آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

مسئله بداء که از ویژگی‏های تفکر شیعی و متأثر از نصوص دینی است به معنای نسخ در امور تکوینی است. این مفهوم در مورد خدا و انسان به کار می‏رود. بر این مبنا که موجودات جهان هستی به دو دسته مادی و مجرد تقسیم می‏شوند. مجردات تحت تأثیر علل مختلف و تغییر و تحول قرار نمی‏گیرند، امّا موجودات مادی دائماً دستخوش تغییر و تحول و جانشین شدن سلسله علت‏ها به جای یکدیگر قرار می‏گیرند، بنابراین محدوده بداء مختص این مرحله میباشد. البته نه به این معنا که نظام هستی از ثبات برخوردار نباشد زیرا نظام ماده خود تجلی عالم مثال و عالم عقل است و در آن عوالم از ثبات بر خوردار است. پس وقوع مسئله بداء در مورد خداوند به معنای تغییر و تحول در علم خداوند یا به معنای تبدیل علم خداوند به جهل چنان که منکرین بداء معتقدند هم نیست.

متن


قرآن کریم و روایات وارده از ائمه معصومین‏علیهم السلام در شکوفایی و پرورش بسیاری از مسائل کلامی و فلسفی جهان اسلام بسیار تأثیرگذار بوده است، البته این تأثیر به این صورت نبوده که عقاید اسلامی چیزی را بر حکمت اسلامی تحمیل کرده باشد، بلکه الهام بخش فلاسفه و متکلمین در تبیین و تحلیل بسیاری از مسائل بوده است. به این صورت که فلسفه و کلام اسلامی در عین حال که آزادی خود را حفظ کرده، الهام‏های با ارزشی از نصوص دینی گرفته است و همین الهام‏ها سبب شده که میان الهیات اسلامی و الهیات غیر اسلامی اعم از یهودی و مسیحی تفاوت بسیاری پیدا شود.
مسئله بداء از جمله مسائلی است که به جهت توجه خاص قرآن کریم نسبت به این مسئله و همچنین به جهت اهمیت و ارزشی که ائمه معصومین‏علیهم السلام برای آن قائل بوده‏اند، در مکتب عقلی شیعه به خوبی مورد تبیین و تشریح قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده که مسئله بداء در روایات شیعی و آیات قرآن کریم مورد تحلیل قرار گرفته و به مسائلی همچون نسخ،محدوده بداء، علت انکار بداء و رابطه آن با مسئله قدر و تبیین آن در حکمت متعالیه پرداخته شود.
طرح مسئله بداء در روایات ائمه معصومین‏علیهم السلام
مسئله بداء در روایات وارده از ائمه معصومین‏علیهم السلام بسیار مهم و با اهمیت تلقی شده است. چنان که امام صادق‏علیه السلام در این مورد فرموده است:«ما عبد الله بشی‏ء مثل البداء؛ خدا به چیزی مثل بدا، پرستش نشده است».(1) و در حدیث دیگری فرمود: «ما عظم الله بمثل البداء؛ خداوند به چیزی مثل بداء بزرگ شمرده نشده است».(2) و در حدیث دیگری اعتقاد به بداء را هم‏رتبه توحید و نفی شرک از خداوند دانسته و فرموده است:«ما بعث الله نبیاً حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الاقرار بالعبودیة وخلع الأنداد وانّ الله یقدّم ما یشاء و یوءخّر ما یشاء: خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود جز این که در مورد سه خصلت از او پیمان گرفت: 1. اقرار به بندگی خدا، 2. کنار زدن شریک‏ها و مانندها برای خدا، 3. اقرار به این که خدا هر چه را بخواهد مقدم می‏دارد و هر چه را بخواهد به تأخیر می‏اندازد».(3) که معنی بداء همین خصلت اخیر است، از این
_______________________________
1. کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب ابن اسحاق، اصول کافی، انتشارات اسوه، 1370، ج اوّل، ص 480.
2. همان مأخذ، ص 420.
3. همان مأخذ، ص 421.
