آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در صحاح اهل سنت، حدیثی از پیامبر اسلام‏صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که بر اساس آن، حضرت تعداد خلفای خود را دوازده تن معرفی کرده و برای آنان اوصافی برشمرده است. هم این تعداد و هم اوصاف یاد شده برای آنان در حدیث مزبور، با دوازده امام مورد اعتقاد شیعه تطبیق می‏کند.
در شماره گذشته، متن و سند و پیشینه حدیث یاد شده، بررسی شد و شواهد توثیق سندی آن از طرف دانشمندان اهل سنت بیان گردید در این شماره توجیهات دانشمندان اهل سنت را در تطبیق مصادیق آن با خلفای اموی و عباسی، طرح کرده سپس به نقد آن می‏پردازیم.
توجیهات چاره اندیشانه
چنان که تاکنون دیدیم، در سند حدیث یاد شده جای هیچگونه گفتگویی وجود ندارد. به همین دلیل بحث‏های عالمان مسلمان در مورد حدیث به دلالت آن معطوف شده و در مورد مصادیق خلفای دوازده‏گانه میان آنان گفتگوهای فراوانی روی داده است.
دانشمندان شیعه امامیه معتقدند، چنان که نبوت پیامبر اسلام امری الهی است، تعیین جانشینان آن حضرت نیز امری است الهی، و از حیطه اختیارات امت اسلامی خارج است. اینان بر همین اساس و با توجه به روایات فراوانی که از طریق پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار دارند، به اتفاق آرا و بدون هیج اختلافی، مصادیق حدیث یاد شده را امامان دوازده‏گانه اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانسته‏اند.
دانشمندان شیعه می‏گویند: تردیدی وجود ندارد که بشارت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به آمدن دوازده خلیفه پس از ایشان، یک سخن عادی نبوده، بلکه بشارت و فرمانِ مهمّ الهی است که توسط رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ گردیده است. چرا که پیامبر هیچگاه از پیش خود سخن نمی‏گوید، بخصوص در مورد موضوع مهمّی مانند جانشینان خود و رهبران امّت اسلامی. «وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * اِنْ هُوَ اِلاّ وَحْی یُوحی».(1) و از سر هوای نفس نمی‏گوید، سخن او جز وحیی نیست که به او فرستاده می‏شود.
حال که بشارت، الهی است. و بشارت دهنده، بزرگترین پیامبر الهی است، باید مصادیق بشارت نیز الهی و از جانب خدا بوده و تعیین آنان توسط خدا و پیامبر صورت گیرد.
معنا ندارد که بشارتِ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بشارتی الهی باشد، بشارت دهنده پیامبر خدا باشد، امّا تعیین مصادیق بشارت، آن هم درباره چنین مسئله مهمّی، به عالمان دربار حاکمان اموی و عباسی واگذار شود، تا آنان بر اساس سلیقه و گرایش‏های فکری خود، عده‏ای را به عنوان مصداق این بشارت معرفی کنند، و حاصل انتخاب آنان این باشد که عده‏ای از عناصر شیطانی و اهریمنی از دودمان بنی امیه و بنی عباس به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعیین و معرفی شوند.
چگونه می‏توان پذیرفت ، اسلام که برای کوچک‏ترین مسائل جامعه اسلامی، چاره اندیشی کرده و راه حل‏های مناسب ارائه کرده، این مسئله مهم و اساسیِ جامعه اسلامی را نادیده گرفته، و برای آن هیچ طرح و برنامه‏ای ارائه نکرده باشد، بلکه این مسئله را به مسلمانان، واگذار نموده باشد تا آنان بر اساس ذوق و سلیقه خود در این باره تصمیم بگیرند. اگر حقیقت امر چنین
_______________________________
1. سوره نجم، آیه 3و 4.
_______________________________
باشد، این به معنای نقص اسلام است. در حالی که خداوند در قرآن کریم به صراحت، اسلام را دینی کامل معرفی کرده است.
