علم پیشین الهی و اختیار انسان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نوشتار حاضر جهت تبیین سازگاری یا ناسازگاری علم پیشین الهی و اختیار انسان در دو حوزه فلسفه و کلام اسلامی و غرب تدوین یافته است. در این راستا سعی بر آن بوده است ابتدا به تدوین برهان حاکی از ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان با لحاظ ویژگیهای لازم برای علم پیشین خداوند، پرداخته شود سپس به بررسی و تحلیل پاسخهای ممکن در جهت ابطال برهان ناسازگاری به سه طریق ممکن یعنی یا به واسطه انکار مقدم ناسازگاری یا از طریق انکار ملازمه بین علم پیشین خداوند و مجبور بودن انسان و یا از طریق جمع بین ملازمه و مختار بودن انسان با وجود ضروری بودن صدور فعل از بنده به واسطه تعلق علم پیشین الهی، پرداخته شود.(1)
مقدمه
اندیشه فلسفی در باب موضوعات اصلی دین، پیشینهای به قدمت تاریخ حیات بشری، دست کم تا قرن پنجم قبل از میلاد دارد.(2) این ویژگی که بشر موجودی است متفکر، او را بر آن داشته است که نه
_______________________________
1. در شماره آینده پیرامون سازگاری علم خدا و اختیاری بودن افعال انسان، توضیحات بیشتری خواهیم داد
2.ر.ک: پلانتینجا الوین، فلسفؤ د ین(خدا، اختیار و شر) ترجمؤ محمد سعیدی مهر، موءسسؤ فرهنگی طه، چاپ اوّل، 1376، ص 29.
_______________________________
تنها درباره خود، بلکه درباره دیگران و ارتباط خود با دیگران نیز به پرسش بپردازد. یکی از سوءالات اساسی که بشر از خود دارد این است که آیا دارای اراده آزاد میباشد یا خیر؟ این سوءال نشان میدهد که بشر وجود موجود یا موجودات دیگری غیر از خود را فرض دارد، چرا که اگر تنها خودش باشد نیازی به چنین سوءالی نیست، اگر چه ممکن است سرانجام فرض وی با شک یا انکار مواجه شود. اهمیت مسأله زمانی دو چندان میشود که طرف دیگر، موجود متعالی چون خداوند باشد. و باز اهمیت مسأله و نیز پیچیدگی آن زمانی بیشتر میشود، که پرسیده شود: «آیا علم پیشین خداوند و اختیار انسان سازگارند؟» چرا که تلقی ناسازگاری علم پیشین خداوند و اراده آزاد انسانی میتواند حداقل به یکی از سه موضع منجر شود:
الف) نفی وجود خداوند.(3)
ب) نفی علم مطلق خداوند.
ج) نفی اراده آزاد انسانی.
خردورزان در حوزه فلسفه دین در تبیین مسأله مذکور به نتایج متفاوتی میرسند. عدهای تعلق علم پیشین الهی را به افعال اختیاری انسان انکار میکنند، عدهای دیگر با قبول تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان، اراده آزاد انسان را انکار میکنند و برخی سعی دارند جمع بین تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان و اختیار بشر در افعال خود کنند. امّا این که تا چه حد میتوانند از عهده این وظیفه برآیند، خود مسأله قابل تأمل میباشد.
اگر چه پرداختن به موضوع «ارتباط علم پیشین خداوند و اختیار انسان» رسالهها میطلبد، با وجود این مقاله حاضر تا حد توان و به طور اختصار سعی در تبیین ارتباط مذکور در دو حوزه فلسفه و کلام اسلامی و غرب دارد.
_______________________________
3. در نظر کسانی که علم مطلق خداوند ذاتی میباشد نفی علم مطلق خداوند ملازم با نفی خداوند میباشد. نلسون پایک در این باره بیان میکند «کسی که عالم مطلق نباشد نمیتواند همانا کسی باشد که او را خدا مینامیم». پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی (مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، موءسسؤ فرهنگی صراط، چاپ اوّل، تهران 1374، ص 255.
_______________________________
برهان ناسازگاری ارتباط علم پیشین الهی واختیار انسان
اندک تأمّلی در واژگان کلیدی موضوع مورد بحث، مشکل بودن تبیین ارتباط آنها را نیز، خود مینمایاند. نگاهی به آنچه برای تبیین «کیفیت علم پیشین الهی به ما سوی» و همچنین «ماهیت اختیار» در آثار فلاسفه و متکلمین آمده است موءیّد این امر میباشد.(4)
با توجه به این که پرداختن به تفصیل «کیفیت علم پیشین خداوند به ماسوی» و «ماهیت اختیار»(5) مجالی فراختر از این مقاله را میخواهد، برای شکل گرفتن بحث ارتباط علم پیشین الهی و اختیار انسان صرفاً به پیش فرضهای لازم در علم خداوند به نحوی که با اعمال آینده انسان مرتبط باشد، اشاره میشود. طبق این پیشفرضها، علم خداوند باید:
1) علم مطلق باشد. یعنی علمی باشد که شامل همه چیز بوده و در عین حال این همه دانی به نحو تفصیلی نیز باشد.
2) علم، ذاتی خداوند باشد و لازمه ذاتی بودن آن اموری چون: فعلی(6) بودن
_______________________________
4. علم پیشین الهی به ماسوی یکی از مشکلترین مباحث در فلسفه و کلام به شمار میآید. به نحوی که اکثر فلاسفه و متکلمین به صراحت به این موضوع اقرار دارند. برای دریافت کیفیت علم پیشین الهی میتوان به منابع زیر رجوع کرد:
الف)صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، المکتبة المصطفویة بقم، 1386ه، صص 270 271 و صص 281 283.
B( Augustinus Saint، the city of god، Book ×I، C. ××I، London: J. M. Dent، Newyork: E. P. Duttan and co.]5491. rast reprinted2691 ] p.023-923
ج) پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی(مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 255 282.
5. البته به مفهوم اختیار به طور ضمنی در برخی از نظریات مطرح شده برای سازگاری علم پیشین خدا و اختیار انسان نیز اشاره خواهد شد.
6. منظور از علم فعلی معنای مقابل علم انفعالی است که در آن علم مبدأ معلوم است، بر عکس علم انفعالی.آن، پیشین بودن(7) آن بر وجود معلومات و همچنین عدم تخلّف و دگرگونی ناپذیری آن میباشد.
اگر ویژگیهای مذکور در علم خداوند جمع باشد، این سوءال پیش میآید که اگر خداوند هر چیزی را که در آینده رخ خواهد داد، میداند، آیا انسان چارهای جز انجام آنچه از پیش معلوم خداست، دارد؟ و اگر نه، آیا انسان در مقابل اعمال خود مسئول است؟ یا اصلاً چه نیازی است که آن اعمال رخ دهند؟ و سوءالات زیادی که درباره تعلّق علم پیشین خداوند با ویژگیهای مذکور، ذهن بشر را به خود مشغول میدارد
اگر چه اندیشمندان، هر یکی برای تبیین برهان «سازگاری» یا «ناسازگاری»(8) با توجه به مبانی تفکر خویش به تدوین برهان لازم میپردازند و احیاناً در مقام دفاع از آن یا انکار آن برمیآیند، با وجود این، صورت کلی برهان ناسازگاری با لحاظ ویژگیهای ذکر شده برای علم پیشین خداوند را به صورت زیر میتوان بیان کرد:
اگر خداوند قبل از صدور فعل از بندگان، به صدور آن علم داشته باشد، صدور آن لازم میآید، و اگر به ترک آن علم داشته باشد وجود آن ممتنع میشود. در غیر این صورت لازم میآید اوّلاً: جایز باشد
_______________________________
7. باید توجه شود وقتی گفته میشود، علم پیشین، این واژه، حداقل به یکی از دو معنا میتواند به کار رفته باشد: 1. به معنای تقدم ذاتی باشد. 2. به معنای تقدم زمانی باشد. تقدم ذاتی همان تقدم مورد نظر دربارؤ علت نسبت به معلول است. تقدم زمانی این است که موجودی در محور زمان پیش از موجود دیگر باشد. بعضی از فلاسفه و متکلمین، در تبیین علم پیشین خداوند، نوع اول و برخی، نوع دوم را برگزیدهاند. برای دریافت این معنا به منابع ارجاع داده شده در شمارؤ (3) همین نوشتار و همچنین به منبع زیر میتوان رجوع کرد:
Wacame Donald H،" Divine Omniscience and Human Feeedom " Bulletin of Evangelical philosophical society21)9891(، pp.94-46
8. منظور از «برهان سازگاری»، برهان سازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان و منظور از برهان ناسازگاری، برهان ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان میباشد و لذا از این به بعد جهت اختصار، از آن دو با این دو عنوان یاد میشود.
_______________________________
که علم خداوند جهل شود، ثانیاً جایز باشد که علم خداوند فعلی نباشد.(9)
پاسخهای ارائه شده برای رفع ناسازگاری میان علم پیشین الهی و اختیار انسان
در برابر برهان مذکور تلاشهای انجام گرفته در جهت اثبات سازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
الف) این که وضع مقدم را قبول نداشته باشیم.
ب) این که ملازمه را انکار کنیم.
ج) اثبات شود که با وجود آن که به واسطه تعلّق علم پیشین خداوند، صدور فعل از بنده ضروری است ولی این ضرورت با اختیار انسان در کارهای خود منافات ندارد.
اینک هر سه استدلال را جداگانه بررسی میکنیم:
الف) انکار علم پیشین خداوند نسبت به افعال اختیاری انسان
طرفداران این نظریه پس از بررسی ارتباط بین علم پیشین الهی و اختیار انسان چون مسأله را مشکل مییابند و نمیتوانند آن طور که باید ناسازگاری را در مسأله مورد بحث نفی نمایند، سرانجام ادعا میکنند این موضوع که باری تعالی به افعال انسان علم پیشین دارد، خود درست نمیباشد.
_______________________________
9. براهین مربوط به ارتباط علم پیشین الهی واختیار انسان را با تفاوتهای موجود در بیان و احیاناً شیوه و منطق مورد استفاده، میتوان در منابع زیر دریافت:
الف) رازی فخرالدین، المطالب العالیة فی العلم الإلهی، دار الکتاب العربی، بیروت، ج9، صص 46 65.
ب) تفتازانی، سعدالدین، شرح مقاصد، تصحیح و تعلیق عبدالرحمن عمیرة، بیروت، لبنان، 1419ه، 1988م، ص 231.
ج) پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی(مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 253 289.
د) پترسون مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، مترجمان احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو. چاپ اوّل، 1376، صص 116 120.
_______________________________
طرفداران این نظریه را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: عدهای، افعال اختیاری انسان را جزء ممکنات استقبالی دانسته و در عین حال که به واقعی بودن آینده اذعان دارند، و همچنین به صادق بودن این امور در هم اکنون هم باور دارند، با این حال چنین اموری را از حوزه علم الهی خارج میدانند و این را به معنای محدودیت در علم خداوند به شمار نمیآورند.
گروه دیگر علم پیشین را به افعال اختیاری انسان انکار میکنند و در عین حال صادق بودن این امور را تکذیب میکنند و میگویند: علم ازلی خداوند شامل آنچه ذاتاً استعداد شناخته شدن ندارد را، نمیشود. خداوند چنین چیزی را که هنوز وجود ندارد نمیتواند بداند و چون انتخابهای آینده انسان هنوز موجود نیست پس خداوند به آنها علم ندارد و این به معنای محدود کردن علم لا یتناهی خداوند نیست بلکه علم لایتناهی و ازلی خداوند فقط شامل آنچه بالفعل هست، میشود.(10) به عبارت دیگر علم ازلی خداوند همچون قدرت مطلق باری تعالی است. همچنان که عدم تعلق قدرت مطلق خداوند بر اموری که ذاتاً تعلق بر آنها محال است، خدشهای بر قدرت مطلق خداوند وارد نمیآورد، همچنین است که اگر نمیتواند واقعیتهای «نادانستنی» مربوط به افعال اختیاری آینده را بداند. به محض این که این امور دانستنی شدند، خداوند اوّل کسی خواهد بود که به آنها علم پیدا میکند.(11)
البته ذکر این نکته هم لازم است که گروه دیگری با اندکی تغییر موضوع میگویند: علم پیشین خداوند نسبت به انتخابهای آینده انسان فقط جنبه امکانی
_______________________________
10. See، Piper John " Is the Glory of God at stake in God s foreknowledge of human choices؟ availablefrom، http:/ www. karaministries. com/ articles/ providence/ Glory%02 God%2 o and%02 foreknowledge. htm accessed July8991
11. رجوع شود به: پترسون مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، مترجمان احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 130.
