل، علت فاعلی یعنی علتِ علیتِ علتِ فاعلی به حساب می‏آید و نسبت به فعل ناشی از همان فاعل، غایت محسوب می‏شود. یعنی غایت، یک ماهیت و تصور و یک مرحله متقدم دارد که همان صورت ذهنی غایت است در ذهن فاعل و از این جهت مقدم بر علت فاعلی و خود، علتِ علیتِ علتِ فاعلی می‏باشد زیرا اگر آن غایت در ذهن فاعل نباشد هیچگاه فعل از فاعل صادر نمی‏گردد. و علت غایی یک وجود و تحقق و مرحله متأخری دارد که پس از ایجاد فعل توسط فاعل، محقق می‏شود که از این جهت، متأخر از فاعل بوده و معلولِ معلولِ فاعل به حساب می‏آید.(4)
علت غایی، علتِ علیتِ علتِ فاعلی
_______________________________
4. الشواهد الربوبیة، محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی معروف به صدرالمتألهین، چاپ سروش، سال 1366، تهران، ص 114 115.
_______________________________
بوده نه علتِ وجودِ علتِ فاعلی. مرحوم خواجه طوسی در این باره می‏فرماید:
«والغایة علّة بماهیّتها لعلّیّة العلّة الفاعلیة معلولة فی وجودها للمعلول».(5)
«غایت از حیث ماهیتش، علّتِ علّیّتِ علّتِ فاعلی است و از حیث وجودش، معلولِ معلول است».
5. اقسام علت فاعلی و رابطه علت فاعلی یا فاعل با علت غایی یا غایت
علت فاعلی را می‏توان به هشت قسم تقسیم نمود که عبارتند از:
1. علت فاعلی اگر علم به فعل خود نداشته باشد وفعلش با طبعش سازگار هم نباشد، آن را «فاعل بالقسر» می‏گویند. مانند فاعلیت نفس در تنفس هنگام مرض عارض در مسئله تنفس.
2. علت فاعلی اگر علم به فعل خود نداشته باشد ولی فعلش با طبعش سازگار باشد، آن را «فاعل بالطبع» می‏گویند. مانند فاعلیت نفس در تنفس، هنگام صحت.
3. علت فاعلی اگر علم به فعل خود داشته باشد امّا اختیاری در انجام فعل خود نداشته باشد مثل انسانی که بر اثر تهدید دیگری ناچار به پریدن از دیواری می‏شود به نحوی که علم به فعل خود دارد امّا چنان دچار دلهره شود که عنان از کف داده و ناگهان بدون تصمیم و اختیار واقعی اقدام به پریدن نماید، آن را «فاعل بالجبر» گویند.
4. علت فاعلی اگر فعلش ناشی از اراده‏اش باشد و اراده او پس از علم او به غایت و پس از تصور فعل توسط فاعل باشد، آن را «فاعل بالقصد» گویند به نحوی که اگر قصد و اختیار او نباشد، قدرت او در انجام فعل و ترک آن، حالت یکسان دارد. مانند انسانی که کاری را تصور کرده سپس آن را انجام دهد.
5. علت فاعلی اگر علم به فعل خود داشته باشد و علم او به فعل خود همراه فعل بلکه عین فعلش باشد (یعنی علم فاعل به فعلِ خود قبل از صورت گرفتن فعل، همان علم اجمالی فاعل به ذات
_______________________________
5. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی، قم، انتشارات شکوری، تیرماه 1371، ص 132.
_______________________________
خودش باشد) آن را «فاعل بالرضا» گویند. مثل فاعلیت خداوند به افعال خود نزد حکمای اشراق.
6. علت فاعلی اگر علم به فعل خود داشته باشد و علم فعلی او منشأ صدور فعل باشد، به نحوی که علم او به فعلش زائد بر ذاتش باشد، آن را «فاعل بالعنایه» می‏گویند. مانند فاعلیت خداوندی در افعال خود نزد حکمای مشّاء.
7. هرگاه علت فاعلی، علم به فعل خود داشته باشد و علم او به فعلش قبل از انجام فعل، عین ذاتش باشد و علت اجمالی او به فعل در مقام قبل از ایجاد فعل، عین کشف تفصیلی ذات باشد، آن را «فاعل بالتّجلّی» گویند. مانند فاعلیت حق تعالی در افعال خود نزد حکمت متعالیه.
8. هرگاه فعل و فاعل آن تحت سیطره و معلول فاعل دیگر باشند، آن را «فاعل بالتسخیر» گویند.(6)
از میان علل فاعلی به معنای یاد شده، اتّصاف خدای تعالی به سه معنای اوّل، مستلزم سلب اختیار و اراده از خدای تعالی است و فاعل بالتسخیر نیز برای حق تعالی معنا ندارد. زیرا او خود «مسخِّر» است نه «مسخَّر».
اتصاف خداوند به فاعلیت بالعنایه علاوه بر زیادت علم با داعی و اختیار، مستلزم خلّو ذات حق تعالی از علم تفصیلی ذات به افعال خود در مقام قبل از ایجاد است.
اتصاف خدای تعالی به فاعلیت بالرضا اگر چه استلزام زیادت علم و اراده را ندارد ولی مستلزم خلوّ ذات الهی از علم تفصیلی قبل از ایجاد است.
