برهان صدیقین بر وجود خدا از دیدگاه امام علی (ع) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکی از راههای اثبات وجود خدا این است که از خود خدا بر خدا شاهد و دلیل بیاوریم و یا به تعبیری از خود ذات حق تعالی به ذات حق استدلال کنیم که به آن برهان صدیقین میگویند.
در راههای دیگر خداشناسی از آثار و مخلوقات خدا نظیر حرکت، نظم، حدوث ووجوب و امکان بر وجود خدا دلیل آورده میشود ولی در راه صدیقین، شناخت خدا از طریق خود خداست نه از طریق واسطه، حتّی شناخت خدا مقدم بر شناخت مخلوقات است. یعنی اگر بخواهیم مخلوقات را بشناسیم، باید ابتدا خدا را بشناسیم بعد از طریق خدا آنها را بشناسیم. البته این راه اختصاص به عموم انسانها ندارد، بلکه راهی است که بعضی از فلاسفه آن را مختص صدیقین دانستهاند. ما در این مقال، ابتدا بیان قرآن کریم و ائمهعلیهم السلام ، و سپس به تقریر فلسفی این برهان میپردازیم.
شواهد برهان صدیقین در قرآن و کلمات ائمهی اطهارعلیهم السلام :
در قرآن و روایات، تعابیری وجود دارد که حاکی از آن است که ما میتوانیم خدا را از طریق خود خدا بشناسیم مانند:
1. «...اگوَ لَمْ یَکْف بِرَبّکَ اگنَّهُ عَلی کُلّ شَیءٍ شَهید» .(1)
«آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر
_______________________________
1. فصلت/53.________________________________________
چیزی شاهد و گواه است».
این آیه به معنای آن است که خداوند فوق هر شیء مشهود است یعنی حتی اگر بخواهید خودتان را بشناسید اوّل خدا مشهود بوده و بعد خود شما.
2. «شَهِدَ اللهُ اگنّهُ لااِلهَ اِلاّ هُو...» (2). «خدا گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست».
از این آیه به خوبی برمیآید که خود خداوند شهادت میدهد که خدایی جز او وجود ندارد.
همین معنای قرآنی در روایات ائمهی معصومین علیهم السلام نیز به چشم میخورد. امام علی علیه السلام در تعابیری خدا را به نحوی مطرح میفرمایند که ذات او بر ذاتش گواهی میدهد و حتّی در روایتی مطرح میفرمایند که مخلوقات به واسطه خدا شناخته میشوند. یعنی خداوند روشنتر و آشکارتر از مخلوقات است.
1. امام علی علیه السلام در دعا میفرمایند:
«یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ».(3)
«ای کسی که ذات تو، بر ذات تو گواهی میدهد».
2. در روایتی جاثلیق از امام علی علیه السلام سوءال میکند که مرا آگاه کن که خدا را از طریق محمد شناختی یا محمد را به واسطه خدای عزّوجلّ؟ امیرالموءمنینعلیه السلام در جواب میفرماید: من خدا را به واسطه محمّدصلی الله علیه و آله و سلم نشناختهام بلکه محمد را به واسطه خدا شناختهام زمانی که او را خلق کرد و در او طول وعرض ایجاد کرد. من با استدلال و الهامی از جانب خدا، همانطور که خدا اطاعت خود را به ملائکه الهام کرد، شناختم که پیامبر مصنوعی است که تحت تدبیر خداوند است.(4)
3. امام علیعلیه السلام در کلامی دیگر معنای مذکور را به نحو دیگری مطرح
_______________________________
2. آل عمران/18.
3.بحارالانوار:87/339/19؛ بحارالأنوار، 94/243/11.
4.سأل جاثلیق من علی علیه السلام أخبرنی! عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم أم عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ؟
فقال علی بن أبی طالب علیه السلام : ما عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف. ( التوحید:286/4 ، بحارالأنوار:3/272/9).________________________________________
فرمود: من حتی قبل از این که اشیا را ببینم خدا را میبینم و سپس اشیا را میبینم: ما رأیتُ شَیئاً إلاّوَرَأیتُ الله قَبْله وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ.(5)
4. امام علی علیه السلام میفرمایند: خدا را با خدا بشناسید. اعرفوا الله بالله.(6)
در توضیح این بیان امام علی علیه السلام که مخلوقات توسط خدا شناخته میشوند میتوان گفت که مخلوقات الهی صرفاً مرتبط و وابسته به خدا میباشند، وابستگی و ارتباط بدون شیء مستقل معنا ندارد. اگر بخواهیم موجود وابسته را بشناسیم باید اوّلاً موجود مستقل را بشناسیم تا در پرتو آن، امر وابسته شناخته شود. به تعبیری میتوان گفت این دو مفهوم از یک جهت، مانند مفاهیم متضایفند که یک مفهوم در ارتباط با دیگری معنا پیدا میکند. مثلاً اگر مفهوم پایین را بخواهیم بشناسیم باید به واسطه مفهوم بالا، بشناسیم. بنابراین مفهوم وابسته بدون شناخت مستقل معنا ندارد. البته همانطور که ذکر کردیم این وابستگی و تلازم یک طرفه است. یعنی این طور نیست که مفهوم موجود مستقل بدون وابسته معنا نداشته باشد. بنابراین مفهوم موجود وابسته بدون موجود مستقل معنا ندارد ولی موجود مستقل و غنی به تنهایی معنادار میباشد.