_______________________________
آنها را شامل میشود نه جنبه قطعیّت آنها را، و به عبارتی خداوند قطعیت و حتمی بودن آینده را علم ندارد، بلکه فقط امکانات آینده را میداند.(12)
ممکن است کسی بگوید به فرض که خداوند به افعال مختارانه انسان علم پیشین ندارد صرفاً به خاطر این که آن اعمال هنوز شکل واقعیت را به خودنگرفتهاند، ولی سوءال این است که «آیا خداوند یک موجود مطلق و کامل میباشد یا خیر؟» اگر پاسخ منفی باشد(انکار مطلق بودن خداوند) بطلان آن آشکار است و اگر مثبت باشد،در این صورت سوءال میشود: «آیا هرگونه تغییر و اضافهای به موجودی، حاکی از نقص آن و عدم کمال در او و داشتن استعداد و قوه نسبت به آن کمال نمیباشد؟» جواب قطعاً باید مثبت باشد. بدین ترتیب میتوان به کسانی که عقیده دارند خداوند به افعال مختارانه انسان علم ندارد، گفت که اگر خداوند در زمانهای بعد به واسطه واقعیت یافتن افعال انسان، به آنها علم یابد، منجر به تغییر و اضافه در علم خداوند خواهد شد و این با واجب الوجود بودن و کامل علی الإطلاق بودن او منافات دارد. پس میتوان ادعا کرد که کسانی که چنین راهی رفتهاند نمیتوانند برهان ناسازگاری را مردود نمایند. در غیر این صورت طرفداران نظریه فوق باید بتوانند نظریهای را ارائه دهند که خداوند موجودی مطلق باشد و در عین حال، دارا شدن کمالات در مراحل بعد، منجر به خدشهدار شدن کمال علی اطلاق او نگردد. و نیز بتوانند علم انفعالی را در علم واجب به ماسوی اثبات نمایند. اگر چنین تلاشی به نتیجه برسد میتوان ادعا کرد که چون آینده، بهرهای از واقعیت ندارد لذا افعال اختیاری آینده انسان نیز قبل از وقوع آنها موجود نبوده و به همین خاطر علم پیشین خداوند به آنها تعلق نمیگیرد و حتی میتوان ادعا کرد که اصلاً افعال ارادی انسان قابل پیش بینی نیست. ولی آیا چنین امری امکان دارد؟
_______________________________
12. See، See، Piper John " Is the Glory of God at stake in God s foreknowledge of human Choices؟ The same
_______________________________
ب) انکار ملازمه بین تعلّق علم پیشین خداوند نسبت به افعال آینده انسان و مجبور بودن وی در افعالش
در نظر این عده علم پیشین خداوند به افعال آینده انسان تعلق میگیرد ولی این امر ملازم با مجبور بودن انسان در افعالش نمیباشد. برای این که این معنا به وضوح دریافت گردد کافی است که به بعضی از تلاشهای انجام شده برای اثبات چنین ادعایی پرداخته شود:
از جمله طرفداران این نظریه بوءثیوس(13)، فیلسوف و متکلم بزرگ مسیحی میباشد. وی قبل از پرداختن به تبیین برهان «سازگاری»، مفهوم اختیار را از نظر خودش بیان میدارد. از نظر وی اختیار و آزادی اراده انسان در ارتباط با عقل او قابل بیان میباشد. چرا که این عقل است که به او قدرت نزدیک شدن به چیزی یا دور شدن از چیزی را میدهد. پس انسان به حکم عاقل بودنش میتواند چیزی را بخواهد و یا نخواهد، و این مراحل مختلف دارد.(14)
تلاش بوءثیوس برای نفی ناسازگاری مذکور مبتنی است بر:
1) نظریه شناخت.(15)
2) تمایز میان سرمدیت و زمان.(16)
3) فرق میان ضرورت ذاتی(ساده) و ضرورت شرطی.(17)
خلاصه تلاش بوءثیوس برای نفی ناسازگاری میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان با توجه به سه مبنای فوق را به صورت زیر میتوان بیان داشت:
1) آنچه شناخته میشود مطابق ذات
_______________________________
13. Anicius Manlius sevrinus Boethius)084-425(
14. See، Boethius، The concolation of philosophy) trans. w. v. cooper(، The Temple classics، edited by Israel Golanz. M. A، Dent. and company London ،]2091[. pp.441-541
15. The Theory of knowledge
16. The distinction between eternity and time
17. The distinction between natural and conditional necessity
همچنین برای دریافت توضیح تفصیلی آن رجوع شود:
Boethius، The concolation of philosophy. P.451 and pp.751-667
_______________________________
شناسنده، شناخته میشود.
2) ذات الهی سرمدی است.
3) سرمدیت به معنی دارا بودن تمام و همزمان و کامل زندگی جاودانی و بدون حد است.
4) بنابراین یک موجود سرمدی باید حال و آینده برای او چون حال باشد. نیز دارای حیات بینهایت باشد.
5) بنابراین علم خداوند از کل حرکت زمان متعالی است و در بساطت حال بلافصل پایدار است.
6) بنابراین علم پیشین الهی، علم پیشین از حوادث آینده نیست. آینده فقط در مقیاس انسانی میباشد و در علم خدوند راه ندارد، بلکه شناخت از یک حال بدون تغییر است.
7) بنابراین علم پیشین الهی اشیایِ حال را تا قبل از آنها میبیند، چنان که آنها بعداً در آنچه ما آن را حال مینامیم، موجود خواهند شد.
8) بنابراین خداوند میداند که بعضی چیزها در آینده اتفاق خواهد افتاد و در عین حال میداند که به وسیله ضرورت اتفاق نخواهد افتاد.
و اگر گفته شود:
1. آنچه را که خداوند ازپیش میداند که اتفاق میافتد، هیچ چیزی نمیتواند به او کمک کند که اتفاق نیفتد و باید روی دهد.
2. هر آنچه باید رخ دهد به وسیله ضرورت محدود شده است.
3. بنابراین اعمال انسان به وسیله ضرورت محدود شده است.
مطابق نظر بوءثیوس این اشکال از سوء فهم دو نوع ضرورت ناشی میشود: از نقطه نظر علم الهی، اشیای آینده (شامل اعمال آینده اختیاری نیز هست) ضروری هستند، امّا صرفاً به خاطر شرطی که در آنهاست یعنی دانسته شدن به وسیله خداوند و این چنین ضرورتی، ضرورت مشروط نامیده میشود که منافات با اختیار انسان ندارد. بلی اگر اعمال اختیاری انسان در نسبت به علم خداوند دارای ضرورت ساده باشند، در این صورت علم پیشین الهی و اختیار انسان با همدیگر منافات داشتند. به هر حال اعمال اختیاری انسان فی نفسه و بنظر به خودشان ضروری (ساده) نیستند بلکه کاملاً آزاد هستند.(18)
در واقع هدف بوءثیوس بیان این مطلب است که برهان «ناسازگاری» باید بازسازی شود و این به دو طریق ممکن میباشد.
(الف)
1. بالضروره چنین است که[اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد بنابراین شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد.]
2. اگر بالضروره چنین است که [شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد] بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
بنابراین:
3. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
شکل صوری برهان فوق به شکل زیر میباشد:
(1) بالضروره [اگر الف آنگاه ب]
(2) اگر بالضروره [ب] آنگاه ج
(3) اگر الف آنگاه ج
(ب)
1. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد، بنابراین بالضروره چنین است که [شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد.]
2. اگر بالضروره [چنین است که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد] بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
بنابراین:
3. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد، بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
شکل صوری آن به صورت زیر میباشد:
_______________________________
18. Ibid. p.661
_______________________________
(1) اگر الف آنگاه بالضروره(ب).
(2) اگر بالضروره [ب] آنگاه ج.
بنابراین(3) اگر الف آنگاه ج.
تلاش این دو تفسیر بیان این مطلب است که در تفسیر اوّل اگر چه مقدمات استدلال صادق میباشند ولی نتیجه کاذب میباشد(در یک زمان). پس استدلال مذکور معتبر نمیباشد. و در توضیح تفسیر دوم باید بگوییم که بعضی از قضایا هست که بالضروره صادق میباشند. آنها در هر جهان ممکنی صادق میباشند(19) مانند آن که بگوییم(4=2*2) ولی بعضی از قضایا هستند که صدقشان به صورت امکانی میباشد. یعنی آنها در هر جهان ممکنی صادق نیست و بر این اساس و با توجه به آنچه بوءثیوس بیان میدارد، در تفسیر دوم اگر چه استدلال از لحاظ صوری معتبر میباشد ولی مقدمه اوّل خود کاذب میباشد یعنی (اگر الف آنگاه بالضروره [ب]). چرا که اگر چه خداوند به تالی قضیه علم دارد ولی این بدین معنا نیست که تالی قضیه بالضروره (ساده) صادق میباشد.(20)
تلاش توماس آکوئیناس(21) برای پاسخ
_______________________________
19. اصطلاح«جهانهای ممکن» را اکثر فلاسفؤ تحلیلی به کار میبرند و به نظر میرسد بتوان گفت وقتی گفته میشود یک قضیه در تمام جهانهای ممکن صادق میباشد؛ باید خصوصیات زیر را داشته باشد:
1. ضروری الصدق باشد، 2. کلی الصدق باشد. یعنی این صدق در همؤ شرایط و ازمنه بوده نه این که حکم بر همؤ افراد باشد، 3. اولی الصدق باشد، یعنی برای موضوع اولی و ذاتی باشد. «امّا این که جهان ممکن چیست بحثی است بسیار مفصل. بعضی مثل دیوید لوئیس جهانهای ممکن را به همان اندازؤ جهان واقع واقعی میدانند بعضی نیز جهانهای ممکن را موجودی زبانی میدانند، یعنی مجموعؤ معینی از جملهها که میتوانند با هم صادق باشند.[آلوین] پلانتینجا میان این دو وضع رئالیستی و نومینالیستی موضعی میانی دارد. به نظر او جهانهای ممکن اوضاع و احوال ممکنی هستند که وجود دارند امّا فعلیت نیافتهاند. وی در اینجا میان فعلیت یافتن و وجود داشتن تفاوت مینهد» رجوع شود به:
روزنامؤ حیات نو 13/9/81، سال سوم، شمارؤ 784مقالهای با عنوان بررسی آراء و نظریات آلوین پلانتینجا ارائه شده توسط دکتر ضیاء موحد.
20. See، Wierenga Edward " omiscence، foreknowledge، and free will، available from: http:/ www. coarses. rochester. edu/ wierenga/ REL/ omnis. html، accessed october9991
21. Thomas Aqauinas)4221-47121(
_______________________________
به برهان «ناسازگاری» شباهت زیادی به بیان بوءثیوس دارد. او سعی دارد از طریق قائل شدن به دو نوع ضرورت، به تبیین ارتباط علم پیشین الهی و اختیار انسان بپردازد به نحوی که منافات با افعال اختیاری انسان نداشته باشد. ضرورت اوّل، ضرورت مطلق(22) و یا به عبارتی ضرورتی است که مربوط به بخش دوم و تالی قضیه شرطی میباشد.(23) ضرورت دوم ضرورت مشروط(24) و به عبارتی ضرورتی مربوط به فروض استدلال میباشد. به عبارت دیگر این نوع ضرورت ناشی از استلزام مقدم و تالی است.(25)
از نظر آکوئیناس یکی دیگر از دانشمندان غربی یک چیز ممکن را به دو نحو میتوان لحاظ داشت: ممکن است «در خودش»(26) و صرفاً با ملاحظه خودش اعتبار شود. در این اعتبار برای چیزها آینده معنی ندارد بلکه صرفاً حال میباشد. نیز یک چیز ممکن، امکان دارد «در علتش»(27) و با ملاحظه علتش در نظر گرفته شود. در چنین لحاظی چیزها میتوانند به صورت آینده مورد توجه قرار گیرند. در ملاحظه اوّل چیز ممکن نمیتواند که نباشد، ولی در ملاحظه دوم میتواند که نباشد. در هر دو لحاظ اشیایی که اتفاق میافتند حاوی یک نوع ضرورت میباشند.
بر این اساس (طبق قضیه فرضی وی که نام اشخاص آن اروپایی است) الف) بالضرورة [اگر خداوند از پیش بداند که «پیت»، امروز از «میشل» خواهد خواست که با او ازدواج کند، بنابراین پیت امروز از میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند.]
ب)اگر خداوند از پیش بداند که پیت امروز از میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند،بنابراین بالضرورة [پیت امروز از
_______________________________
22. Absolut Necessity
23. Necessity of the consequent
24. Conditional necessity or Hypothetical necessity
25. Necessity of the consequence
26. In itself
27. In its cause
_______________________________
میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند.]
