اسماء و صفات؛ خدای مرید (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در این که خدا، موجود مرید است، سخنی در آن نیست، بلکه سخن در تفسیر و واقعیت آن است به گونهای که با حفظ مرید بودن، تالی فاسدی بر آن مترتب نشود. در تفسیر اراده در خدا چهار قول است که بعداً از نظر شریف خوانندگان گرامی میگذرند.
اراده و کراهت دو کیفیت نفسانی است که نفس، هر دو را بدون واسطه، پذیرا است و در درک هر دو، به هیچ سبب و واسطهای نیاز ندارد و بسان درد و الم و لذت است که نزد نفس حاضر بوده و در درک آن دو، به واسطهای نیازمند نمیباشد؛و به عبارت دیگر: آگاهی انسان از این نوع کیفیات، آگاهی حضوری است نه حصولی. در این که جریان در اراده چنین است سخنی نیست، سخن درباره واقعیت اراده است و متکلمان وحکیمان درباره ماهیت آن سخنان گوناگونی دارند که جرجانی (1) در شرح خود آنها را آورده و م
_______________________________
1. شرح مواقف، ج8، ص 8281.
_______________________________
به اصول نظریات در مورد اراده اشاره میکنیم:
الف. اعتقاد به سود و زیان
اراده در مکتب اعتزال، اعتقاد به سود، و کراهت، اعتقاد به زیان است، زیرا نسبت قدرت و توان انسان به هر یک از دو طرف فعل، یکسان میباشد؛ آنچه قدرت را به یکی از این دو سو متوجه میسازد، همان عقیده به نفع یا زیان آن است، پس اراده و کراهت همان اعتقاد به سود و زیان میباشد.
این نظر خالی از سستی نیست، زیرا چنین تفسیری از اراده و کراهت، تفسیر به مبادی آنهاست؛ زیرا اراده در نفس، پس از اعتقاد به سودمند بودن مراد تحقق مییابد، در این صورت، این تفسیر مبین حقیقت اراده نیست، بلکه تفسیر به بعضی مقدمات آن است، همچنین است واقعیت در مورد کراهت.
ب. اراده، شوق نفسانی است
گاهی اراده به شوق نفسانی تفسیر میشود، اشتیاقی که برای انسان از اعتقاد به نفع و هماهنگی مراد با برخی قوای نفسانی، دست میدهد. ولی تفسیر اراده به شوق نیز بسیار تفسیر نارسا است، زیرا گاهی اراده در نفس انسان بدون شوق پدید میآید.مثلاً آنجا که داروی تلخی را از روی ناچاری میخورد، و از طرف دیگر گاهی شوق طبیعی نسبت به مراد رخ میدهد؛ مانند انسان پرهیزگار نسبت به محرّمات، ولی اراده تحقق نمیپذیرد. بنابر این میان اراده و شوق از نسب چهارگانه، عموم و خصوص من وجه است.
ج. اراده، عزم و جزم نفسانی است
در نظر گروهی از محققان، اراده یک نوع حالت نفسانی است که میان علم جازم و فعل، تحقق میپذیرد و از آن، گاهی به عزم و قصد و احیاناً به تصمیم تعبیر میکنند، عزم در انسان نه از مقوله شوق است و نه از مقوله علم، بلکه عزم در انسان، نوع حالت قاطعیت نسبت به فعل است، در این صورت حقیقت آن مانند دیگر امور وجدانی قابل درک است، ولی قابل توصیف و تبیین نیست.فرض کنید قهرمانی میخواهد به قلّه کوهی صعود کند، در این مورد افکار گوناگونی به او روی میآورد و او آنها را یکی پس از دیگری، کنار میزند و صعود به کوه را با خواستههای درونی خود ملایم مییابد، آنگاه پس از تهیه لوازم انجام کار، در خود نوعی تجزّم و قاطعیت مییابد که به دنبالش حرکت آغاز میشود، این حالت همان اراده است که از آن میتوان با الفاظ مختلف تعبیر کرد.
روی این تحلیل، واقعیت اراده عکس العمل یک رشته تصورات و تصدیقات درونی است و انسان در سایه اراده، از نقص به کمال و از فقدان به وجدان میرسد، و تدریجی و نوظهوری آن در صورتی تجلی بیشتری پیدا میکند که مراد نیز امر تدریجی باشد.
اراده، رمز اختیار است
درباره اختیاری و اضطراری بودن خود اراده، بحثهایی انجام گرفته که از قلمرو بحث ما بیرون است؛ چیزی که لازم است بدانیم این است که فاعل فاقد اراده، فاقد اختیار نیز میباشد. از این جهت میگوییم مرید بودن رمز مختار بودن است.
و به عبارت دیگر: یک فاعل میتواند به صورتهای مختلف کار انجام دهد.
1. از فعل خود آگاه نباشد.
2. از فعل خود آگاه باشد، امّا فاقد اراده باشد.
3. از فعل خود آگاه باشد و از روی اراده انجام دهد، ولی عامل خارجی او را بر چنین ارادهای ملزم سازد. مثل این که انسان از طریق تهدید، کاری را صورت دهد.
4. فاعل نسبت به فعل خود عالم و مرید و راضی بوده و مکره نباشد.
در سه فرض نخست، فاعل، فاقد اختیار است و فاعل مختار، تنها در همان قسم چهارم است.
تا این جا واقعیت اراده انسان به گونهای روشن گردید، اکنون وقت آن است که درباره اراده خدا از نظر این که صفت ذات است یا صفت فعل، به بحث و گفتگو بپردازیم.
آیا اراده خدا صفت ذات است یا صفت فعل؟
از بحثهای دیرینه در میان علمای کلام، مسئله اراده خدا است؛ گروهی آن را صفت ذات دانسته و گروهی دیگر صفت فعل، و هرکدام برای خود دلیل و برهانی دارند. از آنجا که اراده رمز اختیار است و فاعل فاقد اراده، فاعل مضطر خواهد بود، نمیتوان ذات خدا را فاقد اراده تصور کرد و اراده او را فعل او دانست؛ ولی در مقابل این برهان، مشکلاتی در ذاتی بودن صفت اراده هست، تا آنها حل نشود نمیتوان آن را صفت ذات دانست؛ اگر گروه عظیمی از دانشمندان آن را وصف فعل میدانند؛ به خاطر مشکلاتی است که در این راه هست، و هر یک از آنها کوهآسا مانع از اندیشیدن صفت ذات بودن اراده است، اینک به بیان دلایل چهارگانه آنان میپردازیم:
اشکال نخست: اراده یک امر تدریجی است
اراده به صورت امر تدریجی در وجود مرید پدید میآید، از این جهت نمیتوان آن را صفت ذات خدا دانست و تقریر این سخن در بحثهای پیشین گذشت. و باید این مشکل را بزرگترین مانع در صفت ذات بودن اراده دانست؛ از این جهت کسانی که اراده را صفت ذات میدانند، برای رهایی از این اشکال کوشش کردهاند که آن را به گونهای دیگر تفسیر کنند که مستلزم حدوث و تدریج نباشد و اینک پاسخها از این اشکال به طور گذرا مطرح میشوند:
1. اراده در خدا به معنی علم به اصلح است
تدریجی بودن اراده سبب شده است که قائلان به ذاتی بودن صفت اراده، آن را به صفت علم برگردانیده و بگویند اراده خدا همان علم او به نظام اصلح و اکمل است، صدر المتألهین میگوید:
«معنی این که خدا مرید است، این است که او از ذات خود آگاه است و از علم به ذات، علم به نظام خیر، برمیخیزد و میداند که این نظام چگونه به صورت قطعی تحقق میپذیرد».(2)
او این سخن را در جاهای مختلف از کتاب اسفار (3) آورده، و حکیم سبزواری(4) نیز آن را در شرح الاسماء الحسنی پذیرفته است.
این نظریه هر چند در میان متأخرین از شهرت به سزایی برخوردار است و حتی مرحوم محقّق خراسانی در بحث اتحاد طلب و اراده بر این نظر صحه نهاده است(5) ولی یک چنین تفسیری از اراده، در واقع انکار اراده است؛ شکی نیست که خدا به نظام اکمل علم دارد، ولی حقیقت آگاهی غیر از واقعیت اراده است. هرگاه اراده را به علم تفسیر کنیم، درحقیقت آن را انکار کردهایم، و اگر فاعل مرید را، اکمل از غیر مرید بدانیم، در این تفسیر، خدا به صورت فاعل غیر اکمل جلوه داده شده است؛ از این جهت در روایات ائمه اهل بیت، علم و مشیت دو صفت مختلف به شمار آمدهاند، بکیر بن اعین میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم:«علمه و مشیئته مختلفتان أو متفقتان؟» فقال علیه السلام: «العلم لیس هو المشیئة، ألا تری انّک تقول سأفعل کذا إن شاء الله ولا یقول سأفعل کذا إن علم الله».(6)
بکیر فرزند اعین میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: علم و مشیت خدا مختلف است یا متعدد، او در پاسخ فرمود: «علم و اراده دو تا است به گواه این که تو میگویی: این کار را انجام میدهم اگر خدا بخواهد و نمیگویی اگر خدا بداند».