«اَلْیَوم اگکْمَلْت لَکُمْ دینکُم...».(2)
پس باید اسلام دارای نظام سیاسی روشن و مشخص باشد که توسط رسول خدا به امت تعلیم شده باشد، و چنین نظامی، جز نظام امامت نمی‏تواند باشد؛ یعنی همان چیزی که در حدیث خلفای اثناعشر آمده است.
این بود نظر دانشنمدان تشیع، در مقابل، دانشمندان اهل سنت که نظر شیعیان را در بحث حدیث، بلکه احادیث اثناعشر نپذیرفته و خلافت پیامبر را امری بشری می‏دانند، هر یک از آنان به دلخواه، گروهی از حاکمان اموی و عباسی را به عنوان مصداق حدیث یاد شده، ذکر کرده‏اند. اینان کوشیده‏اند تا بلکه بتوانند توجیه مناسب و قابل قبولی برای حدیث امامان اثناعشر ارائه کنند. اینان برای دست‏یابی به این هدف، در تفسیر احادیث مورد بحث، از دو روش استفاده کرده‏اند.
1. ترتیب .
2. گزینش.
1. در راه حل نخست، آنان با گرایش به دودمان اموی، پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از کسانی که دارای حاکمیت و سلطه ظاهری بوده‏اند به ترتیب دوازده نفر را برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازده‏گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دانسته‏اند. این دسته از عالمان اهل سنت کاری به این مسئله نداشته‏اند که افرادی را که برمی‏گزینند واجد شرایط خلافت هستند یا نه. به همین دلیل، در این راه حل، یزید بن معاویه و مروان و فرزندانش جزء خلفای رسول خدا قرار گرفته‏اند امّا حسن بن علی‏علیمها السلام نواده رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم، و یا عمر بن عبدالعزیز که به عقیده دانشمندان اهل سنت بهترین خلیفه و حاکم اموی است، از منصب خلافت بی نصیب مانده‏اند، زیرا عدد خلفای دوازده‏گانه پیش از او کامل شده است.
2. گروهی دیگر از عالمان اهل سنت که راه حل نخست را خالی از نقیصه
_______________________________
2. سوره مائده، آیه3.
_______________________________
نمی‏دیده‏اند، از آن، روی گردانده و راه حل گزینشی را به جای آن برگزیده‏اند. اینان در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بوده‏اند انتخاب نموده و به ضمیمه خلفای راشدین، دوازده نفر را برگزیده و به گمان خود، آنان را مصداق خلفای دوازده‏گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داده‏اند. امّا غافل از این که این راه حل نیز، همانند راه نخست با کاستی‏هایی مواجه است که پذیرش آن را ناممکن می‏سازد. و مابه برخی از آن کاستی‏ها اشاره خواهیم نمود.
نمونه‏هایی از توجیهات ترتیبی
1. ابن حجر عسقلانی، در اثر خود«فتح الباری شرح صحیح البخاری»(3) در شرح حدیث جابر بن سَمْرَه، نخست سخن قاضی عیاض را نقل می‏کند که گفته است: خلفای دوازده گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. ولید بن یزید بن عبد الملک.
ابن حجر سپس ، سخن قاضی عیاض را تحسین نموده و آن را بر سایر احتمالات دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث، ترجیح داده و همان نظر قاضی عیاض را می‏پذیرد.
2. ابوحاتم می‏گوید: خلفای دوازده‏گانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. معاویة بن یزید، 8. مروان بن حکم، 9. عبدالملک مروان، 10. ولید بن عبدالملک، 11. سلیمان بن عبدالملک، 120. عمر بن عبدالعزیز.(4)
3. ابن تیمیه می‏نویسد: خلفای دوازده گانه عبارتند از:
1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. معاویه، 6. یزید، 7. عبدالملک مروان، 8. ولید بن عبدالملک، 9. سلیمان بن عبدالملک، 10. یزید بن عبدالملک، 11. هشام بن عبدالملک، 12. عمر بن عبد العزیز.(5)
نمونه‏ای از توجیهات گزینشی
سیوطی در این باره می‏نویسد: هشت تن از خلفای دوازده‏گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم عبارتند از: 1. ابوبکر، 2. عمر، 3. عثمان، 4. علی، 5. حسن بن علی، 6. معاویة ، 7.