_______________________________
روایت اهمیت موضوع بداء نیز معلوم می‏شود زیرا که در این حدیث بداء در ردیف خداپرستی و توحید قرار گرفته است. همچنین در حدیث دیگری از امام صادق‏علیه السلام منقول است:«من الاُمور اُمور مرقوفة عند الله یقدّم منها ما یشاء و یوءخر منها ما یشاء: از امور قسمتی است که نزد خدا معلق است، پیش می‏دارد از آنها هر چه را بخواهد و پس می‏اندازد هر چه را بخواهد».(4)
کلمه بداء به معنای آشکار شدن، ظهور کردن و آغاز کردن است. این استعمالات از باب سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف معمول است که وقتی فردی تصمیمش تغییر می‏کند، می‏گوید بدانی برای من رخ داد. پیشوایان دین هم از باب تکلم به لسان قوم و تفهیم مطلب به مخاطبین، این تعبیر را درباره خداوند متعال به کار برده‏اند.(5)
استاد شهید مطهری در اهمیت مسئله بداء می‏فرماید:
«مسئله عالی و شامخ بداء را برای اوّلین بار قرآن کریم در تاریخ معارف بشری بیان فرموده است، چنان که می‏فرماید: «یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده اُمّ الکتاب»: «خداوند هر چه را بخواهد محو می‏کند و هر چه را بخواهد ثبت می‏کند و اصل کتاب منحصراً نزد اوست».(6) در تمام سیستم‏های معارف بشری و بخصوص در میان فرق اسلامی تنها دانشمندانی از شیعه اثنی عشری هستند که در اثر اهتداء و اقتباس از کلمات ائمه اهل بیت‏علیهم السلام توانسته‏اند به این حقیقت پی ببرند، واین افتخار را به خود اختصاص داده به تشریح و تبیین این مسئله بپردازند».(7)
نسخ و مسئله بداء
یکی از مباحثی که با مسئله بداء ارتباط نزدیک دارد و شایسته است قبل از تشریح مسئله بداء مطرح شود، مسئله نسخ است.
_______________________________
4. همان مأخذ، ص 422.
5. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص 235.
6. سوره رعد، آیه 39.
7. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، ص 65.
_______________________________
مراد از نسخ که در متون و نصوص دینی به کار رفته مانند آیه: «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ اگوْ نُنْسِها نَاْتِ بِخَیْرٍ مِنْها»: «ما آیه‏ای را نسخ نمی‏کنیم یا فراموش نمی‏کنیم مگر این که بهتر از آن را می‏آوریم».(8) از بین بردن اثر آیت از جهت آیت بودنش می‏باشد، یعنی از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش، پس با نسخ اثر آن آیت از بین می‏رود امّا خود آن باقی است.(9)
نسخ، هم در احکام شرعی وجود دارد، و هم در امور تکوینی، و نسخ در تکوینات همان بداء است و آیه :«یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب».(10) این مطلب را تصدیق می‏کند. پس مراد از محو واثبات، نسخ احکام، یا محو کردن نامه اعمال و محو گناهان و اثبات حسنات و غیره که برخی به آن قائل شده‏اند نیست.(11) بنابراین مفهوم این آیه که فرمود:«یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت » با در نظر داشتن این که مطلق است و قیدی به آن نخورده، این است که برای هر وقتی کتاب مخصوصی است، پس کتاب‏ها به اختلاف اوقات، مختلف می‏شوند، و چون خدای سبحان بخواهد، در کتابی تصرف نموده آن را محو می‏کند و کتاب دیگری به جایش اثبات می‏کند، پس اختلاف کتاب‏ها به اختلاف اوقات، ناشی از اختلاف تصرفات الهی است، نه این که از ناحیه خود آنها باشد. بنابراین نمی‏توان گفت که قضایا و امور عالم نزد خدای سبحان وضع ثابتی نداشته و حکم او تابع عوامل خارجی است، مانند احکام ما آدمیان و صاحبان شعور، چون در ادامه می‏فرماید: «وعنده اُمّ الکتاب» یعنی اصل و ریشه عموم کتاب‏ها و آن امر ثابتی که این کتاب‏های دستخوش محو واثبات بدان بازگشت می‏کنند، همانا نزد ماست و آن اصل مانند این فروعات دستخوش محو واثبات نمی‏شود، چون در غیر این صورت معنا نداشت که اصل کتاب‏ها خوانده
_______________________________
8. سوره بقره، آیه 106.
9. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص 252.
10. سوره رعد، آیه 39.
11. آلوسی، روح المعانی، چاپ بیروت، ج13، ص 169.
_______________________________
شود.(12)
به عبارت دیگر برای تمامی موجودات دو جهت است: یک جهت تغییر که از این جهت دستخوش مرگ و زندگی، زوال و بقاء و انواع دگرگونی‏ها می‏شوند، و یک جهت ثبات که از آن جهت به هیچ وجه دگرگونی نمی‏پذیرد. زیرا بنابر آنچه در بحث عوالم کلی وجود در الهیات اسلامی مطرح است، صورت آنچه در عالم ماده و جسم تحقق می‏یابد، با صورت‏هایی که در عالم مثال است مطابق می‏باشد، و همچنین صورت‏های عالم مثال، با آنچه در عالم عقل مجرد است، مطابق می‏باشد. از این رو نظام موجود در عالم پایین، به طور متقن در عالم بالا تحقق دارد بدون آن که تغییر و تبدیل بدان راه یابد، زیرا تحقق وجودی در عالم پایین، به علتی در عالم بالا نیازمند است، و آن علت در صورت تحقق، تغییر نخواهد کرد، چون واقع، از آنچه بر آن است تغییر نمی‏کند. پس چیزی که از جهت واقع بودنش تحول‏پذیر است، واقع نیست، بنابراین تحول پذیر بودن علت همراه با تحقق ووجود معلول، مستلزم خلاف فرض یا انقلابی که محال است، می‏باشد. در نتیجه نظام وجود در هر عالمی در عالم پیش از خود به صورت تغییر ناپذیری، ثابت می‏باشد.(13)
معنای بداء در مورد خدا و انسان
بداء، هم در مورد انسان به کار می‏رود و هم در مورد خداوند متعال، امّا آنچه مهم است این است که بداء نسبت به خدا غیر از بداء نسبت به مخلوق است و در هر یک معنای جداگانه‏ای دارد. بداء نسبت به مخلوق عبارت است از این که شخصی نزد خود نقشه کاری را طرح کند و سود و زیان آن را بسنجد و چون جانب سود را ترجیح دهد در آن کار وارد شود و اقدام کند، ناگاه در وسط کار یا جلوتر به جهتی متوجه شود که قبلاً آن را نمی‏دانست و آن جهت زیان و آسیبی باشد که از ناحیه آن کار وارد شود
_______________________________
12. ر.ک، المیزان، ج11، ص 517.
13. طباطبایی، محمدحسین، رسائل توحیدی، انتشارات الزاهرا، 1370، ص 88.
_______________________________
و چند برابر سودی باشد که او خیال کرده بود، پس دست از کار بکشد و بگوید برایم بداء حاصل شد. پیداست که چنین بدائی نسبت به خدای تبارک و تعالی محال است، زیرا خداوند پیش از آفرینش مخلوق همه چیز را می‏دانسته وسود و زیان هر چیز نزدش هویدا و آشکار بوده است. او هرگز چیزی را خلق نمی‏کند و فرمانی نمی‏دهد که بعداً پشیمان شود. بنابراین بداء در مورد خدا به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه تغییر اوضاع و شرایط آن را تغییر دهد، زیرا موجودات جهان بر دو قسم‏اند:
برخی از آنها امکان بیشتر از یک نوع خاص از وجود در آنها نیست مانند مجردات علوی ولی برخی دیگر این طور نیستند و امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آنها هست و آنها مادیات می‏باشند. موجودات مادی آنهایی هستند که از یک ماده خاص بوجود می‏آیند و زمینه به وجود آمدن موجودات دیگر می‏باشند، مانند همه موجوداتی که محسوس و ملموس ما می‏باشند. ماده طبیعی، نقش پذیر صورت‏های مختلف است و استعداد تکامل دارد، و از بخشی از طبیعت قوت و نیرو می‏گیرد و از بعضی دیگر نقصان پیدا می‏کند و یا راه فنا و زوال می‏گیرد، ماده طبیعی استعداد دارد که با علل و عوامل مختلف مواجه شود و قهراً تحت تأثیر هر کدام از آنها یک حالت و کیفیت و اثری پیدا کند مخالف با حالت و کیفیت واثری که از آن دیگری می‏توانست پیدا کند. یک تخم که در زمین کاشته می‏شود اگر مصادف شود با آب، هوا، حرارت، نور، و آفتی هم به آن برخورد نکند، از زمین می‏روید و رشد می‏کند و به سر حد کمال می‏رسد، و اگر یکی از عوامل رشد و کمال کسر شود یا آفتی به آن برسد، به آن حد نخواهد رسید. برای یک ماده طبیعی هزارها «اگر» وجود دارد، اگر چنین بشود، چنان می‏شود و اگر چنان بشود چنین می‏شود، یعنی اگر مواجه با فلان سلسه از علل شود، چنین می‏شود و اگر با فلان سلسله دیگر مواجه گردد، چنان می‏گردد.(14)
_______________________________
14. ر.ک، انسان و سرنوشت، 66 69.
