مطالعه تطبیقی مسئله بداء در تعالیم قرآن کریم، احادیث شیعی و حکمت متعالیه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مسئله بداء که از ویژگیهای تفکر شیعی و متأثر از نصوص دینی است به معنای نسخ در امور تکوینی است. این مفهوم در مورد خدا و انسان به کار میرود. بر این مبنا که موجودات جهان هستی به دو دسته مادی و مجرد تقسیم میشوند. مجردات تحت تأثیر علل مختلف و تغییر و تحول قرار نمیگیرند، امّا موجودات مادی دائماً دستخوش تغییر و تحول و جانشین شدن سلسله علتها به جای یکدیگر قرار میگیرند، بنابراین محدوده بداء مختص این مرحله میباشد. البته نه به این معنا که نظام هستی از ثبات برخوردار نباشد زیرا نظام ماده خود تجلی عالم مثال و عالم عقل است و در آن عوالم از ثبات بر خوردار است. پس وقوع مسئله بداء در مورد خداوند به معنای تغییر و تحول در علم خداوند یا به معنای تبدیل علم خداوند به جهل چنان که منکرین بداء معتقدند هم نیست.متن
قرآن کریم و روایات وارده از ائمه معصومینعلیهم السلام در شکوفایی و پرورش بسیاری از مسائل کلامی و فلسفی جهان اسلام بسیار تأثیرگذار بوده است، البته این تأثیر به این صورت نبوده که عقاید اسلامی چیزی را بر حکمت اسلامی تحمیل کرده باشد، بلکه الهام بخش فلاسفه و متکلمین در تبیین و تحلیل بسیاری از مسائل بوده است. به این صورت که فلسفه و کلام اسلامی در عین حال که آزادی خود را حفظ کرده، الهامهای با ارزشی از نصوص دینی گرفته است و همین الهامها سبب شده که میان الهیات اسلامی و الهیات غیر اسلامی اعم از یهودی و مسیحی تفاوت بسیاری پیدا شود.
مسئله بداء از جمله مسائلی است که به جهت توجه خاص قرآن کریم نسبت به این مسئله و همچنین به جهت اهمیت و ارزشی که ائمه معصومینعلیهم السلام برای آن قائل بودهاند، در مکتب عقلی شیعه به خوبی مورد تبیین و تشریح قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده که مسئله بداء در روایات شیعی و آیات قرآن کریم مورد تحلیل قرار گرفته و به مسائلی همچون نسخ،محدوده بداء، علت انکار بداء و رابطه آن با مسئله قدر و تبیین آن در حکمت متعالیه پرداخته شود.
طرح مسئله بداء در روایات ائمه معصومینعلیهم السلام
مسئله بداء در روایات وارده از ائمه معصومینعلیهم السلام بسیار مهم و با اهمیت تلقی شده است. چنان که امام صادقعلیه السلام در این مورد فرموده است:«ما عبد الله بشیء مثل البداء؛ خدا به چیزی مثل بدا، پرستش نشده است».(1) و در حدیث دیگری فرمود: «ما عظم الله بمثل البداء؛ خداوند به چیزی مثل بداء بزرگ شمرده نشده است».(2) و در حدیث دیگری اعتقاد به بداء را همرتبه توحید و نفی شرک از خداوند دانسته و فرموده است:«ما بعث الله نبیاً حتّی یأخذ علیه ثلاث خصال: الاقرار بالعبودیة وخلع الأنداد وانّ الله یقدّم ما یشاء و یوءخّر ما یشاء: خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نفرمود جز این که در مورد سه خصلت از او پیمان گرفت: 1. اقرار به بندگی خدا، 2. کنار زدن شریکها و مانندها برای خدا، 3. اقرار به این که خدا هر چه را بخواهد مقدم میدارد و هر چه را بخواهد به تأخیر میاندازد».(3) که معنی بداء همین خصلت اخیر است، از این
_______________________________
1. کلینی، ابی جعفر محمد بن یعقوب ابن اسحاق، اصول کافی، انتشارات اسوه، 1370، ج اوّل، ص 480.
2. همان مأخذ، ص 420.
3. همان مأخذ، ص 421.