گذشته از این بیان، یکسان تصور کردن علم و اراده با واقعیت آنها سازگار نیست، علم نسبت به دو طرف قضیه حالت یکسانی دارد؛ در حالی که اراده به یکی از دو طرف فعل حتمیت میبخشد.
و به دیگر سخن علم از مبادی بعیده اراده است، و اراده از مبادی قریبه
_______________________________
2. صدر المتألهین، اسفار، ج6، ص 316.
3. همان مدرک، ص 331.
4. حکیم سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ص 42.
5. محقق خراسانی، کفایة الاُصول، ج1، بحث أوامر، فصل دوم، مبحث اتحاد طلب و اراده.
6. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 109، باب الاراده.
_______________________________
فعل است، چگونه میتوان این دو را یکسان شمرد.
آری گاهی علم مبدأ فعل میشود، چنان که در فاعل بالعنایه جریان چنین است؛ مثلاً آنگاه که انسان بر بالای کوهی قرار گیرد و زیر پای خود را به صورت دره بس عمیق بیندیشد، اگر حائلی در مقابل او نباشد، اندیشیدن سقوط همان لحظه، و سقوط در عمق دره در لحظه بعد قطعی است، اگر علم در این مورد خاص سبب تحقق فعل میگردد، سبب نمیشود که آن را با اراده که آن نیز چنین ویژگی دارد، یکسان بشماریم. زیرا شرکت در نتیجه، موجب وحدت واقعیت دو سبب نمیشود.
2. اراده ابتهاج به فعل
ذات اقدس خدا مجمع همه کمالات است، وعلم به چنین کمالاتی مایه ابتهاج میباشد؛ خدا در مرحله ذات، نسبت به ذات خود مبتهج است و از آنجا که ذات سرچشمه فعل است، به فعل خویش نیز مبتهج میباشد؛ چنان که گفتهاند:«من أحبّشیئاً أحبّ آثاره ولوازمه»، بنابر این محبت نسبت به فعل، اراده در مقام فعل است و ابتهاج در مقام ذات، اراده در مقام ذات میباشد، در این صورت برای اراده دو مرتبه است، یکی صفت ذات، و دیگری صفت فعل.(7)
این نظریه مانند نظریه پیشین مشکلی را حل نمیکند، زیرا حقیقت اراده غیر از حقیقت ابتهاج و رضا است و تفسیر اراده به آن دو، انکار واقعیت اراده در خدا است.
خلاصه با کافی نبودن دو پاسخ یاد شده اشکال بار دیگر جلوه میکند و آن این که: اگر اراده را صفت ذات بدانیم، مشکل تدریج پیش میآید و اگر صفت ذات ندانیم، او را فاعل غیر مرید خواهیم دانست که خود نقص است.
3. اراده اعمال قدرت است
برخی دیگر در مقابل این اشکال
_______________________________
7. حکیم سبزواری شرح منظومه، ص 180، وی میگوید:
رضاوءه بالذات، بالفعل رضا
و ذا الرضا، إرادة لمن قضا
_______________________________
خضوع کرده و آن را پذیرفتهاند و اراده را صفت فعل میدانند و آن را به اعمال قدرت تفسیر کرده و میگویند: ما برای اراده خدا چیزی جز اعمال قدرت تصور نمیکنیم، از آنجا که سلطه خدا تمام و کمال است و نقص درآن راه ندارد، خواسته او بدون توقف بر مقدمهای تحقق میپذیرد. چنان که میفرماید:
«اِنَّما اگمْرُهُ اِذا اگرادَ شَیْئاً اگنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون». (8)
«فرمان او این است هرگاه تحقق چیزی را بخواهد، به او میگوید باش، آن نیز موجود میشود».
باید توجه نمود چیزی که ما را به صفت ذات بودن اراده سوق میدهد، این است که فاعل مرید کاملتر از فاعل غیر مرید است. در این پاسخ که اراده، صفت فعل گرفته شده، به مطلب یاد شده توجه نشده است، زیرا اکنون سوءال میشود آیا اعمال قدرت و سلطه، فعل اختیاری است یا اضطراری؟ صورت دوم نقص و بر خدا محال است، زیرا در چنین صورت، فاعل مضطر خواهد بود، طبعاً صورت نخست متعین است، در این جا این سوءال مطرح میشود که ملاک اختیاری بودن اعمال سلطه چیست؟هرگاه اراده پیشین در ذات است، مشکل تدریجی بودن اراده را چگونه حل کنیم؟ و اگر نیست، اعمال قدرت، حالت اضطراری به خود میگیرد. با توجه به این اشکال، میتوان پاسخ یاد شده را به نحو دیگر پرورش داد، مشکل تدریجی بودن اراده را در قلمرو ذاتی بودن صفت اراده حل نماید، و شاید هم مقصود گوینده پاسخ سوم همان است که هم اکنون به تحریر آن میپردازیم:
پاسخی قاطع در مورد اشکال نخست
در فلسفه اسلامی ثابت شده است که در اجرای صفات کمال بر خدا، باید از جنبههای نقص وامکانی آن چشم پوشید و لبّو مغز صفات را به خدا حمل نمود؛ مثلاً علم در انسان کیف نفسانی است و در
_______________________________
8. یس/82.
_______________________________
توصیف خدا باید از این حیث چشم پوشید و به اصطلاح، علم را از کیف بودن تجرید کرد و به واقعیت آن که همان کشف است، اکتفا نمود.
علم در انسان علاوه بر اینکه کیف نفسانی است، دارای خصوصیت حدوث و امکان است و باید در حمل آن بر خدا از این ویژگی نیز تجرید کرد.
بر این اساس باید گفت اراده نیز وصف کمال است و فاعل مرید، برتر از فاعل مضطر است؛ ولی اراده انسانی دارای ویژگی است که جنبه نقص آن به شمار میرود و آن خصوصیت تدریج و حدوث است؛ از این جهت نمیتوان اراده را با این اوصاف بر خدا حمل نمود، ولی نقطه کمال اراده این است که رمز اختیار و نشانه تسلط فاعل بر فعل است؛ زیرا فاعل در سایه آن، فعل را با کمال اختیار وآزادی انجام میدهد و در گزینش خود مقهور نمیباشد؛ در این موقع در توصیف خدا به اراده باید به ویژگی کمال اراده، اکتفا کرد و آن این که خدا را فاعل مختار دانست که در سلطنت خود مقهورِ غیر نبوده و در اعمال قدرت مجبور نمیباشد، اگر اراده را چنین تفسیر کنیم، خدا کمال اراده را به نحو اتم و اکمل دارا است و از نقایص آن منزه بوده و کمال آن را دارا میباشد زیرا کمال اراده در حدوث و خروج از قوه به فعل نیست، بلکه در این است که صاحب آن، مالک کار خود میباشد و زمام فعل را به دست دارد و خدا این کمال را به نحو اکمل دارا میباشد، او فاعل مختار و غیر مقهور است چنان که میفرماید:«...وَ اللهُ غالِب عَلی اگمْرِهِ...».(9)
البته تصور نشود که تفسیر اراده به این نحوه، تفسیر به یک وصف سلبی است و آن اینکه خدا مغلوب و مکره نیست، و این نظر از نجار نقل شده است(10)، بلکه اختیار واقعیتی است در ذات خدا و اگر از آن به وصف سلبی تعبیر میشود به خاطر سهولت در تعبیر است، چنانکه از علم، به عدم جهل و از قدرت، به عدم عجز،
_______________________________
9. یوسف/21.
10. علامه حلّی، کشف المراد، ص 177.
_______________________________
تعبیر میکنیم و این تعبیرها واقعیت آنها را تغییر نمیدهد.
از این بیان روشن میشود که اراده به معنی اختیار، صفت ذات بوده و حق تعالی آن را در مرتبه ذات واجد است.و اختیار در مقام ذات در مقام اعمال قدرت تجلی میکند، نه این که واقعیت آن منحصر به مقام ظهور است.
