آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

از آنجا که اعتقاد به قضا و قدر الهی از مسلّمات دین مبین اسلام است و فلاسفه و متکلمان اسلامی بر طبق مبانی خود به تبیین آن پرداخته‏اند، یکی از سوءالاتی که مطرح است، سازگاری قضا و قدر با اختیار انسان است. این نوشتار با تبیین مسأله قضا و قدر و ردّ دیدگاه اشعری و معتزلی درباره آن، در پی اثبات سازگاری قضا و قدر با اختیار انسان است.

متن

طرح مسأله
مسأله جبر و اختیار، یکی از مسائل مهمی است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. غالب متفکران دینی به اختیار و آزادی انسان به عنوان یکی از مسائل اساسی اخلاق انسانی توجه کرده‏اند، تا آن جا که برخی، آزادی را هدیه‏ای از جانب خداوند می‏دانند که به عنوان بزرگترین موهبت به بنی آدم بخشیده شده است.(1)
در عالم اسلام معتزله بر اختیار و اراده انسان تأکید داشتند و علی‏رغم اشاعره که
_______________________________
1. نگ: فرهنگ واژه‏ها، صفحه13.
_______________________________
هیچ اختیاری برای انسان قائل نبودند، بر استقلال انسان در فاعلیت وتأثیر، پا می‏فشردند. شیعه هم طرفدار اختیار آدمی است، امّا نه به گونه‏ای که در برابر خداوند، از استقلال در فاعلیت برخوردار باشد.(2)
در غرب نیز مسأله آزادی بشر یکی از مفاهیم مهمی است که در قاموس تفکرات اندیشمندان جایگاهی وسیع پیدا کرده است. هر چند اهمیت آن در حوزه فلسفه سیاسی نمود بیشتری پیدا کرده، تا در حوزه اندیشه کلامی و فلسفی.
مسأله جبر و اختیار، ارتباطی محکم و پیوندی ناگسستنی با مسأله قضا و قدر دارد، تا آنجا که برخی، همچون اشاعره، به خاطر اعتقاد به این مسأله از قبول اختیار و آزادی انسان سرباز زده و او را دست و پا بسته، محکوم سرنوشت دانسته و در اندیشه کلامی خود، جبری شده‏اند. هر چند به خاطر محذوراتی که بر نظریّه جبر مترتب است، به جایگزینی کسب روی آورده و گفته‏اند: قدرت بندگان هیچ تأثیری بر افعال بندگان ندارد؛ بلکه خداوند متعال، قدرت و مقدور را با هم ایجاد می‏کند. این مقارنت و همراهی قدرت و مقدور، کسب نامیده می‏شود و همین اندازه برای کیفر و پاداش بندگان که به هیچ وجه با جبر سازگار نیست کفایت می‏کند. برخی از آنها می‏گویند: ذات فعل، به قدرت خداوند و وصف طاعت و معصیت، به قدرت بندگان پدید می‏آید. برخی دیگر گفته‏اند: کسب یعنی وقوع فعل بندگان به دو قدرت خداوند و انسان.(3)
این همه سر درگمی به خاطر ناسازگاری جبر با تکلیف و کیفر و پاداش است.
در عالم اسلام، فلاسفه بزرگ شیعی و متکلمان شیعی و معتزلی در عین اعتقاد به قضا و قدر، انسان را فاعل مختار می‏شناسند. هرچند اختیاری که معتزله قائلند، با اختیاری که اندیشمندان شیعی اعم از فیلسوف و متکلّم به آن معتقدند،
_______________________________
2. نگ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قسم الالهیات، صفحه 68.
3. نگ: همان صفحه 68و 69.
_______________________________
فاصله بسیاری دارد.
جالب این است که کسانی که در عصر نزول قرآن با وحی الهی به معارضه برخاسته بودند، خود گرایش به جبر داشتند. به همین جهت است که قرآن کریم می‏گوید:
«سَیَقُولُ الَّذِینَ اگشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما اگشْرَکْنا وَلا آباوءُنا وَلا حرّمْنا مِنْ شَی‏ءٍ...».(4)
«به زودی مشرکان می‏گویند: اگر خدا خواسته بود، ما و پدرانمان مشرک نمی‏شدیم و هیچ چیزی را تحریم نمی‏کردیم».
