امامت امامان در صحاح اهل سنت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در صحاح اهل سنت، حدیثی از پیامبر اسلامصلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که بر اساس آن، حضرت تعداد خلفای خود را دوازده تن معرفی کرده و برای آنان اوصافی برشمرده است. هم این تعداد و هم اوصاف یاد شده برای آنان در حدیث مزبور، با دوازده امام مورد اعتقاد شیعه تطبیق میکند.
در شماره گذشته، متن و سند و پیشینه حدیث یاد شده، بررسی شد و شواهد توثیق سندی آن از طرف دانشمندان اهل سنت بیان گردید در این شماره توجیهات دانشمندان اهل سنت را در تطبیق مصادیق آن با خلفای اموی و عباسی، طرح کرده سپس به نقد آن میپردازیم.
توجیهات چاره اندیشانه
چنان که تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده جای هیچگونه گفتگویی وجود ندارد. به همین دلیل بحثهای عالمان مسلمان در مورد حدیث به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازدهگانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.
دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنان که نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان آن حضرت نیز امری است الهی، و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. اینان بر همین اساس و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارند، به اتفاق آرا و بدون هیج اختلافی، مصادیق حدیث یاد شده را امامان دوازدهگانه اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند.
دانشمندان شیعه میگویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمانِ مهمّ الهی است که توسط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ گردیده است. چرا که پیامبر هیچگاه از پیش خود سخن نمیگوید، بخصوص در مورد موضوع مهمّی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یُوحی».(1) و از سر هوای نفس نمیگوید، سخن او جز وحیی نیست که به او فرستاده میشود.
حال که بشارت، الهی است. و بشارت دهنده، بزرگترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.
معنا ندارد که بشارتِ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بشارتی الهی باشد، بشارت دهنده پیامبر خدا باشد، امّا تعیین مصادیق بشارت، آن هم درباره چنین مسئله مهمّی، به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا آنان بر اساس سلیقه و گرایشهای فکری خود، عدهای را به عنوان مصداق این بشارت معرفی کنند، و حاصل انتخاب آنان این باشد که عدهای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنی امیه و بنی عباس به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعیین و معرفی شوند.
چگونه میتوان پذیرفت ، اسلام که برای کوچکترین مسائل جامعه اسلامی، چاره اندیشی کرده و راه حلهای مناسب ارائه کرده، این مسئله مهم و اساسیِ جامعه اسلامی را نادیده گرفته، و برای آن هیچ طرح و برنامهای ارائه نکرده باشد، بلکه این مسئله را به مسلمانان، واگذار نموده باشد تا آنان بر اساس ذوق و سلیقه خود در این باره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین
_______________________________
1. سوره نجم، آیه 3و 4.
_______________________________
باشد، این به معنای نقص اسلام است. در حالی که خداوند در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است.
«اَلْیَوم اگکْمَلْت لَکُمْ دینکُم...».(2)
پس باید اسلام دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد، و چنین نظامی، جز نظام امامت نمیتواند باشد؛ یعنی همان چیزی که در حدیث خلفای اثناعشر آمده است.
این بود نظر دانشنمدان تشیع، در مقابل، دانشمندان اهل سنت که نظر شیعیان را در بحث حدیث، بلکه احادیث اثناعشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری میدانند، هر یک از آنان به دلخواه، گروهی از حاکمان اموی و عباسی را به عنوان مصداق حدیث یاد شده، ذکر کردهاند. اینان کوشیدهاند تا بلکه بتوانند توجیه مناسب و قابل قبولی برای حدیث امامان اثناعشر ارائه کنند. اینان برای دستیابی به این هدف، در تفسیر احادیث مورد بحث، از دو روش استفاده کردهاند.
1. ترتیب .
2. گزینش.
1. در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه ظاهری بودهاند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند. این دسته از عالمان اهل سنت کاری به این مسئله نداشتهاند که افرادی را که برمیگزینند واجد شرایط خلافت هستند یا نه. به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش جزء خلفای رسول خدا قرار گرفتهاند امّا حسن بن علیعلیمها السلام نواده رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم، و یا عمر بن عبدالعزیز که به عقیده دانشمندان اهل سنت بهترین خلیفه و حاکم اموی است، از منصب خلافت بی نصیب ماندهاند، زیرا عدد خلفای دوازدهگانه پیش از او کامل شده است.