ممکن است گفته شود اشکالی که به دو تفسیر قبلی تعلق گرفت، به این تفسیر نیزمتوجه است؛ زیرا گفته شد که تفسیر اراده به علم به اصلح یا به ابتهاج نفسانی نفی اراده است. در این جا نیز میتوان گفت: تفسیر اراده به اختیار ذاتی غیر از واقعیت اراده است که به معنی تصمیم و جزم به هنگام عمل تفسیر میشود.
پاسخ این اشکال روشن است و آن این که این ضابطه منحصر به اراده نیست، بلکه در حمل تمام صفات خدا باید این راه را بپیماییم، یعنی نقایص را حذف کرده و کمال آن را بگیریم؛ مثلاً در باره حیات جریان چنین است، زیرا ما حیات را در نبات، به دفع وجذب و تولید مثل، و در حیوان به حس و حرکت و در انسان علاوه بر این، به تعقل و تفکر تفسیر میکنیم، در حالی که حیات به این معنا قابل حمل بر خدا نیست.
بنابر این تفسیر حیات به این نحو در علوم طبیعی مانع از آن نیست که خدا را حی و زنده بنامیم، لکن حیات او یک حیات تصعید یافته است که در تفسیر آن، لبّ را میگیریم و قشر را رها میکنیم و میگوییم خدا زنده است، یعنی درّاک و فعّال است و از اجتماع علم و قدرت در ذات، حیات را استنتاج میکنیم؛ زیرا کمالِ جذب و دفع یا حس و حرکت یا تعقل و تفکر، در فعل همراه با ادراک متحقّق است.
و به دیگر سخن: هرگاه نتیجه حیات برای موجودی بدون مبادی آن حاصل شد، میتوانیم آن را حی و زنده بخوانیم و به اصطلاح علمای کلام نتیجه را اخذ کرده و مقدمات را رها میکنیم.(11)
همچنانکه در حمل حیات بر
_______________________________
11.«خذ الغایات و اترک المبادیء»
_______________________________
خدا، حذف مقدمات و اخذ به نتیجه مانع از توصیف خدا به حیات نیست؛ همچنین حذف مقدمات در اراده و اخذ نتیجه که همان اختیار است، مانع از توصیف او به مرید بودن نمیباشد؛ مسلّماً چنین تفسیری از اراده ارتباطی به تفسیر اراده به علم یا ابتهاج ندارد، زیرا در دو تفسیر پیشین(اراده مساوی با علم و ابتهاج) از اراده اثری نیست، در حالی که در این تفسیر خاصیت اراده کاملاً محفوظ است.
خلاصه سخن اینکه چیزی که برای فاعل مایه کمال است، اختیار است و خدا این کمال را بالذات واجد است و برای تحقق آن در ذات نیازی به وجود اراده حادث در ذات نیست. و شما درمقام بیان صفات ذاتی خدا میتوانید به جای مرید بگویید مختار است، همچنانکه میتوانید بگویید مرید است، ولی با حذف نقایص، به نحوی که در صفت حیات و علم بیان گردید.
آری در موجودات امکانی، راه استکشاف اختیار در فاعل وجود اراده حادث است. و اراده انسان حاکی از اختیار در مقام ذات او است، ولی راه استکشاف آن در خدا، برهان عقلی است که بیان گردید.
تا این جا با نخستین اشکال ذاتی بودن صفت اراده و پاسخهای آن آشناشدیم. هم اکنون به تحلیل دیگر اشکالات ذاتی بودن صفت اراده میپردازیم.
اشکال دوم: روایات، اراده را صفت فعل میداند
پیشوایان معصوم اراده را صفت فعل میدانند و آن را به «ایجاد» تفسیر میکنند و در ردیف خالقیت و رازقیت قرار میدهند. شیخ مفید میگوید:«اراده خدا، فعل او است و اراده فعل،همان آفرینشگری او میباشد و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام بر این معنا وارد شده و این مذهب امامیه است، مگر برخی از متأخرین آنان و این فرد در رأی خود از قدما جدا شده است».(12) اینک برخی از این روایات را متذکر
_______________________________
12. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 19.
_______________________________
میشویم:
1. کلینی به سند صحیح از صفوان بن یحیی نقل میکند که از ابو الحسن(امام هفتم) سوءال کردم که اراده را در خدا و در مخلوق برای من تفسیر کند، فرمود: «اما اراده در مخلوق امر درونی است که پس از آن، فعل متحقّق میشود، امّا اراده خدا فقط احداث (ایجاد) او است، زیرا در خدا نظر و اندیشیدن و آنگاه قصد و تصمیم به یک طرف وجود ندارد، این صفات از خدا منتفی است وهمگی از صفات مخلوق(انسان) است، اراده خدا ایجاد او است، او میگوید: «باش» آن هم محقق میشود، بدون این که لفظی درکار باشد و نطقی انجام گیرد و بدون اینکه بیندیشد و تفکر کند. اراده او فاقد هر کیفیت و چگونگی است، چون برای خدا کیفیت و چگونگی معقول نیست».(13)
2. حسن بن عبد الرحمان حمانی از امام کاظم علیه السلام نقل میکند که فرمود:«اشیا به مشیت و اراده خدا صورت میپذیرد، بدون اینکه سخنی بگوید و یا در درون ترددی باشد».(14)
باز در این مورد روایاتی است که درکافی و احتجاج طبرسی وارد شدهاند.(15)
تحلیل این روایات
این روایات گواه بر نفی ذاتی بودن صفت اراده به نحو مطلق نیست بلکه این روایات صریحاً یادآور میشوند که اراده متصور در باره انسان، در مورد خدا فعل او است؛ ولی هرگز این روایات در صدد سلب ذاتی بودن اراده به معنای مناسب با
_______________________________
13. «الإرادة من الخلق الضمیر، یبدو لهم بعد ذلک من الفعل، وأمّا من الله تعالی فإرادته احداثه لا غیر ذلک، لانّه لا یُروِّی ولا یَهمُّ ولا یتفکر، وهذه الصفات منفیة عنه، وهی صفات الخلق، فإرادة الله الفعل لا غیر ذلک، یقول له کن فیکون، بلا لفظ ولانطق بلسان ولا همة ولا تفکر ولا کیف لذلک، کما انّه کیف له» کلینی، کافی، ج1، باب اراده، حدیث3؛ برقی، محاسن، ص244.
14. «إنّما تکون الأشیاء بإرادته و مشیئته من غیر کلام ولا تردد فی نفس ولا نطق» همان مدرک، باب النهی عن الجسم والصورة، حدیث 6.
15. ر.ک: کافی، ج1، باب الحرکة والانتقال، حدیث 1، و احتجاج، ج2، ص 156.
_______________________________
ساحت خدا نیست.
به عبارت دیگر، امام در صدد سلب اراده امکانی است که صورت روشن آن در انسان است، زیرا اراده انسانی با تردد و تفکر و قصد آغاز میشود، و آنگاه به صورت پدیده ظاهر میگردد. طبعاً چنین ارادهای به ذات خدا راه ندارد، زیرا لازمه تدریجی بودن اراده، حدوث است؛ ذات او بالاتر از آن است که مرکز حوادث شود.
خلاصه در این جا باید میان دو نوع اراده فرق گذارد، اراده موجود در انسان و حیوان که شایسته مقام ربوبی نیست.اراده منزه از این نقایص که میتواند برای خدا نیز صفتی از صفات ذات باشد. امام در صدد نفی معنی اول است، نه معنی دوم و اگر امام به نفی معنی اول اکتفا کرده و از معنی دوم که مناسب ذات اقدس او است، سخنی نگفته به خاطر رعایت نوع مردم بوده است؛ چه بسا شنیدن ذاتی بودن صفت اراده، در ذهن آنان افکار غیر صحیحی را پدید میآورد.
بنابر این اراده، هم میتواند صفت ذات باشد و هم صفت فعل، امام قسم دوم را بیان کرده و از بیان قسم نخست به خاطر حال مستمعان، خودداری نموده، البته معنای این جمله این نیست که صفوان بن یحیی دارای چنین قابلیت و شایستگی نبود، بلکه چون مستمع منحصر به او نبود و قهراً گفتار حضرت در میان شیعیان پخش میشد، اگر در عبارت امام اشارهای به ذاتی بودن اراده بود، قهراً همان اراده امکانی به ذهن آنان خطور مینمود و مسلماً در ذهن این گونه از افراد سرانجام خوبی نداشت.
امیر موءمنان علیه السلام از بحث در قدر نهی میکرد و میفرمود: «طریق مظلم فلا تسلکوه وبحر عمیق فلا تلجوه، و سرّ الله فلا تتکلفوه»(16): راه تاریکی است آن را نپیمایید، دریای عمیقی است وارد آن نشوید، راز خدا است خود را در فهم آن به زحمت نیندازید.