_______________________________
3. فتح الباری، ج13، ص 214، دار المعرفة.
4. عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، محمد شمس الحق عظیم آبادی: 11/361.
_______________________________
عبدالله بن زبیر، 8. عمر بن عبد العزیز. وی آن‏گاه احتمال داده که دو نفر دیگر از خلفای دوازده‏گانه«المهتدی» و «الظاهر» از حاکمان عباسی باشند، چون این دو نفر به عقیده سیوطی افراد عادلی بوده‏اند!
وی می‏افزاید: «و امّا دو نفر دیگر باقی مانده‏اند که باید منتظر آنان بمانیم، یکی از آن دو، «مهدی» است که از اهل بیت پیامبر است».(6)
و نفر دوم را مسکوت گذاشته و از وی نام نمی‏برد. و بدین سان دانشمند پر معلوماتی مانند سوطی با همه تلاش‏هایی که به عمل آورده، تنها توانسته است به گمان خود، نام یازده نفر از خلفای دوازده‏گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را آن هم بر اساس حدس و گمان، مشخص کند، و از تعیین نفر دوازدهم عاجز مانده است!
موارد یاد شده و توجیهاتی از این دست که تعداد آن در آثار عالمان اهل سنت به ده‏ها مورد بالغ می‏گردد، به طور معمول، ترکیبی است از خلفای راشدین و حاکمان اموی و عباسی.
نقد توجیهات اهل سنت
توجیهات یاد شده را به هیچ روی، نمی‏توان به عنوان تفسیر و معنای واقعیِ حدیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پذیرفت. برخی از دلایلی که نادرستیِ توجیهات یاد شده را به اثبات می‏رساند چنین است:
1. عدم انطباق توجیهات با ویژگی‏های امامان در حدیث
الف: دانشمندان اهل سنت در توجیه
_______________________________
5. اصول مذهب شیعه:2/674 نقل از منهاج السنة:4/206.
6. تاریخ الخلفاء، ص 10 12 ، دار القلم بیروت، 1406ه.
_______________________________
حدیث خلفای اثناعشر به دو ویژگی از ویژگی‏های حدیث توجه نموده و سایر ویژگی‏های حدیث را که از اهمیت فراوانی نیز برخوردار می‏باشد، از نظر دور داشته‏اند. اینان فقط به عدد «دوازده» و «قرشی» بودن خلفای دوازده‏گانه توجه کرده‏اند، و در توجیهات خود عموماً در صدد تأمین این دو ویژگی بوده‏اند؛ و از ویژگی‏های مهم دیگرِ حدیث، از جمله این که اینان خلفای کل امت اسلامی می‏باشند، به عمد یا از سر غفلت، چشم پوشیده‏اند. چنان که گفتیم اینان خلفای همه امت اسلامی‏اند و تا امت باقی است، یکی از آنان باقی است تا منصب خلافت و جانشینیِ رسول خدا را عهده‏دار باشد. لذا دوران زندگی آنان به زمانی خاص، محدود نمی‏شود. به همین دلیل، محدود کردن دوران خلافت آنان به قرن اوّل و دوم هجری، اقدامی بر خلاف حدیث خلفای اثناعشر است.
نیز، در الفاظ حدیث عزت و استواریِ دین دائرمدار وجود خلفای دوازده‏گانه معرفی شده، و تحقق این معنا متوقف بر آن است که:
اوّلاً: تا دین باقی است، باید یکی از خلفای دوازده‏گانه نیز باقی باشد، تا در پرتو وجود او عزّت و استواری دین تأمین گردد.
