آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۲

چکیده

متن

گرچه در مسئله علم واجب تعالی به ذات خویش، در میان فیلسوفان اسلامی، چندان جای بحث و گفتگو نیست، امّا علم واجب تعالی به اشیاء، قبل و بعد از ایجاد، معرکه آرای میان فیلسوفان بوده و از مسائل دقیق و دشوار فلسفه است. در این نوشتار نظریه بوعلی سینا درباره علم خداوند به اشیاء، قبل و بعد از ایجاد، (از دیدگاه حکمت مشاء) مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد.
علم واجب تعالی را می‏توان در سه محور مورد بحث و بررسی قرار داد:
الف) علم واجب تعالی به ذات خود
ب) علم واجب تعالی به اشیاء قبل از ایجاد(یعنی در مرتبه ذات)
ج) علم واجب تعالی به اشیاء بعد از ایجاد (یعنی در مرتبه فعل)
علم خدا به ذات خویش
در مسئله علم واجب تعالی به ذات خویش، در میان فیلسوفان اسلامی، چندان جای بحث و گفتگو نیست، چرا که ایشان واجب تعالی را موجودی مجرّد می‏دانند و هر موجود مجرّدی به همان هویّت عینی و خارجی خود برای خود حاضر است و علم او به ذات خویش، عین وجود و هستی اوست. و همچنین موجودات عالِم به ذات، معلول واجب تعالی هستند و علم به ذات، کمال است و به حکم قاعده: معطی الکمال لیس فاقداً له، محال است که بخشنده کمال، فاقد آن کمال باشد. پس این کمال(علم به ذات) نیز از جانب واجب تعالی به این گونه از معلول‏ها اعطا شده است. حاجی سبزواری‏رحمه الله در این باره چنین می‏گوید:
وهو تعالی عالم بالذات إذ
منه وجود عالم الذات أخذ(1)
و همچنین علم معلول به ذات خود از سنخ علم حضوری است، لذا علم واجب تعالی به ذات خویش هم علم حضوری می‏باشد. ابن سینارحمه الله در این باره برهانی در ابتدای نمط سوم اشارات آورده است که به برهان «انسان معلّق در هوا» معروف است. وی در این برهان به خوبی از عهده تقریر چگونگی علم حضوری انسان به ذاتِ خود برآمده است و دیگران هم که بعد از او آمده‏اند به همان صورتی که ابن سینا آورده است، قبول نموده‏اند.
علم خدا به اشیاء قبل از ایجاد قبل از ایجاد
امّا علم واجب تعالی به اشیاء قبل از ایجاد، معرکه آرای میان فیلسوفان بوده است و از جمله مسایل دقیق و دشوار در فلسفه است. صدرالمتألهین‏رحمه الله علم واجب تعالی به اشیاء را از پیچیده‏ترین مسایل فلسفی می‏داند و رسیدن به حق در این امر جلیل را بر روشی که موافق اصول حکمیه و مطابق قواعد عقلیه بوده و از مناقشات به دور و از موءاخذه و بازخواست هم مصون باشد، در نهایت مرتبه قدرت فکری بشر می‏داند و می‏فرماید که در حقیقت تمام حکمت الهیه همین امر است. خیلی کم است کسی که به آن دست یازد و قدمش نلغزد.صدرالمتألهین اضافه می‏کند: شیخ الرئیس را ببین با جلالت شأن و بزرگواری نام و برجستگی که در علوم دارد و با هوشمندی که همه هوشمندان را نسبت به خود خاضع و مطیع ساخته است، چگونه قدمش لغزیده و عقلش به گمراهی گراییده است که در نهایت، خود را به این خوشنود
_______________________________
1. شرح المنظومه، ج3، ص 561 به تصحیح و تعلیق استاد علامه حسن زاده آملی، نشر ناب، چاپ اوّل، 1413ه.ق.
_______________________________
ساخته است که بگوید:«علم واجب تعالی به سایر اشیاء به ارتسام حقایق در ذات حق است و مبدعات (ایجاد چیزی از لا شی‏ء) و مخلوقات نخستین‏اش اموری ذهنی و دارای وجودی ضعیف می‏باشند و آنچه به توسط اینها ایجاد می‏شود، قوی‏تر از خودشان است». با این که علّت و آنچه تقدم وجودی دارد باید در موجودیّت و قوام، تحصّلی قوی‏تر و تقوّمی شدید داشته و از معلول خود و آنچه تأخّر وجودی از آن دارد، شدّت استقلال بیشتری داشته باشد.(2)
نقد ابوعلی سینا
با ملاحظه اهمیّتی که علم واجب تعالی به اشیاء دارد لازم است تحقیقی در این باره صورت بگیرد و نظریات هر کدام از فلاسفه به طور جداگانه مورد تدقیق و تحقیق قرار گیرد تا نقاط ضعف و قوّت هر کدام بر ملا شود. لذا در این نوشتار به نقد نظریه ابو علی سینا می‏پردازیم. امّا پیش از آن که به تبیین نظریه شیخ الرئیس بپردازیم لازم است مبادی تصوّری و تصدیقی آن روشن شود تا با بینشی روشن و درکی صحیح درباره آن سخن بگوییم.(3)
_______________________________
2. وأمّا کیفیة علمه بالأشیاء بحیث لا یلزم منه الایجاب ولا کونه فاعلاً وقابلاً وکثرة فی ذاته بوجه تعالی عنه علوّاً کبیراً فاعلم انّها من أغمض المسائل الحکمیّة قلّ من یهتدی إلیها سبیلاً ولم یزل قدمه فیها حتّی الشیخ الرئیس ابن علی سینا مع براعته وذکائه الذی لم یعدل به ذکاء ...ولعمری انّ اصابة مثل هذا الأمر الجلیل علی الوجه الّذی هو یوافق الاُصول الحکمیّة ویطابق القواعد الدینیّة، مبّراءً عن المناقصات ومنزّهاً عن الموءاخذات فی أعلی طبقات القوی الفکریّة البشریّة وهو بالحقیقة تمام الحکمة الحقّة الإلهیّة ولصعوبة هذا المطلب وغموضه أنکر بعض الأقدمین من الفلاسفة علمه بشیء فضلّوا ضلالاً بعیداً وخسروا خسراناً مبیناً. صدرالمتألهین، المبدأ والمعاد، ص 90 با مقدمه و تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، 1354ه.ش.