در قضیه اولی ضرورت موجود ناشی از رابطه مقدم و تالی است ولی در دومی به تالی و نتیجه مربوط میباشد. به همین خاطر است که آکوئیناس میگویند که قضیه «الف» صادق است ولی قضیه «ب» کاذب میباشد. در حالی که برهان ناسازگاری محتاج به صدق قضیه «ب» میباشد.
امّا این که چرا با وجود این که قضیه الف نیز حاکی از یک نوع ضرورت است منافات با اختیار انسان ندارد؟ پاسخ آکوئیناس مانند بوءثیوس این است که وقتی شخصی میبیند که سقراط در حال نشستن است، در عین حال که چنین امری خالی از هرگونه ضرورت نمیباشد بلکه دارای نوعی ضرورت است، با وجود این دیدن شخص، موجب از پیش تعیّن علّی یافتن نشستن سقراط نمیشود، همینطور است دیدن خداوند تمامی چیزها را. چون تمامی آنها در حال، پیش او حاضرند لذا ضرورت حاصل از این فرایند منجر به تعیّن علّی یافتن آنها نمیگردد. و این است که چنین ضرورتی را ضرورت مشروط نامیده و آن را منافی با اختیار انسان نمیداند.(28)
یکی دیگر از اندیشمندان غربی، که ملازمه بین تعلق علم پیشین خداوند و مجبور بودن انسان را انکار میکند«لایب نیتز»(29) میباشد که البته سعی وی نیز شباهت خیلی زیادی به تلاشهای انجام شده توسط بوءثیوس و آکوئیناس دارد.
از نظر او نتیجه برهان ناسازگاری باید چنین باشد که «متعیّن است که (الف) گناه خواهد کرد» ولی چنین نتیجهای منافات با اختیار انسان ندارد. توضیح آن که از نظر وی دو نوع تعیّن وجود دارد:یک نوع آن هیچگونه منافاتی بااعمال اختیاری انسان نداشته، بلکه با آن سازگار میباشد. چراکه این تعیّن وابسته به ذات خود اشیاء میباشد. تعیّن نوع دوم به واسطه تعلق
_______________________________
28. برای دریافت کامل نظریؤ آکوئیناس مراجه گردد به:
Aquinas Tpmas St، " The summa Theologica،" trans by fathers of the English Dominican province، first part، Question:41، Artical:31،) Benziger Bros. edtion، 4791(
29. Gottried wilhelm leibniz)0761-6171(
_______________________________
علم الهی به اشیاء حاصل میباشد ولی چنین تعیّنی نیز منافات با اختیار انسان ندارد. بدین صورت او به دو نوع ضرورت مطلق و مشروط قائل است و بر این اساس تعیّن حاصل از تعلق علم الهی به موجودات ممکن را ضرورت مشروط مینامد و بر آن است که این ضرورت منافات با اختیار انسان ندارد، بلکه صرفاً ضرورت مطلق است که با اختیار انسان ناسازگار میباشد. ضرورت مطلق آن است که نقیض آن یا ناممکن، یا مستلزم تناقض میباشد. حال آن که «الف گناه خواهد کرد» چنین خصوصیتی ندارد. چرا که در واقع خلاف آن را میتوان انجام داد، ولی اگر انجام خلاف آن ممتنع است، این امتناع به خاطر این نیست که منجر به تناقض میشود، بلکه به خاطر این است که وقوع حادثه مشروط به شرطی یا شروطی بوده که چون شرط یا شروطی محقق نشده مشروط نیز محقق نشده است.
بنابراین هر یک از اشیاء که افعال اختیاری انسان نیز جزء آنهاست در عین حال که در ذات خود ممکن هستند، تحقق آنها مشروط به شروطی است و با تحقق آن شروط ضروری میگردند و چون علم سابق الهی از شرایط تحقق امور میباشد پس تمامی ممکنات در نسبت به علم پیشین الهی ضروری هستند. چنان که پیشتر اشاره شد از نظر لایب نیتز چنین ضرورتی منافات با اختیار انسان ندارد.(30)
در میان متکلمان اسلامی از معتزله میتوان نام برد که طرز تفکری شبیه به آنچه گذشت داشتهاند. از نظر ایشان هر یک از اشیاء که افعال انسان نیز جزء آنهاست در ذات خود ممکن میباشد، نه واجب و نه ممتنع. لذا علم خداوند هم به آنها بما هو ممکن تعلق میگیرد و اگر امور مذکور به سبب تعلق علم الهی واجب یا ممتنع گردند، لازمهاش آن است که شیء واحد هم ممکن باشد و هم ممتنع(یا واجب) حال آن که چنین چیزی محال میباشد.(31)
جواب فخر رازی به ایشان این بود که
_______________________________
30. See، G. W. Leibniz " Theodicee، " sec.73، tranc. by EM. Huggard) new haven ،5291(، p.441
31. رازی فخرالدین، المطالب العالیة فی العلم الهی، ج9، ص 50.
_______________________________
امکان ذاتی با وجوب بالغیر و امتناع بالغیر قابل جمع است و یک شیء جایز است در ذات خود ممکن باشد و به واسطه حضور علتش واجب و یا به خاطر عدم حضورش ممتنع باشد.(32)
به نظر میرسد نمیتوان پاسخی را که فخر رازی به نظریه معتزله میدهد به نظریه کسانی که قائل هستند افعال اختیاری انسان در نسبت به علم الهی دارای ضرورت مشروط هستند و چنین ضرورتی با اختیار انسان منافات ندارد، وارد دانست. چرا که مدعای معتقدین به ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان این نیست که افعال اختیاری انسان در ذات خود ممکن نیستند، بلکه قائلند به این که افعال در ذات خود ممکن بوده و در عین حال دارای ضرورت نیز میباشند. منتها این معنا از ضرورت، به معنای مجبور بودن میباشد نه به معنای ضرورت، مقابل امکان خاص. آن چنان که نلسون پایک نیز در انتقاد بر نظریه لایب نیتز به این نکته اشاره میکند و بر آن است که در برهان ناسازگاری، منظور از ضرورت، یکی از اصطلاحاتی که در منطق موجّهات به کار میرود نیست.(33)
در خاتمه این بحث لازم است ذکر شود که کسانی را نیز که سعی دارند از طریق اصطلاحات واقعیتهای Hard (34) و واقعیتهای Soft(35)به ردّ برهان ناسازگاری بپردازند، میتوان جزء همین دسته مورد بحث قرار داد. توضیح یک واقعیت Hardدرباره یک زمانی ( t1) آن است که در یک طریق معین در همان زمان انجام گرفته و
_______________________________
32. همان، ص 56.
33. ر.ک: پلانتینجا آلوین و دیگران، کلام فلسفی (مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، صص 268 270.
34. Hard Fact
نگارنده ، واژؤ معادل فارسی را به نحوی که تمام معنای دو اصطلاح) Hard( و) Soft( را برساند جست و نیافت و به همین خاطر ترجیح داد به خاطر این که حق مطلب ضایع نشود، خود آنها را به نحو تلفظ لاتین بکار برد. با وجود این میتوان گفت به طور خلاصه یک واقعیت Hardعبارت است از قضیهای که شرایط صدق آن کلاً درگذشته قرار دارد. ولی یک واقعیت سافت عبارت است از قضیهای که قسمتی از شرایط صدقش در زمان بعد از مطرح شدن زمان مشخص قضیه قرار دارد.
35. Soft fact
_______________________________
پایان یافته است در حالی که یک واقعیت softدرباره( t1)، یک حقیقتی است که هنوز در( t1) انجام نیافته و تمام نشده است بلکه میتواند به وسیله جریان حوادث بعد از( t1) انجام شود و به اتمام رسد. در نظر طرفداران این عقیده، واقعیت Hardچون انجام شده و به اتمام رسیده است دیگر موجودی نمیتواند آنها را تغییر دهد. بر عکس آن، واقعیت Softبه خاطر عدم اتمامش و به خاطر این که انجام آن وابسته به امور بعد از خود میباشد، میتواند تغییر کند و حتی به وقوع نپیوندد. بر این اساس بیان میدارند که علم پیشین خداوند از اعمال آینده انسان یک واقعیت Softمیباشد نه یک واقعیت Hardو لذا میتواند تغییر یابد و به گونهای غیر از آن چه پیش بینی شده بود اتفاق بیفتد و یا اصلاً اتفاق نیفتد. و چون چنین است میتوان نتیجه گرفت که علم پیشین خداوند هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد چرا که این در قدرت انسان است که به واسطه اینکه چون علم پیشین الهی هنوز تبدیل به واقعیت Hardنشده است، به طریق دیگر غیر از آن طریقِ پیش بینی شده، کار خود را انجام دهد.(36)
سرّ این که این نظریه جزء دسته دوم آمده این است که در نظر طرفداران این نظریه ارتباط علم پیشین خداوند و افعال انسان به دو نحو ممکن است مورد توجه قرار گیرد: یا این ارتباط نسبت به افعالی است که زمان انجام آن سپری شده است، در این صورت اصلاً مسأله مربوط به مجبور بودن انسان در اعمال خود نمیشود و اگر ارتباط مذکور نسبت به افعال آینده انسان لحاظ شود در این صورت میگوییم که ملازمه بین علم پیشین الهی و مجبور بودن انسان در افعال خود تمام نیست چون علم پیشین میتواند تا زمانی که تبدیل به واقعیت Hardنشده است تغییر کند.
در هر حال به نظر میرسد چنین پاسخی برای چنان مسأله مهمی، بیشتر از آنچه یک پاسخ علمی و عقل پسند باشد، به بازی با الفاظ شباهت دارد. اگر ما علم خداوند را ذاتی در نظر بگیریم، لازمه آن
_______________________________
36. See، Joshua Hoffman and Resenkrants، Hard and Soft facts، Phiolsophical Review.39)4891(، pp.914-434
_______________________________
این است که هرگونه تغییر در علم باری محال باشد چرا که منجر به تغییر در ذات میگردد. حال در مسأله مورد بحث، آنچه خداوند به آن علم دارد که در آینده اتفاق خواهد افتاد، اگر یک واقعیت Softباشد چنین علمی یا برای خداوند یک کمال محسوب میشود یا محسوب نمیشود. در صورتی که قسم اوّل را بپذیریم چون در چنین واقعیتی بر طبق نظر طرفداران این نظریه احتمال این است که به وقوع نپیوندد و چون هرعلمی لاجرم باید مطابقی داشته باشد، بدین وسیله میتوان ادعا کرد که خداوند به واسطه عدم وقوع یک واقعیت Softکمالی را از دست میدهد. و این خلاف فرض مطلق بودن خداوند میباشد.
اگر قسم دوم را پپذیریم و قبول کنیم که چون هنوز یک واقعیت Softبه وقوع نپیوسته لذا برای خداوند کمال نمیباشد، حال چون احتمال رخ دادن واقعیت Softهست، پس احتمال کسب یک کمال همزمان با وقوع آن برای خداوند نیز هست. حال آن که لازمه آن احتمال تغییر در ذات باری و داشتن قوه و استعداد نسبت به آن کمال میباشد و این فرض باطل است پس لازمه این امور یعنی تغییر علم پیشین خداوند که با عنوان واقعیت Softیاد میشود نیز باطل میباشد. پس میتوان ادعا کرد که این تلاش و تلاشهایی که به آن اشاره شد هنوز نتوانسته است گره کور مشکل را باز کند. پس باید طریق دیگری جست.
ج) تبیین نظریه جمع بین ملازمه تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان و مختار بودن انسان در افعال خود
آخرین تلاشی که میتواند صورت گیرد تا برهان ناسازگاری را نفی کند این است که ثابت شود اگر چه به واسطه تعلّق علم پیشین الهی صدور افعال از انسان ضروری است ولی ضروری بودن صدور، منافات با اختیاری بودن افعال انسان ندارد.