_______________________________
روایت اهمیت موضوع بداء نیز معلوم میشود زیرا که در این حدیث بداء در ردیف خداپرستی و توحید قرار گرفته است. همچنین در حدیث دیگری از امام صادقعلیه السلام منقول است:«من الاُمور اُمور مرقوفة عند الله یقدّم منها ما یشاء و یوءخر منها ما یشاء: از امور قسمتی است که نزد خدا معلق است، پیش میدارد از آنها هر چه را بخواهد و پس میاندازد هر چه را بخواهد».(4)
کلمه بداء به معنای آشکار شدن، ظهور کردن و آغاز کردن است. این استعمالات از باب سخن گفتن به لسان قوم است. در عرف معمول است که وقتی فردی تصمیمش تغییر میکند، میگوید بدانی برای من رخ داد. پیشوایان دین هم از باب تکلم به لسان قوم و تفهیم مطلب به مخاطبین، این تعبیر را درباره خداوند متعال به کار بردهاند.(5)
استاد شهید مطهری در اهمیت مسئله بداء میفرماید:
«مسئله عالی و شامخ بداء را برای اوّلین بار قرآن کریم در تاریخ معارف بشری بیان فرموده است، چنان که میفرماید: «یمحو الله ما یشاء ویثبت وعنده اُمّ الکتاب»: «خداوند هر چه را بخواهد محو میکند و هر چه را بخواهد ثبت میکند و اصل کتاب منحصراً نزد اوست».(6) در تمام سیستمهای معارف بشری و بخصوص در میان فرق اسلامی تنها دانشمندانی از شیعه اثنی عشری هستند که در اثر اهتداء و اقتباس از کلمات ائمه اهل بیتعلیهم السلام توانستهاند به این حقیقت پی ببرند، واین افتخار را به خود اختصاص داده به تشریح و تبیین این مسئله بپردازند».(7)
نسخ و مسئله بداء
یکی از مباحثی که با مسئله بداء ارتباط نزدیک دارد و شایسته است قبل از تشریح مسئله بداء مطرح شود، مسئله نسخ است.
_______________________________
4. همان مأخذ، ص 422.
5. ر.ک. سبحانی، جعفر، منشور عقاید امامیه، ص 235.
6. سوره رعد، آیه 39.
7. مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، ص 65.
_______________________________
مراد از نسخ که در متون و نصوص دینی به کار رفته مانند آیه: «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ اگوْ نُنْسِها نَاْتِ بِخَیْرٍ مِنْها»: «ما آیهای را نسخ نمیکنیم یا فراموش نمیکنیم مگر این که بهتر از آن را میآوریم».(8) از بین بردن اثر آیت از جهت آیت بودنش میباشد، یعنی از بین بردن علامت بودنش، با حفظ اصلش، پس با نسخ اثر آن آیت از بین میرود امّا خود آن باقی است.(9)
نسخ، هم در احکام شرعی وجود دارد، و هم در امور تکوینی، و نسخ در تکوینات همان بداء است و آیه :«یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب».(10) این مطلب را تصدیق میکند. پس مراد از محو واثبات، نسخ احکام، یا محو کردن نامه اعمال و محو گناهان و اثبات حسنات و غیره که برخی به آن قائل شدهاند نیست.(11) بنابراین مفهوم این آیه که فرمود:«یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت » با در نظر داشتن این که مطلق است و قیدی به آن نخورده، این است که برای هر وقتی کتاب مخصوصی است، پس کتابها به اختلاف اوقات، مختلف میشوند، و چون خدای سبحان بخواهد، در کتابی تصرف نموده آن را محو میکند و کتاب دیگری به جایش اثبات میکند، پس اختلاف کتابها به اختلاف اوقات، ناشی از اختلاف تصرفات الهی است، نه این که از ناحیه خود آنها باشد. بنابراین نمیتوان گفت که قضایا و امور عالم نزد خدای سبحان وضع ثابتی نداشته و حکم او تابع عوامل خارجی است، مانند احکام ما آدمیان و صاحبان شعور، چون در ادامه میفرماید: «وعنده اُمّ الکتاب» یعنی اصل و ریشه عموم کتابها و آن امر ثابتی که این کتابهای دستخوش محو واثبات بدان بازگشت میکنند، همانا نزد ماست و آن اصل مانند این فروعات دستخوش محو واثبات نمیشود، چون در غیر این صورت معنا نداشت که اصل کتابها خوانده
_______________________________
8. سوره بقره، آیه 106.
9. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، دفتر انتشارات اسلامی، ج1، ص 252.
10. سوره رعد، آیه 39.
11. آلوسی، روح المعانی، چاپ بیروت، ج13، ص 169.
_______________________________
شود.(12)
به عبارت دیگر برای تمامی موجودات دو جهت است: یک جهت تغییر که از این جهت دستخوش مرگ و زندگی، زوال و بقاء و انواع دگرگونیها میشوند، و یک جهت ثبات که از آن جهت به هیچ وجه دگرگونی نمیپذیرد. زیرا بنابر آنچه در بحث عوالم کلی وجود در الهیات اسلامی مطرح است، صورت آنچه در عالم ماده و جسم تحقق مییابد، با صورتهایی که در عالم مثال است مطابق میباشد، و همچنین صورتهای عالم مثال، با آنچه در عالم عقل مجرد است، مطابق میباشد. از این رو نظام موجود در عالم پایین، به طور متقن در عالم بالا تحقق دارد بدون آن که تغییر و تبدیل بدان راه یابد، زیرا تحقق وجودی در عالم پایین، به علتی در عالم بالا نیازمند است، و آن علت در صورت تحقق، تغییر نخواهد کرد، چون واقع، از آنچه بر آن است تغییر نمیکند. پس چیزی که از جهت واقع بودنش تحولپذیر است، واقع نیست، بنابراین تحول پذیر بودن علت همراه با تحقق ووجود معلول، مستلزم خلاف فرض یا انقلابی که محال است، میباشد. در نتیجه نظام وجود در هر عالمی در عالم پیش از خود به صورت تغییر ناپذیری، ثابت میباشد.(13)
معنای بداء در مورد خدا و انسان
بداء، هم در مورد انسان به کار میرود و هم در مورد خداوند متعال، امّا آنچه مهم است این است که بداء نسبت به خدا غیر از بداء نسبت به مخلوق است و در هر یک معنای جداگانهای دارد. بداء نسبت به مخلوق عبارت است از این که شخصی نزد خود نقشه کاری را طرح کند و سود و زیان آن را بسنجد و چون جانب سود را ترجیح دهد در آن کار وارد شود و اقدام کند، ناگاه در وسط کار یا جلوتر به جهتی متوجه شود که قبلاً آن را نمیدانست و آن جهت زیان و آسیبی باشد که از ناحیه آن کار وارد شود
_______________________________
12. ر.ک، المیزان، ج11، ص 517.
13. طباطبایی، محمدحسین، رسائل توحیدی، انتشارات الزاهرا، 1370، ص 88.
_______________________________
و چند برابر سودی باشد که او خیال کرده بود، پس دست از کار بکشد و بگوید برایم بداء حاصل شد. پیداست که چنین بدائی نسبت به خدای تبارک و تعالی محال است، زیرا خداوند پیش از آفرینش مخلوق همه چیز را میدانسته وسود و زیان هر چیز نزدش هویدا و آشکار بوده است. او هرگز چیزی را خلق نمیکند و فرمانی نمیدهد که بعداً پشیمان شود. بنابراین بداء در مورد خدا به این معناست که خدا چیزی را مطابق اوضاع و شرایطی مقرر دارد و سپس به واسطه تغییر اوضاع و شرایط آن را تغییر دهد، زیرا موجودات جهان بر دو قسماند:
برخی از آنها امکان بیشتر از یک نوع خاص از وجود در آنها نیست مانند مجردات علوی ولی برخی دیگر این طور نیستند و امکان بیش از یک نوع خاص از وجود در آنها هست و آنها مادیات میباشند. موجودات مادی آنهایی هستند که از یک ماده خاص بوجود میآیند و زمینه به وجود آمدن موجودات دیگر میباشند، مانند همه موجوداتی که محسوس و ملموس ما میباشند. ماده طبیعی، نقش پذیر صورتهای مختلف است و استعداد تکامل دارد، و از بخشی از طبیعت قوت و نیرو میگیرد و از بعضی دیگر نقصان پیدا میکند و یا راه فنا و زوال میگیرد، ماده طبیعی استعداد دارد که با علل و عوامل مختلف مواجه شود و قهراً تحت تأثیر هر کدام از آنها یک حالت و کیفیت و اثری پیدا کند مخالف با حالت و کیفیت واثری که از آن دیگری میتوانست پیدا کند. یک تخم که در زمین کاشته میشود اگر مصادف شود با آب، هوا، حرارت، نور، و آفتی هم به آن برخورد نکند، از زمین میروید و رشد میکند و به سر حد کمال میرسد، و اگر یکی از عوامل رشد و کمال کسر شود یا آفتی به آن برسد، به آن حد نخواهد رسید. برای یک ماده طبیعی هزارها «اگر» وجود دارد، اگر چنین بشود، چنان میشود و اگر چنان بشود چنین میشود، یعنی اگر مواجه با فلان سلسه از علل شود، چنین میشود و اگر با فلان سلسله دیگر مواجه گردد، چنان میگردد.(14)
_______________________________
14. ر.ک، انسان و سرنوشت، 66 69.
