آجال (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«آجال» جمع «اَجَل» است و اجل در لغت به معنای مهلت هر چیز، پایان مدت عمر و سر رسید چیزی مانند بدهی است.(العین، ج2، ص 178؛ الصحاح، ج4، ص 1621؛ المفردات، ماده اَجَل).
اجل و مشتقاتش 54بار در قرآن کریم استعمال شده و برخی از کاربردهای آن عبارتند از: زمان معین و حتمی مرگ (ابراهیم/10)؛ زمان نامعین مرگ (انعام/2)؛ سر رسید چیزی(بقره/282)؛ زمان به پایان رسیدن عمر دنیا (رعد/2) و زمان بعث و جزا(انعام/128).
متکلمان در تعریف اجل گفتهاند: اجل زمانی است که خداوند مرگ حیوان و انسان را به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی در آن وقت مقرر کرده و میداند که حیات او در آن زمان پایان میپذیرد.(کشف المراد/140، شرح المقاصد:4/314؛ الاقتصاد فی الاعتقاد/244). از اجل به اجل مرگ و قتل و اجل حیات نیز تعبیر کردهاند. چنان که اجل دَین سر رسید زمان پرداخت قرض نیز استطراداً آمده است(کشف المراد/140؛ الذخیره/261و 263، انوار الملکوت /194).
متکلمان اسلامی دربارهی وحدت و تعدد اجل دو دیدگاه دارند: متکلمان
_______________________________
* از دانشنامه کلام اسلامی.
_______________________________
اشعری، گروهی از معتزله و برخی از امامیه بر این باورند که انسان بیش از یک اجل ندارد، و آن اجلِ معین است(شرح المقاصد، ج4، ص 314؛ الذخیره، ص 261؛ الاقتصاد الهادی، ص 201). برخی از معتزله بغداد و گروهی از امامیه بر این عقیدهاند که خداوند برای انسان دو اجل مقرر کرده است: اجل معین (محتوم، مسمّی) و اجل معلَّق(مشروط، موقوف)(تصحیح الاعتقاد، ص 66؛ کشف المراد، ص 140). مستند این نظریه آیات و روایات است؛ قرآن کریم در این باره میفرماید: «...ثُمَّ قَضی اگجَلاً وَاگجَل مُسمّیً عِنْدَهُ...»(انعام/2) سپس اجلی مقرر داشت و اجل حتمی نزد او است. امام صادق در تفسیر این آیه فرموده است: «آن دو اجل است: اجل محتوم و اجل موقوف(مشروط)(اصول کافی، ج1، ص 147، ح4؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص 354، ح7). در تبیین اجل مسمی و تفاوت آن با اجل غیر مسمی گفته شده است: اجل مسمی یعنی معین در نزد خدا که دستخوش تغییر نمیشود؛ به دلیل آیه 96 سوره نحل«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدْ وَما عِنْدَ اللهِ باق»آنچه نزد شما است، نابود میشود و آنچه نزد خدا است، باقی میماند. نسبت اجل مسمی به غیر مسمی، نسبت مطلق و منجّز به مشروط و معلّق است؛ به این معنا که ممکن است اجل غیر مسمی در اثر تخلف شرط آن، تحقق نیابد، ولیکن اجل حتمی و مطلق تغییر پذیر نیست. اجل مسمی همان اجل محتوم است که در «امّ الکتاب» ثبت شده و اجل غیر مسمی آن اجلی است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است؛«لِکُلّ اگجل کتاب *یَمْحُوا الله ما یَشاءُ وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب»(رعد/39و 38) : هر اجلی نوشتهای دارد خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و «امّ الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد او است. امّ الکتاب بر حوادثی که به اسباب تام خود استناد دارند و لوح محو و اثبات بر حوادثی که به اسباب ناقص (مقتضی) مستندند، قابل انطباق است. اجل غیر مسمی درباره انسان، همان عمر طبیعی ساختمان بدن او است؛ ولی ممکن است اجل آدمی به دلیل بروز موانعی پیش از رسیدن به حد طبیعی فرا رسد (المیزان، ج7، ص 7و 6).