_______________________________
در مجردات که بیشتر از یک نحو نمی‏توانند وجود داشته باشند و تحت تأثیر علل مختلف قرار نمی‏گیرند، قضا و قدر حتمی است و غیر قابل تبدیل است، زیرا با بیش از یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است، پس یک سرنوشت بیشتر ندارند، و چون امکان جانشین شدن سلسله‏ای از علل به جای این سلسله نیست، پس سرنوشت آن حتمی است. امّا در غیر مجردات که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت می‏باشند و همواره بر سر دو راهی‏ها و چهار راهی‏ها می‏باشند، قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارند، یعنی یک نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معین نمی‏کند، زیرا سرنوشت معلول در دست علت است، و چون این امور با علل مختلف سر و کار دارند، پس سرنوشت‏های مختلف در انتظار آنهاست، و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر در کار هست، پس سرنوشت آنها غیر حتمی است . به هر اندازه که «اگر» درباره آن صحیح است، قضا و قدرها هست و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد.
دلیل این تغییرها و تبدیل‏ها این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست، بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عامل‏های جهان است. هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر است و تحت قانون علیت عمومی است. از این رو محال است که قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عامل‏ها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلوی تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند.
دامنه و محدوده بداء
بنابر آنچه گفته شد بداء در همه عوالم و شرایط جاری نیست و محدوده مشخصی دارد زیرا آنچه در مرحله تمامیت وجود، از تغییر ممانعت می‏کند، همان وجود تامی است که به واسطه آن آثار شی‏ء بر آن مترتب می‏گردد، زیرا وجود یک شی‏ء خود آن شی‏ء است، واگر خود شی‏ء (مثلاً انسان) را فرض کردیم، محال است از خودش دگرگون شود، یعنی فرض انسان و تحقق آن در جایگاه خودش.و باید دانست که این، غیر از تغییر و تبدیل‏هایی است که در این عالم تحقق می‏یابد، زیرا تبدیل انسان مثلاً، به خاک و غیر آن تحول در وجود صورت انسانی نیست، بلکه برطرف شدن وجود انسان از ماده و جایگزین شدن صورت خاک در آن می‏باشد. بنابراین در واقع تغییر در ماده‏ای واقع شده است که تمامیتش به واسطه صورتش می‏باشد، امّا در وجود صورت تغییر رخ نداده، بلکه باطل شده و از بین رفته است، و در واقع زمان وجودی پایان یافته و زمان وجود دیگری آغاز گشته است. بنابراین«وجود خارجی» از راه یافتن و تغییر و تبدیل جلوگیری می‏کند.