طرفداران این نظریه بر آنند که در تدوین برهان ناسازگاری جبریون نتوانستهاند چگونگی تعلّق علم باری بر افعال انسان را
به خوبی و درستی دریابند، یعنی در نظر ایشان برای علم واجب و نظام علّی و معلولی جهان حساب جداگانهای فرض شده است. و به عبارت دیگر چنین فرض شده است که علم الهی در ازل به طور تصادفی به وقوع حوادث و کائنات تعلق گرفته است، آنگاه برای اینکه این علم درست از آب دربیاید لازم است که وقایع جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد. تا با نقشهها و تصورات قبلی مطابقت نماید و از این رو از انسان نیز باید اختیار و اراده آزاد سلب گردد تا اعمالش مطابق علم خداوند باشد و علم خدا جهل نشود. ولی ایشان در ردّ چنین فرضی میگویند چنین ارتباطی بین علم الهی و افعال انسان خود نهایت جهل میباشد، چرا که اوّلاً محال است علم واجب به طور تصادفی به وقوع حوادثی تعلق بگیرد. ثانیاً علم واجب به وقوع حوادث با حفظ تمام خصوصیات لازم به وقوع حوادث، تعلّق میگیرد. توضیح آن که «علم او (خداوند) اگر چه سبب مقتضی برای وجود فعل از جانب بنده است، ولی وجود و صدور آن اقتضا میکند که مسبوق به قدرت بنده و اختیار او باشد. چون آنها از جمله اسباب فعل و علتهای آن میباشند و وجوب به اختیار منافی اختیار نیست، بلکه محقق آن میباشد. پس همان گونه که ذات حق تعالی علت فاعلی برای وجود هر موجودی و وجوب آن است و این، واسطه بودن علتها و شرایط و ربط اسباب به مسببّات را باطل نمیسازد در علم تامّه او به تمام اشیاء که عین ذات اوست نیز امر همین گونه است...).(37)
پس در نظر طرفداران این عقیده، علم الهی همان طور که به اصل صدور فعل از انسان تعلق گرفته است، همین گونه بر کیفیت صدور فعل (از روی اختیار و انتخاب) انسان نیز تعلق گرفته است. یک چنین علم ازلی نه تنها با اختیار انسان منافات ندارد بلکه به آن استواری و استحکام میبخشد زیرا اگر فعل از روی اختیار انسان سر نزند در آن صورت علم خدا واقع نما نخواهد بود، چه واقع نمایی
_______________________________
37. صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، صص 385 386.
_______________________________
علم به این است که به همان نحوی که به شیء تعلق گرفته، تحقق یابد.طبعاً اگر علم الهی به این تعلق گرفته است که فعل انسان به طور اختیاری از او صادر شود، در این صورت باید فعل با همین ویژگی تحقق یابد و نه با اضطرار وجبر.
حاصل آن که در این نظریه تأکید بر این است که علم ازلی الهی به طور مطلق، نه به وقوع حوادث تعلق میگیرد و نه به عدم وقوع، بلکه تعلق گرفته است به همراه خصوصیات مورد نیاز برای صدور یک فعل و صدور حادثه خاص از علت خاص خودش. اگر فاعلها در این جهان بعضی با شعورند و برخی دیگر بیشعور، برخی مختارند، برخی مجبور، علم الهی هرگز به این تعلق نمیگیرد که از فاعل مختار فعل اجباری و از فاعل مجبور فعل اختیاری صادر گردد بلکه علم الهی، علم به صدور معلولات از علل خاص آنها میباشد. یعنی آنچه علم الهی اقتضا میکند این است که فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود و نه بر عکس. از طرف دیگر انسان در این جهان دارای نوعی اختیار است و خصوصیّاتی دارد که سایر موجودات از آن محرومند و چون نظام عینی از نظام عینی ریشه میگیرد، پس علم ازلی که به فعل انسان تعلق گرفته است به این معنی است که او از ازل میداند که چه کسی به موجب اختیار خود طاعت و چه کسی با اختیار خود معصیت میکند.(38)
سرانجام ممکن است کسی بگوید: نظریه شما ناسازگاری درونی دارد به این صورت که اگر خداوند از ازل علم داشته
_______________________________
38. برای دریافت این معنا از ارتباط علم پیشین خداوند و اختیار انسان میتوان به منابع زیر رجوع کرد:
1. تفتازانی سعدالدین، شرح مقاصد، تصحیح و تعلیق عبدالرحمن عمیرة، ص 231.
2. طباطبائی محمد حسین، نهایة الحکمة، مرکز الطباعة والنشر، فرع دار التبلیغ الإسلامی، قم [بیتا]، ص 144.
3. میرداماد، قبسات، به اهتمام محمد مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، 1356، صص 471 472.
4. مطهری مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، تهران 1374، صص 125 130.
_______________________________
باشد که «زید» در فلان موقعیت مکانی و زمانی فعل «ج» را انجام خواهد داد بنابراین زید نمیتوانسته است کار دیگر جزء ج را انجام دهد. بنابراین اگر خداوند از ازل علم داشته باشد که زید در فلان زمان فعل «ج» را انجام خواهد داد، پس زید در آن زمان فعل «ج» را غیر مختارانه انجام داده است. و لذا این که خداوند در ازل علم داشته که «زید» کار «ج» را مختارانه انجام خواهد داد، غیر ممکن به نظر میرسد. امّا ممکن است سوءال شود «آیا چون انجام گرفتن کاری حتمی بوده است خداوند از پیش، وقوعش را میدانسته یا چون او قبلاً دانسته است واقع میشود؟»
چنین کسی با این سوءال میخواهد بگوید که فرض اوّل صحیح میبابد. واگر کسی بپرسد سابق چطور میتواند لاحق باشد؟ در جواب گفته میشود: تابع بودن شأن صفت کاشفیت علم است نه به معنای انفعالی. یعنی امور را به آن نحوی که هست آشکار میکند بدون آن که در آنها تأثیر بگذارند و لذا همیشه تابع اموری است که به آنها تعلق میگیرد و این که سابق بر آن باشد یا نباشد فرقی در این حقیقت نمیکند.
تلاش دیگری که ممکن است برای ابطال برهان «ناسازگاری» با حفظ ملازمه و عدم مجبور بودن انسان، صورت گیرد این است که به نحوی تلاش شود با ایجاد یک ارتباط خاص میان اختیار و مسئولیت انسان، تعارض فوق حل گردد. بدین ترتیب که اگر فردی از نتایج عملش آگاهی داشته باشد، صدور آن کار از وی به صورت اختیاری میباشد. به عبارت دیگر اختیار عبارت است از توانایی عمومی برای دانستن نتایج یک عمل.(39)
به نظر میرسد تلاش این نظریه، بیان این نکته است که درست است که خداوند از پیش میداند انسان چه کاری را انجام خواهد داد ولی این به معنای سلب اختیار نمیتواند باشد، چرا که چون انسان در موقع انجام فعل از نتایج آن آگاه است،
_______________________________
39. See، Islam and Philosophy: free will and human reposibilty، available from: http:// www. geocities. com/ Athens/ Troy/8657/ allother/ q2. htm
_______________________________
پس صدور آن کار از او به صورت اختیاری میباشد. پس با توجه به این که در نظر طرفداران این نظریه اگر انسان از نتایج عملش آگاهی داشته باشد در مقابل آن مسئول میباشد، اگر چه صدور آن کار از وی حتمی باشد، میتوان گفت که اختیار داشتن در مقابل یک عمل و مسئول بودن نسبت به آن عمل از یک منبع سرچشمه میگیرد و آن همان دانستن عاقبت و نتیجه عمل مذکور میباشد.
امّا آیا این بیان میتواند گره کور مشکل را باز کند، خود جای تأمل دارد. چرا که اگر چه انسان در انجام فعل، اگر از نتیجه آن آگاهی داشته باشد، در مباحث جرم شناسی مسئول عمل خود میباشد، امّا سوءال این است که اگر به واسطه علم پیشین خداوند، انسان مجبور به انجام فعلی باشد هر چند از نتیجه آن نیز آگاه باشد آیا هیچ مسئولیتی از این بابت متوجه خداوند نیست؟ اگر به واسطه علم پیشین خداوند، انسان مجبور به عمل کاری باشد در حالی که قدرت انتخاب طرف دیگر را ندارد، باز میتوان گفت که صرفاً چون او از نتیجه کار خود آگاه بوده پس مسئول عمل خود میباشد؟ لذا به نظر میرسد این نظریه نیز نمیتواند جادّه ناهموار ارتباط میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان را هموار نماید.
پروفسور «جیسون دال» نیز از جمله طرفداران ملازمه بین علم پیشین خداوند و افعال آینده انسان با لحاظ مختار بودن انسان میباشد. از دیدگاه وی، در نظر خداوند آینده ثابت میباشد و این ثبوت را به معنای از پیش تعیّن یافتن نمیداند، بلکه به معنای از پیش دانستن میداند. و بر این عقیده است که اگر چه علم پیشین خداوند از آینده منجر میشود که آینده ثابت باشد ولی این به معنای ثابت ساختن آینده نیز نمیباشد. او به این سوءال تمسک میجوید که : اگر چه من میدانم که سه ثانیه بعد چراغ راهنما سبز میشود، دانستن من با ساختن این که چراغ در سه ثانیه سبز گردد، کاملاً متفاوت است.
«دال» برای تبیین بیشتر این مسأله که ثبوت آینده از نظر خداوند منجر به بی اعتباری اختیار انسان نمیشود، مقایسهای را با گذشته انجام میدهد. بدین نحو که اگر ما بدانیم ثبوت آینده از نظر خداوند منجر به بی اعتبار شدن اختیار انسان نمیشود صرفاً به بررسی گذشته نیاز داریم. گذشته ثابت و غیر قابل تغییر میباشد امّا حوادث گذشته به وسیله بکار گرفتن اختیار (به فرض این که انسان اختیار دارد) ایجاد شدهاند. حال اگر ما فکر و عقل خدا را داشته باشیم، میتوانیم شناخت کاملی از همه حوادث گذشته را داشته باشیم. آن حوادث که ما به آنها علم داریم ثابت و غیر قابل تغییر میباشند اما نه به خاطر قدرت ما برای ایجاد آنها به چنان صورت، بلکه به خاطر این که مردم تصمیمات خاصی میگیرند که آنها خودشان در یک طریق معین، ابراز کردهاند، آن چنان که در طول زمان نشان دادهاند، یک فرد نمیتواند بگوید که علم مطلق ما از گذشته منجر میشود که ما علت گذشته باشیم.
دال این فراشد را در مورد آینده هم صادق میداند و میگوید که: یک فرد نمیتواند چنین بیندیشد که علم کامل یک شخص از آینده، آنها را ایجاد کرده و علت همه اعمال در آینده میباشد. به همین خاطر است که علم مطلق خداوند از آینده، اعمال انسانها را متعیّن نمیکند، بلکه بیشتر به این معناست که خداوند همه جزئیات را با توجه به طریق و روشی که در آن انسان، اختیار خود را برای انتخاب کردن نشان خواهد داد، میداند.
بدین ترتیب دال نتیجه میگیرد که اگر چه آینده از دیدگاه خداوند ثابت میباشد ولی این به معنای از بین رفتن اختیار انسان و به تبع آن بی معنی شدن مسئولیّت ایشان نیست.(40)
امّا باید دقت داشت که آیا پروفسور دال توانسته است برهان ناسازگاری را رد کند؟
_______________________________
40. Dulle Jason، " Does God s perfect؛ nowledge of the futur Render free will and human Resposibility meaning lees؟ " available from: http:/ www. apostolic. net/ biblical studes/ free will. htm
_______________________________
به نظر میرسد پاسخ منفی است. چرا که وقتی او اظهار میکند که لازمه از پیش دانستن خداوند، از پیش تعیّن یافتگی آن میباشد و این که صرفاً بگوییم ما معنی خاصی را از ثابت بودن داریم و آن را به معنای از پیش تعیّن یافتن نمیدانیم و در عین حال مرتبط با از پیش دانستن نیز میباشد، مشکلی را حل نمیکند مگر این که معنای «ثابت بودن» را کاملاً واضح و روشن تبیین کرده باشد. البته دال در مباحث بعدی خود، از ثابت بودن ، معنای «عدم تغییر» را میخواهد که در اینجا خود به اندازه ثابت بودن مبهم میباشد.
همچنین باید به مقایسهای که او بین دانستن انسان آینده و حتی گذشته را با علم خداوند به آنها میکند توجه داشت . و این یک قیاس درستی نمیتواند باشد. چرا که در دانستن انسان، جنبه فعلی بودن آن لحاظ نیست در حالی که در باری تعالی مطلب عکس این است. چرا که علم خداوند ذاتی است و عمده تعارض هم از این امر ناشی میشود.
نیز اگر به بیان دال که میگوید: «یک فرد نمیتواند بگوید که علم مطلق ما از گذشته منجر میشود که ماعلت گذشته باشیم» دقت کنیم، به نظر میرسد این فرایند در مورد خداوند عکس آن میباشد. و همچنین نتیجهای که او در پایان بحث میگیرد حاکی از این است که در نظریه او جنبه فعلی بودن علم خداوند رعایت نشده است. پس باید اذعان کرد این نظریه نیز نمیتواند چراغ راه جویندگان حقیقت باشد و باید طریق دگر جست.
این بود چالش عقل در جستجوی طریقی برای ایجاد سازگاری میان علم پیشین الهی و اختیار انسان. اگر چه جای بحث همچنان باقی است و این به خاطر ذات خود مسأله و شاید ذاتی خود عقل میباشد نه از روی بیکاری عقل انسان.(41)
_______________________________
41. این مقاله برگرفته از پایان نامه کارشناسی ارشد نگارنده با عنوان علم پیشین الهی و اختیار انسان میباشد.