3. زیرا روشن نبودن مفاهیم و عناوین مأخوذ در مسأله و آمیختگی آنها با یکدیگر به جهت اشتراک لفظی و یا وجود تصوّرات و تصدیقات نادرست، میزان اشتباه و لغزش را به مراتب بالا می‏برد. چنان که این مشکل برای ابوحامد غزالی صاحب تهافت الفلاسفه پیش آمده است. وی در رابطه با مسایلی که در فلسفه مطرح است که از جمله آنها علم خداوند به جزئیات زمانی است به طور ناخوانده وندانسته در ورطؤ اشتباه افتاده و بدون هیچگونه دلیل موجهی اقدام به تکفیر فلاسفه نمود؛ بدون آن که بتواند مرام و مقصد آنها را در این باره دریابد، لذا ما نیز به جهت پرهیز از در افتادن در دام سطح نگری در تبیین علم واجب تعالی به اشیاء، نخست معنای لغوی و اصطلاحی واژه‏ها را مورد مداقّه قرار می‏دهیم تا بر اساس تصوّر درست، موفق به تصدیق صحیح شویم و همچون غزالی در ورطؤ تهمت وافترا نغلطیم.
_______________________________
تبیین و تشریح عناصر تشکیل دهنده نظریه شیخ الرئیس
1. علم فعلی: یعنی این که علم مبدأ پیدایش معلوم است. اوّل علم وجود دارد، بعد به واسطه علم، معلوم پیدا می‏شود. مانند علم یک مخترع نسبت به آنچه اختراع می‏کند.(4)
2. علم انفعالی: یعنی این که معلوم، مبدأ پیدایش علم است. وجود عینی و خارجی معلوم سبب به وجود آمدن علم شده است. از این جهت آن را «علم انفعالی» می‏گویند، زیرا از معلوم منفعل می‏شود. مانند علم انسان به اشیاء خارجی. اشیاء در خارج وجود دارند و به واسطه وجودشان، علمی در نفس انسان پیدا می‏شود.
3. علم حصولی: علمی که به واسطه حصول صورتی از معلول عینی و خارجی در نزد مدرِک حاصل می‏شود.
4. علم حضوری: علمی که به حضور وجود شی‏ء خارجی پیش عالم به دست می‏آید. بدین معنا که خود وجود خارجی شی‏ء در پیش عالم حضور دارد. علم ما به نفس خود و نیز به قوا و حالات نفسانی خود از این قبیل است. و همچنین علم علت به معلول خود که حضور وجود معلول نزد علت است از سنخ علم حضوری است.
5. علم حصولی فعلی و علم حصولی انفعالی(5): علم حصولی یا فعلی است و یا انفعالی. تقسیمی که در علم فعلی و انفعالی گفته شد در واقع از اقسام علم حصولی است و با توجه به تعریف علم حصولی و علم فعلی و انفعالی، دیگر نیازی به تعریف علم حصولی فعلی و انفعالی نیست.
6. علم حصولی فعلی تام و ناقص(6): در صورتی که علم حصولی فعلی برای معلوم، سبب تام باشد و نفس علم سبب تحقّق معلوم گردد و عالِم، در متحقق ساختن معلوم خود نیاز به غیر نداشته باشد؛ علم حصولی فعلی، تامّ و در غیر این صورت ناقص است، مثل
_______________________________
4. شیخ الرئیس، التعلیقات، ص 232، دفتر تبلیغات ، چ4، 1379ه.ش.
6و5. ملاصدرا و حکمت متعالیه(مجموعه مقالات)، ج2، ص 310، چاپ اوّل، 1380ه.ش، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
_______________________________
شخصی که از روی دیوار بلند و کم عرض در حال حرکت است به مجرّد این که تصوّر سقوط برایش حاصل شود، سقوط می‏کند. پس سقوط از دیوار پدیده‏ای است که به مجرّد علم به سقوط تحقق یافته و هیچ عامل دیگری در آن تأثیر نداشته است. امّا معماری که صورت بنا در ذهن او ترسیم شده و علم فعلی به آن پیدا کرده است، برای تحقق بخشیدن به معلوم خود نیازمند مصالح و تعدادی کارگر می‏باشد تا معلوم او در خارج موجود گردد.
علم فعلی شخص اوّل، تامّ و علم فعلی معمار ناقص است. بنابر مسلک مشّاء، خداوند متعال به نظام آفرینش، علم حصولیِ فعلیِ تامّ دارد.
7. تقسیم علم حصولی فعلی تام(7): علم حصولی فعلی تام، یا نفسانی است و یا عقلانی، بنابر مبنای حکمای مشاء صور علمیّه نفسانی از راه تجرید و انتزاع به دست می‏آید. کار حس ادراک جزئیات است و صور جزئی که از راه حسّ ادراک می‏شوند ، در قوه خیال نگهداری و ضبط می‏شود. نفس می‏تواند جزئیات را از زواید و عوارض تجرید نموده و صور کلیّه را از آنها انتزاع کند.
