آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

در این مقاله کوتاه، کوشش شده است ، «روند شکل گیری تشیع» در اعصار نخست بیان گردد، و هرگز بیان عقاید شیعه و دلایل آن مورد نظر نیست، بلکه بیشترین هدف، تبیین ظهور تشیّع به عنوان چهره اسلام در نخستین اعصار اسلامی است.
تشیّع یک مکتب کلامی و یا سیاسی نیست که درباره علل پیدایش آن در میان اهل معرفت و کمال پس از رحلت پیامبر، سخن بگوییم، مثلاً اعتزال یک مکتب کلامی است که در اوائل قرن دوم به وسیله واصل بن عطا(13080)، شاگرد حسن بصری(23 110) در بصره پدید آمد و تاریخ نگاران عقاید، علل پیدایش آن را بیان کرده‏اند، و این مکتب تا مدتی، در جامعه اسلامی از رواج کامل برخوردار بوده، و سپس به افول گرایید.خارجیگری به عنوان یک مکتب سیاسی، در عصر امیرموءمنان علی‏علیه السلام پدید آمد که مبنای آن تخطئه امام‏علیه السلام در پذیرش تحکیم بود، هر چند بعدها رنگ مکتب کلامی نیز به خود گرفت.
نظایر اینها در تاریخ فرق اسلامی فراوان است، که همگی رنگ کلامی و یا سیاسی و یا اجتماعی داشتند، ولی تشیّع چنان که خواهیم دید، بر یک اصل استوار است که در عصر رسول خدا پی‏ریزی گردید، و گروهی را به خود جذب نمود و آن اصل، پذیرفتن ولایت و خلافت علی‏علیه السلام از جانب خدا پس از رحلت رسول اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم بود، و این اصل تمام فرق شیعه را دربرمی‏گیرد و جزء تعالیمی است که به وسیله رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم مطرح و بیان گردید.
بنابراین اصل، تشیّع و اسلام دو روی یک سکّه هستند، که با هر دو عنوان معرّفی می‏شوند، و شیعه: یعنی گروهی از صحابه و مسلمانانی که در عصر رسول خدا، این اصل را پذیرفته و پس از رحلت او، بر این اصل تأکید ورزیدند، و این اندیشه در طول زمان، از نسلی به نسل دیگر منتقل گردید.
اساس تشیّع را همین یک اصل تشکیل می‏دهد، و هر کس انتصاب امیرموءمنان را برای خلافت از طرف رسول خدا به امر الهی پذیرفته باشد، شیعه است، خواه پیشوایان بعدی را بپذیرد و یا نپذیرد و یا برخی را بپذیرد، مانند زیدیه و اسماعیلیه و واقفیه، و برخی دیگر را نپذیرد.
اصول و معارفی که شیعه در موارد صفات خدا، و پیامبران و ائمّه پذیرفته است، معارف حقه‏ای است که از قرآن و سنّت و عقل سلیم برگرفته شده است ،ولی حقیقت تشیع و ملاک واقعی آن را تشکیل نمی‏دهند، هر چند سعادت و رستگاری در گرو پذیرفتن این معارف است.
نکته‏ای که در این مقال بر آن تأکید می‏شود، دو مطلب است:
1. تشیّع یک مکتب کلامی و یا سیاسی نیست که پس از رحلت پیامبر بر اثر برخورد تمدن‏ها و یا مجادلات کلامی پدید آمده باشد.
2. تشیع به عنوان اصلی از اسلام (پذیرش وصایت علی‏علیه السلام ) در عصر رسول خدا شکل گرفته و گروهی به آن گرویده وپس از رحلت آن حضرت به انتشار خود در میان مسلمانان ادامه داده است.
وامّا این که اصول و معارف و احکام شیعه و سهم او در پیشبرد تمدن اسلامی چیست؟ فعلاً برای ما مطرح نیست و باید در جای دیگری درباره آن سخن گفت. در این باره می‏توان به جلد ششم «بحوث فی الملل والنحل» مراجعه کرد.
تشیّع و شیعه در لغت
«تشیّع» در لغت، با توجه به آنچه جوهری در صحاح و ابن منظور در لسان العرب و زبیدی در تاج العروس در ماده «شیع» می‏نویسند، به معنی متابعت و پیروی است، و طبعاً معانی دیگر چون یاری و دوست داشتن در آن نهفته است. و «شیعه» به معنی پیرو و پیروان است. در قرآن مجید نیز به همین معنا به کار رفته است، چنان که درباره ابراهیم‏علیه السلام و رابطه او با لوطعلیه السلام می‏فرماید:«واِنَّ مِنْ شِیعَتهِ لاِبْراهیم»(1):«و از پیروان او ابراهیم است»، و درباره پیرو موسی که او را به کمک طلبید، چنین می‏فرماید:«هذا مِنْ شیعَته وَهذا مِنْ عَدُوّه »(2):«موسی با دو نفر روبرو شد که یکی، از پیروان او و دیگری دشمن او بود».
کاربردهای گوناگون شیعه
پیش از آن که به معرفی«شیعه»، آن هم از زبان عالمان آگاه از عقاید و مذاهب بپردازیم به نکته‏ای اشاره می‏کنیم، و آن این است که شیعه، گاهی به یکی از دو معنای یاد شده در زیر به کار می‏رود:
1. به معنی دوستدار خاندان رسالت، در مقابل ناصبی که دشمنان خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم می‏باشند.شیعه به این معنا همه مسلمانان جهان جز نواصب را دربرمی‏گیرد،و بسیاری از علمای اهل سنت، قصاید و سروده‏های شیرین و بلندی در مقامات اهل بیت‏علیهم السلام دارند که زبانزد خاص و عام است. دیوان شافعی از اشعاری که حاکی از ولای او به خاندان رسالت است، موج می‏زند، و او در برخی
_______________________________
1. صافات/83.
2. قصص/15.
_______________________________
از قصاید خود می‏گوید:
یا راکباً بالمحصّب من منی
واهتف بقاعد خیفها والناهض
سحراً إذا فاض الحجیج إلی منی
فیضاً کملتطم الفرات الفائض
إن کان رفضاً حب آل محمّد
فلیشهد الثقلان أنی رافضی(3)
ای سوار! در درّه محصّب از سرزمین منی، بایست، و سحرگاهان که حاجیان چون رودی خروشان و لبریز، به سوی منی سرازیر می‏شوند به کسانی که در خیف نشسته یا ایستاده‏اند، این پیام را برسان:
اگر دوستی خاندان محمّدصلی الله علیه و آله و سلم نشانه رافضی بودن است، جن و انس گواهی دهند که من رافضی هستم.
و نیز می‏گوید:
یا أهل بیت رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم حبّکم
کفاکم من عظیم الشأن أنّکم
فرض من الله فی القرآن أنزله
من لم یصلّ علیکم لا صلاة لها(4)
ای خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم دوستی شما فریضه‏ای است که خدا در قرآن به آن امر کرده است، در عظمت مقام شما همین بس که هرکس بر شما (در تشهد) درود نفرستد،نماز او باطل است.
2.شیعه:کسی که علی‏علیه السلام را بر دیگر خلفا تفضیل داده، ولی در عین حال او را چهارمین خلیفه مسلمین می‏داند. بخشی از معتزله بغداد به این اصل عقیده داشتند، آنها علی‏علیه السلام را از نظر علم و دانش،و زهد و تقوا و جهاد در راه خدا بر هر سه خلیفه مقدم می‏داشتند، ولی در عین حال او را چهارمین خلیفه مسلمانان دانسته و معتقد بودند روی مصالحی، فرد دیگری،در تصدّی خلافت بر شایسته‏ترین فرد تقدم یافته است.
ذهبی، مورّخ معروف اسلام، این اصطلاح را بیشتر به کار می‏برد، و درباره گروهی می‏گوید: «فلان یتشیّع» یا «فیه تشیّع» که مقصود این است که بر برتری علی‏علیه السلام بر خلفای دیگر عقیده دارد.
_______________________________
3. دیوان الشافعی،ص267.
4. الصواعق المحرقة، ص 148.