پس بهترین معنا برای فاعلیت حق تعالی «فاعلیت بالتّجلّی» است که هیچگونه نقص و ایرادی در آن تصور نمی‏شود.
_______________________________
6. تقسیم فاعل به اقسام یاد شده، از کتاب «نهایة الحکمة» علامه سید محمد حسین طباطبایی، المرحلة الثامنة، الفصل السابع، اخد شده است.
_______________________________
6. کیفیت ارتباط فاعل بالتجلّی باعلت غایی یا غایت
در فلسفه متعالیه، اعتقاد بر این است که علت غایی، چیزی غیر از علت فاعلی نیست و فقط تغار و تفاوت اعتباری بین علت غایی و فاعلی است نه تغایر در حاقّ واقع. صدرالمتألهین شیرازی در این باره فرموده‏اند:
«إنّک لو نظرت حقّ النّظر إلی العلّة الغائیة وجدتها عین العلّة الفاعلیّة دائماً إنّما التّغایر بحسب الاعتبار...».(7)
«هرگاه نظر دقیق و درست به علت غایی نمایی در حقیقت، علت غایی را همیشه عین علت فاعلی می‏یابی و فقط تغایر اعتباری بین آن‏ها وجود دارد...».
هرگاه علت فاعلی، از نوع فاعلیت بالتّجلّی باشد چون علم به فعل خود دارد و علم او به فعل خودش قبل از تحقق فعل می‏باشد و این علم به فعل، یک علم اجمالی است که با همین علم، ذات خود را با همه کمالات و صفات و اسماء و افعال به صورت کشف تفصیلی، ادراک می‏کند و ادراک ذات، مستلزم دوست داشتن و محبت به ذات خویش است و همین دوست داشتخویش در خدای تعالی اراده محسوب می‏شود، پس خدای تعالی با ادراک خود آنچه را از او صادر می‏شود نیز ادراک می‏کند و چون با ادراک خویش، لوازم ذات خویش از جمله اسماء و افعال و آثار خود را ادراک می‏کند و در پرتو محبت به خود، به افعال و آثار خود هم محبت می‏ورزد و آن‏ها را ایجاد می‏کند، پس در حقیقت، مقصود اصلی از افعال و آثار الهی، خود ذات الهی بوده نه چیزی بیرون از ذات خودش. بنابراین علت فاعلی و غایی در خدای تعالی که فاعل بالتّجلّی است، واحد و یکسان می‏باشند.(جمله قبلی از صدرالمتألهین شیرازی، شامل عینیت علت غایی با جمیع انواع فاعلیت‏های گوناگون می‏باشد).
حکیم علاّمه طباطبایی معتقداند که در وجود فاعل، دو مرتبه وجود دارد که یکی از آن دو مرتبه، مجملاً طالب است و دیگر مفصّلاً مطلوب است و بین طالب و
_______________________________
7. الأسفار، ج2، ص 270، قم، منشورات مصطفوی.
_______________________________
مطلوب، یک نسبت برقرار است که داخل در ذاتِ فاعل بوده و آن را طلب می‏کند. طلب هم یعنی این که ذات فاعل، مجملاً خواهان خویش است به نحو مفصّل و از آن جهت که طالب خویش است، علت فاعلی می‏باشد و از آن جهت که مطلوب خویش است علت غای است و فعل صادر از او هم به خاطر خودش صورت می‏گیرد زیرا فعل صادر از او از حیث صدور از او، فعل است و از حیث رجوع به او غایت است.(8) پس فعل از حیث صدور، چیزی جز تجلّی فاعل نیست و از حیث رجوع هم چیزی جز علت غایی و غایت نیست. بنابراین فاعل هم متقدّم است و هم متأخّر و هم اوّل است و هم آخر. البتّه همه فاعل‏ها چنین نسبتی را با غایات خود دارند امّا فواعل امکانی، چون ناقص هستند با ذات ناقص خود، طالب ذات کامل خویش هست اگر چه یک کمال ظنّی و وهمی را تعقیب نمایند.(9)
حکیم علاّمه کمپانی در این باره می‏فرماید:
«الفاعل الکامل عین الغایة
فإنّه المبدأ والنهایة
بلا تقدّم ولا تأخّر
علماً وعیناً مستبصر تبصر»(10)
یعنی؛ «فاعل کامل (چون حقّ تعالی) عین غایت است که هم مبدأ و هم منتها است بدون این که واقعاً مقدّم و موءخّر از حیث فاعلیت وغائیت شود. حتّی حق تعالی از حیث علمی و عینی هر دو، هم فاعل و هم غایت است. یعنی تقدّم و تأخّرِ خداوند به دو اعتبار است نه به صورت تقدّم و تأخّر عینی و واقعی».
_______________________________
8.الأسفار، ج2، ص 270، حاشیه مرحوم علاّمه طباطبایی.
9. همان، تعلیقه حکیم سبزواری، ص 271.
10. الحکمة المتعالیة در شرح منظومه حکیم به نام «تحفة الحکیم از علامه کمپانی» ، تألیف سید محمد کاظم مصطفوی، مکتب الاعلام

تبلیغات