امّا صور علمیّه عقلانی نیازی به طیّ این مراحل ندارند، چرا که مجرّدات تام اعم از واجب الوجود و عقول از داشتن قوّه حس و وهم منزّه‏اند، بنابراین نیازی به تجرید و انتزاع ندارند. لذا علم حصولی فعلی تامّ واجب الوجود از سنخ علوم نفسانی و ادراکات جزئی و کلّی نفوس نیست و نباید باشد، بلکه از سنخ علوم عقلانی است. شیخ الرئیس در این باره می‏نویسد: «معقولات و صوری که در مرتبه بعد از ذات واجب تعالی قرار دارند از سنخ معقولات عقلیّه هستند نه نفسانیّه».(8)
تبیین نظریه شیخ الرئیس در چگونگی علم واجب متعال به اشیاء
با توجه به مطالب فوق، اینک نوبت
_______________________________
7. ملاصدرا و حکمت متعالیه (مجموعه مقالات)، ج2، ص 310، چاپ اوّل، 1380ه.ش، بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
8. شیخ الرئیس، الهیات شفاء، مقاله8، فصل6، ص 364.
_______________________________
تبیین نظریه شیخ در علم واجب به اشیاء می‏رسد. شیخ در بیان نظریه خود مسئله «ارتسام»(9) را پیش می‏کشد و می‏گوید:
علم واجب متعال به اشیاء به واسطه ارتسام صورت اشیاء در ذات اوست و علمی که بدین صورت برای واجب متعال به دست می‏آید، علم فعلی است نه انفعالی، یعنی علم،. منشأ پیدایش معلوم است، زیرا در غیر این صورت بدین معنی خواهد بود که اوّل اشیاء بوده باشند و واجب تعالی هم آنها را احساس و ادراک نموده باشد تا بدین وسیله به آنها علم پیدا کند و این در حق واجب متعال محال است، زیرا موجب انفعال و تأثّر می‏شود. پس علم واجب متعال فعلی است.(10)
شیخ الرئیس‏رحمه الله در توضیح مطلب چنین می‏گوید:
گاهی معقول از شی‏ء موجود خارجی اخذ می‏شود، مثل علم ما به فلک که با رصد، آن را می‏بینیم و صورتی را از آن برمی‏داریم و زمانی هم شی‏ء خارجی از صورت معقوله مأخوذ است(و این هم در جایی است که خلاقیت در کار باشد) کاری که بنّا و مهندس می‏کند از این قبیل است. در فرض اوّل شی‏ء خارجی وجود دارد و ما صورتی را از آن برمی‏داریم و در واقع از آن منفعل می‏شویم. ولی در فرض دوم ما صورتی را ایجاد می‏کنیم و بر اساس آن چیزی را در خارج به وجود می‏آوریم. نسبت اشیاء به واجب تعالی از سنخ دوم است.(11)
_______________________________
9. باید توجه داشت که مراد از «ارتسام» ارتسام صوری نیست، بلکه تحقق معانی عقلیّه در وعاء عاقل است. در علم خداوند به اشیاء این واژه را، هم شیخ و هم خواجه طوسی به کار می‏برند و این که می‏گویند مراد از علم خداوند، ارتسام صور در صقع ذات خداوند است همان معانی عقلیّه است نه ارتسام به معنای لغوی. رجوع شود به اشارات، نمط 3، فصل 28 و نمط 10، فصل9(برگرفته از نوار درس استاد حسن زاده).
10. الهیات شفاء، مقاله8، فصل6، و شرح الإشارات(خواجه طوسی) ج3، ص 298، نشر بلاغت، چاپ اوّل، 1375ه.ش.
11. واعلم أنّ المعنی المعقول قد یوءخذ من الشیء الموجود، کما عرض أن أخذنا نحن عن الفلک بالرّصد والحسّ صورته المعقولة، وقد تکون الصورة المعقولة غیر مأخوذة عن الموجود بل بالعکس، کما أنّا نعقل صورة بنائیة نخترعها، ثمّ تکون تلک الصورة المعقولة محرکة لأعضائنا إلی أن نوجدها، فلا تکون وجدت فعقلناها، ولکن عقلناها فوجدت، ونسبة الکلّ إلی العقل الأوّل الواجب الوجود هو هذا.الهیات شفاء، مقاله8، فصل6.