_______________________________
ولی این دو اصطلاح درباره «تشیّع» و یا «شیعه»، مورد نظر ما نبوده، و مقصود ما از تشیّع به همان معنایی است که در آغاز بحث به آن اشاره کردیم و آن اعتقاد به خلافت بلافصل علی‏علیه السلام از جانب خدا است. بسیاری از علمای امامیه، هنگام تعریف شیعه به این حقیقت تصریح کرده‏اند که به برخی اشاره می‏کنیم:
شیخ مفید می‏گوید:شیعه پیروان علی را می‏گویند که به ولایت و خلافت بلافصل او معتقد شده و امامت دیگران را سلب می‏کند و از علی پیروی کرده نه از دیگران.(5)
شهید ثانی در شرح لمعه می‏گوید: شیعه کسی است که از علی‏علیه السلام پیروی کند و او را بر دیگران در مسأله امامت مقدّم بدارد. هر چند بر امامت دیگر ائمه معتقد نشود، بنابراین، امامیّه و زیدیه و اسماعیلیه وواقفیه و فطحیه همگی شیعه به شمار می‏روند.(6)
نوبختی در کتاب فرق الشیعه می‏نویسد: شیعه همان گروه علاقه‏مند به علی بن ابی طالب است که در زمان خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به عنوان شیعه علی‏علیه السلام معروف بوده‏اند که فقط از او پیروی کرده و امامت او را پذیرفته بودند.(7)
این تعریف‏ها بیانگر چیزی است که قبلاً به آن اشاره کردیم که ملاک تشیع را یک اصل تشکیل می‏دهد و دیگر مسائل، جنبه عقیدتی وکلامی داشته که از قرآن و سنت و یا از سخنان پیشوایان معصوم اخذ شده است و ما باید ملاک صدق تشیع را با ملاک سعادت و رستگاری در سرای دیگر از هم جدا سازیم، مثلاً اگر خدای نکرده یک فرد شیعی قائل به جبر گردید، او شیعه منحرف است، نه این که شیعه نیست.
شکل گیری تشیّع در عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم
اصولاً به هر چیزی از دو زاویه می‏توان نگریست: داخلی و خارجی، اینک برای توضیح، مثالی را مطرح
_______________________________
5.اوائل المقالات،ص42، ط تبریز.
6. شرح لمعه، ج2، ص 228.
7. فرق الشیعه، ص 15.
_______________________________
می‏کنیم:
کشتی مالامال از مسافر و کالا از بندری به راه افتاده و امواج آبهای دریا را می‏شکافد و دو گروه آن را می‏بینند: گروهی از درون (مسافران) و گروهی از بیرون. و هر کدام نگرش خاصی دارند،مسافران داخل کشتی، آن را چنین توصیف می‏کنند، کشتی که یک وسیله حمل و نقل صنعتی است متشکل از قسمت‏های مختلف، انبار کالا، سالنها و کابینهای مسافران، قسمت فرماندهی، و موتورخانه، و....
ولی گروهی که از خارج کشتی را مورد مطالعه قرار می‏دهند سراغ آغاز پیدایش او می‏روند یعنی روزگاری نقشه‏ای بیش نبود ولی طراحان به کمک مهندسان و استادکاران به ساخت قطعات آن دست زدند و به تدریج به حد کمال رسید و به آب انداخته شد و اکنون در حال حرکت به سوی نقطه خاصی است. شیعه را نیز از دو زاویه می‏توان مورد مطالعه قرار داد: از درون و از بیرون.
اکنون به تشیع از زاویه دوم می‏نگریم، زاویه بیرونی.نگرش از زاویه داخلی این است که عقاید شیعه را درباره توحید و صفات خدا و پیامبران و امامت و معاد، مورد بررسی قرار دهیم، و تفاوت‏هایی را که شیعه با اشاعره و یا معتزله و یا مشترکاتی که در مواردی با یکی از این دو فرقه دارند، بیان کنیم ، این نگرش فعلاً برای ما مطرح نیست، بلکه هدف، نگرش به شیعه از زاویه خارج است و آن این که شیعه چگونه و در چه عصری پدید آمد، و عامل پدید آورنده آن چه بوده و چگونه افرادی را به خود جذب کرد و در طول زمان چه آثاری را از خود به یادگار نهاد و سهم آن در تمدن اسلامی و تأسیس علوم چه بوده است؟ این دید با این گستردگی، در گرو نگارش کتاب مستقلی است و ما فقط به آن قسمت اوّل (چگونگی پیدایش) می‏پردازیم:
در پیدایش تشیّع اقوال و نظریات گوناگونی بیان شده است که غالباً آن را پدیده پس از رحلت رسول خدا می‏دانند، مثلاً ابن خلدون می‏گوید: شیعه پس از وفات رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم ظاهر شد، زیرا اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم خود را برای خلافت شایسته‏تر می‏دانستند.(8)
احمد امین که در معرفی شیعه بسیار کوتاهی ورزیده تا آنجا که گروهی را به نقد کتاب خود وادار کرده است، درباره تشیع می‏گوید: تشیّع نهادی است که پس از وفات رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پدید آمد، زیرا اهل بیت‏علیهم السلام او را بر تصدی مقام خلافت برتر می‏دانستند.(9)
گروهی نیز انصاف را زیر پا نهاده، تشیع را از موارد اختلافات مسلمین در عصر عثمان دانسته‏اند.(10)
این آرا و امثال آن که پیدایش تشیع را به زمان‏های بعدی کشانده‏اند و حتی برخی، آن را به پس از شهادت امیرموءمنان‏علیه السلام نسبت داده و احیاناً زاییده دولت آل بویه دانسته‏اند، فاقد ارزش تاریخی است و با نشان دادن ریشه‏های تشیع ونخستین بذرهای آن در زمان رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بی پایگی آنها روشن می‏گردد.
هسته‏های تشیع در عصر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
بررسی تاریخ اسلام، بالأخص تاریخ 23ساله تبلیغ اسلام در مکه و مدینه، به روشنی ثابت می‏کند که هسته‏های تشیع در سرزمین اسلام به وسیله خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم کاشته شده و در عصر خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به صورت نهال درآمد و بعد به رشد و بالندگی خود ادامه داد و پس از رحلت آن حضرت، شاخ و برگ گسترانید. و با توجه به دلایل تاریخی بر وجود تشیع در عصر رسالت، نسبت تشیع به پس از عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم نوعی جفای تاریخی و اخلاقی به این گروه والامقام است که پیوسته به خاطر حب خاندان رسالت، مورد بی مهری حاکمان قرار گرفتند.اینک تبیین این هسته‏ها و بذرها:
1. نامگذاری شیعه
نخست باید توجه نمود که ابتکار نام «شیعه» و تسمیه گروهی به این نام، به وسیله خود پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم صورت گرفته
_______________________________
8. «العبر» معروف به تاریخ ابن خلدون، ج3، ص 364.
9. فجر الإسلام، ص 266.
10. یحیی فرغل، عوامل و اهداف نشأة علم الکلام، ج1، ص 105.
_______________________________
است و او کسانی را که به دوستی و ولای علی‏علیه السلام معروف بودند«شیعه» خوانده، و این حقیقت در سنّت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به ثبت رسیده است، و در این مورد 15 حدیث در کتب اهل سنت وارد شده است، که به چند نمونه از آنها اشاره می‏کنیم:
1. ابن عساکر از جابر بن عبد الله نقل می‏کند : ما در محضر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بودیم، ناگهان علی‏علیه السلام وارد شد، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، این مرد و شیعیانش در روز قیامت، رستگار خواهند بود، آنگاه این آیه نازل شد: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّة»(11): «کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند بهترین مردم‏اند».
از آن زمان، هرگاه علی بر گروهی وارد می‏شد، اصحاب پیامبر می‏فرمودند: «بهترین مردم آمد».