2. گروهی دیگر از عالمان اهل سنت که راه حل نخست را خالی از نقیصه
_______________________________
2. سوره مائده، آیه3.
_______________________________
نمیدیدهاند، از آن، روی گردانده و راه حل گزینشی را به جای آن برگزیدهاند. اینان در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بودهاند انتخاب نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و به گمان خود، آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار دادهاند. امّا غافل از این که این راه حل نیز، همانند راه نخست با کاستیهایی مواجه است که پذیرش آن را ناممکن میسازد. و مابه برخی از آن کاستیها اشاره خواهیم نمود.
نمونههایی از توجیهات ترتیبی
1. ابن حجر عسقلانی، در اثر خود«فتح الباری شرح صحیح البخاری»(3) در شرح حدیث جابر بن سَمْرَه، نخست سخن قاضی عیاض را نقل میکند که گفته است: خلفای دوازده گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. ولید بن یزید بن عبد الملک.
ابن حجر سپس ، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و همان نظر قاضی عیاض را میپذیرد.
2. ابوحاتم میگوید: خلفای دوازدهگانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. معاویة بن یزید، 8. مروان بن حکم، 9. عبدالملک مروان، 10. ولید بن عبدالملک، 11. سلیمان بن عبدالملک، 120. عمر بن عبدالعزیز.(4)
3. ابن تیمیه مینویسد: خلفای دوازده گانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. عمر بن عبد العزیز.(5)
نمونهای از توجیهات گزینشی
سیوطی در این باره مینویسد: هشت تن از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: 1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. حسن بن علی، 6. معاویة ، 7.
_______________________________
3. فتح الباری، ج13، ص 214، دار المعرفة.
4. عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، محمد شمس الحق عظیم آبادی: 11/361.
_______________________________
عبدالله بن زبیر، 8. عمر بن عبد العزیز. وی آنگاه احتمال داده که دو نفر دیگر از خلفای دوازدهگانه«المهتدی» و «الظاهر» از حاکمان عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بودهاند!
وی میافزاید: «و امّا دو نفر دیگر باقی ماندهاند که باید منتظر آنان بمانیم، یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت پیامبر است».(6)
و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمیبرد. و بدین سان دانشمند پر معلوماتی مانند سوطی با همه تلاشهایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را آن هم بر اساس حدس و گمان، مشخص کند، و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است!
موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهل سنت به دهها مورد بالغ میگردد، به طور معمول، ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.
نقد توجیهات اهل سنت
توجیهات یاد شده را به هیچ روی، نمیتوان به عنوان تفسیر و معنای واقعیِ حدیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت. برخی از دلایلی که نادرستیِ توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف: دانشمندان اهل سنت در توجیه
_______________________________
5. اصول مذهب شیعه:2/674 نقل از منهاج السنة:4/206.
6. تاریخ الخلفاء، ص 10 12 ، دار القلم بیروت، 1406ه.
_______________________________
حدیث خلفای اثناعشر به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه نموده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی نیز برخوردار میباشد، از نظر دور داشتهاند. اینان فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازدهگانه توجه کردهاند، و در توجیهات خود عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بودهاند؛ و از ویژگیهای مهم دیگرِ حدیث، از جمله این که اینان خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیدهاند. چنان که گفتیم اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است تا منصب خلافت و جانشینیِ رسول خدا را عهدهدار باشد. لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اوّل و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثناعشر است.
نیز، در الفاظ حدیث عزت و استواریِ دین دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه معرفی شده، و تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اوّلاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازدهگانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او عزّت و استواری دین تأمین گردد.
ثانیاً: عزت و قوام دین در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و... قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند، گرچه فتوحات هم اگر برپایه موازین دینی انجام شود میتواند مایه عزّت باشد، امّا این عزت، نوعی عزت ظاهری است، و عزت واقعی در آن است که حکومت برپایه ارزشهای دینی اداره شود و روح اسلام در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدمکشی وفساد وشرابخواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و غارت بیت المال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی اکثر خلفای اهل سنت که حاکمان اموی تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم و اخلاق و معنویت و دین دیده نمیشود، و به جای آن، ظلم و ستم و فساد و قتل و غارت و تضییع حقوق مردم، و تبعیض و قدرتطلبی، وشهرت طلبی، و دنیاپرستی و... موج میزند. چنین افرادی چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازدهگانه، حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است. بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد.
آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی میتواند بپذیرد که دین در عصر انسان فاسدی چون یزید عزیز بوده؟ یزیدی که فرزند پیغمبر خدا را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده پیامبر را به اسارت برده، و حرّمت شهر پیامبر را شکسته و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به ناموس آنان تجاوز نموده و خانههای آنان را بر سرشان خراب کرده، و اموالشان را غارت کرده و از باقیمانده مردم مدینه بیعت گرفته که برده او باشند، و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است(7)، و عمرش را با قماربازی و سگ بازی و میمون بازی و شرابخواری و شهوترانی سپری میکرده، آیا کسی میتواند بگوید دین در عصر یزید عزیز بوده امّا در عصر مسلمانانِ عصرهای بعد و عصر حاضر ذلیل است؟! و آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا دانست؟!! نه، هرگز.
ب: در حدیث آمده است:«دشمنی دشمنان به آنها زیانی وارد نمیسازد». اگر مقصود از خلفای دوازدهگانه، حاکمان اموی و عباسی باشند چنان که دانشمندان اهل سنت گفتهاند، با توجه به این که حاکمان اموی از دین و ایمان و علم واخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه
_______________________________
7. تاریخ ابی الفداء:1/192؛ مروج الذهب:3/79؛ تاریخ طبری:5/491؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر:3/47؛ الصواعق المحرقة، ص 221؛ المنتظم ابن جوزی:5/343؛ شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی:1/69؛ تذکرة الخواص، ص 260؛ تاریخ الخلفاء، ص 230.
_______________________________
ظاهریِ آنان بوده است؛ اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمیماند، و ضرر قطعی به آنان وارد میشود، در حالی که حدیث میگوید: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد.
این ویزگی حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند، و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری، نمیتواند باشد، بلکه باید خلافت، منصبی الهی باشد تا آن که دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج: در حدیث آمده است که خلافت، دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه است. یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت. حال آن که مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت، امّا خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت نشان میدهد که مصادیق خلفای اثناعشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کردهاند.
آری، چنان که دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست، به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازدهگانه باشند. این در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثناعشر آن است که هیچ یک از آنان برای اثبات مدعای خود دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند. و از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد پذیرفته نیست. و چنان که پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگیِ آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام وخلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شرایطی برشمردهاند که «عدالت» و «علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند، خلیفه باید عادل باشد و در دانشِ دینشناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.(8)
چنان که دیدیم، و اکثر کسانی که نام آنان توسط دانشمندان اهل سنت در شمار خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمده، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی سواد، فاسق و ستمگر بودهاند. نه بهرهای از عدالت داشتهاند و نه از شناخت دین. و اینان فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ذکر کردهاند. بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است، لذا چگونه میتوان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داد؟!
این در حالی است که در جانبِ مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان مورد قبول دانشمندان فریقین است، و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند، بلکه شرایطی بیش از آن را دارا میباشند.
4. ضرورت وحدت رویه خلفا
هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثناعشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازدهگانه از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وعدهای الهی است. و این شخصیتهای بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهنده راه رسول خدا باشند باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند، چون در زندگی مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد. وقتی به زندگیِ امامان اهل بیت و خلفای اهل سنت مراجعه میکنیم، امامان اهل بیت را مکمل و موءید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّهای یکسان مییابیم. و راه و روش پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم.
امّا وقتی به زندگیِ خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه
_______________________________
8. ماوردی، احکام السلطانیه، ص 20؛ تفتازانی، شرح المقاصد:5/243.
_______________________________
میکنیم، هر یک را مخالفِ دیگری، و زندگیِ همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مییابیم. این عملکرد آنان نشان روشنی است از این که اینان خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبودهاند.
5. دو سلسله خلفا
از احادیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کردهاند به وضوح استفاده میشود که پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت.
الف: خلفای حق. ب: حاکمان باطل.
خلفای حق: همان خلفای دوازدهگانهای هستند که تاکنون پیرامون آنها سخن گفتهایم. و چنان که دیدیم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد و خصوصیات آنان را بیان داشتهاند. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آغاز میشود: «یکون بعدی (من بعدی) اثنا عشر خلیفة...»(9): پس از من دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت....
حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم احادیث صحیحی در آثار خود نقل کردهاند که بر اساس آن، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: به زودی پس از من فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند، آن را از معنویت تهی ساخته و میمیرانند، «... ستکون علیکم أئمّة یمیتون الصلاة...»(10)؛ از سنت پیامبر هدایت نمیجویند و به دستورات آن حضرت عمل نمیکنند.: «... امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی ولا یستنّون بسنتی...».(11) اینان افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی
_______________________________
9. سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد:5/92، 94، 99، 108؛ معجم کبیر طبرانی:2/214، 216، 254، 255؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 1075.
10. صحیح مسلم، کتاب مساجد، ص 238؛ سنن بیهقی:3/177، دار الکتب العلمیة؛ مسند ابی عوانه:1/344، دار المعرفة؛ معجم کبیر طبرانی:2/151؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
11. الترغیب والترهیب، منذری:3/194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم:1/79؛ دار الکتاب؛ مشکل الاعلیها السلامثار، طحاوی:2/137؛ مجمع الزوائد:5/445.
_______________________________
آنان را امام جماعت قرار دهد، لذا رسول خدا به اصحاب فرمودند: اگر با آنان نماز بخوانید نمازتان نافله محسوب میشود. یا فرمودند: نمازهای واجبتان را در خانههای خود بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید.
:«...فصلّوا الصلاة لوقتها، واجعلوا صلاتکم معهم نافلةً».(12)
:«فصلّوا فی بیوتکم للوقت الذی تعرفون ثم صلّوا معهم، واجعلوها سبحة(أی نافلةً)».(13)
وقتی سخن میگویند، مواعظ حکیمانه بر زبان میرانند، و در همان حال قلبهای آنان بدبوتر از مُردار است. که نشان میدهد اینان گرفتار صفت «نفاق»اند: «...ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمة علی منابر... وقلوبهم أنتن من الجیف».(14)
اینان افرادی بدعتگذارند«...یوءخرون الصلاة عن مواقیتها، ویحدثون البدعة...».(15)
ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:«یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس».(16)
و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند.
اگر به دقت و از سر انصاف در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به خصوص در صورتی که به واژهها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و «سیکون امراء من بعدی» و «امراء یکونون من بعدی» و «سیکون من بعد أئمّة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و... که در آغاز و لابلای تمامیِ روایات این باب به چشم میخورد، توجه کنیم خواهیم دید که این تعابیر، بر آینده نزدیک نسبت به عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دلالت میکند، و نشان میدهد که حداقل بخشی از مخاطبین این
_______________________________
12. مجمع الزوائد:2/81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
13. دلائل النبوة بیهفی:6/396؛ دارالکتب العلمیه؛ سنن بیهقی:3/182.
14. مجمع الزوائد:5/429، دارالفکر با تصریح به صحت سند حدیث؛ معجم کبیر طبرانی:19/160.
15. سنن بیهقی:3/177، 183؛ مسند احمد:1/499.
16. مجمع الزوائد:5/424 با سند صحیح.
_______________________________
احادیث، صحابه رسول خدا میباشند، یعنی آنان حداقل شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند نمود.
به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دوری پس از درگذشت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حکومت دست یافتند و چنین عملکرد ناصوابی داشتند؟!، آیا اینان کسانی غیر از حاکمان اموی بودند؟
«نووی» نیز در شرح صحیح مسلم مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.(17) حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت آنها را به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کردهاند! به راستی آیا کسانی که رسول خدا شدیداً آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کو بندهای چون: میراننده و ضایع کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش کننده سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن(18)، از آنان یاد کردهاند، شایستگی دارند که به عنوان خلفای پیامبر معرفی شوند؟! معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کردهاند؟! و چرا اینان نکوهشهای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در مورد حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد بردهاند؟!
در شماری از روایات این باب، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان برحذر داشتهاند:
«انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی ولَستُ منهُ...».(19)
اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمیکردند، بلکه آن را لازم هم میشمردند. چنان که پیروی از علیعلیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایطی لازم، و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانستهاند.
_______________________________
17. شرح صحیح مسلم:5/154، دار القلم بیروت1407ه.
18. تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.
19. سنن ترمذی:3/358سلفیه؛ الترغیب والترهیب:3/195؛ تاریخ بغداد:5/362.
در شماره گذشته، متن و سند و پیشینه حدیث یاد شده، بررسی شد و شواهد توثیق سندی آن از طرف دانشمندان اهل سنت بیان گردید در این شماره توجیهات دانشمندان اهل سنت را در تطبیق مصادیق آن با خلفای اموی و عباسی، طرح کرده سپس به نقد آن میپردازیم.