استدلال شیخ الرئیس
شیخ الرئیس بر مدعای خود دلیل اقامه نموده و می‏فرماید:
«معنی ندارد که علم واجب تعالی به اشیاء از ناحیه خود اشیاء باشد(یعنی علم او انفعالی باشد)؛ زیرا در این صورت یا ذاتش متقوم به معقولی است که از ناحیه اشیاء آمده و یا این که ذاتش متقوم به این علم نیست؛ فرض اوّل مستلزم معلولیت ذات واجب تعالی نسبت به اشیاء است. فرض دوم بدین معنی است که علم عارض ذات واجب تعالی شود که در این صورت لازم می آید که ذات واجب از هر جهت واجب الوجود نباشد؛ چرا که اگر این علم عارض ذات او باشد بدین معنی خواهد بود که در مرتبه ذات، آن علم را ندارد(یعنی در آن مرتبه جاهل است) و این هم با وجوب وجود ناسازگار بوده و مستلزم این است که واجب الوجود محل تغییر باشد؛ زیرا آن حالتی که قبل از علم به اشیاء داشت با حالت علم بدان متفاوت بوده و منشأ تفاوت هم از ناحیه غیر به دست آمده است که نشان تأثیرِ غیر در اوست. پس علم واجب تعالی فعلی است و مقدّم بر معلوم است. علاوه بر این ذات واجب مبدأ همه موجودات و علت تامّه همه آنهاست. او ذاتش را به تمام ذاتش تعقل می‏کند و به تمام ذاتش علت تامّه است؛ پس علمش به ذات خود عین علم به علت است.(12)
از سخنان شیخ الرئیس چنین برمی‏آید که علم فعلی واجب تعالی از نوع علم حصولی فعلی تام است، زیرا این علم سبب تامّ برای معلوم بوده و علّت تحقق آن گردیده است و عالم در محقق ساختن معلوم خود محتاج غیر نیست و همچنین علم حصولی فعلی تامّ واجب تعالی از سنخ علوم عقلانی است؛ زیرا این نحوه از علم از طریق تجرید و انتزاع به دست
_______________________________
12. ولیس یجوز أن یکون واجب الوجود یعقل الأشیاء من الأشیاء، وإلاّ فذاته إمّا متقوّمة بما یعقل، فیکون تقوّمها بالأشیاء؛ وإمّا عارضة لها أن تعقل، فلا یکون واجبة الوجود من کلّ جهة؛ وهذا محال. ویکون لولا اُمور من خارج لم یکن هو بحال، ویکون له حال لا یلزم عن ذاته بل عن غیره فیکون لغیره فیه تأثیر، والاُصول السالفة تبطل هذا وما أشبه؛ ولانّه مبدأ کلّ وجود فیعقل من ذاته ما هو مبدأ له وهو مبدأ للموجودات التّامة بأعیانها.الهیات شفاء، مقاله8، فصل6.
_______________________________
نیامده است. زیرا اگر چنین باشد لازمه‏اش این است که واجب متعال دارای قوّه حس و وهم و خیال باشد. و مسلماً خداوند منزه از این گونه اقاویل است، لذا نیازی به تجرید و انتزاع ندارد. و نیز علم نفسانی موجب انفعال و تدرّج در ذات است وواجب متعال از این هم منزّه می‏باشد.
نقد و بررسی«زیادت علم فعلی ذات واجب متعال به ذات خود»
بوعلی سینا با این بیان که در نحوه علم واجب تعالی به اشیاء ارائه می‏کند، اثبات می‏کند که واجب تعالی به اشیاء، قبل از ایجاد، علم دارد بدین معنی که علم به اشیاء غیر از وجود عینی و خارجی آنها است. ولی آیا این نحوه استدلال می‏تواند اثبات کند که علم واجب تعالی به اشیاء، عین ذات اوست؟ در علم ذات به ذات، عینیت و اتحاد واضح و روشن است؛ امّا آیا در علم ذات به غیر هم می‏توان عینیت را اثبات نمود؟ بدین معنی که علم واجب به اشیاء، قبل از ایجاد باشد و در عین حال عین ذات هم باشد! این مطلبی است که باید در باب اتحاد علم، عالم و معلوم به دنبال آن رفت و شیخ توانایی پاسخ به این پرسش را ندارد؛ زیرا بر اساس مبنای ایشان که اتحاد عاقل با معقول را در غیر ذات قبول ندارد نمی‏توان این مطلب را اثبات نمود. در این باره همین قدر می‏توان گفت که علم واجب به ذات خود عین ذات اوست امّا علم او به اشیاء، فعل ذات می‏باشد نه عین ذات.
از طرف دیگر اتّحاد عالم با معلوم زمانی تصویر درستی خواهد داشت که آن علم یا معلوم بالذّات، علم حضوری باشد و شیخ قایل به علم فعلی است و آن هم از سنخ علم حصولی است؛ لذا نمی‏توان بر این اساس قایل به اتحاد یا عینیت عالم با معلوم بود.
وانگهی شیخ الرئیس علم فعلی واجب به اشیاء را «علم ارتسامی» می‏داند و نحوه عبارت او نشان می‏دهد که ایشان «علم ارتسامی» واجب را علم حصولی می‏داند، زیرا بر اساس مبنای ایشان «علم واجب به ذات از سنخ علم حضوری است و ارتسامی نیست و علم او به غیر علم ارتسامی است و قهراً حضوری نخواهد بود. پس علم واجب متعالی به اشیاء به دلیل حصولی بودن نمی‏تواند با ذات واجب تعالی عینیت داشته باشد، لذا زاید بر ذات خواهد بود،زیرا حصولی بودن یعنی این که نبود، بعد حاصل شد و این با عینیت ناسازگار است.
ولی نباید از این نکته غافل بود که شیخ در لابلای کلمات خود می‏گوید که واجب تعالی به ذات خود علم دارد و او علت همه اشیاء است و علم به علت هم سبب علم به معلول است؛ پس واجب تعالی به اشیاء که معلول او هستند علم دارد(13) و این علم در نتیجه علم به ذات خویش است و علم به ذات چون حضوری است با ذات عینیت دارد، لذا علم به غیر هم که معلول علم به ذات است، باید با ذات عینیت داشته باشد، زیرا علم علّت به معلول خود حضوری است. ولی این مطلب با حصولی بودن علم فعلی منافات دارد.
