جوهر جسمانی در اندیشه مثبتان و نافیان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تقسیم وجود به جوهر و عرض در تقسیمهای رایج است و از طرف حواس پنجگانه ی انسان، از وجود عرض میتواند گزارش دهد، پس چگونه انسان در حالی که حس جوهر شناسی ندارد به وجود جوهر پی برده است؟
با شکلگیری فلسفهی حسی و تجربی در غرب برخی از اندیشمندان به انکار جوهر پرداختند چرا که از طریق حس و تجربه نمیتوان جوهر جسمانی را اثبات کرد به همین دلیل موجودیت جوهر زیر سوءال رفت و کسانی مانند شوپنهاور و کنت و لوتز به نفی جوهر پرداختند و این عقیده تا معتقدان به اصالت عمل ادامه یافت، حتّی «هایدیگر هم جوهر را امر انتزاعی که لباس واقعیت به آن پوشانده باشند دانسته است».(1) این که شیء بخشی مستقل دارد که عوارض قایم به آن هستند را از کجا میتوان دریافت؟ حواس آدمی فقط عوارض اشیاء را درک میکند و آنچه ما میبینیم و درک میکنیم فقط مجموعهای از اعراض است پس جوهر ارسطویی چگونه
_______________________________
1. ژان وال، بحث در مابعد الطبیعه، ص 88.
_______________________________
قابل اثبات است؟ اندیشمندان مسلمان بعضاً به اقامه برهان برای اثبات جوهر پرداختهاند؛ از آنجایی که اندیشمندان مسلمان شیوهی تعقلی داشتهاند، شیوهی اغلب آنها در اثبات جوهر جسمانی مبتنی بر استدلال و برهان است نه حس.
ابن سینا در کتاب شفا برهانی مبتنی بر بطلان تسلسل اقامه کرده است؛ مضمون برهان این است که شیء خارجی یا وجودش قایم به خودش است یا قایم به غیر است؛ اگر قایم به خود باشد که جوهر است واگر قایم به غیر باشد عرض است و آن شیء که این عرض قایم به آن است یا قایم به خودش است یا قایم به غیر. اگر قایم به خودش باشد، مطلوب ما همین است و اگر نباشد باید قایم به غیر باشد و این سلسله اگر تا بینهایت ادامه یابد تسلسل است که باطل است پس این سلسله باید به جوهری ختم شود که قایم به غیر نیست.
استاد مطهری معتقدند:«پس با این برهان ما میدانیم که جوهر در عالم وجود دارد چون آنچه وجود دارد یا قایم بالذات است یا قایم بالذات نیست واگر قایم بالذات نیست مستلزم وجود یک امر بالذات است پس جوهر قطعاً وجود دارد.»(2) از نظر استا د مطهری، برهان بوعلی غیر قابل مناقشه است: «برهانی که فلاسفهای مانند بوعلی بر وجود جوهر اقامه کردهاند هیچ قابل مناقشه نیست».(3) نکتهای که استاد نیز به آن اشاره میکنند این است که روش بوعلی عقلی است و به لحاظ عقلی روش او خدشه بردار نیست امّا متفکران غربی روی روش حسی تکیه کردهاند. بنابراین، از نظر ایشان وجود جوهر به لحاظ عقلی مسلّم است؛ البته این مطلب وابسته به این است که گزارهی «شیء یا بالذات است یا بالغیر» مسلّم گرفته شود یعنی عقل میپذیرد که موجودات یا قایم به خود هستند یا قایم به غیر، امّا در حس چنین مطلبی مسلّم نیست بنابراین،«از نظر فرنگیها عرض وجود دارد چون از طریق حس آن را مییابیم و کشف
_______________________________
2. مقالات فلسفی، استاد مطهری:2/208.
3. حرکت و زمان، استاد مطهری:2/96.