ما همین معنا را در کلمات سایر ائمهعلیهم السلام نیز مشاهده میکنیم:
5. امام حسین علیه السلام به همین شناخت خدا از طریق خود خدا اشاره میفرمایند:
کیف یُستدلُّ علیک بِما هُوَ فی وُجود مُفتقر إلیک أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المُظْهِر لک متی غِبْتَ حَتّی تحتاج إلی دلیل یَدُلُّ علیک ومتی بَعُدتَ حتّی تکون الاعلیها السلامثار هی التی توصل إلیک، عَمیتْ عین لا تراک علیها رقیباً وخَسِرَت صَفْقَةُ عَبْدٍ لم تجعل له من حبّک نصیباً.(7)
«چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است به تو استدلال شود. آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کنندهی تو باشد. تو کی غایب بودهای که تا به دلیل و راهنما نیاز
_______________________________
5. نهج البلاغه، خطبه...
6. اصول کافی:1/85/1.
7. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.________________________________________
داشته باشی که بر تو دلالت کند وکی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند، کور باد دیدهای که تو را بر آن نشانهها، دیدهبان ونگهبان نبیند؛ و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیت را قرار ندادهای».
از این بیان حضرت، به خوبی برمیآید که چیزی روشنتر و آشکارتر از خدا نداریم تا دلیل وواسطه اثبات وجود خدا شود بنابراین خدا را باید با خودش شناخت.
حضرت در بخشی دیگر از دعای عرفه میفرماید:
کَیْفَ تخفی وأنْتَ الظاهر أم کیف تغیب وأنت الرقیبُ الحاضر.(8)
«چگونه مخفی میشوی در حالی که تو ظاهر و نمایانی یا چگونه غایب شوی در حالی که تو هم اینک نگهبان و دیدهبانی».
6. امام زین العابدین علیه السلام نیز به همین راه خداشناسی در دعای ابوحمزه اشاره میکنند و میفرمایند: من تو را به تو شناختم و تو مرا بر وجود خودت دلالت فرمودی.
بک عرفتک وأنت دللتنی علیک.(9)
7. روایتی از صحف ادریس نبی نقل شده است که با حق است که حق شناخته میشود، با نور است که به سوی نور هدایت میشویم، با خورشید است که خورشید دیده میشود، با روشنایی آتش است که آتش دیده میشود... برای راهنمایی به شیء نوردهنده به چیزی غیر از او نیاز نداریم.(10)
8 . امام صادق علیه السلام در روایتی میفرماید:
لا یدرک مخلوق شیئاً إلاّ بالله ولا تدرک معرفة الله إلاّ بالله.(11)
«هیچ مخلوقی، چیزی را جز به خدا نمیشناسد و خداوند را جز به خدا نمیتوان
_______________________________
8. همان.
9. مصباح المتهجد:582/691؛ بحارالأنوار:98/82/2.
10. فی صحف إدریس النبی: بالحقّ عرف الحقّ وبالنّور اهتدی إلی النّور وبالشّمس أبصرت الشمس وبضوء النّار رُئیت النّار...لا یحتاج فی الدّلالة علی الشیء المنیر بما هو دونه. ( بحارالأنوار:95/466).
11. توحید صدوق، ص 143.________________________________________
شناخت».
بنابراین، همانطور که خورشید روشنیبخش هر چیزی است و به واسطه نور خورشید است که همه امور تاریک را مشاهده میکنیم وحتی خود خورشید را با نور خورشید میشناسیم، همینطور، خدا را هم که روشنیبخش هر چیزی است با روشنی خداست که خدا میشناسیم. و این است معنای شناخت خدا از طریق خود خدا.
از این رو، از مجموع آیات و روایات نتیجه میگیریم که یکی از راههای شناخت خدا، شناخت از طریق خود خداست که راه صدیقین بر آن اطلاق شده است. برای توضیح بیشتر، تبیین فلسفی فیلسوفان اسلامی از این برهان را نیز مطرح مینماییم:
تبیین فلسفی از برهان صدیقین
فیلسوفان از راه شناخت خدا از طریق خود خدا، تبیین فلسفی ارائه دادهاند و در تبیین آنان مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند که در این باره به تقریر ابنسینا، ملا صدرا و علاّمه طباطبایی اشاره میکنیم.
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه ابنسینا:
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار، ابن سینا با استفاده از آیات قرآن کریم به کار برده است و سرّ نامگذاری توسط او این بود که در این برهان، هیچیک از افعال و مخلوقات خداوند، نظیر حرکت، حدوث و امکان واسطه در اثبات نیستند. او این برهان را در اشارات چنین تقریر میکند:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت میشود و اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بینهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب الوجود است واین واجب الوجود، همان خداست.