توجیهات چاره اندیشانه
چنان که تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده جای هیچگونه گفتگویی وجود ندارد. به همین دلیل بحثهای عالمان مسلمان در مورد حدیث به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازدهگانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.
دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنان که نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان آن حضرت نیز امری است الهی، و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. اینان بر همین اساس و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارند، به اتفاق آرا و بدون هیج اختلافی، مصادیق حدیث یاد شده را امامان دوازدهگانه اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند.
دانشمندان شیعه میگویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمانِ مهمّ الهی است که توسط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ گردیده است. چرا که پیامبر هیچگاه از پیش خود سخن نمیگوید، بخصوص در مورد موضوع مهمّی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یُوحی».(1) و از سر هوای نفس نمیگوید، سخن او جز وحیی نیست که به او فرستاده میشود.
حال که بشارت، الهی است. و بشارت دهنده، بزرگترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.
معنا ندارد که بشارتِ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بشارتی الهی باشد، بشارت دهنده پیامبر خدا باشد، امّا تعیین مصادیق بشارت، آن هم درباره چنین مسئله مهمّی، به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا آنان بر اساس سلیقه و گرایشهای فکری خود، عدهای را به عنوان مصداق این بشارت معرفی کنند، و حاصل انتخاب آنان این باشد که عدهای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنی امیه و بنی عباس به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعیین و معرفی شوند.
چگونه میتوان پذیرفت ، اسلام که برای کوچکترین مسائل جامعه اسلامی، چاره اندیشی کرده و راه حلهای مناسب ارائه کرده، این مسئله مهم و اساسیِ جامعه اسلامی را نادیده گرفته، و برای آن هیچ طرح و برنامهای ارائه نکرده باشد، بلکه این مسئله را به مسلمانان، واگذار نموده باشد تا آنان بر اساس ذوق و سلیقه خود در این باره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین
_______________________________
1. سوره نجم، آیه 3و 4.
_______________________________
باشد، این به معنای نقص اسلام است. در حالی که خداوند در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است.
«اَلْیَوم اگکْمَلْت لَکُمْ دینکُم...».(2)
پس باید اسلام دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد، و چنین نظامی، جز نظام امامت نمیتواند باشد؛ یعنی همان چیزی که در حدیث خلفای اثناعشر آمده است.
این بود نظر دانشنمدان تشیع، در مقابل، دانشمندان اهل سنت که نظر شیعیان را در بحث حدیث، بلکه احادیث اثناعشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری میدانند، هر یک از آنان به دلخواه، گروهی از حاکمان اموی و عباسی را به عنوان مصداق حدیث یاد شده، ذکر کردهاند. اینان کوشیدهاند تا بلکه بتوانند توجیه مناسب و قابل قبولی برای حدیث امامان اثناعشر ارائه کنند. اینان برای دستیابی به این هدف، در تفسیر احادیث مورد بحث، از دو روش استفاده کردهاند.
1. ترتیب .
2. گزینش.
1. در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه ظاهری بودهاند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانستهاند. این دسته از عالمان اهل سنت کاری به این مسئله نداشتهاند که افرادی را که برمیگزینند واجد شرایط خلافت هستند یا نه. به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش جزء خلفای رسول خدا قرار گرفتهاند امّا حسن بن علیعلیمها السلام نواده رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم، و یا عمر بن عبدالعزیز که به عقیده دانشمندان اهل سنت بهترین خلیفه و حاکم اموی است، از منصب خلافت بی نصیب ماندهاند، زیرا عدد خلفای دوازدهگانه پیش از او کامل شده است.
2. گروهی دیگر از عالمان اهل سنت که راه حل نخست را خالی از نقیصه
_______________________________
2. سوره مائده، آیه3.
_______________________________
نمیدیدهاند، از آن، روی گردانده و راه حل گزینشی را به جای آن برگزیدهاند. اینان در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بودهاند انتخاب نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و به گمان خود، آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار دادهاند. امّا غافل از این که این راه حل نیز، همانند راه نخست با کاستیهایی مواجه است که پذیرش آن را ناممکن میسازد. و مابه برخی از آن کاستیها اشاره خواهیم نمود.
