نقد و بررسی نظریه حدوث دهری میرداماد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مسائل دشوار فلسفی که از دیرباز اندیشه فلاسفه و متکلمان را به خود مشغول کرده بود، تحلیل مسأله حدوث و قدم است. مسأله حدوث عالم و کیفیت ربط آن با قدیم، همواره یکی از مسائل مهم فلسفه بود و اقوال و آرایی را به دنبال داشته است.
اهمیت این مسأله هنگامی بیشتر شد که غزالی و برخی دیگر از متکلمین، آن را یکی از دلایل کفر فلاسفه و مخالف با شرع وانمود کردند و مدعی شدند که فلاسفه به قدم عالم معتقدند و برای خدا شریک قائلاند. و لذا تحقیق در این موضوع با شواریهای گوناگون روبرو است.
یکی از کسانی که در این عرصه قدم گذاشت تا مشکل را حلّ نماید، حکیم الهی مرحوم علاّمه میرداماد میباشد. او در جواب از اشکال مسأله لزوم مسبوقیت عالم وجود به عالم ربوبی و وجوب اعتقاد به حدوث عالم و مسبوقیت عالم به عدم صریح واقعی نه مسبوقیت به عدم به حسب مرتبه عقلیه، قائل به «حدوث دهری» عالم شده است و بین عدم انقطاع فیض از فیاض مطلق که شرعاً و عقلاً ثابت است و حدوث عالم که مسبوقیت وجود عالم به عدم صریح باشد، جمع نموده است.
آنچه در این نوشتار پیرامون آن بحث خواهیم کرد همان نظریه «حدوث دهری میرداماد» میباشد که اصلیترین نظریه مرحوم محقّق میرداماد است، آن گونه که سید را در لسان علما به حدوث دهری میشناسند.
حدوث دهری از نظریات ابداعی میرداماد است(1) و میر به قدری شیفته این فکر بوده است که تقریباً میشود گفت در همه یا اغلب کتابهایش آنچه بحث کرده برای به کرسی نشاندن نظریه حدوث دهری بوده است.
_______________________________
1.آراء و نظریات فلسفی میرداماد، جدای از نظریاتی که مورد اتفاق حکمای پیش از او بوده یا به نوعی اشتهار داشته به سه دسته تقسیم میشوند:
الف). آراء ابداعی و ابتکاری مانند تقدم دهری و تقدّم سرمدی و به تبع آن حدوث دهری وحدوث سرمدی.
_______________________________
زمینه تاریخی طرح نظریه حدوث دهری
کسانی که با تاریخ فلسفه و کلام اسلامی آشنایی دارند به خوبی میدانند که مسأله حدوث و قدم جهان از قدیم الأیام مطرح بوده و متکلمان یا فلاسفه در مورد آن به بحث و جدل پرداختهاند. بی تردید بر اساس آنچه در ظواهر کتب آسمانی آمده عالم و همه موجوداتی که در آن به ظهور رسیده است حادث بوده و هستی آنها مسبوق به عدم و نیستی است. به عبارت دیگر میتوان گفت همه ارباب ادیان در این امر اتفاق نظر دارند که خداوند تبارک و تعالی، عالم را آفریده و آفرینش نیز به معنی این است که جهان، موجود نبوده و خداوند به آن هستی بخشیده است.
متکلمان بر این عقیدهاند که تقدم نیستی بر هستی عالم، از نوع تقدم زمانی است و به این ترتیب، زمانی را باید در نظر گرفت که در آن زمان ، جهان موجود نبوده است.
بسیاری از متکلمان به این نکته واقف بودهاند که اگر حقیقت زمان جزئی از مجموعه عالم بوده و در متن جهان قرار دارد چگونه میتوان پذیرفت که قبل از هستی عالم، زمان تحقق داشته است؟ در مقام پاسخ به این اشکال گفتهاند برای این که حادث بودن جهان معنی داشته باشد باید به زمانی موهوم قبل از پیدایش جهان باور داشته باشیم. به عبارت دیگر این اشخاص معتقدند در زمانی موهوم عالم وجود نداشت و سپس خداوند بر اساس مشیت خود آن را آفرید.
فلاسفه با این نظریه مخالفت کرده و آن را یک سخن نامعقول به شمار آوردهاند. ما درباره فلاسفه یونان سخن نمیگوییم. درباره این مسأله نیز به بحث نمیپردازیم که خلق از عدم و پیدایش هستی از درون نیستی چگونه صورت میپذیرد.
آنچه در اینجا بررسی واقع میشود
_______________________________
ب). آرایی که کمتر کسی بدان ها قائل بود، اقوال شاذ و نادر و به اصطلاح خلاف مشهور مانند انحصار مقولات در دو مقوله. ج). راه حلهایی که برای حلّ برخی از معضلات ومشکلات علوم ارائه کرد، مانند وحدت حمل برای رفع تناقض از قضایای متناقض نما.(خردنامه صدرا، شماره14).
_______________________________
این است که فلاسفه اسلامی در عین این که به مسأله خلق باور دارند و پیدایش جهان را پس از نیستی آن، میپذیرند، نظریه متکلمان را در قول به حدوث زمانی جهان مردود میشمارند.
دلایل فلاسفه در این زمینه عبارت است از:
1. حکما و فلاسفه اسلامی میگویند تقدم زمان موهوم بر پیدایش جهان جز یک امر موهوم چیز دیگری نیست و با امر موهوم نمیتوان به توجیه و تفسیر معقول جهان پرداخت.
2. مشکل دیگری که در سخن متکلمان وجود دارد این است که تحقق یک فاصله زمانی بین مبدأ آفرینش و هستی جهان، علاوه بر این که تخلف معلول از علت تامّه خود را به دنبال دارد موجب امساک فیض از مبدأ فیّاض نیز میگردد. این مسأله نیز مسلم است که امساک فیض از مبدأ فیاض مطلق به هیچ وجه جایز نیست.
به این ترتیب فیلسوفان مسلمان هرگونه فاصله زمانی بین مبدأ وجود و هستی جهان را مردود شمرده و به جای حدوث زمانی جهان، از حدوث ذاتی آن سخن میگویند.
حدوث ذاتی به معنی این است که میان مبدأ وجود و هستی جهان فاصله زمانی نیست ولی جهان حادث در تمام ذات خود معدوم است و تنها در پرتو ارتباط با مبدأ هستی، موجود شناخته میشود. به عبارت دیگر معنی حادث ذاتی این است که جهان بالذات معدوم شناخته میشود و بر اثر ارتباط با مبدأ آفرینش یک موجود به شمار میآید.
بر اساس آنچه حکما در این باب ابراز داشتهاند جهان همیشه حادث و مسبوق به عدم است ولی تقدم نیستی بر هستی، تقدّم زمانی نیست بلکه به حسب تحلیل عقل و مقام ذات سبق عدم بر وجود جهان معنی پیدا میکند. آنچه در مورد حادث ذاتی تحت عنوان سبق عدم مطرح میگردد از سنخ عدم فکّی نیست بلکه این عدم نوعی از عدم به شمار میآید که میتوان آن را عدم مجامع نامید.