او بعد از تقریر برهان اثبات وجود خدا و نیز اقامهی برهان بر توحید و صفات حق تعالی میفرماید:
تأمّل کیف لم یحتج بیاننا لثبوت الأوّل ووحدانیته وبرائته عن الصمات إلی تأمل لغیر نفس الوجود ولم یحتج إلی اعتبار من خلقه وفعله وإن کان ذلک دلیلاً علیه، لکن هذا الباب أوثق وأشرف، أی إذا اعتبرنا حال الوجود یشهد به الوجود من حیث هو وجود وهو یشهد بعد ذلک علی سائر ما بعده فی الواجب وإلی مثل هذا اُشیر فی الکتاب الإلهی «سَنُریهِمْ آیاتُنا فِی الاعلیها السلامفاقِ وَفی اگنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اگنّهُ الحَقّ» . أقول: انّهذا حکم لقوم ثمّ یقول: «اگوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ اگنَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهید» ، أقول: انّ هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه».(12)
تأمل کن که چگونه در اثبات مبدأ اوّل ووحدانیت ویکتایی وی وپاکیش از عیبها بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟ و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او، دلیل است؟ ولکن این روش محکمتر و شریفتر است یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی میدهد چنان که هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفتهاند، گواهی میدهد.
و این آیه که «به زودی نشانههای خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد» در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است، میگویم این حکم، مخصوص جماعتی است وبعد از آن میفرماید: «آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است»، میگویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد میکنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او. بنابراین از تقریر ابن سینا برمیآید که او از تأمّل در هستی، وجود خدا را اثبات میکند و در این راه از مخلوقات و افعال الهی برای وجود خدا مدد نگرفته است. میتوان این تقریر را شناخت خدا از طریق خود خدا دانست.
صدر المتألهین بر این عقیده است که برهان ابن سینا، برهان صدیقین نیست،
_______________________________
12.ابن سینا، اشارات و تنبیهات:3/66.________________________________________
زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود میشود وحال آن که در تقریر ابنسینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
امّا به نظر میرسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و مشیر به حقیقت وجود است، شروع میکند.
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه صدرالمتألهین
صدرالمتألهین در اسفار برهانی را ارائه میدهد که میگوید: این برهان، برهان صدیقین است که در آن از خود واجب به خودش استشهاد میشود. سپس از ذات واجب به صفات و از صفات به افعال او استشهاد میشود. او در عبارتی میفرماید: «واعلم أنّ الطرق إلی الله کثیرة لأنّه ذو فضائل وجهات کثیرة«ولکلّ وجهة هو مولّیها» لکن بعضها أوثق وأشرف وأنور علی بعض و أسد البراهین وأشرفها إلیه هو الذی لا یکون الوسط فی البرهان غیره بالحقیقة، فیکون الطریق إلی المقصود هو عین المقصود وهو سبیل الصدیقین الذی یستشهدون به تعالی علیه ثمّ یستشهدون بذاته علی صفاته وبصفاته علی أفعاله واحداً بعد واحد».(13)
بدان که راهها به سوی خدا فراوان است؛ زیرا او دارای فضایل وکمالات متعددی است «و هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین میکند»،ولی بعضی از این راهها محکمتر، بهتر و نورانیتر از بعض دیگر است.و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حدّوسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد میکنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح میکنند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره دارد: «اگوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ اگنّهُ عَلی کُلّ شَیءٍ شَهید» .
تقریر برهان
در این برهان ملاصدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت ووجوب آن پی
_______________________________
13. صدر المتألهین، اسفار:6/1412.________________________________________
میبرد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
الف: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت: ثابت شده است که واقعیاتی در خارج وجود دارند و از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع میکنیم که یکی وجود است و دیگری ماهیت، در جای خود به اثبات رسیده است که واقعیت خارجی مصداق و ما بازاء وجود است و ماهیت امر اعتباری که از حد وجود خارجی انتزاع میشود.
ب: تشکیک وجود: صدرالمتألهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند و ما به الاختلاف و ما به الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود میگویند.
ج: بساطت وجود: وجود، حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چون چیزی غیر از وجود نداریم.
د: ملاک نیاز معلول به علت: ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبت به علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است. و تا کمترین ضعفی در موجودی، وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.(14)
بر اساس این مقدمات چهارگانه، برهان صدیقین از دیدگاه ملاصدرا چنین تقریر میشود:
مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه که دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط ووابستگی است. وا گر آن مرتبهی اعلی تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقّق نمییافت؛ زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشد در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.
به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم میآید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود
_______________________________
14.صدر المتألهین، اسفار:6/14، محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه:2/342.________________________________________
مستقل غنی نیز وجود داشته باشد؛ زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا میکند.
این برهان علاوه بر این که از مزایای برهان ابن سینا برخوردار است از چند جهت بر آن برتری دارد:
1. در این تقریر نیازی به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست.