متکلمان درباره استمرار حیات یا مرگ انسان و حیوانی که کشته شده است، دیدگاههای متفاوتی دارند: أ. برخی از اشاعره، ابوالهذیل معتزلی و گروهی از حشویه گفتهاند: اگر به قتل نمیرسید، قطعاً در همان زمان به مرگ طبیعی از دنیا میرفت(کشف المراد، ص 140؛ شرح الاصول الخمسة، ص 782؛ شرح المقاصد، ج4، ص 314؛ ارشاد الطالبین، ص 292). دلیل آنان عبارت است از:
1. اگر زنده بماند، علم خداوند که به مردن او تعلق داشته است، به جهل تبدیل میشود و این محال است(کشف المراد، ص 141؛ ارشاد الطالبین، ص 292). در نقد این دلیل گفتهاند: اگر کشته شود، از آن میفهمیم که علم خداوند به قتل تعلق گرفته و اگر زنده بماند، از آن در مییابیم که علم الهی به استمرار حیات تعلق یافته است(کشف المراد، ص 142).
2. آیه شریفه«ولکُلِّ اُمّةٍ اگجَل فَاِذا جاءَ اگجلهُمْ لا یَستَاْخِِرُونَ ساعةً وَلا یَسْتَقْدِمُون»(اعراف/36) برای هر قومی اجل (معینی) است؛ و هنگامی که اجل آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر میکنند و نه بر آن پیشی میگیرند(تمهید الأوایل، ص 375 373). در نقد این دلیل گفته شده است: مردا از اجل در این آیه، اجل مسمی(معین) است نه مطلق اجل (المیزان، ج7، ص6).
ب. گروهی از معتزله بغداد گفتهاند: اگر کشته نمیشد، حتماً زنده میماند؛ زیرا اگر زنده نمانده و به مرگطبیعی از دنیا رود، مذمت و قصاص قاتل واجب نخواهد بود، با این که واجب است(کشف المراد، ص 141؛ شرح المقاصد، ج4، ص 316؛ شرح الاُصول الخمسة، ص 782). در نقد این نظریه گفته شده است: قتل در اسلام حرام است ووجوب قصاص و مذمت قاتل به دلیل مخالفت او با این حکم شرعی است(کشف المراد، ص 142؛ شرح المقاصد،ج4، ص 316).
ج. امامیه، گروهی از معتزله بصره وبعضی از اشاعره دو دیدگاه پیشین را نپذیرفته، مرگ و استمرار حیات را امکان پذیر دانستهانتد(کشف المراد، ص 140؛ شرح المقاصد، ج4، ص 315؛ شرح الاُصول الخمسة، ص 782؛ ارشاد الطالبین، ص 292).
این دیدگاه مورد قبول فلاسفه اسلامی نیز هست، زیرا آنان اجل را به طبیعی یعنی انسان زمان عمر طبیعی خود را به انجام رساند و اخترامی یعنی مرگ انسان پیش از اتمام آن زمان، در اثر حادثهای فرا رسد تقسیم کردهاند(الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج9، ص 242؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص 154و 153؛ الکلیات، ج1، ص 59). از اجل طبیعی و اخترامی به مرگ طبیعی و اخترامی نیز تعبیر شده است(شرح المنظومه، ج2، ص 430).
روایات اسلامی چنان که پیش از این اشاره شد بر تعدد اجل انسان دلالت میکنند، زیرا در روایات عوامل معنوی کوتاهی و طول عمر انسان بیان شده است. به طور کلی گناه عمر او را کاهش میدهد(الامالی، ص 305، مجلس 11). گناهان مانند عقوق والدین نافرمانی نسبت به پدر و مادر و آزار آنها ، ظلم (مستدرک الوسائل، ج15، ص 249، ح46) و قطع رابطه با خویشان (اصول الکافی، ج2، ص 150، ح17) در کاهش عمر تأثیر دارند، از سوی دیگر امور زیر موجب افزایش عمر انسان میشوند:
پاکیزگی و وضوی دائمی (وسائل الشیعه، ج1، ص 383، ح1011)؛ حسن نیت(بحار الانوار، ج66، ص 407، ح14)؛ پرهیز از بدی(عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج2، ص 36، ح90)؛ حسن خلق، نیکوکاری و صدقه(اصول الکافی، ج8، ص 219، ح269؛ کتاب الزهد، ص 29)؛ خوشحال کردن پدر و مادر و نیکی به آنها(کتاب الزهد، ص 33)؛ صله رحم(همان، ص 34)؛ شکر فراوان به درگاه الهی(عیون الحکم والمواعظ، ص 275) و زیارت کربلا(تهذیب الأحکام، ج6، ص 42، ح1).