_______________________________
در مجردات که بیشتر از یک نحو نمیتوانند وجود داشته باشند و تحت تأثیر علل مختلف قرار نمیگیرند، قضا و قدر حتمی است و غیر قابل تبدیل است، زیرا با بیش از یک سلسله از علل سر و کار ندارند و سرنوشت معلول با علت است، پس یک سرنوشت بیشتر ندارند، و چون امکان جانشین شدن سلسلهای از علل به جای این سلسله نیست، پس سرنوشت آن حتمی است. امّا در غیر مجردات که امکان هزاران نقش و رنگ را دارند و تحت قانون حرکت میباشند و همواره بر سر دو راهیها و چهار راهیها میباشند، قضا و قدرهای غیر حتمی وجود دارند، یعنی یک نوع قضا و قدر سرنوشت آنها را معین نمیکند، زیرا سرنوشت معلول در دست علت است، و چون این امور با علل مختلف سر و کار دارند، پس سرنوشتهای مختلف در انتظار آنهاست، و چون هر سلسله از علل را در نظر بگیریم امکان جانشین شدن یک سلسله دیگر در کار هست، پس سرنوشت آنها غیر حتمی است . به هر اندازه که «اگر» درباره آن صحیح است، قضا و قدرها هست و امکان تغییر و تبدیل وجود دارد.
دلیل این تغییرها و تبدیلها این است که قضا و قدر عاملی در عرض سایر عوامل جهان نیست، بلکه مبدأ و منشأ و سرچشمه همه عاملهای جهان است. هر عاملی که بجنبد و اثری از خود بروز دهد، مظهری از مظاهر قضا و قدر است و تحت قانون علیت عمومی است. از این رو محال است که قضا و قدر در شکل یک عامل در مقابل سایر عاملها و مجزا از آنها ظاهر شود و جلوی تأثیر عامل خاصی را بگیرد و یا عامل خاصی را به کاری اجبار و اکراه کند.
دامنه و محدوده بداء
بنابر آنچه گفته شد بداء در همه عوالم و شرایط جاری نیست و محدوده مشخصی دارد زیرا آنچه در مرحله تمامیت وجود، از تغییر ممانعت میکند، همان وجود تامی است که به واسطه آن آثار شیء بر آن مترتب میگردد، زیرا وجود یک شیء خود آن شیء است، واگر خود شیء (مثلاً انسان) را فرض کردیم، محال است از خودش دگرگون شود، یعنی فرض انسان و تحقق آن در جایگاه خودش.و باید دانست که این، غیر از تغییر و تبدیلهایی است که در این عالم تحقق مییابد، زیرا تبدیل انسان مثلاً، به خاک و غیر آن تحول در وجود صورت انسانی نیست، بلکه برطرف شدن وجود انسان از ماده و جایگزین شدن صورت خاک در آن میباشد. بنابراین در واقع تغییر در مادهای واقع شده است که تمامیتش به واسطه صورتش میباشد، امّا در وجود صورت تغییر رخ نداده، بلکه باطل شده و از بین رفته است، و در واقع زمان وجودی پایان یافته و زمان وجود دیگری آغاز گشته است. بنابراین«وجود خارجی» از راه یافتن و تغییر و تبدیل جلوگیری میکند.