قرآن کریم، تکذیب مشرکان را نتیجه پیروی از ظن و تخمین معرفی کرده است.(5)
در آیه دیگری از قول مشرکین نقل شده است که:
«لَوْ شَاءَ الرَّحمنُ ما عَبَدْناهُمْ».(6)
«اگر خداوند رحمان خواسته بود، بتها را نمی‏پرستیدیم».
در آیه دیگری چنین آمده است:
«وَاِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَاللهُ اگمَرنا بِها قُلْ اِنَّ اللهَ لا یَأمُرُ بِالْفَحْشاءِ اگتَقُولُونَ عَلی اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ».(7)
«هرگاه مرتکب کار زشتی می‏شدند، می‏گفتند: پدرانمان را بر آن کار یافته‏ایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است(و بنابراین اختیاری نداریم) بگو: خداوند به زشتی فرمان نمی‏دهد. آیا درباره خدا چیزی می‏گویید که به آن علم ندارید؟».
جالب‏تر این است که این عقیده فاسد، در اذهان برخی از مسلمانان صدر اسلام باقی ماند و به همین جهت است که اُمّ حارث انصاری می‏گوید: در روز جنگ حنین از عمر که در حال فرار بود، پرسیدم: چرا فرا می‏کنی؟ گفت: به امر خدا. و نیز مردی از ابوبکر پرسید که آیا زنا به قضا و قدر است؟ گفت: آری. آن مرد گفت: آیا خداوند، زنا را بر من مقدر کرده و مرا
_______________________________
4. انعام/150.
5. نگ: همان.
6. زخرف/20.
7. انعام/148.
_______________________________
عذاب می‏کند؟ ابوبکر گفت: آری و او را تهدید کرد که از این حرفها نزند.(8)
گویا اشاعره احیاگر عقاید مشرکین عصر جاهلی و بازگو کننده میراثی بودند که از آنها در ذهن برخی از صحابه باقی مانده بود و گاه و بی‏گاه بر زبان می‏راندند.
تبیین مسأله قضا و قدر
بر مبنای اشاعره، معنای قضا و قدر این است که همه امور، فعل بلاواسطه خدایند. آنها با نفی اصل علیّت، هیچ موجودی را فاعل و موءثّر نمی‏شناسند.
اصولاً تأثیر موجودات دیگر یا به نحو طولی است یا به نحو عرضی و همچنین تأثیر موجودات دیگر یا به نحو تأثیر تام یا تأثیر ناقص است. شرایط و مقتضیات و موانع و معدات، از تأثیر ناقص برخوردارند؛ ولی علت‏ها یا فاعل‏های تام، به گونه‏ای تأثیر می‏کنند که با نبودن آنها اثر، منتفی و با بودن آنها اثر، محقق و موجود است.
از نظر اشاعره تأثیر طولی و عرضی موجودات دیگر مورد انکار است. اعم از این که برای آنها تأثیر تام قائل شوند یا تأثیر ناقص.(9)
اگر قضا و قدر را بر مبنای اشاعره تفسیر کنیم، چاره‏ای جز قبول جبر تکلیفی نداریم بر این مبنا روی آوردن به کسب و اکتساب با همه تعاریف بی سر و ته آن مشکلی را حل نمی‏کند. روی آوردن به کسب و اکتساب، روی آوردن به تعقل و تفکر نیست، بلکه رویکردی شاعرانه است.
بد نیست بدانیم که جبر تکلیفی غیر از جبر علمی است. جبر تکلیفی به معنای سلب آزادی و اختیار از انسان‏هاست؛ ولی جبر علمی یا دترمی‏نیزم( Determinism) به معنای حاکمیت ضرورت بر رابطه علت و معلول است. اگر اشاعره جبر تکلیفی را به جای جبر علمی نمی‏گذاشتند، خدمت بزرگی به عالم اسلام و بشریت می‏کردند.
_______________________________
8. نگ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، صفحه79 تعلیقه آیة الله سبحانی.
9. نگ: شرحی الاشارات:2/85.
_______________________________
ولی افسوس که در یک مسأله بدیهی(10) به بیراهه رفتند.