ولی درعین حال خود حضرت در مواقعی درباره قضا و قدر، بحث نموده
_______________________________
16. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 287.
_______________________________
است.(17)
خلاصه در اذهان راویان آن زمان، اراده جز از طریق تصور و تردد، تصدیق و آنگاه جزم تفسیر نمیشد، از این جهت امام به ذاتی بودن صفت اراده، اشارهای ننمود و اراده را به فعل و ایجاد، تفسیر کرد تا از این نوع تفکر جلوگیری کند.
در این جا وجه دیگری برای اصرار بر صفت فعل بودن اراده هست و آن این که اراده در انسان جدا از مراد نیست، و اگر اراده در خدا، صفت ذات معرفی میشد، چه بسا اذهان ساده، از آن، قدیم بودن جهان را نتیجه میگرفتند و به خاطر پرهیز از چنین تفکر نادرست، اراده در روایات، به ایجاد و احداث تفسیر شده است، و برخی از احادیث میتواند موءید این وجه باشد.
1. محمد بن مسلم میگوید امام صادق علیه السلام فرمود: «المشیئة محدثة».(18)
2. عاصم بن حمید میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:«لم یزل الله مریداً؟»: آیا خدا پیوسته مرید بود؟ امام پاسخ داد: «انّ المرید لا یکون إلاّ المراد معه، بل لم یزل عالماً قادراً ثمّ أراد»(19): مرید کسی است که مراد با او باشد، خدا پیوسته دانا و توانا بود، آنگاه اراده کرد.
3. سلیمان جعفری از امام هشتم علیه السلام نقل میکند که به او فرمود:«مشیت و اراده از صفات افعال است آن کس که میاندیشد خدا پیوسته مرید و خواستار بود او موحد نیست».(20)
اجمال سخن این که سوءال کنندگان در این روایات از ارادهای سوءال میکردند که به عزم به فعل تفسیر میشود، و مسلماً چنین تفسیری از اراده جدا از مراد نخواهد بود و اگر امام میفرمود: صفت ذات است، به دنبال آن، قدیم بودن جهان در ذهن آنان وارد میشد که دفع آن به این زودیها امکان پذیرنبود از این جهت برای سوزندان ریشه تمام شبهات میفرماید: اراده خدا ایجاد او است.
_______________________________
17. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 78.
18و19. صدوق، توحید، ص 338، 146.
20. صدوق، توحید، ص 336.
_______________________________
اشکال سوم: اراده قابل نفی و اثبات است
سومین اشکال در راه صفت ذاتی شمردن اراده این است که صفت ذاتی چیزی است که پیوسته از نظر نسبت یکنواخت میباشد و نفی و اثبات نمیپذیرد. و هرچه نفی و اثبات پذیر شد از صفات فعل است، مانند: عطا میکند و عطا نمیکند و اراده نیز مانند عطا نفی پذیر است، چنان که میفرماید:«... یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الیُسْرَوَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسْر»....(21)
پاسخ این استدلال روشن است، ارادهای که به آن نفی واثبات وارد میشود، همان اراده در مقام فعل است به معنی ایجاد، ولی اراده به معنی اختیار که کمال اراده است، نفی و اثبات نمیپذیرد.
صدر المتألهین از این اشکال پاسخ دیگری گفته است: و آن این که آنچه نفی و اثبات میپذیرد، اراده عددیه جزئیه است، و مسلماً چنین اراده صفت فعل میباشد. امّا اصل اراده بسیط حق و این که خدا فاعل مرید است و کار خود را از روی اضطرار و ایجاب انجام نمیدهد، قابل سلب نبوده و نفیپذیر نمیباشد.
منشأ اشکال خلط میان اراده بسیطه که تعدد و تکرر بر نمیدارد و اراده جزئیه است که تعدد و تکرر میپذیرد و نفی واثبات بر دومی وارد میشود.(22)
اشکال چهارم: صفت ذات بودن، مستلزم قدم عالم است
هرگاه اراده را صفت ذات بدانیم،به حکم این که ذات قدیم است و اراده از مراد جدا نمیشود، طبعاً عالم که مراد است قدیم خواهد بود.
در پاسخ این اشکال یادآور میشویم که:
اوّلاً این اشکال تنها متوجه کسانی نیست که اراده را به معنی واقعی صفت ذات میگیرند، بلکه کسانی نیز که اراده را به علم به اصلح تفسیر میکنند و علم او
_______________________________
21. بقره/185.
22. صدر المتألهین، اسفار، ج6، ص 324.
_______________________________
نیز صفت ذات است با چنین اشکال روبرو هستند، زیرا فرض این است که علم به اصلح علت تام برای وجود معلوم است وعلم قدیم که فاعل تام است، مستلزم قدمت معلوم میباشد.
وثانیاً هرگاه اراده را به اختیار ذاتی و مختار بالذات بودن خدا تفسیر کنیم، اشکال یاد شده متوجه این نظریه نخواهد بود، زیرا اختیار ذاتی مستلزم قدیم بودن فعل نیست.
وثالثاً این اشکال بر نظریه صدر المتألهین نیز وارد است، زیرا حقیقت اراده بسیطه و کیفیت اعمال آن برای ما روشن نیست، چه بسا ممکن است نتیجه اراده بسیطه، حدوث عالم باشد، زیرا آن اراده جزئی است که مراد از اراده جدا نمیشود.
1. العول فی الفرائض.
2. المسلم یرث الکافر، دون النعکس
3. الوهابیة فی المیزان.
4. التقیة، مفهومها وحدّها ودلیلها.
تألیفات آیة الله سبحانی
هفته نامه «المصور» چاپ ناصره در شماره 4129/28 نوامبر 2003 ، ص 12 چنین مینویسد:
«مجمع البحوث الإسلامیة» هفته گذشته پس از استماع گزارش دکتر «محمد عماره» درباره کتاب «الخطاب والتأویل» نوشته نصر حامد ابو زید(نویسنده و متفکر مصری که در هلند در تبعید بسر میبرد) به اتفاق آراء تصمیم گرفت که مانع توزیع این کتاب در مصر بشود. کتاب یاد شده در کشور مغرب چاپ شده است. در گزارش محمد عماره آمده که: نصر ابو زید در این کتاب بر دو اصل از اصول متقن عقیده اسلامی یعنی توحید و حفظ قرآن کریم خدشه وارد کرده است.
در همان جلسه پس از بررسی گزارش آقای دکتر عبدالله حسن درباره کتاب «العول فی الفرائض» نوشته آیة الله جعفر سبحانی مقرر شد که این کتاب مجدداً توسط دکتر نصر فرید واصل، مفتی اسبق مصر بررسی و کارشناسی شود. همچنین مجمع البحوث کتاب دیگر استاد سبحانی تحت عنوان «المسلم یرث الکافر دون العکس» را برای کارشناسی و تهیه گزارش از آن به دکتر عبدالله النجار سپرد.
مجمع البحوث پس از شنیدن گزارش در مورد دو کتاب «الوهابیة فی المیزان» و «التقیة مفهومها وحدّها و دلیلها» نوشته آیة الله جعفر سبحانی، اجازه توزیع آنها را در مصر صادر کرد.
در جلسه یاد شده کتاب «تجلیات الله علی مرآة قلب یسوع» برای بررسی مجدد به دکتر محمد الفیومی داده شد. مجله المنهاج منتشره از سوی مرکز «الغدیر للدراسات الإسلامیة» در شهر قم، خواستار بازبینی این کتاب شده است.
توضیح: مسأله نظارت بر کتابهایی که به نحوی از انحاء به ادیان مربوط میشوند بر عهده «مجمع البحوث الإسلامیة» از موءسسههای زیر مجموعه دانشگاه الأزهر میباشد. این مجمع پس از دریافت کتاب از سوی دستگاه نظارت و سانسور، آن را به یک پژوهشگر مستقل میسپارد. اگر این فرد نظر منفی در مورد کتاب بدهد، آنگاه کتاب یاد شده برای بررسی بیشتر به یکی از اعضای مجمع سپرده میشود. در صورتی که تعداد آرای موافق و مخالف در مجمع یکسان باشد، رأی محمد السید الطنطاوی، شیخ الأزهر، فصل الخطاب خواهد بود. موءلف کتابی که توسط مجمع البحوث اجازه توزیع به آن داده نشود، میتواند به دادگاه مراجعه و از حکم صادره در مورد کتابش شکایت نماید. قابل ذکر است که اخیراً یکی از دادگاههای مصر برای نخستین بار به نفع یکی از موءلفان رأی داد و از کتاب او رفع توقیف نمود.