_______________________________
میکنیم امّا جوهر که حس، آن را به ما نمینمایاند، وجود ندارد. روی برهان فلسفی مطلب بر عکس است. وجود جوهر مسلّم است، وجود عرض قطع نظر از برهان دیگر مشکوک است».(4)
از نظر بهمنیار، جوهر جسمانی مستغنی از اثبات است؛ زیرا به حس قابل درک است:
«بدان که اوّل قسم از اقسام جوهر جسم است و آن مستغنی از اثبات از آن که محسوس است».(5)
سهروردی نیز در این باره با بهمنیار هم عقیده است:جسم عبارت است از جوهری مقصود به اشاره حسیّه».(6)
از سخنان این دو اندیشمند چنین دریافت میشود که اوّلاً جسم نیاز به اثبات ندارد، ثانیاً جسم امری محسوس است. حال این سوءال پیش میآید که با توجه به این که جسم را نمیتوان از راه حواس درک کرد چگونه مورد اشارهی حسی قرار میگیرد؟
در پاسخ این پرسش گفته میشود: جسم به عنوان یک جوهر اگر چه همواره از حوزهی حواس بیرون است و در مقام خود جز یک امر معقول نمیباشد ولی در عین حال به عنوان این که همواره محفوف به عوارض است میتوان آن را یک امر محسوس بهشمار آورد. به عبارت دیگر: میتوان گفت: جسم در ذات معقول است امّا از جهت عوارض، خود یک امر محسوس به شمار میآید«... بدین ترتیب باید گفت حواس ظاهری اگر چه تنها عوارض جسم را ادراک مینمایند ولی هنگامی که درک این عوارض به عقل عرضه میگردد عقل در مورد حکم به وجود جسم، کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهد؛ زیرا آنچه عارض یک جسم به شمار میرود بدون وجود صورت، تحقق به خود نمیپذیرد؛ بنابراین اگر کسی جسم را از جهت عوارض آن، یک موجود محسوس و قابل اشارهی حسی بهشمار آورد سخن به گزاف نگفته است».(7)
_______________________________
4. همان.
5. بهمنیار، التحصیل، ص 44.
6. سهروردی، ترجمهی حکمة الاشراق، جعفر سجادی، ص 190.
7. ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود، ص 205.
_______________________________
پاسخ فوق اقناعی است و استدلالی نیست، چرا که حقیقتاً ذات شیء قابل دریافت حسی نیست و این که چون عوارض را با حس میتوان دریافت و جسم محفوف به عوارض است پس میتوان آن را امر محسوس بهشمار آورد، مشکل را حل نمیکند. این پاسخ از یک طرف تلاش میکند جسم را امر محسوس جلوه دهد و از طرف دیگر اذعان میدارد که حکم به وجود جسم به واسطهی عقل است و این دو به هیچ وجه قابل جمع نیست.
ملاصدرا در اسفار دربارهی جسم و اثبات آن مینویسد:
«اگر سلسلهی وجود به جوهر جسمانی منتهی نشود لازم میشود که ممکنات منحصر در عقول باشند، پس چون ماسوای عقول مانند نفوس، طبایع، صور و اعراض مانند کم، کیف، این، متی و غیر آن وجودشان جز با جسم یا به واسطهی جسم ممکن نیست پس بدین جهات و غیر آن جز با جسم یا به واسطهی جسم ممکن نیست، پس در این جهات و غیر آن یعنی قوانین حکمی به دلالت عقل دلالت میکند بر تحقق جوهرهای ممتد در وجود با قطع نظر از این که حس وجود ممتد را که بین سطوح و نهایتها حامل کیفیات محسوسه است واجب میداند».(8)
ظاهراً ملاصدرا یک دلیل عقلی برای وجود جسم اقامه کرده است در عین حال، وجود جسم را به دلیل محسوس بودن بدیهی شمرده است. ملاصدرا در این متن روی محسوس بودن کیفیات جوهر جسمانی تأکید کرده است امّا در نهایت جسم و جوهر جسمانی را هم محسوس تلقّی کرده است. دلیل عقلی ملاصدرا که در مراتب هستی، وجود عقول و نفوس و اعراض را دلیل بر وجود جوهر جسمانی میدانند مبتنی اثبات عالم عقول و نفوس است و بر این اصل متکی است که «موجود ممکن، به مادی و غیر مادی تقسیم میشود» یا «ممکن منحصر در عقول و یا موجودات غیر مادی نیست» اگر برهان ملاصدرا را به شکل یک قیاس منطقی ارائه دهیم بدین ترتیب خواهد بود:
_______________________________
8. صدر المتألهین شیرازی، اسفار،ج5، ص 3.
_______________________________
اگر عقول، نفوس و اعراض موجودند پس جوهر جسمانی هم موجود است.
عقول، نفوس واعراض موجودند.
نتیجه: جوهر جسمانی موجود است.