ثانیاً: عزت و قوام دین در پرتو مفاهیمی چون علم و اخلاق و معنویت و عدالت و... قابل تأمین است. ممکن است برخی، فتوحات ظاهری خلفا را موجب عزت دین بدانند، گرچه فتوحات هم اگر برپایه موازین دینی انجام شود می‏تواند مایه عزّت باشد، امّا این عزت، نوعی عزت ظاهری است، و عزت واقعی در آن است که حکومت برپایه ارزش‏های دینی اداره شود و روح اسلام در همه ارکان حکومت حاکم باشد. عزت دین چیزی نیست که در پرتو ظلم و ستمگری و آدم‏کشی وفساد وشرابخواری و تبعیض و تضییع حقوق مردم و غارت بیت المال مسلمانان و... قابل تأمین باشد. در زندگی اکثر خلفای اهل سنت که حاکمان اموی تشکیل می‏دهند، هیچ اثری از علم و اخلاق و معنویت و دین دیده نمی‏شود، و به جای آن، ظلم و ستم و فساد و قتل و غارت و تضییع حقوق مردم، و تبعیض و قدرت‏طلبی، وشهرت طلبی، و دنیاپرستی و... موج می‏زند. چنین افرادی چگونه می‏توانند مایه عزّت دین باشند؟!
ثالثاً: اگر توجیهات دانشمندان اهل سنت را درست بدانیم، بر اساس آن، دوران خلافت خلفای دوازده‏گانه، حداکثر تا اواسط قرن دوم پایان یافته است. بنابراین باید از آن زمان به بعد، دین عزت و استواری خود را از دست داده، خوار و ذلیل و بی‏ثبات شده باشد.
آیا دانشمندان اهل سنت حاضرند این پیامد توجیهات خود را بپذیرند؟! آیا کسی می‏تواند بپذیرد که دین در عصر انسان فاسدی چون یزید عزیز بوده؟ یزیدی که فرزند پیغمبر خدا را به بدترین وجهی به شهادت رسانده و خانواده پیامبر را به اسارت برده، و حرّمت شهر پیامبر را شکسته و با سپاهی جلاّد به مدینه هجوم برده، اصحاب پیغمبر را به قتل رسانده و به ناموس آنان تجاوز نموده و خانه‏های آنان را بر سرشان خراب کرده، و اموالشان را غارت کرده و از باقی‏مانده مردم مدینه بیعت گرفته که برده او باشند، و سپاه او به خانه کعبه هجوم برده و کعبه را به آتش کشیده و ویران کرده است(7)، و عمرش را با قماربازی و سگ بازی و میمون بازی و شرابخواری و شهوت‏رانی سپری می‏کرده، آیا کسی می‏تواند بگوید دین در عصر یزید عزیز بوده امّا در عصر مسلمانانِ عصرهای بعد و عصر حاضر ذلیل است؟! و آیا می‏توان چنین عنصری را جانشین رسول خدا دانست؟!! نه، هرگز.
ب: در حدیث آمده است:«دشمنی دشمنان به آنها زیانی وارد نمی‏سازد». اگر مقصود از خلفای دوازده‏گانه، حاکمان اموی و عباسی باشند چنان که دانشمندان اهل سنت گفته‏اند، با توجه به این که حاکمان اموی از دین و ایمان و علم واخلاق و معنویت، بهره‏ای نداشته‏اند، و همه هستی آنان، همان حکومت ستمگرانه
_______________________________
7. تاریخ ابی الفداء:1/192؛ مروج الذهب:3/79؛ تاریخ طبری:5/491؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر:3/47؛ الصواعق المحرقة، ص 221؛ المنتظم ابن جوزی:5/343؛ شذرات الذهب، ابن عماد حنبلی:1/69؛ تذکرة الخواص، ص 260؛ تاریخ الخلفاء، ص 230.
_______________________________
ظاهریِ آنان بوده است؛ اگر کسی آنان را خوار کند و حکومت ظاهری را از دست آنان بگیرد، برای‏شان چیزی باقی نمی‏ماند، و ضرر قطعی به آنان وارد می‏شود، در حالی که حدیث می‏گوید: دشمنی دشمنان به آنان زیان وارد نمی‏سازد.
این ویزگی حدیث نیز به وضوح نشان می‏دهد که مصداق حدیث، حاکمان اموی نیستند، و مقصود از خلافت نیز حکومت ظاهری، نمی‏تواند باشد، بلکه باید خلافت، منصبی الهی باشد تا آن که دشمنی دشمنانِ ظاهری، نتواند به آن زیانی وارد سازد.