وجود خارجی امری است ملازم با آخرین تفصیل‏های واقعی شی‏ء در ذات، آثار و نسبت‏های خارجی‏اش، بدون آن که ابهامی در آن باشد. از طرف دیگر چون استعدادخای وجودهای مادی و پدیده‏های امکانی و ماده حامل آن استعدادها، همگی در خارج موجودند، آنها نیز از آنچه برآنند، دگرگون نخواهند شد. بنابراین همه وجودهایی که عالم اجسام از آن تشکیل شده و نظامش بر آن استقرار یافته است، از این دیدگاه ثابت و تغییر ناپذیرند. این امور تنها در مقام مقایسه با یکدیگر تغییر پذیر می‏باشند، نه به لحاظ خودشان. مثلاً نطفه از آن جهت که نطفه است، نه خودش و نه استعدادش برای انسان و یا جسم دیگر شدن از آن جهت که یک استعداد موجود است و نه ماده‏اش که حامل استعداد است در ماده بودنش تحول پذیر نمی‏باشد. آری اگر ماده را در مقایسه با صورت‏هایی که در او به وجود می‏آید، در نظر بگیریم، قابل آن است که با یکی از آنها تحصل یابد، و نزدیکترین آنها، مثلاً صورت انسانی باشد.(15)
حاصل آن که این نظام جسمانی با همه اجزایش، یک نظام تغییر ناپذیر است، همانند نظامی که در عالم مثال و عقل مجرد می‏باشد، با این تفاوت که در ضمن آن، نظام دیگری برای پذیرش تغییر هست که قوه آن در فعلیتش اثر نمی‏گذارد. و چون
_______________________________
15. ر.ک، رسائل توحیدی، ص 91.
_______________________________
عالم مثال، نظام این عالم را با همه تفاصیلش دربردارد، و عالم عقل مجرد نیز مشتمل بر تفاصیل عالم مثال می‏باشد، نتیجه می‏گیریم که تفاصیل نظام عالم ماده، در عالم مثال و عقل مجرد، بر دو قسم است: یک قسم در مرتبه تحققش در عالم ماده، قابل تغییر است، و قسم دیگر به هیچ وجه قابل تغییر نیست، و چون عالم مثال شبح و نمونه‏ای برای عالم عقل مجرد می‏باشد، در حقیقت ثبوت این حکم با هر دو قسمش در آنجا خواهد بود. امام صادق(ع) در حدیثی در مورد محدوده بداء می‏فرماید:«برای خداوند تبارک و تعالی بداء است نسبت به آنچه بداند، هرگاه خواهد، و نسبت به آنچه اراده کند برای تقدیر چیزها ولی اگر حکم مقرون به امضاء گشت دیگر بداء نیست. برای خداوند نسبت به آنچه وجود خارجی ندارد بداء هست و چون وجود خارجی قابل فهم و درک بیابد بداء نباشد».(16)
ارتباط مرتبه قدر با مسئله بداء
از مجموع مطالبی که بیان شد به دست می‏آید که وجود پدیده‏ها، مسبوق به دو مرتبه می‏باشد: مرتبه‏ای که تخلف بردار نیست و قابل تغییر نمی‏باشد که این مرتبه را قضای حتمی می‏نامیم و مرتبه‏ای که قابل تخلف و تغییر می‏باشد مانند مرتبه مقتضیات و علت‏های ناقصه و استعدادها، که این مرتبه را قدر می‏نامیم که قابل محو و اثبات که همان بداء است می‏باشد.
علاّمه طباطبایی در مورد معنا و مفهوم قدر می‏فرماید:(17)
«قدر هر چیزی عبارت است از مقدار و حدود و هندسه‏ای که از آن تجاوز نمی‏کند نه از جهت زیادی و نه از جهت کمی، و نه از هیچ جهت دیگر، خداوند نیز در این مورد می‏فرماید: «وَاِنْ مِنْ شَی‏ءٍ اِلاّ عِنْدَهُ خَزائِنُهُ وَمانُنزّله اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم»: هیچ چیز نیست مگر آن که خزانه‏هایش نزد ماست، ما هیچ چیز را جز به اندازه معین
_______________________________
16. اصول کافی، ج اوّل، ص 428.
17. طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمة، موءسسه نشر اسلامی، ص 295.
_______________________________
نازل نمی‏کنیم».(18)
آنچه در مورد بررسی مرتبه قدر حائز اهمیت است، این است که:
1. قدر بر خلاف قضا می‏تواند از مقتضای خود تخلف کند و قابل تغییر است، و این تخلف زمانی است که نسبت به بعضی از اجزای علت تامه‏اش مورد نظر باشد نه نسبت به مجموع علت تامه‏اش، چون در این صورت وجودش ضروری و واجب خواهد بود.