چنان که ملاحظه میشود مقدمهی دوم نیاز به اثبات دارد و اگر کسی آن را نپذیرد نمیتواند به وجود جوهر جسمانی اذعان کند. به عبارت دیگر: پذیرش وجود جوهر جسمانی مبتنی بر پذیرش وجود عقول و نفوس و اعراض است و این که عقول و نفوس و... وجود دارند باید اثبات شود.
علاّمه طباطباییرحمه الله در تقسیمات وجود به جوهر و عرض، وجود جوهر را امری ضروری و بدیهی میشمارند: «وجود القسمین أعنی الجوهر والعرض فی الخارج، ضروری فی الجملة، فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الاعراض من حیث لا یشعر».(9) یعنی دو قسم وجود یعنی جوهر و عرض در خارج بدیهی است پس کسی که وجود جوهر را انکار کند؛ ناخودآگاه به جوهریت عرض اعتراف کرده است.
در عبارت فوق ابتدا علاّمه وجود جوهر را در خارج بدیهی دانسته ولی بلافاصله دلیل آورده است که موجودات یا جوهرند یا عرض اگر جوهر نیستند پس عرضند پس خود عرض باید مستقلاً بدون وجود جوهر موجود شده باشد، یعنی خود عرض جوهر است پس اگر وجود جوهر را انکار کنیم به این معنی است که عرض را جوهر قلمداد کردهایم، در هر حال اذعان به وجود جوهر کردهایم. دلیل دیگر علاّمه بر وجود جوهر جسمانی که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آوردهاند عبارت است از این که: «ما نمیتوانیم اندیشه خود را بی «من» تصور کنیم، ولی «من» بدون «اندیشهی خود» قابل تصور است. با علم به این که این وصف نه از این راه که تصور، این گونه است، بلکه متصور ما این گونه است.
و به بیان دیگر: وجود ادراک و اراده عین وجود نفس نیست ولی خارج از وجود «من» نیز نمیباشد، اینها که خواص و آثار خود نفس شمرده میشوند چیزهایی هستند که وجود آنها در وجود نفس پیچیده و
_______________________________
9. علاّمه طباطباییرحمه الله، نهایة الحکمة، ص 307.
_______________________________
منطوی بوده و نیازمند به وجود نفس میباشند یعنی دو گونه وجود است که یکی از آنها در تحقق خود محتاج دیگری است که او را مهد خود قرار داده و نام هستی را دارا میشود، ما این دو جور را به نام جوهر و عرض مینامیم؛ پس جوهر ماهیتی است که وجودش قایم به خود بوده و نیازی به وجود دیگر نداشته باشد مانند نفس؛ و عرض ماهیتی است که وجود آن نیازمند و قایم به وجود دیگری است مانند ادارک و اراده...
به بیان سادهتر بگوییم: ما حاسّهی وجود شناسی نداریم، ولی محسوساتی که با حواس خود مییابیم، چون اعراض هستند همراهشان جوهری را اثبات میکنیم».(10) این برهان اگر چه جوهریت نفس را اثبات میکند امّا از طریق این برهان فقط جوهر نفسانی اثبات میشود. از اثبات جوهر نفسانی نمیتوان به جوهر جسمانی رسید؛ بنابراین، مسئلهی اثبات جوهر جسمانی همچنان به حال خود باقی است.
علاّمه طباطباییرحمه الله دلیل دیگری نیز ارایه دادهاند:
ما در خارج عدد داریم زیرا خواص ریاضی بسیاری برای آن مییابیم که کمترین تردیدی در وجودش باقی نمیگذارند هر عددی معدودی میخواهد(پنج انسان) که بیمعدود خود تحقق نخواهد یافت و هنگام تحقق غیر وجود معدود نیست؛ ولی بیرون از وجود معدود و ضمیمهی هستی وی نیز نیست و نیز اقسام نسبتها که در خارج موجود میشوند. وجود آنها نه عین وجود اطراف نسبت باشد و نه خارج از وجود آنها؛ پس وجود آنها نیاز و احتیاج وجودی، به وجودات دیگر دارد و اگر چنانچه همان وجودات مورد احتیاج؛ همان حال احتیاج را داشته باشند، آنها نیز نیازمند وجودات دیگری خواهند بود و چون واقعیت خارج، این نیاز را رفع کرده و نیازمند را بهوجود آورده است ناچار وجوداتی در خارج داریم که قایم بالذات (جوهر) هستند و این گونه وجودات نیازمند (اعراض) به آنها قایم بوده خواص و آثار آنها شمرده میشوند، پس ماهیات خارجی دو نوعند (جوهر و
_______________________________
10. علاّمه طباطباییرحمه الله، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج4، ص 303.