اراده و کراهت دو کیفیت نفسانی است که نفس، هر دو را بدون واسطه، پذیرا است و در درک هر دو، به هیچ سبب و واسطهای نیاز ندارد و بسان درد و الم و لذت است که نزد نفس حاضر بوده و در درک آن دو، به واسطهای نیازمند نمیباشد؛و به عبارت دیگر: آگاهی انسان از این نوع کیفیات، آگاهی حضوری است نه حصولی. در این که جریان در اراده چنین است سخنی نیست، سخن درباره واقعیت اراده است و متکلمان وحکیمان درباره ماهیت آن سخنان گوناگونی دارند که جرجانی (1) در شرح خود آنها را آورده و م
_______________________________
1. شرح مواقف، ج8، ص 8281.
_______________________________
به اصول نظریات در مورد اراده اشاره میکنیم:
الف. اعتقاد به سود و زیان
اراده در مکتب اعتزال، اعتقاد به سود، و کراهت، اعتقاد به زیان است، زیرا نسبت قدرت و توان انسان به هر یک از دو طرف فعل، یکسان میباشد؛ آنچه قدرت را به یکی از این دو سو متوجه میسازد، همان عقیده به نفع یا زیان آن است، پس اراده و کراهت همان اعتقاد به سود و زیان میباشد.
این نظر خالی از سستی نیست، زیرا چنین تفسیری از اراده و کراهت، تفسیر به مبادی آنهاست؛ زیرا اراده در نفس، پس از اعتقاد به سودمند بودن مراد تحقق مییابد، در این صورت، این تفسیر مبین حقیقت اراده نیست، بلکه تفسیر به بعضی مقدمات آن است، همچنین است واقعیت در مورد کراهت.
ب. اراده، شوق نفسانی است
گاهی اراده به شوق نفسانی تفسیر میشود، اشتیاقی که برای انسان از اعتقاد به نفع و هماهنگی مراد با برخی قوای نفسانی، دست میدهد. ولی تفسیر اراده به شوق نیز بسیار تفسیر نارسا است، زیرا گاهی اراده در نفس انسان بدون شوق پدید میآید.مثلاً آنجا که داروی تلخی را از روی ناچاری میخورد، و از طرف دیگر گاهی شوق طبیعی نسبت به مراد رخ میدهد؛ مانند انسان پرهیزگار نسبت به محرّمات، ولی اراده تحقق نمیپذیرد. بنابر این میان اراده و شوق از نسب چهارگانه، عموم و خصوص من وجه است.
ج. اراده، عزم و جزم نفسانی است
در نظر گروهی از محققان، اراده یک نوع حالت نفسانی است که میان علم جازم و فعل، تحقق میپذیرد و از آن، گاهی به عزم و قصد و احیاناً به تصمیم تعبیر میکنند، عزم در انسان نه از مقوله شوق است و نه از مقوله علم، بلکه عزم در انسان، نوع حالت قاطعیت نسبت به فعل است، در این صورت حقیقت آن مانند دیگر امور وجدانی قابل درک است، ولی قابل توصیف و تبیین نیست.فرض کنید قهرمانی میخواهد به قلّه کوهی صعود کند، در این مورد افکار گوناگونی به او روی میآورد و او آنها را یکی پس از دیگری، کنار میزند و صعود به کوه را با خواستههای درونی خود ملایم مییابد، آنگاه پس از تهیه لوازم انجام کار، در خود نوعی تجزّم و قاطعیت مییابد که به دنبالش حرکت آغاز میشود، این حالت همان اراده است که از آن میتوان با الفاظ مختلف تعبیر کرد.
روی این تحلیل، واقعیت اراده عکس العمل یک رشته تصورات و تصدیقات درونی است و انسان در سایه اراده، از نقص به کمال و از فقدان به وجدان میرسد، و تدریجی و نوظهوری آن در صورتی تجلی بیشتری پیدا میکند که مراد نیز امر تدریجی باشد.
اراده، رمز اختیار است
درباره اختیاری و اضطراری بودن خود اراده، بحثهایی انجام گرفته که از قلمرو بحث ما بیرون است؛ چیزی که لازم است بدانیم این است که فاعل فاقد اراده، فاقد اختیار نیز میباشد. از این جهت میگوییم مرید بودن رمز مختار بودن است.
و به عبارت دیگر: یک فاعل میتواند به صورتهای مختلف کار انجام دهد.
1. از فعل خود آگاه نباشد.
2. از فعل خود آگاه باشد، امّا فاقد اراده باشد.
3. از فعل خود آگاه باشد و از روی اراده انجام دهد، ولی عامل خارجی او را بر چنین ارادهای ملزم سازد. مثل این که انسان از طریق تهدید، کاری را صورت دهد.
4. فاعل نسبت به فعل خود عالم و مرید و راضی بوده و مکره نباشد.
در سه فرض نخست، فاعل، فاقد اختیار است و فاعل مختار، تنها در همان قسم چهارم است.
تا این جا واقعیت اراده انسان به گونهای روشن گردید، اکنون وقت آن است که درباره اراده خدا از نظر این که صفت ذات است یا صفت فعل، به بحث و گفتگو بپردازیم.
آیا اراده خدا صفت ذات است یا صفت فعل؟
از بحثهای دیرینه در میان علمای کلام، مسئله اراده خدا است؛ گروهی آن را صفت ذات دانسته و گروهی دیگر صفت فعل، و هرکدام برای خود دلیل و برهانی دارند. از آنجا که اراده رمز اختیار است و فاعل فاقد اراده، فاعل مضطر خواهد بود، نمیتوان ذات خدا را فاقد اراده تصور کرد و اراده او را فعل او دانست؛ ولی در مقابل این برهان، مشکلاتی در ذاتی بودن صفت اراده هست، تا آنها حل نشود نمیتوان آن را صفت ذات دانست؛ اگر گروه عظیمی از دانشمندان آن را وصف فعل میدانند؛ به خاطر مشکلاتی است که در این راه هست، و هر یک از آنها کوهآسا مانع از اندیشیدن صفت ذات بودن اراده است، اینک به بیان دلایل چهارگانه آنان میپردازیم:
اشکال نخست: اراده یک امر تدریجی است
اراده به صورت امر تدریجی در وجود مرید پدید میآید، از این جهت نمیتوان آن را صفت ذات خدا دانست و تقریر این سخن در بحثهای پیشین گذشت. و باید این مشکل را بزرگترین مانع در صفت ذات بودن اراده دانست؛ از این جهت کسانی که اراده را صفت ذات میدانند، برای رهایی از این اشکال کوشش کردهاند که آن را به گونهای دیگر تفسیر کنند که مستلزم حدوث و تدریج نباشد و اینک پاسخها از این اشکال به طور گذرا مطرح میشوند:
1. اراده در خدا به معنی علم به اصلح است
تدریجی بودن اراده سبب شده است که قائلان به ذاتی بودن صفت اراده، آن را به صفت علم برگردانیده و بگویند اراده خدا همان علم او به نظام اصلح و اکمل است، صدر المتألهین میگوید:
«معنی این که خدا مرید است، این است که او از ذات خود آگاه است و از علم به ذات، علم به نظام خیر، برمیخیزد و میداند که این نظام چگونه به صورت قطعی تحقق میپذیرد».(2)
او این سخن را در جاهای مختلف از کتاب اسفار (3) آورده، و حکیم سبزواری(4) نیز آن را در شرح الاسماء الحسنی پذیرفته است.
این نظریه هر چند در میان متأخرین از شهرت به سزایی برخوردار است و حتی مرحوم محقّق خراسانی در بحث اتحاد طلب و اراده بر این نظر صحه نهاده است(5) ولی یک چنین تفسیری از اراده، در واقع انکار اراده است؛ شکی نیست که خدا به نظام اکمل علم دارد، ولی حقیقت آگاهی غیر از واقعیت اراده است. هرگاه اراده را به علم تفسیر کنیم، درحقیقت آن را انکار کردهایم، و اگر فاعل مرید را، اکمل از غیر مرید بدانیم، در این تفسیر، خدا به صورت فاعل غیر اکمل جلوه داده شده است؛ از این جهت در روایات ائمه اهل بیت، علم و مشیت دو صفت مختلف به شمار آمدهاند، بکیر بن اعین میگوید به امام صادق علیه السلام گفتم:«علمه و مشیئته مختلفتان أو متفقتان؟» فقال علیه السلام: «العلم لیس هو المشیئة، ألا تری انّک تقول سأفعل کذا إن شاء الله ولا یقول سأفعل کذا إن علم الله».(6)
بکیر فرزند اعین میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: علم و مشیت خدا مختلف است یا متعدد، او در پاسخ فرمود: «علم و اراده دو تا است به گواه این که تو میگویی: این کار را انجام میدهم اگر خدا بخواهد و نمیگویی اگر خدا بداند».