2. در حدیث دیگر آمده است: آنگاه که آیه یاد شده نازل شد، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به علی‏علیه السلام فرمود:«وأنت وشیعتک یوم القیامة راضیین مرضیین»:«تو و پیروانت در روز رستاخیز خشنود هستید و خدا نیز از شما خشنود می‏باشد».(12)
بنابراین انتخاب لفظ شیعه برای پیروان علی‏علیه السلام به ابتکار پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم صورت پذیرفته است. در گذشته یادآور شدیم که گروهی در عصر خود پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به نام شیعه علی‏علیه السلام معروف بودند.چنانکه قبلاً از نوبختی نقل کردیم. موءلف «خطط الشام» می‏گوید: گروهی از بزرگان صحابه در عصر رسول خدا، به دوستی علی‏علیه السلام معروف بودند، مانند:
سلمان فارسی که می‏گفت: «بایعنا رسول الله‏صلی الله علیه و آله و سلم علی النصح للموءمنین والائتمام بعلی بن أبی طالب‏علیه السلام والموالاة له»: «ما با رسول خدا بر اساس خیرخواهی برای موءمنان
_______________________________
11. بیّنه/7.
12. الدرّ المنثور، ج6، ص 589، می‏توانید این احادیث را گذشته از این کتاب در تفسیر طبری(جامع‏البیان)، تفسیر سوره بینه، الصواعق المحرقه، ص 161، ربیع الأبرار، ج 1، ص808، مناقب ابن مغازلی، ص 293نیز بیابید.
_______________________________
و پیروی از علی بن ابی طالب و دوستی او بیعت کردیم». و مانند ابوسعید خدری که می‏گفت: «پیامبر مردم را به پنج چیز امر کرد، مردم به چهار چیز عمل کردند و یکی را ترک کردند.وقتی از او سوءال شد که آن چهارتایی که عمل کردند، چه بود؟ گفت: نماز و زکات و روزه ماه رمضان و حجّ.
آنگاه گفته شد: آن یکی که ترک کردند چه بود؟
گفت: ولایت علی بن ابی طالب‏علیه السلام.
به او گفته شد: مگر ولایت او از واجبات بود؟
در پاسخ گفت: بلی مردم بر ولایت او مکلّف بودند.
و مانند ابی ذر غفاری، عمار یاسر، حذیفة بن یمان، ذی الشهادتین(خزیمة بن ثابت)، ابو ایوب انصاری، خالد بن سعید و قیس بن سعد بن عبادة....(13)
ما، در آینده از کسانی که در عصر رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به خلافت علی پایبند بوده و پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم نیز بر این اصل تأکید داشتند نام خواهیم برد.
نخستین هسته تشیع
پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم، سه سال رسالت خود را به صورت سرّی و پنهانی در مکه انجام می‏داد، و با تماس‏های فردی، مردم را یکی پس از دیگری به آیین اسلام، مشرف می‏ساخت. پس از گذشت سه سال، خطاب آمد که مهر پنهانی را بشکند و دعوت خود را علنی سازد واین کار را از خاندان خود شروع کند، و برای همین منظور او را با این آیه مورد خطاب قرار داد:«وَاگنْذِر عَشیرَتَکَ الاگقْرَبین»(14)، از این رو، پیامبر چهل نفر از سران بنی هاشم و اعضای خانواده خود را دعوت و آیین خود را بر آنها عرضه کرد و خطاب به آنان چنین گفت: خدا به من دستور داده شما را به آیین خود، دعوت کنم، کدام یک از شما آماده‏اید مرا در امر تبلیغ کمک کند، و در برابر آن، برادر ووصی وجانشین من باشد؟
_______________________________
13. خطط الشام، ج5، ص 251.
14. شعراء:214.
_______________________________
پیامبر سه بار این سخن را بازگو کرد و در هر نوبت، جز علی کسی برنخاست و در نتیجه، تنها او آمادگی خود را اعلام کرد، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در برابر آن، او را به این مدال مفتخر ساخت و گفت: «انّ هذا أخی و وصیّی وخلیفتی فیکم»:(15) این، برادر و وصیّ و جانشین من در میان شماست.
این بخش از تاریخ را که به مختصری از مدارک آن در پاورقی اشاره شد، مفسران و محدّثان نقل کرده‏اند و حقیقت امر نشان می‏دهد که امامت و رسالت، جدا نشدنی هستند، و روزی که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، رسالت خود را اعلام کرد، وصایت و خلافت علی‏علیه السلام را نیز بازگو نمود.
تأسف از نویسنده معروف و وزیر فرهنگ اسبق مصر محمد حسین هیکل است، وی این حدیث را به صورت ناقص در چاپ نخستین کتاب خود به نام «حیاة محمد» نقل کرده ولی در چاپ دوم بر اثر فشار علمای «الأزهر»، از کتاب خود حذف نموده است(16)، ولی او و امثال او باید بدانند که واقعیات، با کنشها و واکنشهای ما دگرگون نمی‏شود، و گذشت زمان، پایه امانتداری افراد را ثابت می‏کند.
دومین هسته تشیع
هسته دوم تشیع موقعی در سرزمین اسلام کاشته شد که امیرموءمنان در مسجد مشغول نماز بود، فقیری وارد مسجد شد و درخواست کمک کرد. امیرموءمنان‏علیه السلام که انگشتری در دست داشت با دست خود به فقیر اشاره کرد که نزدیک بیاید و انگشتر را از دست او درآورد و از این طریق نیاز خود را برطرف کند.در این هنگام، این آیه نازل شد:
«اِنّما وَلیکم الله ورَسُوله وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقیمُونَ الصَّلاة ویُوءْتُونَ الزَّکاة وَهُمْ راکِعُون».(17)
«سرپرست و ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و آنها که ایمان آوردند، همانها که نماز را برپا می‏دارند، و در حال
_______________________________
15. تفسیر طبری(جامع البیان): ج19، ص75؛ البدایة والنهایة: ج3،ص40 .
16. حیات محمد، چاپ سال 1354، ص 139.
17. مائده/55.
_______________________________
رکوع زکات می‏دهند».
مفسران و محدّثان، نزول آیه را در حق علی‏علیه السلام تصدیق می‏کنند، هر چند فخر رازی پس از پذیرفتن نزول آن در حق امام، در معنای لفظ «ولیّ» مناقشه می‏کند.(18) ولی غافل از آن که اگر ولی به معنای سرپرست نباشد و به معنی دوست تفسیر شود، در این صورت اختصاص آن به فرد با ایمانی که در حال رکوع زکات می‏دهد معنی درستی نخواهد داشت، زیرا همه مسلمانان دوست و یاور یکدیگر می‏باشند، در حالی که آیه می‏فرماید: تنها خدا و پیامبر و کسی که در حال رکوع زکات داد ولیّ موءمنان هستند و این جز بر یک فرد، بر افراد دیگر منطبق نیست، و ناچار باید، ولایت او به معنی سزاواری او برای سرپرستی دیگران باشد تا منحصر به یک فرد باشد.
سومین هسته تشیع
در سال ششم هجرت،هنگامی که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم عازم تبوک گشت و مطلع شد که منافقان در غیاب پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم برنامه‏ای دارند که محیط مدینه را به بی نظمی بکشند، از این جهت، علی را همراه خود نبرد و گفت: در غیاب من در مدینه باش و اوضاع منافقان را زیر نظر بگیر. منافقان برای به هم زدن برنامه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به شایعه سازی پرداخته و گفتند: روابط پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با علی‏علیه السلام به تیرگی گراییده، از این جهت رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم او را همراه خود به جبهه جنگ نبرد.
هنوز پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در لشکرگاه حومه مدینه بود که علی‏علیه السلام خود را به محضر رسول خدا رساند و او را از این شایعه پرانی آگاه ساخت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در همان لحظه، کلمه تاریخی خود را که بیانگر مقام و منزلت علی‏علیه السلام نسبت به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است مطرح کرد و فرمود: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی»: «آیا راضی نمی‏شوی که نسبت به من چون هارون برای موسی باشی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست». یعنی هارون علاوه بر وزارت وجانشینی موسی، مقام
_______________________________
18.تفسیر فخر رازی(مفاتیح الغیب)،ج12،ص26؛ تفسیر نیشابوری در حاشیه تفسیر طبری ، ج6، ص154.
_______________________________
نبوت را نیز دارا بود، ولی علی‏علیه السلام به حکم این که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم اسلام خاتم پیامبران است، دارای چنین مقام و موقعیتی نبود.(19) در اینجا نیز بذر تشیع در سرزمین اسلام کاشته شد.