2. به کمک این برهان نه تنها وجود خدا را بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا و... .
برهان صدیقین از دیدگاه علاّمه طباطبایی
علاّمه طباطبایی که از پیروان صدرالمتألهین میباشد، تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان میدارد:
«هذه هی الواقعیة التی ندفع بها السفسطة ونجد کلّ ذی شعور مضطراً إلی إثباتها ، وهی لا تقبل البطلان والرفع لذاتها حتّی أن فرض بطلانها ورفعها مستلزم لثبوتها ووضعها، فلو فرضنا بطلان کلّ واقعیة فی وقت أو مطلقاً کانت حینئذٍ کلّ واقعیة باطلة واقعاً. وکذا السوفسیی لو رأی الأشیاء موهومة أو شکّ فی واقعیتها فعنده الأشیاء موهومة واقعاً والواقعیة مشکوکة واقعاً(أی هی ثابتة من حیث هی مرفوعة)، وإذا کانت أصل الواقعیة لا تقبل العدم والبطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات والأشیاء التی لها واقعیة مفتقرة إلیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها ومن هنا یظهر للمتأمل أنّأصل وجود الواجب بالذات ضروری عند الإنسان، والبراهین المثبتة له تنبیهات بالحقیقة».(15)
واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد میکنیم و مییابیم که هرموجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است؛ این واقعیت هستی، ذاتاً زوال و رفع را نمیپذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت ووضع آن است(حتّی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در
_______________________________
15. صدر المتألهین، اسفار:6/14، پاورقی علاّمه طباطبایی.________________________________________
فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کردهایم) یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظهای یا مطلقاً فرض کنیم، در این صورت هر واقعیتی واقعاً باطل و زایل شده است نه به طور مجازی و وهمی.
همچنین اگر سوفسطایی اشیاء را موهوم میپندارد، یا در واقعیت آنها شک میکند، نزد او واقعاً اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کردهایم) و چون اصل واقعیت ذاتاً عدم و بطلان را نمیپذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظر میکنیم میبینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا میفهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند)پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبّهات هستند.
تقریر برهان صدیقین از نظر علاّمه از تقریر ملاصدرا کوتاهتر است، زیرا نیازی به هیچ مسأله فلسفی ندارد، به طور خلاصه تقریر علاّمه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم میشود اندیشهای و گویندهای و شنوندهای است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است؛ زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوال پذیر میشود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم میآید، در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات وتحقق آن ضرورت ازلیه میشود.
در راههای دیگر خداشناسی از آثار و مخلوقات خدا نظیر حرکت، نظم، حدوث ووجوب و امکان بر وجود خدا دلیل آورده میشود ولی در راه صدیقین، شناخت خدا از طریق خود خداست نه از طریق واسطه، حتّی شناخت خدا مقدم بر شناخت مخلوقات است. یعنی اگر بخواهیم مخلوقات را بشناسیم، باید ابتدا خدا را بشناسیم بعد از طریق خدا آنها را بشناسیم. البته این راه اختصاص به عموم انسانها ندارد، بلکه راهی است که بعضی از فلاسفه آن را مختص صدیقین دانستهاند. ما در این مقال، ابتدا بیان قرآن کریم و ائمهعلیهم السلام ، و سپس به تقریر فلسفی این برهان میپردازیم.
شواهد برهان صدیقین در قرآن و کلمات ائمهی اطهارعلیهم السلام :
در قرآن و روایات، تعابیری وجود دارد که حاکی از آن است که ما میتوانیم خدا را از طریق خود خدا بشناسیم مانند:
1. «...اگوَ لَمْ یَکْف بِرَبّکَ اگنَّهُ عَلی کُلّ شَیءٍ شَهید» .(1)
«آیا کافی نیست که پروردگارت بر هر
_______________________________
1. فصلت/53.________________________________________
چیزی شاهد و گواه است».
این آیه به معنای آن است که خداوند فوق هر شیء مشهود است یعنی حتی اگر بخواهید خودتان را بشناسید اوّل خدا مشهود بوده و بعد خود شما.
2. «شَهِدَ اللهُ اگنّهُ لااِلهَ اِلاّ هُو...» (2). «خدا گواهی میدهد که جز او هیچ معبودی نیست».
از این آیه به خوبی برمیآید که خود خداوند شهادت میدهد که خدایی جز او وجود ندارد.
همین معنای قرآنی در روایات ائمهی معصومین علیهم السلام نیز به چشم میخورد. امام علی علیه السلام در تعابیری خدا را به نحوی مطرح میفرمایند که ذات او بر ذاتش گواهی میدهد و حتّی در روایتی مطرح میفرمایند که مخلوقات به واسطه خدا شناخته میشوند. یعنی خداوند روشنتر و آشکارتر از مخلوقات است.
1. امام علی علیه السلام در دعا میفرمایند:
«یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ».(3)
«ای کسی که ذات تو، بر ذات تو گواهی میدهد».