عدم مجامع به معنی این است که در سبق عدم بر وجود، فاصله زمانی و امتداد انفکاکی صورت نمیپذیرد، بلکه عدم یک
امر حادث، با وجود آن همواره همراه است و تنها در مقام ذات و حسب تحلیل عقل است که میتوان عدم یک امر حادث را بر وجود آن مقدم و سابق به شمار آورد.
حال باید گفت:از آنچه تاکنون در این جا ذکر شد به روشنی معلوم میشود که اگر سخنان متکلمان در باب حدوث زمانی عالم با عقل و استدلال سازگار نیست سخنان فلاسفه نیز با آنچه در ظاهر شرایع آسمانی آمده هماهنگ و سازگار شناخته نمیشود.(2) نزاع دائم و کشمکش همیشگی متکلمان با فلاسفه نیز بیشتر در مورد همین مسأله صورت گرفته و در تمام طول تاریخ میان این دو گروه صلح و تفاهم برقرار نگشته است.
طرح حدوث دهری
میرداماد از جمله کسانی است که به اهمیت اساسی این مسأله پی برده و از نزاع دامنهدار و طولانی میان فلاسفه و متکلمان آگاه شده است. او در صدد برآمده است که به این جنگ دیرینه و برخورد پرماجرا خاتمه دهد و میان فیلسوفان و متکلمان نوعی صلح و آشتی برقرار سازد.
او چنین میاندیشد که اگر بین فیلسوفان و متکلمان در مورد این مسأله تفاهم و صلح برقرار شود در مورد بسیاری از مسائل دیگر نیز نوعی صلح و تفاهم برقرار خواهد شد. این فیلسوف متأله برای رفع هرگونه اختلاف و نزاع میان فیلسوفان و متکلمان به طرح نظریهای میپردازد که نه از سنخ حدوث زمانی متکلمان شناخته میشود و نه میتوان آن را از نوع حدوث ذاتی فلاسفه به شمار آورد. او برای بیان نظریه خود در این باب از عنوان «حدوث
_______________________________
2. زیرا در حدوث زمانی علاوه بر امتناع حادث زمانی بودن «زمان» که جزء عالم است، بین وجود لاحق و عدم سابق، تقابل منطقی حاصل نمیشود، زیرا زمان آنها یکی نیست، در حالی که در تقابل تناقض، وحدت زمان شرط است. در حدوث ذاتی نیز علاوه بر این که وجود جهان هستی که معلول است با وجود مبدأ اوّل (خداوند متعال) که علّت است، همسطح تلقی میشود، تقابل منطقی نیست، زیرا عدم ذاتی در مرتبه ذات و ماهیت با وجودی که از ناحیه علّت در حاقّ واقع، حاصل میشود، تقابل ندارد بلکه با هم جمع میشوند. به عبارت دیگر: در حادث ذاتی وجود و عدم در شرط، اتحاد ندارد و لذا تناقض حاصل نمیشود.
_______________________________
دهری» بهره جسته و در خلال آثار خود آن را توضیح داده است.(3)
تقریر حدوث دهری و دلایل آن
میرداماد در آغاز کتاب «القبسات» خود با تأکید بسیار میگوید:
اقامه برهان عقلی بر اثبات حدوث جهان از مشکلات امور بوده و پای فکر و اندیشه در این راه لنگ مانده است. او معتقد است هیچ یک از حکمای بزرگ در تمام طول تاریخ نتوانستهاند از عهده حلّ این مسأله برآیند، تا جایی که حتی بزرگترین فیلسوف جهان اسلام شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز به جدلی الطّرفین بودن این مسأله اعتراف کرده است. جدلی الطرفین بودن یک مسأله به معنی این است که برای هیچیک از دو طرف مسأله، برهان قاطع اقامه نشده است و ادلّه اعتبار یکی از دو طرف به همان اندازه استحکام دارد که ادلّه اعتبار طرف دیگر از استحکام برخوردار است. برای تبیین حدوث دهری باید نکاتی را قبلاً متذکر شد:
الف) تعریف حدوث و قدم
حدوث و قدم را به دو گونه تعریف کردهاند:(4)
1. حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به عدم خودش و قِدَم عبارت است از عدم مسبوقیت وجود شیء به عدم خودش.
2. حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به غیر خودش و قدم عبارت است از عدم مسبوقیت وجود شیء به غیر خودش.
منتهی تعریف دوم تعریف کلیتری است که شامل انواع حدوث و قدم میشود.(5)
مرحوم علاّمه طباطبایی در نهایه بعد از تعریف عرفی از حدوث و قدم، معنای اوّل را به عنوان اصطلاح فلسفی حدوث و قدم مطرح میکند.(6)
_______________________________
3. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، ج2، ص 307و 308.
4. حاجی سبزواری به این دو تعریف اشاره میکند: «إذا الوجود لم یکن بعد العدم أو غیره فهو مسمّیً بالقِدَم
5. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج10، ص 332.
6. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، تعلیقه فیاضی، ص 891، انتشارات موءسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اوّل، پاییز1380.
_______________________________
ب) اقسام سبق و لحوق یا تقدّم و تأخّر(7)
میدانیم که هر «حادث» نسبت به موجود مقدّم بر خود چه علت آن باشد و چه نباشد «تأخّر» دارد و این تأخّر بین آن دو، جدایی (انفکاک) میاندازد و در کتب حکمای ما این مبحث را تحت عنوان «سبق» آوردهاند.
شیخ الرئیس و خواجه طوسی برای تقدّم پنج قسم شمردند، صدرالمتألهین شیرازی هشت قسم، مرحوم لاهیجی با توضیحاتی که در شوارق داده شش قسم مطرح کرده است و علاّمه طباطبایی نه قسم شمردهاند:(8)
1. تقدّم و تأخر رتبی، مانند: تقدّم امام بر مأموم.
2. تقدّم و تأخر به شرف، مانند: تقدم دانا بر نادان و تقدّم دلیر بر ترسو.
3. تقدّم و تأخر زمانی ، مانند: تقدم حوادث دیروز بر حوادث امروز.
4. تقدّم و تأخّر طبعی ، مانند: تأخر معلول از علت ناقص.
5. تقدّم و تأخّر علّی ، مانند: تأخّر معلولی از علت تام خودش.
6. تقدّم و تأخّر به تجوهر ، مانند: تقدّم اجزای ماهیت بر خود ماهیت.
7. تقدم و تأخر دهری(9) ، مانند: تقدّم عالم تجرد عقلی بر عالم ماده.