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2.اشعری، أبی الحسن علی بن اسماعیل،(م/324یا 330ق)، کتاب مقالات الاسلامیّین واختلاف المصلّین، دار النشر فرانز شتایز، الطبعة الثالثة، 1400ه.ق.
3. باقلانی، أبی بکر محمد بن طیّب، (م/403ق)، تمهید الأوائل وتلخیص الدّلائل، تحقیق شیخ عماد الدین احمد حیدر، موءسسة الکتب الثقافیة، الطبعة الثالثة، بیروت، 1414ه.ق.
4. بن احمد، قاضی القضاة عبد الجبار، (م/415ق)، شرح الاصول الخمسة، مکتبة وهبة، قاهره، الطبعة الاولی، 1384ه.ق.
5. تفتازانی، مسعود بن عمر بن عبد الله،(م/792ق)، شرح المقاصد، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، مجمع البحوث الإسلامیة، الطبعة الاولی، طهران، 1409ه.ق.
6.جوهری، اسماعیل بن حماد، (م/393ق)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطاری، دار العلم للملایین، بیروت، الطبعة الرابعة، 1407ق.
7. حلّی، جمال الدین ابی منصور حسن بن یوسف، (م/726ق)، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، انتشارات رضی و بیدار، قم، الطبعة الثانیة، 1363ه.ش.
8. حلّی، یوسف بن مطهر، (م726ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد(قسم الالهیات)، علق علیه جعفر السبحانی، موءسسة الإمام الصادقعلیه السلام، الطبعة الاولی، قم، 1375ش.
9. راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد،(م/502ق)، المفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی، المکتبة المرتضویة، الطبعة الثانیة، ایران، 1362ش.
10. سبزواری، هادی، شرح المنطق، تحقیق و تعلیق حسن حسن زاده، نشر ناب، الطبعة الاولی، تهران، 1416ه.ق.
11. سیوری جلی، جلال الدین مقداد بن عبدالله، (م/826ق)، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سید مهدی رجائی، مکتبة آیة الله المرعشی، قم، 1405ه.ق).
12. شیخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، (م/381ق)، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، تهران، انتشارات جهان، 1387ه.ق.
13. شیخ مفید، محمد بن نعمان،(م/413ق)، تصحیح الاعتقاد الإمامیة، تحقیق حسین درگاهی، دارالمفید، الطبعة الثانیة، بیروت، 1414ه.ق.
14. شیرازی، صدر الدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، انتشارات مصطفوی، قم، 1379ه.ق.
15. طباطبائی، سید محمد حسین،(م/1402ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثة، تهران، 1397ق.
16. طوسی، ابو جعفر بن حسن، (م/460ق)، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، تحقیق شیخ حسن سعید، مکتبة جامع چهلستون، طهران، 1400ه.ق.
17. عاملی، شیخ محمد بن حسن حرّ،(م/1104ق)، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، موءسسة آل البیت، قم، 1409ه.ق.
18. علم الهدی، شریف مرتضی،(م/436ق)، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، موءسسة النشر الاسلامی، قم، 1411ق.
19. عیاشی سمرقندی، أبی نضر محمد بن مسعود،(م/320ق)، کتاب التفسیر، تحقیق و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاّتی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، بیتا.
20. غزالی، ابوحامد، (م/505ق)، الاقتصاد فی الاعتقاد، علق وشرحه علی بن ملحم، دار الهلال، الطبعة الالولی، بیروت، 1993م.
21. فراهیدی، ابی عبد الرحمن الخلیل بن احمد(م/157ق)، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی وابراهیم سامرائی موءسسة دار الهجرة، قم، الطبعة الثانیة، 1409ه.ق.
22. کلینی رازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب،(م/329ق)، اصول الکافی، دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الرابعة، تهران، 1365ش.
23. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، (م/ق3) کتاب الزهد، تحقیق، میرزا غلامرضا عرفانیان، انتشارات العلمیة، قم، 1399ه.ق.
24. لیثی واسطی، علی بن محمد،(م/قرن6)، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، دارالحدیث،الطبعة الاولی، قم، 1376ش.
25. مجلسی، محمد باقر، (م/1110ق)، بحارالانوار، موءسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
اجل و مشتقاتش 54بار در قرآن کریم استعمال شده و برخی از کاربردهای آن عبارتند از: زمان معین و حتمی مرگ (ابراهیم/10)؛ زمان نامعین مرگ (انعام/2)؛ سر رسید چیزی(بقره/282)؛ زمان به پایان رسیدن عمر دنیا (رعد/2) و زمان بعث و جزا(انعام/128).