به عبارت دیگر در اینجا ما دو نوع علم داریم: یکی علم ذات به ذات و دیگری ذات به اشیاء و علم ذات به اشیاء معلول علم ذات به ذات است و چون علم ذات به ذات عین ذات است پس علم ذات به اشیاء باید در مرتبه‏ای متأخر از خود علم باشد و اگر بخواهد در ذات راه داشته باشد و عین ذات باشد، لازم می‏آید که این دو علم که یکی علّت و دیگری معلول است در یک رتبه قرار گیرند و این درست نیست، لذا صور معقوله نمی‏توانند در ذات راه داشته باشند. ولی تأخّر صور معقوله که معلول علم به ذات هستند از ذات واجب تعالی دلیل بر حصولی بودن آنها نیست، زیرا حصولی بودن بدین معناست که نبود بعد به واسطه علت بود شد، حالا آن علّت، خود یا معلول است یا نیست، اگر معلول نباشد ناچار علّة العلل است و اگر معلول باشد باید بدون واسطه به علّة العلل برسد و این یعنی حضور معلول نزد علّت نه حصول آن. نتیجه این که واجب تعالی به اشیاء (اقلاً به معلول اوّل) علم حضوری دارد ولی شیخ بدان ملتزم نیست.
نسبت معلومات به ذات واجب متعال
بعد از این که روشن شد که واجب
_______________________________
13. خواجه طوسی، شرح الاشارات، ج3، ص 300، نشر البلاغه، چاپ اوّل، 1375ش.
_______________________________
تعالی به اشیاء، علم فعلی دارد و این علم زاید بر ذات اوست، دوباره این سوءال مطرح می‏شود که نسبت معلومات به ذات واجب چگونه است؟ آیا این نسبت حلولی است یا صدوری؟
شیخ در جواب این پرسش می‏فرماید که «ذات واجب، عالِم به ذات خود است و علت جمیع اشیاء است و علم به علت، مقتضی علم به معلول است، لذا واجب تعالی بر جمیع اشیاء عالم است».(14)
در توضیح این مطلب باید گفت وقتی گفته می‏شود که «علم واجب تعالی به ذات خود علت علم او به معلول است»، مراد از معلول، معلول اوّل است که عبارت از صور مرتسمه در ذات واجب‏اند و به معالیل دیگر به ترتیب علّی و معلولی به واسطه صور مرتسمه علم پیدا می‏کند و صور مرتسمه معلول خود، علت برای معلول بعد از خود است و همان معلول، علت برای معلول دیگر و همچنین....
شیخ‏رحمه الله با بیان این مطلب در واقع می‏خواهد بگوید که نسبت معلومات به ذات واجب، نسبت حلولی نیست بلکه نسبت صدوری با آنها دارد، ایشان در این باره چنین می‏گوید:(15)
«گمان نشود که این صور و معقولاتی که در نزد واجب تعالی موجودند، اجزای ذات او هستند(یعنی حلول در ذات واجب نموده‏اند)». چنین چیزی چگونه ممکن است در حالی که این صور و معقولات در مرتبه بعد از ذات واجب تعالی قرار دارند، زیرا علم واجب تعالی به ذات خود با او عینیت دارد و علم او به صور و معقولات به واسطه علم به ذات است یعنی علم به ذات علت علم به صور و معقولات است و رابطه این صور با واجب، رابطه فعل با فاعل
_______________________________
14. شرح الإشارات(خواجه طوسی)، ج3، ص 300، نشر البلاغه، چاپ اوّل، 1375ش.
15. ولا یظن انّه لو کانت للمعقولات عنده صور وکثرة کانت کثرة الصور التی یعقلها أجزاء ذاته، کیف؟! وهی تکون بعد ذاته، لأنّ عقله لذاته ذاته ومنه یعقل ما بعده، فعقله ما بعد ذاته معلول عقله لذاته علی أنّ المعقولات والصّور الّتی له بعد ذاته إنّما هی معقولة علی نحو المعقولات العقلیّة لا النّفسانیّة وإنّما له إلیها إضافة المبدأ الّذی یکون عنه لا فیه، بل إضافات علی الترتیب بعضها قبل بعض، وإن کانت معاً؛ لا تتقدم ولا تتأخر فی الزمان فلا یکون هناک انتقال فی المعقولات.الهیات شفاء، مقاله8، فصل6، ص 364.
_______________________________
است نه رابطه حالّ با محلّ و مقبول به قابل«وإنّما له إلیها إضافة المبدأ الّذی یکون عنه لا فیه» زیرا هر فعلی نسبت به فاعل خود معلول است، و رابطه علت با معلول رابطه صدوری است نه حلولی و ارتباط واجب تعالی با این علوم یکسان و یک درجه نیست، بدین معنی که نظام جهان خارج، نظام علّی و معلولی است و این صور با جهان خارج مطابقت دارند؛ زیرا صور علمیه آنها هستد؛ پس بعضی از آنها مقدم و برخی موءخرند، یعنی علم به علت قبل از علم به معلول بوده و ارتباط واجب متعال با علت، مقدم بر ارتباط او با معلول است و البته این یک ارتباط نیست بلکه ارتباطات است و چون در مجردات، مسئله زمان مطرح نیست، پس تقدم و تأخر آنها هم زمانی نخواهد بود.
مطلب دیگر این که این صُور علمیّه به نحو عقلی معلوم‏اند نه به نحو نفسی، لذا انفعال و تدرّج هم در آن راه ندارد بنابراین در معقولات، انتقال و تبدیل و تبدّلی هم نخواهد بود.