مقدمه
اندیشه فلسفی در باب موضوعات اصلی دین، پیشینهای به قدمت تاریخ حیات بشری، دست کم تا قرن پنجم قبل از میلاد دارد.(2) این ویژگی که بشر موجودی است متفکر، او را بر آن داشته است که نه
_______________________________
1. در شماره آینده پیرامون سازگاری علم خدا و اختیاری بودن افعال انسان، توضیحات بیشتری خواهیم داد
2.ر.ک: پلانتینجا الوین، فلسفؤ د ین(خدا، اختیار و شر) ترجمؤ محمد سعیدی مهر، موءسسؤ فرهنگی طه، چاپ اوّل، 1376، ص 29.
_______________________________
تنها درباره خود، بلکه درباره دیگران و ارتباط خود با دیگران نیز به پرسش بپردازد. یکی از سوءالات اساسی که بشر از خود دارد این است که آیا دارای اراده آزاد میباشد یا خیر؟ این سوءال نشان میدهد که بشر وجود موجود یا موجودات دیگری غیر از خود را فرض دارد، چرا که اگر تنها خودش باشد نیازی به چنین سوءالی نیست، اگر چه ممکن است سرانجام فرض وی با شک یا انکار مواجه شود. اهمیت مسأله زمانی دو چندان میشود که طرف دیگر، موجود متعالی چون خداوند باشد. و باز اهمیت مسأله و نیز پیچیدگی آن زمانی بیشتر میشود، که پرسیده شود: «آیا علم پیشین خداوند و اختیار انسان سازگارند؟» چرا که تلقی ناسازگاری علم پیشین خداوند و اراده آزاد انسانی میتواند حداقل به یکی از سه موضع منجر شود:
الف) نفی وجود خداوند.(3)
ب) نفی علم مطلق خداوند.
ج) نفی اراده آزاد انسانی.
خردورزان در حوزه فلسفه دین در تبیین مسأله مذکور به نتایج متفاوتی میرسند. عدهای تعلق علم پیشین الهی را به افعال اختیاری انسان انکار میکنند، عدهای دیگر با قبول تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان، اراده آزاد انسان را انکار میکنند و برخی سعی دارند جمع بین تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان و اختیار بشر در افعال خود کنند. امّا این که تا چه حد میتوانند از عهده این وظیفه برآیند، خود مسأله قابل تأمل میباشد.
اگر چه پرداختن به موضوع «ارتباط علم پیشین خداوند و اختیار انسان» رسالهها میطلبد، با وجود این مقاله حاضر تا حد توان و به طور اختصار سعی در تبیین ارتباط مذکور در دو حوزه فلسفه و کلام اسلامی و غرب دارد.
_______________________________
3. در نظر کسانی که علم مطلق خداوند ذاتی میباشد نفی علم مطلق خداوند ملازم با نفی خداوند میباشد. نلسون پایک در این باره بیان میکند «کسی که عالم مطلق نباشد نمیتواند همانا کسی باشد که او را خدا مینامیم». پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی (مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، موءسسؤ فرهنگی صراط، چاپ اوّل، تهران 1374، ص 255.
_______________________________
برهان ناسازگاری ارتباط علم پیشین الهی واختیار انسان
اندک تأمّلی در واژگان کلیدی موضوع مورد بحث، مشکل بودن تبیین ارتباط آنها را نیز، خود مینمایاند. نگاهی به آنچه برای تبیین «کیفیت علم پیشین الهی به ما سوی» و همچنین «ماهیت اختیار» در آثار فلاسفه و متکلمین آمده است موءیّد این امر میباشد.(4)
با توجه به این که پرداختن به تفصیل «کیفیت علم پیشین خداوند به ماسوی» و «ماهیت اختیار»(5) مجالی فراختر از این مقاله را میخواهد، برای شکل گرفتن بحث ارتباط علم پیشین الهی و اختیار انسان صرفاً به پیش فرضهای لازم در علم خداوند به نحوی که با اعمال آینده انسان مرتبط باشد، اشاره میشود. طبق این پیشفرضها، علم خداوند باید:
1) علم مطلق باشد. یعنی علمی باشد که شامل همه چیز بوده و در عین حال این همه دانی به نحو تفصیلی نیز باشد.
2) علم، ذاتی خداوند باشد و لازمه ذاتی بودن آن اموری چون: فعلی(6) بودن
_______________________________
4. علم پیشین الهی به ماسوی یکی از مشکلترین مباحث در فلسفه و کلام به شمار میآید. به نحوی که اکثر فلاسفه و متکلمین به صراحت به این موضوع اقرار دارند. برای دریافت کیفیت علم پیشین الهی میتوان به منابع زیر رجوع کرد:
الف)صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، المکتبة المصطفویة بقم، 1386ه، صص 270 271 و صص 281 283.
B( Augustinus Saint، the city of god، Book ×I، C. ××I، London: J. M. Dent، Newyork: E. P. Duttan and co.]5491. rast reprinted2691 ] p.023-923
ج) پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی(مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 255 282.
5. البته به مفهوم اختیار به طور ضمنی در برخی از نظریات مطرح شده برای سازگاری علم پیشین خدا و اختیار انسان نیز اشاره خواهد شد.
6. منظور از علم فعلی معنای مقابل علم انفعالی است که در آن علم مبدأ معلوم است، بر عکس علم انفعالی.آن، پیشین بودن(7) آن بر وجود معلومات و همچنین عدم تخلّف و دگرگونی ناپذیری آن میباشد.
اگر ویژگیهای مذکور در علم خداوند جمع باشد، این سوءال پیش میآید که اگر خداوند هر چیزی را که در آینده رخ خواهد داد، میداند، آیا انسان چارهای جز انجام آنچه از پیش معلوم خداست، دارد؟ و اگر نه، آیا انسان در مقابل اعمال خود مسئول است؟ یا اصلاً چه نیازی است که آن اعمال رخ دهند؟ و سوءالات زیادی که درباره تعلّق علم پیشین خداوند با ویژگیهای مذکور، ذهن بشر را به خود مشغول میدارد
اگر چه اندیشمندان، هر یکی برای تبیین برهان «سازگاری» یا «ناسازگاری»(8) با توجه به مبانی تفکر خویش به تدوین برهان لازم میپردازند و احیاناً در مقام دفاع از آن یا انکار آن برمیآیند، با وجود این، صورت کلی برهان ناسازگاری با لحاظ ویژگیهای ذکر شده برای علم پیشین خداوند را به صورت زیر میتوان بیان کرد:
اگر خداوند قبل از صدور فعل از بندگان، به صدور آن علم داشته باشد، صدور آن لازم میآید، و اگر به ترک آن علم داشته باشد وجود آن ممتنع میشود. در غیر این صورت لازم میآید اوّلاً: جایز باشد
_______________________________
7. باید توجه شود وقتی گفته میشود، علم پیشین، این واژه، حداقل به یکی از دو معنا میتواند به کار رفته باشد: 1. به معنای تقدم ذاتی باشد. 2. به معنای تقدم زمانی باشد. تقدم ذاتی همان تقدم مورد نظر دربارؤ علت نسبت به معلول است. تقدم زمانی این است که موجودی در محور زمان پیش از موجود دیگر باشد. بعضی از فلاسفه و متکلمین، در تبیین علم پیشین خداوند، نوع اول و برخی، نوع دوم را برگزیدهاند. برای دریافت این معنا به منابع ارجاع داده شده در شمارؤ (3) همین نوشتار و همچنین به منبع زیر میتوان رجوع کرد:
Wacame Donald H،" Divine Omniscience and Human Feeedom " Bulletin of Evangelical philosophical society21)9891(، pp.94-46
8. منظور از «برهان سازگاری»، برهان سازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان و منظور از برهان ناسازگاری، برهان ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان میباشد و لذا از این به بعد جهت اختصار، از آن دو با این دو عنوان یاد میشود.
_______________________________
که علم خداوند جهل شود، ثانیاً جایز باشد که علم خداوند فعلی نباشد.(9)
پاسخهای ارائه شده برای رفع ناسازگاری میان علم پیشین الهی و اختیار انسان
در برابر برهان مذکور تلاشهای انجام گرفته در جهت اثبات سازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان را به سه دسته میتوان تقسیم کرد:
الف) این که وضع مقدم را قبول نداشته باشیم.
ب) این که ملازمه را انکار کنیم.
ج) اثبات شود که با وجود آن که به واسطه تعلّق علم پیشین خداوند، صدور فعل از بنده ضروری است ولی این ضرورت با اختیار انسان در کارهای خود منافات ندارد.
اینک هر سه استدلال را جداگانه بررسی میکنیم:
الف) انکار علم پیشین خداوند نسبت به افعال اختیاری انسان
طرفداران این نظریه پس از بررسی ارتباط بین علم پیشین الهی و اختیار انسان چون مسأله را مشکل مییابند و نمیتوانند آن طور که باید ناسازگاری را در مسأله مورد بحث نفی نمایند، سرانجام ادعا میکنند این موضوع که باری تعالی به افعال انسان علم پیشین دارد، خود درست نمیباشد.
_______________________________
9. براهین مربوط به ارتباط علم پیشین الهی واختیار انسان را با تفاوتهای موجود در بیان و احیاناً شیوه و منطق مورد استفاده، میتوان در منابع زیر دریافت:
الف) رازی فخرالدین، المطالب العالیة فی العلم الإلهی، دار الکتاب العربی، بیروت، ج9، صص 46 65.
ب) تفتازانی، سعدالدین، شرح مقاصد، تصحیح و تعلیق عبدالرحمن عمیرة، بیروت، لبنان، 1419ه، 1988م، ص 231.
ج) پلانتینجا الوین و دیگران، کلام فلسفی(مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 253 289.
د) پترسون مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، مترجمان احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو. چاپ اوّل، 1376، صص 116 120.
_______________________________
طرفداران این نظریه را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: عدهای، افعال اختیاری انسان را جزء ممکنات استقبالی دانسته و در عین حال که به واقعی بودن آینده اذعان دارند، و همچنین به صادق بودن این امور در هم اکنون هم باور دارند، با این حال چنین اموری را از حوزه علم الهی خارج میدانند و این را به معنای محدودیت در علم خداوند به شمار نمیآورند.
گروه دیگر علم پیشین را به افعال اختیاری انسان انکار میکنند و در عین حال صادق بودن این امور را تکذیب میکنند و میگویند: علم ازلی خداوند شامل آنچه ذاتاً استعداد شناخته شدن ندارد را، نمیشود. خداوند چنین چیزی را که هنوز وجود ندارد نمیتواند بداند و چون انتخابهای آینده انسان هنوز موجود نیست پس خداوند به آنها علم ندارد و این به معنای محدود کردن علم لا یتناهی خداوند نیست بلکه علم لایتناهی و ازلی خداوند فقط شامل آنچه بالفعل هست، میشود.(10) به عبارت دیگر علم ازلی خداوند همچون قدرت مطلق باری تعالی است. همچنان که عدم تعلق قدرت مطلق خداوند بر اموری که ذاتاً تعلق بر آنها محال است، خدشهای بر قدرت مطلق خداوند وارد نمیآورد، همچنین است که اگر نمیتواند واقعیتهای «نادانستنی» مربوط به افعال اختیاری آینده را بداند. به محض این که این امور دانستنی شدند، خداوند اوّل کسی خواهد بود که به آنها علم پیدا میکند.(11)
البته ذکر این نکته هم لازم است که گروه دیگری با اندکی تغییر موضوع میگویند: علم پیشین خداوند نسبت به انتخابهای آینده انسان فقط جنبه امکانی
_______________________________
10. See، Piper John " Is the Glory of God at stake in God s foreknowledge of human choices؟ availablefrom، http:/ www. karaministries. com/ articles/ providence/ Glory%02 God%2 o and%02 foreknowledge. htm accessed July8991
11. رجوع شود به: پترسون مایکل و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، مترجمان احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 130.