ج: در حدیث آمده است که خلافت، دائرمدار وجود خلفای دوازده‏گانه است. یعنی با پایان یافتن زندگی آنان، روزگار خلافت نیز پایان خواهد یافت. حال آن که مصادیق مورد نظر اهل سنت، یعنی حاکمان اموی روزگارشان در اوایل قرن دوم پایان یافت، امّا خلافت ظاهری، نیرومندتر از گذشته توسط حاکمان عباسی ادامه یافت. این حقیقت نشان می‏دهد که مصادیق خلفای اثناعشر کسانی نیستند که دانشمندان اهل سنت بیان کرده‏اند.
آری، چنان که دیدیم، ویژگی‏های ذکر شده در حدیث، به هیچ روی بر حاکمان اموی و عباسی قابل تطبیق نیست، به همین دلیل اینان نمی‏توانند مصداق خلفای دوازده‏گانه باشند. این در حالی است که تمام ویژگی‏های یاد شده به تمام و کمال بر امامان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قابل تطبیق است.
2. فقدان دلیل
عیب دیگر کار دانشمندان اهل سنت در توجیه حدیث امامان اثناعشر آن است که هیچ یک از آنان برای اثبات مدعای خود دلیلی اقامه نکرده، بلکه صرفاً به طرح یک ادعای بدون دلیل بسنده کرده‏اند. و از نظر عقلای عالم، سخن بدون دلیل از هر کس که باشد پذیرفته نیست. و چنان که پس از این خواهیم گفت، نظر دانشمندان اهل سنت نه تنها فاقد دلیل است، بلکه دلایل متعددی بر ضد آن وجود دارد که نظر همگیِ آنان را نفی می‏کند.
3. فقدان شرایط خلافت
دانشمندان اهل سنت برای امام وخلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم شرایطی برشمرده‏اند که «عدالت» و «علم» از جمله آن شرایط است. اینان نوشته‏اند، خلیفه باید عادل باشد و در دانشِ دین‏شناسی، در حد اجتهاد از مبانی دینی، آگاهی داشته باشد.(8)
چنان که دیدیم، و اکثر کسانی که نام آنان توسط دانشمندان اهل سنت در شمار خلفای دوازده‏گانه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آمده، حاکمان اموی‏اند که به اعتراف شیعه و سنی، افرادی بی سواد، فاسق و ستمگر بوده‏اند. نه بهره‏ای از عدالت داشته‏اند و نه از شناخت دین. و اینان فاقد شرایطی هستند که خود دانشمندان اهل سنت برای خلیفه رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ذکر کرده‏اند. بنابراین، خلافت برای آنان هرگز منعقد نشده است، لذا چگونه می‏توان چنین افرادی را در شمار خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم قرار داد؟!
این در حالی است که در جانبِ مقابل، امامان اهل بیت قرار دارند که فضایل آنان مورد قبول دانشمندان فریقین است، و از شرایط لازم برای خلافت به تمام و کمال برخوردار بوده‏اند، بلکه شرایطی بیش از آن را دارا می‏باشند.
4. ضرورت وحدت رویه خلفا
هر کس ابعاد مختلف حدیث امامان اثناعشر را مورد بررسی قرار دهد به وضوح درخواهد یافت که وعده آمدن خلفای دوازده‏گانه از سوی رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وعده‏ای الهی است. و این شخصیت‏های بزرگ معنوی که بنا است ادامه دهنده راه رسول خدا باشند باید از خط و مشی و رویه یکسانی برخوردار باشند، چون در زندگی مردان الهی، تعارض و ناهمگونی، جایی ندارد. وقتی به زندگیِ امامان اهل بیت و خلفای اهل سنت مراجعه می‏کنیم، امامان اهل بیت را مکمل و موءید یکدیگر، و همه آنان را دارای رویّه‏ای یکسان می‏یابیم. و راه و روش پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم را در سخن و عمل آنان به وضوح مشاهده می‏کنیم.