میرداماد معتقد است سبق و تقدم حقیقی خارجی آن است که از تقدّم و تأخّر و به تعبیری انفکاک حقیقی دو چیز در وجود خارجی انتزاع شود و این تقدم و سبق در سبق دهری و سبق سرمدی محقق میشود که به نفسالامر و متن واقع وجود
_______________________________
7. علاّمه حسن زاده آملی در رساله «انّه الحقّ» میگوید: این تعبیر در کتب قدمای از حکما مثل ارسطو در مابعد الطبیعه، ج2،ص 567، تفسیر ابن رشد بر آن، و فارابی در فص شصت و هشتم «فصوص»، تعبیر به قبل و بعد کردهاند، شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اوّل مقاله چهارم «الهیات شفاء»،ص 110؛ و مولی صدرا در «اسفار»،ص 263ج1، به تقدم و تأخر عنوان کردهاند؛ و حاجی در «منظومه،ص 80، سبق و لحوق گفته است؛ و شیخ در «دانشنامه علائی»، ج3، ص 50ج3) به فارسی تعبیر به پیشی و پسی، کرده است.
8. مرحوم علامه این اقسام را در مرحله دهم در فصل اوّل نهایة الحکمه آورده است.
9.این قسم را محقّق داماد افزوده است.
_______________________________
مربوطاند.(10)
8. تقدّم و تأخر حقیقی و مجازی، این نوع تقدم بسان تقدم وجود بر ماهیت است زیرا بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، وجود ، تقدم حقیقی بر ماهیت دارد.(11)
9. تقدّم وتأخّر به حق،مانند: تقدّم وجود علت تام بر وجود معلولش که از علت باشد .البته این تقدم و تأخّر به حق با تقدم و تأخّر علّی تفاوت دارد، فرقشان در آن است که وجود علت بنفسه است و وجود معلول بغیره میباشد و بر این اساس تقدم و تأخّر علّی را میان ذات علت و ذات معلول تصویر کردهاند، و گفتهاند که علت در وجوب وجودخود بر معلول تقدّم دارد، و معلول در وجوب وجود خود از علت متأخّر است، امّا بر اساس اصول «حکمت متعالیه» که صدرالمتألهین آن را بنیاد نهاد، معلول، وجودی مستقل از علت ندارد، بلکه وجودش در علت است و از شوءون و مراتب علت محسوب میگردد و در این دید تقدّم علت بر معلول تقدم یک وجود مستقل بر وجود دیگر نیست، بلکه نوع دیگری از تقدم است، که تقدّم به حق، نامیده میشود.(12)
ج) اقسام حدوث و قدم
مرحوم علاّمه میفرمایند:
«والذی یصحّ أن یوءخذ فی تعریف الحدوث والقدم من معانی السبق وأنواعه المذکورة أربعة، وهی: السبق الزمانی، والسبق العلّی، والسبق الدهری، والسبق بالحق. فأقسام القدم والحدوث أربعة: القدم والحدوث الزمانیان، والقدم والحدوث العلّیان، وهو المعروف بالذاتیّین، والقدم والحدوث بالحقّ، والقدم والحدوث الدهریّان».(13)
«از میان انواع گوناگون سبق، تنها چهار نوع از آن را میتوان در تعریف حدوث
_______________________________
10. این قسم را مرحوم صدرالمتألهین اضافه کرده است.
11. طرح این قسم، از مرحوم صدرا میباشد.
12.مجموعه مقالات کنگره فاضلین نراقی، ج1، ص 389.
13. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، ص 328.
_______________________________
و قدم اخذ و اعتبار نمود که عبارتند از: سبق زمانی، سبق علّی، سبق دهری، و سبق به حق. بنابراین حدوث و قدم بر چهار قسم خواهد بود.
1. حدوث و قدم زمانی.
2. حدوث و قدم علّی، که به حدوث و قدم ذاتی معروف است.
3. حدوث و قدم به حق.
4. حدوث و قدم دهری.(14)
تعریف حدوث و قدم زمانی
مسبوق بودن وجود شیء به عدم زمانی آن یعنی حصول و پیدایش شیء پس از معدوم بودن شیء به گونهای که عدم سابق با وجود لاحق هرگز قابل جمع نباشد.(15)
توضیح این که: عدم سابق که در حدوث معتبر است،بر دو قسم است: 1. عدم مجامع، 2. عدم غیر مجامع یا عدم مقابل.
عدم مجامع آن عدمی است که با وجود لاحق جمع میشود، مانند «عدم ذاتی». عدم ذاتی شیء با وجود آن شیء جمع میشود، یعنی شیء در همان حال که موجود است، ذاتاً معدوم میباشد، و عدم ذاتی خود را همراه دارد.
امّا عدم مقابل، آن عدمی است که با وجود لاحق جمع نمیگردد. و عدم زمانی از این قبیل است، یعنی عدم زمانی یک شیء هرگز با وجود آن شیء جمع نمیگردد، بلکه هر کدام بر زمان خاصی منطبق میگردند.(16)
بنابراین حادث زمانی شیء بدین معنا است که: شیء یک وجود تدریجی دارد که بر قطعهای از زمان منطبق میگردد، و آن وجود، مسبوق است به قطعه دیگری از زمان که عدم آن شیء بر آن منطق میگردد.
در برابر حدوث به معنای یاد
_______________________________
14. طباطبایی، سید محمدحسین، نهایة الحکمة، مرحله دهم، فصل چهارم.
15.البته برخی از علما اقسام دیگری را به حدوث اضافه کردهاند نظیر حکیم بزرگوار مرحوم حاجی سبزواری، که قائل به حدوث اسمی است.
16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، مرحله دهم، فصل پنجم.
_______________________________
شده«قدم زمانی» قرار دارد که عبارت است از:«مسبوق نبودن وجود شیء به عدم زمانی». لازمه مسبوق نبودن وجود شیء به عدم زمانی آن است که شیء مورد نظر در هر قطعهای از زمان که پیش از قطعه دیگر فرض شود، موجود باشد، و وجودش بر آن قطعه منطبق گردد.
حدوث و قدم به معنای یاد شده تنها بر حرکتها و اشیای دارای حرکت (متحرکها) صدق میکند، که وجودشان در ظرف زمان تحقّق یافته، و بر زمان منطبق میگردد. امّا خود زمان به حدوث و قدم زمانی متصف نمیشود، زیرا برای زمان، زمان دیگری نیست تا وجودش بر آن منطبق گردد، و در نتیجه، مسبوق به نبودن در آن زمان، و یا غیر مسبوق به نبودن در آن باشد [تا در صورت اوّل متصف به حدوث زمانی، و در صورت دوم متصف به قدم زمانی شود].