از نظر محققین فلاسفه و متکلمان اسلامی، نظام هستی نظامی ضروری و دترمی نیستی است و در عین حال، بدون این که استثنایی در نظام هستی مطرح باشد، انسان در افعال خود مختار و آزاد است و آزادی او در عالی‏ترین درجه با ضرورت نظام، سازگاری دارد.(11)
تأثیر علل و اسباب و شرایط و معدّات بر دو گونه ممکن است: یکی این که تأثیر آنها عرضی باشد، یعنی آنها را در عرض خداوند متعال قرار دهیم. چنین دیدگاهی مستلزم شرک است و با قاعده «لا موءثر فی الوجود إلاّ الله» سازگار نیست. این قاعده بیانگر راز و رمز توحید افعالی است و بر زیربنای توحید ذاتی استوار است. دیدگاه پیروان مکتب اعتزال، با این قاعده سازگار نیست.
دیگری این که به نحو طولی باشد. در این صورت، تأثیر واسطه‏ها و علل و اسباب و معدّات و مقتضیات و موانع، مورد انکار قرار نمی‏گیرند؛ ولی در عین حال، مسبّب الاءسباب و مبدء المبادی و علّة العلل، خداوند متعال است. این دیدگاه منافاتی با توحید افعالی ندارد.
بنابراین، بر مسلک اشاعره، قضا و قدر یعنی استناد بلاواسطه همه امور به خداوند و بر مسلک معتزله، یعنی تأثیر عرضی و استقلالی بعضی از امور مانند انسان و تأثیر طولی سایر اشیاء و بر مسلک متکلّمان شیعی و فلاسفه بزرگی چون شیخ الرئیس و شیخ اشراق و صدرالمتألهین یعنی تأثیر طولی و غیر استقلالی همه علل و اسباب و معدات در عین قبول توحید ذاتی و توحید افعالی.
مناظره قاضی عبدالجبار معتزلی و ابواسحاق اسفراینی اشعری در مجلس صاحب بن عباد بر اختلاف مبنایی آنها استوار بود.
_______________________________
10. نگ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قسم الالهیات، صفحه 68: «الضرورة قاضیة باستناد أفعالنا إلینا».
11. نگ: فرهنگ واژه‏ها، صفحه14(نقل از استاد مطهری).
_______________________________
قاضی به رقیب اشعری خود گفت:«سبحانَ مَنْ تنزّهَ عن الفحشاء» ؛ منزه است خدایی که از انجام زشتی‏ها به دور است. اشاره به این که اشعریان با اسناد بلا واسطه همه امور به خداوند و انکار هرگونه تأثیری برای ممکنات، ناگزیرند خداوند را منزه از فحشاء و قبایح و زشتی‏ها ندانند و همه را به ساحت مقدس او نسبت دهند.
ابواسحاق بی‏درنگ در پاسخ رقیب معتزلی خود گفت: «سبحانَ مَنْ لا یجری فی مُلْکِهِ إلاّ ما یشاء» ؛ منزه است خدایی که در قلمرو ملکش جز آنچه بخواهد انجام نمی‏گیرد.(12)اشاره به این که پیروان مکتب اعتزال، با پذیرش فاعلیت استقلالی انسان در عرض فاعلیت خداوند، ناگزیرند قبول کنند که حداقل برخی از چیزهایی که در قلمرو پادشاهی او انجام می‏گیرد، از مشیت او خارج است و این، با توحید افعالی منافات دارد.
کاش اشاعره به آیات متعددی از قرآن مجید توجه می‏کردند که فعل انسان را به خود انسان نسبت داده و اختیار انسان را امضا کرده است:(13)
این قبیل آیات که علاّمه حلّی به گردآوری آنها پرداخته، (14) هم قضا و قدر اشعری را ابطال می‏کند و هم بر موهوم بودن جبر و کسب و اکتساب آنهایی که عقل را کنار نهادند و خود را به عنوان پیروان سرسخت ظواهر کتاب و سنت، معرفی کردند و سرانجام از ظواهر این دو منبع گرانبها هم گسیختند و در چاه اوهام، فرو غلتیدند، دلالت آشکار دارد. خداوند ما را از جمود و قشری‏گری و فاصله گرفتن از اولیای واقعی دین حفظ فرماید و الاّ همچون اشاعره و معتزله، حتی در فهم بدیهیات، به خطا می‏رویم.
مولوی که ظاهراً یک سنّی اشعری است و اگر اشعری نیست ، معتزلی هم نیست، بلکه فراتر از آنهاست به بداهت
_______________________________
12. نگ: شرح تجرید العقاید قوشچی، صفحه340.
13. نگ: الشواهد الرّبوبیة، صفحه 58.