امّا وقتی به زندگیِ خلفای اهل سنت، یعنی حاکمان اموی و عباسی مراجعه
_______________________________
8. ماوردی، احکام السلطانیه، ص 20؛ تفتازانی، شرح المقاصد:5/243.
_______________________________
می‏کنیم، هر یک را مخالفِ دیگری، و زندگیِ همه آنان را در تعارض آشکار با راه و روش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‏یابیم. این عملکرد آنان نشان روشنی است از این که اینان خلفای رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نبوده‏اند.
5. دو سلسله خلفا
از احادیث رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم که صاحبان صحاح و سنن، و دیگر نویسندگان اهل سنت آن را با سند صحیح در آثار خود ثبت کرده‏اند به وضوح استفاده می‏شود که پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم همزمان، دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت.
الف: خلفای حق. ب: حاکمان باطل.
خلفای حق: همان خلفای دوازده‏گانه‏ای هستند که تاکنون پیرامون آنها سخن گفته‏ایم. و چنان که دیدیم رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم تعداد و خصوصیات آنان را بیان داشته‏اند. و خلافت آنان نیز بلافاصله پس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم آغاز می‏شود: «یکون بعدی (من بعدی) اثنا عشر خلیفة...»(9): پس از من دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت....
حاکمان باطل: حافظان اهل سنت از طریق شماری از بزرگان صحابه از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم احادیث صحیحی در آثار خود نقل کرده‏اند که بر اساس آن، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم فرموده‏اند: به زودی پس از من فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را از وقت آن به تأخیر می‏اندازند، آن را از معنویت تهی ساخته و می‏میرانند، «... ستکون علیکم أئمّة یمیتون الصلاة...»(10)؛ از سنت پیامبر هدایت نمی‏جویند و به دستورات آن حضرت عمل نمی‏کنند.: «... امراء یکونون من بعدی لا یهتدون بهدیی ولا یستنّون بسنتی...».(11) اینان افراد فاسقی هستند که شایستگی آن را ندارند که کسی
_______________________________
9. سنن ترمذی، کتاب فتن، باب 46؛ مسند احمد:5/92، 94، 99، 108؛ معجم کبیر طبرانی:2/214، 216، 254، 255؛ سلسلة الصحیحة البانی، ح 1075.
10. صحیح مسلم، کتاب مساجد، ص 238؛ سنن بیهقی:3/177، دار الکتب العلمیة؛ مسند ابی عوانه:1/344، دار المعرفة؛ معجم کبیر طبرانی:2/151؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
11. الترغیب والترهیب، منذری:3/194، احیاء التراث؛ مستدرک حاکم:1/79؛ دار الکتاب؛ مشکل الاعلیها السلام‏ثار، طحاوی:2/137؛ مجمع الزوائد:5/445.
_______________________________
آنان را امام جماعت قرار دهد، لذا رسول خدا به اصحاب فرمودند: اگر با آنان نماز بخوانید نمازتان نافله محسوب می‏شود. یا فرمودند: نمازهای واجب‏تان را در خانه‏های خود بخوانید و نمازهای نافله را به آنان اقتدا کنید.
:«...فصلّوا الصلاة لوقتها، واجعلوا صلاتکم معهم نافلةً».(12)
:«فصلّوا فی بیوتکم للوقت الذی تعرفون ثم صلّوا معهم، واجعلوها سبحة(أی نافلةً)».(13)
وقتی سخن می‏گویند، مواعظ حکیمانه بر زبان می‏رانند، و در همان حال قلب‏های آنان بدبوتر از مُردار است. که نشان می‏دهد اینان گرفتار صفت «نفاق»اند: «...ستکون علیکم امراء من بعدی، یعظون بالحکمة علی منابر... وقلوبهم أنتن من الجیف».(14)
اینان افرادی بدعت‏گذارند«...یوءخرون الصلاة عن مواقیتها، ویحدثون البدعة...».(15)
ابن عباس از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است که فرمود:«یکون علیکم امراء هم شرٌّ من المجوس».(16)
و احادیث متعدد دیگر که بیش از ده نفر از بزرگان صحابه آن را از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده‏اند.