البته از آنجا که زمان ذاتاً متصف به قبلیت و بعدیت ذاتی و غیر قابل جمع است، وجود هر جزئی از زمان مسبوق به عدم آن جزء خواهد بود، به گونهای که هر یک از اجزای پیشین، مصداق عدم آن میباشد، بنابراین، هر جزئی از زمان، حادثِ زمانی بدین معنا میباشد، (یعنی حدوث زمانی به معنای تحقّق شیء بعد از عدم آن، به گونهای که عدم سابق با وجود لاحق قابل جمع نباشد، نه به معنای مسبوق بودن وجود شیء به عدم آن در زمان سابق).(17)
تعریف حدوث و قدم ذاتی
حدوث ذاتی عبارت است از مسبوق بودن وجود شیء به عدمی که در مرتبه ذات آن تقرّر دارد و طبیعةً قدم ذاتی یعنی مسبوق نبودن وجود شیء به چنین عدمی خواهد بود.(18)
فلاسفه مدعی هستند که هر شیء ماهیت داری ذاتاً حادث است. و برای اثبات این مُدعا چنین استدلال
_______________________________
17. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، ص 345، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، زمستان1374.
18.همان، ص 347.
_______________________________
کردهاند:
هر شیء ماهیت داری ممکن است، و هر ممکنی ذاتاً استحقاق عدم دارد، و استحقاق وجودش از جانب غیر میباشد(بنابراین، عدم ذاتاً برای هر ماهیتی ثابت است ولی وجود به واسطه غیر برای آن ثابت میشود) و از طرفی، آنچه بالذّات برای شیء ثابت است مقدم بر چیزی است که بالغیر برای آن ثابت میباشد. نتیجه آن که وجود هر ممکنی ذاتاً مسبوق به عدم آن میباشد.(بنابراین هر ممکنی حادث میباشد).(19)
نکته: حدوث، یکی مفهوم عام است که مصادیق متعددی دارد مثل لغات مختلف: چراغ، ترازو و... زید انسان است و ماهیت او اقتضای وجود و عدم ندارد، در مرتبه ذات بلافاصله به یک نوع عدم متصف میشود که امکان ذاتی مینامیم. بعد از امکان، ایجاب و سپس وجود است، یعنی: الشیء قرّر(به تقدیر ماهوی)، فامکن، فاحتاج، فأوجب فوجب، فأوجد فوجد، فحدث.
از این معنی، عقل مراحلی را انتزاع میکند:
1. تقرر ماهوی.
2. مرحله امکان.
3. مرحله احتیاج.
4. مرحله ایجاب علّت،(یعنی علت اقتضا دارد وجوب معلول را).
5. مرحله وجوب معلول.
6. مرحله ایجاد، یعنی انتساب شیء به علت (در ظرف خارج یک چیزند)
_______________________________
19. به نظر میرسد مرحوم علاّمه طباطبایی با توجه به اشکالی که در حدوث ذاتی مطرح بوده، حدوث ذاتی را به گونهای تعریف کرده که اشکال مورد نظر متوجه تعریف ایشان نشود، اشکال عبارت است از این که:
ما قبول میکنیم که حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به عدم، و در این مفهوم، زمان درج نشده است و زمان دخالت ندارد ولی آنچه مسلّم است این است که این عدم که در این مفهوم هست عدم مطلق نیست. حدوث، مسبوق بودن وجود شیء به عدم خود آن شیء است نه به عدم شیء دیگر. پس اگر ما بخواهیم مطلب را به این تعبیر که از بوعلی نقل کردهاند که تا به حال هم با همین تعبیر بیان میکردیم قبول کنیم، آنچه حکمای اسلامی «حدوث» نامیدهاند و حتی حدوث ذاتی نامیدهاند خالی از اشکال نخواهد بود. ر.ک: مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، ج10، ص 352.
_______________________________
7. مرحله وجود، یعنی انتساب شیء به وجود (در ظرف خارج یک چیزند)
8. مرحله حدوث که همان وجود است، منتها پس از وجود «حدوث» نام میگیرد.
در این مراتب عقلی، بعد از تقرّر ماهیت، امکان است، امکان چند مرحله قبل از وجود است امّا این سبقت، زمانی نیست، ذاتی است.
هر ممکن الوجودی به دلیل این که وجودش مسبوق به امکان ذاتی است و امکان عبارت است از عدم زیرا امکان عبارت است از عدم الاقتضاء پس وجود هر شیء مسبوق است به عدم الاقتضاء ماهیت شیء، پس هر ممکن الوجودی ذاتاً حادث است زیرا این نوع مسبوقیت وجود، به عدم ذاتی است.(20)
تعریف دیگری نیز برای حدوث و قدم ذاتی ذکر کردهاند بدین شرح:
حدوث ذاتی عبارت است از: مسبوق بودن ذاتی وجود شیء به وجود غیر خود.
قدم ذاتی عبارت است از مسبوق نبودن ذاتی وجود شیء به وجود غیر خود.
تعریف حدوث و قدم به حق
حدوث به حق عبارت است از: مسبوق بودن وجود معلول به وجود علتش به اعتبار سبق و لحوق میان دو وجود.(یعنی میان وجود مستقل علت ووجود رابط معلول)، نه به اعتبار سبق و لحوق میان ماهیت وجود یافته معلول و علت، آن گونه که در حدوث ذاتی (با توجه به تعریف دوم آن) ملاحظه شد.
توضیح حدوث و قدم به حق آن است که:
ثبوت و تحقق در متن واقع، حقیقتاً فقط از آن وجود است نه ماهیت،(زیرا بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، این وجود است که حقیقتاً متن واقع را پر کرده، و در آن ثبوت دارد، امّا ثبوت ماهیت، به عرض ثبوت وجود میباشد).
_______________________________
20. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، 13، صص 244و 245 انتشارات صدرا، چاپ دوم، پاییز 1374.
_______________________________
حال سوءال این است که چه تفاوتی بین حدوث و قدم به حق و حدوث و قدم ذاتی است؟
تفاوت اساسی میان حدوث و قدم به حق، و حدوث و قدم ذاتی در آن است که در حدوث و قدم ذاتی برای معلول وجودی فی نفسه، و ذاتی مستقل از علت در نظر گرفته میشود، آن گونه که حکمای مشای میپنداشتند، و آنگاه گفته میشود که وجود فی نفسه معلول، متأخر از وجود فی نفسه علت است، و پس از آن میباشد و از این جهت نسبت به آن حادث میباشد.(21)
امّا در حدوث و قدم به حق بر این حقیقت تکیه میشود که وجود معلول نسبت به علت خود یک وجود رابط و فی غیره است و عین فقر و تعلق به آن میباشد، و وجودی که عین فقر و وابستگی به یک وجود دیگری است، متأخر از آن و در رتبه پس از آن بوده و در نتیجه نسبت به آن حادث خواهد بود.(22)
دنباله دارد
_______________________________
21.البته این تفاوت بنابر تعریف دوم که برای حدوث و قدم ذاتی بیان شد آورده شده است، امّا بنابر تعریف نخست آن، تفاوت حدوث و قدم ذاتی، با حدوث و قدم به حق واضحتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
22. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، صص 355و 356، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، زمستان 1374.