گذشته از این بیان، یکسان تصور کردن علم و اراده با واقعیت آنها سازگار نیست، علم نسبت به دو طرف قضیه حالت یکسانی دارد؛ در حالی که اراده به یکی از دو طرف فعل حتمیت میبخشد.
و به دیگر سخن علم از مبادی بعیده اراده است، و اراده از مبادی قریبه
_______________________________
2. صدر المتألهین، اسفار، ج6، ص 316.
3. همان مدرک، ص 331.
4. حکیم سبزواری، شرح الاسماء الحسنی، ص 42.
5. محقق خراسانی، کفایة الاُصول، ج1، بحث أوامر، فصل دوم، مبحث اتحاد طلب و اراده.
6. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 109، باب الاراده.
_______________________________
فعل است، چگونه میتوان این دو را یکسان شمرد.
آری گاهی علم مبدأ فعل میشود، چنان که در فاعل بالعنایه جریان چنین است؛ مثلاً آنگاه که انسان بر بالای کوهی قرار گیرد و زیر پای خود را به صورت دره بس عمیق بیندیشد، اگر حائلی در مقابل او نباشد، اندیشیدن سقوط همان لحظه، و سقوط در عمق دره در لحظه بعد قطعی است، اگر علم در این مورد خاص سبب تحقق فعل میگردد، سبب نمیشود که آن را با اراده که آن نیز چنین ویژگی دارد، یکسان بشماریم. زیرا شرکت در نتیجه، موجب وحدت واقعیت دو سبب نمیشود.
2. اراده ابتهاج به فعل
ذات اقدس خدا مجمع همه کمالات است، وعلم به چنین کمالاتی مایه ابتهاج میباشد؛ خدا در مرحله ذات، نسبت به ذات خود مبتهج است و از آنجا که ذات سرچشمه فعل است، به فعل خویش نیز مبتهج میباشد؛ چنان که گفتهاند:«من أحبّشیئاً أحبّ آثاره ولوازمه»، بنابر این محبت نسبت به فعل، اراده در مقام فعل است و ابتهاج در مقام ذات، اراده در مقام ذات میباشد، در این صورت برای اراده دو مرتبه است، یکی صفت ذات، و دیگری صفت فعل.(7)
این نظریه مانند نظریه پیشین مشکلی را حل نمیکند، زیرا حقیقت اراده غیر از حقیقت ابتهاج و رضا است و تفسیر اراده به آن دو، انکار واقعیت اراده در خدا است.
خلاصه با کافی نبودن دو پاسخ یاد شده اشکال بار دیگر جلوه میکند و آن این که: اگر اراده را صفت ذات بدانیم، مشکل تدریج پیش میآید و اگر صفت ذات ندانیم، او را فاعل غیر مرید خواهیم دانست که خود نقص است.
3. اراده اعمال قدرت است
برخی دیگر در مقابل این اشکال
_______________________________
7. حکیم سبزواری شرح منظومه، ص 180، وی میگوید:
رضاوءه بالذات، بالفعل رضا
و ذا الرضا، إرادة لمن قضا
_______________________________
خضوع کرده و آن را پذیرفتهاند و اراده را صفت فعل میدانند و آن را به اعمال قدرت تفسیر کرده و میگویند: ما برای اراده خدا چیزی جز اعمال قدرت تصور نمیکنیم، از آنجا که سلطه خدا تمام و کمال است و نقص درآن راه ندارد، خواسته او بدون توقف بر مقدمهای تحقق میپذیرد. چنان که میفرماید:
«اِنَّما اگمْرُهُ اِذا اگرادَ شَیْئاً اگنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون». (8)
«فرمان او این است هرگاه تحقق چیزی را بخواهد، به او میگوید باش، آن نیز موجود میشود».
باید توجه نمود چیزی که ما را به صفت ذات بودن اراده سوق میدهد، این است که فاعل مرید کاملتر از فاعل غیر مرید است. در این پاسخ که اراده، صفت فعل گرفته شده، به مطلب یاد شده توجه نشده است، زیرا اکنون سوءال میشود آیا اعمال قدرت و سلطه، فعل اختیاری است یا اضطراری؟ صورت دوم نقص و بر خدا محال است، زیرا در چنین صورت، فاعل مضطر خواهد بود، طبعاً صورت نخست متعین است، در این جا این سوءال مطرح میشود که ملاک اختیاری بودن اعمال سلطه چیست؟هرگاه اراده پیشین در ذات است، مشکل تدریجی بودن اراده را چگونه حل کنیم؟ و اگر نیست، اعمال قدرت، حالت اضطراری به خود میگیرد. با توجه به این اشکال، میتوان پاسخ یاد شده را به نحو دیگر پرورش داد، مشکل تدریجی بودن اراده را در قلمرو ذاتی بودن صفت اراده حل نماید، و شاید هم مقصود گوینده پاسخ سوم همان است که هم اکنون به تحریر آن میپردازیم:
پاسخی قاطع در مورد اشکال نخست
در فلسفه اسلامی ثابت شده است که در اجرای صفات کمال بر خدا، باید از جنبههای نقص وامکانی آن چشم پوشید و لبّو مغز صفات را به خدا حمل نمود؛ مثلاً علم در انسان کیف نفسانی است و در
_______________________________
8. یس/82.
_______________________________
توصیف خدا باید از این حیث چشم پوشید و به اصطلاح، علم را از کیف بودن تجرید کرد و به واقعیت آن که همان کشف است، اکتفا نمود.
علم در انسان علاوه بر اینکه کیف نفسانی است، دارای خصوصیت حدوث و امکان است و باید در حمل آن بر خدا از این ویژگی نیز تجرید کرد.
بر این اساس باید گفت اراده نیز وصف کمال است و فاعل مرید، برتر از فاعل مضطر است؛ ولی اراده انسانی دارای ویژگی است که جنبه نقص آن به شمار میرود و آن خصوصیت تدریج و حدوث است؛ از این جهت نمیتوان اراده را با این اوصاف بر خدا حمل نمود، ولی نقطه کمال اراده این است که رمز اختیار و نشانه تسلط فاعل بر فعل است؛ زیرا فاعل در سایه آن، فعل را با کمال اختیار وآزادی انجام میدهد و در گزینش خود مقهور نمیباشد؛ در این موقع در توصیف خدا به اراده باید به ویژگی کمال اراده، اکتفا کرد و آن این که خدا را فاعل مختار دانست که در سلطنت خود مقهورِ غیر نبوده و در اعمال قدرت مجبور نمیباشد، اگر اراده را چنین تفسیر کنیم، خدا کمال اراده را به نحو اتم و اکمل دارا است و از نقایص آن منزه بوده و کمال آن را دارا میباشد زیرا کمال اراده در حدوث و خروج از قوه به فعل نیست، بلکه در این است که صاحب آن، مالک کار خود میباشد و زمام فعل را به دست دارد و خدا این کمال را به نحو اکمل دارا میباشد، او فاعل مختار و غیر مقهور است چنان که میفرماید:«...وَ اللهُ غالِب عَلی اگمْرِهِ...».(9)
البته تصور نشود که تفسیر اراده به این نحوه، تفسیر به یک وصف سلبی است و آن اینکه خدا مغلوب و مکره نیست، و این نظر از نجار نقل شده است(10)، بلکه اختیار واقعیتی است در ذات خدا و اگر از آن به وصف سلبی تعبیر میشود به خاطر سهولت در تعبیر است، چنانکه از علم، به عدم جهل و از قدرت، به عدم عجز،
_______________________________
9. یوسف/21.
10. علامه حلّی، کشف المراد، ص 177.
_______________________________
تعبیر میکنیم و این تعبیرها واقعیت آنها را تغییر نمیدهد.
از این بیان روشن میشود که اراده به معنی اختیار، صفت ذات بوده و حق تعالی آن را در مرتبه ذات واجد است.و اختیار در مقام ذات در مقام اعمال قدرت تجلی میکند، نه این که واقعیت آن منحصر به مقام ظهور است.
ممکن است گفته شود اشکالی که به دو تفسیر قبلی تعلق گرفت، به این تفسیر نیزمتوجه است؛ زیرا گفته شد که تفسیر اراده به علم به اصلح یا به ابتهاج نفسانی نفی اراده است. در این جا نیز میتوان گفت: تفسیر اراده به اختیار ذاتی غیر از واقعیت اراده است که به معنی تصمیم و جزم به هنگام عمل تفسیر میشود.