_______________________________
عرض)».(11)
در کتاب آموزش فلسفه میخوانیم:
«... ما حس جوهرشناس نداریم امّا به عقل خود میفهمیم که موجود خارجی یا این که حالت و صفتی برای شیء دیگر و نیازمند به موضوعی است که متصف به آن میشود، و در این صورت، «عرض» خواهد بود و یا نیازمند به موضوع و موصوف خارجی نیست در این صورت آن را «جوهر مینامیم؛ پس آنچه متعلق ادراکات حسی قرار میگیرد، اگر عرض باشد ناچار نیازمند موضوع جوهری میباشد و اگر نیاز به موضوع نداشته باشد خود آن، جوهر خواهد بود از نظر عقل چارهای جز پذیرفتن وجود جوهر جسمانی نیست».(12)
این برهان شبیه برهان علاّمه طباطباییرحمه الله در نهایه است که فرمودند: «فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الأعراض من حیث لا یشعر». تفسیر آن این که آنچه ما از طریق حس در جهان خارج مییابیم یا عرض است که باید متکی به جوهر باشد و یا جوهر است که در این صورت ما به جوهریت عرض ناآگاهانه اعتراف کردهایم و به ناچار جواهر، متعدد میشوند؛ یعنی در هر صورت ما به وجود جوهر میرسیم به همین دلیل بر ضروری بودن جوهر تأکید میکنند. بر اساس این برهان میتوان گفت: جوهری وجود دارد امّا این که این جوهر جسمانی است اثبات نمیشود بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که از نظر حکمای اسلامی وجود جوهر جسمانی امری بدیهی است همانگونه که ملاصدرا در جلد پنجم کتاب اسفار(صفحهی16) میگوید: «اعتقاد به جوهر جسمانی به گونهای که مقتضی جوهر دارای طول و عرض وعمق باشد ضروری است». به همین دلیل هیچکدام از حکمای پیشین به طور جدّی به اقامهی برهان در این مورد نپرداختهاند و جوهر جسمانی را امری مسلّم و بدیهی شمردهاند.
_______________________________
11. همان، ص 305.
12. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج3، ص 6 و 154.
با شکلگیری فلسفهی حسی و تجربی در غرب برخی از اندیشمندان به انکار جوهر پرداختند چرا که از طریق حس و تجربه نمیتوان جوهر جسمانی را اثبات کرد به همین دلیل موجودیت جوهر زیر سوءال رفت و کسانی مانند شوپنهاور و کنت و لوتز به نفی جوهر پرداختند و این عقیده تا معتقدان به اصالت عمل ادامه یافت، حتّی «هایدیگر هم جوهر را امر انتزاعی که لباس واقعیت به آن پوشانده باشند دانسته است».(1) این که شیء بخشی مستقل دارد که عوارض قایم به آن هستند را از کجا میتوان دریافت؟ حواس آدمی فقط عوارض اشیاء را درک میکند و آنچه ما میبینیم و درک میکنیم فقط مجموعهای از اعراض است پس جوهر ارسطویی چگونه
_______________________________
1. ژان وال، بحث در مابعد الطبیعه، ص 88.
_______________________________
قابل اثبات است؟ اندیشمندان مسلمان بعضاً به اقامه برهان برای اثبات جوهر پرداختهاند؛ از آنجایی که اندیشمندان مسلمان شیوهی تعقلی داشتهاند، شیوهی اغلب آنها در اثبات جوهر جسمانی مبتنی بر استدلال و برهان است نه حس.
ابن سینا در کتاب شفا برهانی مبتنی بر بطلان تسلسل اقامه کرده است؛ مضمون برهان این است که شیء خارجی یا وجودش قایم به خودش است یا قایم به غیر است؛ اگر قایم به خود باشد که جوهر است واگر قایم به غیر باشد عرض است و آن شیء که این عرض قایم به آن است یا قایم به خودش است یا قایم به غیر. اگر قایم به خودش باشد، مطلوب ما همین است و اگر نباشد باید قایم به غیر باشد و این سلسله اگر تا بینهایت ادامه یابد تسلسل است که باطل است پس این سلسله باید به جوهری ختم شود که قایم به غیر نیست.