_______________________________
آنها را شامل میشود نه جنبه قطعیّت آنها را، و به عبارتی خداوند قطعیت و حتمی بودن آینده را علم ندارد، بلکه فقط امکانات آینده را میداند.(12)
ممکن است کسی بگوید به فرض که خداوند به افعال مختارانه انسان علم پیشین ندارد صرفاً به خاطر این که آن اعمال هنوز شکل واقعیت را به خودنگرفتهاند، ولی سوءال این است که «آیا خداوند یک موجود مطلق و کامل میباشد یا خیر؟» اگر پاسخ منفی باشد(انکار مطلق بودن خداوند) بطلان آن آشکار است و اگر مثبت باشد،در این صورت سوءال میشود: «آیا هرگونه تغییر و اضافهای به موجودی، حاکی از نقص آن و عدم کمال در او و داشتن استعداد و قوه نسبت به آن کمال نمیباشد؟» جواب قطعاً باید مثبت باشد. بدین ترتیب میتوان به کسانی که عقیده دارند خداوند به افعال مختارانه انسان علم ندارد، گفت که اگر خداوند در زمانهای بعد به واسطه واقعیت یافتن افعال انسان، به آنها علم یابد، منجر به تغییر و اضافه در علم خداوند خواهد شد و این با واجب الوجود بودن و کامل علی الإطلاق بودن او منافات دارد. پس میتوان ادعا کرد که کسانی که چنین راهی رفتهاند نمیتوانند برهان ناسازگاری را مردود نمایند. در غیر این صورت طرفداران نظریه فوق باید بتوانند نظریهای را ارائه دهند که خداوند موجودی مطلق باشد و در عین حال، دارا شدن کمالات در مراحل بعد، منجر به خدشهدار شدن کمال علی اطلاق او نگردد. و نیز بتوانند علم انفعالی را در علم واجب به ماسوی اثبات نمایند. اگر چنین تلاشی به نتیجه برسد میتوان ادعا کرد که چون آینده، بهرهای از واقعیت ندارد لذا افعال اختیاری آینده انسان نیز قبل از وقوع آنها موجود نبوده و به همین خاطر علم پیشین خداوند به آنها تعلق نمیگیرد و حتی میتوان ادعا کرد که اصلاً افعال ارادی انسان قابل پیش بینی نیست. ولی آیا چنین امری امکان دارد؟
_______________________________
12. See، See، Piper John " Is the Glory of God at stake in God s foreknowledge of human Choices؟ The same
_______________________________
ب) انکار ملازمه بین تعلّق علم پیشین خداوند نسبت به افعال آینده انسان و مجبور بودن وی در افعالش
در نظر این عده علم پیشین خداوند به افعال آینده انسان تعلق میگیرد ولی این امر ملازم با مجبور بودن انسان در افعالش نمیباشد. برای این که این معنا به وضوح دریافت گردد کافی است که به بعضی از تلاشهای انجام شده برای اثبات چنین ادعایی پرداخته شود:
از جمله طرفداران این نظریه بوءثیوس(13)، فیلسوف و متکلم بزرگ مسیحی میباشد. وی قبل از پرداختن به تبیین برهان «سازگاری»، مفهوم اختیار را از نظر خودش بیان میدارد. از نظر وی اختیار و آزادی اراده انسان در ارتباط با عقل او قابل بیان میباشد. چرا که این عقل است که به او قدرت نزدیک شدن به چیزی یا دور شدن از چیزی را میدهد. پس انسان به حکم عاقل بودنش میتواند چیزی را بخواهد و یا نخواهد، و این مراحل مختلف دارد.(14)
تلاش بوءثیوس برای نفی ناسازگاری مذکور مبتنی است بر:
1) نظریه شناخت.(15)
2) تمایز میان سرمدیت و زمان.(16)
3) فرق میان ضرورت ذاتی(ساده) و ضرورت شرطی.(17)
خلاصه تلاش بوءثیوس برای نفی ناسازگاری میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان با توجه به سه مبنای فوق را به صورت زیر میتوان بیان داشت:
1) آنچه شناخته میشود مطابق ذات
_______________________________
13. Anicius Manlius sevrinus Boethius)084-425(
14. See، Boethius، The concolation of philosophy) trans. w. v. cooper(، The Temple classics، edited by Israel Golanz. M. A، Dent. and company London ،]2091[. pp.441-541
15. The Theory of knowledge
16. The distinction between eternity and time
17. The distinction between natural and conditional necessity
همچنین برای دریافت توضیح تفصیلی آن رجوع شود:
Boethius، The concolation of philosophy. P.451 and pp.751-667
_______________________________
شناسنده، شناخته میشود.
2) ذات الهی سرمدی است.
3) سرمدیت به معنی دارا بودن تمام و همزمان و کامل زندگی جاودانی و بدون حد است.
4) بنابراین یک موجود سرمدی باید حال و آینده برای او چون حال باشد. نیز دارای حیات بینهایت باشد.
5) بنابراین علم خداوند از کل حرکت زمان متعالی است و در بساطت حال بلافصل پایدار است.
6) بنابراین علم پیشین الهی، علم پیشین از حوادث آینده نیست. آینده فقط در مقیاس انسانی میباشد و در علم خدوند راه ندارد، بلکه شناخت از یک حال بدون تغییر است.
7) بنابراین علم پیشین الهی اشیایِ حال را تا قبل از آنها میبیند، چنان که آنها بعداً در آنچه ما آن را حال مینامیم، موجود خواهند شد.
8) بنابراین خداوند میداند که بعضی چیزها در آینده اتفاق خواهد افتاد و در عین حال میداند که به وسیله ضرورت اتفاق نخواهد افتاد.
و اگر گفته شود:
1. آنچه را که خداوند ازپیش میداند که اتفاق میافتد، هیچ چیزی نمیتواند به او کمک کند که اتفاق نیفتد و باید روی دهد.
2. هر آنچه باید رخ دهد به وسیله ضرورت محدود شده است.
3. بنابراین اعمال انسان به وسیله ضرورت محدود شده است.
مطابق نظر بوءثیوس این اشکال از سوء فهم دو نوع ضرورت ناشی میشود: از نقطه نظر علم الهی، اشیای آینده (شامل اعمال آینده اختیاری نیز هست) ضروری هستند، امّا صرفاً به خاطر شرطی که در آنهاست یعنی دانسته شدن به وسیله خداوند و این چنین ضرورتی، ضرورت مشروط نامیده میشود که منافات با اختیار انسان ندارد. بلی اگر اعمال اختیاری انسان در نسبت به علم خداوند دارای ضرورت ساده باشند، در این صورت علم پیشین الهی و اختیار انسان با همدیگر منافات داشتند. به هر حال اعمال اختیاری انسان فی نفسه و بنظر به خودشان ضروری (ساده) نیستند بلکه کاملاً آزاد هستند.(18)
در واقع هدف بوءثیوس بیان این مطلب است که برهان «ناسازگاری» باید بازسازی شود و این به دو طریق ممکن میباشد.
(الف)
1. بالضروره چنین است که[اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد بنابراین شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد.]
2. اگر بالضروره چنین است که [شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد] بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
بنابراین:
3. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
شکل صوری برهان فوق به شکل زیر میباشد:
(1) بالضروره [اگر الف آنگاه ب]
(2) اگر بالضروره [ب] آنگاه ج
(3) اگر الف آنگاه ج
(ب)
1. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد، بنابراین بالضروره چنین است که [شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد.]
2. اگر بالضروره [چنین است که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد] بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
بنابراین:
3. اگر خداوند از پیش میدانست که شخص «الف» کار «ب» را انجام خواهد داد، بنابراین شخص «الف» در ارتباط با کار «ب» مختار نیست.
شکل صوری آن به صورت زیر میباشد:
_______________________________
18. Ibid. p.661
_______________________________
(1) اگر الف آنگاه بالضروره(ب).
(2) اگر بالضروره [ب] آنگاه ج.
بنابراین(3) اگر الف آنگاه ج.
تلاش این دو تفسیر بیان این مطلب است که در تفسیر اوّل اگر چه مقدمات استدلال صادق میباشند ولی نتیجه کاذب میباشد(در یک زمان). پس استدلال مذکور معتبر نمیباشد. و در توضیح تفسیر دوم باید بگوییم که بعضی از قضایا هست که بالضروره صادق میباشند. آنها در هر جهان ممکنی صادق میباشند(19) مانند آن که بگوییم(4=2*2) ولی بعضی از قضایا هستند که صدقشان به صورت امکانی میباشد. یعنی آنها در هر جهان ممکنی صادق نیست و بر این اساس و با توجه به آنچه بوءثیوس بیان میدارد، در تفسیر دوم اگر چه استدلال از لحاظ صوری معتبر میباشد ولی مقدمه اوّل خود کاذب میباشد یعنی (اگر الف آنگاه بالضروره [ب]). چرا که اگر چه خداوند به تالی قضیه علم دارد ولی این بدین معنا نیست که تالی قضیه بالضروره (ساده) صادق میباشد.(20)
تلاش توماس آکوئیناس(21) برای پاسخ
_______________________________
19. اصطلاح«جهانهای ممکن» را اکثر فلاسفؤ تحلیلی به کار میبرند و به نظر میرسد بتوان گفت وقتی گفته میشود یک قضیه در تمام جهانهای ممکن صادق میباشد؛ باید خصوصیات زیر را داشته باشد:
1. ضروری الصدق باشد، 2. کلی الصدق باشد. یعنی این صدق در همؤ شرایط و ازمنه بوده نه این که حکم بر همؤ افراد باشد، 3. اولی الصدق باشد، یعنی برای موضوع اولی و ذاتی باشد. «امّا این که جهان ممکن چیست بحثی است بسیار مفصل. بعضی مثل دیوید لوئیس جهانهای ممکن را به همان اندازؤ جهان واقع واقعی میدانند بعضی نیز جهانهای ممکن را موجودی زبانی میدانند، یعنی مجموعؤ معینی از جملهها که میتوانند با هم صادق باشند.[آلوین] پلانتینجا میان این دو وضع رئالیستی و نومینالیستی موضعی میانی دارد. به نظر او جهانهای ممکن اوضاع و احوال ممکنی هستند که وجود دارند امّا فعلیت نیافتهاند. وی در اینجا میان فعلیت یافتن و وجود داشتن تفاوت مینهد» رجوع شود به:
روزنامؤ حیات نو 13/9/81، سال سوم، شمارؤ 784مقالهای با عنوان بررسی آراء و نظریات آلوین پلانتینجا ارائه شده توسط دکتر ضیاء موحد.
20. See، Wierenga Edward " omiscence، foreknowledge، and free will، available from: http:/ www. coarses. rochester. edu/ wierenga/ REL/ omnis. html، accessed october9991
21. Thomas Aqauinas)4221-47121(
_______________________________
به برهان «ناسازگاری» شباهت زیادی به بیان بوءثیوس دارد. او سعی دارد از طریق قائل شدن به دو نوع ضرورت، به تبیین ارتباط علم پیشین الهی و اختیار انسان بپردازد به نحوی که منافات با افعال اختیاری انسان نداشته باشد. ضرورت اوّل، ضرورت مطلق(22) و یا به عبارتی ضرورتی است که مربوط به بخش دوم و تالی قضیه شرطی میباشد.(23) ضرورت دوم ضرورت مشروط(24) و به عبارتی ضرورتی مربوط به فروض استدلال میباشد. به عبارت دیگر این نوع ضرورت ناشی از استلزام مقدم و تالی است.(25)
از نظر آکوئیناس یکی دیگر از دانشمندان غربی یک چیز ممکن را به دو نحو میتوان لحاظ داشت: ممکن است «در خودش»(26) و صرفاً با ملاحظه خودش اعتبار شود. در این اعتبار برای چیزها آینده معنی ندارد بلکه صرفاً حال میباشد. نیز یک چیز ممکن، امکان دارد «در علتش»(27) و با ملاحظه علتش در نظر گرفته شود. در چنین لحاظی چیزها میتوانند به صورت آینده مورد توجه قرار گیرند. در ملاحظه اوّل چیز ممکن نمیتواند که نباشد، ولی در ملاحظه دوم میتواند که نباشد. در هر دو لحاظ اشیایی که اتفاق میافتند حاوی یک نوع ضرورت میباشند.
بر این اساس (طبق قضیه فرضی وی که نام اشخاص آن اروپایی است) الف) بالضرورة [اگر خداوند از پیش بداند که «پیت»، امروز از «میشل» خواهد خواست که با او ازدواج کند، بنابراین پیت امروز از میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند.]
ب)اگر خداوند از پیش بداند که پیت امروز از میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند،بنابراین بالضرورة [پیت امروز از
_______________________________
22. Absolut Necessity
23. Necessity of the consequent
24. Conditional necessity or Hypothetical necessity
25. Necessity of the consequence
26. In itself
27. In its cause
_______________________________
میشل خواهد خواست که با او ازدواج کند.]
در قضیه اولی ضرورت موجود ناشی از رابطه مقدم و تالی است ولی در دومی به تالی و نتیجه مربوط میباشد. به همین خاطر است که آکوئیناس میگویند که قضیه «الف» صادق است ولی قضیه «ب» کاذب میباشد. در حالی که برهان ناسازگاری محتاج به صدق قضیه «ب» میباشد.