چهارمین هسته تشیّع
رسم عرب در دوران جاهلیت این بود: جامه‏ای که با آن خانه خدا را طواف می‏کرد پس از پایان طواف، در راه خدا به عنوان صدقه می‏داد، ازاین جهت اگر کسی لباس اضافی نداشت، لخت و برهنه طواف می‏نمود.اتفاقاً در سال نهم هجرت در ماه‏های حرام زن زیبایی وارد مسجد الحرام شد و چون جامه دیگری نداشت و جامه عاریت نیز نتوانست تهیه کند، ناچار شد به صورت برهنه که محرک افکار شیطانی حاضران در کنار خانه خدا بود، طواف نماید.
پیامبر گرامی از طواف زن مشرکه با آن پیامدی زشت که تاریخ متذکر آن است آگاه گردید. و از این که خانه خدا که باید مهد تربیت و مرکز تقوا و تزکیه باشد، بر اثر آزادی بت پرستان، مرکز طواف زنان برهنه، و چشم چرانی جوانان شهوت پرست گردیده است، متأثر گردید.
مقارن این گزارش پیک وحی فرود آمد ، و آیاتی چند از آغاز سوره برائت را آورد، طبق مفاد این آیات بت‏پرستان باید در مدت چهار ماه، وضع خود را در برابر حکومت اسلامی، روشن سازند و یکی از دو راه را انتخاب کنند یا پذیرش اسلام یا آمادگی برای نبرد.
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آیات یاد شده را به ابی‏بکر، تعلیم نمود و چهل تن از یاران خود را با او همراه ساخت که آیات یاد شده را در عید قربان برای مشرکان وبت‏پرستان که تا آن روز از یک آزادی نسبی برخوردار بودند، تلاوت نماید. و آنان بدانند ازاین به بعد نمی‏توانند با چنین عقیده و عملی در محیط اسلامی زیست کنند.
ابوبکر آیات را فرا گرفت و با چهل تن از یاران خدا عازم مکه گردید، هنوز مراحلی را طی نکرده بود که پیک وحی بار
_______________________________
19.صحیح بخاری، ج6، ص 3؛ صحیح مسلم، ج7، ص120.
_______________________________
دیگر فرود آمد و پیامبر را با جمله زیر یا مشابه آن خطاب نمود و گفت: «لایوءدّیها إلاّ أنتَ أو رجل منک : این آیات را جز تو و یا کسی که از تو است کسی نمی‏تواند ابلاغ کند».
در این موقع، پیامبر علی‏علیه السلام را طلبید و مرکب مخصوص خود را در اختیار او نهاد، و جابر بن عبدالله را ملازم او ساخت، و دستور داد هر چه زودتر خود را به ابی‏بکر برساند و آیات یاد شده را از او بگیرد و در روز «منی» در کنار «جمره عقبه» آیات الهی را تلاوت نماید، علاوه بر تلاوت آیات، چهار دستور را نیز به سمع مشرکان برساند:
1. جز فرد مسلمان کسی حق ندارد وارد خانه خدا گردد.
2. هیچ کس نمی‏تواند به طور برهنه طواف کند.
3. گروه مشرک حق ندارد در مراسم حج شرکت کند.
4. هر کافری که با پیامبر پیمان دارد، پیمان او محترم است تا وقتی پایان پذیرد ولی گروهی که با پیامبر پیمان ندارند و یا پیمان شکسته‏اند تا مدت چهار ماه جان و مال آنان محترم است و پس از انقضای این مدت باید وضع خود را روشن کنند. اگر دست از شرک و بت‏پرستی برداشتند بسان مسلمانان، آزاد خواهند بود و در غیر این صورت جان و مال آنان احترامی نخواهد داشت.
پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به علی‏علیه السلام فرمود: آیات یاد شده را از ابی‏بکر باز گیر و او را میان ادامه سفر با تو یا بازگشت به مدینه مخیر ساز.
علی حرکت کرد و در «جحفه» به ابی بکر رسید و پیام پیامبر را به او ابلاغ نمود و آیات الهی را از او باز گرفت، و او را میان بازگشت به مدینه و ادامه سفر مخیر ساخت. ابی‏بکر کمی اندیشید و بازگشت به مدینه را بر ادامه سفر ترجیح داد. وقتی حضور پیامبر رسید به حضرت عرض کرد: «اهلتَنی لأمر طالتْ الأعناقُ إلیه، فلمّا صرتُ ببعضِ الطُّرق عزْلتنی منه».
«مرا بر انجام کاری لایق و شایسته شمردی، کاری که گردن‏ها، از روی شوق و علاقه به سوی آن کشیده می‏شد، (هر فردی افتخار انجام آن را در دل می‏پروراند)، وقتی مقداری از راه را پیمودم مرا از آن سمت عزل نمودی».
سپس افزود: آیا درباره من آیه‏ای فرود آمد، پیامبر گفت: آیه‏ای فرود نیامده جز این که پیک وحی آمد و دستور داد که این آیات را خودم، ویا کسی که از خاندان من است ابلاغ نماید.
انسان از جمله «لا یوءدیها إلاّ أنت أو رجل منک» سه چیز می‏فهمد:
1. امام علی بن ابی طالب‏علیه السلام نزدیک‏ترین فرد نسبت به پیامبر است و بیانگر این حقیقت، جمله «أو رجل منک» و مانند آن می‏باشد که محدثان اسلامی نقل کرده‏اند.
2. الغای پیمان، و نقض میثاق و عهد، از امور سیاسی و حکومتی است و یک چنین کاری از شئون حاکم و رئیس دولت است و جز او هیچکس نمی‏تواند پیمان ببندد و یا پیمان را لغو کند.
از این جهت خداوند، علی را قرین و همشأن پیامبر در امور سیاسی و حکومتی می‏شمارد و می‏گوید: برای این کار، جز تو ای پیامبر که رئیس علی الاطلاق هستی، و یا فردی که از تو است؛ کسی صلاحیت خواندن این آیات را به مشرکان ندارد. این مطلب تلویحاً می‏رساند که کارهای سیاسی و امور کشوری باید به وسیله این دو نفر حل و فصل گردد، و اگر روزی حاکم مسلّم اسلام از جهان رفت و خورشید رسالت پس از مدتی به افول گرایید مرجع و مسئول یک چنین کارهای خطیر، شخص علی بن ابی طالب‏علیه السلام است و هرگز نباید به غیر او مراجعه کرد.
ارجاع کارهای حکومتی و سیاسی، از طرف حاکم مسلم، به فرد دیگری عملاً تثبیت موقعیت و مقام اجتماعی او است که اگر روزی رئیس از میان رفت، مسئول این گونه کارها همان فردی است که در حال حیات حاکم، این گونه امور سیاسی را حل و فصل می‏نمود.
3. شخصی که شایستگی ابلاغ چند آیه از آیات یک سوره را ندارد، هرگز شایستگی ندارد که مجموع نوامیس اسلامی، از کتاب و سنت، قضاء و دادرسی، تبلیغ و توسعه اسلام را؛ به او بسپارند و زمام امور مسلمانان را به دست بگیرد، و مرجع کارهای دنیوی و اخروی مسلمانان باشد.
این نوع بیان‏های خصوصی، منحصر به آنچه گفته شد، نیست، زیرا پیامبر در مقامات مختلفی به فضیلت علی تصریح کرده، و او را بر دیگران مقدّم داشته است.