14. نگ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قسم الالهیات، صفحه 27 تا 81. آیات دال بر اختیار طبق گفته علامه حلّی در ده گروه دسته‏بندی شده است.
_______________________________
مسأله توجّه کرده و در مثنوی خود درباره اختیار انسان، ابیات نغزی سروده است. او می‏گوید:
این که فردا این کنم یا آن کنم
این دلیل اختیار است ای صنم
وان پشیمانی که خوردی از بدی
ز اختیار خویش گشتی مهتدی
جمله قرآن امر و نهی است و وعید
امر کردن سنگ مرمر را که دید؟
هیچ عاقل هیچ دانا این کند
با کلوخ و سنگ خشم و کین کند؟
خالقی کو اختر گردون کند
امر و نهی جاهلانه چون کند؟(15)
در عین حال ، او توجه دارد که سررشته همه امور به دست خداوند است و چنین نیست که انسان فاعل مستقل باشد و توحید افعالی خدشه‏دار گردد. او معتقد است که خداوند، هم سبب ساز و هم سبب سوز است و بنابراین نباید انسان مغرور شود و خود را از توفیق و خذلان حق برکنار بشناسد.
در خرابی گنجها پنهان کند
خار را گل، جسمها را جان کند
آن گمان انگیز را سازد یقین
مهرها انگیزد از اسباب کین
پرورد در آتش ابراهیم را
ایمنی روح سازد بیم را
از سبب سازیش من سوادئیم
وز سبب سوزیش سوفسطائیم
در سبب سازیش سرگردان شدم
در سبب سوزیش هم حیران شدم(16)
اشاعره ناگزیرند در مورد دستور کفار به ایمان، بلکه در مورد دستور افراد عاصی و متخلف، به اطاعت و ترک معصیت، بگویند: خداوند اراده ایمان و اراده اطاعت نداشته است؛ چرا که تخلف اراده از مراد جایز نیست. غافل از این که در این گونه موارد، اراده خداوند، تشریعی است، نه تکوینی. در اراده تشریعی، تخلف اراده از مراد جایز است.
_______________________________
15. کلیات مثنوی: ج5، ص521.
16. همان: ج1، ص16و17.
_______________________________
وانگهی اگر خداوند، اراده ایمان کفار و اطاعت اهل معصیت ندارد، چگونه از آنها چیزی می‏خواهد که خود اراده آن را ندارد؟ آیا این، تکلیف به محال نیست؟ با نبودن اراده، نه ایمان کافر ممکن است و نه اطاعت عاصی. درست مثل این است که کسی را در آب بیفکنند و از او بخواهند که تر نشود، یا او را در سراب نگاه دارند و از او بخواهند که در آب شنا کند. چگونه ممکن است که از عاصیِ دست و پا بسته و محصور در حصار معصیت، بخواهند که اطاعت کند یا از کافر سرنگون در چاه ژرف کفر که هیچ راه نجاتی ندارد بخواهند که ایمان آورد؟ آیا این، داستان همان کسی نیست که او را دست و بغل بسته در آب دریا غرق کردند و از او خواستند که تر نشود؟(17)
اگر قضا و قدر را بر مینای فلاسفه تقریر کنیم، هم اختیار انسان ثابت می‏شود و هم توحید افعالی خدشه نمی‏پذیرد. به همین جهت است که امام ششم‏علیه السلام با ردّ جبر اشعری و تفویض معتزلی «امر بین الأمرین»(18) را امضاء فرمود و بر اختیار انسان و توحید افعالی مهر صحّت نهاد.(19)
برای هر انسان عاقلی فرق میان فعل اختیاری و جبری روشن است؛ با این که هیچ یک از آنها از حوزه قضا و قدر الهی خارج نیست و اگر کسی بخواهد فرق آنها را انکار کند، هدفی جز مکابره و عقل ستیزی و انکار بدیهیات ندارد.
قضا و قدر الهی به فعل اختیاری انسان تعلق گرفته است و اگر از انسان سلب اختیار کند، مستلزم خلف است. اگر به خاطر قضا و قدر، فعل ارادی انسان، غیر اختیاری شود، تخلف معلوم از علم و مراد از اراده لازم آید. اگر متعلق علم و اراده خداوند، فعل اختیاری انسان باشد و معلوم و مراد، رهای از قید اختیار باشد، در حقیقت، مصداقی برای علم و اراده
_______________________________
17. ألقاه فی البحرِ مکتوفاً وقالَ له:
إیّاک إیّاک أن تَبتَلَّ بالماءِ !