چگونگی وجود صُور علمیّه مرتسّم در ذات واجب؟
حال که مشخص شد صور علمیه مرتسم در ذات واجب تعالی به نحو علمِ حصولیِ فعلیِ تامِّ عقلی بوده و نسبت معلومات با واجب متعال نسبت صدوری و از نوع رابطه فعل با فاعل است؛ این سوءال مطرح می‏شود که این صور معقوله چگونه وجودی دارند؟
شیخ قبل از این که به این پرسش پاسخ دهد، می‏فرماید که واجب تعالی به اشیاء احاطه علمی و ربوبی دارد و این عالم علمی و ربوبی به جمیع آنچه در عالم هست سیطره دارد، خواه آنها که قبلاً یا الان موجود شده‏اند و یا این که هنوز به وجود نیامده‏اند ولی ممکن است به وجود آیند و ذات واجب با این امور عقلی و صور علمی ارتباط دارد نه با وجودات خارجیه آنها که هنوز محقق نشده‏اند. پس چنین نیست که اگر چیزی تحقق خارجی نداشت معلوم واجب متعال هم نباشد.(16)
_______________________________
16. فیکون عالم الربوبی محیطاً بالوجود الحاصل والممکن ویکون لذاته إضافة إلیها من حیث هی معقولة لا من حیث لها وجود فی الأعیان. الهیات شفا، مقاله8، فصل7، ص 364، چاپ قاهره.
_______________________________
شیخ ره بعد از ذکر این مطالب می‏افزاید: «باید بررسی کرد که این صور چگونه موجودند؟ حال این که این صور علمیه در ذات واجب نیست، آیا به گونه عوارض لازمی که ملحق به ذات می‏شوند موجودند؟ یا این که خارج از ذات واجب و جدای از اعیان خارجی، وجود جداگانه‏ای دارند؟ (آن طور که افلاطونیان بر آنند) و یا این که در یک مخزنی مثل عقل یا نفس موجودند که اگر واجب تعالی این صور را تعقل نمود این صور در آن مخزن عقلی یا نفسی موجود می‏شوند؟ در این صورت آن مخزن همچون موضوعی برای این صور معقوله خواهد بود و چون حضور در آن عالم، حضوری علمی و مجرد است نه حلول مادی، و از طرفی حضور مجرد برای مجرد، علم است، بنابراین آن صور برای آن مخزن هم معقول خواهند بود، چه این که معقول واجب تعالی هم هست؛ با این تفاوت که صور، معقول مخزن هستند آن طوری که مقبول برای قابل است (یعنی نسبت صور معقوله به مخزن نسبت حلولی است) و همین صور، معقول واجب متعال هم هستند به نحو معلوم بودن فعل برای فاعل خود».(17)(یعنی نسبت صور معقوله به واجب متعال صدوری است).
بنابرآنچه گذشت معقولات واجب بر دو قسم است:
1. برخی معقولات به منزله مخزن می‏باشند و بلاواسطه از مبدأ صادر شده‏اند.
2. برخی دیگر همین صور علمیه‏اند و با واسطه از مبدأ صادر شده‏اند.
بنابراین اگر صور علمیه در مخزن وجود داشته باشند، معلول واجب خواهند بود و واجب تعالی مصدر آنها می‏باشد و چون معلول واجب‏اند باید به آنها علم داشته باشد تا یافت شوند.
حال سوءال این است که آیا واجب تعالی قبل از تحقق صور علمیه به آنها علم
_______________________________
17. فبقی لک النظر فی حال وجودها معقولة أنّها تکون موجودة فی ذات الأوّل کاللوازم التی تلحقه، أو یکون لها وجود مفارق لذاته وذات غیره کصور مفارقة علی ترتیب موضوعة فی صقع الربوبیّة، أو من حیث هی موجودة فی عقل أو نفس، إذا عقل الأوّل هذه الصور، إرتمست فی أیّها کان، فیکون ذلک العقل أو النفس کالموضوعة لتلک الصور المعقولة، وتکون معقولة له علی أنّها فیه، ومعقولة من الأوّل علی أنّها عنه.الهیات شفا، مقاله8، فصل7، ص 364و 365، قاهره.
_______________________________
دارد یا نه؟ اگر واجب تعالی قبل از تحقق، به آنها علم نداشته باشد به این معنی خواهد بود که برخی موجودات قبل از تحقق، معلومِ واجب تعالی نیستند و شیخ ره بدان ملتزم نیست، زیرا محال است و اگر قبل از تحقق به آنها علم دارد، این علم یا به واسطه صورت علمی دیگری است و یا به واسطه صورت علمی دیگری نیست. در فرض اوّل علاوه بر این که مستلزم دور و یا تسلسل است، با مبنای شیخ ره هم ناسازگار می‏باشد، زیرا ایشان گفته‏اند که خداوند فاعل بالعنایه است یعنی همین که به امر خیر علم پیدا کرد، دیگر حالت منتظره‏ای نبوده، آن امر در خارج محقق می‏شود. یعنی صرف علم سبب تحقق عین است و در فرض دوم، صور علمیّه، هم علم‏اند و هم فعل، زیرا این صور در مرتبه متأخر از ذات قرار دارند و چیزی هم که در مرتبه ذات نباشد، فعل او خواهد بود، یعنی صور علمیه در مرتبه فعل واجب قرار داشته و با آن عینیت دارند در حالی که شیخ ره قایل به عینیت علم به اشیاء با وجود خارجی آنها نیست.