این نوع بیانها هر چند مایه گرایش برخی به علی‏علیه السلام بود ولی به صورت یک بیان رسمی و قاطع که که حجّت را بر همگان تمام کند، در کار نبود، تا آن که مرحله آخر فرا رسید، و آن مرحله نصب علی‏علیه السلام بر خلافت در میان یک جمعیت چند هزار نفری بود که از نقاط و قبایل مختلف در سرزمینی گرد آمده بودند، و آن همان است که اکنون به بیان آن می‏پردازیم:
بارور کردن بذرها
رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم در سال دهم هجرت برای تعلیم مناسک حج، از مدینه به مکه حرکت کرد.از خود مدینه هزاران نفر افتخار ملازمت رکاب او را داشتند و هر چه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی مکه پیش می‏رفت در اثنای راه گروهی به رسول خدا می‏پیوستند.پیامبر، اعمال حج را انجام داد و خطبه تاریخی خود را در سرزمین منی ایراد کرد. پس از فراغت از اعمال حج راه مدینه را در پیش گرفت. وقتی کاروان به سرزمین «غدیر خم» در نزدیکی جحفه رسید، روح الأمین جبرئیل فرود آمد و او را مأمور ساخت که از سیر و سفر باز ایستد و یاران خود را به توقف امر کند تا پیام مهم الهی را به مردم برساند، به گونه‏ا ی که اگر این پیام ابلاغ نشود، گویا هیچ کاری صورت نپذیرفته است، و اینک آیه‏ای که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را از حرکت بازداشت:
«یا اگیُّهَا الرَّسُول بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوم الکافِرین».(20)
«ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی رسالت او را انجام نداده‏ای، خداوند تو را از [خطر] حفظ می‏کند و خداوند گروه کافران را هدایت نمی‏کند».
_______________________________
20. مائده/67.
_______________________________
جمله «فَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» حاکی از آن است که این مأمویت، بسیار مأموریت بالا و برتری بود که اگر انجام نمی‏داد، تو گویی در طول تاریخ رسالت، کاری صورت نپذیرفته است.همچنین جمله «والله یعصمک من الناس» حاکی از آن است که در رساندن این پیام، احتمال خطر در کار بود، ولی خدا مصونیت او را تضمین کرد.
این دو نکته، جز در مسأله خلافت علی‏علیه السلام، در چیز دیگری نمی‏گنجد، زیرا هرگاه این آیه مربوط به ابلاغ معارف و یا احکام باشد، ابلاغ آنها در آخرین سال رسالت با خطر همراه نبود، زیرا شرک و بت پرستی مدتها بود از سرزمین حجاز رخت بربسته بود و در شبه جزیره، شرک و بتخانه‏ای نبود و یهود که کانون خطر بود، نیز تار ومار شده بود، از این بیان روشن می‏شود که این جریان، یک جریان خطیر بوده که بدگمانی برخی از مسلمانان را بر ضد پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم برمی‏انگیخت.
مفسران می‏گویند: این آیه در مورد پدیده غدیر فرود آمده آنگاه که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم دستور داد کاروانیان از پیشروی بایستند و خود نیز در هوای گرم و سوزان، در سرزمین تفتیده غدیر فرود آمد و بر فراز منبری که از جهاز شتر برای او ترتیب داده بودند، بالا رفت، و دست علی‏علیه السلام را گرفت و فرمود:
«ألستُ أولی بالموءمنین من أنفسهم؟ قالوا: بلی، فکررها ثلاثاً، ثمّ قال: من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».
«آیا من به موءمنان از خود آنها شایسته‏تر نیستم؟ [یعنی آیا نباید موءمنان خواست مرا بر خواست خودشان مقدّم بدارند] و آن را سه بار تکرار کرد [و همگی آن را تصدیق کردند زیرا قرآن او را این گونه ستوده است آنجا که می‏فرماید: «النبیّ أولی بالموءمنین من أنفسهم»(21):پیامبر نسبت به موءمنان از خودشان سزاوارتر است] در این هنگام [که بر اولویت خود از مردم اعتراف گرفت، دست علی را گرفت و به تمام حاضران معرفی کرد و]سپس فرمود: هر کس که من بر او سزاوارترم، علی‏علیه السلام نیز
_______________________________
21. احزاب/6.
_______________________________
بر او سزاوارتر است. بارالها دوست بدار آن کس را که علی‏علیه السلام را دوست دارد و دشمن بدار آن کس را که علی‏علیه السلام را دشمن بدارد، یاری کن کسی را که او را یاری کند، و واگذار کسی را که او را واگذارد». آنگاه از منبر پایین آمد، وجبرئیل با آوردن این آیه بر موفقیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در انجام رسالت نوید داد:
«الیَوم اگکْمَلْتُ لَکُمْ دینکُمْ وَاگتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاِسلاْم دِیناً».(22)
«امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین پا برجا برای شما پذیرفتم».
حدیث غدیر چیزی نیست که فردی درباره آن تردید کند، و شاید در تاریخ اسلام، کمتر حدیثی از نظر تواتر به پایه آن برسد، کافی است بدانیم که متجاوز از 110صحابی آن را نقل کرده و در هر عصری، از تابعان و گروه‏هایی پس از آنان به نقل آن پرداخته‏اند، تا آنجا که کتابهای متعددی پیرامون آن نوشته شده و تفصیل آن را می‏توانید در کتاب شریف الغدیر بخوانید.(23)
این بذرها که در سرزمین جامعه اسلامی افشانده شد، و یا هسته‏هایی که به وسیله پیامبر کاشته گردید، پس از اندکی رشد کرد. بنابراین عامل تشیّع، و سبب پیدایش آن، خود رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم آن هم به فرمان خدا بوده است، و نزول این آیات، خود عامل توجه گروهی از صحابه به علی علیه السلام بوده که گرد او جمع شوند و از او فاصله نگیرند، هر چند به قیمت طرد یا جذب یا شهادت آنان تمام شود.
نتیجه این که سخنان و سفارشهای پیامبر و آیاتی که در این باره آمده، باعث گرایش به علی‏علیه السلام بوده و تشیع به معنای پیروی از علی‏علیه السلام به عنوان چهره‏ای از اسلام، شناخته شده، تو گویی این مکتب دو نام، و این سکه دو رو دارد.
_______________________________
22. مائده/3.
23.راویان حدیث غدیر از صحابه 110تن، و از تابعان 84 تن و از علما و دانشمندان اهل سنت 360تن هستند، در این مورد به جزء اوّل کتاب الغدیر، صفحات140 151 مراجعه فرمایید. و در مورد نزول آیه اکمال و بلاغ به همین جزء صفحات 214 238 مراجعه شود.
_______________________________
تحصن در خانه علی‏علیه السلام نشانه شکل گیری تشیع
تحصن در خانه علی نشانه شکل گیری تشیع در دورانی نه چندان دور از رحلت پیامبر اسلام بود، آنگاه که جریان سقیفه به پایان رسید و ابی‏بکر با ترفند خاصّی جلو افتاد، و اوسیان برای عقب راندن «سعد بن عباده»، رئیس خزرجیان، با ابوبکر بیعت کردند، در همان زمان، گروهی در خانه علی‏علیه السلام تحصّن کردند، و عملاً به حرکت گروه سقیفه اعتراض کردند، این کار بر اصحاب سقیفه سنگین و ناگوار آمد، از این جهت خانه و ساکنان آن را تهدید به آتش زدن کردند.
مورّخان می‏نویسند: گروهی از صحابه، در منزل علی‏علیه السلام متحصن شده و عملاً به خلافت خلیفه معترض بودند، عمر از این اوضاع آگاه شد، و خطاب به آنان چنین گفت: «والله لأحرقنّ علیکم أو لتخرجنّ إلی البیعة» : «به خدا، یا خانه را می‏سوزانم و بر سر شما خراب می‏کنم و یا این که برای بیعت از خانه بیرون بیایید».
در این هنگام، زبیر که از متحصنین بود از خانه بیرون آمد و شمشیر خود را کشید که به دفاع بپردازد، ولی پای او لغزید و شمشیر از دستش افتاد، آنگاه بر سرش ریختند و شمشیر را از او گرفتند.(24)
در این جا این سوءال مطرح می‏شود که اصولاً چرا باید در خانه علی‏علیه السلام تحصن کنند، اگر خلافت ووصایت او در عصر رسول خدا مطرح نبود،چرا در آنجا متحصن شدند؟ و این حاکی ازا علیها السلام‏ن است که زمینه‏های زمامداری او در عصر رسالت پی‏ریزی شده بود و محوریت او برای خلافت معلوم بود..