اهمیت این مسأله هنگامی بیشتر شد که غزالی و برخی دیگر از متکلمین، آن را یکی از دلایل کفر فلاسفه و مخالف با شرع وانمود کردند و مدعی شدند که فلاسفه به قدم عالم معتقدند و برای خدا شریک قائلاند. و لذا تحقیق در این موضوع با شواریهای گوناگون روبرو است.
یکی از کسانی که در این عرصه قدم گذاشت تا مشکل را حلّ نماید، حکیم الهی مرحوم علاّمه میرداماد میباشد. او در جواب از اشکال مسأله لزوم مسبوقیت عالم وجود به عالم ربوبی و وجوب اعتقاد به حدوث عالم و مسبوقیت عالم به عدم صریح واقعی نه مسبوقیت به عدم به حسب مرتبه عقلیه، قائل به «حدوث دهری» عالم شده است و بین عدم انقطاع فیض از فیاض مطلق که شرعاً و عقلاً ثابت است و حدوث عالم که مسبوقیت وجود عالم به عدم صریح باشد، جمع نموده است.
آنچه در این نوشتار پیرامون آن بحث خواهیم کرد همان نظریه «حدوث دهری میرداماد» میباشد که اصلیترین نظریه مرحوم محقّق میرداماد است، آن گونه که سید را در لسان علما به حدوث دهری میشناسند.
حدوث دهری از نظریات ابداعی میرداماد است(1) و میر به قدری شیفته این فکر بوده است که تقریباً میشود گفت در همه یا اغلب کتابهایش آنچه بحث کرده برای به کرسی نشاندن نظریه حدوث دهری بوده است.
_______________________________
1.آراء و نظریات فلسفی میرداماد، جدای از نظریاتی که مورد اتفاق حکمای پیش از او بوده یا به نوعی اشتهار داشته به سه دسته تقسیم میشوند:
الف). آراء ابداعی و ابتکاری مانند تقدم دهری و تقدّم سرمدی و به تبع آن حدوث دهری وحدوث سرمدی.
_______________________________
زمینه تاریخی طرح نظریه حدوث دهری
کسانی که با تاریخ فلسفه و کلام اسلامی آشنایی دارند به خوبی میدانند که مسأله حدوث و قدم جهان از قدیم الأیام مطرح بوده و متکلمان یا فلاسفه در مورد آن به بحث و جدل پرداختهاند. بی تردید بر اساس آنچه در ظواهر کتب آسمانی آمده عالم و همه موجوداتی که در آن به ظهور رسیده است حادث بوده و هستی آنها مسبوق به عدم و نیستی است. به عبارت دیگر میتوان گفت همه ارباب ادیان در این امر اتفاق نظر دارند که خداوند تبارک و تعالی، عالم را آفریده و آفرینش نیز به معنی این است که جهان، موجود نبوده و خداوند به آن هستی بخشیده است.
متکلمان بر این عقیدهاند که تقدم نیستی بر هستی عالم، از نوع تقدم زمانی است و به این ترتیب، زمانی را باید در نظر گرفت که در آن زمان ، جهان موجود نبوده است.
بسیاری از متکلمان به این نکته واقف بودهاند که اگر حقیقت زمان جزئی از مجموعه عالم بوده و در متن جهان قرار دارد چگونه میتوان پذیرفت که قبل از هستی عالم، زمان تحقق داشته است؟ در مقام پاسخ به این اشکال گفتهاند برای این که حادث بودن جهان معنی داشته باشد باید به زمانی موهوم قبل از پیدایش جهان باور داشته باشیم. به عبارت دیگر این اشخاص معتقدند در زمانی موهوم عالم وجود نداشت و سپس خداوند بر اساس مشیت خود آن را آفرید.
فلاسفه با این نظریه مخالفت کرده و آن را یک سخن نامعقول به شمار آوردهاند. ما درباره فلاسفه یونان سخن نمیگوییم. درباره این مسأله نیز به بحث نمیپردازیم که خلق از عدم و پیدایش هستی از درون نیستی چگونه صورت میپذیرد.
آنچه در اینجا بررسی واقع میشود
_______________________________
ب). آرایی که کمتر کسی بدان ها قائل بود، اقوال شاذ و نادر و به اصطلاح خلاف مشهور مانند انحصار مقولات در دو مقوله. ج). راه حلهایی که برای حلّ برخی از معضلات ومشکلات علوم ارائه کرد، مانند وحدت حمل برای رفع تناقض از قضایای متناقض نما.(خردنامه صدرا، شماره14).
_______________________________
این است که فلاسفه اسلامی در عین این که به مسأله خلق باور دارند و پیدایش جهان را پس از نیستی آن، میپذیرند، نظریه متکلمان را در قول به حدوث زمانی جهان مردود میشمارند.
دلایل فلاسفه در این زمینه عبارت است از:
1. حکما و فلاسفه اسلامی میگویند تقدم زمان موهوم بر پیدایش جهان جز یک امر موهوم چیز دیگری نیست و با امر موهوم نمیتوان به توجیه و تفسیر معقول جهان پرداخت.
2. مشکل دیگری که در سخن متکلمان وجود دارد این است که تحقق یک فاصله زمانی بین مبدأ آفرینش و هستی جهان، علاوه بر این که تخلف معلول از علت تامّه خود را به دنبال دارد موجب امساک فیض از مبدأ فیّاض نیز میگردد. این مسأله نیز مسلم است که امساک فیض از مبدأ فیاض مطلق به هیچ وجه جایز نیست.
به این ترتیب فیلسوفان مسلمان هرگونه فاصله زمانی بین مبدأ وجود و هستی جهان را مردود شمرده و به جای حدوث زمانی جهان، از حدوث ذاتی آن سخن میگویند.
حدوث ذاتی به معنی این است که میان مبدأ وجود و هستی جهان فاصله زمانی نیست ولی جهان حادث در تمام ذات خود معدوم است و تنها در پرتو ارتباط با مبدأ هستی، موجود شناخته میشود. به عبارت دیگر معنی حادث ذاتی این است که جهان بالذات معدوم شناخته میشود و بر اثر ارتباط با مبدأ آفرینش یک موجود به شمار میآید.
بر اساس آنچه حکما در این باب ابراز داشتهاند جهان همیشه حادث و مسبوق به عدم است ولی تقدم نیستی بر هستی، تقدّم زمانی نیست بلکه به حسب تحلیل عقل و مقام ذات سبق عدم بر وجود جهان معنی پیدا میکند. آنچه در مورد حادث ذاتی تحت عنوان سبق عدم مطرح میگردد از سنخ عدم فکّی نیست بلکه این عدم نوعی از عدم به شمار میآید که میتوان آن را عدم مجامع نامید.