استاد مطهری معتقدند:«پس با این برهان ما میدانیم که جوهر در عالم وجود دارد چون آنچه وجود دارد یا قایم بالذات است یا قایم بالذات نیست واگر قایم بالذات نیست مستلزم وجود یک امر بالذات است پس جوهر قطعاً وجود دارد.»(2) از نظر استا د مطهری، برهان بوعلی غیر قابل مناقشه است: «برهانی که فلاسفهای مانند بوعلی بر وجود جوهر اقامه کردهاند هیچ قابل مناقشه نیست».(3) نکتهای که استاد نیز به آن اشاره میکنند این است که روش بوعلی عقلی است و به لحاظ عقلی روش او خدشه بردار نیست امّا متفکران غربی روی روش حسی تکیه کردهاند. بنابراین، از نظر ایشان وجود جوهر به لحاظ عقلی مسلّم است؛ البته این مطلب وابسته به این است که گزارهی «شیء یا بالذات است یا بالغیر» مسلّم گرفته شود یعنی عقل میپذیرد که موجودات یا قایم به خود هستند یا قایم به غیر، امّا در حس چنین مطلبی مسلّم نیست بنابراین،«از نظر فرنگیها عرض وجود دارد چون از طریق حس آن را مییابیم و کشف
_______________________________
2. مقالات فلسفی، استاد مطهری:2/208.
3. حرکت و زمان، استاد مطهری:2/96.
_______________________________
میکنیم امّا جوهر که حس، آن را به ما نمینمایاند، وجود ندارد. روی برهان فلسفی مطلب بر عکس است. وجود جوهر مسلّم است، وجود عرض قطع نظر از برهان دیگر مشکوک است».(4)
از نظر بهمنیار، جوهر جسمانی مستغنی از اثبات است؛ زیرا به حس قابل درک است:
«بدان که اوّل قسم از اقسام جوهر جسم است و آن مستغنی از اثبات از آن که محسوس است».(5)
سهروردی نیز در این باره با بهمنیار هم عقیده است:جسم عبارت است از جوهری مقصود به اشاره حسیّه».(6)
از سخنان این دو اندیشمند چنین دریافت میشود که اوّلاً جسم نیاز به اثبات ندارد، ثانیاً جسم امری محسوس است. حال این سوءال پیش میآید که با توجه به این که جسم را نمیتوان از راه حواس درک کرد چگونه مورد اشارهی حسی قرار میگیرد؟
در پاسخ این پرسش گفته میشود: جسم به عنوان یک جوهر اگر چه همواره از حوزهی حواس بیرون است و در مقام خود جز یک امر معقول نمیباشد ولی در عین حال به عنوان این که همواره محفوف به عوارض است میتوان آن را یک امر محسوس بهشمار آورد. به عبارت دیگر: میتوان گفت: جسم در ذات معقول است امّا از جهت عوارض، خود یک امر محسوس به شمار میآید«... بدین ترتیب باید گفت حواس ظاهری اگر چه تنها عوارض جسم را ادراک مینمایند ولی هنگامی که درک این عوارض به عقل عرضه میگردد عقل در مورد حکم به وجود جسم، کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهد؛ زیرا آنچه عارض یک جسم به شمار میرود بدون وجود صورت، تحقق به خود نمیپذیرد؛ بنابراین اگر کسی جسم را از جهت عوارض آن، یک موجود محسوس و قابل اشارهی حسی بهشمار آورد سخن به گزاف نگفته است».(7)
_______________________________
4. همان.
5. بهمنیار، التحصیل، ص 44.
6. سهروردی، ترجمهی حکمة الاشراق، جعفر سجادی، ص 190.
7. ابراهیمی دینانی، شعاع اندیشه و شهود، ص 205.
_______________________________
پاسخ فوق اقناعی است و استدلالی نیست، چرا که حقیقتاً ذات شیء قابل دریافت حسی نیست و این که چون عوارض را با حس میتوان دریافت و جسم محفوف به عوارض است پس میتوان آن را امر محسوس بهشمار آورد، مشکل را حل نمیکند. این پاسخ از یک طرف تلاش میکند جسم را امر محسوس جلوه دهد و از طرف دیگر اذعان میدارد که حکم به وجود جسم به واسطهی عقل است و این دو به هیچ وجه قابل جمع نیست.