نگ: الوصول إلی کفایة الاصول:ج1، ص298 و 299.
18. لا جبر ولا تفویض ولکن أمر بین الأمرَیْنِ(الکافی:ج1، ص160).
19. نگ: الشواهد الربوبیّة، صفحه 58.
_______________________________
خداوند، پدید نیامده است. گویی اشاعره میان جبر و تسخیر، فرق نگذاشته‏اند. درست است که همه چیز در تسخیر قدرت بیکران خداوند است، ولی همه افعال ممکنات جبری نیست. بلکه میان جبر و تسخیر عموم و خصوص مطلق است.(20)
تعریف قضا و قدر در دیدگاه سینوی
او در تبیین این که خداوند باید به همه چیز عالم باشد یعنی همان که قرآن کریم می‏گوید: «لا یعزُبُ عَنْهُ مِثقالُ ذَرّة».(21) به مسأله قضا و قدر پرداخته و گفته است:
لأنّ کلّ شیء لازمٍ له بوسطٍ أو بغیر وسطٍ یتأدّی إلیهِ بعینه قدرُهُ الّذی هو تفصیلُ قضائهِ الأوّلِ تأدّیاً واجباً.(22)
«زیرا قدر خداوند ، تفصیل قضای نخستین اوست و تمام چیزهایی که به واسطه یا بدون واسطه، لازمه ذات اوست به نحو وجوب و لزوم، به قدر او منتهی می‏شود».
خواجه طوسی در توضیح آن، قضا را عبارت از وجود تمام موجودات در عالم عقلی به نحو اجتماع و اجمال و ابداع دانسته و قدر را عبارت از وجود آنها در مواد خارجی، آن هم بعد از حصول شرایط و اسباب و معدّات، معرفی کرده و آیه شریفه «اِنْ مِنْ شَیْءٍ اِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَما نُنزّلُهُ اِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ»(23) را شاهد آن قرار داده است.(24)
خواجه خود در یکی از نگاره‏های
_______________________________
20. نگ: الحکمة المتعالیة فی الاءسفار العقلیّة الأربعة : ج7، ص82(تعلیقه ط).
21. سبأ/4 و همچنین می‏فرماید: «وما یعزُبُ عَن ربّکَ مِن مثقال ذرّةٍ فِی الاگرضِ ولا فِی السَّماء ولا أصغَر من ذلک وَلا أکبَر اِلاّ فی کتابٍ مُبین»(یونس/62) شیخ الرئیس علی‏رغم این که متهم شده است که منکر علم خداوند به جزئیات است معترف است که خداوند به جزئیات شخصی عالم است و به آیه 4 سوره سبا استناد کرده است. (نگ: الشفاء، الالهیات صفحه 395 چاپ مصر با مقدمه ابراهیم مدکور، مقاله 8 فصل6).
22. الاشارات والتنبیهات ، صفحه 333 (نمط 7 فصل 21).
23. حجر/22.
24. نگ: الاشارات والتنبیهات:ج3، ص317(با شرح خواجه).
_______________________________
کلامی خاطر نشان کرده است که اگر قضا و قدر به این معنی باشد که خداوند اعمال بندگان را بدون واسطه خلق می‏کند، محال و باطل است؛ چرا که این، چیزی جز همان جبر اشعری نیست و اگر مقصود، الزام بندگان بر فعل است، تنها در مورد واجبات صحیح است و اگر مقصود این است که خداوند آنها را در لوح محفوظ گرد آورده و به ثبت رسانیده و برای فرشتگانش بیان کرده است، منعی و مشکلی ندارد؛ چرا که مستلزم جبر نیست.(25)
در حقیقت، وجود قدری افعال با همه خصوصیاتی که از ناحیه علم و اراده و اختیار فاعل پیدا کرده، در عالم قضا که در لسان شرع مقدس از آن، تعبیر به لوح محفوظ شده معلوم و مضبوط است و این، تأییدی قطعی و تأکیدی مسلّم بر اختیار انسان و مسلوب الاراده نبودن اوست.(26)
در اینجا بی مناسبت نیست که به فرمایشی از امام امیرالموءمنین‏علیه السلام در نفی جبر و تفویض برای پیرمردی که در رکاب آن حضرت به جنگ معاویه رفته بود، امّا معنای قضا و قدر را غلط فهمیده بود، اشاره کنیم. او سوءال کرد که آیا حرکت آنها برای جنگ با شامیان به قضا و قدر الهی بوده است؟ پاسخ حضرت به وی مثبت بود و او حیرتمندانه سوءال کرد که اگر به قضا و قدر الهی است، چگونه ممکن است که اجر زحمات خود را از خداوند بگیرد؟ حضرت به منظور نفی شبهه جبر فرمود:
لو کانَ کذلک، لبطلَ الثّوابُ والعقابُ والأمرُ والنّهیُ والزّجرُ من الله وسقطَ معنی الوعد والوعید....