شیخ ره در ادامه چنین می‏گوید:
«اگر این صور را اجزای ذات واجب تعالی بدانیم، مستلزم ترکّب و تکثّر در ذات خواهد بود(علاوه بر این که لازم می‏آید علت و معلول در یک مرتبه واقع شوند)» و اگر این صور را خارج از ذات و لاحق به آن بدانیم، مستلزم این است که واجب تعالی در این جهت واجب الوجود نباشد (یعنی واجب الوجود که ضرورت ازلی دارد با وصف خروج صور علمیه از ذات، دیگر واجب الوجود به ضرورت ازلیّه نباشد) زیرا با وجود ممکن ملاصقت نموده است. و اگر صور علمیه را خارج از ذات دانسته و برای آنها ذوات مستقلی قایل شویم، همان محذور مُثُل افلاطون پیش می‏آید. و اگر این صور را در مخزنی مانند عقل موجود بدانیم و بنابر فرض چون «عقل» معلول واجب تعالی است باید قبلاً معلوم باشد و این هم مستلزم دور یا تسلسل است».(18)
_______________________________
18. ... وإن جعلت هذه المعقولات أجزاء ذاته عرض تکثّر، وإن جعلتها لواحق ذاته عرض لذاته أن لا تکون من جهتها واجب الوجود لملاصقته ممکن الوجود، وإن جعلتها اُموراً مفارقة لکلّ ذات عرضت الصور الأفلاطونیة، وإن جعلتها موجودة فی عقل ما عرض أیضاً ما ذکرنا قبل هذا من المحال.الهیات شفا، مقاله8، فصل7، ص 365، قاهره.
_______________________________
تلاش شیخ برای پاسخ به اشکالات نظریه خویش
بعد از این که شیخ ره این فروض چهارگانه را مطرح نموده و محذورات هر کدام را نیز یادآور می‏شود به فکر چاره می‏افتد تا خود را از این تنگنا رها سازد. او در این باره چنین می‏گوید:
«پس شایسته است که برای رهایی از این شبهه به جدّ تلاش کنی و مواظب باشی که ذات واجب معروض تکثّر واقع نشود(یعنی این صور را اجزای ذات ندانسته و عوارض ذات هم به شمار نیاور) امّا از این که ذات واجب تعالی با یک اضافه واجب نباشد؛ باکی نداشته باش، مثلاً واجب تعالی با اضافه به علیت برای «زید» ممکن می‏باشد نه واجب؛ زیرا از آن حیث که علت «زید» است واجب نیست(چون ممکن است، «زید» را بیافریند و ممکن است او را نیافریند).
«نکته بعدی این که عالم ربوبی جدّاً عظیم است (همه صور علمیه در آنجا حضور دارند) و فرق بین صور خارجیه صادر از ذات (مثل صورت درخت که شأنیت معقول بودن را دارد) و بین صور علمیه صادر از ذات که بالفعل معقول‏اند(چون صور خارجیه، باید تجرید و تقشیر شوند تا معقول گردند. امّا صور علمیه بالفعل معقول‏اند و نیازی به تجرید و تقشیر ندارند). و واجب تعالی از آن جهت که ذات خود را تعقل می‏کند، مبدأ فیضان هر معقولی از آن حیث که معقولِ معلول است می‏باشد، چنان که او مبدأ هر موجودی از آن جهت که موجود معلول است می‏باشد».(19)
«پس هر آنچه از واجب متعال صادر می‏شود به واسطه صور معقوله در صقع
_______________________________
19. ...فینبغی أن تجتهد جهدک فی التخلّص من هذه الشبهة، وتتحفّظ أن لاتکثر ذاته، ولا تبالی بأن یکون ذاته مأخوذة مع إضافة ما ممکنة الوجود، فإنّها من حیث هی علّة لوجود «زید» لیست بواجبة الوجود بل من حیث ذاتها. وتعلم أنّ العالم الربوبی عظیم جدّاً، وتعلم أنّه فرق بین أن یفیض عن الشیء صورة من شأنها أن تعقل، وأن یفیض عن الشیء صورة معقولة من حیث هی معقولة بلا زیادة، وهو یعقل ذاته مبدأ لفیضان کلّ معقول من حیث هو معقول معلول. کما هو مبدأ لفیضان کلّ موجود من حیث هو موجود معلول.الهیات شفا، مقاله8، فصل7، ص 366 ، قاهره.
_______________________________
ذات اوست، و وجود این صور معقوله عین تعقّل آنهاست».(20)
بنابراین وجود صور معقوله بعینه همان معقولیت آنهاست، در غیر این صورت اگر معقولات دیگری علّت وجود این صور باشند، اشکال به همان معقولات دیگر هم وارد می‏شود و این امر به تسلسل یا دور باطل می‏انجامد زیرا اگر این صور معقوله، اوّل معقول بوده بعد موجود شده باشند، لازم می‏آید که آن صور معقوله قبل از وجود، موجود باشند و این منجر به تسلسل باطل می‏شود و یا این که صور معقوله اوّل موجود بوده بعد معقول واقع شده‏اند یعنی علّت معقول بودن آنها وجودشان بوده و علت وجودشان هم معقول بودنشان باشد و این هم مستلزم دور باطل است.
چگونگی علم واجب تعالی به جزئیات زمانی؟
بعد از این که شیخ ره کیفیت علم واجب تعالی به اشیاء را بیان نمود، با این اشکال مواجه می‏شود که واجب تعالی با داشتن چنین علمی؛ به جزئیات متغیّر زمانی چگونه علم پیدا می‏کند؟ زیرا علم به امور متغیّر زمانی، چه علم فعلی باشد یا انفعالی، ناچار به تبع تغییر جزئیات زمانی، در معرض تغییر و تحوّل قرار می‏گیرد.