2. در روایتی جاثلیق از امام علی علیه السلام سوءال میکند که مرا آگاه کن که خدا را از طریق محمد شناختی یا محمد را به واسطه خدای عزّوجلّ؟ امیرالموءمنینعلیه السلام در جواب میفرماید: من خدا را به واسطه محمّدصلی الله علیه و آله و سلم نشناختهام بلکه محمد را به واسطه خدا شناختهام زمانی که او را خلق کرد و در او طول وعرض ایجاد کرد. من با استدلال و الهامی از جانب خدا، همانطور که خدا اطاعت خود را به ملائکه الهام کرد، شناختم که پیامبر مصنوعی است که تحت تدبیر خداوند است.(4)
3. امام علیعلیه السلام در کلامی دیگر معنای مذکور را به نحو دیگری مطرح
_______________________________
2. آل عمران/18.
3.بحارالانوار:87/339/19؛ بحارالأنوار، 94/243/11.
4.سأل جاثلیق من علی علیه السلام أخبرنی! عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم أم عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ؟
فقال علی بن أبی طالب علیه السلام : ما عرفت الله بمحمّدصلی الله علیه و آله و سلم ولکن عرفت محمّداً بالله عزّوجلّ حین خلقه وأحدث فیه الحدود من طول وعرض، فعرفت أنّه مدبَّر مصنوع باستدلال والهام منه وإرادة، کما ألهم الملائکة طاعته وعرفهم نفسه بلا شبه ولا کیف. ( التوحید:286/4 ، بحارالأنوار:3/272/9).________________________________________
فرمود: من حتی قبل از این که اشیا را ببینم خدا را میبینم و سپس اشیا را میبینم: ما رأیتُ شَیئاً إلاّوَرَأیتُ الله قَبْله وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ.(5)
4. امام علی علیه السلام میفرمایند: خدا را با خدا بشناسید. اعرفوا الله بالله.(6)
در توضیح این بیان امام علی علیه السلام که مخلوقات توسط خدا شناخته میشوند میتوان گفت که مخلوقات الهی صرفاً مرتبط و وابسته به خدا میباشند، وابستگی و ارتباط بدون شیء مستقل معنا ندارد. اگر بخواهیم موجود وابسته را بشناسیم باید اوّلاً موجود مستقل را بشناسیم تا در پرتو آن، امر وابسته شناخته شود. به تعبیری میتوان گفت این دو مفهوم از یک جهت، مانند مفاهیم متضایفند که یک مفهوم در ارتباط با دیگری معنا پیدا میکند. مثلاً اگر مفهوم پایین را بخواهیم بشناسیم باید به واسطه مفهوم بالا، بشناسیم. بنابراین مفهوم وابسته بدون شناخت مستقل معنا ندارد. البته همانطور که ذکر کردیم این وابستگی و تلازم یک طرفه است. یعنی این طور نیست که مفهوم موجود مستقل بدون وابسته معنا نداشته باشد. بنابراین مفهوم موجود وابسته بدون موجود مستقل معنا ندارد ولی موجود مستقل و غنی به تنهایی معنادار میباشد.
ما همین معنا را در کلمات سایر ائمهعلیهم السلام نیز مشاهده میکنیم:
5. امام حسین علیه السلام به همین شناخت خدا از طریق خود خدا اشاره میفرمایند:
کیف یُستدلُّ علیک بِما هُوَ فی وُجود مُفتقر إلیک أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتّی یکون هو المُظْهِر لک متی غِبْتَ حَتّی تحتاج إلی دلیل یَدُلُّ علیک ومتی بَعُدتَ حتّی تکون الاعلیها السلامثار هی التی توصل إلیک، عَمیتْ عین لا تراک علیها رقیباً وخَسِرَت صَفْقَةُ عَبْدٍ لم تجعل له من حبّک نصیباً.(7)
«چگونه از چیزی که در وجودش به تو نیازمند است به تو استدلال شود. آیا برای غیر از تو ظهوری وجود دارد که برای تو نباشد تا آشکار کنندهی تو باشد. تو کی غایب بودهای که تا به دلیل و راهنما نیاز
_______________________________
5. نهج البلاغه، خطبه...
6. اصول کافی:1/85/1.
7. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.________________________________________
داشته باشی که بر تو دلالت کند وکی دور بودهای تا آثار و نشانهها ما را به تو برسانند، کور باد دیدهای که تو را بر آن نشانهها، دیدهبان ونگهبان نبیند؛ و زیانکار باد معامله بندهای که برای او، بهرهای از دوستیت را قرار ندادهای».
از این بیان حضرت، به خوبی برمیآید که چیزی روشنتر و آشکارتر از خدا نداریم تا دلیل وواسطه اثبات وجود خدا شود بنابراین خدا را باید با خودش شناخت.
حضرت در بخشی دیگر از دعای عرفه میفرماید:
کَیْفَ تخفی وأنْتَ الظاهر أم کیف تغیب وأنت الرقیبُ الحاضر.(8)
«چگونه مخفی میشوی در حالی که تو ظاهر و نمایانی یا چگونه غایب شوی در حالی که تو هم اینک نگهبان و دیدهبانی».