ملاصدرا در اسفار دربارهی جسم و اثبات آن مینویسد:
«اگر سلسلهی وجود به جوهر جسمانی منتهی نشود لازم میشود که ممکنات منحصر در عقول باشند، پس چون ماسوای عقول مانند نفوس، طبایع، صور و اعراض مانند کم، کیف، این، متی و غیر آن وجودشان جز با جسم یا به واسطهی جسم ممکن نیست پس بدین جهات و غیر آن جز با جسم یا به واسطهی جسم ممکن نیست، پس در این جهات و غیر آن یعنی قوانین حکمی به دلالت عقل دلالت میکند بر تحقق جوهرهای ممتد در وجود با قطع نظر از این که حس وجود ممتد را که بین سطوح و نهایتها حامل کیفیات محسوسه است واجب میداند».(8)
ظاهراً ملاصدرا یک دلیل عقلی برای وجود جسم اقامه کرده است در عین حال، وجود جسم را به دلیل محسوس بودن بدیهی شمرده است. ملاصدرا در این متن روی محسوس بودن کیفیات جوهر جسمانی تأکید کرده است امّا در نهایت جسم و جوهر جسمانی را هم محسوس تلقّی کرده است. دلیل عقلی ملاصدرا که در مراتب هستی، وجود عقول و نفوس و اعراض را دلیل بر وجود جوهر جسمانی میدانند مبتنی اثبات عالم عقول و نفوس است و بر این اصل متکی است که «موجود ممکن، به مادی و غیر مادی تقسیم میشود» یا «ممکن منحصر در عقول و یا موجودات غیر مادی نیست» اگر برهان ملاصدرا را به شکل یک قیاس منطقی ارائه دهیم بدین ترتیب خواهد بود:
_______________________________
8. صدر المتألهین شیرازی، اسفار،ج5، ص 3.
_______________________________
اگر عقول، نفوس و اعراض موجودند پس جوهر جسمانی هم موجود است.
عقول، نفوس واعراض موجودند.
نتیجه: جوهر جسمانی موجود است.
چنان که ملاحظه میشود مقدمهی دوم نیاز به اثبات دارد و اگر کسی آن را نپذیرد نمیتواند به وجود جوهر جسمانی اذعان کند. به عبارت دیگر: پذیرش وجود جوهر جسمانی مبتنی بر پذیرش وجود عقول و نفوس و اعراض است و این که عقول و نفوس و... وجود دارند باید اثبات شود.
علاّمه طباطباییرحمه الله در تقسیمات وجود به جوهر و عرض، وجود جوهر را امری ضروری و بدیهی میشمارند: «وجود القسمین أعنی الجوهر والعرض فی الخارج، ضروری فی الجملة، فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الاعراض من حیث لا یشعر».(9) یعنی دو قسم وجود یعنی جوهر و عرض در خارج بدیهی است پس کسی که وجود جوهر را انکار کند؛ ناخودآگاه به جوهریت عرض اعتراف کرده است.
در عبارت فوق ابتدا علاّمه وجود جوهر را در خارج بدیهی دانسته ولی بلافاصله دلیل آورده است که موجودات یا جوهرند یا عرض اگر جوهر نیستند پس عرضند پس خود عرض باید مستقلاً بدون وجود جوهر موجود شده باشد، یعنی خود عرض جوهر است پس اگر وجود جوهر را انکار کنیم به این معنی است که عرض را جوهر قلمداد کردهایم، در هر حال اذعان به وجود جوهر کردهایم. دلیل دیگر علاّمه بر وجود جوهر جسمانی که در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم آوردهاند عبارت است از این که: «ما نمیتوانیم اندیشه خود را بی «من» تصور کنیم، ولی «من» بدون «اندیشهی خود» قابل تصور است. با علم به این که این وصف نه از این راه که تصور، این گونه است، بلکه متصور ما این گونه است.
و به بیان دیگر: وجود ادراک و اراده عین وجود نفس نیست ولی خارج از وجود «من» نیز نمیباشد، اینها که خواص و آثار خود نفس شمرده میشوند چیزهایی هستند که وجود آنها در وجود نفس پیچیده و
_______________________________
9. علاّمه طباطباییرحمه الله، نهایة الحکمة، ص 307.
_______________________________
منطوی بوده و نیازمند به وجود نفس میباشند یعنی دو گونه وجود است که یکی از آنها در تحقق خود محتاج دیگری است که او را مهد خود قرار داده و نام هستی را دارا میشود، ما این دو جور را به نام جوهر و عرض مینامیم؛ پس جوهر ماهیتی است که وجودش قایم به خود بوده و نیازی به وجود دیگر نداشته باشد مانند نفس؛ و عرض ماهیتی است که وجود آن نیازمند و قایم به وجود دیگری است مانند ادارک و اراده...