امّا این که چرا با وجود این که قضیه الف نیز حاکی از یک نوع ضرورت است منافات با اختیار انسان ندارد؟ پاسخ آکوئیناس مانند بوءثیوس این است که وقتی شخصی میبیند که سقراط در حال نشستن است، در عین حال که چنین امری خالی از هرگونه ضرورت نمیباشد بلکه دارای نوعی ضرورت است، با وجود این دیدن شخص، موجب از پیش تعیّن علّی یافتن نشستن سقراط نمیشود، همینطور است دیدن خداوند تمامی چیزها را. چون تمامی آنها در حال، پیش او حاضرند لذا ضرورت حاصل از این فرایند منجر به تعیّن علّی یافتن آنها نمیگردد. و این است که چنین ضرورتی را ضرورت مشروط نامیده و آن را منافی با اختیار انسان نمیداند.(28)
یکی دیگر از اندیشمندان غربی، که ملازمه بین تعلق علم پیشین خداوند و مجبور بودن انسان را انکار میکند«لایب نیتز»(29) میباشد که البته سعی وی نیز شباهت خیلی زیادی به تلاشهای انجام شده توسط بوءثیوس و آکوئیناس دارد.
از نظر او نتیجه برهان ناسازگاری باید چنین باشد که «متعیّن است که (الف) گناه خواهد کرد» ولی چنین نتیجهای منافات با اختیار انسان ندارد. توضیح آن که از نظر وی دو نوع تعیّن وجود دارد:یک نوع آن هیچگونه منافاتی بااعمال اختیاری انسان نداشته، بلکه با آن سازگار میباشد. چراکه این تعیّن وابسته به ذات خود اشیاء میباشد. تعیّن نوع دوم به واسطه تعلق
_______________________________
28. برای دریافت کامل نظریؤ آکوئیناس مراجه گردد به:
Aquinas Tpmas St، " The summa Theologica،" trans by fathers of the English Dominican province، first part، Question:41، Artical:31،) Benziger Bros. edtion، 4791(
29. Gottried wilhelm leibniz)0761-6171(
_______________________________
علم الهی به اشیاء حاصل میباشد ولی چنین تعیّنی نیز منافات با اختیار انسان ندارد. بدین صورت او به دو نوع ضرورت مطلق و مشروط قائل است و بر این اساس تعیّن حاصل از تعلق علم الهی به موجودات ممکن را ضرورت مشروط مینامد و بر آن است که این ضرورت منافات با اختیار انسان ندارد، بلکه صرفاً ضرورت مطلق است که با اختیار انسان ناسازگار میباشد. ضرورت مطلق آن است که نقیض آن یا ناممکن، یا مستلزم تناقض میباشد. حال آن که «الف گناه خواهد کرد» چنین خصوصیتی ندارد. چرا که در واقع خلاف آن را میتوان انجام داد، ولی اگر انجام خلاف آن ممتنع است، این امتناع به خاطر این نیست که منجر به تناقض میشود، بلکه به خاطر این است که وقوع حادثه مشروط به شرطی یا شروطی بوده که چون شرط یا شروطی محقق نشده مشروط نیز محقق نشده است.
بنابراین هر یک از اشیاء که افعال اختیاری انسان نیز جزء آنهاست در عین حال که در ذات خود ممکن هستند، تحقق آنها مشروط به شروطی است و با تحقق آن شروط ضروری میگردند و چون علم سابق الهی از شرایط تحقق امور میباشد پس تمامی ممکنات در نسبت به علم پیشین الهی ضروری هستند. چنان که پیشتر اشاره شد از نظر لایب نیتز چنین ضرورتی منافات با اختیار انسان ندارد.(30)
در میان متکلمان اسلامی از معتزله میتوان نام برد که طرز تفکری شبیه به آنچه گذشت داشتهاند. از نظر ایشان هر یک از اشیاء که افعال انسان نیز جزء آنهاست در ذات خود ممکن میباشد، نه واجب و نه ممتنع. لذا علم خداوند هم به آنها بما هو ممکن تعلق میگیرد و اگر امور مذکور به سبب تعلق علم الهی واجب یا ممتنع گردند، لازمهاش آن است که شیء واحد هم ممکن باشد و هم ممتنع(یا واجب) حال آن که چنین چیزی محال میباشد.(31)
جواب فخر رازی به ایشان این بود که
_______________________________
30. See، G. W. Leibniz " Theodicee، " sec.73، tranc. by EM. Huggard) new haven ،5291(، p.441
31. رازی فخرالدین، المطالب العالیة فی العلم الهی، ج9، ص 50.
_______________________________
امکان ذاتی با وجوب بالغیر و امتناع بالغیر قابل جمع است و یک شیء جایز است در ذات خود ممکن باشد و به واسطه حضور علتش واجب و یا به خاطر عدم حضورش ممتنع باشد.(32)
به نظر میرسد نمیتوان پاسخی را که فخر رازی به نظریه معتزله میدهد به نظریه کسانی که قائل هستند افعال اختیاری انسان در نسبت به علم الهی دارای ضرورت مشروط هستند و چنین ضرورتی با اختیار انسان منافات ندارد، وارد دانست. چرا که مدعای معتقدین به ناسازگاری علم پیشین خداوند و اختیار انسان این نیست که افعال اختیاری انسان در ذات خود ممکن نیستند، بلکه قائلند به این که افعال در ذات خود ممکن بوده و در عین حال دارای ضرورت نیز میباشند. منتها این معنا از ضرورت، به معنای مجبور بودن میباشد نه به معنای ضرورت، مقابل امکان خاص. آن چنان که نلسون پایک نیز در انتقاد بر نظریه لایب نیتز به این نکته اشاره میکند و بر آن است که در برهان ناسازگاری، منظور از ضرورت، یکی از اصطلاحاتی که در منطق موجّهات به کار میرود نیست.(33)
در خاتمه این بحث لازم است ذکر شود که کسانی را نیز که سعی دارند از طریق اصطلاحات واقعیتهای Hard (34) و واقعیتهای Soft(35)به ردّ برهان ناسازگاری بپردازند، میتوان جزء همین دسته مورد بحث قرار داد. توضیح یک واقعیت Hardدرباره یک زمانی ( t1) آن است که در یک طریق معین در همان زمان انجام گرفته و
_______________________________
32. همان، ص 56.
33. ر.ک: پلانتینجا آلوین و دیگران، کلام فلسفی (مجموعؤ مقالات)، ترجمؤ احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، صص 268 270.
34. Hard Fact
نگارنده ، واژؤ معادل فارسی را به نحوی که تمام معنای دو اصطلاح) Hard( و) Soft( را برساند جست و نیافت و به همین خاطر ترجیح داد به خاطر این که حق مطلب ضایع نشود، خود آنها را به نحو تلفظ لاتین بکار برد. با وجود این میتوان گفت به طور خلاصه یک واقعیت Hardعبارت است از قضیهای که شرایط صدق آن کلاً درگذشته قرار دارد. ولی یک واقعیت سافت عبارت است از قضیهای که قسمتی از شرایط صدقش در زمان بعد از مطرح شدن زمان مشخص قضیه قرار دارد.
35. Soft fact
_______________________________
پایان یافته است در حالی که یک واقعیت softدرباره( t1)، یک حقیقتی است که هنوز در( t1) انجام نیافته و تمام نشده است بلکه میتواند به وسیله جریان حوادث بعد از( t1) انجام شود و به اتمام رسد. در نظر طرفداران این عقیده، واقعیت Hardچون انجام شده و به اتمام رسیده است دیگر موجودی نمیتواند آنها را تغییر دهد. بر عکس آن، واقعیت Softبه خاطر عدم اتمامش و به خاطر این که انجام آن وابسته به امور بعد از خود میباشد، میتواند تغییر کند و حتی به وقوع نپیوندد. بر این اساس بیان میدارند که علم پیشین خداوند از اعمال آینده انسان یک واقعیت Softمیباشد نه یک واقعیت Hardو لذا میتواند تغییر یابد و به گونهای غیر از آن چه پیش بینی شده بود اتفاق بیفتد و یا اصلاً اتفاق نیفتد. و چون چنین است میتوان نتیجه گرفت که علم پیشین خداوند هیچ منافاتی با اختیار انسان ندارد چرا که این در قدرت انسان است که به واسطه اینکه چون علم پیشین الهی هنوز تبدیل به واقعیت Hardنشده است، به طریق دیگر غیر از آن طریقِ پیش بینی شده، کار خود را انجام دهد.(36)
سرّ این که این نظریه جزء دسته دوم آمده این است که در نظر طرفداران این نظریه ارتباط علم پیشین خداوند و افعال انسان به دو نحو ممکن است مورد توجه قرار گیرد: یا این ارتباط نسبت به افعالی است که زمان انجام آن سپری شده است، در این صورت اصلاً مسأله مربوط به مجبور بودن انسان در اعمال خود نمیشود و اگر ارتباط مذکور نسبت به افعال آینده انسان لحاظ شود در این صورت میگوییم که ملازمه بین علم پیشین الهی و مجبور بودن انسان در افعال خود تمام نیست چون علم پیشین میتواند تا زمانی که تبدیل به واقعیت Hardنشده است تغییر کند.
در هر حال به نظر میرسد چنین پاسخی برای چنان مسأله مهمی، بیشتر از آنچه یک پاسخ علمی و عقل پسند باشد، به بازی با الفاظ شباهت دارد. اگر ما علم خداوند را ذاتی در نظر بگیریم، لازمه آن
_______________________________
36. See، Joshua Hoffman and Resenkrants، Hard and Soft facts، Phiolsophical Review.39)4891(، pp.914-434
_______________________________
این است که هرگونه تغییر در علم باری محال باشد چرا که منجر به تغییر در ذات میگردد. حال در مسأله مورد بحث، آنچه خداوند به آن علم دارد که در آینده اتفاق خواهد افتاد، اگر یک واقعیت Softباشد چنین علمی یا برای خداوند یک کمال محسوب میشود یا محسوب نمیشود. در صورتی که قسم اوّل را بپذیریم چون در چنین واقعیتی بر طبق نظر طرفداران این نظریه احتمال این است که به وقوع نپیوندد و چون هرعلمی لاجرم باید مطابقی داشته باشد، بدین وسیله میتوان ادعا کرد که خداوند به واسطه عدم وقوع یک واقعیت Softکمالی را از دست میدهد. و این خلاف فرض مطلق بودن خداوند میباشد.
اگر قسم دوم را پپذیریم و قبول کنیم که چون هنوز یک واقعیت Softبه وقوع نپیوسته لذا برای خداوند کمال نمیباشد، حال چون احتمال رخ دادن واقعیت Softهست، پس احتمال کسب یک کمال همزمان با وقوع آن برای خداوند نیز هست. حال آن که لازمه آن احتمال تغییر در ذات باری و داشتن قوه و استعداد نسبت به آن کمال میباشد و این فرض باطل است پس لازمه این امور یعنی تغییر علم پیشین خداوند که با عنوان واقعیت Softیاد میشود نیز باطل میباشد. پس میتوان ادعا کرد که این تلاش و تلاشهایی که به آن اشاره شد هنوز نتوانسته است گره کور مشکل را باز کند. پس باید طریق دیگری جست.
ج) تبیین نظریه جمع بین ملازمه تعلق علم پیشین الهی به افعال آینده انسان و مختار بودن انسان در افعال خود
آخرین تلاشی که میتواند صورت گیرد تا برهان ناسازگاری را نفی کند این است که ثابت شود اگر چه به واسطه تعلّق علم پیشین الهی صدور افعال از انسان ضروری است ولی ضروری بودن صدور، منافات با اختیاری بودن افعال انسان ندارد.
طرفداران این نظریه بر آنند که در تدوین برهان ناسازگاری جبریون نتوانستهاند چگونگی تعلّق علم باری بر افعال انسان را
به خوبی و درستی دریابند، یعنی در نظر ایشان برای علم واجب و نظام علّی و معلولی جهان حساب جداگانهای فرض شده است. و به عبارت دیگر چنین فرض شده است که علم الهی در ازل به طور تصادفی به وقوع حوادث و کائنات تعلق گرفته است، آنگاه برای اینکه این علم درست از آب دربیاید لازم است که وقایع جهان کنترل شود و تحت مراقبت قرار گیرد. تا با نقشهها و تصورات قبلی مطابقت نماید و از این رو از انسان نیز باید اختیار و اراده آزاد سلب گردد تا اعمالش مطابق علم خداوند باشد و علم خدا جهل نشود. ولی ایشان در ردّ چنین فرضی میگویند چنین ارتباطی بین علم الهی و افعال انسان خود نهایت جهل میباشد، چرا که اوّلاً محال است علم واجب به طور تصادفی به وقوع حوادثی تعلق بگیرد. ثانیاً علم واجب به وقوع حوادث با حفظ تمام خصوصیات لازم به وقوع حوادث، تعلّق میگیرد. توضیح آن که «علم او (خداوند) اگر چه سبب مقتضی برای وجود فعل از جانب بنده است، ولی وجود و صدور آن اقتضا میکند که مسبوق به قدرت بنده و اختیار او باشد. چون آنها از جمله اسباب فعل و علتهای آن میباشند و وجوب به اختیار منافی اختیار نیست، بلکه محقق آن میباشد. پس همان گونه که ذات حق تعالی علت فاعلی برای وجود هر موجودی و وجوب آن است و این، واسطه بودن علتها و شرایط و ربط اسباب به مسببّات را باطل نمیسازد در علم تامّه او به تمام اشیاء که عین ذات اوست نیز امر همین گونه است...).(37)
پس در نظر طرفداران این عقیده، علم الهی همان طور که به اصل صدور فعل از انسان تعلق گرفته است، همین گونه بر کیفیت صدور فعل (از روی اختیار و انتخاب) انسان نیز تعلق گرفته است. یک چنین علم ازلی نه تنها با اختیار انسان منافات ندارد بلکه به آن استواری و استحکام میبخشد زیرا اگر فعل از روی اختیار انسان سر نزند در آن صورت علم خدا واقع نما نخواهد بود، چه واقع نمایی
_______________________________
37. صدرالدین شیرازی محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار الأربعة، ج6، صص 385 386.