وجود خارجی امری است ملازم با آخرین تفصیلهای واقعی شیء در ذات، آثار و نسبتهای خارجیاش، بدون آن که ابهامی در آن باشد. از طرف دیگر چون استعدادخای وجودهای مادی و پدیدههای امکانی و ماده حامل آن استعدادها، همگی در خارج موجودند، آنها نیز از آنچه برآنند، دگرگون نخواهند شد. بنابراین همه وجودهایی که عالم اجسام از آن تشکیل شده و نظامش بر آن استقرار یافته است، از این دیدگاه ثابت و تغییر ناپذیرند. این امور تنها در مقام مقایسه با یکدیگر تغییر پذیر میباشند، نه به لحاظ خودشان. مثلاً نطفه از آن جهت که نطفه است، نه خودش و نه استعدادش برای انسان و یا جسم دیگر شدن از آن جهت که یک استعداد موجود است و نه مادهاش که حامل استعداد است در ماده بودنش تحول پذیر نمیباشد. آری اگر ماده را در مقایسه با صورتهایی که در او به وجود میآید، در نظر بگیریم، قابل آن است که با یکی از آنها تحصل یابد، و نزدیکترین آنها، مثلاً صورت انسانی باشد.(15)
حاصل آن که این نظام جسمانی با همه اجزایش، یک نظام تغییر ناپذیر است، همانند نظامی که در عالم مثال و عقل مجرد میباشد، با این تفاوت که در ضمن آن، نظام دیگری برای پذیرش تغییر هست که قوه آن در فعلیتش اثر نمیگذارد. و چون
_______________________________
15. ر.ک، رسائل توحیدی، ص 91.
_______________________________
عالم مثال، نظام این عالم را با همه تفاصیلش دربردارد، و عالم عقل مجرد نیز مشتمل بر تفاصیل عالم مثال میباشد، نتیجه میگیریم که تفاصیل نظام عالم ماده، در عالم مثال و عقل مجرد، بر دو قسم است: یک قسم در مرتبه تحققش در عالم ماده، قابل تغییر است، و قسم دیگر به هیچ وجه قابل تغییر نیست، و چون عالم مثال شبح و نمونهای برای عالم عقل مجرد میباشد، در حقیقت ثبوت این حکم با هر دو قسمش در آنجا خواهد بود. امام صادق(ع) در حدیثی در مورد محدوده بداء میفرماید:«برای خداوند تبارک و تعالی بداء است نسبت به آنچه بداند، هرگاه خواهد، و نسبت به آنچه اراده کند برای تقدیر چیزها ولی اگر حکم مقرون به امضاء گشت دیگر بداء نیست. برای خداوند نسبت به آنچه وجود خارجی ندارد بداء هست و چون وجود خارجی قابل فهم و درک بیابد بداء نباشد».(16)
ارتباط مرتبه قدر با مسئله بداء
از مجموع مطالبی که بیان شد به دست میآید که وجود پدیدهها، مسبوق به دو مرتبه میباشد: مرتبهای که تخلف بردار نیست و قابل تغییر نمیباشد که این مرتبه را قضای حتمی مینامیم و مرتبهای که قابل تخلف و تغییر میباشد مانند مرتبه مقتضیات و علتهای ناقصه و استعدادها، که این مرتبه را قدر مینامیم که قابل محو و اثبات که همان بداء است میباشد.
علاّمه طباطبایی در مورد معنا و مفهوم قدر میفرماید:(17)
«قدر هر چیزی عبارت است از مقدار و حدود و هندسهای که از آن تجاوز نمیکند نه از جهت زیادی و نه از جهت کمی، و نه از هیچ جهت دیگر، خداوند نیز در این مورد میفرماید: «وَاِنْ مِنْ شَیءٍ اِلاّ عِنْدَهُ خَزائِنُهُ وَمانُنزّله اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم»: هیچ چیز نیست مگر آن که خزانههایش نزد ماست، ما هیچ چیز را جز به اندازه معین
_______________________________
16. اصول کافی، ج اوّل، ص 428.
17. طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمة، موءسسه نشر اسلامی، ص 295.
_______________________________
نازل نمیکنیم».(18)
آنچه در مورد بررسی مرتبه قدر حائز اهمیت است، این است که:
1. قدر بر خلاف قضا میتواند از مقتضای خود تخلف کند و قابل تغییر است، و این تخلف زمانی است که نسبت به بعضی از اجزای علت تامهاش مورد نظر باشد نه نسبت به مجموع علت تامهاش، چون در این صورت وجودش ضروری و واجب خواهد بود.