6. امام زین العابدین علیه السلام نیز به همین راه خداشناسی در دعای ابوحمزه اشاره میکنند و میفرمایند: من تو را به تو شناختم و تو مرا بر وجود خودت دلالت فرمودی.
بک عرفتک وأنت دللتنی علیک.(9)
7. روایتی از صحف ادریس نبی نقل شده است که با حق است که حق شناخته میشود، با نور است که به سوی نور هدایت میشویم، با خورشید است که خورشید دیده میشود، با روشنایی آتش است که آتش دیده میشود... برای راهنمایی به شیء نوردهنده به چیزی غیر از او نیاز نداریم.(10)
8 . امام صادق علیه السلام در روایتی میفرماید:
لا یدرک مخلوق شیئاً إلاّ بالله ولا تدرک معرفة الله إلاّ بالله.(11)
«هیچ مخلوقی، چیزی را جز به خدا نمیشناسد و خداوند را جز به خدا نمیتوان
_______________________________
8. همان.
9. مصباح المتهجد:582/691؛ بحارالأنوار:98/82/2.
10. فی صحف إدریس النبی: بالحقّ عرف الحقّ وبالنّور اهتدی إلی النّور وبالشّمس أبصرت الشمس وبضوء النّار رُئیت النّار...لا یحتاج فی الدّلالة علی الشیء المنیر بما هو دونه. ( بحارالأنوار:95/466).
11. توحید صدوق، ص 143.________________________________________
شناخت».
بنابراین، همانطور که خورشید روشنیبخش هر چیزی است و به واسطه نور خورشید است که همه امور تاریک را مشاهده میکنیم وحتی خود خورشید را با نور خورشید میشناسیم، همینطور، خدا را هم که روشنیبخش هر چیزی است با روشنی خداست که خدا میشناسیم. و این است معنای شناخت خدا از طریق خود خدا.
از این رو، از مجموع آیات و روایات نتیجه میگیریم که یکی از راههای شناخت خدا، شناخت از طریق خود خداست که راه صدیقین بر آن اطلاق شده است. برای توضیح بیشتر، تبیین فلسفی فیلسوفان اسلامی از این برهان را نیز مطرح مینماییم:
تبیین فلسفی از برهان صدیقین
فیلسوفان از راه شناخت خدا از طریق خود خدا، تبیین فلسفی ارائه دادهاند و در تبیین آنان مخلوقات واسطه اثبات وجود خدا نیستند که در این باره به تقریر ابنسینا، ملا صدرا و علاّمه طباطبایی اشاره میکنیم.
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه ابنسینا:
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار، ابن سینا با استفاده از آیات قرآن کریم به کار برده است و سرّ نامگذاری توسط او این بود که در این برهان، هیچیک از افعال و مخلوقات خداوند، نظیر حرکت، حدوث و امکان واسطه در اثبات نیستند. او این برهان را در اشارات چنین تقریر میکند:
موجود یا واجب است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت میشود و اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجح دارد. حال اگر مرجح ممکن باشد دوباره خود احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بینهایت ادامه دارد. چون دور و تسلسل باطل است باید به مرجحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب الوجود است واین واجب الوجود، همان خداست.
او بعد از تقریر برهان اثبات وجود خدا و نیز اقامهی برهان بر توحید و صفات حق تعالی میفرماید:
تأمّل کیف لم یحتج بیاننا لثبوت الأوّل ووحدانیته وبرائته عن الصمات إلی تأمل لغیر نفس الوجود ولم یحتج إلی اعتبار من خلقه وفعله وإن کان ذلک دلیلاً علیه، لکن هذا الباب أوثق وأشرف، أی إذا اعتبرنا حال الوجود یشهد به الوجود من حیث هو وجود وهو یشهد بعد ذلک علی سائر ما بعده فی الواجب وإلی مثل هذا اُشیر فی الکتاب الإلهی «سَنُریهِمْ آیاتُنا فِی الاعلیها السلامفاقِ وَفی اگنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اگنّهُ الحَقّ» . أقول: انّهذا حکم لقوم ثمّ یقول: «اگوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ اگنَّهُ عَلی کُلِّ شَیءٍ شَهید» ، أقول: انّ هذا حکم للصدیقین الذین یستشهدون به لا علیه».(12)
تأمل کن که چگونه در اثبات مبدأ اوّل ووحدانیت ویکتایی وی وپاکیش از عیبها بیان ما به تأمل چیز دیگر جز خود وجود نیاز نداشت؟ و چگونه بیان ما در این باب به ملاحظه مخلوق و فعل او محتاج نشد، و اگر چه آن هم بر وجود او، دلیل است؟ ولکن این روش محکمتر و شریفتر است یعنی ملاحظه کردن حال هستی از آن روی که هستی است، بر وجود واجب تعالی گواهی میدهد چنان که هستی او بر سایر هستیها که بعد از او قرار گرفتهاند، گواهی میدهد.