_______________________________
علم به این است که به همان نحوی که به شیء تعلق گرفته، تحقق یابد.طبعاً اگر علم الهی به این تعلق گرفته است که فعل انسان به طور اختیاری از او صادر شود، در این صورت باید فعل با همین ویژگی تحقق یابد و نه با اضطرار وجبر.
حاصل آن که در این نظریه تأکید بر این است که علم ازلی الهی به طور مطلق، نه به وقوع حوادث تعلق میگیرد و نه به عدم وقوع، بلکه تعلق گرفته است به همراه خصوصیات مورد نیاز برای صدور یک فعل و صدور حادثه خاص از علت خاص خودش. اگر فاعلها در این جهان بعضی با شعورند و برخی دیگر بیشعور، برخی مختارند، برخی مجبور، علم الهی هرگز به این تعلق نمیگیرد که از فاعل مختار فعل اجباری و از فاعل مجبور فعل اختیاری صادر گردد بلکه علم الهی، علم به صدور معلولات از علل خاص آنها میباشد. یعنی آنچه علم الهی اقتضا میکند این است که فعل فاعل مختار از فاعل مختار و فعل فاعل مجبور از فاعل مجبور صادر شود و نه بر عکس. از طرف دیگر انسان در این جهان دارای نوعی اختیار است و خصوصیّاتی دارد که سایر موجودات از آن محرومند و چون نظام عینی از نظام عینی ریشه میگیرد، پس علم ازلی که به فعل انسان تعلق گرفته است به این معنی است که او از ازل میداند که چه کسی به موجب اختیار خود طاعت و چه کسی با اختیار خود معصیت میکند.(38)
سرانجام ممکن است کسی بگوید: نظریه شما ناسازگاری درونی دارد به این صورت که اگر خداوند از ازل علم داشته
_______________________________
38. برای دریافت این معنا از ارتباط علم پیشین خداوند و اختیار انسان میتوان به منابع زیر رجوع کرد:
1. تفتازانی سعدالدین، شرح مقاصد، تصحیح و تعلیق عبدالرحمن عمیرة، ص 231.
2. طباطبائی محمد حسین، نهایة الحکمة، مرکز الطباعة والنشر، فرع دار التبلیغ الإسلامی، قم [بیتا]، ص 144.
3. میرداماد، قبسات، به اهتمام محمد مهدی محقق، انتشارات دانشگاه تهران، 1356، صص 471 472.
4. مطهری مرتضی، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، چاپ چهاردهم، تهران 1374، صص 125 130.
_______________________________
باشد که «زید» در فلان موقعیت مکانی و زمانی فعل «ج» را انجام خواهد داد بنابراین زید نمیتوانسته است کار دیگر جزء ج را انجام دهد. بنابراین اگر خداوند از ازل علم داشته باشد که زید در فلان زمان فعل «ج» را انجام خواهد داد، پس زید در آن زمان فعل «ج» را غیر مختارانه انجام داده است. و لذا این که خداوند در ازل علم داشته که «زید» کار «ج» را مختارانه انجام خواهد داد، غیر ممکن به نظر میرسد. امّا ممکن است سوءال شود «آیا چون انجام گرفتن کاری حتمی بوده است خداوند از پیش، وقوعش را میدانسته یا چون او قبلاً دانسته است واقع میشود؟»
چنین کسی با این سوءال میخواهد بگوید که فرض اوّل صحیح میبابد. واگر کسی بپرسد سابق چطور میتواند لاحق باشد؟ در جواب گفته میشود: تابع بودن شأن صفت کاشفیت علم است نه به معنای انفعالی. یعنی امور را به آن نحوی که هست آشکار میکند بدون آن که در آنها تأثیر بگذارند و لذا همیشه تابع اموری است که به آنها تعلق میگیرد و این که سابق بر آن باشد یا نباشد فرقی در این حقیقت نمیکند.
تلاش دیگری که ممکن است برای ابطال برهان «ناسازگاری» با حفظ ملازمه و عدم مجبور بودن انسان، صورت گیرد این است که به نحوی تلاش شود با ایجاد یک ارتباط خاص میان اختیار و مسئولیت انسان، تعارض فوق حل گردد. بدین ترتیب که اگر فردی از نتایج عملش آگاهی داشته باشد، صدور آن کار از وی به صورت اختیاری میباشد. به عبارت دیگر اختیار عبارت است از توانایی عمومی برای دانستن نتایج یک عمل.(39)
به نظر میرسد تلاش این نظریه، بیان این نکته است که درست است که خداوند از پیش میداند انسان چه کاری را انجام خواهد داد ولی این به معنای سلب اختیار نمیتواند باشد، چرا که چون انسان در موقع انجام فعل از نتایج آن آگاه است،
_______________________________
39. See، Islam and Philosophy: free will and human reposibilty، available from: http:// www. geocities. com/ Athens/ Troy/8657/ allother/ q2. htm
_______________________________
پس صدور آن کار از او به صورت اختیاری میباشد. پس با توجه به این که در نظر طرفداران این نظریه اگر انسان از نتایج عملش آگاهی داشته باشد در مقابل آن مسئول میباشد، اگر چه صدور آن کار از وی حتمی باشد، میتوان گفت که اختیار داشتن در مقابل یک عمل و مسئول بودن نسبت به آن عمل از یک منبع سرچشمه میگیرد و آن همان دانستن عاقبت و نتیجه عمل مذکور میباشد.
امّا آیا این بیان میتواند گره کور مشکل را باز کند، خود جای تأمل دارد. چرا که اگر چه انسان در انجام فعل، اگر از نتیجه آن آگاهی داشته باشد، در مباحث جرم شناسی مسئول عمل خود میباشد، امّا سوءال این است که اگر به واسطه علم پیشین خداوند، انسان مجبور به انجام فعلی باشد هر چند از نتیجه آن نیز آگاه باشد آیا هیچ مسئولیتی از این بابت متوجه خداوند نیست؟ اگر به واسطه علم پیشین خداوند، انسان مجبور به عمل کاری باشد در حالی که قدرت انتخاب طرف دیگر را ندارد، باز میتوان گفت که صرفاً چون او از نتیجه کار خود آگاه بوده پس مسئول عمل خود میباشد؟ لذا به نظر میرسد این نظریه نیز نمیتواند جادّه ناهموار ارتباط میان علم پیشین خداوند و اختیار انسان را هموار نماید.
پروفسور «جیسون دال» نیز از جمله طرفداران ملازمه بین علم پیشین خداوند و افعال آینده انسان با لحاظ مختار بودن انسان میباشد. از دیدگاه وی، در نظر خداوند آینده ثابت میباشد و این ثبوت را به معنای از پیش تعیّن یافتن نمیداند، بلکه به معنای از پیش دانستن میداند. و بر این عقیده است که اگر چه علم پیشین خداوند از آینده منجر میشود که آینده ثابت باشد ولی این به معنای ثابت ساختن آینده نیز نمیباشد. او به این سوءال تمسک میجوید که : اگر چه من میدانم که سه ثانیه بعد چراغ راهنما سبز میشود، دانستن من با ساختن این که چراغ در سه ثانیه سبز گردد، کاملاً متفاوت است.
«دال» برای تبیین بیشتر این مسأله که ثبوت آینده از نظر خداوند منجر به بی اعتباری اختیار انسان نمیشود، مقایسهای را با گذشته انجام میدهد. بدین نحو که اگر ما بدانیم ثبوت آینده از نظر خداوند منجر به بی اعتبار شدن اختیار انسان نمیشود صرفاً به بررسی گذشته نیاز داریم. گذشته ثابت و غیر قابل تغییر میباشد امّا حوادث گذشته به وسیله بکار گرفتن اختیار (به فرض این که انسان اختیار دارد) ایجاد شدهاند. حال اگر ما فکر و عقل خدا را داشته باشیم، میتوانیم شناخت کاملی از همه حوادث گذشته را داشته باشیم. آن حوادث که ما به آنها علم داریم ثابت و غیر قابل تغییر میباشند اما نه به خاطر قدرت ما برای ایجاد آنها به چنان صورت، بلکه به خاطر این که مردم تصمیمات خاصی میگیرند که آنها خودشان در یک طریق معین، ابراز کردهاند، آن چنان که در طول زمان نشان دادهاند، یک فرد نمیتواند بگوید که علم مطلق ما از گذشته منجر میشود که ما علت گذشته باشیم.
دال این فراشد را در مورد آینده هم صادق میداند و میگوید که: یک فرد نمیتواند چنین بیندیشد که علم کامل یک شخص از آینده، آنها را ایجاد کرده و علت همه اعمال در آینده میباشد. به همین خاطر است که علم مطلق خداوند از آینده، اعمال انسانها را متعیّن نمیکند، بلکه بیشتر به این معناست که خداوند همه جزئیات را با توجه به طریق و روشی که در آن انسان، اختیار خود را برای انتخاب کردن نشان خواهد داد، میداند.
بدین ترتیب دال نتیجه میگیرد که اگر چه آینده از دیدگاه خداوند ثابت میباشد ولی این به معنای از بین رفتن اختیار انسان و به تبع آن بی معنی شدن مسئولیّت ایشان نیست.(40)
امّا باید دقت داشت که آیا پروفسور دال توانسته است برهان ناسازگاری را رد کند؟
_______________________________
40. Dulle Jason، " Does God s perfect؛ nowledge of the futur Render free will and human Resposibility meaning lees؟ " available from: http:/ www. apostolic. net/ biblical studes/ free will. htm
_______________________________
به نظر میرسد پاسخ منفی است. چرا که وقتی او اظهار میکند که لازمه از پیش دانستن خداوند، از پیش تعیّن یافتگی آن میباشد و این که صرفاً بگوییم ما معنی خاصی را از ثابت بودن داریم و آن را به معنای از پیش تعیّن یافتن نمیدانیم و در عین حال مرتبط با از پیش دانستن نیز میباشد، مشکلی را حل نمیکند مگر این که معنای «ثابت بودن» را کاملاً واضح و روشن تبیین کرده باشد. البته دال در مباحث بعدی خود، از ثابت بودن ، معنای «عدم تغییر» را میخواهد که در اینجا خود به اندازه ثابت بودن مبهم میباشد.
همچنین باید به مقایسهای که او بین دانستن انسان آینده و حتی گذشته را با علم خداوند به آنها میکند توجه داشت . و این یک قیاس درستی نمیتواند باشد. چرا که در دانستن انسان، جنبه فعلی بودن آن لحاظ نیست در حالی که در باری تعالی مطلب عکس این است. چرا که علم خداوند ذاتی است و عمده تعارض هم از این امر ناشی میشود.
نیز اگر به بیان دال که میگوید: «یک فرد نمیتواند بگوید که علم مطلق ما از گذشته منجر میشود که ماعلت گذشته باشیم» دقت کنیم، به نظر میرسد این فرایند در مورد خداوند عکس آن میباشد. و همچنین نتیجهای که او در پایان بحث میگیرد حاکی از این است که در نظریه او جنبه فعلی بودن علم خداوند رعایت نشده است. پس باید اذعان کرد این نظریه نیز نمیتواند چراغ راه جویندگان حقیقت باشد و باید طریق دگر جست.
این بود چالش عقل در جستجوی طریقی برای ایجاد سازگاری میان علم پیشین الهی و اختیار انسان. اگر چه جای بحث همچنان باقی است و این به خاطر ذات خود مسأله و شاید ذاتی خود عقل میباشد نه از روی بیکاری عقل انسان.(41)
_______________________________
41. این مقاله برگرفته از پایان نامه کارشناسی ارشد نگارنده با عنوان علم پیشین الهی و اختیار انسان میباشد.