2. موطن و محل قدر عالم ماده است که در آن علل، گوناگوناند و نسبت به یکدیگر تزاحم و کشمکش دارند، امّا در عالم تجرد چون علت مادی و صوری منتفی است و شرایط و معدّات و موانع وجود ندارد، و تنها علت فاعلی و غائی وجود دارد و این دو علت هم در فاعل مجرد تام الفعلیه متحد و یکی است لذا در عالم تجرد قدر وجود ندارد.
البته اگر قدر را که عبارت است از تعیین حدود و قیود برای صفات و آثار شیء در علم پیشین که واقعیت خارجی تابع آن میباشد، به ماهیات امکانی که ترکیبی از ایجاب و سلب میباشد تعمیم دهیم در این صورت قدر هر امر ممکنی را شامل میشود، خواه عقل مجرد یا مثال معلق یا طبیعت مادی.(19)
در تقریرات صدرالمتألهین هم این معنا آمده است و در ضمن بحث مراتب علم الهی به عنوان مرتبهای از مراتب علم حق تعالی که همان مرتبه علم قدری و محو و اثبات میباشد مطرح شده است . چنان که صدرالمتألهین در شرح اصول کافی (20) و در تفسیر آیةالکرسی(21) ذیل آیه شریفه «یَعْلَمُ ما بَیْنَ اگیْدِیهِمْ وَما خَلْفَهُمْ»(22) مراتب علم باریتعالی را چنین معرفی میکند:
1. علم تفصیلی در عین اجمال.
_______________________________
18. سوره حجر، آیه 41.
19. ر.ک، جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمت متعالیه، انتشارات الزهرا، ج4، ص 365.
20. ر.ک، صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، شرح اصول کافی، موءسسه مطالعات، ج3، ص 211.
21. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، تفسیر قرآن کریم، انتشارات بیدار قم، ج4، ص 141.
22. سوره بقره، آیه 255.
_______________________________
2. قلم که عالم عقلی محیط به همه ما سوی است.
3. لوح محفوظ.
4. لوح محو و اثبات.
5. موجود مادی خارجی.(23)
البته تحلیل و بررسی هر یک از این مراتب علم الهی باید در مقاله دیگری به تفصیل بیان شود، امّا آنچه در این تقسیمبندی مطرح است، همان مرحله لوح محو و اثبات است که مرتبه قدر محسوب میشود و تغییر و تحولات و محو و اثبات که همان بداء است مختص به این مرحله میباشد.
علت انکار مسئله بداء
یکی از مواردی که باعث شده برخی، بداء را در مورد خداوند انکار کنند این است که گمان کردهاند بداء در مورد خداوند به معنای این است که علم خداوند جهل شود یا تغییری در آن صورت گیرد در حالی که روایات وارده از ائمه معصومینعلیهم السلام این مسئله را نفی میکند، چنان که در حدیث آمده است که امام باقرعلیه السلام میفرماید: «علم دو گونه است:1. علمی که نزد خدا در خزانه است و کسی از مخلوق از آن آگاه نیست 2. علمی که خدا به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم کرده است، علمی که به فرشتگان و پیامبرانش تعلیم کرده مطابق آنچه تعلیم کرده واقع خواهد شد، زیرا خدا نه خودش را تکذیب میکند ونه فرشتگان و پیامبرانش را و علمی که نزدش در خزانه است هر چه را خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد و هر چه را خواهد ثبت کند».(24) و در حدیثی دیگر میفرماید:«بعضی از امور نزد خدا مشروط است، هر چه را از آنها که خواهد پیش دارد و هر چه را خواهد پس اندازد».(25)
امام صادق(ع) نیز در حدیثی در مورد بدای ناشی از جهل در مورد حق تعالی میفرماید: «ما بد الله فی شیء إلاّ کان فی
_______________________________
23. صدرالدین شیرازی، محمد ابن ابراهیم، اسفار اربعه، مکتبة المصطفوی، قم، 1386ه. ق، ج6، ص 290.
24. اصول کافی، ج اوّل، ص 428.
25. همان مأخذ، ص 426.