«اگر چنین باشد (و ما مجبور باشیم) ثواب و عقاب و امر و نهی و تکلیف الهی باطل می‏شود و معنای وعد ووعید و تبشیر و انذار سقوط می‏کند».
و در دفع شبهه تفویض فرمود:
إنّ الله تبارک وتعالی... لم یُعضَ مغلوباً ولم یُطَعْ مکرَهاً....(27)
«خداوند متعال در حالی که مغلوب
_______________________________
25. نگ: کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، صفحه 87.
26. نگ: همان ، صفحه 89، تعلیقه آیة الله سبحانی.
27. الکافی:ج1، ص155.
_______________________________
است، معصیت نشده و در حالی که مکرَه است، اطاعت نشده است».
همچنین امام هشتم به یونس بن عبدالرحمان در تفسیر قدر فرمود:
هیَ الهندسةُ ووضعُ الحدودِ منَ البقاء والفناء
«قدر، یعنی مهندسی عالم خلقت و وضع حدود و مقررات بقاء و فناء».
و در تفسیر قضا فرمود:
هو الإبرامُ وإقامةُ العینِ.(28)
«قضا یعنی مستحکم کردن امور و عینیت بخشیدن به آنها».
در روایت اصبغ بن نباته از امیرالموءمنین‏علیه السلام که قسمتی از آن را در پاسخ پیرمرد ملاحظه کردیم، حضرتش با سوگندی اکید، فرمود: هیچ گامی برنداشتیم و هیچ نشیب و فرازی نپیمودیم جز اینکه به قضا و قدر الهی بوده است. آنگاه برای این که پیرمرد را بدون انداختن در پیچ و خم استدلال و وارد کردن در بحث‏های عمیق کلامی و فلسفی که قطعاً در توان ذهن ناپخته وی نبود آسوده خاطر کند، فرمود:
هو الأمرُ منَ اللهِ والحکمُ وتلا قوله تعالی:«وَقَضی ربُّکَ اگلاّ تَعْبُدُوا اِلاّ اِیّاه».(29)
قضا و قدر همان فرمان و حکم خداوند متعال است و آیه شریفه را که معنای آن این است که خداوند حکم کرده است که جز او را نپرستید، تلاوت کرد.
این همان معنای دومی است که خواجه طوسی به آن اشاره کرده است و صد البته که همین معنی هم از توابع معنای سوم است؛: چرا که نظام تشریع از نظام تکوین جدا نیست و نظام تکوین هم از نظام علمی قضائی و قدری خداوند که همان صراط مستقیم (30) الهی است، اندک تخطی و تخلف و انحرافی ندارد. اینجا بود که پیرمرد به وجد آمد و با شادی و خرّمی وصف ناپذیری از جا برخاست و دو بیت زیبا بالبداهه بر زبان آورد و امام خود را که این چنین از ژرفنای حیرت و سرگردانی
_______________________________
28. همان، صفحه 158.
29.کشف المراد (قسم الالهیات) صفحه 90(آیه شریفه، آیه 23 سوره اسرار است).
30.«هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقیماً»(انعام/126).
_______________________________
نجاتش داده بود، مورد ستایش قرار داد. آن دو بیت چنین است:
أنت الإمام الّذی نرجو بطاعته
یومَ النشورِ منَ الرّحمان رضواناً
أوضحتَ من دیننا ما کان ملتبساً
جزاک ربُّکَ عنا فیه إحساناً(31)
«تو همان امامی می‏باشی که با اطاعت وی امید خشنودی خداوند در روز رستاخیز داریم. آنچه از دین ما مبهم بود، واضح کردی. خداوند در ازای آن به تو پاداش نیکو دهد».
و چنین است که گفته‏اند: «هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد».
_______________________________
31. همان.

تبلیغات