پاسخ این اشکال روشن است و آن این که این ضابطه منحصر به اراده نیست، بلکه در حمل تمام صفات خدا باید این راه را بپیماییم، یعنی نقایص را حذف کرده و کمال آن را بگیریم؛ مثلاً در باره حیات جریان چنین است، زیرا ما حیات را در نبات، به دفع وجذب و تولید مثل، و در حیوان به حس و حرکت و در انسان علاوه بر این، به تعقل و تفکر تفسیر میکنیم، در حالی که حیات به این معنا قابل حمل بر خدا نیست.
بنابر این تفسیر حیات به این نحو در علوم طبیعی مانع از آن نیست که خدا را حی و زنده بنامیم، لکن حیات او یک حیات تصعید یافته است که در تفسیر آن، لبّ را میگیریم و قشر را رها میکنیم و میگوییم خدا زنده است، یعنی درّاک و فعّال است و از اجتماع علم و قدرت در ذات، حیات را استنتاج میکنیم؛ زیرا کمالِ جذب و دفع یا حس و حرکت یا تعقل و تفکر، در فعل همراه با ادراک متحقّق است.
و به دیگر سخن: هرگاه نتیجه حیات برای موجودی بدون مبادی آن حاصل شد، میتوانیم آن را حی و زنده بخوانیم و به اصطلاح علمای کلام نتیجه را اخذ کرده و مقدمات را رها میکنیم.(11)
همچنانکه در حمل حیات بر
_______________________________
11.«خذ الغایات و اترک المبادیء»
_______________________________
خدا، حذف مقدمات و اخذ به نتیجه مانع از توصیف خدا به حیات نیست؛ همچنین حذف مقدمات در اراده و اخذ نتیجه که همان اختیار است، مانع از توصیف او به مرید بودن نمیباشد؛ مسلّماً چنین تفسیری از اراده ارتباطی به تفسیر اراده به علم یا ابتهاج ندارد، زیرا در دو تفسیر پیشین(اراده مساوی با علم و ابتهاج) از اراده اثری نیست، در حالی که در این تفسیر خاصیت اراده کاملاً محفوظ است.
خلاصه سخن اینکه چیزی که برای فاعل مایه کمال است، اختیار است و خدا این کمال را بالذات واجد است و برای تحقق آن در ذات نیازی به وجود اراده حادث در ذات نیست. و شما درمقام بیان صفات ذاتی خدا میتوانید به جای مرید بگویید مختار است، همچنانکه میتوانید بگویید مرید است، ولی با حذف نقایص، به نحوی که در صفت حیات و علم بیان گردید.
آری در موجودات امکانی، راه استکشاف اختیار در فاعل وجود اراده حادث است. و اراده انسان حاکی از اختیار در مقام ذات او است، ولی راه استکشاف آن در خدا، برهان عقلی است که بیان گردید.
تا این جا با نخستین اشکال ذاتی بودن صفت اراده و پاسخهای آن آشناشدیم. هم اکنون به تحلیل دیگر اشکالات ذاتی بودن صفت اراده میپردازیم.
اشکال دوم: روایات، اراده را صفت فعل میداند
پیشوایان معصوم اراده را صفت فعل میدانند و آن را به «ایجاد» تفسیر میکنند و در ردیف خالقیت و رازقیت قرار میدهند. شیخ مفید میگوید:«اراده خدا، فعل او است و اراده فعل،همان آفرینشگری او میباشد و روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام بر این معنا وارد شده و این مذهب امامیه است، مگر برخی از متأخرین آنان و این فرد در رأی خود از قدما جدا شده است».(12) اینک برخی از این روایات را متذکر
_______________________________
12. شیخ مفید، أوائل المقالات، ص 19.
_______________________________
میشویم:
1. کلینی به سند صحیح از صفوان بن یحیی نقل میکند که از ابو الحسن(امام هفتم) سوءال کردم که اراده را در خدا و در مخلوق برای من تفسیر کند، فرمود: «اما اراده در مخلوق امر درونی است که پس از آن، فعل متحقّق میشود، امّا اراده خدا فقط احداث (ایجاد) او است، زیرا در خدا نظر و اندیشیدن و آنگاه قصد و تصمیم به یک طرف وجود ندارد، این صفات از خدا منتفی است وهمگی از صفات مخلوق(انسان) است، اراده خدا ایجاد او است، او میگوید: «باش» آن هم محقق میشود، بدون این که لفظی درکار باشد و نطقی انجام گیرد و بدون اینکه بیندیشد و تفکر کند. اراده او فاقد هر کیفیت و چگونگی است، چون برای خدا کیفیت و چگونگی معقول نیست».(13)
2. حسن بن عبد الرحمان حمانی از امام کاظم علیه السلام نقل میکند که فرمود:«اشیا به مشیت و اراده خدا صورت میپذیرد، بدون اینکه سخنی بگوید و یا در درون ترددی باشد».(14)
باز در این مورد روایاتی است که درکافی و احتجاج طبرسی وارد شدهاند.(15)
تحلیل این روایات
این روایات گواه بر نفی ذاتی بودن صفت اراده به نحو مطلق نیست بلکه این روایات صریحاً یادآور میشوند که اراده متصور در باره انسان، در مورد خدا فعل او است؛ ولی هرگز این روایات در صدد سلب ذاتی بودن اراده به معنای مناسب با
_______________________________
13. «الإرادة من الخلق الضمیر، یبدو لهم بعد ذلک من الفعل، وأمّا من الله تعالی فإرادته احداثه لا غیر ذلک، لانّه لا یُروِّی ولا یَهمُّ ولا یتفکر، وهذه الصفات منفیة عنه، وهی صفات الخلق، فإرادة الله الفعل لا غیر ذلک، یقول له کن فیکون، بلا لفظ ولانطق بلسان ولا همة ولا تفکر ولا کیف لذلک، کما انّه کیف له» کلینی، کافی، ج1، باب اراده، حدیث3؛ برقی، محاسن، ص244.
14. «إنّما تکون الأشیاء بإرادته و مشیئته من غیر کلام ولا تردد فی نفس ولا نطق» همان مدرک، باب النهی عن الجسم والصورة، حدیث 6.
15. ر.ک: کافی، ج1، باب الحرکة والانتقال، حدیث 1، و احتجاج، ج2، ص 156.
_______________________________
ساحت خدا نیست.
به عبارت دیگر، امام در صدد سلب اراده امکانی است که صورت روشن آن در انسان است، زیرا اراده انسانی با تردد و تفکر و قصد آغاز میشود، و آنگاه به صورت پدیده ظاهر میگردد. طبعاً چنین ارادهای به ذات خدا راه ندارد، زیرا لازمه تدریجی بودن اراده، حدوث است؛ ذات او بالاتر از آن است که مرکز حوادث شود.
خلاصه در این جا باید میان دو نوع اراده فرق گذارد، اراده موجود در انسان و حیوان که شایسته مقام ربوبی نیست.اراده منزه از این نقایص که میتواند برای خدا نیز صفتی از صفات ذات باشد. امام در صدد نفی معنی اول است، نه معنی دوم و اگر امام به نفی معنی اول اکتفا کرده و از معنی دوم که مناسب ذات اقدس او است، سخنی نگفته به خاطر رعایت نوع مردم بوده است؛ چه بسا شنیدن ذاتی بودن صفت اراده، در ذهن آنان افکار غیر صحیحی را پدید میآورد.
بنابر این اراده، هم میتواند صفت ذات باشد و هم صفت فعل، امام قسم دوم را بیان کرده و از بیان قسم نخست به خاطر حال مستمعان، خودداری نموده، البته معنای این جمله این نیست که صفوان بن یحیی دارای چنین قابلیت و شایستگی نبود، بلکه چون مستمع منحصر به او نبود و قهراً گفتار حضرت در میان شیعیان پخش میشد، اگر در عبارت امام اشارهای به ذاتی بودن اراده بود، قهراً همان اراده امکانی به ذهن آنان خطور مینمود و مسلماً در ذهن این گونه از افراد سرانجام خوبی نداشت.
امیر موءمنان علیه السلام از بحث در قدر نهی میکرد و میفرمود: «طریق مظلم فلا تسلکوه وبحر عمیق فلا تلجوه، و سرّ الله فلا تتکلفوه»(16): راه تاریکی است آن را نپیمایید، دریای عمیقی است وارد آن نشوید، راز خدا است خود را در فهم آن به زحمت نیندازید.