_______________________________
علمه قبل أن یبدو له: برای خدا نسبت به چیزی بداء حاصل نشد جز این که پیش از این که بداء حاصل شود خدا آن را میدانست». و در حدیثی دیگر میفرماید: «انّ الله لم یبداء من جهل: بدا نسبت به خدا ناشی از جهل نیست(چنان که نسبت به مخلوق است)».(26)
آنچه از تدبر در این روایات آشکار میشود این است که بداء به معنای علم بعد از جهل در مورد خدا منتفی است، و از نظر این روایات علم خدای تعالی که عین ذات اوست، مانند علم ما مبدل به جهل نمیشود، بلکه بداء به معنای ظهور امری است از ناحیه خدای تعالی بعد از آن که ظاهر مخالف آن بود. پس بداء عبارت است از محو اول و اثبات ثانی و خدای سبحان عالم به هر دو است واین حقیقتی است که هیچ صاحب عقلی نمیتواند انکارش کند، زیرا برای امور و حوادث دو وجود پیش بینی و تصور میشود: یک وجود به حسب اقتضای اسباب ناقص از قبیل شرط و یا علت و یا مانعی است که قابل تخلف است، و یک وجود دیگر بر حسب اقتضای اسباب و علل تامه آن که این وجود بر خلاف وجود اوّل وجودی است ثابت و غیر مشروط و غیر متخلف. آن دو کتابی که آیه مورد بحث معرفی میکند که «یَمْحُو الله ما یَشاء وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب»، یعنی کتاب محو و اثبات و کتاب امّ الکتاب یا عبارتند از همین دو مرحله از وجود، یا مبدء آن دو.(27)
آنچه به نظر میرسد، این است که نزاع در ثبوت بداء همچنان که از احادیث ائمه اهل بیتعلیهم السلام برمیآید و نفی آن، همچنان که دیگران معتقدند، نزاعی است لفظی که با کمی دقت خود به خود از بین میرود زیرا آنهایی که منکر بداء هستند، چنین استدلال میکنند که قول به بداء مستلزم تغییر علم خداست، و حال آن که این استلزام در بدای ما آدمیان است، و در ماست که مستلزم تغییر علم است و امّا بداء به آن معانی که در روایات آمده مستلزم چنین
_______________________________
26. همان مأخد، ص 425.
27. ر.ک، المیزان، ج11، ص 523.
_______________________________
اشکالی نیست. در میان ادیان توحیدی دین یهود نسخ در احکام دین را جایز نمیدانسته، لذا به نسخ تورات به هیچ وجه رضا نمیداد و زیر بار این حرف که تورات به وسیله انجیل نسخ شود، نمیرفت، و یکی از اعتراضات و نقاط ضعفی را هم که به پندار خویش در دین اسلام میدیدند، و به رخ مسلمین میکشیدند این بود که میگفتند شما مسلمین پیرو کتابی هستید که بعضی از آیاتش بعضی دیگر را نسخ میکند، و نیز از همین جهت «بداء» را هم برای خدای تعالی در امور تکوینی جایز نمیدانستند و آن را هم یکی از نقاط ضعف اسلام و قرآن میدانستند، چون از بعضی آیات قرآن بداء استفاده میشود.
بنابر آنچه بیان شد، حقیقت بداء بر این اصل استوار است که خداوند دارای قدرت و سلطه مطلقه بر هستی است و هر زمان که بخواهد میتواند تقدیری را جایگزین تقدیر دیگر سازد در حالی که به هر دو نوع تقدیر علم قبلی داشته است و هیچگونه تغییری نیز در علم وی راه نخواهد داشت، زیرا تقدیر نخست چنان نیست که قدرت خدا را محدود ساخته و توانایی دگرگون کردن آن را از او سلب کند. خداوند متعال بر خلاف عقیده یهود که معتقدند«ید الله مغلولة»: «دست خدا بسته است» قدرت گسترده دارد و به تعبیر قرآن دست او باز است: «بل یَداه مبسوطتان».(28)
از طرف دیگر اِعمال قدرت و سلطه از سوی خداوند و اقدام وی به جایگزین کردن تقدر به جای تقدیر دیگر بدون حکمت و مصلحت انجام نمیگیرد و بخشی از قضیه در گرو اعمال خود انسان است که از طریق اختیار و برگزیدن و زندگی شایسته یا ناشایسته زمینه دگرگونی خویش را فراهم میآورد. چنان که در تعالیم قرآن کریم اشاره شده که: «اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّروا ما بِاگنْفُسهِم»: «خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن که آنچه را که در ضمیرشان هست تغییر دهند».(29)
_______________________________
28. سوره مائده، آیه 64.
29. سوره رعد، آیه11.