و این آیه که «به زودی نشانههای خودمان را در آفاق و نفسهای آنها نشان خواهیم داد تا وجود حق بر آنها روشن گردد» در کتاب الهی به همین مطلب اشاره است، میگویم این حکم، مخصوص جماعتی است وبعد از آن میفرماید: «آیا برای اثبات خدا کافی نیست که او بر هر چیزی گواه است»، میگویم: این حکم صدیقین است که به او استشهاد میکنند نه از هستی سایر موجودات بر هستی او. بنابراین از تقریر ابن سینا برمیآید که او از تأمّل در هستی، وجود خدا را اثبات میکند و در این راه از مخلوقات و افعال الهی برای وجود خدا مدد نگرفته است. میتوان این تقریر را شناخت خدا از طریق خود خدا دانست.
صدر المتألهین بر این عقیده است که برهان ابن سینا، برهان صدیقین نیست،
_______________________________
12.ابن سینا، اشارات و تنبیهات:3/66.________________________________________
زیرا که در برهان صدیقین نظر به حقیقت وجود میشود وحال آن که در تقریر ابنسینا، نظر به مفهوم وجود شده است.
امّا به نظر میرسد که ابن سینا فقط از صرف مفهوم وجود به خدا نمیرسد بلکه از مفهوم وجود از آن نظر که حاکی و مشیر به حقیقت وجود است، شروع میکند.
تقریر برهان صدیقین از دیدگاه صدرالمتألهین
صدرالمتألهین در اسفار برهانی را ارائه میدهد که میگوید: این برهان، برهان صدیقین است که در آن از خود واجب به خودش استشهاد میشود. سپس از ذات واجب به صفات و از صفات به افعال او استشهاد میشود. او در عبارتی میفرماید: «واعلم أنّ الطرق إلی الله کثیرة لأنّه ذو فضائل وجهات کثیرة«ولکلّ وجهة هو مولّیها» لکن بعضها أوثق وأشرف وأنور علی بعض و أسد البراهین وأشرفها إلیه هو الذی لا یکون الوسط فی البرهان غیره بالحقیقة، فیکون الطریق إلی المقصود هو عین المقصود وهو سبیل الصدیقین الذی یستشهدون به تعالی علیه ثمّ یستشهدون بذاته علی صفاته وبصفاته علی أفعاله واحداً بعد واحد».(13)
بدان که راهها به سوی خدا فراوان است؛ زیرا او دارای فضایل وکمالات متعددی است «و هر طایفهای قبلهای دارد که خداوند آن را تعیین میکند»،ولی بعضی از این راهها محکمتر، بهتر و نورانیتر از بعض دیگر است.و محکمترین و بهترین برهان، برهانی است که حدّوسط آن غیر از واجب نباشد. در این صورت راه با مقصد یکی خواهد بود. و آن راه صدیقین است که آنان از خود او بر خودش استشهاد میکنند و سپس از ذات بر صفات و از صفات بر افعال و سپس در ادامه مطرح میکنند که این آیه قرآنی بر این برهان اشاره دارد: «اگوَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ اگنّهُ عَلی کُلّ شَیءٍ شَهید» .
تقریر برهان
در این برهان ملاصدرا از حقیقت هستی و وجود به ضرورت ووجوب آن پی
_______________________________
13. صدر المتألهین، اسفار:6/1412.________________________________________
میبرد که توضیح آن احتیاج به چند مقدمه دارد:
الف: اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت: ثابت شده است که واقعیاتی در خارج وجود دارند و از هر یک از این واقعیات دو مفهوم در ذهن خود انتزاع میکنیم که یکی وجود است و دیگری ماهیت، در جای خود به اثبات رسیده است که واقعیت خارجی مصداق و ما بازاء وجود است و ماهیت امر اعتباری که از حد وجود خارجی انتزاع میشود.
ب: تشکیک وجود: صدرالمتألهین عقیده دارد که وجودهای خارجی چه قوی و چه ضعیف، چه علت و چه معلول همه مراتب یک حقیقت هستند و ما به الاختلاف و ما به الاشتراک از یک جنس است که به آن تشکیک وجود میگویند.
ج: بساطت وجود: وجود، حقیقت بسیطی است که نه جزء دارد و نه جزء چیزی است، چون چیزی غیر از وجود نداریم.
د: ملاک نیاز معلول به علت: ملاک نیاز معلول به علت همان ربطی بودن وجود آن نسبت به علت و به عبارت دیگر ضعف مرتبه وجود آن است. و تا کمترین ضعفی در موجودی، وجود داشته باشد بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالیتری خواهد بود و هیچگونه استقلالی از آن نخواهد داشت.(14)
بر اساس این مقدمات چهارگانه، برهان صدیقین از دیدگاه ملاصدرا چنین تقریر میشود:
مراتب وجود به استثنای عالیترین مرتبه که دارای کمال نامتناهی و بینیازی و استقلال مطلق میباشد، عین ربط ووابستگی است. وا گر آن مرتبهی اعلی تحقق نمیداشت، سایر مراتب هم تحقّق نمییافت؛ زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالیترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بینیاز از آن باشد در حالی که حیثیت وجودی آنها عین ربط و فقر و نیازمندی است.