متکلمان در تعریف اجل گفتهاند: اجل زمانی است که خداوند مرگ حیوان و انسان را به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی در آن وقت مقرر کرده و میداند که حیات او در آن زمان پایان میپذیرد.(کشف المراد/140، شرح المقاصد:4/314؛ الاقتصاد فی الاعتقاد/244). از اجل به اجل مرگ و قتل و اجل حیات نیز تعبیر کردهاند. چنان که اجل دَین سر رسید زمان پرداخت قرض نیز استطراداً آمده است(کشف المراد/140؛ الذخیره/261و 263، انوار الملکوت /194).
متکلمان اسلامی دربارهی وحدت و تعدد اجل دو دیدگاه دارند: متکلمان
_______________________________
* از دانشنامه کلام اسلامی.
_______________________________
اشعری، گروهی از معتزله و برخی از امامیه بر این باورند که انسان بیش از یک اجل ندارد، و آن اجلِ معین است(شرح المقاصد، ج4، ص 314؛ الذخیره، ص 261؛ الاقتصاد الهادی، ص 201). برخی از معتزله بغداد و گروهی از امامیه بر این عقیدهاند که خداوند برای انسان دو اجل مقرر کرده است: اجل معین (محتوم، مسمّی) و اجل معلَّق(مشروط، موقوف)(تصحیح الاعتقاد، ص 66؛ کشف المراد، ص 140). مستند این نظریه آیات و روایات است؛ قرآن کریم در این باره میفرماید: «...ثُمَّ قَضی اگجَلاً وَاگجَل مُسمّیً عِنْدَهُ...»(انعام/2) سپس اجلی مقرر داشت و اجل حتمی نزد او است. امام صادق در تفسیر این آیه فرموده است: «آن دو اجل است: اجل محتوم و اجل موقوف(مشروط)(اصول کافی، ج1، ص 147، ح4؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص 354، ح7). در تبیین اجل مسمی و تفاوت آن با اجل غیر مسمی گفته شده است: اجل مسمی یعنی معین در نزد خدا که دستخوش تغییر نمیشود؛ به دلیل آیه 96 سوره نحل«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدْ وَما عِنْدَ اللهِ باق»آنچه نزد شما است، نابود میشود و آنچه نزد خدا است، باقی میماند. نسبت اجل مسمی به غیر مسمی، نسبت مطلق و منجّز به مشروط و معلّق است؛ به این معنا که ممکن است اجل غیر مسمی در اثر تخلف شرط آن، تحقق نیابد، ولیکن اجل حتمی و مطلق تغییر پذیر نیست. اجل مسمی همان اجل محتوم است که در «امّ الکتاب» ثبت شده و اجل غیر مسمی آن اجلی است که در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است؛«لِکُلّ اگجل کتاب *یَمْحُوا الله ما یَشاءُ وَیُثْبِت وَعِنْدَهُ اُمّ الکِتاب»(رعد/39و 38) : هر اجلی نوشتهای دارد خداوند هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و «امّ الکتاب» [= لوح محفوظ] نزد او است. امّ الکتاب بر حوادثی که به اسباب تام خود استناد دارند و لوح محو و اثبات بر حوادثی که به اسباب ناقص (مقتضی) مستندند، قابل انطباق است. اجل غیر مسمی درباره انسان، همان عمر طبیعی ساختمان بدن او است؛ ولی ممکن است اجل آدمی به دلیل بروز موانعی پیش از رسیدن به حد طبیعی فرا رسد (المیزان، ج7، ص 7و 6).
متکلمان درباره استمرار حیات یا مرگ انسان و حیوانی که کشته شده است، دیدگاههای متفاوتی دارند: أ. برخی از اشاعره، ابوالهذیل معتزلی و گروهی از حشویه گفتهاند: اگر به قتل نمیرسید، قطعاً در همان زمان به مرگ طبیعی از دنیا میرفت(کشف المراد، ص 140؛ شرح الاصول الخمسة، ص 782؛ شرح المقاصد، ج4، ص 314؛ ارشاد الطالبین، ص 292). دلیل آنان عبارت است از:
1. اگر زنده بماند، علم خداوند که به مردن او تعلق داشته است، به جهل تبدیل میشود و این محال است(کشف المراد، ص 141؛ ارشاد الطالبین، ص 292). در نقد این دلیل گفتهاند: اگر کشته شود، از آن میفهمیم که علم خداوند به قتل تعلق گرفته و اگر زنده بماند، از آن در مییابیم که علم الهی به استمرار حیات تعلق یافته است(کشف المراد، ص 142).