فریاد خزرجیان در سقیفه
در همان جریان سقیفه همان طور که گفته شد اوسیان برای این که سعد بن عباده برای خلافت برگزیده نشود رئیس آنان با ابی‏بکر بیعت کرد. در این هنگام بزرگان خزرج گفتند:«نحن لا نبایع إلاّ علیاً»: «ما جز با علی با کسی بیعت نمی‏کنیم». همصدایی خزرجیان و تصریح بر این که
_______________________________
24. تاریخ طبری:ج2، ص 443.
_______________________________
تنها با علی‏علیه السلام بیعت می‏کنند، حاکی از وجود زمینه‏ها و سفارش‏هایی از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در حق علی‏علیه السلام بود.
واکنش لفظی و عملی دخت پیامبر
ولی آنچه توانست تشیّع را پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم تثبیت کند و انتخاب شده سقیفه را غیر قانونی نشان دهد، گفتار و رفتار دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بود که با خطبه خود منتخب سقیفه را استیضاح کرد و او را مخالف با کتاب وسنّت توصیف نمود، و نادیده گرفتن حق علی‏علیه السلام را آشکار ساخت، آنگاه با توصیه خود مبنی بر این که کسی بر جنازه او حاضر نشود، عملاً خط بطلان بر خلافت انتخابی کشید.
ولی از آنجا که منتخب سقیفه زمام امر را به دست گرفته بود و قدرت اقتصادی و تبلیغاتی را در دست گرفت، تشیع در حد یک اقلیت محفوظ ماند. تاریخ از آن گروه که بر آموزه‏های پیامبر اصرار می‏ورزیدند، نام برده که ما از میان آنان به اسامی 50نفر اشاره می‏کنیم که پیشروان تشیع در صدر اسلام به شمار می‏روند، هر چند تعداد کل آنان، از این 50نفر افزون می‏باشد.
پیروان علی‏علیه السلام در عصر رسالت
آنان عبارتند از:1.عبد الله بن عبّاس، 2. فضل بن عبّاس، 3. عبید الله بن عبّاس، 4. قثم بن عبّاس، 5. عبدالرحمن بن عبّاس، 6. تمام بن عبّاس، 7. عقیل بن ابی طالب،8. ابوسفیان بن حرث بن عبد المطلب،9. نوفل بن حرث، 10. عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، 11. عون بن جعفر، 12. محمّد بن جعفر ، 13. ربیعة بن حرث بن عبد المطّلب، 14. طفیل بن حرث، 15. مغیرة بن نوفل بن حارث، 16. عبدالله بن حرث بن نوفل، 17. عبد الله بن ابی سفیان بن حرث، 18. عبّاس بن ربیعة بن حرث، 19. عبّاس بن عتبة بن ابی لهب، 20. عبد المطلّب بن ربیعة بن حرث، 21.جعفر بن ابی سفیان بن حرث، 22. سلمان محمّدی، 23. مقداد بن اسود کِنْدی، 24. ابوذرّ غِفاری،25. عمّار بن یاسر، 26. حذیفة بن یمان، 27. خزیمة بن ثابت،28. ابوایوب انصاری،29.ابوهیثم مالک بن تیهان،30. اُبیّ بن کعب، 31.سعد بن عباده، 32. قیس بن سعد بن عبادة، 33. عدیّ بن حاتم، 34. عبادة بن صامت،35. بلال بن رباح الحبشی،36. ابورافع مولی رسول الله، 37. هاشم بن عتبه، 38. عثمان بن حنیف،39. سهل بن حنیف، 40. حکیم بن جبلة العبدی،41. خالد بن سعید بن العاص،42. ابن حصیب اسلمی،43. هند بن ابی هاله تمیمی،44. جعدة بن هبیره،45. حجر بن عدیّ کندی، 46. عمرو بن حمق خزاعی، 47. جابر بن عبدالله انصاری،48. محمّد بن ابی بکر، 49. ابان بن سعید بن عاص، 50. زید بن صوحان عبدی.(25)
علل گرایش به امام‏علیه السلام در عصر رسالت
افزون بر آنچه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم درباره امام، بیان نمود، یک رشته عوامل، در عصر رسالت، مایه گرایش گروهی از اهل کمال و معرفت به علی‏علیه السلام گردید، و تاریخ از این گروه به شیعه علی‏علیه السلام یاد می‏کند، و در گذشته یادآور شدیم که نوبختی در فرق الشیعة و همچنین کردعلی در خطط الشام تصریح کرده‏اند که گروهی در زمان حیات پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم دور علی‏علیه السلام را گرفته و از او پیروی می‏کردند و در میان صحابه به شیعه علی معروف بودند، و ادامه این وضع پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم روشنگر نشأت گرفتن شیعه و شیوه استمرار آن می‏باشد.
امّا عواملی که مایه گرایش این گروه از اهل معرفت به علی‏علیه السلام شده بود عبارتند از:
1. سوابق درخشان امام‏علیه السلام در اسلام، زیرا او نخستین فردی بود که به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم ایمان آورد و از خردسالی به خانه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم رفت و در آغوش او پرورش یافت،و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم هر کجا می‏رفت، علی‏علیه السلام را نیز همراه خود می‏برد، و در غار حرا آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عبادت مشغول بود، در کنار او بود و لحظه‏ای که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث گشت، صدای غیبی را شنید، هر چند امین وحی را ندید.خود
_______________________________
25. برگزیده از هویة التشیع، 33 35.
_______________________________
حضرت در خطبه قاصعه این جریان را چنین شرح می‏دهد:
«من همچون سایه‏ای به دنبال آن حضرت(پیامبر) حرکت می‏کردم و او هر روز نکته تازه‏ای از اخلاق نیک را برای من آشکار می‏ساخت،و مرا فرمان می‏داد که به او اقتدا کنم.وی مدتی از سال مجاور غار حرا می‏شد، تنها من او را می‏دیدم و کسی جز من او را نمی‏دید و در آن روز غیر از خانه رسول خدا خانه‏ای که اسلام به آن راه یافته باشد؛ نبود، تنها خانه آن حضرت بود که او و خدیجه و من [به عنوان نفر سوم]، اسلام را پذیرفته بودیم. من نور وحی و رسالت را می‏دیدم و بوی نبوّت را استشمام می‏کردم، من به هنگام نزول وحی بر محمدصلی الله علیه و آله و سلم صدای ناله شیطان را شنیدم و از رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم پرسیدم: این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خویش ناامید گشته، آنچه را من می‏شنوم تو هم می‏شنوی و آنچه را من می‏بینم تو هم می‏بینی، تنها فرق من و تو این است که تو پیامبر نیستی بلکه وزیر منی و بر طریق و راه خیر و نیکی قرار داری».(26)
2.منزلت او در تمام غزوات، و جانفشانی‏های او در نبرد با مشرکان که سر از پا نمی‏شناخت. او پیوسته در صف مقدم قرار داشت و از حمله دشمن خوفی به خود راه نمی‏داد. در غزوه احد بیشترین زخم را برداشت، ولی این مانع از آن نشد که فردای آن روز همراه دیگر مجاهدان، دشمن را تا «حمراء الأسد» تعقیب کند. در جنگ خندق، سکوت مرگباری بر لشکر اسلام سایه افکنده بود، ونعره‏های جگرخراش قهرمان مشرکان «عمرو بن عبدوَدّ» گوش همگان را کر می‏کرد و کسی را یارای مقابله با او نبود، تنها کسی که سکوت را شکست فریاد علی‏علیه السلام برای نبرد با قهرمان عرب بود.
این نوع جانفشانی‏ها و فداکاری‏های بی‏دریغ، خواه ناخواه گروهی را متوجه او نموده و خواهان هر نوع رابطه دوستی با او می‏شدند.
3. آیات و احادیثی که در فضیلت امام و اهل بیت پیامبرعلیهم السلام نازل و صادر
_______________________________
26. نهج البلاغه، خطبه 192(قاصعه).
_______________________________
شده است، خود مایه گرایش گروهی به امام‏علیه السلام در عصر رسالت بوده است. ما در این نوشتار کوتاه نمی‏توانیم به مجموع آیاتی که درباره خاندان رسالت نازل شده، اشاره کنیم یا احادیث و مناقبی را که در حق حضرت آمده در این صفحات منعکس کنیم، ولی به طور گذرا به روءوس مطالب اشاره می‏کنیم و تفصیل آن را باید از کتب تفسیر و حدیث به دست آورد.