ولی درعین حال خود حضرت در مواقعی درباره قضا و قدر، بحث نموده
_______________________________
16. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 287.
_______________________________
است.(17)
خلاصه در اذهان راویان آن زمان، اراده جز از طریق تصور و تردد، تصدیق و آنگاه جزم تفسیر نمیشد، از این جهت امام به ذاتی بودن صفت اراده، اشارهای ننمود و اراده را به فعل و ایجاد، تفسیر کرد تا از این نوع تفکر جلوگیری کند.
در این جا وجه دیگری برای اصرار بر صفت فعل بودن اراده هست و آن این که اراده در انسان جدا از مراد نیست، و اگر اراده در خدا، صفت ذات معرفی میشد، چه بسا اذهان ساده، از آن، قدیم بودن جهان را نتیجه میگرفتند و به خاطر پرهیز از چنین تفکر نادرست، اراده در روایات، به ایجاد و احداث تفسیر شده است، و برخی از احادیث میتواند موءید این وجه باشد.
1. محمد بن مسلم میگوید امام صادق علیه السلام فرمود: «المشیئة محدثة».(18)
2. عاصم بن حمید میگوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:«لم یزل الله مریداً؟»: آیا خدا پیوسته مرید بود؟ امام پاسخ داد: «انّ المرید لا یکون إلاّ المراد معه، بل لم یزل عالماً قادراً ثمّ أراد»(19): مرید کسی است که مراد با او باشد، خدا پیوسته دانا و توانا بود، آنگاه اراده کرد.
3. سلیمان جعفری از امام هشتم علیه السلام نقل میکند که به او فرمود:«مشیت و اراده از صفات افعال است آن کس که میاندیشد خدا پیوسته مرید و خواستار بود او موحد نیست».(20)
اجمال سخن این که سوءال کنندگان در این روایات از ارادهای سوءال میکردند که به عزم به فعل تفسیر میشود، و مسلماً چنین تفسیری از اراده جدا از مراد نخواهد بود و اگر امام میفرمود: صفت ذات است، به دنبال آن، قدیم بودن جهان در ذهن آنان وارد میشد که دفع آن به این زودیها امکان پذیرنبود از این جهت برای سوزندان ریشه تمام شبهات میفرماید: اراده خدا ایجاد او است.
_______________________________
17. نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 78.
18و19. صدوق، توحید، ص 338، 146.
20. صدوق، توحید، ص 336.
_______________________________
اشکال سوم: اراده قابل نفی و اثبات است
سومین اشکال در راه صفت ذاتی شمردن اراده این است که صفت ذاتی چیزی است که پیوسته از نظر نسبت یکنواخت میباشد و نفی و اثبات نمیپذیرد. و هرچه نفی و اثبات پذیر شد از صفات فعل است، مانند: عطا میکند و عطا نمیکند و اراده نیز مانند عطا نفی پذیر است، چنان که میفرماید:«... یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الیُسْرَوَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسْر»....(21)
پاسخ این استدلال روشن است، ارادهای که به آن نفی واثبات وارد میشود، همان اراده در مقام فعل است به معنی ایجاد، ولی اراده به معنی اختیار که کمال اراده است، نفی و اثبات نمیپذیرد.
صدر المتألهین از این اشکال پاسخ دیگری گفته است: و آن این که آنچه نفی و اثبات میپذیرد، اراده عددیه جزئیه است، و مسلماً چنین اراده صفت فعل میباشد. امّا اصل اراده بسیط حق و این که خدا فاعل مرید است و کار خود را از روی اضطرار و ایجاب انجام نمیدهد، قابل سلب نبوده و نفیپذیر نمیباشد.
منشأ اشکال خلط میان اراده بسیطه که تعدد و تکرر بر نمیدارد و اراده جزئیه است که تعدد و تکرر میپذیرد و نفی واثبات بر دومی وارد میشود.(22)
اشکال چهارم: صفت ذات بودن، مستلزم قدم عالم است
هرگاه اراده را صفت ذات بدانیم،به حکم این که ذات قدیم است و اراده از مراد جدا نمیشود، طبعاً عالم که مراد است قدیم خواهد بود.
در پاسخ این اشکال یادآور میشویم که:
اوّلاً این اشکال تنها متوجه کسانی نیست که اراده را به معنی واقعی صفت ذات میگیرند، بلکه کسانی نیز که اراده را به علم به اصلح تفسیر میکنند و علم او
_______________________________
21. بقره/185.
22. صدر المتألهین، اسفار، ج6، ص 324.
_______________________________
نیز صفت ذات است با چنین اشکال روبرو هستند، زیرا فرض این است که علم به اصلح علت تام برای وجود معلوم است وعلم قدیم که فاعل تام است، مستلزم قدمت معلوم میباشد.
وثانیاً هرگاه اراده را به اختیار ذاتی و مختار بالذات بودن خدا تفسیر کنیم، اشکال یاد شده متوجه این نظریه نخواهد بود، زیرا اختیار ذاتی مستلزم قدیم بودن فعل نیست.
وثالثاً این اشکال بر نظریه صدر المتألهین نیز وارد است، زیرا حقیقت اراده بسیطه و کیفیت اعمال آن برای ما روشن نیست، چه بسا ممکن است نتیجه اراده بسیطه، حدوث عالم باشد، زیرا آن اراده جزئی است که مراد از اراده جدا نمیشود.
1. العول فی الفرائض.
2. المسلم یرث الکافر، دون النعکس
3. الوهابیة فی المیزان.
4. التقیة، مفهومها وحدّها ودلیلها.
تألیفات آیة الله سبحانی
هفته نامه «المصور» چاپ ناصره در شماره 4129/28 نوامبر 2003 ، ص 12 چنین مینویسد:
«مجمع البحوث الإسلامیة» هفته گذشته پس از استماع گزارش دکتر «محمد عماره» درباره کتاب «الخطاب والتأویل» نوشته نصر حامد ابو زید(نویسنده و متفکر مصری که در هلند در تبعید بسر میبرد) به اتفاق آراء تصمیم گرفت که مانع توزیع این کتاب در مصر بشود. کتاب یاد شده در کشور مغرب چاپ شده است. در گزارش محمد عماره آمده که: نصر ابو زید در این کتاب بر دو اصل از اصول متقن عقیده اسلامی یعنی توحید و حفظ قرآن کریم خدشه وارد کرده است.
در همان جلسه پس از بررسی گزارش آقای دکتر عبدالله حسن درباره کتاب «العول فی الفرائض» نوشته آیة الله جعفر سبحانی مقرر شد که این کتاب مجدداً توسط دکتر نصر فرید واصل، مفتی اسبق مصر بررسی و کارشناسی شود. همچنین مجمع البحوث کتاب دیگر استاد سبحانی تحت عنوان «المسلم یرث الکافر دون العکس» را برای کارشناسی و تهیه گزارش از آن به دکتر عبدالله النجار سپرد.
مجمع البحوث پس از شنیدن گزارش در مورد دو کتاب «الوهابیة فی المیزان» و «التقیة مفهومها وحدّها و دلیلها» نوشته آیة الله جعفر سبحانی، اجازه توزیع آنها را در مصر صادر کرد.
در جلسه یاد شده کتاب «تجلیات الله علی مرآة قلب یسوع» برای بررسی مجدد به دکتر محمد الفیومی داده شد. مجله المنهاج منتشره از سوی مرکز «الغدیر للدراسات الإسلامیة» در شهر قم، خواستار بازبینی این کتاب شده است.
توضیح: مسأله نظارت بر کتابهایی که به نحوی از انحاء به ادیان مربوط میشوند بر عهده «مجمع البحوث الإسلامیة» از موءسسههای زیر مجموعه دانشگاه الأزهر میباشد. این مجمع پس از دریافت کتاب از سوی دستگاه نظارت و سانسور، آن را به یک پژوهشگر مستقل میسپارد. اگر این فرد نظر منفی در مورد کتاب بدهد، آنگاه کتاب یاد شده برای بررسی بیشتر به یکی از اعضای مجمع سپرده میشود. در صورتی که تعداد آرای موافق و مخالف در مجمع یکسان باشد، رأی محمد السید الطنطاوی، شیخ الأزهر، فصل الخطاب خواهد بود. موءلف کتابی که توسط مجمع البحوث اجازه توزیع به آن داده نشود، میتواند به دادگاه مراجعه و از حکم صادره در مورد کتابش شکایت نماید. قابل ذکر است که اخیراً یکی از دادگاههای مصر برای نخستین بار به نفع یکی از موءلفان رأی داد و از کتاب او رفع توقیف نمود.