به بیان سادهتر بگوییم: ما حاسّهی وجود شناسی نداریم، ولی محسوساتی که با حواس خود مییابیم، چون اعراض هستند همراهشان جوهری را اثبات میکنیم».(10) این برهان اگر چه جوهریت نفس را اثبات میکند امّا از طریق این برهان فقط جوهر نفسانی اثبات میشود. از اثبات جوهر نفسانی نمیتوان به جوهر جسمانی رسید؛ بنابراین، مسئلهی اثبات جوهر جسمانی همچنان به حال خود باقی است.
علاّمه طباطباییرحمه الله دلیل دیگری نیز ارایه دادهاند:
ما در خارج عدد داریم زیرا خواص ریاضی بسیاری برای آن مییابیم که کمترین تردیدی در وجودش باقی نمیگذارند هر عددی معدودی میخواهد(پنج انسان) که بیمعدود خود تحقق نخواهد یافت و هنگام تحقق غیر وجود معدود نیست؛ ولی بیرون از وجود معدود و ضمیمهی هستی وی نیز نیست و نیز اقسام نسبتها که در خارج موجود میشوند. وجود آنها نه عین وجود اطراف نسبت باشد و نه خارج از وجود آنها؛ پس وجود آنها نیاز و احتیاج وجودی، به وجودات دیگر دارد و اگر چنانچه همان وجودات مورد احتیاج؛ همان حال احتیاج را داشته باشند، آنها نیز نیازمند وجودات دیگری خواهند بود و چون واقعیت خارج، این نیاز را رفع کرده و نیازمند را بهوجود آورده است ناچار وجوداتی در خارج داریم که قایم بالذات (جوهر) هستند و این گونه وجودات نیازمند (اعراض) به آنها قایم بوده خواص و آثار آنها شمرده میشوند، پس ماهیات خارجی دو نوعند (جوهر و
_______________________________
10. علاّمه طباطباییرحمه الله، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج4، ص 303.
_______________________________
عرض)».(11)
در کتاب آموزش فلسفه میخوانیم:
«... ما حس جوهرشناس نداریم امّا به عقل خود میفهمیم که موجود خارجی یا این که حالت و صفتی برای شیء دیگر و نیازمند به موضوعی است که متصف به آن میشود، و در این صورت، «عرض» خواهد بود و یا نیازمند به موضوع و موصوف خارجی نیست در این صورت آن را «جوهر مینامیم؛ پس آنچه متعلق ادراکات حسی قرار میگیرد، اگر عرض باشد ناچار نیازمند موضوع جوهری میباشد و اگر نیاز به موضوع نداشته باشد خود آن، جوهر خواهد بود از نظر عقل چارهای جز پذیرفتن وجود جوهر جسمانی نیست».(12)
این برهان شبیه برهان علاّمه طباطباییرحمه الله در نهایه است که فرمودند: «فمن أنکر وجود الجوهر فقد قال بجوهریة الأعراض من حیث لا یشعر». تفسیر آن این که آنچه ما از طریق حس در جهان خارج مییابیم یا عرض است که باید متکی به جوهر باشد و یا جوهر است که در این صورت ما به جوهریت عرض ناآگاهانه اعتراف کردهایم و به ناچار جواهر، متعدد میشوند؛ یعنی در هر صورت ما به وجود جوهر میرسیم به همین دلیل بر ضروری بودن جوهر تأکید میکنند. بر اساس این برهان میتوان گفت: جوهری وجود دارد امّا این که این جوهر جسمانی است اثبات نمیشود بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که از نظر حکمای اسلامی وجود جوهر جسمانی امری بدیهی است همانگونه که ملاصدرا در جلد پنجم کتاب اسفار(صفحهی16) میگوید: «اعتقاد به جوهر جسمانی به گونهای که مقتضی جوهر دارای طول و عرض وعمق باشد ضروری است». به همین دلیل هیچکدام از حکمای پیشین به طور جدّی به اقامهی برهان در این مورد نپرداختهاند و جوهر جسمانی را امری مسلّم و بدیهی شمردهاند.
_______________________________
11. همان، ص 305.
12. مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج3، ص 6 و 154.