عدم مجامع به معنی این است که در سبق عدم بر وجود، فاصله زمانی و امتداد انفکاکی صورت نمیپذیرد، بلکه عدم یک
امر حادث، با وجود آن همواره همراه است و تنها در مقام ذات و حسب تحلیل عقل است که میتوان عدم یک امر حادث را بر وجود آن مقدم و سابق به شمار آورد.
حال باید گفت:از آنچه تاکنون در این جا ذکر شد به روشنی معلوم میشود که اگر سخنان متکلمان در باب حدوث زمانی عالم با عقل و استدلال سازگار نیست سخنان فلاسفه نیز با آنچه در ظاهر شرایع آسمانی آمده هماهنگ و سازگار شناخته نمیشود.(2) نزاع دائم و کشمکش همیشگی متکلمان با فلاسفه نیز بیشتر در مورد همین مسأله صورت گرفته و در تمام طول تاریخ میان این دو گروه صلح و تفاهم برقرار نگشته است.
طرح حدوث دهری
میرداماد از جمله کسانی است که به اهمیت اساسی این مسأله پی برده و از نزاع دامنهدار و طولانی میان فلاسفه و متکلمان آگاه شده است. او در صدد برآمده است که به این جنگ دیرینه و برخورد پرماجرا خاتمه دهد و میان فیلسوفان و متکلمان نوعی صلح و آشتی برقرار سازد.
او چنین میاندیشد که اگر بین فیلسوفان و متکلمان در مورد این مسأله تفاهم و صلح برقرار شود در مورد بسیاری از مسائل دیگر نیز نوعی صلح و تفاهم برقرار خواهد شد. این فیلسوف متأله برای رفع هرگونه اختلاف و نزاع میان فیلسوفان و متکلمان به طرح نظریهای میپردازد که نه از سنخ حدوث زمانی متکلمان شناخته میشود و نه میتوان آن را از نوع حدوث ذاتی فلاسفه به شمار آورد. او برای بیان نظریه خود در این باب از عنوان «حدوث
_______________________________
2. زیرا در حدوث زمانی علاوه بر امتناع حادث زمانی بودن «زمان» که جزء عالم است، بین وجود لاحق و عدم سابق، تقابل منطقی حاصل نمیشود، زیرا زمان آنها یکی نیست، در حالی که در تقابل تناقض، وحدت زمان شرط است. در حدوث ذاتی نیز علاوه بر این که وجود جهان هستی که معلول است با وجود مبدأ اوّل (خداوند متعال) که علّت است، همسطح تلقی میشود، تقابل منطقی نیست، زیرا عدم ذاتی در مرتبه ذات و ماهیت با وجودی که از ناحیه علّت در حاقّ واقع، حاصل میشود، تقابل ندارد بلکه با هم جمع میشوند. به عبارت دیگر: در حادث ذاتی وجود و عدم در شرط، اتحاد ندارد و لذا تناقض حاصل نمیشود.
_______________________________
دهری» بهره جسته و در خلال آثار خود آن را توضیح داده است.(3)
تقریر حدوث دهری و دلایل آن
میرداماد در آغاز کتاب «القبسات» خود با تأکید بسیار میگوید:
اقامه برهان عقلی بر اثبات حدوث جهان از مشکلات امور بوده و پای فکر و اندیشه در این راه لنگ مانده است. او معتقد است هیچ یک از حکمای بزرگ در تمام طول تاریخ نتوانستهاند از عهده حلّ این مسأله برآیند، تا جایی که حتی بزرگترین فیلسوف جهان اسلام شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز به جدلی الطّرفین بودن این مسأله اعتراف کرده است. جدلی الطرفین بودن یک مسأله به معنی این است که برای هیچیک از دو طرف مسأله، برهان قاطع اقامه نشده است و ادلّه اعتبار یکی از دو طرف به همان اندازه استحکام دارد که ادلّه اعتبار طرف دیگر از استحکام برخوردار است. برای تبیین حدوث دهری باید نکاتی را قبلاً متذکر شد:
الف) تعریف حدوث و قدم
حدوث و قدم را به دو گونه تعریف کردهاند:(4)
1. حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به عدم خودش و قِدَم عبارت است از عدم مسبوقیت وجود شیء به عدم خودش.
2. حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به غیر خودش و قدم عبارت است از عدم مسبوقیت وجود شیء به غیر خودش.
منتهی تعریف دوم تعریف کلیتری است که شامل انواع حدوث و قدم میشود.(5)
مرحوم علاّمه طباطبایی در نهایه بعد از تعریف عرفی از حدوث و قدم، معنای اوّل را به عنوان اصطلاح فلسفی حدوث و قدم مطرح میکند.(6)
_______________________________
3. ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، ج2، ص 307و 308.
4. حاجی سبزواری به این دو تعریف اشاره میکند: «إذا الوجود لم یکن بعد العدم أو غیره فهو مسمّیً بالقِدَم
5. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج10، ص 332.
6. طباطبایی، سید محمد حسین، نهایة الحکمة، تعلیقه فیاضی، ص 891، انتشارات موءسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اوّل، پاییز1380.
_______________________________
ب) اقسام سبق و لحوق یا تقدّم و تأخّر(7)
میدانیم که هر «حادث» نسبت به موجود مقدّم بر خود چه علت آن باشد و چه نباشد «تأخّر» دارد و این تأخّر بین آن دو، جدایی (انفکاک) میاندازد و در کتب حکمای ما این مبحث را تحت عنوان «سبق» آوردهاند.
شیخ الرئیس و خواجه طوسی برای تقدّم پنج قسم شمردند، صدرالمتألهین شیرازی هشت قسم، مرحوم لاهیجی با توضیحاتی که در شوارق داده شش قسم مطرح کرده است و علاّمه طباطبایی نه قسم شمردهاند:(8)
1. تقدّم و تأخر رتبی، مانند: تقدّم امام بر مأموم.
2. تقدّم و تأخر به شرف، مانند: تقدم دانا بر نادان و تقدّم دلیر بر ترسو.
3. تقدّم و تأخر زمانی ، مانند: تقدم حوادث دیروز بر حوادث امروز.
4. تقدّم و تأخّر طبعی ، مانند: تأخر معلول از علت ناقص.
5. تقدّم و تأخّر علّی ، مانند: تأخّر معلولی از علت تام خودش.
6. تقدّم و تأخّر به تجوهر ، مانند: تقدّم اجزای ماهیت بر خود ماهیت.
7. تقدم و تأخر دهری(9) ، مانند: تقدّم عالم تجرد عقلی بر عالم ماده.