اشکال این است که در ذات واجب الوجود، چگونه علم، قبل از معلوم فرض می‏شود، حال آن که واجب الوجود نمی‏تواند محلّ تغیّرات باشد؟
قبل از این که وارد جواب شیخ ره بر این اشکال شویم، لازم است اصطلاح «علم به جزئی» را مقداری توضیح دهیم تا با بصیرت بیشتری وارد مطلب شویم:
علم به جزئیات دو گونه است: یکی علم به جزئیات به نحو جزئی و دیگری علم به جزئیات به نحو کلی، علم به جزئیات در معنای اوّل در مورد علوم انفعالی است. امّا علمی که از روی مبادی علت و معلول پید
_______________________________
20. کلّ ما یصدر عن واجب الوجود فإنّما یصدر بواسطة عقلیّته لها، وهذه الصورة المعقولة له یکون نفس وجودها نفس عقله لها... فلیس معقولیته لها غیر نفس وجودها عنه فإذن من حیث هی موجودة هی معقولة ومن حیث هی معقولة هی موجودة.التعلیقات، ص 48، با مقدمه عبدالرحمن بدوی، چاپ مصر.
_______________________________
شود، علم به جزئیات به نحو کلّی است که از سنخ علوم فعلی می‏باشد و غبار تغییر و تحوّل بر روی آن نمی‏نشیند.
سخن و مدعای شیخ ره این است که علم واجب تعالی به همه اشیاء حتی به جزئیات متغیّر زمانی به نحو کلی است. ایشان در این باره می‏گویند:
«وامّا این که چگونه ممکن است واجب تعالی به جزئیات زمانی علم داشته باشد؟ باید گفت که علم او به جزئیات متغیر زمانی به واسطه سبب است یعنی این که واجب تعالی به موجودات متغیر زمانی به نحو کلی عالِم است و زمانی که همه اشیاء تا پایین‏ترین مرتبه وجود پیش واجب تعالی واجب‏اند به خاطر این است که او همه آنها را می‏داند، زیرا همه از لوازم و لوازم لوازم وجود اوست... و علم به سبب مادامی که سبب موجود است، تغییر نمی‏یابد. امّا آن علمی که تغییر می‏کند به خاطر این است که آن علم مستفاد از وجود شی‏ء و مشاهده آن است ولی واجب الوجود منزّه از این است زیرا او شی‏ء را از طریق وجودش نمی‏شناسد تا این که علمش زمانی بوده و قابل تغییر و تحوّل باشد».(21)
ماحصل کلام شیخ ره در این باره این است که واجب تعالی ذات خویش را ادراک می‏کند و ذات او علت جمیع اشیاء است و علم به علت مستلزم علم به معلول است پس علم واجب تعالی به ذات خود علت علم او به جمیع اشیاء از جمله متغیرات زمانی است.
با این تقریر جواب این اشکال نیز روشن می‏شود که: بعضی اشیاء وجود بالفعل ندارند بلکه در آینده لباس وجود خواهند پوشید و چیزی که هنوز موجود نشده است، علم بدان چگونه ممکن است؟
ولی شیخ ره برای این اشکال جواب
_______________________________
21. امّا انّه کیف یکون علمه فهو أن یکون بسبب أعنی: أن یکون یعرف الموجودات کلّها علی وجه کلی، وإذا کانت الأشیاء کلّها واجبة عنده إلی أقصی الوجود، فانّه یعرف کلّها، إذ کلّها من لوازمه ولوازم لوازم... والعلم بالسبب لا یتغیر مادام السبب موجوداً. لکن العلم الذی یتغیر هو أن یکون مستفاداً من وجود الشیء ومشاهدته فواجب الوجود منزّه عن ذلک، إذ لا یعرف الشیء من وجوده فیکون علمه زمانیاً و مستحیلاً متغیّراً.» التعلقات، ص 14، با مقدمه عبدالرحمن بدوی ، چاپ مصر.
_______________________________
جداگانه‏ای نیز آماده نموده که بدین قرار است:
1. هر چیزی نسبت به علت خود وجود بالفعل دارد و چون واجب تعالی وجود فعلی دارد، معالیل او نیز باید بالفعل موجود باشند.
2. سبب وجود هر چیزی علم بدان است و واجب تعالی به اشیاء علم دارد چه آنهایی که موجود شده‏اند و یا آنهایی که موجود نشده‏اند.
3. همه اشیاء عندالاءوائل واجبات‏اند و در آنجا جهت امکانی نیست و امّا این که چیزی زمانی نبود و زمانی دیگر موجود شده است، به جهت نقص در قابل است نه از جهت فاعل، هر زمان که استعداد پذیرش وجود را پیدا نمود حتماً وجود متناسب با آن استعداد به او اعطا خواهد شد».(22)
مزایای نظریه ابن سینا در علم واجب تعالی به اشیاء
این نظریه دارای نقاط قوت و امتیازاتی و همچنین ضعف‏هایی است. صدرالمتألهین‏رحمه الله پس از تقریر نظریه شیخ‏رحمه الله آن را دارای مزایای فراوانی می‏داند که به پاره‏ای از آنها اشاره می‏شود:(23)
1.واجب الوجود پیش از آفرینش اشیاء به آنها علم دارد.
2. همه اشیاء پیش از آن که وجود عینی یابند به وجود علمی و نظام عقلی پیش واجب تعالی موجودند.
3. تعقل ذات، علت تعقل اشیاء است.
4. کثرت صور عقلی حاصل از ذات، کثرتی متأخر از ذات است.
5. صدور کثرت علمی و نظام عقلی، صدوری ترتیبی و به حیثیت علت ومعلولی است.
6. حیثیت صدور اشیاء عین حیثیت تعقل آنهاست.
امّا نقاط ضعف آن، در فرصتی دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
_______________________________
22. التعلیقات، ص 29، با مقمده عبدالرحمن بدوی، چاپ مصر.
23. اسفار، ج6، ص 198.

تبلیغات