2. آیه شریفه«ولکُلِّ اُمّةٍ اگجَل فَاِذا جاءَ اگجلهُمْ لا یَستَاْخِِرُونَ ساعةً وَلا یَسْتَقْدِمُون»(اعراف/36) برای هر قومی اجل (معینی) است؛ و هنگامی که اجل آنها فرا رسد، نه ساعتی از آن تأخیر میکنند و نه بر آن پیشی میگیرند(تمهید الأوایل، ص 375 373). در نقد این دلیل گفته شده است: مردا از اجل در این آیه، اجل مسمی(معین) است نه مطلق اجل (المیزان، ج7، ص6).
ب. گروهی از معتزله بغداد گفتهاند: اگر کشته نمیشد، حتماً زنده میماند؛ زیرا اگر زنده نمانده و به مرگطبیعی از دنیا رود، مذمت و قصاص قاتل واجب نخواهد بود، با این که واجب است(کشف المراد، ص 141؛ شرح المقاصد، ج4، ص 316؛ شرح الاُصول الخمسة، ص 782). در نقد این نظریه گفته شده است: قتل در اسلام حرام است ووجوب قصاص و مذمت قاتل به دلیل مخالفت او با این حکم شرعی است(کشف المراد، ص 142؛ شرح المقاصد،ج4، ص 316).
ج. امامیه، گروهی از معتزله بصره وبعضی از اشاعره دو دیدگاه پیشین را نپذیرفته، مرگ و استمرار حیات را امکان پذیر دانستهانتد(کشف المراد، ص 140؛ شرح المقاصد، ج4، ص 315؛ شرح الاُصول الخمسة، ص 782؛ ارشاد الطالبین، ص 292).
این دیدگاه مورد قبول فلاسفه اسلامی نیز هست، زیرا آنان اجل را به طبیعی یعنی انسان زمان عمر طبیعی خود را به انجام رساند و اخترامی یعنی مرگ انسان پیش از اتمام آن زمان، در اثر حادثهای فرا رسد تقسیم کردهاند(الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج9، ص 242؛ التفسیر الکبیر، ج12، ص 154و 153؛ الکلیات، ج1، ص 59). از اجل طبیعی و اخترامی به مرگ طبیعی و اخترامی نیز تعبیر شده است(شرح المنظومه، ج2، ص 430).
روایات اسلامی چنان که پیش از این اشاره شد بر تعدد اجل انسان دلالت میکنند، زیرا در روایات عوامل معنوی کوتاهی و طول عمر انسان بیان شده است. به طور کلی گناه عمر او را کاهش میدهد(الامالی، ص 305، مجلس 11). گناهان مانند عقوق والدین نافرمانی نسبت به پدر و مادر و آزار آنها ، ظلم (مستدرک الوسائل، ج15، ص 249، ح46) و قطع رابطه با خویشان (اصول الکافی، ج2، ص 150، ح17) در کاهش عمر تأثیر دارند، از سوی دیگر امور زیر موجب افزایش عمر انسان میشوند:
پاکیزگی و وضوی دائمی (وسائل الشیعه، ج1، ص 383، ح1011)؛ حسن نیت(بحار الانوار، ج66، ص 407، ح14)؛ پرهیز از بدی(عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج2، ص 36، ح90)؛ حسن خلق، نیکوکاری و صدقه(اصول الکافی، ج8، ص 219، ح269؛ کتاب الزهد، ص 29)؛ خوشحال کردن پدر و مادر و نیکی به آنها(کتاب الزهد، ص 33)؛ صله رحم(همان، ص 34)؛ شکر فراوان به درگاه الهی(عیون الحکم والمواعظ، ص 275) و زیارت کربلا(تهذیب الأحکام، ج6، ص 42، ح1).
منابع و مآخذ
1. قرآن کریم
2.اشعری، أبی الحسن علی بن اسماعیل،(م/324یا 330ق)، کتاب مقالات الاسلامیّین واختلاف المصلّین، دار النشر فرانز شتایز، الطبعة الثالثة، 1400ه.ق.
3. باقلانی، أبی بکر محمد بن طیّب، (م/403ق)، تمهید الأوائل وتلخیص الدّلائل، تحقیق شیخ عماد الدین احمد حیدر، موءسسة الکتب الثقافیة، الطبعة الثالثة، بیروت، 1414ه.ق.