میرداماد معتقد است سبق و تقدم حقیقی خارجی آن است که از تقدّم و تأخّر و به تعبیری انفکاک حقیقی دو چیز در وجود خارجی انتزاع شود و این تقدم و سبق در سبق دهری و سبق سرمدی محقق میشود که به نفسالامر و متن واقع وجود
_______________________________
7. علاّمه حسن زاده آملی در رساله «انّه الحقّ» میگوید: این تعبیر در کتب قدمای از حکما مثل ارسطو در مابعد الطبیعه، ج2،ص 567، تفسیر ابن رشد بر آن، و فارابی در فص شصت و هشتم «فصوص»، تعبیر به قبل و بعد کردهاند، شیخ الرئیس ابوعلی سینا در اوّل مقاله چهارم «الهیات شفاء»،ص 110؛ و مولی صدرا در «اسفار»،ص 263ج1، به تقدم و تأخر عنوان کردهاند؛ و حاجی در «منظومه،ص 80، سبق و لحوق گفته است؛ و شیخ در «دانشنامه علائی»، ج3، ص 50ج3) به فارسی تعبیر به پیشی و پسی، کرده است.
8. مرحوم علامه این اقسام را در مرحله دهم در فصل اوّل نهایة الحکمه آورده است.
9.این قسم را محقّق داماد افزوده است.
_______________________________
مربوطاند.(10)
8. تقدّم و تأخر حقیقی و مجازی، این نوع تقدم بسان تقدم وجود بر ماهیت است زیرا بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، وجود ، تقدم حقیقی بر ماهیت دارد.(11)
9. تقدّم وتأخّر به حق،مانند: تقدّم وجود علت تام بر وجود معلولش که از علت باشد .البته این تقدم و تأخّر به حق با تقدم و تأخّر علّی تفاوت دارد، فرقشان در آن است که وجود علت بنفسه است و وجود معلول بغیره میباشد و بر این اساس تقدم و تأخّر علّی را میان ذات علت و ذات معلول تصویر کردهاند، و گفتهاند که علت در وجوب وجودخود بر معلول تقدّم دارد، و معلول در وجوب وجود خود از علت متأخّر است، امّا بر اساس اصول «حکمت متعالیه» که صدرالمتألهین آن را بنیاد نهاد، معلول، وجودی مستقل از علت ندارد، بلکه وجودش در علت است و از شوءون و مراتب علت محسوب میگردد و در این دید تقدّم علت بر معلول تقدم یک وجود مستقل بر وجود دیگر نیست، بلکه نوع دیگری از تقدم است، که تقدّم به حق، نامیده میشود.(12)
ج) اقسام حدوث و قدم
مرحوم علاّمه میفرمایند:
«والذی یصحّ أن یوءخذ فی تعریف الحدوث والقدم من معانی السبق وأنواعه المذکورة أربعة، وهی: السبق الزمانی، والسبق العلّی، والسبق الدهری، والسبق بالحق. فأقسام القدم والحدوث أربعة: القدم والحدوث الزمانیان، والقدم والحدوث العلّیان، وهو المعروف بالذاتیّین، والقدم والحدوث بالحقّ، والقدم والحدوث الدهریّان».(13)
«از میان انواع گوناگون سبق، تنها چهار نوع از آن را میتوان در تعریف حدوث
_______________________________
10. این قسم را مرحوم صدرالمتألهین اضافه کرده است.
11. طرح این قسم، از مرحوم صدرا میباشد.
12.مجموعه مقالات کنگره فاضلین نراقی، ج1، ص 389.
13. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، ص 328.
_______________________________
و قدم اخذ و اعتبار نمود که عبارتند از: سبق زمانی، سبق علّی، سبق دهری، و سبق به حق. بنابراین حدوث و قدم بر چهار قسم خواهد بود.
1. حدوث و قدم زمانی.
2. حدوث و قدم علّی، که به حدوث و قدم ذاتی معروف است.
3. حدوث و قدم به حق.
4. حدوث و قدم دهری.(14)
تعریف حدوث و قدم زمانی
مسبوق بودن وجود شیء به عدم زمانی آن یعنی حصول و پیدایش شیء پس از معدوم بودن شیء به گونهای که عدم سابق با وجود لاحق هرگز قابل جمع نباشد.(15)
توضیح این که: عدم سابق که در حدوث معتبر است،بر دو قسم است: 1. عدم مجامع، 2. عدم غیر مجامع یا عدم مقابل.
عدم مجامع آن عدمی است که با وجود لاحق جمع میشود، مانند «عدم ذاتی». عدم ذاتی شیء با وجود آن شیء جمع میشود، یعنی شیء در همان حال که موجود است، ذاتاً معدوم میباشد، و عدم ذاتی خود را همراه دارد.
امّا عدم مقابل، آن عدمی است که با وجود لاحق جمع نمیگردد. و عدم زمانی از این قبیل است، یعنی عدم زمانی یک شیء هرگز با وجود آن شیء جمع نمیگردد، بلکه هر کدام بر زمان خاصی منطبق میگردند.(16)
بنابراین حادث زمانی شیء بدین معنا است که: شیء یک وجود تدریجی دارد که بر قطعهای از زمان منطبق میگردد، و آن وجود، مسبوق است به قطعه دیگری از زمان که عدم آن شیء بر آن منطق میگردد.
در برابر حدوث به معنای یاد
_______________________________
14. طباطبایی، سید محمدحسین، نهایة الحکمة، مرحله دهم، فصل چهارم.
15.البته برخی از علما اقسام دیگری را به حدوث اضافه کردهاند نظیر حکیم بزرگوار مرحوم حاجی سبزواری، که قائل به حدوث اسمی است.
16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، نهایة الحکمه، مرحله دهم، فصل پنجم.
_______________________________
شده«قدم زمانی» قرار دارد که عبارت است از:«مسبوق نبودن وجود شیء به عدم زمانی». لازمه مسبوق نبودن وجود شیء به عدم زمانی آن است که شیء مورد نظر در هر قطعهای از زمان که پیش از قطعه دیگر فرض شود، موجود باشد، و وجودش بر آن قطعه منطبق گردد.
حدوث و قدم به معنای یاد شده تنها بر حرکتها و اشیای دارای حرکت (متحرکها) صدق میکند، که وجودشان در ظرف زمان تحقّق یافته، و بر زمان منطبق میگردد. امّا خود زمان به حدوث و قدم زمانی متصف نمیشود، زیرا برای زمان، زمان دیگری نیست تا وجودش بر آن منطبق گردد، و در نتیجه، مسبوق به نبودن در آن زمان، و یا غیر مسبوق به نبودن در آن باشد [تا در صورت اوّل متصف به حدوث زمانی، و در صورت دوم متصف به قدم زمانی شود].