اگر به دقت و از سر انصاف در احادیث گذشته بنگریم، و از تاریخ صحیح نیز مدد جوییم، به خصوص در صورتی که به واژه‏ها و تعابیری چون: «سیکون بعدی» و «سیکون امراء من بعدی» و «امراء یکونون من بعدی» و «سیکون من بعد أئمّة» و «ستکون بعدی اُمراء» و «ستدرکون» و «سیلی امرکم» و... که در آغاز و لابلای تمامیِ روایات این باب به چشم می‏خورد، توجه کنیم خواهیم دید که این تعابیر، بر آینده نزدیک نسبت به عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم دلالت می‏کند، و نشان می‏دهد که حداقل بخشی از مخاطبین این
_______________________________
12. مجمع الزوائد:2/81؛ صحیح مسلم، کتاب مساجد، ح 239؛ مسند احمد:5/169، دارالفکر.
13. دلائل النبوة بیهفی:6/396؛ دارالکتب العلمیه؛ سنن بیهقی:3/182.
14. مجمع الزوائد:5/429، دارالفکر با تصریح به صحت سند حدیث؛ معجم کبیر طبرانی:19/160.
15. سنن بیهقی:3/177، 183؛ مسند احمد:1/499.
16. مجمع الزوائد:5/424 با سند صحیح.
_______________________________
احادیث، صحابه رسول خدا می‏باشند، یعنی آنان حداقل شماری از آن امرا و حکام را درک خواهند نمود.
به راستی اینان کدام امرا و حکام بودند که در آینده نه چندان دوری پس از درگذشت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به حکومت دست یافتند و چنین عملکرد ناصوابی داشتند؟!، آیا اینان کسانی غیر از حاکمان اموی بودند؟
«نووی» نیز در شرح صحیح مسلم مصداق احادیث فوق را حاکمان اموی دانسته است.(17) حاکمان اموی که اوصاف آنان در احادیث فوق گذشت دقیقاً همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت آنها را به عنوان جانشینان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم معرفی کرده‏اند! به راستی آیا کسانی که رسول خدا شدیداً آنان را نکوهش کرده و با تعابیر کو بنده‏ای چون: میراننده و ضایع کننده نماز، دروغگو، ستمگر، سفیه، خاموش کننده سنت، پدید آورنده بدعت، بدتر از مجوس و مخالف قرآن(18)، از آنان یاد کرده‏اند، شایستگی دارند که به عنوان خلفای پیامبر معرفی شوند؟! معلوم نیست چه شباهتی میان اینان و رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم وجود داشته که دانشمندان اهل سنت بر اساس آن، نام آنها را در لیست خلفای پیامبر ذکر کرده‏اند؟! و چرا اینان نکوهش‏های رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم را در مورد حاکمان اموی نادیده گرفته و از یاد برده‏اند؟!
در شماری از روایات این باب، رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم از حکومت حاکمان یاد شده سلب مشروعیت نموده و مردم را از ارتباط با آنان برحذر داشته‏اند:
«انّه سیکون بعدی امراء فمن دخل علیهم فصدّقهم بکذبهم واعانهم علی ظلمهم، فلیس منّی ولَستُ منهُ...».(19)
اگر حاکمیت آنان مشروع بود، پیامبر نه تنها از تصدیق و یاری آنان منع نمی‏کردند، بلکه آن را لازم هم می‏شمردند. چنان که پیروی از علی‏علیه السلام و فرزندان آن حضرت را تحت هر شرایطی لازم، و ضامن سعادت جامعه اسلامی دانسته‏اند.
_______________________________
17. شرح صحیح مسلم:5/154، دار القلم بیروت1407ه.
18. تمامی تعابیر فوق در روایات یاد شده آمده است.
19. سنن ترمذی:3/358سلفیه؛ الترغیب والترهیب:3/195؛ تاریخ بغداد:5/362.

تبلیغات