آیه مودّت
دوستی خاندان رسالت، اجر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و یا شبه اجر وی شمرده شده است، چنان که می‏فرماید:
«قُل لا اگسألُکُمْ علیهِ اگجْراً اِلاّ المَودّة فی القُربی»(27) :«بگو مزد و پاداشی جز دوستی خاندان و نزدیکانم نمی‏خواهم»
نزول آیه مودّت درباره خاندان رسالت، امری مشهور است و در کتب حدیث و تفسیر فراوان یاد شده است.
آیه تطهیر
«اِنّما یُریدُ الله لیدهِبَ عَنْکُمُ الرِّجس اگهل البیت فَیُطهّرکُمْ تَطهیراً».(28)
«خدا می‏خواهد از شما اهل بیت [پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم ] هر نوع پلیدی و آلودگی را دور کند و شما را از هر نوع آلودگی پاک گرداند».
مسلّماً واژه رجس به معنای پلیدی ظاهری نیست که فقها در کتاب طهارت از آن سخن می‏گویند، بلکه مراد پلیدی‏های روحی و فکری است که مایه جرأت و گناه می‏گردد، و از آنجا که خطاب، به صورت جمع مذکر است.(یذهب عنکم یطهّرکم)، مقصود، زنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، هر چند این آیه در سیاق آیات مربوط به زنان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم آمده است، زیرا مانعی ندارد که قرآن در آیه‏ای، از خطاب به گروهی، به خطاب به گروه دیگر عدول کند، و از آنجا که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم محور سخن است و او با هر دو گروه (زنان و اهل بیت) در ارتباط است،اشکال ندارد گاهی با زنان و گاهی با اهل بیت‏علیهم السلام سخن بگوید، و مجوّز این دو نوع سخن گفتن، محوریّت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم بر هر دو گروه است، نظیر آن را در سوره یوسف
_______________________________
27. شوری/27.
28. احزاب/33.
_______________________________
می‏خوانیم، عزیز مصر گاهی به همسرش خطاب می‏کند. هنوز گفتارش با او به پایان نرسیده یوسف را مورد خطاب قرار می‏دهد، چنان که قرآن می‏فرماید:
«یوسف اگعرض عن هذا»: «یوسف!، از این کار دست بردار(خطاب به یوسف)».
«واستغفری لذنبک»: «از گناه خود استغفار کن (خطاب به زن عزیز)».(29)
همچنین نزول آیاتی از سوره هل أتی در باره خاندان رسالت، یکی از عوامل گرایش گروه‏های با معرفت به این خاندان می‏باشد، آنجا که قرآن این گروه را به عنوان ابرار می‏ستاید، و می‏فرماید:
«اِنَّ الاگبْرار یَشْرَبُون مِنْ کاْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً».(30)
اینها بخشی از آیاتی است که در حق علی‏علیه السلام و خاندان او نازل شده و آیات دیگری نیز در این باره هست که هر یک، از عوامل گرایش به شمار می‏رود، مانند آیه‏های:
«فی بُیُوتٍ اگذِنَ الله اگنْ تُرفَع»(31): «در خانه‏هایی قرار داد که خداوند اذن فرموده که دیوارهای آن را بالا برند».
«وآتِ ذَا القُربی حقّه»(32): «حق نزدیکان را بپرداز».
«الّذینَ ینفقون اگموالهم باللّیل والنّهار سرّاً وعلانیة»(33) :«آنها که اموال خود را شب و روز، پنهان و آشکار انفاق می‏کنند».
«قُل تعالوا نَدْعُ اگبناءَنا وَاگبنائکُمْ وَنِساءَنا وَنِساءَکُمْ وَاگنفسنا وَاگنفسکم»(34): «بگو بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت کنیم، شما هم زنان خود را، ما هم از نفوس خود دعوت کنیم و شما هم از نفوس خود را».
این آیات و نظایر آنها که محدثان و مفسران، نزول آنها را در حق امام‏علیه السلام به نحو شایسته نقل کرده‏اند، خود سبب هسته بندی تشیع و گرایش اهل معرفت به
_______________________________
29. یوسف/29.
30. انسان/225.
31. نور/36.
32. اسراء/26.
33. بقره/274.
34. آل عمران/61.
_______________________________
علی‏علیه السلام به عنوان انسانی کامل و عارف بوده است.همین آیات زمینه معرفتی گروهی از صحابه و برخی از تابعان گشت که با علی‏علیه السلام تا مرز شهادت پیمان بستند و به نام «شرطة الخمیس» شناخته شدند که هسته اصلی سپاه امیرالموءمنین‏علیه السلام را تشکیل می‏دادند. حضرت به آنان گفت: من با شما با طلا و نقره پیمان نمی‏بندم، من با شما با بهشت معاهده می‏کنم.علاوه بر این عدّه، گروهی به عنوان یاران نزدیک و اصحاب سرّ آن حضرت گشتند مانند سلمان فارسی و مقداد بن اسود کِنْدی و ابوذر غفاری و عمار یاسر و جابر بن عبدالله انصاری و در میان تابعان کمیل بن زیاد نخعی و رُشید هَجَری و صعصعة بن صوحان. این نوع گرایش‏ها مولود شرایط حاکمیت و زمامداری او نبود، بلکه ریشه‏هایی در عصر رسالت و نبوّت داشت.
تا این جا به برخی از آیاتی که خود گرایش آفرین بود، اشاره کردیم، اکنون برخی از احادیث را نیز که خود پیرو آفرین بود، اشاره می‏کنیم، و نقل مدارک این فضایل و مناقب از گنجایش این مقاله بیرون است.
حدیث موءاخات(برادری)
رسول گرامی‏صلی الله علیه و آله و سلم پس از ورود به مدینه، میان مهاجر و انصار، عقد اخوّت بست، و هر یک از آنان را با همفکر و هم نوع خود، برادر نمود. تنها کسی که برای او برادر معیّن نکرد، علی‏علیه السلام بود، او حضور رسول خدا رسید، دیدگانش پر از اشک بود، و عرض کرد: میان من با کسی عقد اخوت نبستی، پیامبر فرمود: «أنت أخی فی الدنیا والاعلیها السلام‏خرة»:«تو در دنیا و آخرت برادر من هستی».(35)
حق محوری علی‏علیه السلام
از فضایل معروف علی‏علیه السلام، حق محوری اوست، و پیامبر اکرم‏صلی الله علیه و آله و سلم او را به این عنوان معرفی کرد و فرمود:
«علیّ مع الحقّ والحقّ مع علیّ ولن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض یوم القیامة».(36)
_______________________________
35. مستدرک حاکم، ج3، ص 14.
36. تاریخ بغداد، ج14، ص 321؛ مجمع الزوائد، ج7، ص 236.
_______________________________
«علی با حق و حق با علی همراه است، و از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا روز قیامت در کنار حوض کوثر نزد من وارد شوند».
باب علم پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم
یکی از مناقب علی‏علیه السلام این است که پیامبر او را دروازه دانش خود دانسته است و درباره او می‏فرماید: «أنا مدینة العلم وعلیٌّ بابها».(37)
این روایات و احادیث دیگری که بیان کننده فضایل و مناقب و برتری‏های روحی و فکری امام است، به صورت خودجوش شیعه آفرین و پیرو ساز بود، و همین‏ها مایه پیدایش نخستین شیعیان گردید که تا آخر دست از پیروی علی‏علیه السلام برنداشتند و با او همراه بودند، حتی هر چه فشار دستگاه خلافت بر اینها بیشتر می‏شد، بر صلابت آنان می‏افزود.
***
پیدایش شیعه امام در عصر رسالت و پایمردی آنان در حفظ این اصل، مولود یک روز و دو روز نبود، این توصیف‏ها از زبان پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، و آن بیان عمومی در غدیر پس از یک رشته بیان‏های خصوصی ، بذر تشیع را در قلوب گروهی از مهاجر و انصار افشاند، و مرور زمان آن را پرورش داد.فرزندن این گروه، تشیع را در خاندان خود، در حد امکان حفظ کردند و به عنوان مخلصان خاندان رسالت و وحی معروف بودند.