نمونههایی از توجیهات ترتیبی
1. ابن حجر عسقلانی، در اثر خود«فتح الباری شرح صحیح البخاری»(3) در شرح حدیث جابر بن سَمْرَه، نخست سخن قاضی عیاض را نقل میکند که گفته است: خلفای دوازده گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. ولید بن یزید بن عبد الملک.
ابن حجر سپس ، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و همان نظر قاضی عیاض را میپذیرد.
2. ابوحاتم میگوید: خلفای دوازدهگانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. معاویة بن یزید، 8. مروان بن حکم، 9. عبدالملک مروان، 10. ولید بن عبدالملک، 11. سلیمان بن عبدالملک، 120. عمر بن عبدالعزیز.(4)
3. ابن تیمیه مینویسد: خلفای دوازده گانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. عمر بن عبد العزیز.(5)
نمونهای از توجیهات گزینشی
سیوطی در این باره مینویسد: هشت تن از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: 1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. حسن بن علی، 6. معاویة ، 7.
_______________________________
3. فتح الباری، ج13، ص 214، دار المعرفة.
4. عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، محمد شمس الحق عظیم آبادی: 11/361.
_______________________________
عبدالله بن زبیر، 8. عمر بن عبد العزیز. وی آنگاه احتمال داده که دو نفر دیگر از خلفای دوازدهگانه«المهتدی» و «الظاهر» از حاکمان عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بودهاند!
وی میافزاید: «و امّا دو نفر دیگر باقی ماندهاند که باید منتظر آنان بمانیم، یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت پیامبر است».(6)
و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمیبرد. و بدین سان دانشمند پر معلوماتی مانند سوطی با همه تلاشهایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را آن هم بر اساس حدس و گمان، مشخص کند، و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است!
موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهل سنت به دهها مورد بالغ میگردد، به طور معمول، ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.
نقد توجیهات اهل سنت
توجیهات یاد شده را به هیچ روی، نمیتوان به عنوان تفسیر و معنای واقعیِ حدیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت. برخی از دلایلی که نادرستیِ توجیهات یاد شده را به اثبات میرساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگیهای امامان در حدیث
الف: دانشمندان اهل سنت در توجیه
_______________________________
5. اصول مذهب شیعه:2/674 نقل از منهاج السنة:4/206.
6. تاریخ الخلفاء، ص 10 12 ، دار القلم بیروت، 1406ه.
_______________________________
حدیث خلفای اثناعشر به دو ویژگی از ویژگیهای حدیث توجه نموده و سایر ویژگیهای حدیث را که از اهمیت فراوانی نیز برخوردار میباشد، از نظر دور داشتهاند. اینان فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازدهگانه توجه کردهاند، و در توجیهات خود عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بودهاند؛ و از ویژگیهای مهم دیگرِ حدیث، از جمله این که اینان خلفای کل امت اسلامی میباشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیدهاند. چنان که گفتیم اینان خلفای همه امت اسلامیاند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است تا منصب خلافت و جانشینیِ رسول خدا را عهدهدار باشد. لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمیشود. به همین دلیل، محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اوّل و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثناعشر است.
نیز، در الفاظ حدیث عزت و استواریِ دین دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه معرفی شده، و تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اوّلاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازدهگانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او عزّت و استواری دین تأمین گردد.
ثانیاً: عزت و قوام دین در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و... قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند، گرچه فتوحات هم اگر برپایه موازین دینی انجام شود میتواند مایه عزّت باشد، امّا این عزت، نوعی عزت ظاهری است، و عزت واقعی در آن است که حکومت برپایه ارزشهای دینی اداره شود و روح اسلام در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدمکشی وفساد وشرابخواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و غارت بیت المال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی اکثر خلفای اهل سنت که حاکمان اموی تشکیل میدهند، هیچ اثری از علم و اخلاق و معنویت و دین دیده نمیشود، و به جای آن، ظلم و ستم و فساد و قتل و غارت و تضییع حقوق مردم، و تبعیض و قدرتطلبی، وشهرت طلبی، و دنیاپرستی و... موج میزند. چنین افرادی چگونه میتوانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازدهگانه، حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است. بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بیثبات شده باشد.
آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی میتواند بپذیرد که دین در عصر انسان فاسدی چون یزید عزیز بوده؟ یزیدی که فرزند پیغمبر خدا را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده پیامبر را به اسارت برده، و حرّمت شهر پیامبر را شکسته و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به ناموس آنان تجاوز نموده و خانههای آنان را بر سرشان خراب کرده، و اموالشان را غارت کرده و از باقیمانده مردم مدینه بیعت گرفته که برده او باشند، و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است(7)، و عمرش را با قماربازی و سگ بازی و میمون بازی و شرابخواری و شهوترانی سپری میکرده، آیا کسی میتواند بگوید دین در عصر یزید عزیز بوده امّا در عصر مسلمانانِ عصرهای بعد و عصر حاضر ذلیل است؟! و آیا میتوان چنین عنصری را جانشین رسول خدا دانست؟!! نه، هرگز.
ب: در حدیث آمده است:«دشمنی دشمنان به آنها زیانی وارد نمیسازد». اگر مقصود از خلفای دوازدهگانه، حاکمان اموی و عباسی باشند چنان که دانشمندان اهل سنت گفتهاند، با توجه به این که حاکمان اموی از دین و ایمان و علم واخلاق و معنویت، بهرهای نداشتهاند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه
_______________________________
7. تاریخ ابی الفداء:1/192؛ مروج الذهب:3/79؛ تاریخ طبری:5/491؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر:3/47؛ الصواعق المحرقة، ص 221؛ المنتظم ابن جوزی:5/343؛ شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی:1/69؛ تذکرة الخواص، ص 260؛ تاریخ الخلفاء، ص 230.
_______________________________
ظاهریِ آنان بوده است؛ اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برایشان چیزی باقی نمیماند، و ضرر قطعی به آنان وارد میشود، در حالی که حدیث میگوید: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمیسازد.
این ویزگی حدیث نیز به وضوح نشان میدهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند، و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری، نمیتواند باشد، بلکه باید خلافت، منصبی الهی باشد تا آن که دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج: در حدیث آمده است که خلافت، دائرمدار وجود خلفای دوازدهگانه است. یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت. حال آن که مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت، امّا خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت نشان میدهد که مصادیق خلفای اثناعشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کردهاند.
آری، چنان که دیدیم، ویژگیهای ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست، به همین دلیل اینان نمیتوانند مصداق خلفای دوازدهگانه باشند. این در حالی است که تمام ویژگیهای یاد شده به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثناعشر آن است که هیچ یک از آنان برای اثبات مدعای خود دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کردهاند. و از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد پذیرفته نیست. و چنان که پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگیِ آنان را نفی میکند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام وخلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شرایطی برشمردهاند که «عدالت» و «علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشتهاند، خلیفه باید عادل باشد و در دانشِ دینشناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.(8)
چنان که دیدیم، و اکثر کسانی که نام آنان توسط دانشمندان اهل سنت در شمار خلفای دوازدهگانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمده، حاکمان امویاند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی سواد، فاسق و ستمگر بودهاند. نه بهرهای از عدالت داشتهاند و نه از شناخت دین. و اینان فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ذکر کردهاند. بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است، لذا چگونه میتوان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داد؟!
این در حالی است که در جانبِ مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان مورد قبول دانشمندان فریقین است، و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بودهاند، بلکه شرایطی بیش از آن را دارا میباشند.
4. ضرورت وحدت رویه خلفا
هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثناعشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازدهگانه از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وعدهای الهی است. و این شخصیتهای بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهنده راه رسول خدا باشند باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند، چون در زندگی مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد. وقتی به زندگیِ امامان اهل بیت و خلفای اهل سنت مراجعه میکنیم، امامان اهل بیت را مکمل و موءید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّهای یکسان مییابیم. و راه و روش پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده میکنیم.
امّا وقتی به زندگیِ خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه
_______________________________
8. ماوردی، احکام السلطانیه، ص 20؛ تفتازانی، شرح المقاصد:5/243.
_______________________________
میکنیم، هر یک را مخالفِ دیگری، و زندگیِ همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مییابیم. این عملکرد آنان نشان روشنی است از این که اینان خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبودهاند.
5. دو سلسله خلفا
از احادیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کردهاند به وضوح استفاده میشود که پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت.
الف: خلفای حق. ب: حاکمان باطل.
خلفای حق: همان خلفای دوازدهگانهای هستند که تاکنون پیرامون آنها سخن گفتهایم. و چنان که دیدیم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد و خصوصیات آنان را بیان داشتهاند. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آغاز میشود: «یکون بعدی (من بعدی) اثنا عشر خلیفة...»(9): پس از من دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت....
حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم احادیث صحیحی در آثار خود نقل کردهاند که بر اساس آن، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرمودهاند: به زودی پس از من فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر میاندازند، آن را از معنویت تهی ساخته و میمیرانند، «... ستکون علیکم أئمّة یمیتون الصلاة...»(10)؛ از سنت پیامبر هدایت نمیجویند و به دستورات آن حضرت عمل نمیکنند.: «... امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی ولا یستنّون بسنتی...».(11) اینان افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی
_______________________________
9. سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد:5/92، 94، 99، 108؛ معجم کبیر طبرانی:2/214، 216، 254، 255؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 1075.
10. صحیح مسلم، کتاب مساجد، ص 238؛ سنن بیهقی:3/177، دار الکتب العلمیة؛ مسند ابی عوانه:1/344، دار المعرفة؛ معجم کبیر طبرانی:2/151؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
11. الترغیب والترهیب، منذری:3/194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم:1/79؛ دار الکتاب؛ مشکل الاعلیها السلامثار، طحاوی:2/137؛ مجمع الزوائد:5/445.
_______________________________
آنان را امام جماعت قرار دهد، لذا رسول خدا به اصحاب فرمودند: اگر با آنان نماز بخوانید نمازتان نافله محسوب میشود. یا فرمودند: نمازهای واجبتان را در خانههای خود بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید.
:«...فصلّوا الصلاة لوقتها، واجعلوا صلاتکم معهم نافلةً».(12)
:«فصلّوا فی بیوتکم للوقت الذی تعرفون ثم صلّوا معهم، واجعلوها سبحة(أی نافلةً)».(13)
وقتی سخن میگویند، مواعظ حکیمانه بر زبان میرانند، و در همان حال قلبهای آنان بدبوتر از مُردار است. که نشان میدهد اینان گرفتار صفت «نفاق»اند: «...ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمة علی منابر... وقلوبهم أنتن من الجیف».(14)
اینان افرادی بدعتگذارند«...یوءخرون الصلاة عن مواقیتها، ویحدثون البدعة...».(15)
ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:«یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس».(16)
و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند.
اگر به دقت و از سر انصاف در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به خصوص در صورتی که به واژهها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و «سیکون امراء من بعدی» و «امراء یکونون من بعدی» و «سیکون من بعد أئمّة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و... که در آغاز و لابلای تمامیِ روایات این باب به چشم میخورد، توجه کنیم خواهیم دید که این تعابیر، بر آینده نزدیک نسبت به عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دلالت میکند، و نشان میدهد که حداقل بخشی از مخاطبین این
_______________________________
12. مجمع الزوائد:2/81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
13. دلائل النبوة بیهفی:6/396؛ دارالکتب العلمیه؛ سنن بیهقی:3/182.
14. مجمع الزوائد:5/429، دارالفکر با تصریح به صحت سند حدیث؛ معجم کبیر طبرانی:19/160.
15. سنن بیهقی:3/177، 183؛ مسند احمد:1/499.
16. مجمع الزوائد:5/424 با سند صحیح.
_______________________________
احادیث، صحابه رسول خدا میباشند، یعنی آنان حداقل شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند نمود.
به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دوری پس از درگذشت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حکومت دست یافتند و چنین عملکرد ناصوابی داشتند؟!، آیا اینان کسانی غیر از حاکمان اموی بودند؟
«نووی» نیز در شرح صحیح مسلم مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.(17) حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت آنها را به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کردهاند! به راستی آیا کسانی که رسول خدا شدیداً آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کو بندهای چون: میراننده و ضایع کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش کننده سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن(18)، از آنان یاد کردهاند، شایستگی دارند که به عنوان خلفای پیامبر معرفی شوند؟! معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کردهاند؟! و چرا اینان نکوهشهای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در مورد حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد بردهاند؟!
در شماری از روایات این باب، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان برحذر داشتهاند:
«انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی ولَستُ منهُ...».(19)
اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمیکردند، بلکه آن را لازم هم میشمردند. چنان که پیروی از علیعلیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایطی لازم، و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانستهاند.
_______________________________
17. شرح صحیح مسلم:5/154، دار القلم بیروت1407ه.
18. تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.
19. سنن ترمذی:3/358سلفیه؛ الترغیب والترهیب:3/195؛ تاریخ بغداد:5/362.