2. موطن و محل قدر عالم ماده است که در آن علل، گوناگون‏اند و نسبت به یکدیگر تزاحم و کشمکش دارند، امّا در عالم تجرد چون علت مادی و صوری منتفی است و شرایط و معدّات و موانع وجود ندارد، و تنها علت فاعلی و غائی وجود دارد و این دو علت هم در فاعل مجرد تام الفعلیه متحد و یکی است لذا در عالم تجرد قدر وجود ندارد.
البته اگر قدر را که عبارت است از تعیین حدود و قیود برای صفات و آثار شی‏ء در علم پیشین که واقعیت خارجی تابع آن می‏باشد، به ماهیات امکانی که ترکیبی از ایجاب و سلب می‏باشد تعمیم دهیم در این صورت قدر هر امر ممکنی را شامل می‏شود، خواه عقل مجرد یا مثال معلق یا طبیعت مادی.(19)
در تقریرات صدرالمتألهین هم این معنا آمده است و در ضمن بحث مراتب علم الهی به عنوان مرتبه‏ای از مراتب علم حق تعالی که همان مرتبه علم قدری و محو و اثبات می‏باشد مطرح شده است . چنان که صدرالمتألهین در شرح اصول کافی (20) و در تفسیر آیة‏الکرسی(21) ذیل آیه شریفه «یَعْلَمُ ما بَیْنَ اگیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ»(22) مراتب علم باری‏تعالی را چنین معرفی می‏کند:
1. علم تفصیلی در عین اجمال.
_______________________________
18. سوره حجر، آیه 41.
19. ر.ک، جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمت متعالیه، انتشارات الزهرا، ج4، ص 365.
20. ر.ک، صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، موءسسه مطالعات، ج3، ص 211.
21. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر قرآن کریم، انتشارات بیدار قم، ج4، ص 141.
22. سوره بقره، آیه 255.
_______________________________
2. قلم که عالم عقلی محیط به همه ما سوی است.
3. لوح محفوظ.
4. لوح محو و اثبات.
5. موجود مادی خارجی.(23)
البته تحلیل و بررسی هر یک از این مراتب علم الهی باید در مقاله دیگری به تفصیل بیان شود، امّا آنچه در این تقسیم‏بندی مطرح است، همان مرحله لوح محو و اثبات است که مرتبه قدر محسوب می‏شود و تغییر و تحولات و محو و اثبات که همان بداء است مختص به این مرحله می‏باشد.
علت انکار مسئله بداء
یکی از مواردی که باعث شده برخی، بداء را در مورد خداوند انکار کنند این است که گمان کرده‏اند بداء در مورد خداوند به معنای این است که علم خداوند جهل شود یا تغییری در آن صورت گیرد در حالی که روایات وارده از ائمه معصومین‏علیهم السلام این مسئله را نفی می‏کند، چنان که در حدیث آمده است که امام باقرعلیه السلام می‏فرماید: «علم دو گونه است:1. علمی که نزد خدا در خزانه است و کسی از مخلوق از آن آگاه نیست 2. علمی که خدا به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم کرده است، علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم کرده مطابق آنچه تعلیم کرده واقع خواهد شد، زیرا خدا نه خودش را تکذیب می‏کند ونه فرشتگان و پیامبرانش را و علمی که نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت کند».(24) و در حدیثی دیگر می‏فرماید:«بعضی از امور نزد خدا مشروط است، هر چه را از آنها که خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد».(25)
امام صادق(ع) نیز در حدیثی در مورد بدای ناشی از جهل در مورد حق تعالی می‏فرماید: «ما بد الله فی شی‏ء إلاّ کان فی
_______________________________
23. صدرالدین شیرازی، محمد ابن ابراهیم، اسفار اربعه، مکتبة المصطفوی، قم، 1386ه. ق، ج6، ص 290.
24. اصول کافی، ج اوّل، ص 428.
25. همان مأخذ، ص 426.