به عبارت دیگر اگر همه مراتب مادون که همه وابسته و عین ربطند به یک وجود مستقل و غنی منتهی نشوند لازم میآید که آن مراتب مادون نیز متحقق نشود، ولی چون وجودات وابسته وجود دارند باید وجود
_______________________________
14.صدر المتألهین، اسفار:6/14، محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه:2/342.________________________________________
مستقل غنی نیز وجود داشته باشد؛ زیرا چگونه وجود ربط بدون مستقل تحقق پیدا میکند.
این برهان علاوه بر این که از مزایای برهان ابن سینا برخوردار است از چند جهت بر آن برتری دارد:
1. در این تقریر نیازی به ابطال دور و تسلسل نیست بلکه خودش برهانی بر ابطال تسلسل و علل فاعلی نیز هست.
2. به کمک این برهان نه تنها وجود خدا را بلکه صفات کمالیه او نیز قابل اثبات است مانند وحدت کمال، فعلیت و استغنا و... .
برهان صدیقین از دیدگاه علاّمه طباطبایی
علاّمه طباطبایی که از پیروان صدرالمتألهین میباشد، تقریر خود را از برهان صدیقین در پاورقی اسفار و جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم به این صورت بیان میدارد:
«هذه هی الواقعیة التی ندفع بها السفسطة ونجد کلّ ذی شعور مضطراً إلی إثباتها ، وهی لا تقبل البطلان والرفع لذاتها حتّی أن فرض بطلانها ورفعها مستلزم لثبوتها ووضعها، فلو فرضنا بطلان کلّ واقعیة فی وقت أو مطلقاً کانت حینئذٍ کلّ واقعیة باطلة واقعاً. وکذا السوفسیی لو رأی الأشیاء موهومة أو شکّ فی واقعیتها فعنده الأشیاء موهومة واقعاً والواقعیة مشکوکة واقعاً(أی هی ثابتة من حیث هی مرفوعة)، وإذا کانت أصل الواقعیة لا تقبل العدم والبطلان لذاتها فهی واجبة بالذات، فهناک واقعیة واجبة بالذات والأشیاء التی لها واقعیة مفتقرة إلیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها ومن هنا یظهر للمتأمل أنّأصل وجود الواجب بالذات ضروری عند الإنسان، والبراهین المثبتة له تنبیهات بالحقیقة».(15)
واقعیت هستی، واقعیتی است که با آن سفسطه را رد میکنیم و مییابیم که هرموجود با شعوری ناگزیر از اثبات آن است؛ این واقعیت هستی، ذاتاً زوال و رفع را نمیپذیرد. حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم ثبوت ووضع آن است(حتّی اگر فرض کنیم واقعیت زایل شده است، در
_______________________________
15. صدر المتألهین، اسفار:6/14، پاورقی علاّمه طباطبایی.________________________________________
فرض بطلان و زوال هم او را تصدیق کردهایم) یعنی اگر زوال و بطلان همه واقعیتها را در لحظهای یا مطلقاً فرض کنیم، در این صورت هر واقعیتی واقعاً باطل و زایل شده است نه به طور مجازی و وهمی.
همچنین اگر سوفسطایی اشیاء را موهوم میپندارد، یا در واقعیت آنها شک میکند، نزد او واقعاً اشیاء موهوم و مشکوک هستند.(در کنار زوال و رفع واقعیت آن را اثبات کردهایم) و چون اصل واقعیت ذاتاً عدم و بطلان را نمیپذیرد پس واجب الوجود بالذات است. پس واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد. و اشیایی که واقعیت دارند در هستی خود محتاج و قائم به واجب الوجود هستند(یعنی وقتی در واقعیت اشیاء نظر میکنیم میبینیم یا سابقه زوال یا لاحقه زوال دارند و از اینجا میفهمیم که اینها واجب الوجود بالذات نیستند بلکه به واقعیت مطلق و واجب، قیام دارند)پس روشن شد که اصل وجود واجب الوجود بالذات برای انسان ضروری است و براهینی که بر وجود او اقامه شده است در حقیقت منبّهات هستند.
تقریر برهان صدیقین از نظر علاّمه از تقریر ملاصدرا کوتاهتر است، زیرا نیازی به هیچ مسأله فلسفی ندارد، به طور خلاصه تقریر علاّمه چنین است: پذیرش اصل واقعیت در مقابل سفسطه امری بدیهی است چون همین که خواستیم واقعیت را اثبات کنیم معلوم میشود اندیشهای و گویندهای و شنوندهای است و اصل واقعیت زوال ناپذیر است؛ زیرا اگر این واقعیت در شرایطی و یا زمانی زوال پذیر است، یک زمان و یا شرایطی است که در آن موقع زوال پذیر میشود. پس از فرض زوال، ثبوت آن لازم میآید، در این حال زوالش مستحیل بالذات است و ثبات وتحقق آن ضرورت ازلیه میشود.