4. بن احمد، قاضی القضاة عبد الجبار، (م/415ق)، شرح الاصول الخمسة، مکتبة وهبة، قاهره، الطبعة الاولی، 1384ه.ق.
5. تفتازانی، مسعود بن عمر بن عبد الله،(م/792ق)، شرح المقاصد، تحقیق عبد الرحمن عمیرة، مجمع البحوث الإسلامیة، الطبعة الاولی، طهران، 1409ه.ق.
6.جوهری، اسماعیل بن حماد، (م/393ق)، الصحاح تاج اللغة وصحاح العربیة، تحقیق احمد بن عبد الغفور عطاری، دار العلم للملایین، بیروت، الطبعة الرابعة، 1407ق.
7. حلّی، جمال الدین ابی منصور حسن بن یوسف، (م/726ق)، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، انتشارات رضی و بیدار، قم، الطبعة الثانیة، 1363ه.ش.
8. حلّی، یوسف بن مطهر، (م726ق)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد(قسم الالهیات)، علق علیه جعفر السبحانی، موءسسة الإمام الصادقعلیه السلام، الطبعة الاولی، قم، 1375ش.
9. راغب اصفهانی، ابی القاسم حسین بن محمد،(م/502ق)، المفردات الفاظ القرآن فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی، المکتبة المرتضویة، الطبعة الثانیة، ایران، 1362ش.
10. سبزواری، هادی، شرح المنطق، تحقیق و تعلیق حسن حسن زاده، نشر ناب، الطبعة الاولی، تهران، 1416ه.ق.
11. سیوری جلی، جلال الدین مقداد بن عبدالله، (م/826ق)، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، تحقیق سید مهدی رجائی، مکتبة آیة الله المرعشی، قم، 1405ه.ق).
12. شیخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، (م/381ق)، عیون اخبار الرضاعلیه السلام، تهران، انتشارات جهان، 1387ه.ق.
13. شیخ مفید، محمد بن نعمان،(م/413ق)، تصحیح الاعتقاد الإمامیة، تحقیق حسین درگاهی، دارالمفید، الطبعة الثانیة، بیروت، 1414ه.ق.
14. شیرازی، صدر الدین محمد، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، انتشارات مصطفوی، قم، 1379ه.ق.
15. طباطبائی، سید محمد حسین،(م/1402ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، دار الکتب الاسلامیه، الطبعة الثالثة، تهران، 1397ق.
16. طوسی، ابو جعفر بن حسن، (م/460ق)، الاقتصاد الهادی إلی طریق الرشاد، تحقیق شیخ حسن سعید، مکتبة جامع چهلستون، طهران، 1400ه.ق.
17. عاملی، شیخ محمد بن حسن حرّ،(م/1104ق)، وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، موءسسة آل البیت، قم، 1409ه.ق.
18. علم الهدی، شریف مرتضی،(م/436ق)، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، موءسسة النشر الاسلامی، قم، 1411ق.
19. عیاشی سمرقندی، أبی نضر محمد بن مسعود،(م/320ق)، کتاب التفسیر، تحقیق و تعلیق، سید هاشم رسولی محلاّتی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران، بیتا.
20. غزالی، ابوحامد، (م/505ق)، الاقتصاد فی الاعتقاد، علق وشرحه علی بن ملحم، دار الهلال، الطبعة الالولی، بیروت، 1993م.
21. فراهیدی، ابی عبد الرحمن الخلیل بن احمد(م/157ق)، کتاب العین، تحقیق مهدی مخزومی وابراهیم سامرائی موءسسة دار الهجرة، قم، الطبعة الثانیة، 1409ه.ق.
22. کلینی رازی، ابو جعفر محمد بن یعقوب،(م/329ق)، اصول الکافی، دار الکتب الاسلامیة، الطبعة الرابعة، تهران، 1365ش.
23. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، (م/ق3) کتاب الزهد، تحقیق، میرزا غلامرضا عرفانیان، انتشارات العلمیة، قم، 1399ه.ق.
24. لیثی واسطی، علی بن محمد،(م/قرن6)، عیون الحکم والمواعظ، تحقیق حسین حسنی بیرجندی، دارالحدیث،الطبعة الاولی، قم، 1376ش.
25. مجلسی، محمد باقر، (م/1110ق)، بحارالانوار، موءسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.