_______________________________
علمه قبل أن یبدو له: برای خدا نسبت به چیزی بداء حاصل نشد جز این که پیش از این که بداء حاصل شود خدا آن را می‏دانست». و در حدیثی دیگر می‏فرماید: «انّ الله لم یبداء من جهل: بدا نسبت به خدا ناشی از جهل نیست(چنان که نسبت به مخلوق است)».(26)
آنچه از تدبر در این روایات آشکار می‏شود این است که بداء به معنای علم بعد از جهل در مورد خدا منتفی است، و از نظر این روایات علم خدای تعالی که عین ذات اوست، مانند علم ما مبدل به جهل نمی‏شود، بلکه بداء به معنای ظهور امری است از ناحیه خدای تعالی بعد از آن که ظاهر مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثانی و خدای سبحان عالم به هر دو است واین حقیقتی است که هیچ صاحب عقلی نمی‏تواند انکارش کند، زیرا برای امور و حوادث دو وجود پیش بینی و تصور می‏شود: یک وجود به حسب اقتضای اسباب ناقص از قبیل شرط و یا علت و یا مانعی است که قابل تخلف است، و یک وجود دیگر بر حسب اقتضای اسباب و علل تامه آن که این وجود بر خلاف وجود اوّل وجودی است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف. آن دو کتابی که آیه مورد بحث معرفی می‏کند که «یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب»، یعنی کتاب محو و اثبات و کتاب امّ الکتاب یا عبارتند از همین دو مرحله از وجود، یا مبدء آن دو.(27)
آنچه به نظر می‏رسد، این است که نزاع در ثبوت بداء همچنان که از احادیث ائمه اهل بیت‏علیهم السلام برمی‏آید و نفی آن، همچنان که دیگران معتقدند، نزاعی است لفظی که با کمی دقت خود به خود از بین می‏رود زیرا آنهایی که منکر بداء هستند، چنین استدلال می‏کنند که قول به بداء مستلزم تغییر علم خداست، و حال آن که این استلزام در بدای ما آدمیان است، و در ماست که مستلزم تغییر علم است و امّا بداء به آن معانی که در روایات آمده مستلزم چنین
_______________________________
26. همان مأخد، ص 425.
27. ر.ک، المیزان، ج11، ص 523.
_______________________________
اشکالی نیست. در میان ادیان توحیدی دین یهود نسخ در احکام دین را جایز نمی‏دانسته، لذا به نسخ تورات به هیچ وجه رضا نمی‏داد و زیر بار این حرف که تورات به وسیله انجیل نسخ شود، نمی‏رفت، و یکی از اعتراضات و نقاط ضعفی را هم که به پندار خویش در دین اسلام می‏دیدند، و به رخ مسلمین می‏کشیدند این بود که می‏گفتند شما مسلمین پیرو کتابی هستید که بعضی از آیاتش بعضی دیگر را نسخ می‏کند، و نیز از همین جهت «بداء» را هم برای خدای تعالی در امور تکوینی جایز نمی‏دانستند و آن را هم یکی از نقاط ضعف اسلام و قرآن می‏دانستند، چون از بعضی آیات قرآن بداء استفاده می‏شود.
بنابر آنچه بیان شد، حقیقت بداء بر این اصل استوار است که خداوند دارای قدرت و سلطه مطلقه بر هستی است و هر زمان که بخواهد می‏تواند تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر سازد در حالی که به هر دو نوع تقدیر علم قبلی داشته است و هیچگونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد داشت، زیرا تقدیر نخست چنان نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایی دگرگون کردن آن را از او سلب کند. خداوند متعال بر خلاف عقیده یهود که معتقدند«ید الله مغلولة»: «دست خدا بسته است» قدرت گسترده دارد و به تعبیر قرآن دست او باز است: «بل یَداه مبسوطتان».(28)
از طرف دیگر اِعمال قدرت و سلطه از سوی خداوند و اقدام وی به جایگزین کردن تقدر به جای تقدیر دیگر بدون حکمت و مصلحت انجام نمی‏گیرد و بخشی از قضیه در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار و برگزیدن و زندگی شایسته یا ناشایسته زمینه دگرگونی خویش را فراهم می‏آورد. چنان که در تعالیم قرآن کریم اشاره شده که: «اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاگنْفُسهِم»: «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی‏دهد مگر آن که آنچه را که در ضمیرشان هست تغییر دهند».(29)
_______________________________
28. سوره مائده، آیه 64.
29. سوره رعد، آیه11.

تبلیغات