البته از آنجا که زمان ذاتاً متصف به قبلیت و بعدیت ذاتی و غیر قابل جمع است، وجود هر جزئی از زمان مسبوق به عدم آن جزء خواهد بود، به گونهای که هر یک از اجزای پیشین، مصداق عدم آن میباشد، بنابراین، هر جزئی از زمان، حادثِ زمانی بدین معنا میباشد، (یعنی حدوث زمانی به معنای تحقّق شیء بعد از عدم آن، به گونهای که عدم سابق با وجود لاحق قابل جمع نباشد، نه به معنای مسبوق بودن وجود شیء به عدم آن در زمان سابق).(17)
تعریف حدوث و قدم ذاتی
حدوث ذاتی عبارت است از مسبوق بودن وجود شیء به عدمی که در مرتبه ذات آن تقرّر دارد و طبیعةً قدم ذاتی یعنی مسبوق نبودن وجود شیء به چنین عدمی خواهد بود.(18)
فلاسفه مدعی هستند که هر شیء ماهیت داری ذاتاً حادث است. و برای اثبات این مُدعا چنین استدلال
_______________________________
17. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، ص 345، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، زمستان1374.
18.همان، ص 347.
_______________________________
کردهاند:
هر شیء ماهیت داری ممکن است، و هر ممکنی ذاتاً استحقاق عدم دارد، و استحقاق وجودش از جانب غیر میباشد(بنابراین، عدم ذاتاً برای هر ماهیتی ثابت است ولی وجود به واسطه غیر برای آن ثابت میشود) و از طرفی، آنچه بالذّات برای شیء ثابت است مقدم بر چیزی است که بالغیر برای آن ثابت میباشد. نتیجه آن که وجود هر ممکنی ذاتاً مسبوق به عدم آن میباشد.(بنابراین هر ممکنی حادث میباشد).(19)
نکته: حدوث، یکی مفهوم عام است که مصادیق متعددی دارد مثل لغات مختلف: چراغ، ترازو و... زید انسان است و ماهیت او اقتضای وجود و عدم ندارد، در مرتبه ذات بلافاصله به یک نوع عدم متصف میشود که امکان ذاتی مینامیم. بعد از امکان، ایجاب و سپس وجود است، یعنی: الشیء قرّر(به تقدیر ماهوی)، فامکن، فاحتاج، فأوجب فوجب، فأوجد فوجد، فحدث.
از این معنی، عقل مراحلی را انتزاع میکند:
1. تقرر ماهوی.
2. مرحله امکان.
3. مرحله احتیاج.
4. مرحله ایجاب علّت،(یعنی علت اقتضا دارد وجوب معلول را).
5. مرحله وجوب معلول.
6. مرحله ایجاد، یعنی انتساب شیء به علت (در ظرف خارج یک چیزند)
_______________________________
19. به نظر میرسد مرحوم علاّمه طباطبایی با توجه به اشکالی که در حدوث ذاتی مطرح بوده، حدوث ذاتی را به گونهای تعریف کرده که اشکال مورد نظر متوجه تعریف ایشان نشود، اشکال عبارت است از این که:
ما قبول میکنیم که حدوث عبارت است از مسبوقیت وجود شیء به عدم، و در این مفهوم، زمان درج نشده است و زمان دخالت ندارد ولی آنچه مسلّم است این است که این عدم که در این مفهوم هست عدم مطلق نیست. حدوث، مسبوق بودن وجود شیء به عدم خود آن شیء است نه به عدم شیء دیگر. پس اگر ما بخواهیم مطلب را به این تعبیر که از بوعلی نقل کردهاند که تا به حال هم با همین تعبیر بیان میکردیم قبول کنیم، آنچه حکمای اسلامی «حدوث» نامیدهاند و حتی حدوث ذاتی نامیدهاند خالی از اشکال نخواهد بود. ر.ک: مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، ج10، ص 352.
_______________________________
7. مرحله وجود، یعنی انتساب شیء به وجود (در ظرف خارج یک چیزند)
8. مرحله حدوث که همان وجود است، منتها پس از وجود «حدوث» نام میگیرد.
در این مراتب عقلی، بعد از تقرّر ماهیت، امکان است، امکان چند مرحله قبل از وجود است امّا این سبقت، زمانی نیست، ذاتی است.
هر ممکن الوجودی به دلیل این که وجودش مسبوق به امکان ذاتی است و امکان عبارت است از عدم زیرا امکان عبارت است از عدم الاقتضاء پس وجود هر شیء مسبوق است به عدم الاقتضاء ماهیت شیء، پس هر ممکن الوجودی ذاتاً حادث است زیرا این نوع مسبوقیت وجود، به عدم ذاتی است.(20)
تعریف دیگری نیز برای حدوث و قدم ذاتی ذکر کردهاند بدین شرح:
حدوث ذاتی عبارت است از: مسبوق بودن ذاتی وجود شیء به وجود غیر خود.
قدم ذاتی عبارت است از مسبوق نبودن ذاتی وجود شیء به وجود غیر خود.
تعریف حدوث و قدم به حق
حدوث به حق عبارت است از: مسبوق بودن وجود معلول به وجود علتش به اعتبار سبق و لحوق میان دو وجود.(یعنی میان وجود مستقل علت ووجود رابط معلول)، نه به اعتبار سبق و لحوق میان ماهیت وجود یافته معلول و علت، آن گونه که در حدوث ذاتی (با توجه به تعریف دوم آن) ملاحظه شد.
توضیح حدوث و قدم به حق آن است که:
ثبوت و تحقق در متن واقع، حقیقتاً فقط از آن وجود است نه ماهیت،(زیرا بنابر اصالت وجود و اعتباریت ماهیت، این وجود است که حقیقتاً متن واقع را پر کرده، و در آن ثبوت دارد، امّا ثبوت ماهیت، به عرض ثبوت وجود میباشد).
_______________________________
20. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار ، 13، صص 244و 245 انتشارات صدرا، چاپ دوم، پاییز 1374.
_______________________________
حال سوءال این است که چه تفاوتی بین حدوث و قدم به حق و حدوث و قدم ذاتی است؟
تفاوت اساسی میان حدوث و قدم به حق، و حدوث و قدم ذاتی در آن است که در حدوث و قدم ذاتی برای معلول وجودی فی نفسه، و ذاتی مستقل از علت در نظر گرفته میشود، آن گونه که حکمای مشای میپنداشتند، و آنگاه گفته میشود که وجود فی نفسه معلول، متأخر از وجود فی نفسه علت است، و پس از آن میباشد و از این جهت نسبت به آن حادث میباشد.(21)
امّا در حدوث و قدم به حق بر این حقیقت تکیه میشود که وجود معلول نسبت به علت خود یک وجود رابط و فی غیره است و عین فقر و تعلق به آن میباشد، و وجودی که عین فقر و وابستگی به یک وجود دیگری است، متأخر از آن و در رتبه پس از آن بوده و در نتیجه نسبت به آن حادث خواهد بود.(22)
دنباله دارد
_______________________________
21.البته این تفاوت بنابر تعریف دوم که برای حدوث و قدم ذاتی بیان شد آورده شده است، امّا بنابر تعریف نخست آن، تفاوت حدوث و قدم ذاتی، با حدوث و قدم به حق واضحتر از آن است که نیاز به بیان داشته باشد.
22. شیروانی، علی، شرح نهایة الحکمه، ج2، صص 355و 356، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، زمستان 1374.