خود امام نیز در دوران سکوت شکوهمند بیست و پنج ساله، گاهی حدیث غدیر، و شایستگی خود را مطرح می‏کرد، حتی در شورایی که اعضای آن را خلیفه دوم تعیین کرده بود و با یک ظاهرسازی می‏خواست گوی خلافت را عثمان برباید، علی‏علیه السلام پس از روشن شدن صحنه سازی، با حدیث غدیر بر اولویت خود استدلال کرد ولی شرایط اجازه نمی‏داد بیش از این درباره خود سخن بگوید.
تا اینجا روند شکل‏گیری تشیع در مدینه، به پایان رسید، امّا تشیع که مولود حجاز است، با انتخاب علی برای خلافت
_______________________________
37. در کتاب الغدیر، ج6، صفحات 61 77 حدیث یاد شده، از 143 تن از مشایخ حدیث و تاریخ نقل شده است.
_______________________________
و هجرت او به عراق، نهالش در عراق نیز به صورت درخت برومند درمی‏آید.
رشد تشیّع در عراق
در دوران خلافت خلفای ثلاثه، خصوصاً پس از درگذشت دخت گرامی پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم ، تبلیغ و گسترش تشیع بسیار کمتر بود، مگر دلسوختگانی مانند ابی ذر و سلمان و عمار که حقایق را بازگو می‏کردند، ولی چون آغاز اسلام بود، و امیرموءمنان حاضر به پیدایش دو دستگی در بدنه اسلام نبود کمتر درباره خود و وصیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم سخن می‏گفت.و در احقاق حق خود، چندان پافشاری نمی‏کرد، و تفرقه را برای اسلام زیان آور می‏دانست، ولی آنگاه که اکثریت قریب به اتفاق صحابه و تابعان، با او بیعت کردند؛ شیعیان علی‏علیه السلام که ربع قرن در سکوت به سر برده بودند، نفسی تازه کردند و نقل مناقب امام‏علیه السلام و فضایل او در مجالس آزاد شد، و رشد تشیّع از همین جا آغاز گشت، زیرا دیگر دوران تقیه سپری شده و حق به حق دار رسیده و خود او حاضر به بیان حقایق شده بود.
خطبه شقشقیه او پرده از چهره خلافت سه تن دیگر برداشت، بیداریها و آگاهی‏های مجدد آغاز گشت، و خود او نیز با کلمات خود، حقایق را بازگو می‏کرد، سخنان او درباره عترت پیامبر، آگاهی بخش بود، آنجا که فرمود:
«لا یقاس ب‏آل محمّد من هذه الاُمّة أحد ولا یسوّی بهم من جرت نعمتهم علیه أبداً، هم أساس الدین وعماد الیقین، إلیهم یفیی‏ء الغالی و بهم یلحق التالی، ولهم خصائص حق الولایة وفیهم الوصیة والوراثة، الاعلیها السلام‏ن إذ رجع الحق إلی أهله ونُقل إلی منتقله».(38)
«هیچ یک از افراد این امت را نتوان با آل محمدصلی الله علیه و آله و سلم مقایسه کرد، آنان که ریزه خوار خوان نعمت آل محمداند با آنها برابر نخواهند بود، آنها اساس دینند و ارکان یقین. آنان که تندروی می‏کنند باید به سوی ایشان بازگردند و آنان که کوتاهی می‏کنند، باید خود را به آنها برسانند، آنان
_______________________________
38. نهج البلاغه، خطبه2.
_______________________________
ویژگی‏هایی دارند که حق رهبری، ووصیت و ارث بردن از پیامبر از آنهاست، اکنون حق به صاحبش رسیده و به جای اصلی خود بازگشته است».
امیرموءمنان در «رحبه» در محضر گروهی از صحابه، حدیث غدیر را مطرح کرد، و از آنان خواست که بر شنیدن این حدیث از رسول خدا گواهی دهند، بیست و چهار نفر از کسانی که در آن مجلس حاضر بودند، بر صحت حدیث و این که آن را از پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم شنیده‏اند، گواهی دادند(39) جز انس بن مالک که خود را به بهانه پیری، فراموشکار خواند، ولی حضرت می‏دانست که او چندان پیر نیست که حدیث را فراموش کند، از این جهت، او را نفرین کرد، و او دچار بیماری پیسی شد که تا آخر عمر سرش را با عمامه می‏پوشاند.
از این بیان می‏توان دریافت که تشیع در سرزمین عربی پدید آمده (اگر به کار بردن پیدایش درست باشد)و در حجاز، چشم به جهان گشود و در عراق و یمن رشد کرد و پر و بال گشود، و گذشت زمان بر گسترش آن افزود.
تشیّع پس از شهادت امیرالموءمنین‏علیه السلام
پس از شهادت امیرموءمنان‏علیه السلام با روی کار آمدن معاویه، کار بر شیعیان سخت شد، و آن آزادی نسبی که در حکومت امام‏علیه السلام به دست آمده بود، به خفقانی سخت تبدیل گشت، بخشنامه‏های معاویه درباره بدگویی در حق علی‏علیه السلام و سختگیری بر شیعیان او، سبب پراکندگی شیعیان و مخفی شدن آنها شد، زیرا معاویه در بخشنامه خود چنین نوشت:
«برأت الذمة ممّن روی شیئاً من فضل أبی تراب وأهل بیته»:«من از کسی که فضایل علی و خاندانش را نقل کند بیزارم و در برابر او هیچ تعهدی ندارم».
او در بخشنامه دیگر نوشت:
«انظروا من قامت علیه البینة أنّه یحب علیاً وأهل بیته، فامحوه من الدیوان، وأسقطوا عطاءه ورزقه».
«بنگرید: هر کس که ثابت شد که
_______________________________
39. الغدیر، ج1، ص 184.
_______________________________
علی و خاندانش را دوست دارد، نام او را از لیست حقوق بگیران دولت حذف کنید و هدایا و مستمری او را قطع کنید».
در بخشنامه بعدی آورد:
«من اتهتموه بموالاة هوءلاء القوم فنکّلوا به واهدموا داره».(40)
«به هر کس شک کردید که شاید از هواداران آنان باشد، او را گوشمال دهید و خانه‏اش را ویران کنید».
با این بخشنامه‏ها دیگر کسی قادر بر تبلیغ تشیّع و تظاهر به ولایت نبود، و اگر هم کسی جرأت می‏کرد، گرفتاری فراوانی به دنبال داشت، و به همین دلیل، گروهی مانند حجر بن عدیّ، رشید به دست عمال معاویه پس از شکنجه‏های فراوان جام شهادت نوشیدند.
پس از مرگ معاویه در سال 60 هجری، جانشینان او نیز همین راه را ادامه دادند تا اینکه بنی امیه منقرض شدند. در فرصتی که ضعف بنی امیه آغاز شد تا روی کار آمدن بنی عباس، امام باقرعلیه السلام و امام صادق‏علیه السلام در نشر احادیث و تعلیم معارف اسلام و تبیین حقایق کوشیدند ، بار دیگر بر اثر یک آزادی نسبی، شیعیان عراق توانستند نفسی بکشند و حقایق را بازگو کنند. از این جهت بیشترین رشد تشیع پس از دوران علی‏علیه السلام در عصر امام باقر و امام صادق‏علیمها السلام بود، ولی در دوران اختناق اموی، گروهی از شیعیان، عراق را در جستجوی محیطی امن تر، ترک کردند، اشعری‏های یمن قم را به عنوان مرکز امن برگزیده، و تبلیغ تشیع در این منطقه آغاز گشت و نقاطی مانند کاشان، ری، مرکز تشیع گردید.
ولی در عین حاکمیت روح اختناق بر تشیع، تاریخ از حرکت زید بن علی و حسنیها و ادارسه به نقاط مختلف جهان گزارش می‏دهد که همه آنها حامل روح تشیع و ولاء بودند و لذا بخشهایی از جهان تحت پوشش ولایت اهل بیت‏علیهم السلام درآمد و حکومتهایی شیعی تشکیل شد که احیاناً بیش از یک قرن پایدار ماند.
_______________________________
40. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج11، ص 45.

تبلیغات